تفسیر آیت قتال مرتدین سورهی مائده ـ پاره ششم
﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَن يَرۡتَدَّ مِنكُمۡ عَن دِينِهِۦ فَسَوۡفَ يَأۡتِي ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُۥٓ أَذِلَّةٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ يُجَٰهِدُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوۡمَةَ لَآئِمٖۚ ذَٰلِكَ فَضۡلُ ٱللَّهِ يُؤۡتِيهِ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٌ ٥٤ ﴾[المائدة: ۵۴].
ترجمه: «ای مومنان هر که مرتد شود یعنی برگردد از شما از دین خود پس بزودی بیارد خدا گروهی را که خدا محب ایشان بود و ایشان محب خدا باشند، تواضع کنندگان باشند برای مسلمانان، و سخت و درشت باشند بر کافران. جهاد کنند (با این مرتدان) در راه خدا و نترسند از ملامت هیچ ملامت کننده، این بخشش خداست خواهد داد بهر که خواهد و خدا صاحب وسعت است (که خزائن او را بخشش کردن ختم نمیشود) و صاحب علم است (که به هر که بخشش کند او اهل آن بخشش باشد». ولنعم ما قیل:
داد حق را قابلیت شرط نیست
بلکه شرط قابلیت دادِ اوست
این آیهی کریمه هم برهانی است قاطع بر خلافت خلفای ثلاثه خصوصاً حضرت صدیق شاجمعین و دلالت این آیت برین مدعا بعینه مانند دلالتِ حدیث رایت است بر فضیلت حضرت علی مرتضی چنان که سابقاً در تفسیر آیت استخلاف ذکر یافت.
باید دانست که درین آیت حق تعالی بحاضرین وقتِ نزولِ این آیت خطاب کرده میفرماید که هر کس که از شما مرتد شود بروی خدا گروهی را مسلط خواهد فرمود که متصف باشد باین شش صفات کامله: اول: آنکه آن گروه محبوب خدا باشد. دوم: آنکه محب خدا باشد. سوم: آنکه برای مسلمانان متواضع باشد. چهارم: آنکه برای کافران سخت باشد. پنجم: آنکه در راه خدا جهاد کند. ششم: آنکه درین کار از ملامت کسی نه ترسد. درین آیت هم تخصیص حاضرین است و برین تخصیص دلیل لفظ ﴿ مِنكُمۡ ﴾است که ضمیر حاضرست. دلیل دوم اینکه اگر تخصیص حاضرین نکرده شود مفهوم آیت خلاف واقع میشود زیراکه درهر زمانه بر مرتدان چنین قوم کجا مسلط میشود. در زمانه ما هزاران کس مرتد شدند و کسی بریشان مسلط نه شد.
درین آیت پیشین گوئی است باینکه در زمانهی مستقبل در حاضرین وقت نزول فتنه ارتداد رونما خواهد شد و جماعتی چنین و چنین برروی کار خواهد آمد. تاوقتی که فتنه ارتداد ظاهر نشده بود کسی ندانست که این جماعت کیست که چنین مناقب او در تنزیل وارد شده لیکن بعد ظهور آن فتنه و مشاهدهی استیصال آن چشمها واگشت و همه را متیقن شد که این دفتر مناقب که مافوق آن فضیلتی در شریعت الهیه نتواند بود برای خُدام و فرمان برداران حضرت صدیق استشاجمعین پس در خلافت راشده و امامت حقه حضرت صدیق شبههی نمانده ودرین آیت مامور بودن او به قتال مرتدین مقصود را واضح تر ساخت چه اعظم مقاصد خلافت اقامت جهادست چنان که در قصهی حضرت طالوت که در تنزیل مذکورست ظاهرست. قوله تعالی: ﴿ مَلِكٗا نُّقَٰتِلۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ ﴾[البقرة: ۲۴۶].
واقعه قتال مرتدین علی وجه الاختصار اینست که در آخر عهد نبوی سه گروه مرتد شدند: اول: بنو مدلج قوم اسود عنسی مدعی نبوت. دوم: بنوحنیفه قوم مسیلمهی کذاب مدعی نبوت. سوم: بنو اسد قوم طلیحه مدعی نبوت. و بعد از وفات آن حضرت جهفت گروه مرتد گشتند حضرت ابوبکر اولاً جیش اسامه را که رسول خدا جحکم به روانگی آن بسوی شام فرموده بود فرستاد. ثانیاً برای قتال مرتدین کمربست صحابه کرام درین امر با او موافقت نکردند و گفتند که اکثر مسلمین در جیش اسامه رفتند چندی که باقی ماندهاند اگر آن هم برای قتال مرتدین فرستاده شوند مدینه مطهره خالی خواهد شد و درین وقت خلو مدینه خالی از خطرات نیست لهذا فی الحال قتال مرتدین را ملتوی باید داشت. نوبت باینجا رسید که حضرت فاروق اعظم حاضر خدمت شده عرض نمود که یا خلیفة رسول الله تألف. یعنی ای خلیفهی رسول اندکی نرمی کن. حضرت صدیق بگفتهی او برهم شد و فرمود که «أجبار فی الجاهلیة وخوار فی الاسلام».یعنی: ای عمر در جاهلیت چنان تند مزاج بودی ودر اسلام چنین نرم شدی و فرمود: «قد انقطع الوحی وتم الدین، أینقص الدین وأنا حی».یعنی: وحی الهی منقطع شد و دین کامل گشت آیا ممکن است که در حیات من رخنه در دین افتد [۶۳]. حضرت فاروق به مجرد استماع این کلمه بشناخت که این داعیه در قلب حضرت صدیق از کجاست وگفت: «فعرفت أنه شرح الله صدر أبی بكر».یعنی بشناختم که خدا شرح صدر حضرت صدیق فرموده باز حضرت صدیق امر فرمود تا ناقهی او را حاضر آوردند شمشیر از نیام بیرون کرده بر ناقه بنشست و روانه گشت در آندم حضرت علی مرتضی از همه سبقت کرده زمام ناقه او را بگرفت و عرض نمود که یا خلیفه رسول الله کجا میروی؟ حضرت صدیق فرمود: برای قتال مرتدین. حضرت مرتضی عرض کرد که تنها؟ فرمود که چه کنم شما همه آن را خلاف مصلحت میگوئید و رای [۶۴]خلاف میدارید. حضرت مرتضی عرض کرد که حضرت، ما مشاوره فهمیده رای خود ظاهر میکردیم لیکن این نیست که اگر امر فرمائی کسی از ما در امتثال آن پس و پیش کند. حضرت صدیق درین معامله چنان جازم بود که بگفتهی او التفات نه فرمود پس حضرت علی مرتضی یک جمله عجیب گفت که فی الفور کارگر شد گفت که «أقول لك ما قد قال لك رسول الله ج یوم أحد: یا أبابكر، شم سیفك ولا تفجعنا بنفسك».یعنی میگویم سخنی که گفته بود به تو رسول خدا جروز احد (چون در آن روز بشوق شهادت شمشیر برهنه گرفته عزم میدان جنگ نمودی) که ای ابوبکر، شمشیر خود را در نیام کن و ما را به جدائی خود بیقرار مساز [۶۵]. حضرت صدیق با استماع این کلمه شمشیر را در نیام کرد و از ناقه فرود آمد و فوج را ترتیب داده برای قتال مرتدین فرستاد. در اندک مدت این فتنه را از بیخ و بن برکند. بالاخره صحابه کرام این کارنامه صدیقیه را بکلمات بلند ستودند. حضرت عبدالله بن مسعود گفت: «كرهناه فی الابتداء وحمدناه علی الانتهاء».یعنی در ابتدا این کار را ناپسند کرده بودیم و در آخر قابل ستایش یافتیم و حضرت ابوهریره گفت: «قام فی الردة مقام الأنبیاء»یعنی ابوبکر صدیق در زمانه ردت در مقامی ایستاد که آن مقام انبیاست. و حضرت فاروق اعظم میفرمود که اگر ابوبکر صدیق خدمات تمام عمر من گرفته بعوض آن عبادت یک شب خود و یک روز خود بدهد در نفع باشم «أما لیله فلیلة الغار وأما یومه فیوم الردة».این بود واقعه ردت که در کتب تاریخ و سیرت به بسط وتفصیل مذکورست. اگر کسی گوید که پیشین گوئی این آیت در زمانه آن سرور جوقوع یافته جوابش آن است که در زمانِ مبارک جقلع و قمع فتنه ارتداد واقع نشده، و من ادعی فعلیه البیان، نیز در زمان آن سرور ملامت از جانب مسلمانان متصور نیست لهذا ﴿ وَلَا يَخَافُونَ لَوۡمَةَ لَآئِمٖ ﴾[المائدة: ۵۴]. چگونه صادق خواهد شد.
اگر شیعه گویند که این آیت در حق حضرت علی مرتضی است، او در ایام خلافت خود با مرتدان قتال نموده جوابش بچند وجه ست. اول: اینکه وقوع قتال با قوم مسیلمه و اسود وطلیحه مدعیان نبوت که ارتدادشان ناقابل انکارست در زمان حضرت صدیق واقع شده و مفهوم آیت این است که از حاضرین وقت نزول هر که مرتد شود و هرگاه مرتد شود تسلط جماعتی که موصوف بصفات شش گانه باشد بر آن مرتد متحتم است، و این قتال در زمانه حضرت علی واقع نشده. دوم: اینکه با کسانیکه حضرت علی در ایام خلافت خود قتال کرده هرگز مرتد نبودند در فصل پنجم از کتب شیعه منقول خواهد شد که خود حضرت علی به مومن بودن شان تصریح نموده بلکه ایمانشان برابر ایمان خود قرار داده. سوم: اینکه بقول شیعه اگر صحابه کرام معاذالله مرتد بودند پس چرا حضرت علی با حضرات خلفای ثلاثه قتال نه کرد. با بعض مرتدان قتال شد و با بعض نشد. این تکذیب آیت است. چهارم: اینکه در آیت مصرح است که جماعتی که با مرتدان قتال کند باوصاف شش گانه موصوف باشد وهمراهیان حضرت علی مرتضی در ایام خلافت او ازین اوصاف محروم بودند. در نهج البلاغه خطبههای متعدده موجودست که حضرت علی اصحاب خود را مذمت فرموده ایشان را بزدل و متفرق عن الحق گفته و اصحاب حضرت معاویه را بهتر ازیشان قرار داده و ایشان را دعاهای بد بسیار داده.
و اگر شیعه گویند که در زمانه امام مهدی پیشین گوئی این آیت بظهور خواهد آمد پس آن صریح البطلان است زیراکه لفظ ﴿ مِنكُمۡ ﴾تخصیص حاضرین نزول میکند. المختصر، صدق این آیت بر زمانهی حضرت صدیق قطعی است و خلاف آن هرگز عندالعقل و النقل مسموع نیست.
اکنون شرح چند کلمات این آیه کریمه باید شنید. ﴿ فَسَوۡفَ يَأۡتِي ٱللَّهُ ﴾[المائدة: ۵۴]. یعنی خدا خواهد آورد جماعتی را که بآن مرتدین قتال کند حالانکه آن جماعت آوردهی حضرت صدیق بود. آوردهی حضرت صدیق را حق جل شانه آوردهی خود قرار داد این تشریفی عظیم است برای حضرت صدیق که او را حق سبحانه مانند آله قرار داد برای فعل خود این کلمه مانند آن است که در شان آن حضرت جفرموده: ﴿ وَمَا رَمَيۡتَ إِذۡ رَمَيۡتَ ﴾[الأنفال:۱۷]. درین مقام در ازالة الخفا چه خوب فرموده که:
إتیان بقوم کذا و کذا فعل حق ست سبحانه و تعالی و حضرت صدیق کالجارحهاند، دران کدام منزلت بالاتر ازین منزلت خواهد بود بعد منزلت الانبیاء صلوات الله و سلامه علیهم و کدام کامل و مکمل مانند او باشد. ﴿ ذَٰلِكَ فَضۡلُ ٱللَّهِ يُؤۡتِيهِ مَن يَشَآءُ ﴾[المائدة:۵۴].
﴿ يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُۥٓ ﴾اولاً حق تعالی ایشان را محبوب خود فرمود. و ثانیاً محب خود ارشاد نمود تا ظاهر شود که ایشان مراد حقاند نه مرید او. و شتان بین المرتبتین.
﴿ أَذِلَّةٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ ﴾این کلمه مانند آن کلمه است که در آیت معیب برای اصحاب حدیبیه فرموده: ﴿ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡ ﴾[الفتح: ۲۹]. خوشا سعادت آنانکه در قتال مرتدین شرکت نمودند بعض ایشان غیر صحابه هم بودند و بلا شبهه برای غیر صحابه این نعمتی ست غیر مترقبه که به طفیل حضرت صدیق حاصل شد.
﴿ وَلَا يَخَافُونَ لَوۡمَةَ لَآئِمٖ ﴾ملامت که از اغیار باشد برداشت کردن آن چندان کاری عظیم ولائق این قدر مدح و ستایش نیست البته ملامتی که از خویشان باشد برداشت کردن آن آسان نیست و بلاشک لائق صد گونه ستایش است. اینجا در قتال مرتدین همین قسم ملامت بود چه از جانب کفار نبود بلکه از جانب صحابه کبار.
﴿ ذَٰلِكَ فَضۡلُ ٱللَّهِ يُؤۡتِيهِ مَن يَشَآءُ ﴾بعد فضائل قتال مرتدین این کلمه محلی عظیم دارد. گویا بعد استماع آیت دلها مضطرب بود و در هر دل تمنای حصول این مراتب بود حق تعالی تسکین ایشان فرمود که منتظر عالم غیب باشید هر کرا خدا خواهد این فضائل نصیب او خواهد شد. این کلمه هم مانند آن ست که در سوره جمعه بعد اظهار نبوت آن حضرت جبجواب یهود که میگفتند نبوت از خاندان ما چرا بیرون رفت؟ فرمود: ﴿ ذَٰلِكَ فَضۡلُ ٱللَّهِ يُؤۡتِيهِ مَن يَشَآءُ ﴾و لطف این کلمه در بالا میشود چون در سورهی نور در شان حضرت صدیق همین کلمه دیده میشود قوله تعالی: ﴿ وَلَا يَأۡتَلِ أُوْلُواْ ٱلۡفَضۡلِ مِنكُمۡ وَٱلسَّعَةِ أَن يُؤۡتُوٓاْ أُوْلِي ٱلۡقُرۡبَىٰ ﴾[النور: ۲۲] یعنی کسانیکه از شما صاحبان فضل و وسعتاند از دادن قرابت داران خویش قسم نخورند. درین آیت از صاحبان فضل بالاجماع حضرت ابوبکر صدیق مراداند و شیعه [۶۶]هم مجبور شده درین مراد اختلاف نکردهاند. واقعه این بود که چون بر ام المومنین حضرت عائشه صدیقه واقعه افک پیش آمد حضرت مسطح که قرابت دار حضرت صدیق بود و حضرت صدیق او را کفالت مینمود و در افک باغوای منافقین شریک شده بود بعد از نزول آیات براءت و طهارت درشان ام المومنین حضرت صدیق قسم خورد که مسطح را آینده هیچ ندهد و دست از کفالت او بردارد حق تعالی آیت فرو فرستاد که صاحبان فضل چنین قسم نخورند. معلوم شد که فضل خداوندی برای حضرت صدیق مثل جزو لاینفک بود ازین جهت او را اولوالفضل فرموده شده. ﴿ ذَٰلِكَ فَضۡلُ ٱللَّهِ يُؤۡتِيهِ مَن يَشَآءُ ﴾.
به لحاظ همین فضائل غزوهی قتال مرتدین که درین آیت مذکورست حضرت شیخ ولی الله محدث دهلوی در ازالة الخفا فصل سوم تحت همین آیت نوشته کلام او را خاتمه این تفسیر میسازم میفرماید که
ازین جا معلوم میشود که قتال مرتدین تِلو غزوه بدر و حدیبیه بود و نمونهی از مشاهد عظیمه القدر.
تفسیر آیهی قتال مرتدین تمام شد. تا اینجا تفسیر چهار آیت که نوشته شد. این آیات آن است کما اهل سنت ازان بر حقیت خلافت راشده استدلال میکنند. اینک تفسیر آن چهار آیات که شیعه ازان برخلافت بالافصل حضرت علی و امامت ائمه استدلال میکنند شروع نموده میشود. و التوفیق من الله.
[۶۳] راقم سطور گوید که این کلمه حضرت صدیق بس بلندست هرکس باین کلمه تکلم نتواند کرد. ازین کلمه ظاهر میشود که حضرت صدیق در اسلام دارای کدام منزلت بود. فرض کنید که کسی بمیرد و اولاد متعدد داشته باشد هرگز ازان اولاد یک کسی را نمیزیبد که بگوید که ممکن نیست که در حیات من متروکه پدر من بر ما درود بلکه خواهد گفت که در حیات ما همه و کسی بمیرد و بجز یک فرزند و دیگری وارثِ او نباشد نه پسر و نه دختر بالشک آن یک فرزند او را میرسد که بگوید ممکن نیست که در حیات همچو من فرزند یگانه میراث پدر بر باد شود. این کلمه حضرت صدیق مانند همین فرزند یگانه ست و در حقیقت کارهای او از بدو اسلام برین منزلت او شهادت میدهند باز احادیث نبویه و کلمات صحابه کرام این منزلت او را روشنتر میسازند. من شاء فلیطالع إزالة الخفاء. [۶۴] این است ملامتی که از خویشان و یگانگان به حضرت صدیق رسید و برداشت آن را حق تعالی درین آیت باین مرتبه ستود. [۶۵] این سخن هم بینظیرست گاهی رسول خدا جکسی را که بشوق شهادت ارادهی میدان جهاد کند از شهادت باز نداشته بلکه از صحابه کرام هم مثل آن منقول نیست الا از حضرت علی که نور نظر خود حضرت امام حسن را چون دید که به میدان قتال میروند فرمود که «أملكوا عنی هذا الغلام فإنی أخاف أن ینقطع نسل رسول الله ج»کما فی نهج البلاغه. [۶۶] چنانچه علامه فتح الله کاشانی در تفسیر منهج الصادقین همین قول را نوشته و مرتبط بآیت نموده و بران قدح نکرده البته در معنی ﴿ أُوْلُواْ ٱلۡفَضۡلِ ﴾[النور: ۲۲]. تاویل علیل نموده میگوید: ﴿ أُوْلُواْ ٱلۡفَضۡلِ مِنكُمۡ ﴾خداوند فضل بحسب حسب و نسب یا خداوند افزونی درغنا و توانگری». رکاکت این تاویل ظاهرست زیراکه علو حسب و نسب را در شریعت فضل نه قرار دادهاند شرعاً فضل برایمان و عمل صالح است و بس. چنانچه در قرآن مجید فرموده: ﴿ إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡ ﴾[الحجرات: ۱۳]. وافزونی در غنا و توانگری هم صحیح نیست برای آن لفظ سعة موجودست. دو لفظ برای یک معنی خلاف اصل است و فضل باین معنی هم نمیآید.