آغاز استدلال
درین آیت دعوت اعراب آن بدویان را که در سفر حدیبیه از سعادت همرکابی سرور انبیا جمحروم شده بودند بشارت داد که عنقریب شما را دعوتِ جهاد داده خواهد شد و مرتبهی آن دعوت دهنده چنان عظیم الشان بیان فرمود که بر اطاعت او وعده اجر حسن یعنی مزد نیک داد و بر انحراف از اطاعت او وعید عذاب الیم نازل کرد. اگر نبوت بر آن حضرت جختم نشده بودی یقیناً از تلاوت این آیت ذهن باین جانب سبقت کردی که درین آیت پیشین گوئی ظهور پیغمبری است بعد آن حضرت جزیراکه در قرآن مجید این شان رفیع برای غیر انبیا مذکور نشده که بر اطاعت او وعده اجر حسن و بر انحراف از او وعید عذاب الیم باشد. لیکن به سبب ختم نبوت این خطره در دل مومنی نخواهد آمد و البته متیقن خواهد شد که درین آیت بیان نفسی است بغایت مقدس که خلیفه کامل و نائب مکمل است آن حضرت جرا.
اکنون باید که تفتیش کنیم که آن دعوت دهنده که درین آیت چنینشان او بیان نموده شده کیست؟ چهار علامات این دعوت درین آیت مبین شده. اول: اینکه دعوت برای آن بدویان باشد که در حدیبیه تخلف کرده بودند غیر ایشان را دعوت باشد یا نباشد. دوم: اینکه دعوت جهاد بمقابله آن کافران باشد که به صفت: ﴿ أُوْلِي بَأۡسٖ شَدِيدٖ ﴾[الإسراء: ۵] [۶۰]. موصوف بودند. سوم: اینکه دعوت بمقابله کفار غیر قریش [۶۱]باشد. چهارم: اینکه این دعوت برای جهادی باشد که آن جهاد بغیر قتال ختم نه شود الا اینکه آن قوم مسلمان شوند لهذا تفحص باید کرد که بعد نزول این آیت این چهار صفت در کدام دعوت یافته شد. درهر دعوتی که این چهار صفت را مجتمع بیابیم ما را یقین باید کرد که همین دعوت در آیت دعوتِ اعراب مرادست و آن کس که این دعوتِ ازوی به ظهور رسیده نائبِ مطلقِ سیدالانبیاست وخلیفهی بر حق وی جاطاعتش موجب اجر جزیل است و انحراف ازو موجب عذاب وبیل.
پس چون در صفحات تاریخ نظر کردیم مانند آفتاب بیسحاب ظاهر گردید که این داعی حضرات خلفای ثلاثه شبودند لاغیر. زیرا که بحسب احتمال عقلی این داعی یا جناب رسالت مآب جاست یا حضرات خلفای ثلاثه یا حضرت علی مرتضی یا بنی امیه یا بنی عباس.
بنوامیه و بنوعباس هرگز این داعی نمیتوانند شد زیراکه ایشان گاهی بدویان حجاز و یمن را برای قتال کفار دعوت ندادهاند کما هو معلوم من التاریخ. حضرت علی مرتضی هم این داعی نیست زیراکه در عهد خلافت وی قتالی با کفار واقع نشد و در آیت کریمه دعوت الی الکفار مذکورست در عهد خلافت وی سه جنگ بظهور آمد. اول حرب جمل دوم حرب صفین سوم حرب نهروان. این هر سه جنگ با کلمه گویان اسلام بوده، بلکه در جمل و صفین هر دو جانب صحابه کرام و اکابر امت بودند که حضرت علی مرتضی ایمانشان را برابر ایمان خود میدانست چنانچه ان شاءالله در فصل پنجم از کتب شیعه منقول خواهد شد. این هر سه جنگ برای احکام خلافت و شکست بغاه مسلمین بود نیز این هر سه جنگ با اهل عرب بود و در آیت دعوت به غیر اهل عرب است.
جناب رسالت مآب جنیز این داعی نیست بدو وجه. اول: اینکه از روی قرآن این بدویان از معیت سفر با آن جناب و جهاد و قتال بمعیت آن جناب جبرای ابدالآباد ممنوع گشته بودند پس قطعاً ممکن نیست که آن حضرت جاین بدویان را بعد منع قرآنی گاهی دعوت فرماید. علامه زمخشری که امام لغت عرب است در تفسیر کشاف تحت این آیت مینویسد: هذا دلیل علی إمامة أبی بكر الصدیقس فإنهم لم یدعوا إلی حربٍ فی أیام رسول الله ج ولكن بعد وفاته، وكیف یدعوهم رسول الله ج مع قوله تعالى:﴿ فَقُل لَّن تَخۡرُجُواْ مَعِيَ أَبَدٗا وَلَن تُقَٰتِلُواْ مَعِيَ عَدُوًّا ﴾[التوبة: ۸۳] این آیت دلیل است بر امام بر حق بودن حضرت ابوبکر صدیقسزیراکه آن بدویان را دعوت برای هیچ جنگ نشد در زمانهی رسول خدا جولیکن بعد وفات نبوی ایشان را دعوت داده شد. وچگونه ممکن است که دعوت دهد ایشان را رسول خدا جباوجود ارشاد خداوندی که بگو: ای نبی، هرگز بیرون نیائید با من گاهی وهرگز قتال نکنید همراه من با دشمنی. وجه دوم، اینکه بعد حدیبیه غزواتِ نبویه صرف چهاراند: ۱- غزوه خیبر ۲- فتح مکه ۳- غزوه حُنَین ۴- غزوه تبوک. و بریکی هم ازین چهار اوصاف مذکورهی آیت صادق نمیآید زیرا که خیبر و فتح مکه و حنین درین هر سه جهاد با اهل عرب بود و در آیت دعوت برای غیر اهل عرب مذکورست نیز درین هر سه فریق مقابل مصداق ﴿ أُوْلِي بَأۡسٖ شَدِيدٖ ﴾[الإسراء: ۵] هم نبود بلکه در غزوهی حنین فریق مقابل که قبیلهی هوازن بودند نهایت اقل و اذل [۶۲]بودند. بمقابله صحابه کرام که دوازده هزار مردان جنگی بودند. باقی ماند غزوهی تبوک پس دران قتالی واقع نشد و در آیت وقوع قتال مشروط است واقعهی غزوهی تبوک این است که رسول خدا جاز مدینه طیبه تا تبوک که مسافت یکماهه بود تشریف بردند و از آنجا دارالسلطنت قیصر روم یک ماهه راه بود جناب نبوی جبه قیصر پیغام فرستادند که برای جنگ بیاید مگر او چنان مرعوب شد که از جای خود جنبش نکرد لهذا بغیر قتال از تبوک بمدینه منوره مراجعت فرمودند. مقصود از غزوهی تبوک بجز ایقاع رعب در قلوب اهل شام و روم هیچ نبود پس قطعاً این دعوت مخصوصه موصوفه بصفات اربعه که در آیت دعوتِ اعراب مذکورست از غیر خلفای ثلاثه به ظهور نیامد. در کتب تاریخ دعوت این هر سه بزرگوار مذکورست که دران دعوت بلاشبهه اوصاف مذکوره یافته میشود. در ازالة الخفا بعد ذکر دعوت حضرت صدیق برای جهاد ملک شام و نامه فرستادن باطراف یمن و حجاز میفرماید.
این نامه در دل مردم کاری کرد که از میزان عقل معاشی بیرون است تا آنکه در غزوهی یرموک چهل هزار کس مجتمع شد و کوشش عجیب از دست ایشان بروی کار آمد و فتح که هیچ گاه از زمان حضرت آدم تا این دم واقع نشده بود ظهور نمود. کشود کار اضعافاً مضاعف از کوشش و اهتمام ظاهر گردید و این فعل حضرت صدیق دستورالعمل فاروق اعظم شدببه همین اسلوب در واقعهی قادسیه دعوت اعراب فرمود، فی کتاب روضة الاحباب عند ذکر غزوة القادسیه. چون خبر رسید که عجم یزدگرد را بپادشاهی برداشتند و امور خود مهیا ساختند امیرالمومنین عمرسبه هر یک از عمال خود نامه نوشت بدین مضمون که باید دران ناحیه هر کرا داند که اسپ وسلاح دارد و از اهل نخوت و شجاعت و مقاتله بود ساختگی نموده به تعجیل تمام بجانب مدینه روان سازد و هم چنین دعوت امیرالمومنین عثمان برای کمک عبدالله بن ابی سرح چون در افریقه با ملک آنجا مقاتله در پیش گردید مشهورست. چون ثابت شد که این خلفا داعی بودند به دعوت موصوفه فی القرآن ثابت شد که خلفای راشدین بودند. دعوت ایشان موجب تکلیف ناس شد و به قبول آن مستحق ثواب و به عدم قبول مستوجب عذاب گشتند.
درین هر سه غزوات کیست که انکار یکی از اوصاف اربعه مذکورهی آیت تواند کرد. در غزوهی یرموک که داعی آن حضرت صدیق بود مقابله به پادشاه روم بود و در غزوهی قادسیه که داعی آن حضرت فاروق بود مقابله به پادشاه ایران بود و هم در قادسیه رستم که در شجاعت ضرب المثل است مقابل مسلمانان بود و در غزوهی افریقه که داعی آن حضرت ذوالنورین بود مقابله به ملک اعظم افریقه بود. ۱- شک نیست که این هر سه اولی باسٍ شدید بودند. ۲- وشک نیست که این هر سه اقوام غیر عرب بودند و ۳- شک نیست که درین هر سه غزوات قتال واقع شد و قتال هم بینظیر و بیمثال. و شک نیست که درین هر سه غزوات بادیه نشینان که در حدیبیه محروم مانده بودند مدعو شدند و شرکت نموده تلافی مافات کردند. درین غزوات کارهای عجیب و غریب و خوارق عادات که از دست مسلمانان بظهور آمد و نصرتهای غیبیه که کارهای ایشان را در بالا ساخت اگر کسی بر تفصیل این همه اشیا اطلاع خواهد، باید که کتب تاریخ را مطالعه کند. و مطالعه ازالة الخفا درین باب کافی است.
تفسیر آیه دعوت اعراب تمام شد. حق اینست که تاوقتی که انکار قرآن مجید نکرده شود انکار خلافت این بزرگواران ممکن نیست.
[۶۰] این لفظ سابقاً مذکور شد یعنی سخت جنگ آور. مقصود آنکه ازان پیشتر باقومهای که مسلمانان جنگ کرده بودند این قوم از همه سخت خواهد بود زیراکه شدت و ضعف امر اضافی است پس لامحاله این قوم را که شدید گفته به نسبت کسی خواهد بود و آن را متعین نه فرمودند لهذا معلوم شد که از همه آن اقوام که تا آن زمان با ایشان جنگ واقع شده بود این قوم قوی تر و شدیدتر خوهد بود. [۶۱] زیرا که لفظ قوم نکره آورده شده پس معلوم شد که این قوم غیر آن اقوام است که مسلمانان آنها را میدانستند. نکره بمعنی شی غیر معلوم میآید. [۶۲] اقل و اذل بودن موازن از قرآن مجید ثابت است. قوله تعالی: ﴿ وَیَوۡمَ حُنَیۡنٍ إِذۡ أَعۡجَبَتۡكُمۡ كَثۡرَتُكُمۡ ﴾[التوبة: ۲۵] معلوم شد که مسلمانان درین غزوه بر کثرت خود ناز کرده بودند و ناز کردن بر کثرت خود بغیر اقل واذل بودن مخالف صورت نمیبندد.