۳-۱۱- ماهیت اخبار فرستادگان پیامبر ج
مشهور است که پیامبرجفرستادگانی به نقاط مختلف و برای پادشاهان مجاور میفرستاد، تا تبلیغ رسالت، تعلیم احکام، دریافت زکات و حل اختلافات نمایند، از آن جمله پیامبرج:
دحیه بن خلیفه الکلبی را به سوی هرقل پادشاه روم، عبدالله بن حذافه السهمی را با نامهای به سوی کسری، عمرو بن أمیه الضمری را به حبشه، عثمان بن العاص را به طائف و حاطب بن أبی بلتعه را به سوی مقوقس پادشاه اسکندریه، شجاع بن وهب اسدی را به سوی حارث بن أبی شمر الغسانی در دمشق، سلیط بن عمرو العامری را به سوی هوذه بن خلیفه در یمامه فرستاد.
ابوبکر صدیق سرا در سال نهم هجری امیر حجاج کرد، و علی سرا به دنبال ابوبکر فرستاد تا سورهی برائت را قرائت نماید و فسخ پیمانی را که بین پیامبر جو مشرکان بود اعلام نماید، علی را باز در جایی دیگر به عنوان امیر به یمن فرستاد، بعد از او معاذ را به دنبالش فرستاد تا شریعت را به مردم تعلیم دهد و احکام الهی را به پا دارد. عتاب بن اسید را به عنوان امیر اهل مکه برای تعلیم شریعت به سوی آنها فرستاد و برای دریافت زکات و صدقات عمر بن الخطاب سقیس بن عاصم، مالک بن نویره، زبرقان بن بدر، زید بن حارثه، عمرو بن العاص، عمرو بن حزم، أسامه بن زید، عبدالحرمن بن عوف و... را به سوی اقوام و قبائل مختلف فرستاد.
پیامبر جاینها را فقط برای اقامهی حجت بر کسانی که به سویشان رفتند فرستاد و آنچه معلوم است، مهمترین چیزی که این اشخاص به آن مبعوث شدند، دعوت به سوی توحید بود، و هیچگاه گفته نشد که پیامبر جآنها را به صورت تواتر یا آحاد فرستاده است. و اهل سیره – سیرهنویسان – بر این مسئله متفقند که پیامبر جوقتی کسی را به سوی قومی میفرستاد بر آن قوم واجب بود که گفتهها و دستورات آن فرستاده را قبول نمایند و اگر برای هر ابلاغی تعداد متواتری از فرستادگان لازم بود، تمام صحابه هم کفاف آن را نمیکردند و مدینه از مهاجرین و انصار خالی میشد و دشمن میتوانست آن را تصاحب نماید و نظام اسلام و حاکمیتش به شکست میانجامید، پس ادعای وجود عدد تواتر برای ابلاغ رسالت، باطل و غلط است. پس براساس آنچه مطرح شد، خبر واحد حجت است و واجب است مثل خبر متواتر به آن عمل شود، و همچنانکه عمل به خبر متواتر در عقیده و احکام حجت و واجب است، خبر واحد عادل نیز چنین است [۵۳۱].
اگر گفته شد که پیامبر جفرستادگانش را برای تعلیم احکام دین، دریافت زکات و توزیع آن و قضاوت بین مردم میفرستاد و آنها را برای دعوت به توحید نمیفرستاد، در جواب میگوئیم:
در نامههایی که پیامبر جبه سوی پادشاه فرستاد، صراحتاً آنها را دعوت به توحید کرد و در پائین چند نمونه را میآوریم:
الف- بخاری از ابن عباس بروایت میکن که «زمانی که پیامبر جمیخواست معاذ را به سوی اهل یمن بفرستد به او گفت: تو به سوی قومی از اهل کتاب میروی، اولین چیزی که آنها را به سوی آن دعوت میکنی توحید در پرستش خداوند باشد، وقتی این را دانستند، به آنها خبر ده که خداوند پنج نماز را در شبانه روز بر آنها فرض گردانده، وقتی نماز خواندند، به آنها بگو که خداوند زکات مالهایشان را بر آنها فرض گردانده، از ثروتمندانشان گرفته میشود و به فقیرانشان پس داده میشود، وقتی به آن اقرار کردند، پس زکات اموالشان را بگیر و خودت را از مالهای خوبشان بازدار» [۵۳۲].
ب- بخاری از ابن عباسبروایت میکند که «پیامبر جیکی از اصحاب را همراه نامهای به سوی کسری فرستاد، و به او امر کرد که نامه را به پادشاه بحرین دهد، و پادشاه بحرین هم نامه را به کسری دهد، زمانی که کسری نامه را دید آن را تکه تکه کرد» [۵۳۳].
ابن حجر عسقلانی میگوید: «آن شخصی که پیامبر جاو را به سوی پادشاه بحرین فرستاد، هرچند که در این روایت نامش نیامده ولی در روایتهای دیگر نامش عبدالله بن حذافه بوده است» [۵۳۴].
جصاص نیز بر این مسئله تأکید مینماید که پیامبر جفرستادگانش را به نقاط مختلف برای دعوت به توحید و تصدیق رسالتش و یاددادن احکام به مردم، میفرستاد و فرستادگان اول از دعوت به اسلام و توحید شروع میکردند، سپس به ارکان عملی اسلام توصیه مینمودند [۵۳۵].
ج- بخاری از ابن عباسبروایت میکند که «وقتی که نمایندگان عبدالقیس نزد پیامبر جآمدند، پیامبر جفرمود: این نمایندگان کی هستند؟ گفتند: طایفهی ربیعه، پیامبرجفرمود: مرحبا به این نمایندگان، نمایندگان گفتند: ای رسول خدا! ما را به چیزی امر کن که با انجام آن داخل بهشت شویم و دیگران را به آن خبر دهیم. پیامبر جآنها را از چهار چیز نهی کرد و به چهار چیز امر کرد، به آنها امر کرد که ایمان به خدا آورند، پیامبر جفرمود: آیا میدانید، ایمان به خدا چیست؟ گفتند: خدا و رسولش داناترند، پیامبرجفرمود: ایمان به خدا شهادتدادن بر «لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّـهُ، وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ» است و نماز به پا دارید و زکات دهید و... پیامبر جفرمود: اینهایی که گفتم حفظ کنید و به دیگران ابلاغ نمائید» [۵۳۶].
ابن حجر میگوید: «غرض از این فرمودهی آخر پیامبر ج- اینهایی که گفتم حفظ کنید و به دیگران ابلاغ نمائید – این است که این امر شامل تک تک افراد میشود، و اگر حجت به سبب تبلیغ شخص واحد عادل اقامه نشود، پس این فرمودهی پیامبر جچگونه شامل حال آنها میشود» [۵۳۷].
بخاری در مورد خبر واحد ۲۳ حدیث ذکر کرده است و ۵۸ اثر از صحابه و تابعین در این باره آورده است. پس ادعای این که پیامبر جفرستادگانش را فقط برای تعلیم احکام و جمعآوری زکات و امثال اینها فرستاده و آنها اصلاً به توحید و عقیده دعوت نکردند نیاز به دلیل قطعی دارد. ولی باید گفت: هرچند که دلیلی قطعی بر این مسئله وجود ندارد، بلکه در رد این مسئله دلایل زیادی وجود دارد که به بعضی از آنها در بالا اشاره شد.
[۵۳۱] الغزالی، المستصفی، ۱ / ۲۸۲؛ الأنصاری، فواتح الرحموت، ۲ / ۱۳۴؛ البخاری، کشف الأسرار، ۲ / ۶۸۶ – ۶۸۷. [۵۳۲] بخاری، صحیح بخاری، ۶۹۳۷. [۵۳۳] العسقلانی، فتح الباری، ۱۳ / ۲۴۱. [۵۳۴] العسقلانی، فتح الباری، ۱۳ / ۲۴۲. [۵۳۵] الجصاص، الفصول في الأصول، ۳ / ۸۲ و ۹۶. [۵۳۶] العسقلانی، فتح الباری، ۱۳ / ۲۴۲ – ۲۴۳. [۵۳۷] العسقلانی، فتح الباری، ۱۳ / ۲۴۳.