بررسی حجیت اخبار آحاد در عقیده

فهرست کتاب

۳-۱۴- عدم تکفیر منکرین حجیت اخبار آحاد در عقیده

۳-۱۴- عدم تکفیر منکرین حجیت اخبار آحاد در عقیده

ابن قیم الجوزیه می‌گوید: عده‌ای از یاران احمد و غیر آن‌ها، تکفیر کسانی را کرده‌اند که انکار مضامین اخبار آحاد را نموده‌اند. و اسحاق بن راهویه هم قائل به تکفیر چنین کسانی می‌باشد [۵۵۵]. ولی باید گفت که منکرین اخبار آحاد تکفیر نمی‌شوند، منشأ اختلاف به بحث مفید علم‌بودن یا نبودن اخبار آحاد برمی‌گردد، اگر بگوئیم خبر واحد مفید علم است، پس منکرش کافر است و اگر قائل به مفید علم‌بودنش نباشیم، منکرش کافر نخواهد بود، برماوی و غیره چنین گفته‌اند. ولی تکفیر شخصی که مخالفت یک حکم مجمع علیه را می‌کند، لازمه‌اش این است که آن حکم باید از ضروریات دین باشد و گرنه شخص تکفیر نمی‌شود [۵۵۶].

سفارینی از اسحاق بن راهویه نقل می‌کند که او قائل به تکفیر کسی بوده که خبر آحاد صحیح را انکار کند، ولی قول اصح بر عدم تکفیر چنین شخصی وارد شده است، و کسی که معتقد به تکفیر منکر خبر آحاد بوده، منظورش اخبار آحادی است که مورد قبول امت قرار گرفته و امت اجماع بر صحت آن داشته‌اند [۵۵۷].

سبکی در این باره می‌گوید: «کسی که حکم مجمع علیه را که از ضروریات دین باشد و برای مردم آشکار است را، رد و انکار نماید کافر مطلق است، ولی کسی که حکمی مجمع علیه ولی غیر مشهور را انکار نماید، علما بر سر تکفیر آن اختلاف دارند، عده‌ای آن را کافر می‌دانند و عده‌ای دیگر تکفیرش نکرده‌اند» [۵۵۸]. کسانی که معتقدند خبر مشهور مفید علم یقینی استدلالی است منکرش را تکفیر کرده‌اند و کسانی که معتقدند مفید ظن است منکرش را تکفیر نکرده‌اند [۵۵۹].

بخاری صاحب کتاب کشف الاسرار می‌گوید: زمانی که تابعین بر قبول خبر واحد و عمل به آن اجماع کردند، صدق آن خبر معلوم می‌گردد، چون اتفاق تابعین بر قبول آن خبر واحد دلیلی داشته و آن مشخص‌شدن جانب صدق راویان خبر آحاد بوده و به همین دلیل علم حاصل از آن را علم استدلالی نامیده‌اند و منکرش تکفیر نمی‌شود، چون انکارش سبب تکذیب پیامبر جنمی‌شود، زیرا به صورت متواتر از پیامبر جنشنیده است، بلکه خبر واحدی بوده که علما در قرن دوم آن را قبول کرده‌اند [۵۶۰]. اجماع حاصل بر عمل به موجب خبر واحد، اجماعی ظنی است و چون انکار حکم اجماع ظنی سبب کفر نمی‌شود، پس کسانی که منکر حجیت اخبار آحاد در عقیده هستند تکفیر نشده‌اند [۵۶۱].

جصاص خبر مشهور را قسمی از اخبار متواتر محسوب نموده و آن را مفید علم نظری می‌داند و منکرین این نوع اخبار را کافر نمی‌داند بلکه می‌گوید گمراه هستند [۵۶۲].

خبر مشهور مفید علم طمأنینه است و منکر آن تکفیر نمی‌شود، چون تکفیر کسی جایز است که منکر خبر متواتر باشد، زیرا مفید علم یقینی است [۵۶۳].

کسی که انکار حکم مجمع علیه را می‌کند تکفیر نمی‌شود، چون اصل اجماع ظنی است و کسی هم که منکر چیز مظنونی باشد تکفیر نمی‌شود [۵۶۴]. یا می‌توان گفت که چون اجماع حاصل بر حجیت اخبار آحاد در عقیده، ظنی است پس منکر آن تکفیر نمی‌شود. اگر مجتهدینی هم بعضی از اخبار آحاد را قبول نکرده‌اند حتماً عذری در عدم قبول آن‌ها داشته‌اند که برای توضیح بیشتر در خصوص این مسئله می‌توانیم به این فرموده‌ای ابن تیمیه استناد نمائیم: مجتهد ممکن است خبر واحد را به خاطر وجود عذری اعتقاد به غلط و کذب راوی، اعتقاد به این که پیامبر جچنین چیزی را نگفته – رد کند و نپذیرد، پس معذور می‌باشد و نباید تفسیق یا تبدیعش کرد. پس رأی صواب این است که اگر مجتهدی خبر واحد صحیحی را به خاطر عذری که دارد، رد کرد چنین مجتهدی تکفیر و تفسیق نمی‌شود، هرچند که اعتقادش هم در این باره درست نباشد، چون در میان اصحاب رسول الله جهم کسانی بودند که بعضی از اخبار آحاد را رد کردند، ولی هیچکس آن‌ها را تکفیر نکرد [۵۶۵]. و امام شافعی نیز در این باره جلمه‌ی زیبایی فرموده‌اند: انسان گاهی نسبت به بعضی احادیث جاهل است و برخلاف آن‌ها سخن می‌گوید و گاهی نیز از وجود بعضی احادیث آگاهی ندارد، و یا در تأویل دچار اشتباه می‌شود، پس در این حالت چنین شخصی تکفیر و یا تفسیق نخواهد شد، چون معذور است [۵۶۶].

اهل سنت به معنای عامش با همه‌ی اصنافش – اشعریه، ماتریدیه، حنابله، متکلمین، اهل حدیث، فقها و متصوفه – مبتدعان – خوارج، معتزله و دیگران – را تکفیر نکرده‌اند و آن‌ها را از دایره‌ی اسلام خارج ننموده‌اند، بلکه آن‌ها را فقط اهل بدعت دانسته‌اند با وجود آن که بعضی از احادیثی را که انکار نموده‌اند، مشهور بودند. چون انسان با انکار آنچه که از دین اسلام ضرورتاً دانسته می‌شود کافر می‌شود. اما انسان با انکار احادیثی که مربوط به نشانه‌های قیامت، ظهور دجال، نزول عیسی، قتل دجال و غیره که به درجه‌ی تواتر لفظی نرسیده‌اند، کافر نمی‌شود، چون این امور از جمله‌ی عقایدی نیستند که ضرورتاً دانسته شوند. و فقط با انکارشان دچار بدعت خطرناکی و انحراف از طریق اهل سنت شده‌اند [۵۶۷].

حصول علم نسبت به خبر واحد در میان انسان‌ها برحسب دلایلی که به آن‌ها می‌رسد متفاوت است، گاهی انسان به دلیل این که معتقد به خطأ یا کذب راوی خبر است، آن را قبول نمی‌کند، یا گاهی به زعم خودش آن خبر را مخالف آیه یا حدیث دیگری می‌داند و ممکن است در همه‌ی این موارد اشتباه کند ولی باز در اجتهادی که کرده معذور می‌باشد. پس براین اساس بر ما واجب است که حسن ظن نسبت به چنین اشخاصی داشته باشیم، هرچند که از روی اجتهاد با بعضی از احادیث صحیح هم به مخالفت برخیزند و این عمل آن‌ها را بر این حمل می‌کنیم که ممکن است حدیث به آن‌ها نرسیده، یا رسیده ولی آن را صحیح ندانسته‌اند، یا به تأویل آن معتقد بوده‌اند. پس با این دلایل آنچه را که از بعضی صحابه در مورد رد بعضی از اخبار آحاد توسط آن‌ها نقل شده بر همین موارد حمل می‌نمائیم و آن را به حساب مفید علم‌نبودن اخبار آحاد نمی‌گذاریم.

اما اگر حدیث آحادی نزد شخصی به ثبوت رسیده بود و بعداً بدون هیچگونه دلیل و شبهه و تأویلی آن را ترک کرد این عمل او پسندیده نیست و بعد از اقامه‌ی حجت بر او اگر باز از این کارش دست برنداشت، لازم است تکفیر شود. و اگر نقل‌هایی مبنی بر تکفیر عده‌ای بر سر عدم پذیرش اخبار آحاد روی داده ممکن است بعد از اقامه‌ی حجت بر آن اشخاص بوده باشد.

گاهی هم بعضی از این نقل‌ها اشتباه بوده است به طور مثال می‌توان به مورد زیر اشاره کرد:

استاد عبدالستار الراوی، کتابی تحت عنوان (ثورة العقل) به نگارش درآورده و در آنجا چنین می‌گوید: «بغدادی در مجموعه آثارش کتابی را به نام (کتاب تکفیر أبی الحسین الخیاط) به باجی منسوب کرده است که بغدادی در ادامه می‌گوید: باجی فقط أبی الحسین الخیاط را تکفیر نکرده، بلکه او همه‌ی معتزلی‌ها را نیز به دلیل حجیت اخبار آحاد تکفیر کرده است».

عبدالستار الراوی در ادامه‌ی همین نقل چنین می‌گوید: «البته این روایت بغدادی قابل نقد است، زیرا معتزله به صورت یک پیکره‌ی واحد بر انکار حجیت اخبار آحاد موضع نگرفته‌اند، بلکه عده‌ای از آن‌ها حجیت اخبار آحاد را قبول داشتند، علاوه بر این اختلاف بین الخیاط والبلخی – هردو از اعلام معتزله می‌باشند – یک اختلاف علمی و اختلاف تابع از متبوع بود و همین اختلافات خود گواه بر وجود دیدگاه‌های متفاوت بین خود معتزلی‌ها نسبت به اخبار آحاد است».

[۵۵۵] ابن قیم الجوزیة، مختصر الصواعق المرسلة، ص ۳۶۸. [۵۵۶] ابن النجار، شرح الکوکب المنیر، ۲ / ۳۵۲ – ۳۵۳. [۵۵۷] الأشقر، العقیدة في الله، ص ۶۳. [۵۵۸] البنانی، حاشیة البنانی، ۲ / ۲۰۲ – ۲۰۳. [۵۵۹] البخاری، کشف الأسرار، ۲ / ۶۷۴. [۵۶۰] البخاری، کشف الأسرار، ۲ / ۶۷۵. [۵۶۱] الإیجی، شرح مختصر المنتهی الأصولی، ۲ / ۳۷۱ و ۳۷۴. [۵۶۲] ابن حاجب، مختصر المنتهی الأصولی، ص ۷۹. [۵۶۳] النسفی، کشف الأسرار، ۲ / ۱۲. [۵۶۴] الآرموی، التحصیل من المحصول، ۲ / ۸۶. [۵۶۵] آل تیمیة، المسودة، ص ۲۲۲. [۵۶۶] الشافعی، الرسالة، ص ۴۹۴. [۵۶۷] القرضاوی، السنة مصدراً للمعرفة والحضارة، ص ۹۶ – ۹۷.