چشم اندازی به معجزات پیامبران

فهرست کتاب

۱- معجزه‌ی بزرگ

۱- معجزه‌ی بزرگ

این معجزه از لحاظ تمامی معیارها آزمایش و امتحان بزرگی بود، آزمایشی از ناحیه‌ی خدای سبحان در ارتباط با مردی که خلیل و بنده او و پیامبری از صالحان است. خدایا این چه نوع آزمایشی است که ابراهیم خلیل÷در شبکه‌ی آن خواهد افتاد؟!

ما در مقابل پیامبری هستیم که به عنوان پدر پیامبران و خلیل خداوند رحمان محسوب است، پیامبری که خداوند او را به بردبار بودن توصیف نموده است. همچنین در مقابل پیامبری هستیم که قلبش در خاکدان زمینی مهربانترین قلب است و این قلب بزرگ برای حب خدای سبحان و حب مخلوقاتش گسترده شده است و این قلب مهربان در ارتباط با تپش‌های خود به محک آزمایش می‌خورد، در واقع اسماعیل÷به مثابه‌ی تپش‌های قلب و عشق و حب بزرگش بود که در سن پیری به نزد ابراهیم÷آمده بود و او دیگر امیدی به بچه‌دار شدن نداشت، سپس آن آزمایش سخت و طاقت‌فرسا در ارتباط با پسری که نور چشم و جریان تپش قلب ابراهیم÷است، به سوی او می‌آید.

آن فرمان و آزمایش در اثنای خواب به سراغ ابراهیم÷می‌آید و از طریق وحی مستقیم نبوده است، همینکه ابراهیم÷در بستر خواب فرو رفت، در خواب دید که دارد تنها پسرش را سر می‌برد.

خدایا! در این خواب چه اتفاقی روی می‌دهد؟! ابراهیم÷در خواب خود دید که هاتفی صدایش می‌زند:

ای ابراهیم! پسرت را در راه خدا سر ببر!

فکر می‌کنید ابراهیم÷بعد از آنچه که از این هاتف شنید، چه کرد؟! با دستپاچگی و سرگیجی از خواب پرید و از مکر شیطان به خدای سبحان پناه برد، سپس بار دیگر به خواب رفت، اما دوباره آن هاتف صدایش زد:

ای ابراهیم! پسرت را در راه خدا سر ببر!

ابراهیم÷بازهم از خواب پرید و بلند شد و به این باور رسید که آن هاتف مأموری از جانب خدای سبحان است و اطمینان یافت: که خداوند به او امر می‌کند که پسر محبوبش «اسماعیل»÷را قربانی کند.

اشتباه است که انسان گمان کند که بعد از این خواب، مبارزه و درگیری در نفس ابراهیم÷پدید نیامده باشد در واقع این آزمایش آشکار است. بنابراین، لازم است به خاطر آن در نفس وی درگیری و مناقشه‌ای طولانی بوجود آید، این درگیری و کشمکش در نفس ابراهیم÷نفوذ و رخنه کرد، نبرد پدری دلسوز با قلبی بسیار مهربان و صبور.

ابراهیم÷در این امر به تدبر و تفکر پرداخت، ابراهیم÷از همه چیز دست کشید جز یک چیز که همان ایمان به خداوند بود. چه خدای سبحان در خواب اینگونه نشان داده بود و این خواب واقعیت امر، به فرمان خدای سبحان است و رؤیای پیامبران واقعیت دارد، لذا می‌بایست ابراهیم÷فرمان پروردگارش را اجرا کند، زیرا تمامی فرامینش برای وی مایه‌ی خیر است، حال اگر ابراهیم÷فقط به پسرش اسماعیل÷و عطوفت قلبی پدرانه‌ی خود توجه نماید، می‌باید دستورات الهی را نادیده بگیرد.

ابراهیم÷تمامی اندیشه‌های فوق را از خاطرش زدود و فکرش را تنها به یک رویکرد تمرکز کرد و آن اینکه: ای ابراهیم فرمان خداوند محبوبت را اجرا کن.

حال تمامیت آنچه که ابراهیم÷بدان فکر می‌کرد این بود که چگونه سر بحث را با پسرش باز کند و هنگامی که او را به زمین می‌خواباند تا سرش را ببرد، چه به او بگوید؟ بنابراین، بهتر است قضیه را به پسرش اطلاع دهد، چرا که این برای قلبش بهتر و بر او آرامتر است از اینکه با اجبار و زور او را بگیرد و سر ببرد.

ابراهیم÷پیش پسرش آمد و به او گفت: پسرم! این ریسمان و چاقو را بگیر و بیا تا باهم برای جمع‌آوری هیزم به آن تپه برویم.

اسماعیل÷(حرف پدر را) اطاعت کرد و به دنبال وی به جانب آن تپه‌ای که بدان اشاره کرده بود، به راه افتاد – در واقع اسماعیل÷پسربچه‌ای مطیع و گوش به فرما

ن بود که هرگز از دستورات پدرش سرپیچی نمی‌کرد – هنگامی که به آنجا رسیدند، ابراهیم÷جلوی پسرش اسماعیل÷ایستاد، در حالی هردو تک و تنها بودند و جز خدای، کسی آن‌ها را نمی‌دید، در آن هنگام ابراهیم به پسرش اسماعیل گفت:

﴿يَٰبُنَيَّ إِنِّيٓ أَرَىٰ فِي ٱلۡمَنَامِ أَنِّيٓ أَذۡبَحُكَ فَٱنظُرۡ مَاذَا تَرَىٰۚ قَالَ يَٰٓأَبَتِ ٱفۡعَلۡ مَا تُؤۡمَرُۖ سَتَجِدُنِيٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلصَّٰبِرِينَ ١٠٢[الصافات: ۱۰۲].

«فرزندم! من در خواب چنان دیدم که باید تو را سر ببرم بنگر نظرت چیست؟ گفنت: ای پدر! کاری را که به تو فرمان داده شده انجام بده که به خواست خداوند مرا صبور خواهی یافت».

به نرم‌خویی و مهربانی ابراهیم÷در ابلاغ این امر به پسرش نگاه کنید، پدر او را به حال خود می‌گذارد تا مطیع این امر شود، آن امر در نظر ابراهیم÷حتماً باید انجام شود، چرا که وحی از طرف خداوند سبحان است. حال آن پسر جوانمرد در این رابطه چه نظری بروز می‌دهد؟ پاسخ اسماعیل÷همان جواب ابراهیم÷بود مبنی بر اینکه: این یک فرمان است ای پدر! آن هم فرمان خداوند، پس زود باش آن را انجام بده.

قرآن این پاسخ را اینگونه نقل می‌نماید:

﴿قَالَ يَٰٓأَبَتِ ٱفۡعَلۡ مَا تُؤۡمَرُۖ سَتَجِدُنِيٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلصَّٰبِرِينَ ١٠٢[الصافات: ۱۰۲].

«گفت: ای پدر! کاری را که به تو فرqمان داده شده انجام بده که به خواست خداوند مرا صبور خواهی یافت».

به این قسمت معجزه خوب نگاه کن که پاسخ فرزند است، انسانی که می‌داند به زودی قربانی خواهد شد با این حال به فرمان الهی گردن می‌نهد و به پدرش اطمینان می‌بخشد که او را به لطف خداوند صابر خواهد یافت.

هنگامی که ابراهیم÷طناب را از اسماعیل÷تحویل گرفت تا او را محکم ببندد، در حالی که چاقو در دستش بود تا او را سر ببرد، اسماعیل÷به او گفت:

«ای پدر! اگر می‌خواهی مرا سر ببری، پس محکم مرا ببند تا بلکه مقداری از خون من به بدن تو اصابت نکند و پاداش من کاهش نیابد، واقعاً مردن بسیار سخت است و اطمینان ندارم از اینکه به هنگام ذبح، اگر بریدن چاقو را احساس کنم پریشان نشوم، چاقویت را خوب تیز کن تا بتواند زود کار من را تمام کند و اگر خواستی مرا بخوابانی تا سرم را ببری، مرا رو به زمین بخوابان و به روی پهلو نخوابان، چرا که می‌ترسم اگر تو به چهره‌ام نگاه کنی دچار ترحم و دلسوزی بشوی و نتوانی فرمان خداوند را اجرا کنی و اگر خواستی لباسم را (به عنوان یادگاری) به مادرم برگردانی، این کار را بکن، بسا که این کار موجب تسلای خاطر او شود».

آنگاه ابراهیم÷گفت: پسرم، واقعاً تو در راستای اجرای فرمان الهی بهترین همکار هستی!

سپس ابراهیم چاقویش را تیز کرد و پسرش را محکم بست و او را بر روی زمین خواباند و پیشانیش را بر روی خاک قرار داد و به صورتش نگاه نکرد، بسم الله گفت و شهادتین را بر زبان آورد، سپس در صدد سر بریدن او برآمد، همین که چاقو را بر گردن پسرش کشید تا سرش را ببرد، ندایی را شنید که می‌گفت: ای ابراهیم! تو خواب را راست دیدی و دانستی (و مأموریت خود را انجام دادی) حال قربانی بزرگ و ارزشمندی را فدای پسرت کرده‌ایم!

ابراهیم÷به جایی که صدا را از آانجا شنید، نگاه کرد و در کنار خود قوچی سفید و بزرگ و شاخ‌دار را مشاهده کرد، آنگاه دانست که خدای سبحان این قوچ را به عنوان بلا گردان پسرش اسماعیل÷فرو فرستاده است، گفته شده: که آن قوچ به مدت چهل پاییز (سال) در بهشت چریده و صدای بع بع از خود درمی‌آورده است و همچنین گفته شده که آن همان قوچی بود که هابیل پسر آدم آن را قربانی کرد و مورد قبول خداوند واقع شد [۳۶].

ابراهیم÷طناب پسرش را بازکرد، در حالی که از شدت خوشحالی داشت او را می‌بوسید و می‌گفت: پسرم! امروز تو از نو به من داده شده‌ای!

سپس آن قوچ را محکم بست و به عنوان تشکر از خدای سبحان آن را سر برید، این بلا و گرفتاری عظیم که خداوند ابراهیم و اسماعیلرا بدان مبتلا کرد، همان آزمایش بزرگ و معجزه‌ای از معجزاتی بود که خداوندبه آن‌ها نشان داد. و ابراهیم و اسماعیلدر واقع الگو و اسوه‌ای در راستای اطاعت و التزام و عمل به فرامین الهی و تن دادن به قضا و قدر وی بودند. به همین خاطر خدای سبحان این معجزه ارزشمند و آن قربانی مبارک را بدان‌ها بخشید، قرآن کریم از این معجزه در لحظه‌ای انکار ناپذیرش، سخن گفته آنجا که می‌فرماید:

﴿فَلَمَّآ أَسۡلَمَا وَتَلَّهُۥ لِلۡجَبِينِ ١٠٣ وَنَٰدَيۡنَٰهُ أَن يَٰٓإِبۡرَٰهِيمُ ١٠٤ قَدۡ صَدَّقۡتَ ٱلرُّءۡيَآۚ إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ ١٠٥ إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ ٱلۡبَلَٰٓؤُاْ ٱلۡمُبِينُ ١٠٦ وَفَدَيۡنَٰهُ بِذِبۡحٍ عَظِيمٖ ١٠٧ وَتَرَكۡنَا عَلَيۡهِ فِي ٱلۡأٓخِرِينَ ١٠٨[الصافات: ۱۰۳- ۱۰۸].

«هنگامی که (پدر و مادر) هردو تسلیم (فرمان خدا) شدند (و ابراهیم پسر را روی شن‌ها دراز کرد) و -پیشانی او را بر خاک انداخت، فریادش زدیم که ای ابراهیم! تو خوابت را به حقیقت رساندی. (و برابر فرمان ما عمل کردی) ما اینگونه به نیکوکاران پاداش می‌دهیم. این (آزمایش بزرگ که ذبح فرزند با دست پدر است) مسلماً آزمایشی است که بیانگر (ایمان کامل و یقین صادق به خداوند هستی) است، و ما قربانی بزرگ و ارزشمندی را فدا و بلاگردان او کردیم».

این همان ایمان واقعی است، ایمانی که می‌توان گفت: شاهکار ابراهیم و اسماعیلبوده است. لذا خداوند پاداشی بس عظیم برای آن‌ها در نظر گرفت، چه آن‌ها به خوبی و به زیبایی به عبادت خداوند پرداختند و در این راستا به هیچ وجه نافرمانی نکردند. باری، آن‌ها در مقابل آنچنان آزمایشی سربلند بیرون آمدند که احساسات آدمی را تحت الشعاع خود قرار می‌دهد و آن را تسلیم فرمان خود می‌گرداند.

گفتنی است: به همان اندازه که ابراهیم÷برخوردار از پرتو ایمان شگفت‌انگیز و شکیبایی عظیم بود و به قضا و قدر الهی تن داد، اسماعیل÷نیز چنان بود.

در واقع ابراهیم÷یک معجزه‌ای ایمانی اخلاقی و اسماعیل÷یک نمونه‌ی آرمانی در مسیر اطاعت و گوش به فرمانی را رقم می‌زد.

تمامی وضعیت پیش آمده معجزه بود و قوچ تنها معجزه نبود بلکه پدر، پسر قوچ مشیت الهی همه و همه دست به دست هم دادند و آن معجزه‌ی شگفت‌انگیز را پدید آوردند: که بشریت هرگز آن را فراموش نخواهد کرد [۳۷].

[۳۶]- تاریخ طبری، ج ۱، ص ۲۷۷ ط / بیروت. [۳۷]- مراجع این قسمت: ۱- قصص الأنبیاء: جاد مولی. ۲- قصص الأنبیاء: نجار. ۳- تاریخ طبری. ۴- قصص الأنبیاء: ابن کثیر. ۵- تفسیر ابن کثیر. ۶- تفسیر قرطبی. ۷- المستفاد من قصص القرآن: د / عبدالکریم زیدان.