باقیات صالحات ترجمه آیات بینات

فهرست کتاب

در كیفیت ایمان آوردن عمر بن خطاب

در كیفیت ایمان آوردن عمر بن خطاب

عمربعدازان‌ازپس چندگاه
درآمد بدین رسول اله
چنان‌بدکه‌بوجهل‌ازان سرزنش
به‌کیفیتی‌شد عداوت منش
که‌جزقتل‌پیغمبرذوالجلال
نبودش‌دگر هیچ فکر وخیال
یکی‌روز می‌گفت با اشقیا
که‌آردکسی گرسرمصطفی
هزاراشترازخود به‌بخشم باو
دوکوهان‌سیه‌دیده‌ی‌وسرخ‌مو
زدیبای مصری و برد یمن
دگرسیم‌وزربخشمش‌چندمن
عمرچون‌شنیدآن‌سخن‌گفتنش
بجنبیدعرق طمع در تنش
باوگفت سوگند اگر میخوری
که‌ازگفته‌ی‌خویشتن‌نگذری
من‌امروزخدمت‌رسانم بجا
بیارم به پیشت سر مصطفا
گرفت از ابوجهل اول قسم
پس‌انگاه‌زد در ره‌کین قدم
بآن‌کار چون‌رفت‌بیرون عمر
یکی‌گفت با او نداری خبر
که‌همشیره‌ات‌نیزباجفت‌خویش
گرفت‌ست‌دین‌محمد به‌پیش
براشفت‌اباحفص‌ازین‌گفتگو
بگفتا بریزم کنون خون او
سوی‌خانه‌خواهر‌خویش‌رفت
چو آمد نزدیک‌در پیش‌رفت
بیامد به پیش در و ایستاد
صدای شنید و بآن گوش داد
شنید آنکه میخواند مردنکو
کلامی که نشنیده به مثل او
و زومی گرفتند یاد آن کلام
همان خواهر و جفت او بالتمام
عمرزد در و خواهرش باز کرد
چو آمد درون شود آغاز کرد
در افتادبا جفت‌خواهرجنگ
گرفتش‌رجلق و بیفشرد تنگ
دراویخت داماد هم با عمر
گرفتند خصمانه هم را به بر
بخستند گه روی هم گاه پشت
لگد گه زدندی بهم گاه مشت
زهم پوست کندند گه گاه مو
گهی این بزیر آمدی گاه او
ازو چون عمر بود پر زورتر
فگندش به زیر و نشست ازوبر
گلویش به تنگی فشرد آن چنان
که نزدیک شد تا شود قبض جان
بیامد دوان خواهرش نوحه گر
بگفتش چه خواهی زما ای عمر
اگر شاد گردی زما در ملول
نمودیم دین محمد جقبول
کنون گر کشی سر بداریم پیش
ولی برنگردیم از دین خویش
چون بشنید ازو این حکایت عمر
بدانست کو بر نگردد دگر
بگفتش چه دیدی تو از مصطفا
که گشتی بدینش چنین مبتلا
بگفتا کلام خدای جلیل
که آرد باو حضرت جبرئیل
شنیدیم و گردید بر ما یقین
که هست این کلام جهان آفرین
عمر گفت ازان قول معجزاساس
اگر یاد داری بخوان بی‌هراس
برو خواهرش آیه‌ی چند خواند
عمر گوش چون کرد حیران بماند
دلش زان شنیدن بسی نرم شد
به سودای اسلام سرگرم شد
عمر گفت دیگر بخوان زین کلام
بگفتا دگر نیست زن می‌بجام
ولی هست استاد ما در نهضت
که گردید پنهان چو نامت شفقت
قسم گر خوری کو نیابد زیان
بیاریم پیشت که خواند ازان
چه بگرفت سوگند ازو خواهرش
بیاورد استاد خود را برش
بود از اهل اسلام نامش خباب
بیامد به نزد عمر بی‌حجاب
برو خواند آیات پروردگار
ابا حفص اسلام کرد اختیار
چو آیات معجز بیان را شنید
همش قول که انی بخاطر رسید
باسلام شد رغبتش بیشتر
که آن هم شود راست چون این خبر
وزان پس بگشتند باهم روان
به نزد رسول خدای جهان
بدولت سرای پیمبر شدند
چو در بسته بدحلقه بر در زدند
یکی آمد و دید از پشت در
که استاده با تیغ بر در عمر
به نزد نبی رفت و احوال گفت
بماندند اصحاب اندر شگفت
چنین گفت پس عم خیرالبشر
که غم نیست بروی گشائید در
گر از راه صدق آمده مرحبا
دگر باشد او را بخاطر دغا
به تیغی که داد حمائل عمر
تنش را سبکسار سازم ز سر
چو در باز کردند برروی او
درامد عمر بالب عذرگو
گرفتش به بر سرور انبیا
نشاندش بجای که بودش سزا
بگفتند اصحاب هم تهنیت
وزان بیشتر یافت دین تقویت
پس اصحاب دین را شد این مدعا
که از خدمت سرور انبیا
بسوی حرم آشکارا روند
نماز جماعت بجا آورند
رسید این سخن چون بعرض رسول
زخیر البشر یافت عز قبول