بررسی حجیت اخبار آحاد در عقیده

فهرست کتاب

۴-۱- اسلام و عقل

۴-۱- اسلام و عقل

چگونه است که مستشرقین افتراءات شدیدی را بر اسلام می‌بندند و چنین شایع کرده‌اند که قرآن مخالف عقل، تفکر، نظر و اندیشیدن است و سنت انسان را ملزم به پیروی از نص بدون عقل می‌کند؟ آیا ممکن است که کلام خدا – قرآن – را فهمیده و معانی آن را بدون به کار بردن عقلمان بفهمیم؟ آیا می‌توانیم که پیروی از نصی را نمائیم، بدون این که نسبت به آن تعقل و تفکر کرده باشیم؟

حقا که اسلام برای آزادی فکر انسان از بندگی جهالت و آزادکردن عقل از قید و بندهایش آمد و انسان را از ظلمات جهل و نادانی به سوی نور بصیرت و اندیشیدن رهنمون کرد.

دکتر سلیمان دنیا در کتاب (التفکیر الفلسفی في الإسلام) چنین می‌آورد:

«اگر انسان قرآن را بخواند و قلم و کاغذی به دست گیرد تا تعداد دفعاتی را که در قرآن بحث عقل آمده، بشمارد، خواهد دید که چقدر قرآن به بحث و جایگاه عقل اهمیت داده و آنگاه دیگر بحث تعارض قرآن با عقل به ذهنش خطور نخواهد کرد» [۵۶۸].

وقتی تعداد دفعاتی را که لفظ عقل و تعقلون و مشتقات آن را در قرآن شمردم، دیدم که در ۴۹ جا این الفاظ تکرار شده‌اند و لفظ فکر و یتفکرون در ۱۸ جای قرآن آمده است، و در همه‌ی این آیات امر به تفکر، تعقل و اندیشه شده است [۵۶۹].

به عنوان مثال می‌توان به این آیات اشاره کرد:

﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ قُرۡءَٰنًا عَرَبِيّٗا لَّعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ ٢[یوسف: ۲].

﴿قَدۡ بَيَّنَّا لَكُمُ ٱلۡأٓيَٰتِ لَعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ[الحدید: ۱۷].

﴿وَتِلۡكَ ٱلۡأَمۡثَٰلُ نَضۡرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ يَتَفَكَّرُونَ[الحشر: ۲۱].

﴿كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمُ ٱلۡأٓيَٰتِ لَعَلَّكُم تَتَفَكَّرُونَ[البقرة: ۲۶۶].

این آیات وآیات زیاد دیگری از این دست، بر حریص‌بودن اسلام در این که انسان خودش را به عقل آراسته نماید و ملزم به تفکر باشد تا حق برایش تبیین شود، دلالت می‌نمایند. مشخص و معلوم است که تشویق اسلام به ضرورت تفکر و تعقل چیز غیر قابل انکاریست و امکان ندارد که گفته شود قرآن – کتاب مقدس مسلمانان – از آزادی اندیشه و تفکر جلوگیری می‌کند.

کلام قرآن دعوت صریح و شفافی برای عقل است که با تعقل در قرآن و الفاظش تفکر و تدبر نماید و لفظ (آیه) که سوره‌های قرآن از آن تشکیل شده‌اند، خود به معنای حجت و برهان است، آیا ممکن است با این حال باز گفته شود که قرآن از تفکر و تعقل نهی می‌کند یا باید عکس آن را گرفت، یعنی قرآن عقل را مخاطب قرار داده و به تفکر و تعقل آن امر نموده است. خداوند می‌فرماید:

﴿ َوَلَمۡ يَنظُرُواْ فِي مَلَكُوتِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ[الأعراف: ۱۸۵]

﴿فَلۡيَنظُرِ ٱلۡإِنسَٰنُ مِمَّ خُلِقَ ٥[الطارق: ۵].

﴿فَٱنظُرۡ إِلَىٰ طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمۡ يَتَسَنَّهۡ[البقرة: ۲۵۹].

﴿وَفِيٓ أَنفُسِكُمۡۚ أَفَلَا تُبۡصِرُونَ ٢١[الذاریات: ۲۱].

﴿فَنُخۡرِجُ بِهِۦ زَرۡعٗا تَأۡكُلُ مِنۡهُ أَنۡعَٰمُهُمۡ وَأَنفُسُهُمۡۚ أَفَلَا يُبۡصِرُونَ[السجدة: ۲۷].

آیات قرآن اینگونه انسان را امر به اندیشه و تفکر می‌نمایند تا تفکرکردن سالم بماند و تعقل به عنوان ضرورتی برای بشریت گردد. به این خاطر خداوند کسانی را که تفکر و تعقل نمی‌نمایند مذمت می‌کند و آن‌ها را جاهل و غافل خطاب می‌کند و با زشت ترین صفات آن‌ها را وصف می‌نماید.

﴿وَيَجۡعَلُ ٱلرِّجۡسَ عَلَى ٱلَّذِينَ لَا يَعۡقِلُونَ[یونس: ۱۰۰].

در جایی دیگر خداوند حال کافران معاند با قرآن را بیان می‌کند، کافرانی که به عقل پناه می‌برند، اما هیچگاه بر عقل سلیم حکم نمی‌کنند، پس سهم‌شان جهنم خواهد بود.

﴿وَقَالُواْ لَوۡ كُنَّا نَسۡمَعُ أَوۡ نَعۡقِلُ مَا كُنَّا فِيٓ أَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِيرِ ١٠ فَٱعۡتَرَفُواْ بِذَنۢبِهِمۡ[الملک: ۱۰ – ۱۱].

﴿إِنَّ شَرَّ ٱلدَّوَآبِّ عِندَ ٱللَّهِ ٱلصُّمُّ ٱلۡبُكۡمُ ٱلَّذِينَ لَا يَعۡقِلُونَ ٢٢[الأنفال: ۲۲].

بله این آیات قرآن کریم -کتاب مقدس مسلمانان- است که انسان‌ها را به عقلانیت و آزاداندیشی می‌خواند و کسانی را که تعقل ندارند، مورد نکوهش و مذمت قرار می‌دهد، پس با این وجود مجال هیچگونه افترائی در حق اسلام باقی نمی‌ماند، اسلامی که کلیه‌ی قیود بندگی و جهالت را پاره می‌نماید و تقلیدهای کورکورانه را انکار می‌کند و از مشرکان به خاطر تقلید کورکورانه از عرف آبا و اجدادشان خرده گرفته و آن‌ها را به استدلال فکری و بازاندیشی در دین و دینداری فرا می‌خواند. حتی اسلام تفکر را فریضه‌ای اسلامی قرار داده که ایمان انسان بر آن استوار می‌گردد و عقیده‌اش به آن ثابت می‌گردد.

﴿سَنُرِيهِمۡ ءَايَٰتِنَا فِي ٱلۡأٓفَاقِ وَفِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمۡ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّۗ أَوَ لَمۡ يَكۡفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُۥ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌ ٥٣[فصلت: ۵۳].

﴿إِنَّ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ وَٱلۡفُلۡكِ ٱلَّتِي تَجۡرِي فِي ٱلۡبَحۡرِ بِمَا يَنفَعُ ٱلنَّاسَ وَمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مِن مَّآءٖ فَأَحۡيَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَآبَّةٖ وَتَصۡرِيفِ ٱلرِّيَٰحِ وَٱلسَّحَابِ ٱلۡمُسَخَّرِ بَيۡنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يَعۡقِلُونَ ١٦٤[البقرة: ۱۶۴].

قرآن کریم فقط بر امرکردن به نظر و تفکر بسنده نکرده، بلکه در مقابل انسان نمونه‌هایی از تفکرکردن را قرار داده تا فکر به نهایت آزادی خود در اندیشیدن برسد و در آسمان‌ها و زمین گشت و گذار نماید و به اکتشافات دست یابد و در اعماق نفس انسان به تفکر بپردازد تا آن را بهتر درک کند.

﴿وَفِي ٱلۡأَرۡضِ ءَايَٰتٞ لِّلۡمُوقِنِينَ ٢٠ وَفِيٓ أَنفُسِكُمۡۚ أَفَلَا تُبۡصِرُونَ ٢١[الذاریات: ۲۰–۲۱].

﴿قُلِ ٱنظُرُواْ مَاذَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ[یونس: ۱۰۱].

حقیقتاً قرآن کریم منهجی عقلی را وضع نموده و بر آن طی طریق کرده و دلایل و برهان‌های قوی را برای اثبات وجود خداوند متعال در خطاب با عقل ارائه داده است.

منهج قرآن، منهجی عقلیست و ساختار آن یک ساختار منطقی است که بین اسباب و مسببات، مقدمات و نتایج ارتباط برقرار می‌کند تا عقل انسانی بر شناخت بعضی از اسرار وجود و دفاع از عقیده‌ی توحید، قادر گردد، به همین دلیل است که می‌بینیم قرآن با اهل ادیان دیگر وارد گفتمان عقلی شده تا با حجت بلیغ فساد اعتقادات آن‌ها را بیان نماید، مثلاً با بت‌پرستان – کسانی که بتانی را با دست خود ساخته‌اند در حالی که این بتان هیچ ضرر و نفعی به آن‌ها نمی‌رسانند – چنین باب گفتگو را بازمی‌نماید ﴿أَتَعۡبُدُونَ مَا تَنۡحِتُونَ[الصافات: ۹۵] آیا ممکن است انسان عاقل چیزی را که ساخته است و با دستانش آن را تراشیده و شکل داده، بپرستد، حقیقتاً کسی شایسته‌ی عبادت و پرستش است که خالق باشد و بر مخلوقاتش قادر و عالم باشد، و با این شیوه قرآن بت‌پرستان را به بیداری دعوت می‌نماید و گفتمان آزاداندیشی را با آن‌ها مطرح می‌نماید.

﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ كَلِمَةٖ سَوَآءِۢ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمۡ أَلَّا نَعۡبُدَ إِلَّا ٱللَّهَ وَلَا نُشۡرِكَ بِهِۦ شَيۡ‍ٔٗا وَلَا يَتَّخِذَ بَعۡضُنَا بَعۡضًا أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِۚ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقُولُواْ ٱشۡهَدُواْ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ ٦٤[آل عمران: ۶۴]

﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لِمَ تَكۡفُرُونَ بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِ وَأَنتُمۡ تَشۡهَدُونَ ٧٠[آل عمران: ۷۰] [۵۷۰].

دکتر سهیر فضل الله ابو وافیه در این باره می‌گوید: «این شریعت اسلامی چه از نزد خداوند و چه از نزد پیامبر جباشد در درجه‌ی اول حرفش قراردادن منهج عقلی صحیح برای مسلمین است تا مسلمانان بر آن منهج طی طریق نمایند و به آن ملزم باشند و از آزادی اندیشه و تعقل صحیح دفاع نمایند.

به همین دلیل است که می‌بینیم، پیامبر جاصحابش را به خاطر مشورت و نظرخواهی از آن‌ها جمع می‌نماید تا یارانش با آزادی کامل و استقلال فکری به ارائه‌ی نظریات خود بپردازند. و در این میان شرح صدر پیامبر جبه حدی است که بعضی از اصحاب از حد مشورت‌کردن جلوتر نیز رفته و حرف‌های دیگری را به پیامبر جمی‌گویند. به عنوان مثال:

عمر بن خطاب ساز حد مشورت گذشته و روزی به پیامبر جمی‌گوید: «ای محمد! به زنانت بگو: حجاب را رعایت نمایند، پیامبر جدر جوابش گفت: هنوز به این کار امر نشده‌ام. اما عمر سبه خاطر بصیرتی که خداوند به او داده بود، می‌دید که زنان پیامبر جدارای جایگاه و منزلتی هستند که سایر زنان ندارند، پس لازم است که محجبه باشند، سپس خداوند صواب رأی عمر سرا آشکار می‌نماید و این آیه را بر پیامبر جنازل می‌کند:

﴿يَٰنِسَآءَ ٱلنَّبِيِّ لَسۡتُنَّ كَأَحَدٖ مِّنَ ٱلنِّسَآءِ إِنِ ٱتَّقَيۡتُنَّۚ فَلَا تَخۡضَعۡنَ بِٱلۡقَوۡلِ فَيَطۡمَعَ ٱلَّذِي فِي قَلۡبِهِۦ مَرَضٞ وَقُلۡنَ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗا ٣٢[الأحزاب: ۳۲].

یا علی بن ابی طالب ساست که در جریان افک أم المؤمنین عایشهلبه پیامبر جمی‌فرماید: «زنان آنجا زیاد بودند»، و با این حرفش اشاره به این دارد که دوست ندارند پیامبرجعایشهلرا به خاطر این حرف‌ها طلاق دهد، سپس علی به جواب جاریه اشاره می‌کند – وقتی که از جاریه‌ی همراه عایشهلجریان را پرسیدند، جاریه در جواب گفت: «قسم به خدا من به غیر از خیر چیز دیگری نمی‌دانم» - و می‌گوید: ای پیامبر! حرف این جاریه را قبول کن، علیسآنقدر از حرف مردم در این باره خشمگین بود که خداوند آیه نازل نموده و فرمود:

﴿وَلَوۡلَآ إِذۡ سَمِعۡتُمُوهُ قُلۡتُم مَّا يَكُونُ لَنَآ أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَٰذَا سُبۡحَٰنَكَ هَٰذَا بُهۡتَٰنٌ عَظِيمٞ ١٦ وَيُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمُ ٱلۡأٓيَٰتِۚ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ١٨[النور: ۱۶ – ۱۷] [۵۷۱].

داستان فرستادن معاذ بن جبل سبه یمن نیز خود گواهی بر آزادی تفکر و اندیشه در اسلام است، وقتی پیامبر جمی‌خواهد معاذ را بفرستد به او می‌گوید: به چه حکم می‌کنی، معاذ می‌گوید: به کتاب خدا و اگر در آن نیافتم به سنت رسول خدا، پیامبر جبار سوم می‌فرماید: اگر در سنت هم نیافتی، معاذ می‌گوید: اجتهاد می‌کنم، در این هنگام پیامبر جشکر خدا را به جا می‌آورد و برای معاذ دعا می‌کند، این اجتهادکردن معاذ می‌تواند آغازی برای یک تعقل آزاد اسلامی باشد و یا زمانی که جاریه‌ی خثعمیه از پیامبر جدر مورد فریضه‌ی حج پدرش سؤال می‌کند و می‌گوید پدرم پیر و ناتوان است می‌توانم به جای او حج کنم، پیامبر جدر جواب او اجتهاد کرده و می‌گوید: آیا اگر بر پدرت دینی بود و تو آن را پس دادی از گردن پدرت ساقط نمی‌شود، حج نیز چنین است. این قیاس از طرف پیامبر جهمان اجتهاد و تفکرکردن است، و به همین خاطر است که پیامبر جمی‌فرماید: «من گاهی بین شما بر مبنای رای و نظرم در آنچه که وحی نازل نشده قضاوت می‌نمایم».

و خود پیامبر جدر خیلی از مسائلی که وحی بر آن نازل نشده بود اجتهاد می‌کرد، و اکثراً به صواب می‌رسید و گاهی هم خطا می‌کرد و خداوند خطاهایشان را به او گوش‌زد می‌کرد و همچنانکه در آیه‌ی ۶۷ سوره‌ی انفال در مورد جریان اسیران نظر امام ابوبکر سرا که فدیه‌گرفتن از اسیران بود برگزید، ولی بعداً خداوند آن آیه را نازل کرد و نظر امام عمر سرا که کشتن تمام اسیران بود به پیامبر جگوش‌زد کرد، و یا در سوره‌ی مجادله آیات (۱ و ۲) در مورد قضاوت پیامبر جبر ظهار زنی دوباره خطای پیامبر جرا تصحیح می‌نماید. و آیات دیگری نیز وجود دارند که همین مضامین را می‌رسانند ولی با وجود این نزول آیات باز پیامبر جاز اندیشه و تفکر و اجتهاد خودداری نکرد و خود رسول الله جالگویی برای مسلمانان شد تا مسلمانان از ترس این که دچار خطا نشود، تفکر و تعقل‌کردن در نصوص قرآن و سنت را تعطیل ننمایند [۵۷۲].

اگر این مباحث و مواردی که بیان شد دلالت بر عقلانیت دین اسلام و احترام‌گذاشتن به عقل در دین اسلام نباشد، پس آن‌ها را بر چه چیزی باید حمل کرد؟

دکتر مصطفی عبدالرزاق می‌گوید: «در زمان پیامبر جعده‌ی زیادی از اصحاب فتوی می‌دادند، اشخاصی چون: ابوبکر، عمر، عثمان، علی، عبدالرحمن بن عوف، عبدالله بن مسعود، أبی بن کعب، معاذ بن جبل، عمار بن یاسر، حذیفه بن الیمان، زید بن ثابت، ابو الدرداء، ابوموسی الأشعری شو غیره.

پس با این اوصاف مشخص می‌گردد که اسلام براساس اندیشه‌ی تعقل و تفکر و اجتهاد در جایی که نص وجود نداد بنا شده است و پیامبر جاصحابش شو اهل سنت و جماعت بعد از آن‌ها بر مبنای عقل اجتهاد کرده‌اند و به رای و نظر عمل کرده‌اند و عقل به عنوان پایه‌ای از تشریع اسلامی در جایی که نص وجود نداشته، محسوب گردیده است» [۵۷۳].

[۵۶۸] دنیا، التفکیر الفلسفی في الإسلام، ص ۳۳۹. [۵۶۹] محمد اسماعیل، القرآن والنظر العقلی، ص ۶۴، القرضاوی، العقل والعلم في القرآن الکریم، ص ۱۳. [۵۷۰] عبیدات، الدلالة العقلیه في القرآن، ص ۸۵ – ۹۸. [۵۷۱] ابووافیه، الفکر الإسلامی یرد علی المستشرقین، ص ۳۷. [۵۷۲] ابووافیه، الفکر الإسلامی یرد علی المستشرقین، ص ۳۸ – ۴۰. [۵۷۳] عبدالرزاق، تمهید لتاریخ الفلسفة الإسلامیة، ص ۱۵۶.