بررسی حجیت اخبار آحاد در عقیده

فهرست کتاب

۲-۱-۱- تعریف اصولیین

۲-۱-۱- تعریف اصولیین

اصولیین بر مبنای دیدگاه‌های مختلفی که داشته‌اند، خبر واحد را با اندک تفاوت‌هایی نسبت به همدیگر تعریف کرده‌اند، آن‌ها در تعریف خبر واحد بر منهج امام شافعی- که به گفته‌ی نووی، او اولین عالمی بود که در مورد خبر واحد کتاب نوشته- حرکت کردند، امام شافعی اخبار آحاد را به دو اسم خبر واحد یا خبر خاصه نامگذاری کرده است و در تعریف آن‌ها می‌گوید:

«خبر یک شخص از یک شخص تا به پیامبر جبا به شخص پایین‌تر از پیامبر جمی‌رسد» [۱۱۷].

و با وجود این که این تعریف امام شافعی از اخبار آحاد برسیدن خبر و عدد راویان خبر تأکید دارد، قاضی عبدالجبار از زاویه‌ای دیگر و مغایر با دیدگاه شافعی به تعریف اخبار آحاد پرداخته و در تعریفش بر متن خبر تأکید بیشتری کرده، آنجا که می‌گوید: «و اما آن خبری که صدق و کذبش مشخص نباشند، مثل اخبار آحاد است» [۱۱۸].

ولی ابن حزم طریق شافعی را در تعریف خبر واحد برگزیده و گفته: «قسم دوم از اخبار، اخباری هستند که یک شخص از شخص دیگری نقل می‌کند و به وسیله روایت عدول به رسول الله جمتصل می‌شود» [۱۱۹].

ولی با تعریف شافعی تا اندازه‌ای تفاوت دارد، چون در ادامه می‌گوید: خبر آحاد خبری است که بیشتر از یک نفر آن را نقل کرده باشند و شروط تواتر نداشته باشد و انسان نتواند تبانی آن‌ها را بر کذب رد نماید.

باجی در فصل الحدود، اخبار آحاد را اخباری می‌داند که از درجه‌ی تواتر پائین‌تر باشند [۱۲۰]. و همین تعریف را در آغاز باب احکام الأخبار چنین تشریح می‌کند: «خبر واحد خبری است که علم به مخبرش از جهت اخبار به آن ضرورتاً حاصل نشود، هرچند که ناقلان آن خبر هم جماعتی باشند» [۱۲۱].

این تعریف باجی که در آن اخبار آحاد را با مقارنه‌کردن با اخبار متواتر تعریف کرده را نزد جوینی در کتاب الإرشاد نیز می‌یابیم، آنجا که فرموده: «اخبار آحاد شامل هر خبری می‌شوند که به درجه‌ی تواتر نرسیده باشند» [۱۲۲].

ولی جوینی در کتاب البرهان در تعریف خبر واحد بر صرف عدد روایان تکیه نکرده و خبر واحد را چنین معرفی می‌نماید: «قسم سوم اخبار، خبری است که نمی‌توان بر صدق یا کذب آن قطعیت پیدا کرد و خبری است که اشخاص به طور آحاد آن را نقل می‌کنند و هیچ قرینه‌ای مبنی بر صدق یا کذب آن وجود ندارد» [۱۲۳].

این تعریف جوینی بر سه عنصر تأکید کرده است: الف- عنصر متن یا نص خبر است که بدون افاده‌ی قطعی بر صدق یا کذب خبر باقی می‌ماند. ب- عنصر سند یا تعداد راویان است. ج- عنصر طریقه و شیوه‌ی نقل و شرایط آن است که هیچ قرینه‌ای مبنی بر صدق یا کذب آن خبر، همراهش وجود ندارد.

ولی غزالی در تعریف خبر آحاد بر عنصر سند تأکید زیادی داشته و چنین گفته است: اخباری هستند که به حد اخبار متواتری که مفید علمند، نرسیده باشند، پس آنچه را که جماعتی پنج یا شش نفره نقل کرده باشند جزو خبر واحد است، اما قول رسول جاگر صحتش مشخص شد، دیگر خبر واحد خوانده نمی‌شود [۱۲۴].

بزدوی نیز از این تعریف منحرف نشده و تقریباً مثل غزالی عمل کرده است و گفته: «خبر واحد هر خبری است که یک یا دو نفر یا بیشتر- بدون توجه به عدد راویان- آن را نقل کرده باشند و به حد مشهور یا تواتر نرسیده باشد» [۱۲۵]و منظور از جمله‌ی بدون توجه به تعداد راویان، در نظر صاحب کشف الأسرار، یعنی: عدم خروج خبر، از آحادبودن است، هرچند که تعداد راویانش هم متعدد باشد [۱۲۶].

اصولیین غیر متکلم خبر مشهور را به عنوان قسمی از خبر متواتر و آحاد قرار داده‌اند [۱۲۷].

و همین گروه خبر مشهور را چنین تعریف کرده‌اند: خبریست که در اصل جزو اخبار آحاد است ولی بعداً انتشار یافته و قومی که احتمال تبانی آن‌ها بر کذب منتفی است، در قرن دوم به بعد آن را روایت کرده باشند [۱۲۸].

در اینجا لازم است یک سری از تعاریف علمای اصولی را از خبر آحاد به صورت اشاره‌وار نقل دهیم:

شیرازی، آمدی و ابن حاجب معتقدند که خبر واحد خبری که به درجه‌ی تواتر نرسیده باشد [۱۲۹]. و صاحب نشر البنود عبدالله بن ابراهیم الشنقیطی نیز همین نظر را در تعریف خبر واحد را دارد و آن را به دو گروه مستفیض و غیر مستفیض تقسیم می‌کند [۱۳۰].

قرافی گفته: خبر واحد خبر شخص عادلی است که افاده‌ی ظن می‌کند [۱۳۱].

ابن سبکی می‌گوید: خبر واحد، خبری است که به درجه‌ی تواتر نرسیده که از جمله آن خبر مشهور- مستفیض- است که کمترین راویان آن دو نفر و در قولی گفته شده سه نفر است [۱۳۲].

اکثر متکلمین خبر واحد را به همین شیوه تعریف کرده‌اند و گفته‌اند: خبری است که به حد تواتر نرسیده باشد، آن‌ها اخبار مشهور یا مستفیض را هم در زمره‌ی اخبار آحاد قرار داده‌اند [۱۳۳].

خبر واحد خبری است که به حد تواتر نرسیده باشد و خبر مستفیض- مشهور- داخل خبر آحاد است [۱۳۴].

عده‌ای از اصولیین گفته‌اند، خبری که از آن علم حاصل نشود خبر واحد است و دیگری کاری به این نداشته‌اند که راوی این خبر یک، دو و یا چند نفر باشد، بلکه همین که مفید علم نبوده آن را خبر واحد نامیده‌اند، و اگر علم به آن خبر پیدا کرده‌اند، دیگران آن را خبر واحد نام ننهاده‌اند، هرچند که راویش یک نفر هم باشد، و این نامگذاری برخلاف مقتضای لغت است [۱۳۵].

هر خبری که یک یا دو نفر و یا بیشتر روایت کرده باشند و پائین‌تر از حد مشهور و متواتر باشد، خبر واحد نامیده می‌شود [۱۳۶].

اصولیین اسم آحاد را برآنچه که یک نفر روایت کرده محصور نکرده‌اند، بلکه منظورشان خبری است که با وجود جواز صدقش مفید علم نباشد و فرقی نمی‌کند چه تعداد راوی داشته باشد.

استاد ابواسحاق و ابن فورک و جماعتی گفته‌اند: که خبر به سه قسم تقسیم می‌شود: متواتر، آحاد و مستفیض.

خبر متواتر خبری است که مفید علم ضروری باشد، خبر آحاد مفید ظن است و خبر مستفیض مفید علم نظری است و می‌توان خبری را که مورد قبول امت قرار گرفته یا امت به مقتضای آن عمل کرده‌اند، را برای خبر مستفیض مثال زد [۱۳۷].

به طور خلاصه باید گفت که بعضی از اصولیین عدم تعریف خبر آحاد را به دلیل معتقدبودن به واضح و آشکاربودن اینگونه اخبار ترجیح داده‌اند، ولی اکثر آن‌ها خبر واحد را بدون توجه و بررسی‌کردن تعارف دیگران تعریف کرده‌اند، و ما با بررسی این تعاریف، از لابه لای آن‌ها به اختلاف دیدگاه اصولیین در تعریف خبر آحاد پی می‌بریم.

بعضی از اصولیین در تعریفشان فقط بر سند حدیث تأکید کرده‌اند، برخی دیگر بر سند و متن به طور همزمان تأکید کرده‌اند، ولی در اغلب تعاریف بر تعداد راویان اخبار آحاد، تأکید شده است که این خود سبب بروز اشکالاتی شده است که ما آن را نزد بعضی از متفکران معاصر می‌یابیم، این متفکران مستشرق خبر آحاد را در وهله‌ی اول شامل اسمی می‌دانند که بر یک سری احادیث که راوی آن‌ها یک نفر در هر طبقه می‌باشد، اطلاق می‌گردد، در حالی که اگر دقیق نگاه شود، مشخص می‌گردد که این تعریف نمی‌تواند تعریفی جامع و مانع از اخبار آحاد باشد، چون ما یک سری از اخبار را داریم که نه مشهور و نه متواترند و تعداد راویان آن‌ها نیز در هر طبقه بیش از یک یا دو نفر می‌باشند و باید آن‌ها را در زمره‌ی اخبار آحاد قرار دهیم، ولی براساس این تعریف بالا دچار مشکل می‌شویم، تعریفی که اصولیین از خبر متواتر و آحاد می‌نمایند تعریف ضابطه‌مندی نیست چون نمی‌توانند براساس این تعریف مرز بین خبر متواتر و آحاد را به طور واضح و شفاف مشخص نمایند.

شاید بتوان برای جمع‌بندی نهایی در این باره به این گفته‌ی باقلانی استناد کرد:

«حقیقتاً اضافه‌ی خبر به آحادبودن- از حیث لغت- یعنی: آن خبر خبر واحد است و راوی آن خبر فقط یک نفر در هر طبقه می‌باشد، ولی فقها و متکلمین دایره‌ی تعریف خبر واحد را گسترش داده‌اند و هر خبری را که مفید علم نباشد، بدون توجه به تعداد راویان آن در زمره‌ی اخبار آحاد قرار داده‌اند» [۱۳۸].

[۱۱۷] الشافعی، الرسالة، ۳۷۰- ۳۶۹. [۱۱۸] عبدالجبار، شرح الأصول الخمسه، ۷۶۹. [۱۱۹] الأندلسی، الإحکام في اصول الأحکام، ۱/ ۱۰۳. [۱۲۰] الباجی، إحکام الفصول في أحکام الأصول، ۱۷۳. [۱۲۱] الباجی، إحکام الفصول في أحکام الأصول، ۳۱۹. [۱۲۲] الجوینی، الإرشاد، ص ۲۳۵. [۱۲۳] الجوینی، البرهان في أصول الفقه، ۱/ ۲۳۰. [۱۲۴] الغزالی، المستصفی من علم الأصول، ۱/ ۲۷۲. [۱۲۵] البزدوی، الأصول، ۲/ ۶۷۸؛ الخبازی، المغنی في أصول الفقه، ۱۹۴. [۱۲۶] البزدوی، الأصول، ۲/ ۶۷۸. [۱۲۷] الحسینی، تسییر التحریر، ۳/ ۳۷. [۱۲۸] البزدودی، الأصول، ۲/ ۶۷۴- ۶۷۳؛ الخبازی، المغنی في أصول الفقه، ص ۱۹۱. [۱۲۹] الشیرازی، اللمع في أصول الفقه، ص ۷۲؛ الآمدی، الإحکام في أصول الأحکام، ۱/ ۲۷۴؛ ابن حاجب، مختصر المنتهی الأصولی، ص ۷۹. [۱۳۰] الشنقیطی، نشر البنود علی مراقی السعود، ۲/ ۳۵. [۱۳۱] القرافی، شرح تنقیح الفصول في إختیار المحصول، ص ۳۵۶. [۱۳۲] السبکی، جمع الجوامع، ۲/ ۱۳۰؛ السبکی، الإبهاج في شرح المنهاج، ۲/ ۲۹۹. [۱۳۳] الشیرازی، اللمع في أصول الفقه، ص ۷۱؛ القرافی، شرح تتقیح الفصول، ص ۳۴۹؛ البیضاوی، منهاج الوصول إلی علم الأصول، ۲/ ۲۱۴. [۱۳۴] ابن النجار، شرح الکوکب المنیر، ۲/ ۳۴۵. [۱۳۵] المازری، إیضاح المحصول من برهان الأصول، ص ۴۴۱. [۱۳۶] البخاری، کشف الأسرار، ۲/ ۶۷۸. [۱۳۷] ابن التلمسانی، شرح المعالم، ۲/ ۱۶۷. [۱۳۸] الجابری، بنیة العقل العربی، ۱۲۴- ۱۲۲.