قاعدهی هیجدهم: صفت هرگاه قائم به موصوف باشد، رعایت چهار امر دربارهی آن الزامی است:
دو امر آن لفظی و دو امر دیگر معنوی است، آن دو امر لفظی همان صفات ثبوتی و سلبی هستند، [ثبوتی آن است که برای موصوف بتوان از آن اسم اشتقاق کرد، اما سلبی اشتقاق اسم از آن برای موصوف امکان پذیر نیست، دو امر معنوی نیز به دو دستهی ثبوتی و سلبی تقسیم میشود]، ثبوتی آن است که حکمش به موصوف برگردد و از آن خبر دهد و سلبی آن است که حکمش به غیر موصوف برگردد و از آن خبر ندهد و این قاعدهی بسیار مهمی در شناخت اسماء و صفات الهی است، به عنوان مثال صفت کلام را در نظر بگیرید، هرگاه این صفت قائم به یک محلّ (یا یک موصوف) باشد، قطع نظر از اینکه کسی بدان اقدام نکرده باشد، یا از آن خبر نداده باشد، خود این صفت همان اسم «متکلّم» خواهد بود و حکمش هم به متکلم برمیگردد و نه کسی دیگر، در چنین حالتی با افعال دیگر نیز میتوان از این صفت (و حتی خود موصوف) خبر داد، افعالی از قبیل: قَالَ (گفت)، أمر (فرمان داد)، نَهَی (نهی کرد)، نَادی (ندا داد)، نَاجی (مناجات کرد)، أَخبَرَ (خبر داد)، خَاطَبَ (مورد خطاب قرار داد)، تَکَلَّم وَ کَلَّمَ (سخن گفت) و ... چنین احکامی را نمیتوان برای غیر این موصوف به کار برد و با این احکام و اسماء میتوان بر قیام صفت به موصوف و سلب آن از غیر موصوف و عدم قیامشان به موصوف استدلال نمود و این [۲۳۶]یک اصل و قاعدهی مهم است که اهل سنت با آن به ردّ معتزله و جهمیه پرداختهاند.
[۲۳۶] بدائع الفوائد: ابن قیّم، ص ۱۶۶.