مبحث چهارم: حکم سوگند یاد کردن به یکی از صفات إلهی
سوگند یاد کردن به یکی از صفات إلهی سوگند محسوب میشود یا نه؟ این مسئله یکی از مسائل فقهی بسیار دقیقی است که با مباحث این باب پیوند ویژهای دارد، به کتاب «المغنی» ابن قدامه مراجعه کردم و دیدم به تفصیل به این مبحث پرداخته؛ بعد از خلاصه کردن چکیدهای از آن را آوردهام: «هرگاه کسی به قرآن یا یک آیه از آن، یا به کلام الله تعالی سوگند یاد کند و به سوگندش وفا نکند، کفّاره بر او واجب خواهد شد، صحابه و تابعین و بزرگانی از قبیل: ابن مسعود، الحسن، قتاده، مالک، شافعی، ابو عبیده، و عموم اهل علم و غیره بر همین باورند» [۳۵۵].
اهل سنت کلام الله تعالی را یکی از صفات او میدانند و از کلام ابن قدامه به روشنی معلوم است که او نیز آن را یکی از صفات الله تعالی میداند، ابن عثیمین/نیز وقتی دربارهی حکم سوگند یاد کردن به یکی از صفات الله تعالی از او سوال شد، گفت: «سوگند به صفات الله تعالی جائز است، مثلاً میتوان گفت: به عزّت الله تعالی قسم آن کار را خواهم کرد، یا به قدرتش سوگند... اهل علم نیز بر همین باورند، حتی میگویند: اگر کسی به مصحف قرآن نیز سوگند بخورد جائز است، زیرا مصحف قرآن شامل کلام الله تعالی است و کلام او نیز یکی از صفاتش است» [۳۵۶].
ابن تیمیه/در فتاوا و بحثهایش بدون تمایز میان اصول و فروع، عذر به جهل را امری مقبول میداند، ابن عثیمین/در این باره به کتاب (صحیح الـمنقول لصریح الـمعقول) او اشاره کرده و مباحثی از آن را برگزیده است، که من در اینجا به خاطر به درازا نکشیدن بحث از آوردن آن خودداری کردم. سپس برای صحت نظریهی شیخ الاسلام ابن تیمیه وامثال او که عذر به جهل را امری مقبول میدانند و همچنین مجتهد و کسی که در باب اصول دین اشتباه کند. به حدیثی ازامام بخاری/استدلال نموده که در زیر نصّ آن را میآوریم.
«عَنْ أبِی هُرَیْرَة سعَنِ النَّبِیِّ جقَالَ: کَانَ رَجُلٌ یُسْرِفُ عَلَی نَفْسِهِ فَلَمَّا حَضَرَهُ الْمَوْتُ قَالَ لِبَنِیهِ: إذَا أنَامُتُّ فَأحْرِقُونِی ثُمَّ اطْحَنُونِی ثُمَّ ذَرُّونِی فِی الرِّیحِ، فَوَاللهِ لَئِنْ قَدَرَ اللهُ عَلَیَّ لَیُعَذِّبَنِّی عَذاباً مَا عَذَّبَ بِه أحَداً، فَلَما مَاتَ فُعِلَ بِهِ ذَلِك، فَأمَرَ اللهُ الْأرْضَ، فَقَالَ لَهَا: اجْمَعِی مَا فِكِ مِنْهُ، فَفَعَلَتْ، فَإذَا هُوَ قَائِمٌ، فَقَالَ لَهُ: مَا حَمَلَكَ عَلَی مَا صَنَعْتَ؟ قَالَ خَشْیَتُكُ یَا رَبِّ، فَغَفَرَ لَهُ» [۳۵۷].
«مردی در ارتکاب گناه زیاده روی کرده بود و آنگاه که مرگش فرا رسید، به فرزندانش گفت: وقتی من مردم جسدم را آتش بزنید و خاکسترم را آسیاب کرده و بر باد دهید، به الله سوگند اگر پروردگارم مقدر فرماید مرا عذابی خواهد داد که تا به حال کسی همچون آن عذاب داده نشده باشد، وقتی مرد فرندانش همان کار را کردند، الله سبحانه و تعالی به زمین فرمان داد و گفت: هرآنچه از باقیماندهی جسد آن مرد در توست را گردآوری کن، زمین فرمان پروردگارش را اجابت کرد، ناگهان آن مرد زنده شد و به پاخاست، الله أبه او فرمود: چه چیزی تو را واداشت که چنین کاری را بکنی؟ گفت: از خوف و خشیّت تو ای معبودم! سپس الله تعالی او را مورد مغفرت قرار داد و آمرزید».
چه بسا درک این مطلب برای خواننده مشکل باشد که چگونه کسی که منکر رستاخیز و زنده شدن مردگان است مورد مغفرت و آمرزش إلهی قرار میگیرد؟
ابن حجر/در پاسخ این اشکال میفرماید: «از اقوال آن مرد پیداست که آن جملات را در حالت شدّت ترس و هراس بر زبان رانده است، درست مانند کسی که از ترس عطش را از دست میدهد، یعنی در حقیقت قصد چنان کاری را نداشته است، بلکه حال او مانند غافل یا مست و بیهوش، یا فراموشکاری است که به خاطر چیزهایی که از او سر میزند، مورد مؤاخذه و عقوبت قرار نمیگیرد» [۳۵۸].
[۳۵۵] الـمغنی: ج ۸/۶۹۵. [۳۵۶] الـمجموع الثمین: ج ۱/۱۱۶. [۳۵۷] روایت بخاری در فتح الباری: کتاب الأنبیاء، ج ۶، ص ۵۹۳، به شمارهی ۳۴۷۸، النسایی: ۴/۳۳. [۳۵۸] روایت بخاری در فتح الباری: ج ۶/۶۰۴.