فصل پنجم در احادیث معتبره شیعه
درین مقام تبرکاً به دوازده امام صرف دوازده حدیث که در اعتبار و استناد بدرجه اعلی رسیده زیب رقم میشود. شاید شیعه عظمت این عدد ملحوظ داشته این احادیث را بنظر انصاف مطالعه کنند. بالله العظیم اگر در کتب معتبرهی اهل سنت یک حدیث هم چنین صریح که بر بطلان مذهبشان دلالت کردی موجود بودی یقیناً تبدیل مذهب میکردند یا اعلان مینمودند که همه کتب ما غیر معتبر و مجموعه خرافات و مکذوباتاند. سوگند بمالک عرش عظیم که یکی از این دو چیز ضرور بظهور آمدی. والله علی ما نقول وکیل.
حدیث اول
در نهج البلاغه مطبوعه مصر قسم دوم ص ۴ میآرد. ومن كتاب له÷كتبه إلى معاویة:
إِنَّهُ بَایَعَنِی الْقَوْمُ الَّذِینَ بَایَعُوا أبَا بَكْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمانَ عَلَى مَا بَایَعُوهُمْ عَلَیْهِ، فَلَمْ یَكُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ یَخْتَارَ، وَلاَ لِلغَائِبِ أنْ یَرُدَّ، وَإنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِینَ وَالاَْنْصَارِ، فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَسَمَّوْهُ إِمَاماً كَانَ ذلِكَ للهِ [۱۱۹] رِضىً، فَإِنْ خَرَجَ عَنْ أَمْرِهِمْ خَارِجٌ بِطَعْن أَوْبِدْعَةٍ رَدُّوهُ إِلَى مَاخَرَجَ منه، فَإِنْ أَبَى قَاتَلُوهُ عَلَى اتِّبَاعِهِ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ، وَوَلاَّهُ اللهُ مَا تَوَلَّى. نامه آن جناب یعنی حضرت علی÷بنام معاویه:
هر آئینه حال این ست که بیعت کردهاند بمن کسانیکه بیعت کرده بودند به ابوبکر و عمر و عثمان به همان شرائط که بآن بیعت کرده بودند بایشان، پس نه حاضر را اختیارست که (کسی دیگر را) پسند کند و نه غائب را که (بیعت مرا) رد کند. وجزین نیست که حق انتخاب خلیفه ومشورهی آن مخصوص است برای مهاجرین و انصار. پس اگر ایشان بر شخصی متفق شوند و او را امام نامزد کنند آن شخص پسندیدهی خدا است باز اگر کسی از اجماع مهاجرین و انصار مخالفت کند بوجه اعتراضی یا چیزی نو ساخته مسلمانان را باید که او را بازارند بر همان راه که او ازان بیرون رفته، پس اگر او انکار کند با او قتال کنند بسبب اینکه او خلاف راه مومنان اختیار کرده و خدا او را بهمان جزا رساند که او اختیار کرده. ازین نامه مبارک حسب ذیل فوائد حاصل میشود:
۱) کسانیکه به حضرات خلفای ثلاثهشبیعت کرده بودند به حضرت علی بیعت کردند ازین نامه معلوم شد که میان حضرت علی و حضرات خلفای ثلاثه و رفقایشان اختلاف مذهبی اصلاً نبود.
۲) شرایط بیعت حضرت علی و حضرات خلفای ثلاثه متحد بود. ازین معلوم شد که حضرت علی مانند ایشان معاهده کرده بود که اتباع کتاب و سنت و اقتفای سیرت شیخین خواهد کرد و شیعه آنچه گویند که حضرت علی اتباع سیرت شیخین را قبول نکرده بود، دروغ محض است.
۳) حق انتخاب خلیفه مهاجرین و انصار را حاصل بود ازین معلوم شد که برای خلافت و امامت منصوص من الله بودن شرط نیست و برای حضرت علی وصیتی از جانب رسول نبود چنان که شیعه گویند. ور نه حضرت علی ضرور نوشته بود، زیاده برین نیست که بعد از آن تذکرهی بیعت مهاجرین و انصار هم کردی لیکن حضرت علی چنین نکرد و محض بیعت مهاجرین و انصار را دلیل خلافت خود قرار داد.
۴) انتخاب مهاجرین و انصار پسندیدهی خداست هر کس را که مهاجرین و انصار انتخاب کنند برای خلافت و امامت او خلیفه برحق است. ازین بهتر تصریح خلیفه بر حق بودن هر سه خلفا دیگر چه خواهد بود.
ف: حضرت علی مرتضی این مضمون را که حق انتخاب برای مهاجرین و انصارست از آیات قرآینه که در مدح مهاجرین [۱۲۰]و انصار نازل شده اخذ فرموده خصوصاً از آیه تمکین که تفسیر آن درین کتاب نوشته شد.
۵) خلیفه که او را مهاجرین و انصار منتخب کرده باشند او را امام برحق اعتقاد کردن در شریعت الهیه واجب است. اگر کسی ازین واجب سرتابی کند او را فهمایش باید کرد اگر فهمایش نتیجه ندهد با او قتال باید نمود و او را قتل باید کرد. خیال باید کرد که امروز اگر حضرت علی مرتضی موجود بودی با منکران حضرات خلفای ثلاثهشچه کردی.
۶) کسیکه انکار [۱۲۱]خلیفه منتخب کردهی مهاجرین کند او را حضرت علی مرتضی متبع غیر سبیل المؤمنین فرمود، و این اشاره بسوی آیه کریمه سورهی نساء و این اشاره را باز موکد فرمود از قول خود: «وَوَلاَّهُ اللهُ مَا تَوَلَّى». و آن آیه این است: ﴿ وَمَن يُشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰ وَيَتَّبِعۡ غَيۡرَ سَبِيلِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصۡلِهِۦ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرًا ١١٥ ﴾[النساء: ۱۱۵].
ترجمه: کسیکه مخالفت رسول کند بعد از آنکه ظاهر شد بروی هدایت و پیروی کند خلاف راه مومنان را، بگردانیم او را بجانبی که او گردیده است و در اندازیم او را در جهنم و چه بدجائی است.
ازین اشاره که باین آیه کریمه فرموده معلوم شد که حضرت علی مرتضی منکر خلیفهی را که منتخب کردهی مهاجرین باشد مخالف رسول و متبع غیر سبیل المومنین و مستحق جهنم میداند.
حدیث دوم
در نهج البلاغه مطبوعه مصر قسم دوم ص ۲۵۳ میآرد که حضرت علی مرتضی فرمود: وَوَلِیَهُمْ وَال فأَقَامَ واسْتَقَامَ، حَتَّى ضَرَبَ الدِّینُ بِجِرَانِهِ وحاکم شد بر مسلمانان حاکمی که قایم کرد دین را و استقامت اختیار کرد تا آنکه بزد دین فراز سینه خود را بر زمین. شتر چون سیراب و مطمئن میشود، فراز سینه خود را بر زمین مینهد. همین محاوره درین حدیث مستعمل است، مقصد اینکه دین را کمال قوت و اطمینان حاصل شد.
اگرچه درین حدیث نام کسی نیست مگر پیش از حضرت علی همین سه خلیفه بودند هر که ازیشان مراد باشد برای ابطال مذهب شیعه کافی است و بعض شراح نهج البلاغه تصریح کردهاند که حضرت فاروق اعظم مرادست، علامه فتح الله کاشانی در ترجمه فارسی نهج البلاغه مینویسد: «والی ایشان شد والی که آن عمربن خطاب است». این قول اقرب بصواب است زیراکه دین را کمال قوت و اطمینان در زمانه وی رضی الله عنه حاصل شده بود. و همین لفظ ضرب الدین بجرانه درشان حضرت فاروق در حدیث نبوی هم آمده.
حدیث سوم
در نهج البلاغه آورده که در مواقع که بسی پرخطر و نازک تر بود حضرت فاروق اعظم از حضرت علی مرتضی مشوره طلب کرده حضرت علی به کمال اخلاص و راستی و محبت مشوره داد و حضرت فاروق بر مشورهی او عمل کرد. اینجا هر دو مشوره بالفاظ مبارکه آن جناب زینت قرطاس میشود.
مشورهی اول متعلق غزوه روم در نهج البلاغه مطبوعه مصر قسم اول ص ۲۴۱ میطرازد: ومن كلام له (علیه السلام) وقد شاوره عمر بن الخطاب فی الخروج إلى غزو الروم بنفسه:
وَقَدْ تَوَكَّلَ اللهُ لاَِهْلِ هَذا الدِّینِ بِإِعْزَازِ الْحَوْزَةِ، وَسَتْرِ الْعَوْرَةِ، وَالَّذِی نَصَرَهُمْ وَهُمْ قَلِیلٌ لاَ یَنْتَصِرُونَ، وَمَنَعَهُمْ وَهُمْ قَلِیلٌ لاَ یَمتَنِعُونَ، حَیٌّ لاَ یَمُوتُ.
إِنَّكَ مَتَى تَسِرْ إِلَى هذَا الْعَدُوِّ بِنَفْسِكَ، فَتَلْقَهُمْ بِشَخْصِكَ فَتُنْكَبْ، لاَ تَكُنْ لِلْمُسْلِمِینَ كَانِفَةٌ دُونَ أَقْصَى بِلاَدِهِمْ، وَلَیْسَ بَعْدَكَ مَرْجِعٌ یَرْجِعُونَ إِلَیْهِ، فَابْعَثْ إِلَیْهِمْ رَجُلاً مجرباً، وَاحْفِزْ مَعَهُ أَهْلَ الْبَلاَءِ وَالنَّصِیحَةِ، فَإِنْ أَظْهَرَ اللهُ فَذَاكَ مَا تُحِبُّ، وَإِنْ تَكُنِ الاُْخْرَى، كُنْتَ رِدْءاً للنَّاسِ وَمَثَابَةً لِلْمُسْلِمِینَ. این کلام جناب امیر÷است هرگاه که مشوره طلب کرد از وی عمربن خطاب در غزوه روم که بذات خود برود:
هر آئینه ذمه دار شده الله برای اهل این دین به عزت دادن جماعت ایشان و پوشیده داشتن کمبودی ایشان و کسیکه ایشان را نصرت داد در وقتی که قلیل بودند و طاقت انتقام گرفتن نداشتند و محفوظ داشت ایشان را در وقتی که ایشان قلیل بودند قوت حفاظت خود نداشتند. زنده است و گاهی نخواهند مُرد. لهذا مطمئن باید بود.
هرآئینه چون بذات خود بمقابلهی این دشمن بروی، اگر شکست خوری برای مسلمانان پناهی تا آخر شهرهای ایشان نخواهد ماند چه بعد از تو کسی نیست که بسوی او رجوع آرند پس رأی این است که بفرست بسوی ایشان مردی کارآزموده، و بفرست با وی مردان جفاکش و مخلصان را، پس اگر او را الله تعالی غالب کرد پس همین است که میخواهی و اگر صورتی دیگر روی نمود، تو برای مردمان مددگار و برای مسلمانان جای پناه باشی. ازین کلام بلاغت نظام حسب ذیل نتائج حاصل میشود:
۱) میان حضرت فاروق و حضرت علی بغایت محبت [۱۲۲]و اخلاص بود و حضرت فاروق او را محب مخلص خود میدانست چه در همچو اوقات کسی از غیر مخلص مشوره نمیخواهد.
۲) حضرت علی شهادت میدهد که دینی که حضرت فاروق و تمام صحابه داشتند همان دین است که سیدالانبیا جآورده بود زیرا که این اوصاف همان دین است که خدا ذمه دار عزت ایشان شده و در حالت بیسر و سامانی نصرت ایشان نموده. و آنچه شیعه میگویند که صحابه کرام معاذ الله از آن دین برگشته بودند دروغ محض است.
۳) حضرت علی شهادت میدهد که جهادهای حضرت فاروق خالصاً و مخلصاً لوجه الله بودند غرضی دیگر درین جهادها هرگز نبود.
۴) حضرت علی مرتضی ذات مقدس حضرت فاروق را برای مسلمانان نعمت بیمثال میدانست و اعتقاد میداشت که بعد حضرت فاروق کسی نیست که مسلمانان در سایه او پناه گیرند.
ف: درین کلام جناب علی مرتضی آنچه ذمه داری خدا بیان فرموده این از آیات قرآنیه ماخوذست. آیات کثیره باین ذمه داری ناطق است. و شار حین نهج البلاغه با تخصیص آیه استخلاف را ماخذ این مضمون بیان میکنند. علامه ابن سیم بحرانی در شرح این کلام تحت قوله: «وَقَدْ تَوَكَّلَ اللهُ لأهْلِ هَذا الدِّینِ» میگوید: وهذا الحكم من قوله تعالى:
﴿ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ كَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمۡ دِينَهُمُ ٱلَّذِي ٱرۡتَضَىٰ لَهُمۡ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّنۢ بَعۡدِ خَوۡفِهِمۡ أَمۡنٗا ﴾[النور: ۵۵]. و این حکم (یعنی ذمه داری خدا) ماخوذست از قول او تعالی: ﴿ وَعَدَ ٱللَّهُ... ﴾ترجمه: «وعده داده است خدا آنان را که ایمان آوردند از شما و کارهای نیک کردند که ضرور ضرور خلیفه سازد ایشان را در زمین چنان که خلیفه ساخته بود کسانی را که پیش ازیشان بودند و ضرور ضرور تمکین دهد برای ایشان دین ایشان را، آن دین که پسند کرده است برای ایشان، و ضرور ضرور تبدیل کند خوف ایشان را بامن». ازین تصریحات معلوم شد که حضرت علی مرتضی خلافت حضرت فاروق را موعودهی آیت استخلاف میدانست در کلام حضرت علی مرتضی مرةً بعد اخری اشاره بآیه استخلاف واقع شده، چنانچه عنقریب در مشورهی غزوهی فارس هم خواهد آمد. ازینجاست که حضرت مولانا الشیخ ولی الله محدث دهلوی در ازالة الخفا تحت آیه استخلاف میفرماید:
اول کسیکه از مفسرین صحابه این آیه را برین معنی فرود آورد و این وعده را در زمان حضرت عمرسمنجنر دانست علی مرتضی است کرم الله وجهه، زیراکه چون فاروق اعظم طلب مشاورت کرد از صحابه در باب رفتن بجانب عراق علی مرتضی به همین آیت متمسک شد. این جا با بداهه معلوم گردید که خلافت فاروق اعظم از جمله استخلاف موعودست و این قول مرتضی بطرق متعدده ظاهر شد هم پیش اهل سنت و جماعت و هم پیش شیعه. ومن كلام له (علیه السلام) وقد استشاره عمر بن الخطاب فی الشخوص لقتال الفرس بنفسه:
إِنَّ هذَا الاَْمْرَ لَمْ یَكُنْ نَصْرُهُ وَلاَ خِذْلاَنُهُ بِكَثْرَةٍ وَلاَ بِقِلَّةٍ، وَهُوَ دِینُ اللهِ الَّذِی أَظْهَرَهُ، وَجُنْدُهُ الَّذِی أَعَدَّهُ وَأَمَدَّهُ، حَتَّى بَلَغَ مَا بَلَغَ، وَطَلَعَ حَیْثُ طَلَعَ، وَنَحْنُ عَلَى مَوْعُودٍ مِنَ اللهِ، وَاللهُ مُنْجِزٌ وَعْدَهُ، وَنَاصِرٌ جُنْدَهُ.
وَمَكَانُ الْقَیِّمِ بِالاَْمْرِ مَكَانُ النِّظَامِ مِنَ الْخَرَزِ یَجْمَعُهُ وَیَضُمُّهُ: فَإِنِ انْقَطَعَ النِّظَامُ تَفَرَّقَ وَذَهَبَ، ثُمَّ لَمْ یَجْتَمِعُ بِحَذَافِیرِهِ أَبَداً. وَالْعَرَبُ الْیَومَ وَإِنْ كَانُوا قَلِیلاً، فَهُمْ كَثِیرُونَ بَالاِْسْلاَمِ، عَزِیزُونَ بَالاجْتَِماعِ!
فَكُنْ قُطْباً، وَاسْتَدِرِ الرَّحَا بِالْعَرَبِ، وَأَصْلِهِمْ دُونَكَ نَارَ الْحَرْبِ، فَإِنَّكَ إِنْ شَخَصْتَ مِنْ هذِهِ الاَرْضِ انْتَقَضَتْ عَلَیْكَ الْعَرَبُ مِنْ أَطْرَافِهَا وَأَقْطَارِهَا، حَتَّى یَكُونَ مَا تَدَعُ وَرَاءَكَ مِنَ الْعَوْرَاتِ أَهَمَّ إِلَیْكَ مِمَّا بَیْنَ یَدَیْكَ.
إِنَّ الاَعَاجِمَ إِنْ یَنْظُرُوا إِلَیْكَ غَداً یَقُولُوا: هذا أَصْلُ الْعَرَبِ، فَإِذَا اقْتَطَعْتُمُوهُ اسْتَرَحْتُمْ، فَیْكُونُ ذلِكَ أَشَدَّ لِكَلَبِهِمْ عَلَیْكَ، وَطَمَعِهِمْ فِیكَ.
فَأَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ مَسِیرِ الْقَوْمِ إِلَى قِتَالِ المُسْلِمِینَ، فَإِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ هُوَ أَكْرَهُ لِمَسِیرِهِمْ مِنْكَ، وَهُوَ أَقْدَرُ عَلَى تَغْیِیرِ مَا یَكْرَهُ.
وَأَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ عَدَدِهِمْ، فَإِنَّا لَمْ نَكُنْ نُقَاتِلُ فِیَما مَضَى بِالْكَثْرَةِ، وَإِنَّمَا كُنَّا نُقَاتِلُ بِالنَّصْرِ وَالْمَعُونَةِ! این کلام جناب امیر÷است به عمربن خطاب در حالیکه مشوره طلب کرد از جناب امیر در باب رفتن به جهاد فارس بذات [۱۲۳]خود:
هر آئینه این چیز (یعنی دین اسلام) نبوده است فتح و شکست او بسبب کثرت و قلت (مسلمانان)، و آن دین خداست که غالب کرد آن را، و این فوج لشکر خداست که مهیا ساخت آن را، و مدد کرد آن را، تا آنکه رسید آنجا که رسید و نمودار شد آنجا که نمودار شد، و ما بر وعدهی خداوندی هستیم و خدا وعده خود را وفا خواهد کرد و لشکر خود را یاری خواهد نمود. و کسیکه قیام باین امر کند (یعنی خلیفه) بجای رشته است برای دانه یا که آن رشته یکی میکند و با هم میآمیزد آن را نهاد پس اگر آن رشته بگسلاد آنها پراکنده گردد و باز به هیأت سابقه گاهی یکجا نه شود و امروز اهل عرب اگر (در تعداد) کماند مگر به سبب اسلام (مانند) بسیاراند و بسبب اتفاق باهمی (بر اعدا) غالباند. پس مانند قطب باش (واز جای خود جنبش مکن) و آسیای اسلام را از عرب در گردش آور، و دیگران را در آتش جنگ انداز نه خود را، زیراکه اگر تو از این سرزمین برخیزی اهل عرب از تمام اطراف و جوانب بر تو بریزند (مانند پروانها بر شمع) نتیجه این شود مقامی را که پس خود بگذاری اهم گردد از آن مقامی که بسوی آن رخ کنی و مصلحت دیگر آن هست. هرآئینه چون فردا اهل عجم تو را ببینند باهم گویند که این اصل و ریشه عرب است اگر این را قطع کنید راحت دوام یابید پس این خیال حملهی ایشان را بر تو، دفع ایشان را برای قتل تو سخت تر گردانده. آنچه ذکر کردی که ایرانیان برای جنگ مسلمانان روان شده از پس، هر آئینه الله سبحانه روان شدن ایشان را زیاده از تو ناپسند میکند و بر تبدیل آن چیز که آن را ناپسند کند قادرست. درآنچه ذکر کردی که تعداد ایرانیان زیاده است پس هر آئینه ما در زمانه گذشته بر کثرت خود (اعتماد نموده) جهاد نمیکردیم بلکه بر نصرت و معونت خداوندی تکیه کرده جهاد مینمودیم. ازین کلام صداقت تام حسب ذیل فوائد حاصل میشود:
۱) دین حضرت عمر دین الهی بود و فوج او جندالله یعنی فوج خدا بود. از کلمه جندالله اشاره است بآیه کریمه: ﴿ وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ ١٧٣ ﴾[الصافات: ۱۷۳] ازین اشاره یاد دهانی وعدهی خداوندی مقصود است.
۲) ذات مبارک حضرت فاروق اعظم را نظام مسلمین فرمود و ظاهر کرد که این نظام بعد حضرت فاروق گاهی نخواهد بود.
۳) در زمانه حضرت فاروق قیام همه اهل عرب بر دین اسلام و اتحاد فیما بینهم بیان فرموده بنیاد مذهب شیعه را متزلزل ساخت.
۴) شکستِ افواج حضرت فاروق را ناپسندیدهی خدا فرمود.
۵) جان نثاری مسلمانان بر حضرت فاروق بیان فرمود که چون او بنفس نفیس بمیدان جنگ رود از عرب کسی باقی نخواهد ماند همه در رکاب مقدس او برای جان نثاری خواهند رفت.
ف: در شرح این کلام هم شارحین نهج البلاغه نوشتهاند که جناب امیر آنچه فرموده که از ما وعدهی خداست، این وعده از کجا دانست؟ علامه ابن میسم بحرانی در شرح خود تحت این کلام مینویسد: وعدنا بموعود وهم النصر والغلبة والاستخلاف فی الأرض، كما قال: ﴿ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ... ﴾[النور: ۵۵] وعده فرموده خدا به نصرت و غلبه و استخلاف فی الارض چنانچه فرمود: ﴿ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ... ﴾
حدیث چهارم
در نهج البلاغه مطبوعه مصر قسم اول ص ۳۲۲ آورده که چون یاغیان امیرالمومنین حضرت عثمان را محاصره کردند حضرت علی مرتضی نزد او رفت و گفت: وَوَاللهِ مَا أَدْرِی مَا أَقُولُ لَكَ! مَا أَعْرِفُ شَیْئاً تَجْهَلُهُ، وَلاَ أَدُلُّكَ عَلَى أَمْر لاَ تَعْرِفُهُ، إِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نَعْلَمُ، مَا سَبَقْنَاكَ إِلَى شَیْء فَنُخْبِرَكَ عَنْهُ، وَلاَ خَلَوْنَا بِشَیْء فَنُبَلِّغَكَهُ، وَقَدْ رَأَیْتَ كَمَا رَأَیْنَا، وَسَمِعْتَ كَمَا سَمِعْنَا، وَصَحِبْتَ رَسُولَ الله (صلى الله علیه وآله) كَمَا صَحِبْنَا. وَمَا ابْنُ أَبِی قُحَافَةَ وَلاَ ابْنُ الْخَطَّابِ بِأَوْلَى بِعَمَلِ الْحَقِّ مِنْكَ، وَأَنْتَ أَقْرَبُ إِلَى رَسُولِ اللهِ (صلى الله علیه وآله) وَشِیجَةَ رَحِم مِنْهُمَا، وَقَدْ نِلْتَ مَنْ صَهْرِهِ مَا لَمْ یَنَالاَ. سوگند به خدا نمیدانم که با تو چه گویم! نمیدانم چیزی که تو آن را ندانی، وترا آگاه نتوانم کرد بر چیزی که تو آن را نه شناسی، سبقت نکردهایم بر تو در هیچ چیز که تو را بآن خبر دهیم در خلوت چیزی از رسول حاصل نکردهایم که تو را تبلیغ آن کنیم هر آئینه که تو هم رسول را دیدهی چنان که ما دیدیم و تو نیز صحبت رسول خدا جیافتهی چنان که مایافتیم. و نبود ابن ابی قحافه و نه ابن خطاب در اهلیت عمل کردن بر حق از تو زیاده وتو ازیشان قریب تر هستی با رسول خدا جباعتبار نسب و یافتهی (شرف) دامادی رسول که ایشان نیافته بودند. ازین کلام مبارک حسب ذیل امور واضح میشود:
۱) حضرت علی مرتضی در علم دین حضرت عثمان را مساوی خود میدانست.
۲) حضرت علی در هیچ چیز خود را از حضرت عثمان سابق و فائق نمیدانست. در دیدن رسول و صحبت و همنشینی وی جکه اصل همه نیکی هاست حضرت عثمان را مثل خود میفرمود ظاهرست که این مثلیت وقتی متحقق خواهد شد که چنان که حضرت علی بحالت ایمان کامل دیدار رسول و شرف صحبت وی دریافته حضرت عثمان هم چنین باشد ورنه دیدن منافقی با کافری (معاذالله) با دیدن مومنی کامل چگونه مساوی خواهد بود؟!
۳) حضرت علی حضرت عثمان را در استحقاق و اهلیت عمل بالحق کم از شیخین نمیدانست ازینجا عامل بودن شیخین بر حق بدرجه اولی ظاهر میشود.
۴) حضرت علی حضرت عثمان را داماد پیغمبر فرمود و این واقعه تاریخی است و در کتب متعدده ایشان مثل حیات القلوب و غیره مذکورست که دو نور نظر سیدالبشر حضرت رقیه و حضرت ام کلثوم یکی بعد دیگری در زوجیت حضرت عثمان بودند و ازین جهت او را ذوالنورین لقب شد لیکن شیعه در عداوت مهاجرین و انصار چنان مخموراند که انکار دامادی حضرت عثمان مینمایند و نمیبینند که ازین انکار تکذیب کتب ایشان و تکذیب حضرت علی مرتضی لازم میآید بلکه ازین هم بالاتر اینکه میگویند که بجز یک حضرت فاطمه دیگر دختر رسول نبود و این قول صریح خلاف نص قرآنی است در سورهی احزاب فرموده: ﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِكَ وَبَنَاتِكَ ﴾[الأحزاب: ۵۹] بنات جمع بنت است، و در لغت عرب جمع برای زائد از دو میآید.
حدیث پنجم
در نهج البلاغه مطبوعه مصر قسم دوم ص ۲۵۲ میآرد که حضرت علی مرتضی در مدح انصار فرمود: وقال (علیه السلام) فی مدح الانَصار: هُمْ وَاللهِ رَبّوا الاِْسْلاَمَ كَمَا یُرَبَّى الْفَلُوُّ مَعَ غَنَائِهِمْ بَأَیْدِیهِمُ السِّبَاطِ وَأَلْسِنَتِهِمُ السِّلاَطِ. وفرمودند حضرت÷در ستایش انصار (رضی الله عنهم): سوگند بخدا ایشان پرورش کردند اسلام را چنان که پرورش کرده میشود بچه اشتر باوجود [۱۲۴]مستغنی بودن ایشان (پرورش کردند اسلام را) از دستهای [۱۲۵]باسخاوت خود و زبانهای شدید خود. الله اکبر حضرت علی مرتضی انصار را (رضی الله عنهم اجمعین) پرورش کننده اسلام و بالفاظ دیگر پروردگار اسلام فرماید و شیعیان علی بغض و عداوت و سب و شتم انصار را جزو ایمان خود سازند.
حدیث ششم
در نهج البلاغه قسم دوم ص ۱۱۸ میآرد. ومن كتاب له (علیه السلام) كتبه إلى أهل الأمصار یقص فیه ما جرى بینه وبین أهل صفین:
وَكَانَ بَدْءُ أَمْرِنَا أَنَّا الْتَقَیْنَا وَالْقَوْمُ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ، وَالظَّاهِرُ أَنَّ رَبَّنَا وَاحِدٌ، وَنَبِیَّنَا وَاحِدٌ، وَدَعْوَتَنَا فِی الإسلامِ وَاحِدَةٌ، لاَ نَسْتَزِیدُهُمْ فِی الإیمانِ باللهِ وَالتَّصْدِیقِ بِرَسُولِهِ (صلى الله علیه وسلم)، وَلاَ یَسْتَزِیدُونَنَا، الاَْمْرُ وَاحِدٌ، إِلاَّ مَا اخْتَلَفْنَا فِیهِ مِنْ دَمِ عُثْمانَ، وَنَحْنُ مِنْهُ بَرَاءٌ! این (فرمان گشتی) مکتوب حضرت علی÷است که بسوی باشندگان شهرها نوشته بود بیان فرموده درین مکتوب ماجرای آن (جنگ) که میان او و اهل صفین (یعنی حضرت معاویه و رفقایش) پیش آمد:
ابتدای کار ماباین طور شد که ما و جماعتی از اهل شام با هم جنگ کردیم و ظاهرست که خدای ما و ایشان یکی است و نبی ما و ایشان نیز یکی است ودعوت ما و ایشان در اسلام یک است. ما زیاده ازیشان نیستیم در ایمان بخدا تصدیق برسول او صلی الله علیه وآله وسلم ورنه ایشان از ما (درین امور) زیاده هستند پس جمع امور ما و ایشان یکی است بجز اینکه در خون عثمان با هم اختلاف پیش آمده و ما ازین پاک دامن هستیم. ف: شان حضرات خلفای ثلاثه و شأن سائر مهاجرین و انصار بس ارفع و اعلی است، درین مکتوب حضرت معاویه را حضرت علی مرتضی در دین و ایمان مثل خود قرار میدهد و تصریح میفرماید که میان من و اهل شام اختلاف مذهبی قطعاً نیست الامر واحد. حضرات شیعه را باید که این فرمان گشتی را که جناب امیر باهتمام تام در تمام شهرها فرستاده و در نهج البلاغه که آن را شیعه کتاب امیر÷میگویند مروی است بنظر عبرت مطالعه نمایند و خود انصاف کنند که آیا اتباع حضرت علی ایشان میکنند یا اهل سنت؟
حدیث هفتم
در نهج البلاغه مطبوعه مصر قسم اول ص ۱۹۸ میآرد که بعد شهادت حضرت عثمانسمردمان نزد حضرت علی مرتضی آمده درخواست بیعت کردند حضرت ممدوح بجواب ایشان فرمود که دَعُونی وَالْـتَمِسُوا غَیْرِی; فإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَأَلْوَانٌ; لاَ تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ، وَلاَ تَثْبُتُ عَلَیْهِ الْعُقُولُ، وَإِنَّ الاْفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ، وَالْـمَحَجَّةَ قَدْ تَنَكَّرَتْ.
وَاعْلَمُوا أَنِّی إنْ أَجَبْتُكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَمُ، وَلَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَعَتْبِ الْعَاتِبِ، وَإِنْ تَرَكْتُمُونِی فَأَنَا كَأَحَدِكُمْ; وَلَعَلِّی أَسْمَعُكُمْ وَأَطْوَعُكُمْ لِمنْ وَلَّیْتُمُوهُ أَمْرَكُمْ، وَأَنَا لَكُمْ وَزِیراً، خَیْرٌ لَكُمْ مِنِّی أَمِیراً! بگذارید مرا و بجوئید دیگری را زیراکه ما را آینده چنان احوال پیش آمدنی است که در آن چنان صورتها و رنگها خواهد بود که دلهای مردمان آن را تحمل نخواهند کرد و عقلها برجا نخواهند ماند و هرآئینه همه آفاق غبارآلود گشته و راه اجنبی شده. و بدانید که اگر من درخواست شما قبول کنم موافق علم خود با شما کار خواهم کرد و هرگز بسوی قول کسی و ناراضی کسی گوش نخواهم داشت و اگر بگذارید مرا پس مانند یکی از شما (مطیع اولوالامر) خواهم بود شاید که من از شما زیاده سمع واطاعت آن کس کنم که شما او را اولوالامر خود سازید و وزارت من در حق شما به نسبت خلافت من زیاده مفید وبهتر است. ف: درین کلام مبارک سه چیز قابل غورست:
اول: اینکه حضرت علی شهادت حضرت عثمان را برای اسلام و مسلمانان چه قدر مصیبت عظمی میدانست که فرمود فتنهها برپاست که عقول در آن کار نمیکند و مطلع غبار آلود گشته و راه متغیر گشته.
دوم: اینکه از خلافت خود انکار فرموده و برای انتخاب شخصی دیگر امر نموده.
سوم: اینکه وزارت خود را برای مسلمانان مفیدتر و بهتر از خلافت خود فرموده.
از حضرات شیعه باید پرسید که حضرت علی مرتضی را درین ارشاد صادق میدانید یا کاذب؟ و آیا انکار حضرت علی از خلافت خود منصوصیت خلافت و امامت را مانند حرف غلط محو میکند یا نه؟ اگر منصوص بودی هرگز نه گفتی که مرا بگذارید و دیگری را انتخاب کنید. علامه ابن میسم بحرانی در شرح این کلام میگوید: أی كنت كأحدكم فی الطاعة لأمیركم لعلی أكون أطوعكم له لقوة علمه بوجوب طاعة الإمام. یعنی: من مثل شما طاعت امیر تجویز کردهی شما خواهم کرد بلکه شاید از شما زیاده اطاعت او کنم. این بسبب آن فرمود که جناب امیر÷وجوب طاعت امام را خوب میدانست.
باز همین علامه در شرح کلمه «لعلی» میفرماید: وإنما قال: «لعلی» لأنه علی تقدیر أن یولوا أحدا یخالف أمرالله لا یكون أطوعهم بل أعصاهم. و شاید برای آن فرمود که در صورتی که اینچنین کسی راه اولوا الامر سازند که خلاف حکم خدا کند جناب امیر ازیشان زائد اطاعت او نخواهد کرد بلکه از همه زائد نافرمانی او خواهد نمود. ف: چنان که از کلام امیر ثابت شد که انتخاب خلیفه و امام کار مسلمانان است هر که را مسلمانان منتخب کرده امام و اولوالامر سازند اطاعت او واجب میشود. این اطاعت در صورتیکه اولوالامر خلاف شریعت حکم کند واجب نیست. همچنان از کلام شارح توضیح این مقصد کما حقه حاصل گردید.
حدیث هشتم
در نهج البلاغه قسم اول ص ۲۸۸ مناجات حضرت علی مرتضی نقل کرده که: اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَكُنِ الَّذِی كَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِی سُلْطَانٍ، وَلاَ الِْتمَاسَ شِیء مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ، وَلكِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِكَ، وَنُظْهِرَ الاِْصْلاَحَ فِی بِلاَدِكَ، فَیَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ، وَتُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِكَ. ای خدا هر آئینه میدانی که آنچه بظهور آمد از ما (یعنی قبول کردیم خلافت را) این چیز بسبب طمع پادشاهت یاطلب ذخارف دنیا نیست بلکه برای اینست که از معالم دین تو سیراب شویم و خوبیها در شهرهای تو ظاهر کنیم که تا ستم رسیدگان [۱۲۶]از بندگان تو امن یابند و آنچه از حدود تو معطل شده قایم کرده شود. ف: این مناجات هم منصوصیت خلافت و امامت را باطل میکند کما هو ظاهر. اگر حضرت علی منصوص بودی هرگز این کلمات بر زبان او نیامدی که خداوند این کار که از من صادر شد برای پادشاهات دنیا نکرده ام برای مقاصد دینیه کرده ام زیرا که درصورت منصوصیت، هیچ کارکردهی او نبود بلکه کرده رسول بود، لهذا بایستی که این گفتی که خداوندا من خلیفه منصوص رسول تو ام در فلان فلان امور دینیه مدد من کن. حضرت علی مرتضی این مضمون را در خطبههای خود بار بار فرموده چنانچه یک خطبه در همین جلد نهج البلاغه ص ۳۴۵ این است: وَاللهِ مَا كَانَتْ لِی فِی الْخِلاَفَةِ رَغْبَةٌ، وَلاَ فِی الْوِلاَیَةِ إِرْبَةٌ، وَلكِنَّكُمْ دَعَوْتُمُونِی إِلَیْهَا، وَحَمَلْتُمُونِی عَلَیْهَا. سوگند بخدا نبود مرا بسوی خلافت رغبتی و بسوی امامت حاجتی، و لیکن شما مرا بسوی خلافت و امامت خواندید و مرا برای قبول آن آماده ساختید. از شیعه باید پرسید که آیا شما سوگند حضرت علی را هم دروغ میدانید و میگوئید که حضرت علی خواهش خلافت داشت و برای حصول آن کوششهای بسیار کرد مگر حضرات خلفای ثلاثه او را مغلوب کردند؟
در تگاپوی بهر این مطلوب
همه غالب شدند و او مغلوب
با چنین وهم وطن زنادانی
اسدالله غالبش خوانی
حدیث نهم
در نهج البلاغه قسم اول ص ۳۴۱ میآرد که حضرت علی مرتضی فرمود: أَیُّهَا النَّاسُ! إنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهذَا الاَْمْرِ أَقْوَاهُمْ عَلَیْهِ، وَأَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللهِ فِیهِ، فَإِنْ شَغَبَ شَاغِبٌ اسْتُعْتِبَ، فَإِنْ أَبَى قُوتِلَ.
وَلَعَمْرِی، لَئِنْ كَانَتِ الاِْمَامَةُ لاَ تَنْعَقِدُ حَتَّى یَحْضُرَهَا عَامَّةُ النَّاسِ، فمَا إِلَى ذلك سَبِیلٌ، وَلكِنْ أَهْلُهَا یَحْكُمُونَ عَلَى مَنْ غَابَ عَنْهَا، ثُمَّ لَیْسَ لِلشَّاهِدِ أَنْ یَرْجِعَ، وَلاَ لِلغَائِبِ أَنْ یَخْتَارَ. ای مسلمانان! هر آئینه مستحق تر از همه مردمان باین امر (یعنی خلافت) کسی است که در قوت این کار از همه زیاد و در علم باحکام الهی متعلقه بآن از همه فائق باشد (چون چنین کسی منتخب شود) پس اگر خلاف وی کسی شور کند او را باید فهمانید باز اگر نفهمد با او قتال باید کرد وسوگند بمالک جان خویش اگر امامت منعقد نشود بغیر اینکه همه مردمان در بیعت حاضر شوند پس درین بسیار دشوارست [۱۲۷]بلکه مسئله این است که فیصله اهل حل و عقد برای غائبان هم کافی است و بعد فیصله ایشان نه حاضر را اختیار باقی میماند که از بیعت رجوع کند و نه غالب را که کسی دیگر را اختیار نماید. ف: این ارشاد فیض بار بنیاد مذهب شیعه را چنان متأصل میکند که نامی و نشانی از آن باقی نمیگذارد و همین است مسلک اهل سنت در باب امامت که نصب امام بر امت فرض است نه بذمهی خدا، و تقرر امام از بیعت اهل حل و عقد میشود حاجت نص نیست.
حدیث دهم
در نهج البلاغه جلد اول ص ۴۶۳ میآرد که حضرت علی مرتضی بمردمان فرمود که: وَلاَ تَظُنّوا بیاسْتِثْقَالاً فِی حَقّ قِیلَ لِی، وَلاَ الِْتمَاسَ إِعْظَام لِنَفْسِی، فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ یُقَالَ لَهُ أَوْ الْعَدْلَ أَنْ یُعْرَضَ عَلَیْهِ، كَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَیْهِ.
فَلاَ تَكُفُّوا عَنْ مَقَال بِحَقّ، أَوْ مَشُورَة بِعَدْلٍ، فَإِنِّی لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِىءَ، وَلاَ آمَنُ ذلِكَ مِنْ فِعْلِی. وگمان مبرید [۱۲۸]بر من این که بر خاطر من گران گذرد سخن حق که بمن گفته شود نه اینکه من طالب عظمت خود هستم هر آئینه کسیکه سخن حق یا مشورهی عدل بر وی گرانی کند عمل کردن بر حق و عدالت بروی زیاده گران خواهد بود. پس باز نمائید از سخن حق گفتن پیش من و مشوره عدل دادن بمن زیراکه هر آئینه من نیستم بالاتر از خطا کردن در نفس خود مامون نیستم از خطا کردن در فعل خود. ف: در ابطال عصمت بیانی ازین واضح تر چه خواهد بود بعد اینچنین بیان صریح هر که حضرت علی را معصوم گوید و برای امامت عصمت را شرط قرار دهد بلاشبه حضرت علی مرتضی را کاذب میداند. درین حدیث خطا را بدو قسم تقسیم فرموده خطای نفسی و خطای فعلی، مراد از خطای نفسی خطای علمی است مقصود اینکه در علم و عمل هر دو خطا از من ممکن است و علاوه این ارشاد در کتب شیعه صدور این هر دو قسم نیز از حضرت علی ودیگر ائمه مروی است.
حدیث یازدهم
در فروع کافی جلد اول کتاب الجهاد حدیثی طولانی از حضرت امام جعفر صادق مروی است آغاز این از ص ۶۰۹ و اختتامش بر ص ۶۱۳ واقع شده. درین حدیث دفتری است از فضائل و مناقب حضرات خلفای ثلاثه و سائر مهاجرین و انصارش. و حقیقت هر سه خلافت. این حدیث از ابوعمرو زبیری مروی است. حاصل این حدیث آن است که ابوعمرو مذکور میگوید که من از امام جعفر صادق÷پرسیدم که دعوت الی الله و جهاد فی سبیل الله برای هرکس جائزست یا قومی برای این کار مخصوص است. امام فرمود که برای هرکس جائز نیست بلکه جماعتی برای این مخصوص است.
راوی مذکور گوید که باز پرسیدم که آن جماعت کدام است؟ امام فرمود که آن جماعتی است که به شرائط جهاد موصوف باشد و آیات متعدده از قرآن مجید تلاوت کرده فرمود که هر قدر اوصاف کمال مومنین صالحین که درین آیات مذکورست این همه در آن جماعت موجود باشد از آن جمله این آیت هم تلاوت کرد: ﴿ ٱلتَّٰٓئِبُونَ ٱلۡعَٰبِدُونَ ﴾[التوبة: ۱۱۲]. و با این همه اوصاف کمال این هم شرط است که مظلوم باشند. چنانچه در آیت: ﴿ أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَٰتَلُونَ بِأَنَّهُمۡ ظُلِمُوا ﴾[الحج: ۳۹] برای ایشان اذن جهاد مذکور است. و کسی را منجانب الله اذن جهاد حاصل نمیشود تا وقتی که مظلوم نباشد و مظلوم نمیشود بغیر اینکه مومن باشد و مومن نمیشود بغیر این که در وی شرائط ایمان [۱۲۹]یافته شود زیراکه آن کس که در شرائط ایمان کامل نباشد او خود ظالم است. بر مومنان واجب است که با این کس جهاد کنند. این چنین کس را هرگز منجانب الله اذن جهاد حاصل نمیشود.
راوی گوید که باز پرسیدم که آیت ﴿ أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَٰتَلُونَ ﴾در حق آن مهاجرین نازل شده بود که بریشان کفار مکه ظلم کرده بودند پس چگونه باشد حال آن کسان که علاوه کفار مکه با دیگر قبائل عرب جهاد کردند و با کسری (پادشاه ایران) و با قیصر (پادشاه روم) جهاد کردند. زیراکه از دیگر قبائل عرب و نیز از کسری و قیصر هیچ ظلمی بر مسلمانان بوقوع نیامده بود لهذا از آیت مذکوره یعنی ﴿ أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَٰتَلُونَ ﴾برای ایشان اذن جهاد مستنبط نخواهد شد. امام جعفر صادق÷بجواب من فرمود: «لیس [۱۳۰] كما ظننت ولا كما ذكرت ولكن المهاجرین ظلموا من جهتین ظلمهم أهل مكة باخراجهم من دیارهم وأموالهم فقاتلوهم باذن الله لهم فی ذلك وظلمهم كسری وقیصر ومن كان دونهم من قبائل العرب والعجم بما كان فی أیدیهم مما كان المؤمنون أحق به منهم. فقد قاتلوهم بإذن اللهﻷ لهم فی ذلك وبحجة هذه الآیة یقاتل مومنوا كل زمان».
ترجمه حدیث مذکور:
امام جعفر صادق فرمود که حقیقت این نیست که تو گفتی. بلکه بر مهاجرین دو قسم ظلم واقع شد. یکی آنکه اهل مکه بریشان ظلم کردند که ایشان را از خانهای ایشان واموال ایشان بدر کردند. لهذا مهاجرین باذن خدا با اهل مکه جهاد کردند و ظلم دوم آنکه کسری و قیصر و دیگر قبائل عرب و عجم برایشان کردند که نعمتهائیکه مستحق آن مومنین بودند در قبضه خود کردند لهذا مهاجرین با کسری و قیصر و دیگر قبائل عرب و عجم جهاد کردند بسبب اینکه اللهﻷایشان را باین جاد اذن داده بود وبدلیل همین آیت مسلمانان هر زمانه جهاد و قتال خواهند کرد.
درین حدیث کسانی را که در ایران و روم جهاد کردند مهاجرین فرموده شد و مظلوم و موصوف بده صفات کامله اهل ایمان قرار داده شد. و ظاهرست که جهاد کننده با کسری و قیصر بجز حضرات خلفای ثلاثه کسی دیگر نبود. در همین کتاب کافی اقرار این امر هم موجودست که جهاد ایران در عهد حضرت عمر فاروق بود. پس ازین واضح تر بیان مناقب حضرات خلفای ثلاثه و بیان حقیت خلافت بیانی دیگر چه خواهد بود. فالحمدلله.
حدیث دوازدهم
فرمان عالیشان سید المسلمین حضرت حسن بن علیس:
در کتاب احتجاج طبرسی مطبوعه ایران ص ۱۳۷ میآرد که در دربار حضرت معاویهسروزی اجتماع اهل علم بود از آنجمله حضرات حسنین و حضرت عبدالله بن عباس و فضل بن عباس و عمر بن ام سلمه و اُسامهشأجمعین هم بودند. درین مجمع اهل علم سیدنا حسن بن علی فرمود: لأقولن كلاماً ما أنت أهله، ولكنی أقول لتسمعه بنو أبی هؤلاء حولی أن الناس قد اجتمعوا علی أمور كثیرة لیس بینهم اختلاف ولا تنازع ولا فرقة، علی شهادة أن لا إله إلا الله وأن محمداً رسول الله وعبده والصلوات الخمس والزكاة المفروضة وصوم شهر رمضان وحج البیت، ثم أشیاء كثیرة من طاعة الله لا یحصی ولا یعدها إلا الله واجتمعوا علی تحریم الزنا والسرقة والكذب والقطیعة والخیانة وأشیاء كثیرة من معاصی الله لا یحصی ولایعدها إلا الله، واختلفوا فی سنن اقتتلوا فیها وصاروا فرقاً یلعن بعضهم بعضاً وهی الولایة ویقتل بعضهم بعضاً أنهم أحق وأولی بها إلا فرقة تتبع كتاب الله وسنة نبیه، فمن أخذ بما علیه أهل القبلة الذین لیس فیه اختلاف ورد علم ما اختلفوا فیه إلی الله سلم ونجا من النار، ودخل الجنة. هر آئینه میگویم سخنهای که ای معاویه تو اهل آن نیستی (یعین تو مخاطب آن نیستی) ولیکن میگویم تا که بشنوند آن را برادران و خویشان من که گرد من نشستهاند هرآئینه مسلمانان متفقاند بر اشیای بسیار که نیست در میان ایشان در آن اشیا اختلافی و نه نزاعی و نه افتراقی، (مثلا متفقاند) بر شهادت لا اله الا الله محمد رسول الله و نمازهای پنجگانه و زکات مفروضه و روزه ماه رمضان و حج بیت الله و ماسوای این چیزهای بسیارست از اطاعت خداوندی که شمار آن بجز خدا کسی نمیداند. همچنین متفقاند بر حرمت زنا و دزدی و دروغگوئی و قطع قرابت و خیانت و علاوه این چیزهای بسیار است از گناهان که شمار آن بجز خدا کسی نمیداند و اختلاف نمودهاند در طریقههای چند که باهم کارزار میکنند برای آن طریقهها و گشتهاند بسبب آن فرقهها و لعنت میکند بعض ایشان بعض را و آن چیز اختلافی مسئله امامت است که بسبب آن بعض ایشان بعض را میکشد و خود را مستحق و لایق امامت میداند مگر گروهی که پیروی کتاب خدا و سنت نبی او میکند (ازین فتنه بری است) پس هرکس را که آن چیزها را اختیار کند که تمام اهل قبله بر آن متفقاند و اختلافی در آن نیست و حواله بخدا کند علم آن چیزها که دران اهل قبله [۱۳۱]مختلفاند آن کس از فتنهی محفوظ خواهد ماند و از دوزخ نجات خواهد یافت و در جنت داخل خواهد شد. درین فرمان رفیع البنیان سه امور مهم عالی شأن ارشاد فرمود:
اول: اینکه بسیاری از امور دینیه است که تمام اهل قبله بر آن متفقاند و بعضی از چیزهاست که در آن اهل قبله اختلاف دارند و در مثال امور مختلف فیها تصریح مساله امامت نمود که بسبب آن مابین کلمه گویان اسلام بازار قتل و قتال گرم است.
دوم: اینکه هرکس که امور متفق علیها را اختیار کند و مختلف فیها را ترک نماید از دوزخ نجات خواهد یافت و در جنت خواهد رفت.
سوم: اینکه گروهی را که اتباع کتاب الله و اتباع سنت رسول الله میکند پسند نمود و او را از امور اختلافیه بالاتر فرمود و درین ضمن این هم ظاهر فرمود که بجز قرآن مجید و سنت پیغمبر جچیزی دیگر واجب الاتباع نیست. بنیاد مذهب شیعه از بیخ و بن برکنده شد، چه ایشان اقول ائمه را مانند سنت پیغمبر میدانند بلکه با سنت پیغمبر کاری ندارند در کتب ایشان حدیث نبوی شاذ و نادر است. همین اقوال ائمه خصوصاً حضرت امام باقر و جعفر صادق را حدیث میگویند.
اگر شیعه برین فرمانِ سید مجتبی عمل کنند همه نزاعات و اختلافات سنی و شیعه از جهان معدوم گردد و چه مبارک ساعت باشد که هر دو با هم متفق شده خدمت دین پاک کنند. اهل سنت برای اینگونه مصالحت فیما بین همه وقت آمادهاند و شعر حضرت خواجه حافظ بطور فال نیک ورد زبان میدارند:
شکر ایزد که میان من و او صلح فتاد
حوریان رقص کنان ساغر و پیمانه زدند
[۱۱۹] این لفظ مبارک در نسخه مطبوعه ایران است و در نسخه مطبوعه مصر نیست بلکه ذلک رضی هست. بهرحال این لفظ باشد یا نباشد مراد همین ست.
[۱۲۰] رساله تفسیر آیات مدح مهاجرین مطالعه باید کرد هر کس بعد مطالعه آن آیات به این نتیجه خواهد رسید. کسیکه اهلییت خلافت داشته باشد بدرجه اولی.به او خواهد رسید
[۱۲۱] حضرت معاویهسکه انکار خلافت حضرت علی مرتضی میکرد او را شبههی دامنگیر شده بود که آن مهاجرین و انصار که بدست حق پرست حضرت مرتضی بیعت کردهاند این بیعت به طیب خاطر نیست بلکه بجبر و اکراه بلوائیان و یاغیان است که در لشکر حضرت علی خواه مخواه داخل شده و حضرت علی بریشان قابو نمییافت چنانچه حضرت معاویه شبههی خود را در جواب این نامه به حضرت علی نوشت.علامه ابن مسیم ورخمرخ خود مطبوعهی ایران جز یازدهم میآرد که اولش اینست «وأجابه معاویة: أما بعد، فلعمری لو بایعك الذین بایعوك و انت بری من دم عثمان كنت كابی بكر و عمر و عثمان الی آخره لیكن».از جانب حضرت علی جوابی شانی باز نرسید لهذا شبه او قوی تر گشت حالانکه فی الواقع بیعت مهاجرین و انصار به طیب خاطر بود و حضرت علی بر آن بلوائیان قابو نمییافت که قصاص حضرت عثمان گیرد انکشاف واقعات بعد مدتی به ظهور آمد. همین را خطای اجتماع میگویند لهذا انکار حضرت معاویه خلافت حضرت علی را مثل انکار شیعه نیست خلافت حضرات خلفای ثلاثه را. فافهم وتدبر.
[۱۲۲] درین هر دو مشورهی حضرت علی مرتضی هر لفظ آن از محبت و اخلاص پرست چیزهایی که درین هردو مشوره ذکر فرموده، این نیست که حضرت فاروق از آن چیزها بیخبر باشد. صاحبان بصر و بصیرت نیک میدانند که محبت علی مرتضی با حضرت فاروق مماثل ومشابه آن محبت بود که حضرت صدیق با سرور انبیا جمیداشت. در غزوهی بدر آن حضرت جرا در اضطراب و التهاب دید به ایشان مشوره داده بود که «كفاك مناشدتك ربك یا رسول الله» حالانکه آنحضرتجداناتر بود باین امور.
[۱۲۳] روم و فارس هر دو سلطنت عظیم بودند و هیبت ایشان بسیار بود و عرب را گاهی با چنین افواج شائسته شاهی سابقه نبود لهذا حضرت فاروق اعظم بنفس نفیس اراده فرمود لیکن حضرت علی مرتضی بتقاضای محبت ازین اراده باز داشت.
[۱۲۴] یعنی باوجودیکه ایشان را حاجت دنیایی داعی به پرورش اسلام نبود. این جمله شهادت هست باخلاص ایشان.
[۱۲۵] یعنی خدمات مالیه اسلام به نهایت بجا آورده و بزبانهای خود نیز مدافعت از اسلام نمودند.
[۱۲۶] غالباً مراد این است که از دست یاغیان قاتلان حضرت عثمان برکسانیکه ستمها رسیده آن مظلومان را امن داده شود از قاتلان حضرت عثمان قصاص که یکی از حدود است گرفته شود مگر مشیت خداوندی که جناب ممدوح درین اراده کامیاب نه شد.
[۱۲۷] مگر این دشوار برای حضرت صدیق آسان، چنانچه از کتاب احتجاج طبرسی مطبوعه ایران ص ۳۸ سابقاً منقول شد که کسی از مسلمانان نبود که بر دست مبارک او بیعت نکرده باشد و صرف پنج کس باکراه و باقی همه برضا و رغبت بیعت نموده بودند و ادعای اکراه پنج کس از مزعومات باطله ابن سباست چنانچه از ارشادات حضرت علی مرتضی ظاهرست.
[۱۲۸] درین ارشاد مبارک آنچه از حال خود خبر داد و اهل سنت بدل و جان از صد زبان تصدیق آن میکنند و اوراق تاریخ شهادت آن میدهند که بارها در ایام خلافت او سرور بار مردمان او را سخن حق گفتند ومشوره عدل دادند و اوسذره برابر سرکه بر آبرو نیاورد. یک واقعه را ازین واقعات کثیر حضرت عارف شیرازی در بوستان نظم فرموده ابیات دلکش آورده میفرماید:
بهشکلیبردپیشعلی
مگرمشکلشراکندمنجلی
امیرعددبندکشورگشای
جوابیبگفتازسرعلمورای
شنیدمکهشخصیدرانانجمن
بگفتاچنیننیستیااباالحسن
نهرنجیدازوحیدرنامجوی
بگفتارتوانیازینبهبهگوی
بگفتآنچهدانستوپاکیزهگفت
بهگلچشمهخودنشایدنهفت
پسندیدازوشاهمردانجواب
کهمنبرخطابودماوبرصواب
گر امروز بودی خداوند جاه
نکردیخودازکبروزینگاه
همیراندیازبارگهحاجتش
فردگز تندی بنا واجبش
اینچنین واقعات در کتب تاریخ بسارست.
[۱۲۹] درین حدیث به سلسله تفصیل شرائط ایمان ده صفات مذکورست که هیچ درجه از کمال بعد آن ده صفات باقی نمیماند.
[۱۳۰] حضرت مولانا حیدرعلی مصنف منتهی الکلام طرفی ازین حدیث در کتاب بصارة العین نقل فرموده بودند در آن ایام لکهنو دارالسلطنت شیعه بود و از مجتهدین کرام هر کوچه و باز او رشک شهر سبز را مینمود به مجرد اشاعت این حدیث قیامت کبری قایم شد در مجتهدین عظام خواب و خور حرام گردید هر یک درین فکر بود که جوابی معقول ازین حدیث مهیا کرده از پادشاه در آن انعامات ذاخره و خلعتهای فاخره حاصل کند. مشکلی عجیب پیش آمد نه یارای آن که از صحت و اعتبار حدیث انکار کنند زیراکه از کتاب کافی پسند معتبر منقول بود در گنجائش آن که تاویل و تسویلی بکار آرند و بقول سلطان العلماء چنین اوقات حضرت امام غائب نزد مجتهدین شیعه تشریف آورده حل مشکلات میفرمایند لیکن درین مشکل آنجناب هم دستگیری نه فرمودند. بالاخره سلطان العلماء مولوی سید محمد مجتهد اعظم درتشید المبانی آنچه در جواب این حدیث فرمودند بر بدحواسی و پریشانی خود و دیگر مجتهدین مهر تصدیق ثبت کردند ازین جواب خاموشی هزار درجه بهتر بود. در تشید المبانی میفرمایند: نهایت آنچه ازین حدیث ظاهر میشود این است که مهاجرین مأذون به جهاد کسری و قیصر بودند و حقیت خلافت خلفا از آن اصلا مستفاد نمیشود. شیعه خود ببینند که این چه جواب است. امام جعفر صادق میفرمایند که کسی ماذون به جهاد نمیشود تا وقتیکه ده صفات مذکوره در وی نباشد و آن ده صفات در خلیفهی غاصب وظالم کجا؟ و مجتهد صاحب فرمایند که حقیت خلافت ثابت نمیشود اگر این را جواب نام نهند در دنیا هیچ چیزی لاجواب نخواهد ماند. تفصیل این اجمال در رساله تفسیر آیه تطهیر باید دید که در آن فوائد دیگر بسیارست.
[۱۳۱] حضرت علی مرتضی کرم الله وجهه برای امور مختلف فیها نیز هدایتی روشن ارشاد فرموده. در نهج البلاغه قسم اول ص ۲۶۱ میآرد:
وَسَیَهْلِكُ فِیَّ صِنْفَانِ: مُحِبٌّ مُفْرِطٌ یَذْهَبُ بِهِ الْحُبُّ إِلَى غَیْرِ الْحَقِّ، وَمُبْغِضٌ مُفْرِطٌ یَذْهَبُ بِهِ الْبُغْضُ إِلَى غَیْرِ الْحَقِّ، وَخَیْرُ النَّاسِ فیَّ حَالاً الَّنمَطُ الاَْوْسَطُ فَالْزَمُوهُ، وَالْزَمُوا السَّوَادَ الاَعْظَم فَإِنَّ یَدَ اللهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ، وَإِیَّاكُمْ وَالْفُرْقَةَ! فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّیْطَانِ، كَمَا أَنَّ الشَّاذَّةَ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ.
أَلاَ مَنْ دَعَا إِلَى هذَا الشِّعَارِ فَاقْتُلُوهُ، وَلَوْ كَانَ تَحْتَ عِمَامَتِی هذِهِ. هلاک (یعین دوزخی) خواهند شد دربارهی من دو گروه، یکی آنکه با من محبت زائد کند آن محبت او را به جانب خلاف حق ببرد. دیگری آنکه با من بغض زائد دارد که آن بغض او را به جانب خلاف حق ببرد. و بهترین مردمان آنست که دربارهی من اعتقاد متوسط دارد. و پس ای حاضرین، شما همین اعتقاد متوسط را بر خود لازم دانید و متابعت سواد اعظم اسلام را لازم شمارید چه بر جماعت دست خداست و از افتراق بین المسلمین پرهیز کنید زیراکه هر کس از جماعت جدا شد شکار افکار شیطان خواهد گشت. چنان که گوسفندی که از گله خود جدا شود شکارگرگ میشود. آگاه باشید هر که شما را برای مخالفت سواداعظم و برای افتراق بین المسلمین دعوت دهد او را قتل کنید اگرچه زیر این عمامه من باشد. (یعنی اگرچه من خودم باشم).
ف: این ارشاد حضرت علی مرتضی در نهج البلاغه در مقامات متعدده بعبارات متنوعه منقول است و علاوهی نهج البلاغه در کتب دیگر هم مروی است، و در کتب اهل سنت نیز این مضمون از حضرت ممدوح ماثور است.
ازین ارشاد علىسدو چیز به غایت وضاحت هویدا شد. اول: آنکه در محبت حضرت علی غلو کردن و او را از مرتبه که برای او از کتاب و سنت ثابت میشود بالا بردن موجب هلاکت و موجب عذاب جهنم است و شک نیست که جمیع فرق شیعه درین غلو مبتلا هستند. فرقهی درجه اعلی در غلو دارد که او را خدا میگوید مانند فرقه نصیریه، فرقه دیگر درجه اولی در غلو دارد که او را همه صفات کمال مماثل و مساوی سیدالانبیا جو افضل از سائر انبیا میداند مانند فرقه اثنا عشریه. دوم: آنکه در امور مختلف فیها که (حسب تصریح سیدنا حسن بن علی مساله امامت بزرگترین این امورست) پیروی سواد اعظم باید نمود. و برای سود اعظم لفظ جماعت هم استعمال فرمود تا ظاهر گردد که مراد ویساز سواد اعظم گروه باشکوه اهل سنت و جماعت است. و در حدیث دیگر که آن هم در کتب شیعه مانند احتجاج طبرسی و غیره مروی است لفظ اهل سنت هم استعمال فرموده. و درین امر تاکید را باین نهایت قصوی رسانید که کسیکه بخلاف مذهب اهل سنت و جماعت دعوت کند او را واجب القتل قرار داد فرمود که (بفرض محال) اگر من به خلاف مذهب اهل سنت و جماعت دعوت دهم قتل من هم واجب است.