مبحث اول: توجه علما به عقیدهی سلف صالح
علمای اهل سنت توجه ویژهای به عقیدهی سلف صالح داشته و دارند، به همین سبب از یک سو کتابهای بسیاری در بیان و ایضاح آن نگاشتهاند و از دیگر سو به ردّ دشمنان و مخالفان آن اعمّ از گروهها و فرقههای منحرفه پرداختهاند، این عقیده تنها با روایت و سند از آنان مشخص و معلوم میشود نه با زعم، گمان و کذب؛ کاری که بدعتگزاران بدان دچار شدهاند و عقیدهی خود را به صرف گمان بنا نهادهاند، از این رو علمای اهل سنت عقیده و مذهب خود را که همان عقیدهی سلف صالح است با دلیل و سند تدوین نموده و الفاظ آن را مو به مو با ذکر سند درست همانگونه که با تواتر به آنان رسیده، برای ما بیان داشتهاند، ما این مسأله را در گروههایی از مسلمانان که در فقه پیرو مذاهب چهارگانهاند و نیز اهل حدیثی که بر خط و مشی و برنامهی اهل سنت قرار دارند به وضوح و روشنی مشاهده میکنیم.
بعد از تحقیق و موشکافی گزاف نگفتهایم اگر بگوییم عقیدهی سلف صالح پا به پای سنت نبوی پیش رفته است، یعنی همان کسانی که به تدوین سنت همت گماشتهاند، در حقیقت اولین کسانی بودهاند که به نگاشتن عقیده نیز روی آوردهاند، البته بسیاری از پیروان امامان چهارگانه نمیدانند که آن بزرگواران در عرصهی عقیده نیز پیشتاز بودهاند و اینکه گفتارها و تألیفاتی که از برخی از آنان در این زمینه روایت یا به جا مانده است، در حقیقت آغاز تدوین عقیدهی اهل سنت و جماعت به شمار میآید. بعنوان مثال: امام ابوحنیفه (۱۵۰ ﻫ..ق) در عقیده دو کتاب ارزشمند به نام: «الفقه الأكبر» و «الوصية» دارد و امام مالک (۱۷۹ ﻫ .ق) در کتاب «الـموطأ» مبحثی را به مسألهی قدر اختصاص داده است و از امام شافعی (۲۰۴ ﻫ..ق) گفتارهای فراوانی روایت شده که در آنها به بیان عقیدهی اهل سنت و جماعت پرداخته و بر اهل بدعت، هوی پرستان، متکلمین و غیره تاخته و بر آنان اقامهی حجت نموده است.
اما امام احمد (۲۴۱ ﻫ..ق) پرچمدار و پیشتاز عقیدهی اهل سنت و جماعت بوده و در این کار بر سایر ائمه پیشی گرفته و به دفاع از آن پرداخته است، دراین راه دچار اذیت و آزار و مصایب بیشماری گشته است، او علاوه بر آنچه در مسندش [۳۴]تدوین شده، کتابهای خاصی نیز در عقیده نگاشته است که در زیر به نمونههایی از آنها اشاره میشود:
السنة.
الايمان.
الردّ على الزنادقة والجهمية.
فضائل الصحابة.
و شاگردانش نیز مسایل زیادی را در عقیده از زبان او بیان کردهاند.
و از محدّثین بزرگی که سنت نبوی را تدوین کرده و در صحاح خود ابواب مهمی را به عقیده اختصاص دادهاند میتوان به افراد زیر اشاره کرد:
۱- امام بخاری/(۲۵۶ ﻫ..ق) در صحیح خود: کتاب الایمان، کتاب الاعتصام بالكتاب والسنة و کتاب التوحید را به این امر اختصاص داده است. و نیز کتابهای مستقل دیگری دارد که به صورت اختصاصی به بیان عقیدهی صحیح و ردّ مخالفین پرداخته است، از جمله:
الف- كتاب الاعتصام بالكتاب والسنة.
ب- خلق أفعال العباد.
۲- امام مسلم (۲۶۱ ﻫ..ق) نیز در صحیح خود ابوابی را به بیان عقیدهی درست و ردّ مخالفین اختصاص دادهاست، از جمله: كتاب الايمان وكتاب القدر.
۳- و امام ترمذی (۲۷۹ ﻫ.ق) نیز به همینگونه عمل کرده است.
۴- امام ابن ماجه (۲۷۳ ﻫ.ق) سنن خود را با ذکر مقدمهای در ردّ کسانی آغاز کرده که مخالف سنتاند و سپس به بیان عقیدهی سلف صالح در این راستا پرداخته است.
۵- امام ابوداود (۲۷۵ ﻫ.ق) نیز درست به مانند او عمل کرده و در پایان سنن خود مبحثی را به سنت اختصاص داده و آن را «كتاب السنة» نام نهاده، در آن بر اهل بدعت، فرقهها و نحلههای گمراه تاخته است.
۶- امام دارمی (۲۵۵ ﻫ ق) در ضمن مؤلفاتش خصوصاً در آغاز سننش مخالفین سنت را به خوبی به نقد کشیده است.
۷- عبدالرزاق بن همام الصنعانی (۲۱۱ ﻫ ق) و ابن أبی شیبه (۲۳۵ ﻫ ق) در مصنف خود به همینگونه عمل کرده، البته ابن أبی شیبه کتاب مفصلی در این زمینه به نام «الإيمان» دارد [۳۵].
و اما کتابهای ویژهای که در عقیدهی اهل سنت و جماعت و ردّ مخالفین نگاشته شده، بسیار است از این رو هیچ عصر و دورهای را از همان آغاز اسلام تا به امروز نمییابیم که عالم برجستهای به تألیف کتاب در این زمینه نپرداخته باشد.
در اینجا به ذکر مشهورترین علمایی میپردازیم که تقریباً تا اواخر قرن چهارم هجری قمری دست به تدوین کتابی مستقل در زمینهی عقیده زدهاند اما قصد ما منحصر کردن و محدود کردن نام علما نیست بلکه مثال زدن و بیان اهتمام علما به عقیده سلف صالح و تدوین آن می باشد. از مشهورترین علما در این باب می توان به:
محمد بن یحیی العدنی (۲۷۲ ﻫ. ق)، صاحب کتاب «الإيمان».
ابوبکر بن الأشرم (۲۷۲ ﻫ. ق)، صاحب کتاب «السنة».
عبدالله بن مسلم بن قتیبه (۲۷۶ ﻫ ق) صاحب کتابهای زیر:
الف- الردّ على الجهمية.
ب- تأويل مشكل القرآن.
ج- تأويل مختلف الحديث.
عثمان بن سعید الدارمی (۲۸۲ ﻫ. ق) با دو کتاب مشهور:
الف- الردّ على الجهمية (چاپ شده).
ب- الردّ على بشر الـمريسي (چاپ شده).
ابن أبی عاصم (۲۸۷ ﻫ. ق) دارای کتاب «السنة» که چاپ شده است.
عبدالله پسر امام أحمد بن حنبل (۲۹۰ ﻫ. ق) دارای کتاب «السنة».
محمد بن نصر مروزی (۲۹۴ ﻫ ق) با دو کتاب معروف:
الف- السنة (چاپ شده).
ب- تعظیم قدر الصلاة، که در آن مسائلی را بیان داشته که متعلق به ایمان است و برخی از گروههای منحرف و بدعتگزار را به نقد کشیده است.
امام طبری (۳۱۰ ﻫ. ق) با کتابهای مشهور زیر:
الف- صریح السنة (چاپ شده).
ب- تهذیب الآثار (چاپ شده).
ابن خزیمه (۳۱۱ ﻫ. ق)، که در کتاب «التوحيد» به اثبات صفات پروردگار جهانیان پرداخته است.
امام طحاوی (۳۲۱ ﻫ ق)، کتاب «العقيدة الطحاوية» او زبانزد است. که ابن أبی العز الحنفی (۷۹۲ ﻫ ق) آن را شرح کرده است [۳۶].
ابوالحسن اشعری، کتابهای زیادی دارد، از جمله:
الف- الإبانة عن أصول الديانة، که چندین پژوهشگر معروف آن را مورد تحقیق قرار دادهاند.
ب- رسالة إلی أهل الثغر.
ج- مقالات الإسلامیین، که در آن به صورت چکیده عقیدهی اصحاب الحدیث را بیان نموده است.
عبدالرحمن بن أبي حاتم (۳۲۷ ﻫ ق).
الف- أصل السنة.
ب- اعتقاد الدين.
الحسن بن علي البربهاري (۳۲۹ ﻫ ق)، صاحب کتاب «السنة».
ابوبکر بن محمد بن الحسین الآجری (۳۶۰ ﻫ. ق).
الف- الشریعة (چاپ شده).
ب- التصدیق بالنظر إلی الله تعالی (چاپ شده).
ابومحمد عبدالله بن محمد جعفر بن حبان الاصفهانی (۳۶۹ ﻫ ق)، دارای کتاب: «العظمة».
امام الدار قطنی (۳۸۵ ﻫ ق)، که چندین کتاب دارد، مشهورترین آنها عبارتند از:
الف- الصفات.
ب- أحاديث النزول.
ج- فضائل الصحابة.
د- الردّ على نفاة الرؤية.
امام عبیدالله بن عبدالله بن محمد بن حمدان بن بطة العکبری (۳۸۷ ﻫ ق)، که دو کتاب زیر از مشهورترین کتابهای او به شمار میآیند:
الف- الابانة الكبرى.
ب- الابانة الصغرى.
امام ابوعبدالله محمد بن اسحاق بن یحیی بن منده (۳۹۵ ﻫ. ق)، دارای کتابهای زیر:
الف- الرد على الجهمية.
ب - الإيمان.
ج- التوحيد.
د - معرفة الصحابة.
ابن أبی زمنین (۳۹۹ ﻫ. ق)، کتاب «أصول السنة».
ابوالقاسم هبة الله بن الحسن بن منصور الطبری اللالکائی (۴۱۸ ﻫ ق) که کتاب مشهورش در این زمینه: «شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة» است [۳۷].
مبحث دوم: اصول و روشهای پذیرش و استدلال نزد اهل سنت.
این اصول به صورت خلاصه عبارتند از:
اول: تمسک و پایبندی به کتاب و سنت، دریافت و پذیرش احکام و اصول و فروع دین تنها از آن دو، رجوع به آنها به هنگام اختلاف و تنازع و اینکه عقل، اندیشه، قیاس، ذوق، وجد، مکاشفه، خواب و غیره نباید با آن دو تعارض داشته باشند [۳۸].
و منابع عقیده در نزد آنان عبارتند از: کتاب، سنت صحیح، و اجماع سلف صالح [۳۹].
دوم: هر روایتی که از رسول الله جبه صحت رسیده باشد، اعتقاد بدان واجب است، اگرچه أحاد باشد [۴۰].
سنت صحیح و ثابت حجت است، از این رو امامان اهل سنت و جماعت توجه ویژهای به حدیث رسول الله جداشتهاند و آن را تدوین و صحیح و ضعیفش را مشخص و معلوم ساختهاند، و تألیفات خاصی را به احادیث ضعیف و موضوع اختصاص داد، و مردم را از آنها برحذر ساخته و به تبیین، توضیح و حفاظت از سنت پرداختهاند [۴۱].
سوم: عقل سالم با نقل صحیح موافق و با احادیث قطعی هرگز تعارضی ندارد و آنگاه که تعارض، ایجاد توهم و التباس کند، نقل مقدم است.
چهارم: گاهی دلایل شرع، سمعی و پارهای اوقات عقلی است، که شارع بدانها اشاره کرده است [۴۲].
پنجم: پایبندی به نصّ و دور افکندن تأویل نادرست، نزد اهل سنت اصل بر ظاهر الفاظ و حقیقتی است که بر آن دلالت دارد [۴۳].
و قرآن به زبان عرب نازل شده است و هر که میخواهد خوب آن را فهم و درک کند، باید این زبان را خوب بیاموزد [۴۴].
از این رو آنان در عقیده به الفاظ شرعی پایبند و از الفاظ بدعی چون الفاظ فلاسفه و متکلمین دوری میکنند.
و نیز الفاظ مجملی را که در بردارندهی بیشتر از یک معنی است، در استعمالات خود بکار نمیگیرند و اگر دیگران -اعمّ از بدعتگزاران- آن را بکار ببرند، از آنان میخواهند معنای آن را برایشان تفسیر کنند و اگر حق باشد آن را میپذیرند و اگر باطل باشد ردّش میکنند [۴۵].
ابن أبی العز الحنفی/میگوید: «تعبیر درست از الفاظ شرعی نبوی همان راه و روش اهل سنت و جماعت است» [۴۶].
ششم: درجمع میان أدله و پیش از بیان حکم هر مسألهای منبع و مرجع اصلی قرآن و سنت است و همانگونه که رسول الله جبیان کردهاند، نباید با آیهای از قرآن، آیهی دیگر را نفی کرد، به عنوان نمونه نصوص وعد و وعید، احادیث شفاعت، یا احادیثی را که در فضل کلمهی «اخلاص» وارد شده و بر شروط آن دلالت دارند و غیره را با هم جمع نمود [۴۷].
هفتم: برای درک درست نصوص کتاب و سنت لازم است به فهم سلف صالح از آن رجوع کرد، زیرا آنان آگاهترین مردمان به شناخت مراد الله تعالی و رسولش جبودند و با نزول قرآن همعصر و پرورش یافتهی مکتب رسول الله جو بیان کنندهی گفتار و رفتار او برای مردم و فصیحترین و شیواترین آنان بودند، از این رو قرآن به زبان آنان نازل شد و الله تعالی بارها در کتابش آنان و موضعشان را مورد مدح و ستایش قرار داد و رسولش جشهادت داد که بهترین و فاضلترین مردمانند، بنابراین کسانی که تا روز قیامت پس از ایشان میآیند لازم و ضروری است که از آنان اقتدا کنند و راه و روششان را در پیش گیرند [۴۸].
هشتم: عصمت رسول الله جثابت است و امت نیز در مجموع معصوماند و بر گمراهی گرد نمیآیند و هیچ فردی به تنهایی معصوم نیست و اختلافاتی که میان ائمه و دیگران رخ داده، مرجعش کتاب و سنت است و ذکر این نکته الزامی است که مجتهدین امت در خطاهایشان معذورند [۴۹].
نهم: در میان امت اسلام کسانی وجود دارند که به آنها الهام و اخباری از غیب به ایشان القاء میگردد و رؤیای صالحه حق و فراست صادقه برای مؤمن ثابت است، از این رو مادامی که مخالف شریعت نباشند از بشارتها و کرامتهایی است که الله تعالی به آنان عطا کرده است، ولی باید دانست که مصدر عقیده و قانونگذاری (تشریع) نیستند.
دهم: مجادله و گفتگوی نیک برای بیان حق یک خواست شرعی است، اما مشاجره و داد و بیداد مورد نهی است و تا بتوان باید از آن دوری کرد و به الله پناه برد.
یازدهم: بدعت با بدعت پاسخ گفته نمیشود و با غلو و زیادهروی نباید به جنگ تفریط و کوتاهی رفت و در ردّ بدعت درست مانند اعتقادات باید از برنامه و راه و روش پیشنهادی وحی تبعیت کرد.
دوازدهم: هر چیز نوظهوری در امر دین بدعت است و هر بدعتی گمراهی و سرانجام گمراهی آتش دوزخ است [۵۰].
سیزدهم: معانی آیات متشابه را باید به آیات محکم برگردانند [۵۱].
[۳۴] وجوب لزوم الجماعة و ذم التفرق. ص ۲۷۹-۲۸۰. [۳۵] وجوب لزوم الجماعة و ذمّ التفرق: دکتر جمال احمد بادی، ص: ۲۸۱،۲۸۲. [۳۶] وجوب لزوم الجماعة و ذم التفرق: ص ۲۸۲-۲۸۳. [۳۷] وجوب لزوم الجماعة وذم التفرق: ص ۲۸۳-۲۸۴-۲۸۵. [۳۸] مجموع الفتاوی: ج (۸/۱۳، ۱۴۵،۱۴۱،۱۳۶،۱۳۵،۶۸،۶۳،۶۲،۶۰،۵۸،۲۹) ج (۱۶/۲۵۱، ۴۷۱،۲۷۳ ،۲۷۲، ۲۵۲). [۳۹] نگا: مجمل أصول السنة والجماعة في العقيدة للعقل: ص ۷. [۴۰] همان: ص ۷. [۴۱] لزوم الجماعة وترك التفرق: جمال بادی، ص ۲۶۲،۲۶۳. [۴۲] درء تعارض العقل: ۱/۱۹۸، مجموع الفتاوى: ۱۳/۱۳۷-۱۳۸. [۴۳] الصواعق الـمرسلة: ابن قیم ۱/۳۲۰. [۴۴] الـموافقات: شاطبی ۲/۶۱ -۶۴ و الاعتصام، شاطبی: ۲/۲۹۳-۳۰۱. [۴۵] شرح العقيدة الطحاوية: ص ۲۱۸-۲۲۳. [۴۶] همان: ص ۱۰۷. [۴۷] معارج القبول: ۱/۳۱۵-۳۲۰. [۴۸] الفتاوى ابن تیمیه: ۱۳/۲۳-۲۷. [۴۹] مجمل أصول أهل السنة والجماعة في العقيدة: ص ۸. [۵۰] - همان: ص ۸-۹. [۵۱] - مجموع الفتاوى: ۱۳/۲۷۰، ۳۱۴.