چشم اندازی به معجزات پیامبران

فهرست کتاب

۴- فتح یمن

۴- فتح یمن

رسول خدا جفرمود: «الله اکبر! کلیدهای فتح یمن به من داده شده است و قسم به خدا که من از همینجا درهای صنعا را مشاهده می‌نمایم»!

این معجزه هم پس از شش سال از فرموده‌ی رسول خدا ج به وقوع پیوست، ولی کیفیت تحقق آن چگونه باید باشد؟ این سؤالی است که جواب آن را در اتفاقات روز صنعا مشاهده می‌نماییم.

صنعا پایتخت «یمن» بود که تحت پادشاهی و حکومت فردی به نام «قیس بن عبد یغوث» و اشغال ایرانیان به سر می‌برد. فرمانده‌ی ایرانیان در یمن به عهده‌ی شخصی به نام «باذان» بود که بعدها مسلمان شد و یمن را تسلیم مسلمانان کرد، به همین خاطر پیامبر ج وی را به سمت امیری و فرماندهی یمن منصوب کرد و تا زمان مرگ همچنان بر این سمت باقی ماند. و چون دارفانی را وداع گفت، رسول خدا ج پسر وی به نام «شهر» را حاکم شهر صنعا کرد، از سوی دیگر معاذ بن جبلسرا به عنوان معلم و استادی به شهرها و ولایت‌های یمن فرستاد. البته این کار بعد از آن صورت گرفت که از ناحیه‌ی پیامبر ج برای هریک از ایالات یمن حاکمی در نظر گرفته شد. لازم به ذکر است که قبل از وفات پیامبر ج شخصی در یمن به نام «اسود عنسی» که از طایفه‌ی عنس قحطان بود، به دروغ خود را پیامبر خوانده و توانست حمایت قومی از اعراب یمن را به سوی خود جلب نماید. این حمایت و طرفداری جاهلانه زمینه‌ی گستاخی او را بیشتر کرده و همراه با آنان به بلاد نجران در جریرۀ العرب حمله کرد و آن را به تصرف خود درآورد، با تصرف نجران طایفه‌ی دیگری به نام کهلان – که از آنان با نام مذحج هم یاد می‌شود – به انضمام یاران وی پیوستند. اسود چون دید: که حالا از هر لحاظ توانمند شده و به اندازه‌ی کافی نیرو در اختیار دارد، به جانب صنعا حرکت کرد و به مدت یک ماه با حاکم آن درگیر شد و دست آخر جنگ با کشته‌شدن حاکم صنعا به اتمام رسید. سپس اسود با زن شهر بن باذان ازدواج کرد و در میان مردم شهرت وافری یافت، تا جایی که مردم از ترس جان و مال و فرزندان خود چاره‌ای جز پیوستن به قافله‌ی او نمی‌دیدند. به همین خاطر، حاکمان ولایت‌های یمن نامه‌ای به رسول خداجنوشتند و ایشان را از چند و چون ماجرا آگاه ساختند، حضرت جهم در پاسخ نامه‌ای به اهلی صنعا نوشت و آنان را دعوت به قیام و شورش علیه اسود عنسی، و حراست از آداب و رسوم اسلامی نمود.

مردمان آن دیار به فرمان رسول خدا جعمل کردند، ولی دیدند که این کار بس مشکل‌آفرین است، چه اسود از هر لحاظ قوی و زورمند به نظر می‌رسید و از طرفی هوا‌خواهان زیادی پرچم حمایت از وی را برافراشته بودند.

در حالی که مردم در این افکار غوطه‌ور بودند، خبر رسید که اسود، فرمانده‌ی ارتش خود به نام «قیس بن عبد یغوث» را عزل کرده و بر او خشم گرفته است و می‌خواهد او را کیفر دهد، اما قیس به دفاع از خود برخاسته و به اسود گفت: تو حتی از خودم هم برای من عزیزتری، من چطور می‌توانم – با این همه ارزشی که برای شما قایل هستم – به شما خیانت کنم؟

به همین خاطر اسود، قیس را مورد عفو قرار داد و به او گفت: پشیمانی و توبه‌ی تو را پذیرفتم.

عده‌ای از مسلمانان فرصت پیش آمده را غنیمت دانسته و قیس را جهت قتل اسود شورانیدند، چنان که نزد همسر اسود – زن سابق شهر بن باذان – رفته و در این راستا از او هم تقاضای همکاری نمودند. و هردو طرف موافقت خود را با پیشنهاد فوق اعلام کردند و حتی زن اسود گفت: «سوگند به خدا که خیلی از او متنفر هستم، چون او به روش خداپسندانه بر مردم حکومت نمی‌کند و بلکه همواره بر مردم ظلم و بیداد می‌کند، لذا هر وقت که تصمیم به قتل او گرفتید مرا هم بی‌خبر نسازید»!

و چون نامه‌ی رسول خدا جبه اهالی صنعا و نجران رسید، خواستند که در یک حمله‌ی غافل‌گیرکننده کار اسود را تمام کنند، اما ناگهان خبر رسید: که اسود – در اثرزمینه سازی و همکاری زنش – در داخل قصر به قتل رسیده است.

پس از شنیدن این خبر خوشایند و دلگرم‌کننده به هنگام طلیعه صبح فردا، آن‌ها هم قصد و نیت خود مبنی بر حمله به سپاه اسود را اعلام کردند، این امر موجب ترس و آشفتگی سپاه اسود شد و آن‌ها را آواره و سرگردان در بین نواحی نجران و صنعا کرد.

خبر فوق هم به مدینه رسید، ولی متأسفانه رسول خدا جبه دیدار حق شتافته بود.

قیس نیز علی‌رغم دست داشتن در قتل اسود، مرتد شده و سپاه‌فراری اسود عنسی را جمع کرد و خواست که رؤسای مسلمانان را به قتل برساند، اما موفق به این کار نشد و توانست بر صنعا تسلط پیدا کند و مسلمانان عجم را از آنجا مطرود نماید.

ناگزیر عموم قبایل ناحیه‌ی حمیر به او ملحق شدند و او درست مانند اسود، به صنعا متکی شد.

اما فرزندانی از ایرانیان مسلمان و در رأس آن‌ها «فیروز» علیه قیس قیام کردند و قبایل و طوایف اسلامگرای دیگر را هم بر ضد او شورانیدند.

و بدین ترتیب فیروز و دارودسته‌ی مسلمانش در نزدیکی صنعا با قیس درگیر شدند و توانستند او را از آنجا بیرون کنند، و او لرزان و هراسان به جایی فرار کرد که اسود در آنجا به قتل رسیده بود و در آن سوی ارتش مسلمانان – نیروهای کمکی – نیز از جانب مدینه به رهبری مهاجر بن امیه به سوی صنعا آمد. و عکرمه بن ابی جهل به تعقیب قیس پرداخت، و بدین تریب خداوند مرتدین را شکست داد و قیس و عمرو بن معدیکرب اسیر شدند و مسلمانان آن‌ها را به مدینه بردند و تحویل ابوبکر صدیقس دادند و خوشبختانه آن‌ها هم توبه کردند و ابوبکر صدیقس آن‌ها را مورد عفو قرار داد، و مهم اینکه آن‌ها را به عنوان انسان‌های مسلمان و ایمانداری به میان قوم خود باز پس فرستاد.

و اینچنین بود که معجزه‌ی کلامی رسول خدا جتحقق پیدا کرد و خداوند کلیدهای فتح یمن را به مسلمانان اعطا نمود.