بیان فضائل حضرت صدیقسكه ازین ثابت میشود
از این آیت فضیلتهای بسیار برای حضرت ابوبکر صدیق ثابت میشود (چندی از آن اینست):
اول: اینکه چون کفار مکه بر قتل پیغمبر خدا جمتفق شدند و حق جل شانه از ارادهی آنها حبیب خود را آگاهی بخشید و اجازت هجرت مرحمت نمود آن سرور بحکم الهی حضرت صدیق را (به وقت سفر) همراه خود گرفت (و مقتضای عقل است که در چنین سفر رفیق سفر کسی را باید ساخت که بر پختگی ایمان و محبت و اخلاص وی و بر شجاعت و تدبر وی اعتماد کامل و یقین راسخ باشد) پس ثابت شد که حضرت ابوبکر صدیق نزد خدا و رسول او باین همه اوصاف بدرجهی کمال متصف بود، ورنه خدا و رسول او هرگز او را رفیق این سفر نساختی.
دوم: آنکه اگر حضرت صدیق برای نثار کردن جان و مال خود بر آن حضرت جبرضا و رغبت دل آماده نبودی هرگز درین وقت سراپا مصیبت شریک پیغمبر شده خود را در معرض هلاکت نینداختی و هزارها حیله و بهانه ممکن بود که بآن آویخته خود را ازین شرکت پر هلاکت بازداشتی.
سوم: اینکه از وقت بیرون آمدن از خانه تا وقت رسیدن به مدینه منوره کارهای که حضرت صدیق کرد و در حفاظت پیغمبر حق رفاقت بوصفی که بجا آورد ازان ظاهرست که حضرت صدیق را با پیغمبر مرتبه عشق حاصل بود و برای صیانت پیغمبر خیال جان و آبروی خود هرگز در دل او خطور نه کرد.
چهارم: اینکه در اصحاب آن حضرت جدر آن اوصاف که رفیق سفر هجرت را میبایست کسی با حضرت صدیق سهیم نبود و نه آن جناب جصرف بر یک شخص واحد یعنی حضرت صدیق اکتفا نه کردی، بلکه او را هم رفیق این سفر ساختی و به لقب یار غار بنواختی. ازینجا ثابت میشود که حضرت صدیق در اوصاف کمالیه از همه اصحاب افضل بود.
پنجم: اینکه الله جل شانه این خدمت حضرت صدیق یعنی رفاقت سفر هجرت را چنان پسند کرد که درین آیت برای ترغیب دیگران بیان فرمود تا باستماع آن آمادهی چنین جان نثاریها گردند. اگر خدمت و رفاقت حضرت صدیق در مرتبه اعلی نبودی چرا ذکر آن بطور مثال در قرآن مجید وارد شدی.
ششم: اینکه الله جل شانه بکلمه تامه: ﴿ ثَانِيَ ٱثۡنَيۡنِ ﴾ظاهر و باهر ساخت که بعد پیغمبر در مناصب دینیه حضرت صدیق را درجه دوم حاصل است.
هفتم: اینکه الله جل شانه کلمه ﴿ لِصَٰحِبِهِ ﴾را برای حضرت صدیق آورده، صحابیت او را چنان محقق گردانید که این رتبه دیگری را حاصل نشد. و به همین سبب انکار صحابیت او انکار نص قرآنی قرار یافت. (و علمای امت آن را کفر فرمودهاند).
هشتم: اینکه از کلمه ﴿ لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَا ﴾ظاهر میشود که پیغمبر خدا جابوبکر صدیق را (چنان دوست میداشت که تاب حزن او نیاورده او را) تسلی نمود و در معیت الهی و حفاظت و نصرت خداوندی او را نیز شریک خود ساخت. ازینجا ثابت شد که الله تعالی چنان که حافظ و ناصر پیغمبر خود بود (و در وجه معیت که پیغمبر خود را داده بود) هم چنان حامی و مددگار یار غار پیغمبر خود نیز بود (رتبه معیت او را نیز داده بود)، و درجه معیت الهی متقیان و نیکوکاران را حاصل میشود نه غیر ایشان را، چنانچه در آیت دیگر فرموده: ﴿ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَواْ وَّٱلَّذِينَ هُم مُّحۡسِنُونَ ١٢٨ ﴾[النحل: ۱۲۸]. پس ثابت شد که ابوبکر متقی و محسن بود.
نهم: اینکه الله تعالی سکینه خود بر ابوبکر صدیق نازل کرد، و خدا سکینه خود نازل نمیکند مگر بر آنان که در ایمان پخته ودر اسلام راسخ باشند و نزول سکینه پر حضرت صدیق از کلمه ﴿ فَأَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَيۡهِ ﴾ظاهرست.
دهم: اینکه اگر درین آیات تفکر وتدبر بکار برده شود فضیلت عظیمه برای حضرت صدیق هویدا میگردد ببینید که درین آیات که برای ترغیب و تهدید کسانیکه در جهاد (بمقتضای بشریت) سستی میکردند نازل شده، اولاً تحقیر حیات دنیا و متاع آن فرموده، بعد ازان وعید نزول عذاب فرموده، و اینکه اگر شما سستی خواهید کرد شما را فنا کرده بجای شما قومی دیگر آفریده خواهد شد، بعد ازان بینیازی خود و بیپروائی رسول خود بیان فرموده، و در اثنای اظهار بینیازی و بیپروائی مثال حضرت صدیق اکبر پیش نموده، و اظهار محبت و رفاقت او نموده که اگر برین سلسلهی بیان نظر کنید صدیقیت حضرت ابوبکر و صحبت عالی درجه متجلی شود که از قیاس و خیال ما بس بلند است. الحق نزد خدا، نصرت و یاری حضرت صدیق قدری و منزلتی دارد که برای ترغیب و تهدید دیگران ذکر آن در وحی سماوی نازل میشود. بیان فضائل ازین آیات بالاجمال باختتام رسید.
اکنون وقت آن آمد که شبهات شیعه را ذکر کرده رو در ابطال آن کنیم. اگرچه شبهات ایشان چنان رکیک و ظاهر البطلان است که بر آن پرداختن مانند آن است که کسی در روز روشن انکار طلوع آفتاب کند ودیگری بر آن منکر دلائل و براهین پیش کند، لیکن چه کنم که بقول خاتم المحدثین (یعنی مولانا شاه عبدالعزیز دهلوی رحمةالله علیه در کتاب خود تحفه اثنا عشریه فرموده): «چون بنای کلام بر اصول گروهی نهاده است ناچار زمام اختیار بدست آنها داده هر جا که کشیده برند میرود و بهر رنگ که رنگین کنند میشود». امید از منصف مزاجان آنست که شبهات شیعه را بنظر انصاف بینند وتعصب وعناد علما و مجتهدین ایشان را تماشا کنند که دشمنی مقبولان بارگاه خداوندی بر دلهای ایشان چنان پرده آویخته و بر عقلهای ایشان چنان حجاب انداخته که انکار چنین نصوص صریحه میکنند و برای انکار فضیلت افضل الصحابه چه تاویلهای رکیکه بر روی کار میآوردند وها أنا أشرع فی بیان هفراتهم.