دین اسلام ماهیت شرایع

فهرست کتاب

گفتار ششم: نمونه‎هایی از اجرای مشورت در سیرۀ پیامبر صلی الله علیه وسلم

گفتار ششم: نمونه‎هایی از اجرای مشورت در سیرۀ پیامبر صلی الله علیه وسلم

در سیرۀ نبوی، نمونه‌های بسیاری از مشورت وجود دارد. رسول الله  ج هرگاه در کاری نیاز به مشاوره داشتند، با یاران خویش گفتگو و مشورت نموده و آرای آنان را بررسی می‌کردند تا فرمان پروردگارشان را اجرا و پذیرفته باشند که می‌فرماید:

﴿وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِ[آل‌عمران: ١٥٩]

«و در کارها، با آنان مشورت کن.»

الله تعالی به پیامبر  ج اجازۀ مشورت‌گرفتن داد درحالی که ایشان با وجود وحی آسمانی، به این کار نیازی نداشتند، زیرا خواست تا نفوس صحابه  ش با یکدیگر مقایسه و هماهنگ گردد و سنّت مشاوره پس از پیامبر  ج باقی بماند، چون قوم عرب به شدّت از خودرأیی و از رئیسی که برایشان در امور عمومی سهم و حقّی قائل نمی‌شد، بیزار و متنفّر بودند.

یکی از نمونه‌های مشورت رسول الله  ج با صحابه، ماجرای اسیران بدر است؛ در صحیح مسلم، از ابن عبّاس  ب چنین روایت شده است: «وقتی آنان را به اسارت گرفتند، پیامبر  ج به ابوبکر و عمر  ب فرمودند: «مَا تَرَوْنَ فِي هَؤُلَاءِ الْأُسَارَى؟"؛ «نظر شما دربارۀ این اسیران چیست؟"»

سیّدنا ابوبکر  س پاسخ داد: ای رسول الله! این افراد پسرعموها و خویشاوند ما هستند، به نظر من، از آنان فدیه بگیرید که این باعث قدرت ما علیه کفّار می‌شود و امید است که الله تعالی آنان را برای پذیرش اسلام هدایت نماید.

پیامبر  ج فرمودند: «مَا تَرَى يَا ابْنَ الْخَطَّابِ؟»؛ «ای پسر خطّاب! دیدگاه تو چیست؟»

سیّدنا عمر  س گفت: نه، سوگند به الله، ای رسول الله! من نظر ابوبکر را نمی‌پذیرم. از دیدگاه من، به ما اجازه دهید که گردن‌هایشان را بزنیم؛ مثلاً به علی اجازه دهید که گردن عقیل را بزند و به من اجازه دهید که گردن فلانی -خویشاوند عمر- را قطع کنم، زیرا این افراد پیشوایان و بزرگان کفر هستند.

[سیّدنا عمر  س می‌گوید:] سپس پیامبر  ج سخن ابوبکر را پذیرفته و آنچه من گفتم را نپسندیدند.

فردا که آمدم، دیدم رسول الله  ج و ابوبکر نشسته هستند و گریه می‌کنند. پرسیدم: ای رسول الله! به من خبر دهید که چرا شما و رفیق‌تان گریه می‌کنید؟ اگر بتوانم که با شما گریه می‌کنم و گر نه، اظهار همدردی و تظاهر به گریه خواهم کرد.

پیامبر  ج فرمودند: «أَبْكِي لِلَّذِي عَرَضَ عَلَيَّ أَصْحَابُكَ مِنْ أَخْذِهِمِ الْفِدَاءَ، لَقَدْ عُرِضَ عَلَيَّ عَذَابُهُمْ أَدْنَى مِنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ»؛ «بدین سبب می‌گریم که یارانت پیشنهاد دادند از آنان فدیه بگیرم، بدون تردید عذابشان نزدیک‌تر از این درخت، بر من عرضه شد.» درختی که نزدیک پیامبر  ج بود. و الله تعالی آیات زیر را نازل فرمود:

﴿مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَكُونَ لَهُۥٓ أَسۡرَىٰ حَتَّىٰ يُثۡخِنَ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ تُرِيدُونَ عَرَضَ ٱلدُّنۡيَا وَٱللَّهُ يُرِيدُ ٱلۡأٓخِرَةَۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٞ٦٧ لَّوۡلَا كِتَٰبٞ مِّنَ ٱللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمۡ فِيمَآ أَخَذۡتُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ٦٨ فَكُلُواْ مِمَّا غَنِمۡتُمۡ حَلَٰلٗا طَيِّبٗاۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٦٩ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ قُل لِّمَن فِيٓ أَيۡدِيكُم مِّنَ ٱلۡأَسۡرَىٰٓ إِن يَعۡلَمِ ٱللَّهُ فِي قُلُوبِكُمۡ خَيۡرٗا يُؤۡتِكُمۡ خَيۡرٗا مِّمَّآ أُخِذَ مِنكُمۡ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ[الأنفال: ٦٧-٧٠]

«هیچ پیامبری را سزاوار نیست که اسیرانی داشته باشد تا آنکه در زمین کشتار بسیار کند، شما [با گرفتن فدیه از اسیران] متاع دنیا را می‌خواهید و الله  أ [سرای] آخرت را [برایتان] می‌خواهد و الله متعال شکست‌ناپذیر [و] حکیم است.اگر حکم پیشین الهی نبود [که غنیمت و فدیۀ اسیر حلال است]، قطعاً در آنچه گرفتید، عذاب بزرگی به شما می‌رسید.پس از آنچه غنیمت گرفته‌اید، حلال پاکیزه بخورید و از الله بترسید، همانا الله تعالی آمرزندۀ مهربان است.ای پیامبر! به اسیرانی که در دست شما هستند، بگو: اگر الله   در دل‌هایتان خیری سراغ داشته باشد، بهتر از آنچه از شما گرفته شد، به شما خواهد داد و شما را می‌آمرزد و الله متعال آمرزندۀ مهربان است.»[٧٣٣]

در این ماجرا و موارد دیگر، پیامبر  ج اصل مشورت را در گفتگوهای خویش ثابت نمودند، چون این کار باعث نزدیک‌شدن دل‌ها به یکدیگر، گرفتن و فهم حقیقت با بررسی آرا، آگاهی از افکار مردان و شناخت ارزش و منزلتشان می‌شود، زیرا دیدگاه و نظر، عقل صاحبش را برای انسان نشان می‌دهد، چنانچه آینه چهرۀ فردی که در روبرویش است را هویدا می‌سازد.

همچنین مشورت پیامبر  ج با صحابه، باعث اعتماد به نفس و اطمینانشان شده و این کار یعنی اینکه رسول الله  ج آنان را خاستگاه آرای استوار و محلّ اخلاص و رازداری می‌دانند.

چه مقام و منزلتی بزرگ‌تر از جایگاه قومی که پیامبر  ج دیدگاهشان را دربارۀ امری پرسیده و بررسی نموده‌اند درحالی که ایشان با وجود وحی آسمانی -چنانکه قبلا بیان گردید- و نیز با دارابودن فکری والا و بصیرتی کامل، از این کار بی‌نیاز بودند؟!

به همین سبب، یاران پیامبر  ج و فرماندهان بزرگ اسلام، پس از ایشان سنّت مشاوره را رعایت نمودند؛ مثلاً سیّدنا ابوبکر صدّیق  س بسیار آگاه به شریعت و امور سیاسی بوده و در این زمینه، برخوردار از جایگاه والایی بود، امّا با وجود این، فقط پس از بررسی آرای گروهی از صحابه، حکم قطعی واقعه و کاری را صادر می‌کرد.[٧٣٤]

سیّدنا عمر  س نیز با دیگران مشورت می‌نمود. شیخ الإسلام ابن تیمیّه  / می‌گوید: «عمر فاروق  س در بررسی امور، از عثمان، علی، طلحه، زبیر، عبدالرّحمان بن عوف، ابن مسعود، زید بن ثابت، ابوموسی و دیگران مشورت می‌گرفت و حتّی ابن عبّاس  ب را با وجود سنّ کمش، در جلساتشان حاضر می‌کرد.

الله تعالی مؤمنان را فرمان به مشورت داده و آنان را با این ویژگی توصیف نموده است:

﴿وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَيۡنَهُمۡ[الشّورى: ٣٨]

«و کارهایشان در بین آنان به [صورت] مشورت است.»

به همین علّت، دیدگاه و حکمت و سیاست عمر  س از استوارترین و صحیح‌ترین امور به شمار می‌رفت و پس از وی، کسی مانندش نبوده و ظهور و انتشار و پیروزی اسلام در دوران او، بیش از سایر زمان‎ها بوده است.

او کسی است که کسری را شکست داد، بر قیصر و روم و فارس چیره گشت و فرماندۀ بزرگش در لشکر شام، ابوعبیده و در لشکر عراق، سعد بن ابی وقّاص بود و – پس از سیّدنا ابوبکر- کس دیگری به مانند جانشینان، نائبان، کارگزاران، لشکریان و اهل شورای سیّدنا عمر  ش نداشت.»[٧٣٥]

امام بخاری  / در صحیح خود، فصلی را با عنوان «قوله تعالی: ﴿وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَيۡنَهُمۡ و ﴿وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِۖ» آورده و اصل مشورت را در گفتگوهای پیامبر  ج و امامان پس از ایشان، بررسی و اثبات نموده است.

او می‌گوید: «پیامبر  ج در روز غزوۀ احد با یاران خویش دربارۀ ماندن یا رفتن به جنگ مشورت نمودند و آنان رفتن را پیشنهاد دادند. وقتی رسول الله  ج زره خود را پوشیده و تصمیم گرفتند که خارج شوند، صحابه  ش گفتند: بیرون نروید و بمانید. امّا پیامبر  ج پس از تصمیم خویش، سخن‎شان را نپذیرفته و فرمودند: «لاَ يَنْبَغِي لِنَبِيٍّ يَلْبَسُ لَأْمَتَهُ فَيَضَعُهَا حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ»؛ «برای هیچ پیامبری شایسته نیست که لباس جنگی خود را بپوشد و آن را [بر زمین] بنهد تا اینکه الله تعالی حکم نماید.»

همچنین دربارۀ ماجرای تهمتی که منافقان به أمّ المؤمنین عایشه زدند، با علی و اسامه  ش مشورت نموده و نظر آنان را شنیدند تا اینکه آیاتی نازل شد و تهمت‌زنندگان را شلّاق زدند، امّا به اختلاف آنان توجّهی نکردند و به آنچه الله   فرمان داده بود، عمل نمودند.

حاکمان و بزرگان پس از پیامبر  ج نیز در امور مباح و جایز، با عالمان امانتدار مشورت می‌کردند تا آسان‌ترین کار را انتخاب کنند، امّا در جایی که حکم روشنی از قرآن و سنّت وجود داشت، نظر دیگران را نمی‌پذیرفتند و در این زمینه، به رسول الله  ج اقتدا می‌کردند.

ابوبکر صدّیق  س معتقد بود که با مانعان زکات بجنگند، امّا عمر فاروق  س گفت: چگونه با مردم می‌جنگی درحالی که پیامبر  ج فرمودند: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَقُولُوا لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، فَإِذَا قَالُوا: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عَصَمُوا مِنِّي دِمَاءَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ إِلَّا بِحَقِّهَا وَحِسَابُهُمْ عَلَى اللَّهِ»؛ «دستور یافتم با مردم بجنگم تا گواهی دهند که فقط الله معبود [بر حق] است. و زمانی که گفتند تنها الله معبود [بر حق و شایستۀ پرستش] است، خون‌ها و اموال‎شان را از من حفاظت نموده‌اند مگر به حقّ آن [اسلام] و حسابشان با الله تعالی است.»

سیّدنا ابوبکر  س پاسخ داد: سوگند به الله، قطعاً علیه کسانی که آنچه پیامبر  ج آورده‌ و جمع نموده‌اند را جدا و متفاوت می‌دانند، مبارزه خواهم کرد. سپس سیّدنا عمر از وی پیروی نمود و ابوبکر صدّیق به مشورت دیگران توجّهی نکرد، چون از حکم رسول الله  ج در مورد کسانی که نماز و زکات را از هم جدا و متفاوت می‌دانستند و قصد تغییر دین و احکام آن را داشتند، آگاه بود.»[٧٣٦]

رسول الله  ج در مواردی که امکان داشت، مشورت را از کسی که حقیقت را می‌گفت، می‌پذیرفتند.

شواهد بسیاری از این قبیل در سیرۀ نبوی وجود دارد. یکی از بهترین نمونه‌های این رفتار زیبا، ماجرای مشورت حباب بن منذر  س در غزوۀ بدر بود. در این باره آمده است که الله ـ بارانی را فرستاد و آبی به پیامبر  ج و مسلمانان رسید که زمین را برایشان خیس کرد، امّا به قریش بارانی سیل‌آسا رسید که نتوانستند با پیامبر  ج بروند. سپس رسول الله  ج با مسلمانان رفتند و به آنان فرمودند: «سِيرُوا عَلَى بَرَكَةِ اللَّهِ، فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ وَعَدَنِي إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ، وَاللَّهِ لَكَأَنِّي الآنَ أَنْظُرُ إِلَى مَصَارِعِ الْقَوْمِ»؛ «با برکت الهی بروید که قطعاً الله تعالی نوید [دست‌یافتن به] یکی از آن دو گروه را به من داده است و سوگند به الله که گویی اکنون مواضع کشته‌شدن [یا کشته‌های بر زمین‌افتادۀ] آن قوم را می‌بینم.»

سپس زودتر از قریش رفتند و در نزدیک‌ترین چاه آب بدر اتراق کردند.

حباب بن منذر بن جموح؛ یکی از افراد بنی‌سلمه نزد پیامبر  ج آمد و گفت: آیا اینجا جایی است که الله تعالی به تو فرمان ماندن در آنجا را داده و نمی‌توانیم از اینجا عقب‌تر یا جلوتر رویم؟

یا اینکه این کار یک نظر و جنگ و فریب است؟

پیامبر  ج فرمودند: «بَلْ هُوَ الرَّأْيُ وَالْحَرْبُ وَالْمَكِيدَةُ»؛ «بلکه این [نوعی] نظر و جنگ و نیرنگ [تاکتیک جنگی] است.»

او گفت: ای رسول الله! اینجا جای خوبی نیست، لشکریان را حرکت دهید تا به نزدیک‌ترین چاه به سمت مقابل قریش برسیم و چاه‌های دیگر را کور و بسته کنیم و حوضی بسازیم و آن را پُر از آب کنیم و سپس بجنگیم و از آن آب بنوشیم، امّا آنان آبی برای نوشیدن ندارند.

رسول الله  ج فرمودند: «لقد أشَرْتَ بالرَّأيِ»؛ «دیدگاه درست را تو ارائه دادی!»

سپس فرمان اجرای این کار را دادند و هنوز نیمۀ شب فرا نرسیده بود که آنچه حباب گفته بود، به حقیقت پیوست و مواضع آب را در اختیار گرفتند.[٧٣٧]

در این ماجرا، رفتار بزرگ پیامبر  ج در زمینۀ آداب گفتگو روشن است، زیرا ایشان ابتکار و نظر حباب  س را پذیرفتند. همچنین ادب سیّدنا حباب در برابر وحی آشکار است، چون پرسید که آیا این کار از طریق وحی و نصّی که اجتهاد در آن جایز نیست، بیان شده است؟

یا نوعی نظر و دیدگاه قابل پذیرش و ردّ و تغییر است؟

وقتی دانست که نوعی دیدگاه بوده، با صراحت و ادب کامل، نظرش را بیان کرد.

و چون پیامبر  ج به ارزش و صحّت دیدگاه وی پی بردند، آن را پذیرفته و تصمیم قبلی خویش را رها کردند.

این ماجرا بیانگر بزرگی مقام حباب و برتری و ارزش دیدگاه و بصیرت کامل اوست.

[٧٣٣]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: ١٧٦٣.

[٧٣٤]- نک: الحرّیّة في الإسلام، محمّد خضر حسین، ص ٢١؛ محمّد رسول الله وخاتم النّبیّین، صص ١١٨- ١٢٣؛ محمّد  ج المثل الکامل، محمّد احمد جاد المولی، صص ١٨- ٢٠.

[٧٣٥]- منهاج السّنّة النّبویّة، ابن تیمیّه، ج ٨، ص ٥٨.

[٧٣٦]- صحیح بخاری، کتاب الإعتصام ٩٦، باب: قوله تعالی: ﴿وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَيۡنَهُمۡ، ص ١٤٠٤.

[٧٣٧]- ابن هشام این روایت را در کتاب خود، ج ٢، ص ٣٦٦ از ابن اسحاق آورده که: «از قول مردانی از بنی‌سلمه نقل کردم که حباب ... .»؛ آلبانی در تخریج فقه السّیرة از غزالی، ص ٢٤٠ می‌گوید: «سند این روایت ضعیف است، چون واسطۀ میان ابن اسحاق و مردان بنی‌سلمه ناشناخته مانده، ولی حاکم، ج ٣، صص ٢٦- ٢٧ آن را متّصل کرده است.»