بررسی حجیت اخبار آحاد در عقیده

فهرست کتاب

۳-۱-۶- دلایل قائلین به افاده‌ی علم

۳-۱-۶- دلایل قائلین به افاده‌ی علم

کسانی که معتقدند اخبار آحاد مفید علمند دلایل زیادی را ذکر کرده‌اند، از آن جمله:

۱- اخبار آحاد اگر مفید علم نباشند، پس مفید ظن خواهند بود، و پیروی از ظن را نیز خداوند نهی فرموده است:

﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌ[الإسراء: ۳۶]، ﴿إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ[النجم: ۲۸]، ﴿إِنَّ ٱلظَّنَّ لَا يُغۡنِي مِنَ ٱلۡحَقِّ شَيۡ‍ٔٗا﴿وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ [البقرة: ۱۶۹].

پس براساس این آیات پیروی از ظن و بی‌علمی درست نمی‌باشد، و برای تبعیت افاده‌ی علم نیاز است [۲۷۱].

پیامبرجنیز از پیروی ظن نهی فرموده است: «إياكم والظن فإن الظن أكذب الحديث» [۲۷۲].

سرخسی می‌گوید: عمل به خبر واحد واجب است و عمل بدون علم به خبر واجب نمی‌شود، خداوند می‌فرماید: ﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌ[الإسراء: ۳۶] و خداوند در مورد خبر فاسق می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن جَآءَكُمۡ فَاسِقُۢ بِنَبَإٖ فَتَبَيَّنُوٓاْ أَن تُصِيبُواْ قَوۡمَۢا بِجَهَٰلَةٖ فَتُصۡبِحُواْ عَلَىٰ مَا فَعَلۡتُمۡ نَٰدِمِينَ ٦[الحجرات: ۶] و ضد جهالت علم است و ضد فسق، عدالت است و از این آیه چنین استنباط می‌شود که علم به خبر فاسق حاصل نمی‌شود، بلکه به خبر عادل حصول می‌یابد. و بعضی از اخبار آحاد فقط علم به وجودشان لازم است، و نیازی به عمل ندارند مثل عذاب قبر، سؤالات نکیر و منکر، رؤیت خداوند با چشم در آخرت و... پس اگر اخبار آحاد مفید علم نباشند، نسبت به این موارد چه موضعی باید گرفت [۲۷۳].

۲- ﴿وَمَا كَانَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةٗۚ فَلَوۡلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرۡقَةٖ مِّنۡهُمۡ طَآئِفَةٞ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي ٱلدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوۡمَهُمۡ إِذَا رَجَعُوٓاْ إِلَيۡهِمۡ لَعَلَّهُمۡ يَحۡذَرُونَ ١٢٢[التوبة: ۱۲۲] «جایز نیست برای مؤمنان که همگی هجرت نمایند، بلکه از هر گروهی از ایشان، دسته‌ای هجرت نمایند تا در دین آگاه شوند و وقتی به میان قوم‌شان برگشتند و آن‌ها را بیم دهند تا آن‌ها بترسند».

بر طبق این آیه خداوند قبول انذار طائفه را توسط قوم واجب دانسته است و لفظ قوم بر سه نفر یا بیشتر اطلاق می‌گردد، پس لفظ طائفه باید بر کمتر از سه نفر یعنی دو یا یک نفر اطلاق یابد یک یا دو نفر نیز آحادند پس وقتی انذار آحاد وجوب را برساند و مفید علم باشد، اخبار آحاد نیز چنین خواهند بود [۲۷۴].

ابن حجر می‌گوید: «منظور بخاری از سیاق آیه‌ی ﴿فَلَوۡلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرۡقَةٖ مِّنۡهُمۡ طَآئِفَةٞاین است که لفظ (طائفة) شامل یک نفر یا بیشتر می‌باشد و اختصاص به تعداد معینی ندارد، و همین قول از ابن عباس، نخعی، مجاهد، ثعلبی و غیره نقل شده است. عطاء، عکرمه و ابن زید می‌گویند: طائفه چهار نفر است و مالک می‌گوید: حداقل شاهدان حاضر در رجم زانی چهار نفرند پس حداقل طائفه نیز چهار نفر است. از راغب نقل شده که مراد از لفظ طائفه مع است هرچند یک نفر هم می‌تواند طائفه باشد.

بخاری معتقد است که در آیه‌ی ﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱقۡتَتَلُواْ[الحجرات: ۹]، طائفه بر یک نفر نیز اطلاق می‌شود، چون ممکن است دو نفر باهم بجنگند و آنگاه این آیه شامل حال آن‌ها نیز خواهد بود» [۲۷۵].

ابن حجر می‌گوید: «شافعی و قبل از او مجاهد هم به همین استدلال دست گرفته‌اند و این استدلال با فرموده‌ی خداوند: ﴿وَلۡيَشۡهَدۡ عَذَابَهُمَا طَآئِفَةٞ مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ[النور: ۲] منافات ندارد، چون براساس سیاق آیه، منظور از طائفه یک و یا بیشتر از یک نفر می‌باشد، چون ما نمی‌گوئیم که طائفه فقط یک نفر است» [۲۷۶].

۳- ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡتُمُونَ مَآ أَنزَلۡنَا مِنَ ٱلۡبَيِّنَٰتِ وَٱلۡهُدَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا بَيَّنَّٰهُ لِلنَّاسِ فِي ٱلۡكِتَٰبِ أُوْلَٰٓئِكَ يَلۡعَنُهُمُ ٱللَّهُ وَيَلۡعَنُهُمُ ٱللَّٰعِنُونَ ١٥٩[البقرة: ۱۵۹] «حقیقتاً آنان که می‌پوشانند آنچه را از بینات و هدایت فرو فرستادیم بعد از آن که آن را برای مردم در کتاب بیان کردیم، آن‌ها کسانی هستند که خداوند آن‌ها را لعنت می‌کند و لعنت‌کنندگان نیز آن‌ها را لعنت می‌نمایند».

﴿وَإِذۡ أَخَذَ ٱللَّهُ مِيثَٰقَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ لَتُبَيِّنُنَّهُۥ لِلنَّاسِ[آل عمران: ۱۸۷] «و زمانی که خداوند از کسانی که به آن‌ها کتاب داده شد، پیمان گرفت که آن را برای مردم بیان کنند».

در این دو آیه خداوند هر انسانی را که از کتمان حقیقت نهی کرده و آن‌ها را امر کرده تا آنچه را می‌دانند برای مردم تبیین نمایند، این آیات شامل همه‌ی افراد می‌شوند، خطاب این آیه برای جمع است، اما چون بحث اصل دین است تک تک افراد جمع را شامل می‌شود. و در مقابل نیز شنونده‌ای که تبیین را از طرف شخص مبین می‌شنود واجب است که آن را قبول کند و به آن عمل نماید، چون امر شارع بدون فایده نیست، و قطعاً در نهی از کتمان فائده‌ای وجود دارد و آن انذار شنوندگان است. ولی شخص فاسق هرچند که در عموم خطاب این آیات قرار می‌گیرد، ولی بیانش در امور قابل قبول نیست چون توسط آیه‌ی دیگری - ﴿إِن جَآءَكُمۡ فَاسِقُۢ بِنَبَإٖ فَتَبَيَّنُوٓاْ[الحجرات: ۶] – تخصیص می‌خورد. پس بر این اساس تبیین از طرف یک شخص می‌تواند حجت باشد و وجوب علم و عمل را برای شنونده در پی داشته باشد [۲۷۷].

۴- ﴿فَسۡ‍َٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّكۡرِ إِن كُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ[النحل: ۴۳] «از اهل علم بپرسید وقتی که شما ندانستید».

خداوند در این آیه امر کرده که از اهل ذکر سؤال شود و بین مجتهدین و غیر مجتهدین هم تفکیکی قائل نشده و همه را مورد خطاب قرار داده و سؤال مجتهدین از غیر خودشان فقط شامل طلب اخبار از دیگران است، چون مجتهد تقلید نمی‌کند، بلکه فقط در پی کسب اخبار است و اگر قبول اخبار دیگران واجب نباشد، پس به چه دلیل سؤال‌کردن برای طلب اخبار واجب است [۲۷۸].

۵- خداوند می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ قَوَّٰمِينَ بِٱلۡقِسۡطِ شُهَدَآءَ لِلَّهِ[النساء: ۱۳۵] «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، فرمانروا به عدالت و گواهان برای خدا باشید».

و مؤمنان را امر کرده که به قسط و عدل و شهادت برای خدا قیام نمایند و در این میان هرکس از آنچه از رسول الله جشنیده است، خبر دهد، به مضمون آیه عمل کرده است، چون آیه یک خطاب در قالب امر است و امر هم واجب پیروی‌کردن پس خبر از نبی و قبول آن خبر نیز واجب می‌باشد [۲۷۹].

۶- خداوند می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥ[المائدة: ۶۷] «ای رسول آنچه را که از طرف پروردگارت به سوی تو فرستاده شده ابلاغ کن و اگر چنین نکردی رسالت خداوند را نرسانیده‌ای».

﴿وَمَا عَلَى ٱلرَّسُولِ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِينُ[النور: ۵۴] «و بر رسول فقط ابلاغ و رسانیدن آشکار و واضح است».

پیامبر جمی‌فرماید: «بلغوا عني» «از طرف من ابلاغ نمایید و به دیگران برسانید» [۲۸۰].

پیامبر جدر روز عرفه به جمع عظیمی از یارانش که آنجا بودند فرمود: «أَنْتُمْ تُسْأَلُونَ عَنِّى فَمَا أَنْتُمْ قَائِلُونَ. قَالُوا نَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ وَأَدَّيْتَ وَنَصَحْتَ» «از شما در مورد من سؤال خواهد شد در جواب چه خواهیدگفت؟ گفتند: شهادت می‌دهیم که تو ابلاغ رسالت کردی و آن را ادا نمودی و نصیحت کردی» [۲۸۱].

و ابلاغ رسالت همان چیزی است که به آن اقامه‌ی حجت بر مخاطب می‌شود و علم به آن حاضر می‌شود، و اگر از خبر واحد علم حاصل نشود، پس تبلیغی که به وسیله‌ی آن اقامه‌ی حجت خداوند بر بندگان می‌شود، عملاً به وقوع نمی‌پیوندد. چون حجت بر چیزی قائم است که از آن علم حاصل شود.

پیامبر جفرستادگانش را به صورت آحاد برای ابلاغ دین و اقامه‌ی حجت می‌فرستاد و اقامه‌ی حجت بر ما نیز از طریق همین اخبار اشخاص عادل حاصل شده و اگر خبر آن‌ها مفید علم نبود، پس حجت بر ما کامل نمی‌شود، و می‌بایست هرکسی که اقامه‌ی حجت به صورت متواتر بر او نشده، معذور می‌بود و ایمان نمی‌آورد و این از باطل‌ترین گفته‌هاست.

اشخاصی که می‌گویند اخبار –احادیث- رسول الله جمفید علم نیستند، باید قائل به یکی از دو مورد زیر نیز باشند.

الف- پیامبر جفقط ابلاغ قرآن را کرد و هرآنچه که به صورت متواتر از او نقل شده به درد اقامه‌ی حجت و تبلیغ نمی‌خورد.

ب- اقامه‌ی حجت و تبلیغ به وسیله‌ی چیزی که مفید علم و عمل هم نباشد حاصل می‌شود.

مشخص است که هردو این اقوال باطل‌اند پس در نتیجه قول کسانی که اخبار رسول را مفید علم نمی‌دانند نیز باطل خواهد بود [۲۸۲].

۷- ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا كَآفَّةٗ لِّلنَّاسِ[سبأ: ۲۸] «و ما نفرستادیم تو را مگر برای همه‌ی مردم».

آنچه معلوم است، پیامبر جابلاغ رسالتش را کرد ولی او ابلاغش را تک تک به همه‌ی انسان‌ها به صورت حضوری نرسانده است، بلکه پیش عده‌ای حضوری رفت، دین را بر آن‌ها عرضه کرد و برای عده‌ی دیگری هم فرستادگانش را به سوی آن‌ها روانه کرد و برای عده‌ی دیگری هم نامه‌هایی نوشت و دین را به آن‌ها ابلاغ کرد، همچنانکه نامه‌های زیادی به سران کشورها و سرزمین‌های مجاور خودش برای دعوت آن‌ها به اسلام نوشت، و بر هر پادشاهی هم لازم بود که خبر فرستاده‌ی پیامبر جرا قبول نماید و به آن ایمان آورد، چون با همین فرستاده اقامه‌ی حجت بر او شده بود.

از جمله فرستادگان پیامبر جمی‌تواند به دحیه الکلبی ساشاره کرده که پیامبر جاو را همراه نامه‌ای به سوی هرقل فرستاد، و مضمون نامه چنین بود:

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، مِنْ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللهِ إِلَى هِرَقْلَ عَظِيمِ الرُّومِ، سَلَامٌ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى، أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي أَدْعُوكَ بِدِعَايَةِ الْإِسْلَامِ أَسْلِمْ تَسْلَمْ، يُؤْتِكَ اللهُ أَجْرَكَ مَرَّتَيْنِ، وَإِنْ تَوَلَّيْتَ فَعَلَيْكَ إِثْمَ الْأَرِيسِيِّينَ [۲۸۳]، وَيَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَنْ لَا نَعْبُدَ إِلَّا اللهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابا مِنْ دُونِ اللهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ» [۲۸۴]. «به نام خداوند بخشنده و مهربان از محمد فرستاده‌ی خدا به هرقل پادشاه روم، سلام و درود بر کسی که از هدایت تبعیت کند، اما بعد! من تو را به اسلام دعوت می‌کنم، اسلام بیاور و بر جایگاهت بمان تا خداوند دو پاداش به تو عنایت کند، و اگر روی‌گردان شدی گناه زیردستانت نیز بر تو خواهد بود، و ای اهل کتاب! بیایید بر سخنی که میان ما و شما یکسان است بایستیم که جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نگردانم و بعضی از ما بعضی دیگر را به جای خدا به خدایی نگیرد، پس اگر اعراض کردند، بگوئید: شاهد باشید که ما مسلمانیم».

نووی می‌گوید: «مضمون نامه‌های پیامبر جو دعوت اسلام به سوی کلمه‌ی توحید بود» [۲۸۵].

و تا به امروز هیچ نقلی به ما نرسیده که هرقل به دحیه الکلبی گفته باشد، خبر تو خبر آحادی است و مفید علم نیست پس من به آن ایمان نمی‌آورم، بلکه حتی هرقل کم کم خواست ایمان آورد، ولی بعداً که با قومش مشورت کرد و مخالفت آن‌ها را دید، ترسید از این که ایمان آورد.

۸- خداوند در مورد پیامبر جمی‌فرماید: ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ٤[النجم: ۳ – ۴] «از روی خواهشات نفسانی سخن نمی‌گوید، آنچه می‌گوید وحیست که به سوی وی وحی شده است».

در جای دیگری به پیامبر جامر می‌کند به: ﴿إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰٓ إِلَيَّ[الأحقاف: ۹] «تبعیت نمی‌کنم مگر از آنچه که به سوی من وحی شده است».

﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ ٩[الحجر: ۹] «ما ذکر – قرآن و سنت – را فرو فرستادیم و ما هم از آن محافظت می‌نمائیم».

﴿لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيۡهِمۡ[النحل: ۴۴] «برای این که توضیحی دهی برای مردم آنچه را که به سوی آن‌ها نازل شده است».

از آیه‌ی اول مشخص می‌شود که کلیه‌ی فرموده‌های پیامبر جکه در دایره دین گفته است وحی از جانب خداوند می‌باشد، و هیچ شکی در این مسئله نیست، و تمامی وحی نیز توسط خداوند محفوظ و غیر قابل خدشه می‌ماند و هرآنچه را که خداوند کفالت حفظ را بر عهده گرفته، باقی است و چیزی از آن از بین نخواهد رفت و تحریف نخواهد شد چون اگر غیر این باشد، پس لازمه‌اش این خواهد بود که کلام خداوند متعال دروغ و کفالتش فاسد باشد و این هم هیچگاه به ذهن کسی که یک ذره عقل داشته باشد خطور نمی‌کند. پس دینی که محمد جآن را برای بشریت آورد توسط خداوند محفوظ مانده و خواهد ماند و به همه‌ی کسانی که بعداً نیز خواهند آمد رسید. ﴿لِأُنذِرَكُم بِهِۦ وَمَنۢ بَلَغَ[الأنعام: ۱۹] «تا بترسانم به آن شما را و کسانی که به آن‌ها می‌رسد».

اگر شخصی گفت که آنچه را خداوند وعده‌ی حفظ را داده قرآن است و سایر وحی – غیر از قرآن – را در بر نمی‌گیرد، در جوابش می‌گوئیم: این ادعای دروغی است که هیچ دلیل و برهانی بر آن نیست و تخصیص بدون لفظ (الذکر) بر قرآن است و چنین تخصیصی، باطل است.

چون خداوند در مقام احتجاج می‌فرماید: ﴿قُلۡ هَاتُواْ بُرۡهَٰنَكُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ[النمل: ۶۴] «بگو – ای محمد – اگر راست میگو‌ئید دلیل و حجت‌تان را بیاورید» پس هرکسی دلیل و برهانی بر ادعایش نیاورد، صادق نیست. و لفظ (الذکر) تمامی آنچه که خداوند بر پیامبر ج- قرآن و سنت – نازل کرده است. در بر می‌گیرد. خداوند می‌فرماید: ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ ٤[النجم: ۳ – ۴] [۲۸۶].

۹- پیامبر جهمواره اصحابش را بر استماع حدیث و حفظ و ابلاغ آن تشویق می‌کرد تا بر کسانی که احادیث به آن‌ها می‌رسد، اقامه‌ی حجت شود و اقامه‌ی حجت هم به وسیله چیزی صورت می‌گیرد که مفید علم باشد، و این روایت شافعی در تأیید همین گفته می‌باشد.

«روى الشافعي عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ، عَنْ أَبِيهِ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج، قَالَ: نَضَّرَ اللَّهُ عَبْدًا سَمِعَ مَقَالَتِي، فَحَفِظَهَا وَوَعَاهَا وَأَدَّاهَا، فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ غَيْرُ فَقِيهٍ، وَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ ثَلاثٌ لا يَغِلُّ عَلَيْهِنَّ قَلْبُ مُسْلِمٍ: إِخْلاصُ الْعَمَلِ لِلَّهِ، والنَّصِيحَةُ لِلْمُسْلِمِينَ، وَلُزُومُ جَمَاعَتِهِمْ، فَإِنَّ دَعْوَتَهُمْ تُحِيطُ مِنْ وَرَائِهِمْ» [۲۸۷]. «شافعی از عبدالرحمن بن عبدالله بن مسعود از پدرش روایت کرده که پیامبر جفرمودند: خداوند، صورت بنده‌ای را بشاش کند که سخن من را گوش می‌دهد و حفظ می‌کند و تماما آن را فرا می‌گیرد و سپس آن را به دیگران می‌رساند، چه بسیار حامل خبری که خود به آن واقف نیست و چه بسیار حامل خبری که به کسی آگاه‌تر از خودش خبر را می‌رساند، سه چیز است که قلب مسلمان از آن اباء ندارد: اخلاص در عمل برای خداوند، نصیحت مسلمانان، ملزم‌بودن به جاعت مسلمانان، دعوت آنان شامل هم می‌شود – یعنی دعوت و استمداد آنان تنها خطاب به حاضران نیست، غائبان هم مکلف به اجابتند».

همچنانکه مشاهده شد پیامبر جدر این حدیث تشویق به حفظ و ابلاغ حدیث فرمودند و این کار هم به خاطر این بود، تا حاملان حدیث، احادیث را به گوش دیگران رسانند و به وسیله‌ی آن بر آن‌ها اقامه‌ی حجیت نمایند و عذری بر مردم نماند. و اگر این احادیث مفید علم نباشند، پس چگونه اقامه‌ی حجت بر آن‌ها حاصل می‌شود [۲۸۸].

۱۰- همچنانکه در سیره نیز مشهور است، پیامبر جاصحابش را به سرزمین‌های مختلف برای تعلیم دین، احکام و دریافت زکات می‌فرستاد، و با فرستادن آن‌ها به نقاط مختلف حجت را بر مردمان آن سرزمین‌ها تمام می‌کرد، چون فرستادگان پیامبر جتمام مسائل مربوط به دین از جمله عقیده و احکام را به آن‌ها ابلاغ می‌کردند [۲۸۹].

به عنوان مثال می‌توان به گفته‌های معاذ در این باره گوش فرا داد:

«عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ بقال: أَنَّ مُعَاذًا، قَالَ: بَعَثَنِي رَسُولُ اللهِ ج، قَالَ: إِنَّكَ تَأْتِي قَوْمًا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ، فَادْعُهُمْ إِلَى شَهَادَةِ أَنَّ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَأَنِّي رَسُولُ اللهِ، فَإِنْ هُمْ أَطَاعُوا لِذَلِكَ، فَأَعْلِمْهُمْ أَنَّ اللهَ افْتَرَضَ عَلَيْهِمْ خَمْسَ صَلَوَاتٍ فِي كُلِّ يَوْمٍ وَلَيْلَةٍ، فَإِنْ هُمْ أَطَاعُوا لِذَلِكَ، فَأَعْلِمْهُمْ أَنَّ اللهَ افْتَرَضَ عَلَيْهِمْ صَدَقَةً تُؤْخَذُ مِنْ أَغْنِيَائِهِمْ فَتُرَدُّ فِي فُقَرَائِهِمْ، فَإِنْ هُمْ أَطَاعُوا لِذَلِكَ، فَإِيَّاكَ وَكَرَائِمَ أَمْوَالِهِمْ، وَاتَّقِ دَعْوَةَ الْمَظْلُومِ، فَإِنَّهُ لَيْسَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ اللهِ حِجَابٌ» [۲۹۰]. «از ابن عباس بروایت است که پیامبر جزمانی که معاذ ابن جبل سرا به یمن فرستاد به او گفت: تو به سوی قومی از اهل کتاب می‌روی آن‌ها را به سوی شهادت دادن بر لا اله الا الله و محمد رسول الله فرا بخوان، پس اگر آن‌ها دعوتت را پذیرفتند، به آن‌ها یاد بده که خداوند در هر شبانه روز پنج وعده نماز بر آن‌ها فرض گردانده، سپس اگر آن‌ها پذیرفتند به آن‌ها یاد بده که خداوند زکات را بر آن‌ها فرض گردانده که از اموال ثروتمندان گرفته می‌شود و به فقرا پرداخت می‌گردد، پس اگر آن‌ها پذیرفتند، تو از مال‌های ارزشمندشان برحذر باش و از دعای مظلوم خودت را نجات بده، چون بین دعای مظلوم و خداوند مانع و حجابی وجود ندارد».

این حدیث خود گواه قاطعی بر مفید علم‌بودن خبر واحد در عقیده است، و از جمله احادیثی است که نزد جمهور افاده‌ی علم می‌کند.

۱۱- صغار صحابه و تابعین هر زمان که مسئله‌ای برایشان پیش می‌آمد از کبار صحابه سؤال می‌کردند و آن‌ها هم با روایت حدیث از پیامبر جدر آن باره پاسخ‌شان را می‌دادند، و به این ترتیب سؤال‌کنندگان قانع می‌شدند. بر همین اساس اجماع امت بر قبول خبر واحد عادل از پیامبر جمنعقد شد و همه‌ی فرق اسلامی از جمله اهل سنت و جماعت، خوارج، مرجئه، قدریه و جهمیه، بر قبول خبر واحد عادل از پیامبر جاتفاق داشتند و آن را مفید علم می‌دانستند تا این که متکلمان معتزله در قرن‌های بعدی آمدند و برخلاف اجماع امت عمل کردند.

۱۲- ﴿فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ[النور: ۶۳] «پس باید آنانی که از فرمانش -محمد ج- سرپیچی می‌کنند بترسند از این که به آن‌ها بلایی یا عذاب دردناکی برسد».

ابن قیم /بر مبنای استدلال بر این آیه معتقد است که خبر واحد عادل مفید علم است و می‌گوید:

«این آیه عام است و شامل تمام کسانی – تا روز قیامت – می‌شود که امر و دستور پیامبر جبه آن‌ها رسیده، ولی با آن مخالفت می‌کنند و اگر خبر از پیامبر جمفید علم نبود پس چطور خداوند در اینجا مخالفان امر و دستور پیامبر جرا وعده به جهنم و عذاب می‌دهد و این نشانگر مفید علم‌بودن اخبار از پیامبر جمی‌باشد که در عدم عمل به آن‌ها انسان دچار عذاب می‌شود» [۲۹۱].

۱۳- مسلمانان وقتی در قبا نماز صبح را رو به بیت المقدس می‌خوانند خبر شخصی را که در مورد تغییر قبله به سوی کعبه به آن‌ها خبر داد قبول کردند و پیامبر جاین عمل را رد نکرد، بلکه بر این کار آن‌ها شکرگذاری کرد. اگر خبر واحد برای آن‌ها حصول علم نداشت، آن‌ها امری مقطوع به – قبله‌بودن بیت المقدس – را به خاطر خبری که مفید علم نیست ترک نمی‌کردند، پس این نشان می‌دهد که خبر واحد نزد آن‌ها مفید علم بوده به همین خاطر تغییر جهت به سوی کعبه دادند. و معلوم است که تلقی به قبول از سوی امت و روایت قرن به قرن بدون انکار از قوی‌ترین قرینه‌ها و آشکارترین آن‌هاست [۲۹۲].

۱۴- خداوند می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن جَآءَكُمۡ فَاسِقُۢ بِنَبَإٖ فَتَبَيَّنُوٓاْ[الحجرات:۶] «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر شخص فاسقی خبری برای شما آورد، آن را تبیین نمائید». یعنی در مورد صحت و سقم آن، و صدق و کذبش تحقیق کنید.

این آیه دلیلی است بر جزم به قبول خبر واحد عادل و نیاز نداشتن به تحقیق و بررسی آن، و اگر خبر واحد عادل مفید علم نبود امر می‌کرد که بر روی آن نیز تحقیق و تفحص شود تا مفید علم واقع گردد، سلف صالح و ائمه‌ی اسلام همواره گفته‌اند: «قال رسول الله كذا» یا «فعل رسول الله كذا» یا «أمر رسول الله بکذا» و از سخنشان چنین مشخص می‌شود که خبر واحد نزد آن‌ها مفید علم بوده به همین خاطر آن را مستقیماً به پیامبر جنسبت داده‌اند و اگر مفید علم نبود شهادت بدون علم بر رسول الله جمحسوب می‌گردید و سلف صالح از این کار مبرا هستند [۲۹۳].

۱۵- محدثین همواره می‌گویند: «صح عن رسول الله ج» و این نشانه‌ی جزم و قطعیت از طرف آن‌ها مبنی بر قول پیامبر جبودن است. و منظورشان مثل قول بعضی از متأخرین نیست که می‌گویند منظور از صحت حدیث، صحت سند حدیث است نه صحت متن آن چون این گفته‌ی کسانی است که گمان می‌کنند احادیث رسول الله جمفید علم نیست، بلکه منظور محدثین صحت نسبت ‌دادن متن حدیث به پیامبر جاست و به همین حدیثی شک داشته باشند می‌گویند: «قال رسول الله»، «أمر أو نهى رسول الله عن كذا»، «فعل رسول الله كذا» ولی وقتی نسبت به حدیثی شک داشته باشند می‌گویند: «يذكر عن رسول الله» (یروی عنه) و امثال این اقوال، کسی که نسبت به علم الحدیث آگاهی داشته باشد بین این گفته «هذا الحديث صحيح» و بین «اسناده صحيح» فرق قائل می‌شود، گفته‌ی اولی بیانگر جزم و قطعیت بر صحت حدیث و نسبت آن به رسول الله جاست، ولی گفته‌ی دومی شهادت بر صحت سند حدیث است، ولی ممکن است در متن علل یا شذوذی وجود داشته باشد، پس سندش صحیح است ولی ممکن است في نفسه صحیح نباشد [۲۹۴].

۱۶- خداوند می‌فرماید: ﴿وَلَا يَمۡلِكُ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِهِ ٱلشَّفَٰعَةَ إِلَّا مَن شَهِدَ بِٱلۡحَقِّ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ ٨٦[الزخرف: ۸۶] «و آنانی که غیر خدا را می‌خوانند مالک شفاعتی نیستند، مگر کسی که شهادت به حق دهد و حال آن که آن‌ها می‌دانند».

این اخباری که راویان ثقه و حفاظ از رسول الله جنقل کرده‌اند یا حقند یا باطل یا مشکوکند -معلوم نیست حقند یا باطل- اگر باطل یا مشکوک بودند واجب است دور انداخته شوند و توجهی به آن‌ها نشوند و این از دست‌دادن کلی اسلام است، ولی اگر حق بودند شهادت به آن‌ها بر قطع و یقین مبنی بر این که رسول الله جآن‌ها را گفته واجب است و در این حال کسی که چنین شهادت دهد، شهادت بر حقی داده است و او صحت مشهود به (احادیث) را می‌داند [۲۹۵].

کسانی که منکر مفید علم‌بودن اخبار آحاد هستند، شهادت قطعی و یقینی بر مذهب و اقوال امامان‌شان می‌دهند که آن‌ها چنین و چنان گفته‌اند و اگر به آن‌ها گفته شوند که امام‌شان چنین نگفته، منکر می‌شوند، و با قاطعیت از مذهبی که از طریق آحاد به آن‌ها رسیده دفاع می‌کنند – چون غالب این مذاهب از طریق یک یا دو یا سه و... به صورت آحاد به نسل بعدیشان رسیده است – پس چگونه است که نسبت به مذهب امامشان علم ضروری و یا علم نزدیک به ضروری برایشان حاصل می‌شود، ولی نسبت به خبر ابوبکر سعمر سو سایر صحابه از رسول‌اللهجعلم برایشان حاصل نمی‌شود، در حالی که حرص صحابه و تابعین بر مواظبت از اقوال نبی جخیلی بیشتر از حرص مقلدان مذاهب بر اقوال امامان‌شان بوده و ورع و تقوای اصحاب و تابعین نیز بیشتر از بقیه بوده است [۲۹۶].

۱۷- خداوند می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱسۡتَجِيبُواْ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمۡ لِمَا يُحۡيِيكُمۡ[الأنفال: ۲۴] «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، چون خدا و رسول شما را به سوی حیات ابدی دعوت و تشویق کردند، اجابت کنید».

این آیه امری برای کلیه‌ی مؤمنانی است که دعوت رسول جتا روز قیامت به آن می‌رسد و دعوت رسول جدو نوع است:

الف- دعوت مستقیم. ب- دعوت با واسطه، یعنی به وسیله‌ی مبلغی که دعوت رسولجرا به انسان می‌رساند، و انسان مأمور به اجابت دعوی در هر دو حالت است، و محال است که خداوند متعال امر به اجابت چیزی نماید که مفید علم نباشد یا انسان را از چیزی بترساند که آن چیز مفید علم نباشد [۲۹۷].

۱۸- خداوند می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا ٥٩[النساء: ۵۹] «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از خدا اطاعت کنید و از رسول اطاعت کنید و از صاحبان امرتان اطاعت کنید، پس اگر در چیزی کارتان به گفتگو و نزاع کشید به حکم خدا و رسول بازگردید، اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید این کار برای شما بهتر و خوش عاقبتر خواهد بود».

خداوند امر نموده مسلمین در آنچه دچار منازعه می‌شوند به خدا و رسول برگردانند و برگرداندن به سوی خدا بازگشت به قرآنش و بازگرداندن به سوی رسولش جبازگشت به خود او در زمان حیاتش و به سنتش بعد از وفاتش است، پس اگر آنچه به سویش بازگشت می‌شود مفید علم نباشد پس با بازگشت به سوی آن نزاع حل نمی‌شود و در امر به بازگشت به آن فائده‌ای نخواهد بود، چون نمی‌دانیم آن سنت حق است یا باطل، ولی امر خداوند دارای فائده است و سنت رسولش مفید علم است و باعث فصل نزاع می‌شود [۲۹۸].

۱۹- رسول الله جمی‌فرماید: «لا ألفين أحداً منكم متكئاً على أريكته يأتيه الأمر من أمري يقول لا ندري ما هذا بيننا وبينكم القرآن ألا إني أوتيت الكتاب ومثله معه» [۲۹۹]«روزگاری بر شما نیاید که یکی از شما در حالی که بر تختش تکیه دهد، سپس مسئله‌ای از امور دینی پیش آید از چیزهایی که من به انجام آن امر کرده یا از انجام‌دادن آن نهی کرده‌ام و وقتی در باره‌ی حکم آن مسئله از او سوال شود در جواب بگوید: نمی‌دانم، هر چیزی را که در کتاب الله یافتیم پیروی می‌کنیم، در غیر این صورت کاری نداریم. آگاه باشید که قرآن و چیزی مثل قرآن – سنت – به من داده شده است».

این حدیث هرکسی را که حدیث صحیح رسول الله جبه او رسیده است نهی می‌کند از این که با آن مخالفت کند یا بگوید فقط قرآن را قبول دارم، بلکه این حدیث امر لازم و فرض است مبنی بر قبول اخبار و سنن روایت شده از رسول الله ج، چون همه‌ی آن‌ها وحیی از طرف خداوند بر پیامبر جمی‌باشد، و اگر این اخبار و سنن مفید علم نبودند، پس هرکسی که این اخبار به او می‌رسید می‌گفت این‌ها اخبار آحادی هستند که مفید علم نمی‌باشند، پس لازم نیست قبول چیزی را نمایم که علم به صحت آن ندارم، و خداوند هم مرا به آن مجبور نکرده است. این همان چیزی است که پیامبر جاز وقوع آن هشدار داده بود [۳۰۰].

۲۰- خداوند می‌فرماید: ﴿وَٱذۡكُرۡنَ مَا يُتۡلَىٰ فِي بُيُوتِكُنَّ مِنۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ وَٱلۡحِكۡمَةِ[الأحزاب: ۳۴] «و از آن همه حکمت و آیات الهی که در خانه‌های شما تلاوت می‌شود متذکر شوید و به دیگران بگوئید».

خداوند به زنان پیامبر جامر می‌کند که آنچه را خداوند از قرآن در خانه‌های آن‌ها نازل می‌کند به مردم خبر دهند یا آنچه را از اقوال و افعال نبی جکه در خانه از او می‌شنوند و می‌بینند، در مورد آن‌ها به مردم خبر دهند، و اگر اخبار آحاد حجت نبودند چگونه خداوند آن‌ها را بر کار بیهوده‌ای امر می‌کند و به وسیله خبر آن‌ها بر کسانی که آن اخبار به گوششان می‌رسد اقامه‌ی حجت می‌نماید، پس مشخص می‌شود که اخبار آحاد حجت هستند و امر خداوند بدون فائده نمی‌باشد.

۲۱- خداوند عمل به خبر واحدی را که فرد ثقه‌ای از فرد ثقه‌ی دیگری روایت کرد، و به پیامبرجاسناد داده، بر ما فرض کرده است. و اجازه داده که بگوئیم «أمر رسول الله بكذا، قال رسول الله جكذا، فعل رسول الله جكذا» و خداوند سخن‌گفتن در مورد دین را بر مبنای ظن و سخن بستن بر خداوند را بدون علم حرام کرده است، پس اگر خبر واحد شخص ثقه محتمل کذب و غلط و وهم باشد، باید خداوند ما را به سخن‌گفتن در مورد دین بدون علم به آن امر کرده باشد و بر ما حکم بر مبنای ظن را در مورد دین واجب کرده باشد، و این غیر ممکن است و هیچ عاقلی چنین حرفی را نمی‌زند [۳۰۱].

۲۲- خداوند می‌فرماید: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا[المائدة: ۳] «امروز دین شما را به حد کمال رساندم و بر شما نعمت را تمام کردم و بهترین آئین را که اسلام است برایتان برگزیدم».

﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ[آل عمران: ۸۵] «هرکس غیر از اسلام دینی اختیار کند هرگز از وی پذیرفته نیست».

به کسی که جایز می‌داند آنچه را که خداوند به پیامبرش جدر مورد بیان شریعت اسلام امر کرده، غیر محفوظ باشد و دچار تبدیل شده و کذب و غلط به گونه‌ای دچار آن شده که هرگز قابل جدایی و تشخیص نیست، می‌گوئیم: خداوند در این دو آیه‌ی فوق در مورد تکمیل دین و رضایت او بر دین اسلام و ممنوع‌بودن پیروی از غیر اسلام بحث به میان آورده است، آیا با وجود همه‌ی این‌ها ممکن است که ما قائل به داخل‌شدن کذب و غلط و وهم در دین به گونه‌ای باشیم که قابل تشخیص نباشد، آیا این با اکمال شریعت هم‌خوانی دارد [۳۰۲]؟

۲۳- بدون شک تمام آنچه را که رسول خدا جاز واجبات، محرمات و مباحات شرائع اسلام به امتش یاد می‌دهد سنت خداوند متعال می‌باشد و خداوند در مورد سنتش می‌فرماید:

﴿وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ ٱللَّهِ تَبۡدِيلٗا[الأحزاب: ۶۲] «بدان که سنت خدا هرگز مبدل نخواهد گذشت».

﴿وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ ٱللَّهِ تَحۡوِيلًا[فاطر: ۴۳] «سنت خدا هرگز مبدل نخواهد شد و تغییر نمی‌پذیرد».

﴿لَا تَبۡدِيلَ لِكَلِمَٰتِ ٱللَّهِ[یونس: ۶۴] «سخنان خدا را تغییر و تبدیلی نیست».

پس اگر قبول آنچه که راویان ثقه نقل کرده‌اند – راویانی که خداوند قبول نقل آن‌ها و عمل به آن را بر ما فرض گردانیده – به عنوان سنت خداوند متعال و بیان پیامبرش جدر نظر گرفته شود و امکان تحویل و تبدیل در آن‌ها وجود داشته باشد، پس اخبار خداوند مبنی بر این که در این قرآن و سنتش تبدیل و تحویلی روی نخواهد داد کذب خواهد بود و کلماتش نیز دچار کذب خواهند شد. و این چیز غیر ممکن و نادرستی است، چون به طور یقین و بدون شک هر سنتی را در دین که خداوند متعال برای پیامبرش جسنت قرار داده و پیامبر جهم آن را برای امتش سنت قرار داده، امکان ندارد که چیزی از آن دچار تبدیل و تحویل شود. و این مسئله موجب می‌گردد که روایت، راویان ثقه در دین، موجب علم گردد [۳۰۳].

۲۴- این جمله (اخبار آحاد ظنی الثبوت هستند. بنابراین مثبت عقیده نیستند) خودش با وجود آن که جمله‌ای ظنی است تبدیل به عقیده شده، آیا دلیلی بر اثبات این جمله‌ی ظنی به عنوان عقیده وجود دارد؟ البته ناگفته نماند که دلیل باید – بر مبنای آنچه که داعیان ظنی‌بودن اخبار آحاد می‌گویند – قطعی الثبوت باشد و گرنه تناقض پیش می‌آید.

ادعای احتمال وجود شبه مبنی بر ظنی‌بودن کلیه‌ی اخبار آحاد و وجود انقطاع به هر شکلی – کذب، نسیان، خطا و غلط راوی – در صحت اتصال اخبار آحاد به رسول‌خداجمثل ادعای تخصیص‌دادن عام بدون مخصص، مقیدکردن مطلق بدون قید، منسوخ‌کردن حکمی بدون وجود ناسخ و... است، چه ادعای بی‌پایه و اساسی!

۲۵- لازمه‌ی این سخن – خبر عدم حجیت قول پیامبر جاست، چون رسول خدا جاین دین را به افراد آحاد رسانده و آن‌ها هم آن را به افراد آحاد دیگری رسانده‌اند و این طور نبوده که تک تک اصحاب همه‌ی مسائل دینی را بدانند، بلکه همه‌ی اصحاب همه‌ی دین را فهمیده‌اند و در این میان اخبار مختلف پیامبر جنزد اشخاص مختلف وجود داشته و هر صحابی مسائلی را دانسته که ممکن است صحابی دیگر همه‌ی آن‌ها را نداند. پس اگر اخبار آحاد مفید علم نباشند خیلی از مسائل دینی که راویان آن آحاد هستند، حجیت نخواهند داشت و این مساوی عدم حجیت قول پیامبر جاست، و این چیز باطل و ناپسندی است.

۲۶- مفید علم نبودن اخبار آحاد، سبب تفاوت مسلمانان در چیزهایی که واجب است به آن‌ها اعتقاد داشته باشند، خواهد شد، برای توضیح این مطلب بهتر است اینطور گفته شود: صحابی که از پیامبر جحدیثی در مورد مسئله‌ای اعتقادی می‌شنود، ایمان و اعتقاد به مضمون آن حدیث بر او واجب است، چون خبر نبی جبه نسبت او یقینی است. ولی کسی که همین حدیث را از آن صحابی یا تابعی می‌شنود، ایمان و اعتقاد به مضمون آن حدیث بر او واجب نیست، چون از طریق آحاد به او رسیده و احتمال خطا، نسیان، کذب و غلط در صحابی یا تابعی روایت‌کننده‌ی حدیث وجود دارد، و این ادعا، باطل‌ترین نوع ادعا است. چون اگر کسی که از پیامبر جخبر می‌دهد بتواند عمداً یا از روی خطا دروغی بگوید و این دروغش مشخص نگردد، لازمه‌اش به هم‌خوردن و قاطی‌شدن و انحراف حق و از بین‌رفتن دین خواهد بود و این عین باطل است.

۲۷- مفید علم نبودن اخبار آحاد لازمه‌اش تعطیل عمل به حدیث آحاد در احکام عملی نیز می‌باشد. چون عده‌ی زیادی از احادیث عملی متضمین امور اعتقادی هم می‌باشند به طور مثال در حدیثی متفق علیه که مورد قبول امت نیز قرار گرفته از پیامبر جنقل شده که فرموده‌اند: «» (متفق علیه). «اگر یکی از شما برای تشهد اخیر نشست از چهار چیز به خداوند پناه ببرد، و بگوید: پرودرگارا! من از عذاب جهنم، عذاب قبر، فتنه‌ی زندگی، فتنه‌ی مرگ و از شر فتنه‌ی مسیح دجال به تو پناه می‌آورم».

این حدیث آحاد است و عده‌ای که معتقدند خبر آحاد مفید علم نیست در احکام به آن عمل می‌کنند، ولی در عقیده آن را حجت نمی‌دانند، ولی این حدیث در برگیرنده‌ی دو امر است:

الف- متضمن حکمی است: پناه‌بردن به خداوند از چهار چیز.

ب- متضمین عقیده است: عذاب قبر و فتنه‌ی مرگ (این دو غیبی هستند) و فتنه‌ی مسیح دجال در آخر زمان، پس چگونه انسان از چیزی که به آن ایمان ندارد به خداوند پناه می‌برد؟ این کاری عبث و بیهوده است.

عمل به هر حدیثی لازمه‌اش اعتقاد به آن است، چون قبل از عمل، علم لازم است، و گرنه هیچ عمل و عبادتی مشروع نخواهد بود، عقیده، عمل همراه دارد و عمل نیز باید مقارن با عقیده باشد.

۲۸- این که دلیلی به عنوان امری ظنی یا قطعی محسوب گردد، امری نسبی می‌باشد و براساس اختلاف ادراکات، مختلف است و ظنی یا قطعی‌بودن صفتی ذاتی برای دلیل نیست، چون دلیل ممکن است نزد زید قطعی باشد، ولی همان دلیل نزد عمرو ظنی است. پس سخن کسانی که می‌گویند اخبار صحیح رسول الله جکه از طرف امت مورد قبول قرار گرفته‌اند مفید علم نیستند و ظن می‌باشند، آن‌ها خبر از چیزی می‌دهند که نزدشان است، چون از طریق راه‌هایی که اهل سنت و جماعت – اهل حدیث – برایشان علم حاصل می‌شود، برای آن‌ها علم حاصل نشده است، پس سخن‌شان مبنی بر مفید علم نبودن لازمه‌اش نفی عام از آن اخبار نیست، و نمی‌توانند ادعا کنند که چون شما به آنچه رسیده‌اید – مفید علم بودن – ما نرسیده‌ایم مشخص می‌شود که حرفتان حق نیست، چون اگر حق بود ما و شما باید به نتیجه‌ی واحدی می‌رسیدیم [۳۰۴].

[۲۷۱] البخاری، کشف الأسرار، ۲ / ۶۸۱ – ۶۸۲. [۲۷۲] بخاری، صحیح بخاری، ۵۷۱۷، مسلم، صحیح مسلم، ۲۵۶۳، ابن حبان، صحیح ابن حبان، ۵۶۸۷. [۲۷۳] السرخسی، الأصول، ۱ / ۳۲۹. [۲۷۴] الأندلسی، الإحکام في الأحکام، ۱ / ۱۰۳ – ۱۰۴. [۲۷۵] العسقلانی، فتح الباری، ۱۳ / ۲۳۴. [۲۷۶] العسقلانی، فتح الباری، ۱۳ / ۲۳۴. [۲۷۷] السرخسی، الأصول، ۱ / ۳۲۲؛ البخاری، کشف الأسرار، ۲ / ۶۸۲. [۲۷۸] الآمدی، الإحکام في أصول الأحکام، ۱ / ۲۹۵. [۲۷۹] البخاری، کشف الأسرار، ۲ / ۶۸۴، الآمدی، الإحکام في اصول الأحکام، ۱/ ۲۹۵. [۲۸۰] بخاری، صحیح بخاری، ۳۲۷۴، ترمذی، سنن ترمذی، ۲۶۶۹، ابن حبان، صحیح ابن حبان، ۶۲۵۶. [۲۸۱] مسلم، صحیح مسلم، ۱۲۱۸. [۲۸۲] ابن القیم، مختصر الصواعق المرسلة، ۲ / ۳۹۶ – ۳۹۷. [۲۸۳] علیك إثم الأریسین: یعنی: گناه رعایایی که از تو پیروی می‌کنند و در زیر سلطه‌ی تو به سر می‌برند نیز بر عهده‌ی تو خواهد بود. النووی، شرح صحیح مسلم، ۱۲ / ۱۰۹. [۲۸۴] همان منبع. [۲۸۵] همان منبع. [۲۸۶] الأندلسی، الإحکام في أصول الأحکام، ۱ / ۱۱۴ – ۱۱۵. [۲۸۷] ابن ماجه، سنن ابن ماجه، ۲۳، ترمذی، سنن ترمذی، ۲۶۵۸، شافعی، مسند، ۱ / ۲۴۰. [۲۸۸] الشافعی، الرسالة، ص ۴۰۱ – ۴۰۳، التهاونی، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ۶ / ۲۸۵. [۲۸۹] الآمدی، الإحکام في أصول الأحکام، ۱ / ۲۹۵ – ۲۹۶. [۲۹۰] مسلم: صحیح مسلم، ۱۹، ابن خزیمه، صحیح ابن خزیمه، ۲۳۴۶. [۲۹۱] ابن القیم، مختصر الصواعق المرسلة، ص ۳۳۹ – ۴۰۰. [۲۹۲] ابن القیم، مختصر الصواعق المرسلة، ص ۳۹۴. [۲۹۳] ابن قیم، مختصر الصواعق المرسلة، ص ۳۹۴ – ۳۹۵، الآمدی، الإحکام في أصول الأحکام، ۱ / ۲۹۳. [۲۹۴] ابن القیم الجوزیة، مختصر الصواعق المرسلة، ص ۳۹۵. [۲۹۵] ابن القیم الجوزیة، مختصر الصواعق المرسلة، ص ۳۹۸ – ۳۹۷۶. [۲۹۶] ابن القیم الجوزیة، مختصر الصواعق المرسلة، ص ۳۹۸ – ۳۹۹. [۲۹۷] ابن القیم الجوزیة، مختصر الصواعق المرسلة، ص ۳۹۹. [۲۹۸] ابن قیم الجوزیة، مختصر الصواعق المرسلة، ص ۴۰۰. [۲۹۹] ترمذی، صحیح ترمذی، ۲۶۶۳، بیهقی، سنن الکبری، ۱۳۲۱۹. [۳۰۰] ابن قیم الجوزیة، مختصر الصواعق المرسلة، ص ۴۰۲. [۳۰۱] الأندلسی، الإحکام في أصول الأحکام، ۱ / ۱۱۸. [۳۰۲] الأندلسی، الإحکام في أصول الأحکام، ۱ / ۱۱۹. [۳۰۳] الأندلسی، الإحکام في أصول الأحکام، ۱ / ۱۲۰ – ۱۲۱. [۳۰۴] ابن قیم الجوزیة، مختصر الصواعق المرسلة، ص ۴۳۲.