سدرة المنتهی
خداوند تبارک و تعالی در قرآن کریم میفرماید:
﴿ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّىٰ ٨ فَكَانَ قَابَ قَوۡسَيۡنِ أَوۡ أَدۡنَىٰ ٩ فَأَوۡحَىٰٓ إِلَىٰ عَبۡدِهِۦ مَآ أَوۡحَىٰ ١٠ مَا كَذَبَ ٱلۡفُؤَادُ مَا رَأَىٰٓ ١١ أَفَتُمَٰرُونَهُۥ عَلَىٰ مَا يَرَىٰ ١٢ وَلَقَدۡ رَءَاهُ نَزۡلَةً أُخۡرَىٰ ١٣ عِندَ سِدۡرَةِ ٱلۡمُنتَهَىٰ ١٤ عِندَهَا جَنَّةُ ٱلۡمَأۡوَىٰٓ ١٥ إِذۡ يَغۡشَى ٱلسِّدۡرَةَ مَا يَغۡشَىٰ ١٦ مَا زَاغَ ٱلۡبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ ١٧ لَقَدۡ رَأَىٰ مِنۡ ءَايَٰتِ رَبِّهِ ٱلۡكُبۡرَىٰٓ ١٨﴾[النجم: ۸- ۱۸].
«سپس جبریل؛ به رسول الله نزدیکتر و نزدیکتر شد. تا آنکه فاصله او (با پیامبر) به اندازه فاصله دو کمان یا کمتر بود. در اینجا خداوند آنچه را وحى کردنى بود (بواسطه جبریل) به بندهاش (محمد) وحى نمود. قلب (محمد) در آنچه دید (یعنى جبریل در صورت حقیقىاش) هرگز دروغ نگفت. آیا با او درباره آنچه (با چشم خود) دیده مجادله مىکنید؟! و بار دیگر نیز محمد جبریل؛ را مشاهده کرد. نزد «سدرة المنتهى» درخت کنار که در آسمان هفتم است. که «بهشت الماوى» (که متقیان به آن وعده داده شدهاند) در آنجاست! در آن هنگام چیزى (نور خیرهکنندهاى، یا فرمان خدا) سدرة المنتهى را پوشانده بود. دیده (رسول اللهص جز به آنچه مأمور شده بود)، نگاه و کژتابى نکرد و به چپ و راست متمایل نشد. پیامبر در شب معراج برخى از آیات و نشانههاى بزرگ (مانند بهشت و دوزخ ) که بر قدرت عظیم پروردگارش دلالت دارد را دید!».
سدر درختی میوهدار و تنومند است که جایگاه آن بعد از آسمان هفتم میباشد. این درخت با درختان زمینی قابل مقایسه نیست و از لحاظ بزرگی و.. با آنها بسیار تفاوت دارد. اعمال انسانها و ارواح آنها از آنها بالاتر نمیرود.
حال با درخت سدر تا اندازهای آشنا شدیم، باید بدانیم: که حضرت رسول جدر شب اسرا چیزهای عجیبی را در آسمان هفتم مشاهده فرمود و پس از آن جبرئیل÷او را به ما بعد آسمان هفتم صعود داد که صعود اخیر، او را به جانب معجزهی بزرگ سوق داد، یعنی به سوی سدرۀ المنتهی، البته قبل از آنکه ایشان به سدرۀ المنتهی برسد، رودی صاف و زیبا را مشاهده کرد که خیمهای آراسته به لؤلؤ و یاقوت بر روی آن برافراشته شده و در عین حال بر روی لبههای آن پرندگانی سبزرنگ و زیبا نشستهاند!
آنگاه پیامبر جفرمود: «ای جبرئیل! این پرندگان چقدر دلپذیر و لطیف به نظر میرسند»؟
جبرئیل÷گفت: ای محمد! کسی که این پرندگان را تناول مینماید، از آنها هم دلپذیرتر و لطیفتر است!
سپس جبرئیل÷گفت: ای محمد! آیا میدانی که این رود، چه رودی است؟
ایشان فرمودند: «خیر».
جبرئیل÷گفت: این همان رود کوثر است که خداوند آن را به تو بخشیده است.
سپس رسول خدا جبه سوی بهشت بالا برده شد، ایشان در آنجا نهرهایی از آب گوارا و شیرین و زلال، و نهرهایی از شیر با طعم ثابت و لم یتغیر، و نهرهایی از عسل خالص را مشاهده فرمود.
ایشان فرمودند: «در واقع خداوند تبارک و تعالی برای بندگان شایسته و صالح خود، چیزهایی را آماده کرده که اصلاً چشمی آنها را ندیده و گوشی نام آنها را نشنیده و حتی بر قلب احدی خطور نکرده است».
و هنگامی که پیامبر از بهشت خارج شد، ملایکهای را دید: که مانند ملایکههای دیگر به او خوشآمد گفت، اما چهرهای ترشرو داشت و بسان ملایک سابق لبخند نمیزد. این امر موجب تعجب پیامبر جشد و گفت: «ای جبرئیل! این ملایکهای که به مانند ملایکههای دیگر به من خوشآمد گفت، اما تبسمی نکرد و مانند ملایکههای سابق خوشحال و شادکام به نظر نمیرسید، چه کسی بود»؟
جبرئیل÷گفت: این همان مالک، خزانهدار آتش جهنم است و اگر قرار باشد که بر روی کسی لبخند بزند، تنها بر تو لبخند خواهد زد. اما هیچگاه لبخند نمیزند.
آنگاه پیامبر جگفت: «آیا به او امر نمیکنی که آتش را به من نشان دهد»؟!
جبرئیل÷گفت: بله، این کار را میکنم.
سپس مالک را صدا زد و به او گفت: آتش را به محمد نشان بده!
به همین خاطر مالک پوشش آتش را برداشت که در نتیجه آتش به شدت شعله کشید و بالا آمد، تا جایی که رسول خدا جگمان برد که آتش تمامی اشیایی که میبیند را دربر خواهد گرفت.
باید گفت «آتش غضب و قهر خداوند است، چنانکه آهن یا سنگی در آن قرار داده شود، بیدرنگ ذوب خواهد شد».
آنگاه رسول خدا جبه جبرئیل÷فرمود: «ای جبرئیل، به او بگو: که آن را به جایگاه اولش باز گرداند».
جبرئیل÷هم به مالک امر کرد که آتش را به مکان اصلی خود بازگرداند. آن وقت مالک به آتش گفت: پنهان و خاموش شو! و آتش بنا به فرمان مالک به مکانی که از آن خارج شده بود بازگشت و پس از آن پوشش را بر روی آن کشید. گفتنی است که مالک رئیس ملایکههایی است که مسؤولیت کار و بار آتش جهنم و عذاب روز قیامت را بر عهده دارند. و اسم او در قرآن آمده است:
﴿وَنَادَوۡاْ يَٰمَٰلِكُ لِيَقۡضِ عَلَيۡنَا رَبُّكَۖ قَالَ إِنَّكُم مَّٰكِثُونَ ٧٧﴾[الزخرف: ۷۷].
«آنان فریاد میزنند: ای مالک! پروردگارت ما را بمیراند و نابودمان گرداند (تا بیش از این رنج نبریم، او بدیشان) میگوید: شما (اینجا) میمانید».
پس از آن رسول خدا جبوی دلپذیری را احساس کرد و گفت: «ای جبرئیل! این چه بویی است»؟!
جبرئیل÷گفت: این بوی خوشایند، بوی خدمتکار دختر فرعون و اولاد دختر اوست!!! از جمله اخبار مربوط به او در دنیا این است که شانهای که به وسیلهی آن موهای سر دختر فرعون را شانه میکرد از دستش افتاد، به همین خاطر برای برداشتن آن خم شد و گفت: «بسم الله».
دختر فرعون گفت: این «الله» کیست؟ آیا او پدر فرعون است؟
آن خدمتکار گفت: نه! او خدای من و خدای تو و خدای پدر تو میباشد. دختر فرعون گفت: آیا تو به غیر از پدر من خدای دیگر هم داری؟!
آن خدمتکار گفت: آری، خدای من و خدای تو و خدای پدر تو «الله تعالی» است.
خبر فوق به فرعون رسید، از همین رو او را فرا خواند و به او گفت: آیا به غیر از من پروردگاری داری؟!
خدمتگار گفت: آری، پروردگار من و پروردگار تو «الله» تعالی است.
فرعون از این مطلب سخت برآشفته و خشمگین شد و دستور داد تا آتش عظیم برافروخته شود و اولاد آن زن را – جز طفل شیرخوارش – در آتش بیندازند. سپس فرعون دستور داد: تا خود آن خدمتکار را هم بسوزانند، اما او در آغاز به خاطر بچهی شیرخوارش تن به این کار نمیداد، ولی آن کودک شیرخوار او را صدا زد و گفت: ای مادر! بنشین و از این کار خودداری مکن، چه تو بر حق هستی! (یعنی وارد آتش شو و اصلاً هراسی به خود راه مده)!
و این بود که آن خدمتکار در آتش سوزانده شد و این بود دلپذیر و خوشایند بوی او در جهان آخرت است.
و پیامبر جبه سدرۀ المنتهی رسید و آنجا به طور ناگهانی چهرهی واقعی جبرئیل را مشاهده فرمود و در عین حال درخت سدر را دید که سرشار از نور الهی بود، به طوری که درخشش و زیبایی آن موجب تعجب و تحیر انسان میشد.
و در آن مکان صدایی غافلگیرکننده از زبان جبرئیل÷شنید، مبنی بر اینکه: ای محمد! در مقام و مکانی مانند این، میبایست رفیق را برای رفیق خلیل را برای خلیل و محبوب را برای محبوب تنها گذاشت؛ جبرئیل÷در ادامه گفت: دیگر نمیتوانم از اینجا بالاتر بیایم و اگر به اندازه یک تار مو جلوتر بیایم سوزانده میشوم. لذا تو به سوی محبوب خود جلو برو. مگر نه اینکه ما در این راستا محدودیت داریم.
رسول خدا جاحساس کرد که روحش در جهان انوار قدسی بالاتر میرود و گویی به خداوند خیلی نزدیک شده است. قرآن کریم به این مورد به اینگونه اشاره مینماید:
﴿ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّىٰ ٨ فَكَانَ قَابَ قَوۡسَيۡنِ أَوۡ أَدۡنَىٰ ٩﴾[النجم: ۸- ۹].
«و هنگامی که رسول به خداوند نزدیک شد، خداوند با او حرف زد و به او گفت: بپرس»!
محمد جفرمود: «تو ابراهیم را به عنوان خلیل خود انتخاب کردی و با موسی عملاً حرف زدی و ملکی فراوان به داود عطا کردی و آهن را برای او نرم کردی و کوه را مطیع و مسخر فرمان وی کردی، و ملک و پادشاهی را به سلیمان÷دادی، و جن و انس و شیاطین و باد را مسخر فرمان وی کردی و ملکی را به او دادی که بعد از او هیچکس را نسزد.
و تورات و انجیل را به عیسی÷آموختی و او را طوری قرار دادی که کوران و خورهداران را شفا دهد و به لطف تو مردگان را زنده نماید و او و مادرش را از شر شیطان مصون نگاه داشتی، به طوری که دیگر شیطان نمیتوانست بر آنها تسلط یابد».
آنگاه پروردگارﻷفرمود: «تو را هم به عنوان خلیل خود قرار دادم و برای عموم انسانها به عنوان بشارتدهنده و بیمدهنده مبعوث داشتم و سینهات را گشودم و بار سنگین (تلاش فراوان، برای هدایت مردمان) را از (دوش) تو برداشتم. همان بار سنگینی که پشت تو را درهم شکسته بود، و امت تو را به عنوان بهترین امت قرار دادم که (برای هدایت) مردم به منصهی ظهور رسیدهاند. و سبع المثانی (نام سورهای از قرآن) را به تو عطا کردم که آن را به پیامبری قبل از تو عطا نکردهام. علاوه بر اینها نهر کوثر را به تو عطا کردم، و در عین حال هشت بهره را به تو دادهام که عبارتند از: اسلام، هجرت، جهاد، نماز، صدقه، روزهی رمضان، امر به معروف و نهی از منکر. و گذشته از این تو را به عنوان اول و آخر پیامبران قرار دادم».
به همین خاطر رسول خدا جهمواره میفرمود: «خداوند سبحان با شش چیز مرا تفضل و برتری بخشیده است: آغاز و خاتمهی کلام و جوامع سخن را به من اعطا کرده است. و ضمناً مرا برای عموم مردم به عنوان بشارتدهنده و بیمدهنده ارسال داشته است و ترس را در دلهای دشمنان من از مسیر یک ماه، قرار داده است و غنایم جنگی را برای من حلال دانسته است، در حالی که برای احدی قبل از من حلال نبوده است، و تازه تمامی زمین را برای من پاک و به عنوان مسجد قرار داده است».
نکتهای که در اینجا باید مورد توجه قرار گیرد، این است که در خلال معجزهی عظیم پیش گفته و صعود به سدرۀ المنتهی بر پیامبر جو امت مسلمان پنجاه فرض نماز واجب میگردد.
و چون خداوند مقولات مورد نیاز را برای حضرت محمد جبیان فرمود، او باز گشت و در آسمان ششم با موسی÷برخورد کرد. او به پیامبر جفرمود: ای محمد! چه چیزی بر تو امر شده؟!
ایشان فرمودند: «پنجاه فرض نماز».
موسی÷گفت: به سوی پروردگارت باز گرد و از او بخواه که در این زمینه تخفیف قایل شود، چون من از قوم بنی اسرائیل بسیار سختی و مشقت دیدهام. (و میدانم که امت تو هم طاقت پنجاه فرض نماز را ندارند).
آنگاه پیامبر جبه سوی خداوند بازگشت و از او تقاضای تخفیف تعداد نمازها کرد. خداوند ده فرض نماز را از تعداد فوق الذکر کاست، یعنی حالا دیگر چهل فرض در شبانه روز بر مسلمانان واجب است.
و چون پیامبر جبازگشت، بازهم با موسی÷برخورد کرد و از او شنید که میگفت: به چه چیزی امر شدهای؟
پیامبر جفرمود: «به ادای چهل فرض نماز».
این بار هم پیامبر جبه نزد خداوند بازگشت و تقاضای تخفیف کرد و تقاضایش پذیرفته شد و ده فرض نماز دیگر از آن کم شد.
خلاصه پیامبر جدر اثر مقولات موسی÷همواره به نزد خدا باز میگشت و تقاضای تخفیف نمازها را میکرد تا اینکه تعداد نمازها در یک شبانه روز به پنج فرض رسید.
این بار هم موسی÷این تعداد نمازها را زیاد دانست و به پیامبر جپیشنهاد کرد که بازهم تقاضای تخفیف نماید. ولی این بار پیامبر جدر جواب فرمود: «آنقدر به نزد خداوند بازگشتهام که واقعاً خجالت میکشم که حالا به او مراجعه نمایم».
و همین که پیامبر جفرمود «خجالت میکشم» ندایی آمد و گفت: چنانچه بر ادای این پنج فرض ثابت و صبور باشی، گویی پنجاه نماز خواندهای و پاداش پنجاه فرض را دریافت میکنی. پیامبر جاز این مژده بسیار خرسند شد.