چشم اندازی به معجزات پیامبران

فهرست کتاب

۵- ابراهیم÷بت‌ها را می‌شکند

۵- ابراهیم÷بت‌ها را می‌شکند

بعد از پایان‌یافتن مجادله ابراهیم÷و قومش، ابراهیم÷خواست که توجه آن‌ها را جلب نماید، به همین خاطر تصمیم گرفت: که بت‌های آن را بشکند، ابراهیم÷قسم خورد و گفت:

﴿وَتَٱللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصۡنَٰمَكُم بَعۡدَ أَن تُوَلُّواْ مُدۡبِرِينَ ٥٧[الأنبیاء: ۵۷].

«به خدا سوگند، من نسبت به بت‌های شما قطعاً چاره‌اندیشی می‌کنم، وقتی که پشت بکنید و بروید، (و برای مراسم عید بیرون شهر روید و از آن‌ها دور شوید)».

ابراهیم÷منتظر ماند تا آن‌ها جهت برگزاری مراسم عید به بیرون شهر بروند، آنگاه تبری برداشت و به جایگاه بت‌ها رفت و شروع به شکستن بت‌ها کرد، تا جایی که تمامی آن‌ها را به قطعات و تکه‌های پراکنده‌شده در اینجا و آنجا مبدل کرد و بت بزرگ آن‌ها را باقی گذاشت و تبری را که بقیه‌ی بت‌ها را به وسیله‌ی آن شکسته بود بر گردن آن آویزان کرد، تا شاید آن‌ها به سوی ابراهیم÷و رسالتش بازگردند و از این کار درس عبرت بگیرند.

۶- معجزه‌ی بزرگ شروع می‌شود

سرانجام کفار به سوی بت‌ها بازگشتند و آنچه را که مشاهده کردند موجب ترس و وحشت آن‌ها شد. تمامی بت‌های‌شان شکسته شده و تبر به گردن بت بزرگ آویخته شده بود، آنگاه گفتند: چه ظالمی است که این کار را با خدایان ما انجام داده؟ کسی که این کار را انجام داده خیلی گستاخ بوده است!!

بعضی از کفار از ابراهیم÷شنیده بودند، که می‌گفت: «قسم می‌خورم که برای بت‌های‌تان چاره‌اندیشی کنم» در نتیجه گفتند: شنیدیم جوانی با اکراه از بت‌های ما یاد می‌کرد که نامش ابراهیم بود.

بنابراین، تصمیم گرفتند که او را به پای میز محاکمه بکشانند آن هم در مقابل جمعیتی فراوان از مردم، و این همان چیزی است که ابراهیم÷می‌خواست تا برای تعداد فراوانی از مردم بیان کند که آن‌ها جاهل و نادان هستند، هنگامی که این بت‌هایی را که ضرری را از آن‌ها باز نمی‌دارند و حتی از خود هم، نمی‌توانند ضرری دفع کنند و نمی‌توانند هنگامی که در معرض خطر و تهاجم قرار گرفتند خود را یاری دهند با وجود این هم بت‌ها را پرستیده‌اند.

مردم جمع شدند و ابراهیم÷را در برابر جمعیت چشم‌گیری از مردم آوردند و این سؤال را از وی کردند:

﴿ءَأَنتَ فَعَلۡتَ هَٰذَا بِ‍َٔالِهَتِنَا يَٰٓإِبۡرَٰهِيمُ ٦٢[الأنبیاء: ۶۲].

«آیا تو ای ابراهیم، این کار را بر سر خدایان ما آورده‌ای؟».

ابراهیم جوابی به آنان داد: که در ورای آن می‌خواست بطلان دلایل و حماقت تفکر آنان را اثبات نماید.

﴿بَلۡ فَعَلَهُۥ كَبِيرُهُمۡ هَٰذَا فَسۡ‍َٔلُوهُمۡ إِن كَانُواْ يَنطِقُونَ ٦٣[الأنبیاء: ۶۳].

«(ابراهیم گفت: بلکه بت بزرگ چنین کرده است. اگر بت‌ها سخن می‌گویند، از آن‌ها بپرسید!»

تا برای آن‌ها بیان کند که این بت‌ها حرف نمی‌زند و عقل ندارند، چرا که آن‌ها جامد و بی‌روح هستند. با این نیت[، ابراهیم÷خواست، آن‌ها را به خاطر عبادت این بت‌ها مورد سرزنش و نکوهش قرار دهد تا بلکه تعقل ورزند. این بود که بعضی از آن‌ها به بعضی دیگر به خاطر ضعف دلیل و ناتوانی از پاسخ‌دادن، مراجعه کردند و بعضی به برخی دیگر گفتند: شما ظالم هستید به خاطر عبادت چیزی که نمی‌تواند حرفی بزند و نفعی به خود برساند، پس چگونه می‌تواند به کسانی که او را می‌پرستند نفع برساند و شر را از آن‌ها دور کند. از سوی دیگر نتوانستند تبر را از شکستن خود بازدارند؟!

و اما کفار به جهالت و عناد خود بازگشته و به ابراهیم÷گفتند: تو خوب می‌دانی که آن‌ها حرف نمی‌زنند، پس چگونه به ما می‌گویی از آن‌ها بپرسید اگر حرف می‌زنند.

در این هنگام ابراهیم÷فرصت را غنیمت شمرده و بعد از آنکه آن‌ها را در نخستین گام حجت سالم و صحیح قرار داد به آن‌ها گفت: اگر حرف نمی‌زنند و نفع و ضرری هم ندارند پس چرا آن‌ها را به جای خدا می‌پرستید؟ سپس ابراهیم÷آزرده‌خاطر و خشمگین شد و به آن‌ها گفت:

﴿أُفّٖ لَّكُمۡ وَلِمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ ٦٧[الأنبیاء: ۶۷].

«وای بر شما و وای بر چیزهایی که عوض خدا می‌پرستید، آیا نمی‌فهمید».

و علی‌رغم تمامی این‌ها فرمان صادر شد، انسان درمانده و عاجز از قانع‌شدن به جهت حق دستور داد تا ابراهیم÷کشته شود و اینکه این قتل به طریقی زشت – یعنی سوزاندن وی در آتش تا حد مرگ – باشد، گفتند:

﴿حَرِّقُوهُ وَٱنصُرُوٓاْ ءَالِهَتَكُمۡ إِن كُنتُمۡ فَٰعِلِينَ ٦٨[الأنبیاء: ۶۸].

«اگر می‌خواهید کاری کنید (که انتقام خدایان خود را گرفته باشید) ابراهیم را سخت بسوزانید و خدایان خویش را مدد و یاری دهید».

و در جایی دیگر از آیات قرآن کریم سخن یا حکم آنان چنین می‌آید:

﴿قَالُواْ ٱبۡنُواْ لَهُۥ بُنۡيَٰنٗا فَأَلۡقُوهُ فِي ٱلۡجَحِيمِ ٩٧ فَأَرَادُواْ بِهِۦ كَيۡدٗا فَجَعَلۡنَٰهُمُ ٱلۡأَسۡفَلِينَ ٩٨[الصافات: ۹۷- ۹۸]. «(بت‌پرستان) گفتند: بنای مرتفعی برای او بسازید و او را در جهنّمی از آتش بیفکنید! * آن‌ها طرحی برای نابودی ابراهیم ریخته بودند، ولی ما آنان را پست و مغلوب ساختیم!».

آری، می‌بینیم که آن‌ها به خاطر عدم ارائه دلیل و مدرکی از جدال و مناقشه با ابراهیم÷دست کشیده و به زور و قدرت فیزیکی خود متوسل شدند، بی‌خبر از اینکه با این کار بیشتر به دامنه‌ی حماقت و سفاهت خود می‌افزایند.

کفار پیش شخصی از کردها به نام «هیزن» آمده و از او خواستند: که منجنیقی برای آن‌ها بسازد، تا از طریق آن بتوانند، ابراهیم÷را به درون آتش پرتاب کنند.

و از سوی دیگر به جمع‌آوری هیزم از اینجا و آنجا مشغول شدند.

پس از تدارک وسایل لازم، ابراهیم÷را به غل و زنجیر بسته و او را در منجنیق قرار داده و سپس به وسیله‌ی آن، او را به درون آتش افروخته پرتاب کردند. اما ابراهیم÷قبل از آنکه به درون آتش انداخته شود گفت: «خدایا! معبودی جز تو وجود ندارد، پروردگارا! پاک و منزهی و حکم ‌فرمای تمامی جهانیانی، حمد و ستایش سزاوار تو است. و ملک و پادشاهی هم تنها از آن تو می‌باشد، تو بی‌شریک و بی‌همتایی»! [۳۳].

و هنگامی که می‌خواستند او را به درون آتش بیندازند، جبرئیل÷به او گفت: «ای ابراهیم! کار و حاجتی نداری تا برایت انجام دهم»؟!

ابراهیم÷گفت: «از تو نه» [۳۴].

آنگاه خداوند فوراً به آتش دستور داد: تا بر ابراهیم÷سرد و سالم شود.

﴿قُلۡنَا يَٰنَارُ كُونِي بَرۡدٗا وَسَلَٰمًا عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِيمَ ٦٩[الأنبیاء: ۶۹]. «گفتیم: ای آتش! بر ابراهیم سرد و سلامت باش».

گفته شده: که اگر خداوند به آتش نمی‌گفت: «بر ابراهیم÷سالم شو» ابراهیم÷از شدت سردی و سرمای موجود، دچار ناراحتی و اذیت می‌شد. و همچنین گفته شده: که ابراهیم÷(در اثر گرمای آتش) عرق کرد و جبرئیل÷بر آن دست کشید و آن را پاک کرد.

هنگامی که ابراهیم÷در آتش انداخته شد گفت: «خدایا، تو در آسمان تنها هستی، و من در زمین تنها هستم و فقط تو را می‌پرستم».

و بدین سان می‌بینیم که آتش فقط کافران را می‌سوزاند و به هیچ وجه پیامبران را نمی‌سوزاند.

موردی را که مشاهده فرمودید، معجزه‌ای از معجزات ابراهیم÷بود که خداوند به خاطر آن بر ابراهیم÷منت نهاد [۳۵].

[۳۳]- به روایت از ابن عساکر در تاریخ خود، ج ۲، ص ۱۴۷، تهذیب. [۳۴]- قصص الأنبیاء، ابن کثیر، ص ۱۲۱. [۳۵]- مراجع اساسی: ۱- قصص الأنبیاء: ابن کثیر. ۲- قصص الأنبیاء: نجار. ۳- المستفاد من قصص الأنبیاء: د / عبدالکریم زیدان. ۴- تفسیر المنار: رشید رضا. ۵- تفسیر ابن کثیر. ۶- صحیح بخاری. ۷- تاریخ ابن عساکر. ۸- تفسیر قرطبی.