٣- غفلت
این مورد، یکی از شدیدترین عوامل انحراف از فطرت به شمار میرود. غفلت بر اثر زینتهای دنیوی و مشغولشدن با نعمتهای آن، گاهی اوقات انسان را از یاد الهی غافل میسازد و او را از فطرتی که الله أ وی را بر آن آفریده، دور میکند.
الله متعال این مطلب را در قرآن کریم بیان نموده و میفرماید:
﴿وَإِذۡ أَخَذَ رَبُّكَ مِنۢ بَنِيٓ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمۡ ذُرِّيَّتَهُمۡ وَأَشۡهَدَهُمۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَلَسۡتُ بِرَبِّكُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ شَهِدۡنَآۚ أَن تَقُولُواْ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ إِنَّا كُنَّا عَنۡ هَٰذَا غَٰفِلِينَ١٧٢ أَوۡ تَقُولُوٓاْ إِنَّمَآ أَشۡرَكَ ءَابَآؤُنَا مِن قَبۡلُ وَكُنَّا ذُرِّيَّةٗ مِّنۢ بَعۡدِهِمۡۖ أَفَتُهۡلِكُنَا بِمَا فَعَلَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ﴾[الأعراف: ١٧٢-١٧٣]
«و [به یاد آور] هنگامی که پروردگارت از پشتهای فرزندان آدم، ذرّیۀ آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت، [و فرمود:] آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری، [هستی] گواهی میدهیم و [این گواهی بدین سبب بود که مبادا] در روز قیامت بگویید: ما از این، بیخبر بودیم.یا [مبادا] بگویید: پدرانمان، از پیش شرک آورده بودند و ما هم فرزندانی بعد از آنان بودیم، آیا ما را به آنچه باطلگرایان انجام دادند، نابود [و مجازات] میکنی؟!»
آیۀ فوق نشان میدهد که غفلت، از بزرگترین عوامل انحراف و دورشدن از فطرت به شمار میرود.[٢٣]
شاید کسی بپرسد: پس فایدۀ فطرت که این اندازه از عوامل بیرونی تأثیر میپذیرد و منحرف میگردد، چیست؟ آن هم در صورتی که انسان همیشه همراه یکی از این عوامل و اسباب یا تمامی آنهاست؟!
در پاسخ باید گفت: حکمت الهی بر آن بود که فطرت آدمی اینگونه باشد تا هدف از آزمایش انسان بهوسیلۀ خیر و شر و در نتیجه، پاداش یا عقوبت وی براساس عملش ثابت گردد، زیرا اگر فطرت قوی میبود و تحت تأثیر هیچ چیز قرار نمیگرفت، کفر و انحراف در بنیآدم واقع نمیشد، بلکه صلاحیّت کفر را نداشتند و امتحان و ابتلایی وجود نداشت و الله تعالی دارای حکمتی کامل است.
علاوه بر این، فطرت دارای فوایدی است؛ همچون:
أ- فطرت، دینداری و عبادت برای الله ﻷ را در نفس آدمی کاشته و نهاده است، چون اگر انسان متوجّه الله تعالی نگردد، قطعاً پیرو معبود دیگری خواهد بود تا نیازش به دینداری را برآورده سازد؛ همچون کسی که بسیار گرسنه شود و غذای مناسبی نیابد، هر خوراکیای هرچند ناپاک باشد را میخورد تا گرسنگیاش برطرف گردد.
بر این اساس، فلسفۀ وجود دینداری در نزد عموم بشر، برای ما روشن میگردد که بسا اوقات، دین و معبود باطل هستند.
ب- فطرت پذیرش عبودیّت و هماهنگی با لوازم آن را در سرشت آدمی قرار داده است و این مورد، از امور مهم و ضروری برای انسان به شمار میرود، زیرا هرآنچه موافق با فطرت نباشد، نفس از آن متنفّر است و درخواستهایش را اجابت نمیکند.
ج- این فطرت متمایل به حق است، به گونهای که اگر انسان نسبت به دو دین – یکی حق و دیگری باطل- شناخت حاصل کند، فطرت آن دو را از هم تشخیص میدهد و متمایل به حق میگردد، بلکه دینِ حق در عمق نفس جای میگیرد و دل با آن آرام شده و یقین حاصل میکند و در نتیجه، یا آن را آشکار نموده و پایبند آن میگردد و یا بر اثر تمایلات نفسانی، ترس، محبّت و تقلید و یا موانع دیگر، از آن روی میگرداند، چنانکه الله أ دربارۀ فرعون و قومش میفرماید:
﴿وَجَحَدُواْ بِهَا وَٱسۡتَيۡقَنَتۡهَآ أَنفُسُهُمۡ ظُلۡمٗا وَعُلُوّٗا﴾[النّمل: ١٤]
«و آن را از روی ستم و سرکشی انکار کردند، در حالیکه دلهایشان به آن یقین داشت.»
د- فطرت باعث میشود که فردِ هدایتیافته بر حقیقتی که پذیرفته باور و یقین نماید، هرچند از دلایل نظری که سبب یقین شود، آگاه نباشد. این موضوع – والله أعلم- نشان میدهد که چرا فرد مسلمان دینش را رها نمیکند، زیرا متناسب با فطرتش است و یقین دارد که دین اسلام، بر حق است. همچنین فردی که از ادیان باطلِ دیگر متمایل به اسلام شده و آن را پذیرفته، همچون غرقشدهای است که به ریسمان نجات چنگ زده، چون یقین دارد که این دین، حقیقت بوده و هماهنگ و موافق با فطرت است. والله أعلم.[٢٤]
[٢٣]- نک: دراسات في الأدیان، صص ٢٨- ٣٠.
[٢٤]- نک: دراسات في الأدیان، صص ٣٠- ٣١.