۳-۲-۳- ظاهر و باطن علم
بعضی از کسانی که خبر واحد عادل را مفید علم میدانند، مراد از علم را علم ظاهر میدانند، و از جملهی کسانی که قائل به ظاهریبودن علم حاصل از خبر آحادند میتوان به حسین بن علی الکرابیسی، ابوبکر القفال اشاره کرد و سرخسی نیز در اثنای استدلال بر وجوب علم به خبر واحد به این مسئله اشاره میکند:
«نزد ما عمل به خبر واحد از حیث ظاهر ثابت میشود و مقطوع نیست و خداوند نیز در این آیه: ﴿ٱرۡجِعُوٓاْ إِلَىٰٓ أَبِيكُمۡ فَقُولُواْ يَٰٓأَبَانَآ إِنَّ ٱبۡنَكَ سَرَقَ وَمَا شَهِدۡنَآ إِلَّا بِمَا عَلِمۡنَا﴾[یوسف: ۸۱] «به سوی پدرانتان برگردید و بگوئید: ای پدرمان! فرزندت دزدی کرد و ما جز بر آنچه داشتیم گواهی ندادیم». به ظاهریبودن و غیر مقطوعبودن علم اشاره کرده، چون برادران بنیامین این گفته را براساس آنچه که از طریق خبر واحد شنیده بودند نقل کردند. در آیهای دیگر نیز خداوند میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا جَآءَكُمُ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ مُهَٰجِرَٰتٖ فَٱمۡتَحِنُوهُنَّۖ ٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِإِيمَٰنِهِنَّۖ فَإِنۡ عَلِمۡتُمُوهُنَّ مُؤۡمِنَٰتٖ فَلَا تَرۡجِعُوهُنَّ إِلَى ٱلۡكُفَّارِ﴾[الممتحنة: ۱۰] «ای کسانی که ایمان آوردهاید، آنگاه که زنان مؤمن مهاجر پیش شما آمدند، آنها را امتحان کنید خدا داناتر به ایمان آنها است، شما اگر آنها را با ایمان دانستید، دیگر آنها را به سوی کافران برنگردانید».
این حصول علم بر ایمان آنها نیز چیزی ظاهری و بر مبنای رأی غالب میباشد، و این دو آیه دلالت بر علمبودن در این دو حالت و حالات امثال آنها دارند و نفی هرگونه ظنی را مینمایند، چون ظن از خبر فاسق حاصل میشود که باید در مورد آن تحقیق و تفحص کرد تا به علم رسید و میفرماید «أن تصيبوا قوماً بجهالة» یعنی در مورد خبر فاسق تحقیق کند تا قومی از روی جهالت دچار کاری نشوند. پس توقف بر خبر فاسق بیانگر این است که اگر کسی به خبر واحد عادلی اعتماد کند و به آن عمل نماید، این حصول اعتماد و عمل از طریق علم برایش حاصل شده و هیچگونه جهلی در آن راه ندارد، و این علم هم براساس ظاهر حاصل شده، چون عدالت راوی جانب صدق در روایتش را ترجیح داده است» [۳۶۲].
اعتراضی بر این فهم قبلی وارد شده که علم ظاهر و باطن ندارد و علم مورد نظر در آیه حمل میشود بر «ظن غالب و ظهور نشانههای آن و چون در درجهی علمی که در آن وجوب عمل حاصل میشود، قرار دارد به آن نیز علم گفته شده است» [۳۶۳].
خطیب بغدادی از قاضی ابوبکر محمد بن الطیب نقل میکند که فرمودهاند: «اما فقهایی که میگویند، خبر واحد مفید علم ظاهری است نه باطنی، این قول کسی است که در این باب علم برایش حاصل نشده، چون حقیقت در علم چنین است که فاقد هرگونه ظاهر و باطنی است و فقط معلوم علم است که گاهی ظاهری و گاهی باطنیست و استدلالشان به ﴿فَإِنۡ عَلِمۡتُمُوهُنَّ مُؤۡمِنَٰتٖ﴾چیز بعیدی است، چون در اینجا مقصود خداوند مد نظر
است و خداوند خود بر مقصودش از علم در این آیه آگاهتر است. و فقط اشاره به این دارد که ایمانآوردن آنها وقتی معلوم میشود و شما علم به آن حاصل میکنید که اظهار شهادتین و اقرار به آن با زبان نمایند در چنین حالتی به خاطر معلوم و مشخصبودن وقوع اینها از آن زنان، شما به ایمانآوردن آنها علم پیدا میکنید و اقرار به شهادتین از طریق زبان دلالت بر اخلاص و اعتقاد ظاهری آنها به خداوند میکند و ما به باطن امر آگاهی نداریم تا بگوئیم ما با ظاهر حال، علم برایمان حاصل نمیشود، و به همین دلیل است که خداوند از اعراب نفی ایمان میکند چون خداوند به باطنشان آگاه بود و میدانست که آنها معتقد به گفتهی خودشان نیستند: ﴿قَالَتِ ٱلۡأَعۡرَابُ ءَامَنَّاۖ قُل لَّمۡ تُؤۡمِنُواْ وَلَٰكِن قُولُوٓاْ أَسۡلَمۡنَا﴾[الحجرات: ۱۴] «- ای رسول - اعراب بنی اسد و غیره که بر تو منت گزارده و گفتند ما – بیجنگ و نزاع – ایمان آوردیم به آنها بگو شما که ایمانتان به قلب وارد نشده لیکن بگوئید ما اسلام آوردیم» [۳۶۴].
عدهای میگویند زمانی که اسباب و علل در خبر واحد از بین رفتند، خبر واحد مفید علم ظاهری است، ابن حزم در جواب این عده میگوید: این سخن گنگ است و ما علم ظاهری غیر باطنی و یا علم باطنی غیر ظاهری نمیشناسیم، بلکه هر علمی که یقین بر آن حاصل میشود، نسبت به کسی که آن را دریافته ظاهری و در قلبش باطنی است [۳۶۵].
با این توضیحاتی که داده شد درمییابیم که علم في نفسه ظاهر و باطن ندارد، بلکه این معلوم علم است که گاهی در عالم واقع ظاهر و گاهی پنهان و باطن است و صفت معلوم به نفس علم ربطی ندارد و بر آن تطبیق نمییابد.
[۳۶۲] السرخسی، الأصول، ۱ / ۳۲۶ – ۳۲۷. [۳۶۳] بیضاوی، انوار التنزیل واسرار التاویل، ۲ / ۴۸۷. [۳۶۴] بغدادی، الکفایة في علم الروایة، ص ۴۱ – ۴۲. [۳۶۵] الأندلسی، الإحکام في أصول الأحکام، ۱ / ۱۲۰.