گفتار سوم: معیار برتری و اکرام در اسلام
چنانکه قبلاً بیان گردید، اسلام دین کرامت و عدالت بوده و الله ـ بنیآدم را گرامی داشت و آنان را بر بسیاری از مخلوقات برتری داد.
شریعت اسلام معیار عدالت را با هر فردی و در هر حالتی لازم گردانیده است.
گفتار پیش رو دربارۀ معیار برتری و اکرام در اسلام است. اکرام بر پایۀ عدالت و دادن حقّ هر مستحقّی بدون کم و کاستی و ستم، است. بنابراین طائفهگرایی و نژادپرستی جایی در اسلام ندارد و از دیدگاه این دین، نژاد و جنس و رنگ و محلّ سکونت هیچ فضیلتی ندارد و معیار برتری و اکرام قرار نمیگیرند.
بلکه معیار اصلی تقوا و کمالاتی است که انسان را متمایز و مشخّص میسازد.
الله ﻷ در بیان این موضوع مهم میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰكُم مِّن ذَكَرٖ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰكُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْۚ﴾[الحجرات: ١٣]
«ای مردم! قطعاً ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید.»
الله تعالی پس از بیان اصل تمامی مردم و اینکه آنان از یک مرد و یک زن؛ یعنی سیّدنا آدم و حوّاء أ آفریده شدهاند، معیار برتری را اینگونه معرّفی مینماید:
﴿إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٞ﴾[الحجرات: ١٣]
«همانا گرامیترین شما نزد الله، پرهیزگارترین شماست. بدون تردید الله دانای آگاه است.»
خطبۀ پیامبر ج در حجّة الوداع نیز در همین باره است که فرمودند: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ، أَلَا إِنَّ رَبَّكُمْ وَاحِدٌ، وَإِنَّ أَبَاكُمْ وَاحِدٌ، لَا فَضْلَ لِعَرَبِيٍّ عَلَى عَجَمِيٍّ، وَلَا لِعَجَمِيٍّ عَلَى عَرَبِيٍّ، وَلَا لِأَسْوَدَ عَلَى أَحْمَرَ، وَلَا لِأَحْمَرَ عَلَى أَسْوَدَ إِلَّا بِالتَّقْوَى»[٨١٤]؛ «ای مردم! بدانید که پروردگارتان یکی است و قطعاً پدرتان یکی است، هیچ فضیلتی برای انسان عربی بر عجمی و نه برای عجمی بر عربی و نه برای فرد سیاه بر سرخ و نه برای انسان سرخ بر سیاه نیست مگر با تقوا [معیار برتری تقواست].»
پس معیار برتری همان تقواست و هرکس که تقوای زیادی داشته باشد و از جنبههای مختلف باتقوا گردد، بر فردی که تقوایش از او کمتر است، برتری دارد.
موضوع فوق منافاتی با این ندارد که مردم فضایل دیگری علاوه بر تقوا داشته باشند و باعث تزکیۀ نفسها گردد؛ مانند تربیّت شایسته و خوب و اصالت و ریشهداری در علم و تمدّن و شهرت و آوازۀ نیک در میان ملّتها.[٨١٥]
همچنین سابقۀ درخشانی که تاریخ صحیح امّتها و افراد گویای آن است. پیامبر ج فرمودند: «تَجِدُونَ النَّاسَ مَعَادِنَ، فَخِيَارُهُمْ فِي الْجَاهِلِيَّةِ خِيَارُهُمْ فِي الْإِسْلَامِ إِذَا فَقِهُوا»[٨١٦]؛ «مردم را همچون معادن [طلا و ...] مییابی و بهترینشان در دوران جاهلیّت، بهترین آنان در دوران اسلام است زمانی که آگاه [و دانشمند] شوند.»
برای شریعت کامل و صحیح شایسته نیست که مردم را به برابری و مساواتی فرا خواند که تمامی تفاوتها و معیارها و حقوق موجود در میان بشر را لغو و نادیده بگیرد؛ آن هم اموری که تأثیر در اصلاح جهان دارند.
اگر به چنین مسألهای فرا خواند، قطعاً درخواست کاری نموده که در توان بشر نیست و مردم را وادار میکند که به موهبتها و نعمتهای والای خویش توجّه نکنند و در نتیجه، فساد و تباهی این موضوع باعث اختلال در نظام عالَم و لغو و نادیدهگرفتن معیارها و حقوقی میشود که در پیشرفت و اصلاح جامعه مؤثّرند.
منظور این است که اسلام تقوا را معیار فضیلت و برتری قرار داده، امّا سایر معیارهای خوب را نیز نادیده نگرفته و هرگز از رنگ و جنس و نژاد و دورۀ خاصّی جانبداری نکرده است؛ به عبارتی دیگر اسلام تمامی مردم را در لیاقت و استحقاق امتیازات و پاداش صدور منافع عام یا خاص، برابر و یکسان میداند و هیچ دوره، قبیله، سن، طبقه و گروه و صنف خاصّی از مردم را جدا و متمایز ندانسته است.[٨١٧]
برخلاف آنچه پیش از اسلام رواج داشت یا آنچه دور و محروم از هدایت اسلام بود، زیرا تفاوت و تبعیض میان ملّتها و قبایل یکی از شاخصهها و فروع تمامی آیینها و شرائع پیش از اسلام به شمار میرفت؛ مثلاً در آیین تورات ویژگیهایی برای بنیاسرائیل و صفاتی برای فرزندان لاوی بن یعقوب وجود داشت.
در قوانین فارس و روم، حقوق انسان بیگانه و پناهنده با فرد اصیل و شهروند اصلی فرق میکرد.
قوم عرب پیش از اسلام اختیارات فرد غیراصیل قبیله را برخلاف عضو اصیل، محدود میدانستند و قائل به احترامی برای بردگان نبودند.
امّا اسلام این موارد را باطل و رد نمود و مسلمانان براساس فضایل و شایستگی خویش مورد احترام قرار گرفته و مستحقّ حقوقی میشوند.[٨١٨]
یکی از شواهد موضوع مذکور این است که پیامبر ج ایراد و اعتراض برخی از مردم دربارۀ امیری و فرماندهی اسامه بن زید س؛ که خودش و پدرش برده بود را رد نمودند؛ در صحیح بخاری و صحیح مسلم، از عبدالله بن عمر روایت شده که رسول الله ج لشکری را روانه ساخته و اسامه س را به عنوان امیر و فرماندۀ آن لشکر تعیین کردند، ولی تعدادی از افراد اعتراض نمودند و از این رو، پیامبر ج برخاسته و فرمودند: «إِنْ تَطْعَنُوا فِي إِمَارَتِهِ فَقَدْ كُنْتُمْ تَطْعَنُونَ فِي إِمَارَةِ أَبِيهِ مِنْ قَبْلُ، وَايْمُ اللَّهِ إِنْ كَانَ لَخَلِيقًا لِلْإِمَارَةِ، وَإِنْ كَانَ لَمِنْ أَحَبِّ النَّاسِ إِلَيَّ، وَإِنَّ هَذَا لَمِنْ أَحَبِّ النَّاسِ إِلَيَّ بَعْدَهُ»[٨١٩]؛ «اگر به امیری او اعتراض دارید، قبلاً نیز بر فرماندهی پدرش خرده میگرفتید. سوگند به الله تعالی که او قطعاً سزاوار امارت [و فرماندهی] است و همانا او از محبوبترین مردم نزد من است و قطعاً او پس از این نیز محبوبترین فرد برای من خواهد بود.»
آنان بدین سبب اعتراض کردند که اسامه س از بردگان و نه عرب خالص بود. این سخن پیامبر ج که فرمودند: «آن دو از محبوبترین انسانها نزد من هستند.» کنایه از درجه و مقام اسامه و پدرش از لحاظ فضیلت است، زیرا محبّت رسول الله ج فقط با کمالات دینی و ذاتی و اخلاقی حاصل میشود.[٨٢٠]
از دیدگاه اسلام، مردم در اجرای حقوقشان و نیز انجام تکالیفشان یکسان و برابرند.
در سیرۀ نبوی شواهد بیشماری در این زمینه وجود دارد؛ از جمله ماجرای آن زن مخزومی که در زمان پیامبر ج دزدی کرد و از خاندان بزرگ و محترمی بود و هنگامی که رسول الله ج خواستند حد را بر وی اجرا نمایند، این کار بر مهاجران سخت آمد؛ در صحیح بخاری و صحیح مسلم، از أمّ المؤمنین عایشه ل روایت شده که برای قریش، مسألۀ آن زن مخزومی که دزدی کرده بود، مهم بود و بدین سبب گفتند: چه کسی در این باره با پیامبر ج صحبت میکند و چه کسی جرأت این کار را دارد مگر اسامه؛ محبوب رسول الله ج؟!
سپس پیامبر ج فرمودند: «أَتَشْفَعُ فِي حَدٍّ مِنْ حُدُودِ اللَّهِ؟!»؛ «آیا در حدّی از حدود الهی درخواست عفو داری؟!»
پس از آن، برخاسته و فرمودند: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّمَا ضَلَّ مَنْ قَبْلَكُمْ، أَنَّهُمْ كَانُوا إِذَا سَرَقَ الشَّرِيفُ تَرَكُوهُ، وَإِذَا سَرَقَ الضَّعِيفُ فِيهِمْ أَقَامُوا عَلَيْهِ الحَدَّ، وَايْمُ اللَّهِ، لَوْ أَنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، سَرَقَتْ لَقَطَعَ مُحَمَّدٌ يَدَهَا»[٨٢١]؛ «ای مردم! کسانی که پیش از شما بودند، گمراه شدند؛ [چون] آنان وقتی انسان شریفی دزدی مینمود، رهایش میکردند، ولی زمانی که فرد ضعیفی دزدی مینمود، حد را بر وی اجرا میکردند. سوگند به الله که اگر فاطمه؛ دختر محمّد ج دزدی میکرد، حتما محمّد ج دستش را قطع مینمود.»
مطالب مختصری دربارۀ معیار برتری و اکرام در دین اسلام بیان گردید.
[٨١٤]- مسند احمد، شمارۀ حدیث: ٢٣٥٣٦.
[٨١٥]- نک: تفسیر التّحریر والتّنویر، ج ١٦، صص ٢٦٠- ٢٦٣.
[٨١٦]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: ٣٢٠٣؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: ٢٥٢٦.
[٨١٧]- نک: أصول النّظام الاجتماعي في الإسلام، ص ١٣٨.
[٨١٨]- همان.
[٨١٩]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: ٤٤٦٩؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: ٢٤٢٦.
[٨٢٠]- نک: أصول النّظام الاجتماعي في الإسلام، ص ١٣٩.
[٨٢١]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: ٦٧٨٨؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: ٢٦٤٨.