شهادتهای قرآن مجید بر فضیلت صحابه
آیت اول
﴿ كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِۗ وَلَوۡ ءَامَنَ أَهۡلُ ٱلۡكِتَٰبِ لَكَانَ خَيۡرٗا لَّهُمۚ مِّنۡهُمُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَأَكۡثَرُهُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ١١٠ ﴾[آلعمران: ۱۱۰].
ترجمه: «شما بهترین امت هستید که گزین کرده شده اید برای آدمیان حکم میکنید به کارهای نیک و باز میدارید از کارهای بد و ایمان میدارید بر خدا، و اگر ایمان آورندی اهل کتاب بهتر بودی در حق ایشان، بعضی ازیشان مومناند و بیشتر ازیشان نافرمان».
درین آیت، الله جل شانه فضائل صحابه وخوبی هائی ایشان به خود ایشان بیان میفرماید و ایشان را خطاب کرده ارشاد میکند که شما بهترین امت هستید و شما را من از مخلوقات خود منتخب کرده ام تا مردمان را هدایت کنید چنانچه شما کاری را که برای آن منتخب شده بودید انجام میدهید و خدمتی که به شما سپرد کرده شده است ادا میکنید ﴿ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ ﴾یعنی مردمان را کار نیک تعلیم میکنید و از کارهای بد ایشان را دور میدارید. کسیکه بچشم تامل و انصاف بیند او را همین یک آیت برای معلوم کردن بطلان عقائد شیعیان عبدلله بن سبا کافی است. چون خداوند کریم نسبت باصحاب رسول فرماید که بهترین امتاند و برای هدایت بنی آدم مخلوق شدهاند و تصدیق اعمال حسنهی ایشان کند و فرماید که ایشان امر معروف و نهی منکر میکنند با وجود این همه ارشادات خداوندی حضرات شیعه ایشان را بدترین امت میدانند و منکر فضائل ایشان میشوند. یا للعجب که با وجود این چنین آیات صریحه و دلائل واضحه چرا پی به فساد عقیدهی خود نمیبرند و بسوی کلمات قرآن مجید التفات نمیکنند. اگر صحابه کرام بهترین امت نبودند باد خطاب خیر امت از کیست؟ واگر ایشان صاحب اعمال حسنه نبودند مخاطب ﴿ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ ﴾کیست؟ اگر ایشان بصدق دل ایمان نیاورده بودند پس تصدیق خداوندی که ﴿ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ ﴾چه معنی دارد؟ این آیت چنان است که هیچ تاویل و تسویل را در آن راه نیست. حیرت بر حیرت میافزاید و هیچ بفهم نمیآید که آیا نزد شیعیان پاک الفاظ این آیت مهمل است که هیچ معنی ندارد و یا این آیت چیستان و معماست که فهم بمعنی آن نمیرسد یا این الفاظ کلام الهی نیست بلکه جامع قرآن برای اظهار فضیلت خود و فضیلت برادران خود از طرف خویش داخل قرآن نموده؟! اگر این همه نیست پس چه سبب است که با وجودیکه این الفاظ را کلام الهی دانند و این هم اقرار کنند که این آیات در شان صحابه کرام نازل شده باز نه از فضیلت صحابه کرام منکر باشند و بس بلکه ایمان و اسلام ایشان را هم انکار میکنند و کسانی را که خداوند کریم ﴿ كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ ﴾فرماید، شر أمة داند و کسانی را که خداوند کریم ﴿ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ ﴾فرماید، در حق ایشان یأمرون بالمنکر وینهون عن المعروف اعتقاد دارند؟! اگرچه برای این چنین آیات واضحه حاجت مطالعه تفاسیر نیست لیکن برای اطمینان خواطر حضرات شیعه از تفاسیر معتبرهی ایشان سند میآریم:
ای برادران در تفسیر مجمع البیان که از بهترین تفاسیر شماست و در سنه ۱۲۷۵ هـ بمقام طهران که دارالسلطنت ایران است مطبوع گردیده در صفحه ۲۰۰ مینویسد که «لما تقدم ذكر الأمر والنهی عقبه تعالى بذكر من تصدی للقیام بذلك ومدحهم ترغیباً فی الإقتداء بهم، فقال: ﴿ كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ ﴾قیل فیه أقوال: أحدها: أن معناه أنتم خیر أمة». ترجمه: اولاً خداوند تعالی ذکر امر و نهی فرمود پس ازان ذکر کسانیکه امر معروف ونهی میکردند آورد و مدح ایشان فرمود تا مردمان پیروی ایشان کنند و به همین مقصد به ایشان خطاب کرده فرمود که شما بهترین امت هستید. نیز در تفسیر مذکور برای ازای این شبهه که مخاطب ﴿ كُنتُمۡ ﴾کدام کسانند، این هم نوشته: «واختلف فی المعنى بالخطاب فقیل: هم المهاجرون خاصةً وقیل: هو خطاب للصحابة ولكنه یعم سائر الأمة». یعنی اختلاف است درینکه مراد به خطاب کیست، بعض مفسرین گفتهاند که خاص مهاجرین مراداند و بعض گفتهاند که خطاب به صحابه است، اما تمام امت درین خطاب شامل امت. ای یاران! این تفسیر را به بینید و تصدیق مفسر خود را ملاحظه کنید که او اقرار میکند که درین آیت ذکر صحابه برای این است که مردمان پیروی ایشان کنند.آیا پیروی همین است که شما میکنید اگر در اصطلاح شما بیزاری را پیروی میگویید پس یقیناً شما تصدیق کلام خداوندی میکنید در نه صراحه تکذیب مینمائید؟!
باید دانست که درینجا برای اغوای جاهلان گفته میشود که در آیت لفظ کنتم بصیغه ماضی واردست لهذا معنی اینست که شما در زمانه ماضی بهترین امت بودید پس ازین لفظ ثابت نمیشود که صحابه کرام تا وقت اخیر بهترین امت باشند بلکه ممکن است که بعد نزول آیه بدترین امت گشته باشند. فالحمدلله که علامه طبرسی در همین تفسیر خود جواب این هم بنوشته چنانچه میگوید: ورابعها: إن كان مزیدة دخولها كخروجها إلا آنها تاكید لوقوع الأمر لا محالة لأنه بمنزلة ما قد كان فی الحقیقة، فهی بمنزلة قوله تعالى: ﴿ وَٱذۡكُرُوٓاْ إِذۡ أَنتُمۡ قَلِيلٞ ﴾وفی موضع آخر: ﴿ وَٱذۡكُرُوٓاْ إِذۡ كُنتُمۡ قَلِيلٗا فَكَثَّرَكُمۡ ﴾ونظیره قوله تعالى: ﴿ ٱللَّهَ كَانَ غَفُورٗا رَّحِيمٗا ﴾لأن مغفرة المستأنفة كالماضیة فی تحقیق الوقوع». یعنی حق تعالی لفظ ﴿ كُنتُمۡ ﴾برای تاکید ارشاد فرموده که یقیناً هم چنین است و در وقوع آن شکی نیست و صحابه کرام چنان که بهتر هستند هم چنان بهتر خواهند ماند، و مثالش در قرآن مجید بسیار است، از آنجمله آن که حق تعالی به نسبت خویش میفرماید: ﴿ ٱللَّهَ كَانَ غَفُورٗا رَّحِيمٗا ﴾هرگز این معنی نیست که خدا بخشنده و مهربان بود و اکنون نیست یا آینده نخواهد بود. بعد از این همه خستكی وحیرت شیعان دیدند که از آیات قرآنی و تفسیرهای خودشان فضیلت صحابه کرام چنان ثابت شده که هیچ گنجایش انکار باقی نمانده راه دیگر [۲۰]اختیار کردند وگفتند که این قرآن مجید (معاذالله) محرف است و درین آیهی بجای ﴿ كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ ﴾(خیر أئمة) بوده، یعنی خداوند کریم به امامان فرموده بود که شما بهترین امامان هستید لیکن جامعین قرآن بجای (أئمة) لفظ (أمة) نوشتند، اگر چه بعض علمای شیعه را حیا دامنگیر شد وایشان این جواب را پسند نه نمودند، اما اهل علم میدانند که اثر این جواب هنوز در آن جماعت باقی است چنانچه میرن صاحب قبیله شیعه در کتاب حدیقه سلطانیه در باب سوم ذکر این جواب نموده بحوالهی کتاب صورام که تصنیف پدر بزرگوارشان است میفرمایند که «تغییر و نقصان در قرآن منحصر در چهار چیز است: یکی تبدیل لفظی بلفظ آخر، مثلاً اینکه گفته شود: بجای ﴿ كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ ﴾(خیر أئمة) بود، لیکن بعضی از اعدای اهل بیت آن را تبدیل نمودهاند». باز خود ارشاد فرمودند که وجه اول بعید ست نزد این حقیر. در حق شیعیان پاک بجای اینکه تصدیق آیت نموده از خیر امت بودن صحابه کرام انکار نمایند بهتر همین است که بجای ﴿ كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ ﴾(خیر أئمة) گویند و قرآن مجید را محرف قرار داده خود را منکر آیات بینات نه سازند. افسوس که جناب میرن صاحب و پدر بزرگوارشان (مولوی دلدار علی) ازین جهان فانی درگذشتند، ور نه این حقیر همین کتاب حدیقهی سلطانیه و صوارم را پیش این حضرات برده میپرسیدم که نزد شما ﴿ كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ ﴾صحیح است یا (كنتم خیر أئمة)؟ اگر میفرمودند که (خیر أئمة) صحیح است. بنده میپرسیدم که دران وقت سوای علی مرتضی کدام امام موجود بود و امر معروف و نهی منکر میکرد که خطاب خداوندی درین آیت باو راست آید و فضیلتها که در آیت مذکورست برو منطبق شود؟ (ظاهرست که بجز علی مرتضی دیگر کسی از امامان دران وقت نبود ودر آیت صیغه ای جمع وارد شده بر ذات واحد اطلاق صیغهی جمع خلاف لغت عرب است). و اگر میگفتند که ﴿ خَيۡرَ أُمَّةٍ ﴾صحیح است کمترین التماس مینمودم که کسانی را که خداوند که ﴿ كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ ﴾فرماید و این چنین فضائل ایشان بیان کند و شما هم تصدیق آیت میکنید از چنین کسان اظهار بیزاری کردن کفرست یا نه؟ باز صفحه ۱۸۶ ازین کتاب پیش ایشان مینهادم که دران صفحه مرقوم است که از آنجمله است آنچه از حضرت صادق÷ماثورست که فرمود: «إن هذا القرآن فیه مناد الهدی ومصابیح الدجى» [۲۱]. یعنی: درین قرآن انوار هدایت و چراغهای دور کننده تاریکی ضلالت و غوایت روشن است. و بنده ایشان را قسم داده میپرسیدم که شما را سوگند باجتهاد راست بگوئید که قرآنی را که امام فرمود که دران انوار هدایت و چراغها روشن است دران قرآن دربارهی صحابه کرام چه نوشته است اگر ﴿ كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ ﴾دران قرآن موجود است پس شما چرا ازین افکار میکنید و چرا روشنی را گذاشته خود را در تاریکی میاندازید. باز از همان کتاب حدیقه سلطانیه این عبارت پیش میکردم که «از حضرت امام محمد باقر÷منقول است که در هنگامی که منتها بر شما ملتبس شود مانند پارهای شب تار، پس رجوع آرید به قرآن که شفاعت کننده و مقبول الشفاعة است هر کسیکه آن را پیش نهد الله او را براه جنت میبرد»، و میگفتم که ای قبله و کعبه شیعه امروز، ازین بیش هیچ فتنه نیست که ما صحابه کرام را بهترین امت میدانیم و شما بدترین امت و نه شما سخن ما را تسلیم میکنید نه ما سخن شما را پس بیائید تا بر قول امام باقر÷عمل کنیم و به قرآن رجوع آریم اگر در قرآن ﴿ كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ ﴾در باب صحابه کرام نوشته باشد پس راه جنت اختیار کنید و مذهب خود را ترک نمائید و اگر در قرآن (شر أمة) نوشته باشد ما را در مذهب خود داخل سازید و از تاریکی برارید معلوم نیست که اگر حضرت موصوفین زنده میبودند چه جواب میدادند و خبر نیست که اکنون جانشینان ایشان چه جواب خواهند گفت؟!
آیت دوم
﴿ فَٱلَّذِينَ هَاجَرُواْ وَأُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَأُوذُواْ فِي سَبِيلِي وَقَٰتَلُواْ وَقُتِلُواْ لَأُكَفِّرَنَّ عَنۡهُمۡ سَئَِّاتِهِمۡ وَلَأُدۡخِلَنَّهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ ثَوَابٗا مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ عِندَهُۥ حُسۡنُ ٱلثَّوَابِ ١٩٥ ﴾[آل عمران: ۱۹۵].
درین آیت، الله جل شانه ملح مهاجرین میفرماید و از اهل جنت بودن ایشان بشارت میدهد میفرماید که کسانیکه برای من وطن و خانه خویش را و عشائر و قبائل خود را گذاشتند و محض بسبب ایمان آوردن بمن آزارها بایشان رسید و در راه من اذیت بایشان داده شد من نیز با چنین صادقین و مخلصین غایت کرم خواهم نمود و بر مصائب که برداشتند و جان فشانیها که کردند ایشان را ما جزای نیک خواهیم داد یعنی از گناهان ایشان درگذر خواهم کرد وخطاها و لغزشهای ایشان را نخواهم دید بلکه گناهان ایشان را به نیکی تبدیل خواهم کرد و بغیر حساب و سوال و جواب ایشان را در جنتها داخل خواهم نمود که زیر آنها نهرها جاری است، در آنجا ایشان را نه غمی خواهد رسید نه رنجی نه فکری نه خونی، و این ثواب از طرف خود و از فضل و کرم خود خواهم داد.
مقصد اینکه به نسبت اعمال ایشان مراتب و مدارج ایشان زائد خواهد بود این آیتها را پیش نظر داشته بر فضیلت و منقبت مهاجرین خیال باید کرد که خداوندﻷبه چه شفقت و محبت ذکر ایشان میکند و مراتب و مدارج ایشان به چه حسن و خوبی اظهار مینماید و به جنتی بودن ایشان قطعاً شهادت میدهد و برای عفو گناهان ایشان بلکه تبدیل کردن آنها به حسنات وعده میکند و به جزای اعمال ایشان آنچه خواهد داد مزد بران از فضل خود بیان ثواب دادن به چه مهربانی میکند. بخدمت قارئین این آیات عرض میکنم که خدا را بگویند که هجرت کنندگانی که خداوند کریم برای ایشان این وعدهها فرموده و ذکر بهشتی بودن ایشان نموده کیستند؟ آیا بزرگانی که اسمائی مبارکه ایشان ابوبکر و عمر و عثمان است از مهاجرین نبودند؟ و آیا کسانیکه شیعه ایشان را بد میدانند ازان جماعت نبودند که اوطان و اقارب خود را گذاشتند؟ آیا ایشان ازین آیت مستثنی شده بودند؟ آیا ایشان از وعدهی ﴿ فَٱلَّذِينَ هَاجَرُواْ وَأُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَأُوذُواْ فِي سَبِيلِي وَقَٰتَلُواْ وَقُتِلُواْ لَأُكَفِّرَنَّ عَنۡهُمۡ سَئَِّاتِهِمۡ وَلَأُدۡخِلَنَّهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ ثَوَابٗا مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ عِندَهُۥ حُسۡنُ ٱلثَّوَابِ ١٩٥ ﴾خارج نموده شدند؟
ای برادران شیعه! بعد مطالعه این آیات، اوقات خود را در تجسس عیوب مهاجرین ضایع کرده و عمرهای خود را در تلاش بدیهای ایشان تلف منمائید، بالفرض اگر اندک عیوبی را از ایشان بدست آوردید نتیجه حاصل نمیشود زیرا که تا وقتی که از مهاجرین بودن ایشان انکار نکنید در جنتی بودن ایشان بالقطع والیقین خللی راه نمییابد چه او جل شانه خود فرموده: ﴿ لَأُكَفِّرَنَّ عَنۡهُمۡ سَئَِّاتِهِمۡ ﴾یعنی من از گناهان ایشان درگذر خواهم کرد و ضرور بالضرر ایشان را در جنت داخل خواهم نمود زیرا که ایشان برای من از خانههای خویش برآورده شدند و در مصائب گرفتار گشتند و از دوستان و محبوبان خود بریده، معیت و رفاقت دوست و محبوب من اختیار کردند. پس فی الحقیقت مجرد هجرت کردن ایشان عملی است که از صدها اعمال و هزارها عبادات و هزاران هزار حسنات بهتر است.
آیت سوم
﴿ وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ١٠٠ ﴾[التوبة: ۱۰۰].
درین آیت، الله جل شانه در حق مهاجرین و انصار رضامندی خود ظاهر میفرماید و ایشان را و متبعین ایشان را بشارت جنت میدهد.
نزد این حقیر اگر کسی درین آیت اندک فکر و تامل کند هرگز در شان صحابهی کرام خصوصاً مهاجرین و انصار سوای فضیلت و عظمت اعتقادی دیگر نخواهد داشت زیرا که هر گاه خداوند جل شانه در حق ایشان فرماید که ﴿ ررَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡه ﴾یعنی من ازیشان راضی و ایشان از من راضی. و نیز در حق ایشان فرماید که ﴿ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ ﴾یعنی مهیا کرده است خدا برای ایشان جنتها و آراسته کرده شده آن جنتها برای ایشان. بعد این چنین ارشادهای خداوندی کیست که به فضیلت ایشان قائل نه شود پس شیعیان پاک را باید که بر همین امر غور کنند که آن صحابه کرام که شیعه با ایشان دشمنی دارند در مهاجرین و انصار داخل هستند یا نه؟ اگر داخلاند، پس در بودنِ ایشان چه شک؟ و اگر داخل نیستند پس این بشارتها در حق کیست؟
ای برادران شیعه! اندکی تدبر کنید که آیا ایمان بالقرآن همین است که از کسانیکه خدا در حق ایشان رضامندی خود ظاهر فرماید شما ناراضی باشید؟ و کسانیکه خدا ایشان را جنتی فرماید شما آنان را مومن هم ندانید؟! اگر کسی برین آیت هم ایمان نیارد و گوید که در این آیت نام خلفای ثلاثه مذکور نیست لهذا انکار فضیلت شان مستلزم انکار آیت نیست. در جواب این کس شهادت امام باقر÷را و اینکه آن جناب خلفای ثلاثه را در حکم این آیت داخل نموده پیش میکنیم، بگوش دل بشنوید و از کتاب خود سند آن بگیرید. در کتاب فصول که از کتب معتبرهی شماست از امام باقر÷مردی است که «إنه قال لجماعةٍ خاضوا فی أبی بكر وعمر وعثمان ألا تخبرونی؟ أنتم من﴿ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ ٱلَّذِينَ أُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَأَمۡوَٰلِهِمۡ يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا وَيَنصُرُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓ﴾[الحشر: ۸]. قالوا: لا. قال: فأنتم من﴿ وَٱلَّذِينَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِيمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ يُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَيۡهِمۡ ﴾[الحشر: ۹]. قالوا: لا. قال: أما أنتم فقد تكونوا أحد هذین الفریقین: وأنا أشهد أنكم لستم من الذین قال الله تعالى:﴿ وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٞ رَّحِيمٌ ١٠ ﴾[الحشر: ۱۰]. ـ ترجمه: روزی حضرت امام باقر÷بر جماعتی گذر کرد که بدگوئی خلفای ثلاثه میکردند حضرت امام از ایشان پرسید که آیا شما از مهاجرین هستید که از خانههای خود برای خدا برآورده شدند و اموالشان تاراج کرده شد و آنان خدا و رسول او را یاری کردند؟ آن جماعت گفت که ما ازیشان نیستیم. باز امام پرسید که آیا شما ازان کسان هستید که در دار هجرت و ایمان یعنی در مدینه توطن گردیده بودند و کسیکه هجرت کرده بسوی آنان میآمد با آن کس محبت مینمودند؟ آن جماعت گفت که ما ازیشان هم نیستیم. امام فرمود که شما خود اقرار میکنید که ازین دو جماعت نیستید و من گواهی میدهم که شما از جماعت سوم نیز نیستید که درحق ایشان خدا فرمود که کسانیکه بعد از مهاجرین و انصار بیایند دعاکنندگان که خداوندا ما را و برادران ما را که از ما در ایمان سبقت بردند بیامرز و در دلهای ما از طرف اهل ایمان بغض و کینه را راه مده، خداوندا، بلاشک تو صاحب رافت و رحمت هستی [۲۲].
ای برداران شیعه! خود را امامیه میگوئید و اقوال ائمه کرام را کم از آیات قرآنیه نمیدانید لیکن معلوم نیست که آیا چه سبب است که اقوال ائمه را در باب فضائل صحابه تسلیم نمیکنید و اتباع ائمه را ترک کرده ائمه را در بیان فضائل صحابه دروغگو میدانید؟ المختصر از حدیث امام باقر÷ثابت شد که جناب او خلفای ثلاثه را در حکم آیت داخل میساخت و در وعدههای جنت که خدا به مهاجرین و انصار فرموده ایشان را شریک میدانست. و این ظاهر شد که امام موصوف از کسانیکه بدگوئی خلفای ثلاثه میکردند بیزار بود و بدگویان را از ایمان و اسلام خارج میدانست، اکنون سوای تقیه جوابی دیگر ممکن نیست، لیکن معلوم نیست که تا کجا عذر تقیه خواهند کرد؟ و تا کی تقیه را سپر خود خواهند ساخت؟ مقام افسوس است که خداوند کریم بوضاحت تمام مدح مهاجرین و انصار بیان فرمود و ائمه†هم فضائل خلفای ثلاثه بیان کردند لیکن حضرات شیعه قائل نشدند. معلوم نیست که برای فضیلت مهاجرین و انصار چه قسم از دلائل حضرات شیعه میخواهند؟
اینجا سخنی ظریف تر بیاد آمد و آن اینکه بعض شیعه میگویند که الله جل شانه مدح آن مهاجرین و انصار فرموده که خالصاً لوجه الله هجرت و نصرت نموده بودند نه کسانیکه بطمع دنیا هجرت کرده و نصرت نموده بودند.
بجواب این سه وجه عرض میکنم: اول- اینکه آن هنگام که مهاجرین هجرت کرده بودند و انصار نصرت نموده بودند دنیا و دولت کجا بود که طمع آن لاحق شده باشد؟ آیا مهاجرین را کسی این خبر رسانیده بود که در مدینه خزانهی از زیر زمین برآمده تا برای حاصل نمودن آن خزانه هجرت بسوی مدینه کردند یا مهاجرین با خود مال ومتاع برده بودند که بطمع آن انصار در خانهای خود ایشان را فرود آورده بودند؟! و خود شیعه بگویند که اگر هجرت مهاجرین و نصرت انصار از برای خدا نبود پس به چه سبب بود؟ و جه دوم: اینکه از دو حال خالی نیست یا اینکه هجرت ونصرتِ تمام مهاجرین و انصار از برای طمع دنیا بود یا اینکه هجرت و نصرت بعض برای دنیا بود و بعض برای خدا، در صورت اول خداوند کریم آنچه در مدح مهاجرین و انصار فرموده همه معاذالله لغو و مهمل میشود. اگر یک نفر هم برای خدا هجرت ونصرت نه کرده بود پس خدا در حق که فرمود: ﴿ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ ﴾[المائدة: ۱۱۹]. و در صورت دوم باید که شیعه تعیین مخلصین کنند تا بدانیم که تعداد ایشان تا چند میرسد، لیکن یاد دارند که بجز سه چهار کس نام مخلصی نتوانند برد و ظاهرست که هجرت و نصرت سه چهار کس چیزی نیست که از بیان آن قائدهی مترتب گردد. وجه سوم حق جل شانه خود از طرف مهاجرین و انصار در کتاب پاک خود ازالهی این شبهه فرموده، چنانچه در دو آیات تصدیق این امر نموده که مهاجرین و انصار هر چه کردند از برای من کردند، آیت اول در حق مهاجرین فرموده: ﴿ ٱلَّذِينَ أُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِم بِغَيۡرِ حَقٍّ إِلَّآ أَن يَقُولُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ﴾[الحج: ۴۰]. یعنی کسانیکه از خانههای خود بدر کرده شدند بغیر قصوریکه ازیشان شده باشد بجز اینکه میگفتند الله پروردگار ماست. یعنی کفر را ترک کرده مسلمان گشته بودند. ازین آیت ظاهرست که هجرت مهاجرین را سببی بجز این نبود که کفار را از اسلام آوردنشان ناخوش و از گفتنشان که الله پروردگار ماست ناراض شده بودند و به همین تصور ایذاها با ایشان رسانیدن گرفتند تا آنکه مهاجرین به ترک وطن و خانهی خود مضطر گشتند باشد که باستماع این آیت هم شیعه گویند که مهاجرین بطمع دنیا هجرت کرده بودند. شیعه آنچه گویند برایشان زیباست لیکن ما باین لفظ تفوه هم نتوانیم کرد آیت دوم در حق انصار فرموده:
﴿ وَٱلَّذِينَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِيمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ يُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَيۡهِمۡ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمۡ حَاجَةٗ مِّمَّآ أُوتُواْ وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٩ ﴾[الحشر: ۹].
یعنی کسانیکه پیش از مهاجرین در مدینه سکونت داشتند محبت میکنند به کسانیکه هجرت کرده بسویشان آینده و آنچه از مال غنیمت و غیره به مهاجرین داده میشود هیچ خیال آن نمیکنند و مهاجرین را بر جانهای خود ترجیح میدهند اگر چه خود ایشان را حاجت باشد و هرکه (مانند انصار) از حرص نفس خود محفوظ کرده شود پس ایشانند فلاح یابندگان.
اکنون باید دید که خداوند کریم نصرت انصار را چگونه ستایش میکند و چنان تصدیق این امر میکند که نصرت ایشان محض لوجه الله بود. حیرانم که بعد این همه تصریحات شیعیان را چرا جرأت این امر میشود که باین بیباکی میگویند که هجرت ونصرت مهاجرین و انصار برای دنیا بود. ای یاران! اندکی تدبر را کار فرمائید که شما تصدیق کلام الهی میکنید یا تکذیب مینمائید؟! خدا فرماید که مهاجرین وانصار نیکوکار بودند و شما گویید که بدکار بودند، خدا فرماید که من از مهاجرین و انصار راضی هستم و ایشان از من راضی، وشما گوئید که لا والله نه خدا ازیشان راضی است ونه ایشان از خدا. خدا فرماید که ایشان برای من هجرت و نصرت کردند و شما گوئید که حاشا و کلا ایشان به طمع دنیا و حرص دولت و مال این کارها کردند. ای برادران! قدری بیندیشید که شما چه میکنید؟ اگر یک آیت یا دو آیت میبود تاویل آن امکانی میداشت لیکن هرگاه که جمیع قرآن از ذکر مهاجرین و انصار پر است پس کجا کجا تاویل خواهید کرد و در کدام کدام آیت تحریف معنوی خواهید نمود؟!
تن همه داغ داغ شد پنبه کجا کجا نهی
حقیقت این است که از انجام کار بیخبر شده مذهب عبدالله بن سبا اختیار کرده اید اکنون هیچ پیش نمیرود از قرآن مجید انکار آسان است نه تصدیق آن سهل.
عشق چه آسان نمود آه چه دشوار بود
هجر چه دشوار بود یار چه آسان گرفت
آیت چهارم
﴿ ۞لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ فَأَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ عَلَيۡهِمۡ وَأَثَٰبَهُمۡ فَتۡحٗا قَرِيبٗا ١٨ وَمَغَانِمَ كَثِيرَةٗ يَأۡخُذُونَهَاۗ وَكَانَ ٱللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمٗا ١٩ وَعَدَكُمُ ٱللَّهُ مَغَانِمَ كَثِيرَةٗ تَأۡخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَكُمۡ هَٰذِهِۦ وَكَفَّ أَيۡدِيَ ٱلنَّاسِ عَنكُمۡ وَلِتَكُونَ ءَايَةٗ لِّلۡمُؤۡمِنِينَ وَيَهۡدِيَكُمۡ صِرَٰطٗا مُّسۡتَقِيمٗا ٢٠ وَأُخۡرَىٰ لَمۡ تَقۡدِرُواْ عَلَيۡهَا قَدۡ أَحَاطَ ٱللَّهُ بِهَاۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٗا ٢ ﴾[الفتح:۱۸- ۲۱].
سبب نزول این آیات آن است که (در سنه ۶ هـ) آن حضرت جبا ارادهی عمره نهضت بسوی مکه نمود و اعراب و بادیه نشینان را بهمراهی خویش دعوت این سفر داد، زیرا که مکه هنوز در قبضه کفار بود و ازیشان اندیشه بود که مزاحمت کنند و از دخول مکه مانع شوند (لهذا تقاضای عقل این بود که جماعتی عظیم درین سفر همرکاب باشد) ولیکن اکثری از اعراب برین دعوت گوش نه نهادند و درین سفر سعادت معیت حاصل نه کردند بجز آن خالصان و مخلصان که سراپای ایشان نور ایمان میدرخشید دیگر کسی درین سفر همرکاب مقدس حضرت نه شد چون این جماعت قدسیان قریب مکه (بمقامی که حُدیبیه نام داشت) رسید قریش مانع آنها شدند، آن حضرت جاولاً خراش بن أمیة الخزاعی را بسوی اهل مکه فرستاد لیکن کفار قریش در پی قتل وی شدند، وی این حال را دیده مراجعت کرد لهذا ثانیاً حضرت عثمان را به سوی مکه فرستاد، کفار مکه حضرت عثمان را مقید نمودند و مشهور شد که حضرت عثمان را شهید کردند باستماع این خبر آن حضرت جیاران خود را که همراه وی بودند جمع کرد که عددشان باختلاف روایات هزار و چهار صد بود و خود سرور انبیا جزیر درختی نشسته ازیشان باین عهد بیعت کرد که با قریش قتال کنند و هرگز ازیشان روی نه گردانند چنانچه همه کس به غایت رضامندی بیعت کردند و سوای جد بن قیس منافق کسی ازین بیعت تخلف نه کرد. چون درین سفر نفاق منافقان و اخلاص مخلصان به نهایت کمال ظاهر شد و خداوند کریم در قرآن مجید از همه بیعت کنندگان رضای خود ظاهر فرمود، ازین سبب این بیعت بنام بیعة الرضوان موسوم گردید، قوله تعالی: ﴿ ۞لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ ﴾یعنی: «خدا راضی شد از مومنان هر گاه که بیعت کردند به تو زیر درخت»﴿ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ ﴾یعنی: «خدا دانست آن اخلاص را که در دلهای ایشان بود اگر ایشان منافق بودندی هرگز درین سفر همراه نیامدندی و هرگز در چنین وقت بیعت نه کردندی». ﴿ فَأَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ عَلَيۡهِمۡ ﴾پس نازل فرمود سکینه برایشان یعنی دلهای ایشان را اطمینان و سکون بخشید تا آنکه بیخوف و خطر بر قتال کفار مستعد شدند و برای قتل شدن و قتل کردن بر دست تو بیعت کردند. ﴿ وَأَثَٰبَهُمۡ فَتۡحٗا قَرِيبٗا ١٨ ﴾و برای دور کردن شکستگی ایشان بزودی تمام تر ایشان را غنیمتهای بسیار داد و برای آینده وعده ای غنائم کثیره و فتوحات عظیمه مثل روم وفارس ایشان را داد. پس ازین آیات فضیلت آن صحابهی کرام که زیرِ آن درخت بدست آن حضرت جبیعت کرده بودند ثابت شد و کامل بودن ایشان در اخلاص و ایمان هویدا گردید. خداوند کریم درین آیات هیچ سخنی چنین ارشاد نه فرمود که گنجایش انکار فضیلت صحابهی کرام باقی ماند. بلکه اظهار رضامندی خود ازیشان به چنین طور فرمود که دوام رضامندی ازان واضح میگردد و وعدهی فتوحات که ایشان را داد در مستقبل قریب ظهور آن بر دست ایشان شد.
اکنون از شیعیان علی میپرسم که:
اولاً- ارشاد فرمایند که آیات مذکوره در قرآن مجید هست یا نه؟ اگر هست پس بیان فرمایند که این آیات در حق کسانیکه زیر درخت بدست پیعمبر جبیعت کرده بودند وارد شده یا نه؟ اگر در حق ایشان وارد شده باز بیان فرمایند که حضرت ابوبکر صدیق و حضرت عمر فاروق و دیگر صحابهی کرام از بیعت کنندگان بودند یا نه؟ اگر بودند باز بیان فرمایند که آنچه خدا در حق بیعت کنندگان فرمود، مثلاً: ﴿ ۞لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ ﴾درین رضامندی خداوندی این حضرات هم داخلاند یا نه؟ اگر داخل نیستند پس بر استثنای ایشان چه دلیل ست؟ و اگر داخلاند باز فرمایند که خداوند کریم از کسانیکه رضامندی خویش بیان فرماید از ایشان راضی نبودن بلکه بدگوئی ایشان کردن انکار آیات قرآنیه هست یا نه؟ اگر شیعه گویند که ایشان منافق بودند جواب آن خود خداوند کریم ارشاد فرموده: ﴿ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ فَأَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ عَلَيۡهِمۡ ﴾یعنی من امتحان دلهای ایشان کردم و ایشان را راسخ الاعتقاد مومن و مخلص یافتم لهذا برایشان سکینه نازل کردم و ایشان را فتح دادم. این یاران گرامیشان منافق بودندی خدا چرا بر ایمانشان شهادت دادی؟ و چرا ایشان را فتح وغلبه (که موعود مخلصین بود) عطا کردی؟ اگر در دل کسی از شیعیان این وسوسه خطور کند که با وصف بودن این چنین آیات صریحه در کتاب خدا به چه سبب علمای مذهب ما از فضیلت صحابه انکار میکنند؟ لامحاله آن را سببی قوی تر خواهد بود ورنه همه علما و فضلا و مجتهدین چنین نادان نبودند که بر خلاف چنین آیات صریحه صحابه را بد میدانستند. لهذا برای رفع این وسوسه از تفاسیر معتبره شیعه بیان خود را ثابت میکنم و فیصلهی این امر که علمای ایشان دانا بودند یا نادان، ایمان دار بودند یا بیایمان، صاحب انصاف بودند یا صاحب اعتساف، به عقول و افهام شیعه میگزارم تفسیرهای خود را دیده هر چه خواهند فیصله کنند.
ای برادران! بشنوید که مفسرین شما در تفسیر این آیات چه نگاشتهاند، علامه (فتح الله) کاشانی در تفسیر خود مینویسد: «آن حضرت فرمودند که به دوزخ نرود یک کس از آن مومنان که در زیر شجره بیعت کردند. و این را بیعة الرضوان نام نهادهاند، بجهت آنکه حق تعالی درحق ایشان فرمود: ﴿ ۞لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ ﴾.
اگر برین روایت مطمئن نشوند و شوق استماع جوابات متکلمین متعصبین خود دارند آن را هم بشنوند.
بدانکه علمای شیعه بدو وجه جواب این آیات دادهاند. برخی ازیشان گفته که ازین آیت ثابت میشود که خدا ازین یک فعل خاصشان یعنی بیعت راضی شد، ازین لازم نمیآید که از جمیع اعمالشان راضی باشد و این هم لازم نیست که رضای که به وقت بیعت بود آینده هم قائم ماند و بعض از ایشان گفته که بعد ازین بیعت از صحابه کرام اعمالی که خلاف بیعت بود صادر شد یعنی از غزوات فرار کردند و خلاف خلیفهی بر حق را غصب کردند، لهذا از وعدهی آیت خارج شدند و رضای خداوندی که ایشان را حاصل شده بود زائل گشت.
جواب وجه اول این است که این گمان فاسد در شان حق تعالی که او از جمیع اعمال صحابه راضی نبود و صرف ازین یک فعل بیعت راضی شده، آیت ﴿ ۞لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُُ ﴾نازل کرد تهمتی است شنیع که هیچ مسلمان تصور آن هم نمیتواند کرد. آیا ممکن است که اگر خدایﻷاز آن بیعت کنندگان کلیتاً راضی نبودی آیه کریمه: ﴿ ۞لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُُ ﴾محض برای تطیب خاطرشان از راه تقیه نازل کردی وا ز دیگر اعمال ایشان که راضی نبودی از راه تقیه خاموشی ورزیدی؟! و این هم امری است عجیب که از حال نارضامندی خدا شیعیان را چگونه خبر شد؟! مقام حیرت است که خداوند کریم از آن عمل صحابه که راضی بود اظهار رضایت خود در قرآن فرمود و ازان اعمال که ناراض بود بجز شیعیان عبدالله بن سبا کسی را آگاه ننمود، شاید شیعه گویند که در قرآنیکه نزد امام مهدی (در غار) موجودست نارضامندی خداوند کریم از اعمال صحابه مذکورست لیکن تا وقتی که ما آن قرآن را بچشم خود نه بینیم و از امام تصدیق آن حاصل نه کنیم هرگز این خرافات را تسلیم نمیتوانیم کرد. افسوس بالای افسوس این که نه نشانی از امام پیداست ونه اثری از قرآن، هزار سال گذشت و هنوز این هم معلوم نشد که اکنون چه قدر مدت در ظهور امام باقی است.
صد شب هجر گذشت و مه من پیدا نیست
طرفه عمری که بصد سال ندیدم یک ماه
و جواب وجه دوم این که ازین قول علمای شیعه که صحابه کرام نکث بیعت کردند ازین سبب از رضوان الهی خارج شدند این امر بخوبی ثابت شد که تا وقت بیعت رضوان صحابه کرام بالخصوص مهاجرین و انصار صادق الاسلام و کامل الایمان بودند نه منافق یا کافر، و اینکه بیعت ایشان از راه صدق بود نه از روی نفاق، چنانچه این جملهی مولف تقلیب المکائد که «این کلام معجز نظام دلالت میکند برینکه بعضی از اهل بیعت رضوان نکث بیعت خواهند کرد» دلیلی است بر اینکه تا وقت بیعت نه منافق بودند نه کافر، بلکه در آیه کریمه ﴿ ۞لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ﴾داخل بودند، ونیز این کلمهی شهید ثالث یعنی قاضی نورالله شوستری که «مدلول آیت عند التحقیق رضای حق تعالی است ازان فعل خاص که بیعت است و کسی منکر این نیست که بعضی از افعال حسنه مرضیه ازیشان واقع است». شاهدی است برینکه بیعت صحابه کرام فعل نیک بود لهذا این عقیدهی شیعه که صحابه کبار از اول روز منافق بودند باطل گشت و تا وقت نزول آیت رضوان مسلمان و با ایمان بودنِ ایشان ثابت شد. باقی ماند آنچه گویند که صحابه کرام نکث بیعت کردند جوابش اینکه بعد بیعت بر حال ایشان نظر باید کرد که چه کار ازیشان به ظهور آمد که آن را نکث بیعت توان گفت، و آن کار در کدام وقت ازیشان صادر شد، آیا در حیات پیغمبر جیا بعد وفات وی، مصنف تقلیب المکائد آنچه نوشته ازان ظاهر میشود که بعد بیعت در حیات آن سرور نکث بیعت واقع شد و آن اینکه در غزوهی خیبر ثابت قدم نماندند بلکه گریختند وما میگوئیم که چراغ دروغ بیفروغ است، فتح قلعهی خیبر اگر چه بر دست حضرت صدیق اکبر یا حضرت عمر واقع نشد لیکن عدم فتح را فرار گفتن موافق کدام لغت است، و اگر بالغرض ایشان از خیبر فرار کردند پس چنانچه بیعت ایشان از کلام خدا ثابت است و آیه کریمه ﴿ ۞لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ ﴾در ثبوت آن کافی است، همچنان بذمه شیعه لازم است که فرارشان از خیبر و نکث بیعت کردن و ناراض شدن خداوند کریم ازیشان نیز از قرآن مجید ثابت کنند و از لیس فلیس. و ما به یقین کامل میدانیم که اگر بعد این بیعت از صحابه کرام علی موجب نارضامندی خدا بوقوع آمدی لامحاله حق تعالی ازان هم خبر دادی و چنان که از بیعتشان راضی گشته ﴿ ۞لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ ﴾فرموده، همچنان از فرار و نکث بیعتشان ناراض شده (لقد غضب الله علیهم) ارشاد مینمود، زیرا که این فعل در حیات پیغمبر جبوقوع آمد و سلسلهی نزول وحی قائم بود و آمد و رفت جبریل منقطع نگشته بود. پس سبب چیست که خدا اعمال حسنه ایشان را ذکر فرمود و از افعال قبیحه ایشان خبر هم نداد و اعمال حسنه ایشان را شهرت داد و افعال قبیحه را پرده پوشی نمود؟! پس از دو حال خالی نیست، اینکه خدا ازیشان میترسید و بوجه خوف مذمت ایشان نتوانست کرد، یا اینکه در حقیقت ازیشان فعلی قبیح صادر نمیشد و اگر لغزشی سر میزد آن را عفو مینمود و نظر به کارهای نیکشان آن لغزش را ستاری میفرمود. اگر کسی گوید که بعد وفات پیغمبر جصحابه کرام کارهای کردند که خدا ازیشان ناراض شد مانند غصب خلافت و غیره جواب گوئیم که اگر بعد وفات پیغمبر هم ازیشان کاری چنین واقع شدنی بودی خداوند کریم ازان خبر دادی و هرگز درحقشان ﴿ ۞لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ ﴾نه فرمودی، و هرگاه که هم درین آیت فرمود که ﴿ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ ﴾یعنی پس دانست آنچه در دلهای ایشان بود، ﴿ فَأَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ عَلَيۡهِمۡ ﴾لهذا بریشان سکینه فرو فرستاد. بعد این چنین ارشادات به قیاس نمیآید که چنین کسان گاهی از جادهی حق منحرف شده باشند. بعد این همه بخدمت حضرات شیعه عرض میکنم که چرا اوقات خود را درین سوالات و جوابات ضایع میکنند و چرا در تفسیر علامه کاشانی این الفاظ را نمیبینند که «آن حضرت فرمود به دوزخ نرود یک کس از آن مومنان که در زیر شجره بیعت کردند». به ببینید که این مفسر هیچ بحث و نزاع باقی نگذاشت و تصدیق کرد که این بشارت جنت شامل است جمیع آنانِ را که بدست پیغمبر بیعت کردند. و اگر برین یک روایت اطمینان حاصل نشود به تائید آن روایتی دیگر بشنوند. در ترجمه کشف الغمة مینویسد که «از جابربن عبدالله انصاری روایت است که ما در آن روز هزار و چهارصد کس بودیم، در آن روز من از حضرت پیغمبر جشنیدم که آن حضرت خطاب به حاضران نموده فرمود که شما بهترین اهل روی زمین اید، و ما همه دران روز بیعت کردیم و کسی از اهل بیعت نکث ننمود مگر جد بن قیس که آن منافق بیعت خود را شکست». ازین روایت فوائد چند حاصل شد: فائده اول: اینکه ثابت شد که در بیعت رضوان یک هزار و چهار صد صحابی بودند که خداوند کریم بر ایمان و اخلاصشان مهر تصدیق ثبت کرده فرمود که ﴿ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ ﴾در حقشان فرمود که ﴿ ۞لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ﴾فائده دوم: اینکه آن سرور جدر حقشان فرمود که شما بهترین اهل زمین اید. فائده سوم: اینکه بجز یک منافق کسی ازین بیعت کنندگان نکث بیعت نکرد. پس ای شیعیان پاک! بچشم انصاف این روایات خود را ببینید و معائنه کنید که شهید ثالث شما و مصنف تقلیب المکائد چنان ایمان و انصاف را بالای طاق نهاده در پردهی محبت اهل بیت تکذیب آیات الهی میکنند و از چنین نصوص صریحه انکار مینمایند. و اگر بفرض محال مطاعن صحابه را تسلیم کنیم سخن سازی شهید ثالث حاصلی ندارد چه علامه کاشانی آنچه در تفسیر خود نوشته که «آن حضرت فرمود: بدوزخ نرود یک کس از آن مومنان که در زیر شجره بیعت کردند». این را جوابی نیست بجز اینکه گفته شود که آن حضرت جاین سخن از راه تقیه فرموده، فی الواقع چنین نیست ایشان بدوزخ خواهند رفت (معاذالله منه).
درین مقام یک سخن آخرین باقی است مناسب است که آن هم زیب رقم شود شیعه وسوسه میاندازند که حضرت عثمان در بیعة الرضوان شریک نبود لهذا از فضائل این بیعت محروم است.
جواب این وسوسه آنکه پیغمبر خدا جرا با حضرت عثمان چنان محبت بود که با وجود آنکه حاضر نبود در بیعت شریکش کرد و باین طور شریک فرمود که دست خود را دست عثمان قرار داد، - درینجا آنچه مولانا و بالفضل مولانا مولوی علی بخش خان صاحب در یک رساله خود نوشته بلفظه نقل میکنیم- «و برای حصول شرف بیعة الرضوان رسول خدا جاز طرف عثمان غنی بدو دست خود چنان کرد که دست حق پرست خود را دست عثمان قرار داد. در روضه کلینی که اقدام واثق کتب شیعه است این حدیث موجودست که بیعت گرفت پیغمبر خدا از مسلمانان و یک دست خود را بر دست دیگر نهاد برای عثمان زیرا که وی در لشکر کفار محبوس بود. ازین حدیث علاوه ازینکه مغفرت و رضوان برای عثمان به تعیین ثابت گردید یک لطیفه نفیسه این هم بدست آمد که دست نبی دست عثمان است و دست نبی دست خداست و لو مجازاً، قوله تعالی: ﴿ يَدُ ٱللَّهِ فَوۡقَ أَيۡدِيهِمۡۡ ﴾اکنون دیدنی است که شیعه حضرت عثمان را غنی را خطاب یدالله یا ید النبی میدهند یا با این تصریحات این لقب را مخصوص برای علی مرتضی میدارند». انتهی بلفظه. ولله دره وعلیه أجره، ازین حدیث روضه کافی این هم بوضوح پیوست که پیغمبر خدا را جبر اخلاص یارانِ خود بغایت اعتماد بود و بر استقلالشان یقین کامل میداشت زیرا که چون مردمان گفتند که خوشا حال عثمان که او را طواف کعبه حاصل شد آن حضرت جفرمود که ممکن نیست که عثمان بیما طواف کند و بالفعل همچنان بوقوع آمد که حضرت عثمان بغیر آن حضرت طواف نه کرد مضمون همین حدیث را مولف حمله حیدری نظم کرده میگوید:
طلب کرد پس اشرف انبیا
ز اصحاب عثمان صاحب حیا
باد هم همان گفت خیر البشر
که زان پیشتر گفته بد با عمر
ببوسید عثمان زمین در زمان
بمقصد روان شد چو تیر از کمان
چو او رفت اصحاب روز دگر
بگفتند چندی به خیر البشر
خوشا حال عثمان با احترام
که شد قسمتش حج بیت الحرام
رسول خدا چون شنید این سخن
بپاسخ چنین گفت با انجمن
به عثمان نداریم ما این گمان
که تنها کند طوف آن آستان
بعد ازین مولف مذکور مینویسد که چون حضرت عثمان به مکه رسید، و بابوسفیان گفت که پیغمبر خدا جمیخواهند که برای طواف کعبه بیایند. ابوسفیان گفت: این ممکن نیست لیکن اگر دل تو خواهد طواف بکن. حضرت عثمان ازین اباورزید و ابوسفیان وی را حبس کرد. مولف حمله حیدری میگوید:
بجوشید انگه بدل مهر خون
به عثمان چنین گفت آن سرنگون
که گر میل داری تو طوف حرم
بکن مانعت نیست کس زین حشم
ولیکن محال ست این بیگزاف
که آید محمد برای طواف
چو بشنید عثمان ازو این سخن
چنین داد پاسخ بآن اهرمن
که طوف حرم بیرسول خدا
نباشد بر پیروانش روا
ازین گفته سفیان براشفت بیش
بگرداند از سوی او روی خویش
به فرمود پس بادگر مشرکان
که عثمان و این ده کس از پیروان
نیابند رفتن به نزد رسول
اگر شاد باشند زین گر ملول
چو عثمان ازو این حکایت شنید
علاجی بجز صبر کردن ندید
مقید نمودندش اعدای دین
بیان نجاتش کنم بعد ازین
اکنون بخدمت حضرات شیعه التماس میکنم که اندکی انصاف کنند که مفسرین و محدثین و مورخین ایشان در حق صحابه چه مینویسند و استقلال و صبر و ایمان و اسلام ایشان را چگونه تسلیم میکنند و با این همه با ایشان دشمنی میدارند و کسانیکه بر ایمان و اسلامشان پیغمبر خدا را جاطمینان بوده و گاهی خدشه لغزششان بر قلب مبارک خطور نکرده و کسانیکه باوجود مصائب و لحن یک سر مو از اطاعت نبوی قدم بیرون نه نهاده و خداوند کریم صبر و استقلال ایشان ستوده این چنین کسان را منافق و مرتد میگویند. نعوذ بالله من ذلک-. به فهم ما نمیآید که چرا حضرات شیعه این چنین مسلمانان صادق ومومنان مخلص را منافق میگویند و چرا انکار این چنین آیات صریحه و روایات صحیحه میکنند؟! هر کسیکه این آیات و احادیث و روایات را مطالعه کند ناممکن است که در فضائل صحابه کرام شکی آرد، نه یا وسوسه نفاق و ارتدادشان پیرامون خاطر او گردد. به بینید که خداوند کریم در بیان حالات صحابه کرام بر کنایات و اشارات اکتفا ننموده بلکه تصریحات صریحه را بکار آورده و تعیین علامات و نشانات ایشان کرده و به تنزیل آیات ماهره شبهات منکرین را دور ساخته. اگر خداوند کریم بالاجمال مدح آنان که بر پیغمبر ایمان آوردند فرمودی گنجایش تاویل داشتی لیکن اکنون که بتصریح فرمود که کسانیکه بر دست پیغمبر من بیعت کردند من ازیشان راضی هستم و مقام بیعت را هم معین کرد که در زیر درخت و این هم فرمود که آنها بر دست پیغمبر نکردهاند بلکه بر دست من بیعت نمودهاند درین صورت کیست که در ایمان و اخلاص بیعت کنندگان شبه آرد. آری این شبهه را گنجایش بود که شاید بیعت کنندگان همه معدودی چند نفر باشند که شیعه آنان را مرتد نمیگویند لیکن علمای شیعه گنجایش این شبهه هم نگذاشتند و تسلیم نمودند که تعداد بیعت کنندگان یک هزار و چهار صد بود. و این هم تسلیم کردند که این آیات در حق همان بیعت کنندگان نزول یافته و این هم اقرار کردند که بجز یک منافق کسی بیعت خود را نه شکسته، مقام تعجب است که بعد این همه در حق با آن بیعت کنندگان چنین اعتقاد فاسد چگونه صورت میبندد؟! و لیکن هیچ تعجب نباید کرد زیرا که شیعیان را نه بر کلام خدا یقین است نه بر حدیث رسول نه بر قول ائمه، اگر بر چیزی ازینها یقیین بودی هرگز چنین عقیده نداشتندی.
ای برادران شیعه! من در حق شما دعا میکنم که خداوند کریم شما را یک ذره ایمان عطا فرماید تا شما بفساد عقیدههای خود اقرار کرده آنچه به شما میفهمانم شما خود آن را بفهمید. ای یاران! بر عقیدههای خود نظر کنید و تدبر نمائید که دران ع
قیدهها هیچ اثری از ایمان و اسلام هست؟ اگر هست آن را پیش کنید.
نالهی حزینت کو آه آتشینت کو
لاف عشقبازی چند عقشق را نشانیهاست
آیت پنجم
﴿ لَّوۡلَا كِتَٰبٞ مِّنَ ٱللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمۡ فِيمَآ أَخَذۡتُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ ٦٨ ﴾[الأنفال: ۶۸].
شان نزول این آیت این است که چون غزوهی بدر فتح شد و مشرکان اسیر گشتند پیغمبر خدا جبا اصحاب خود مشوره نمود که در باب این اسیران چه باید کرد، حضرت ابوبکر گفت که فدیه گرفته ایشان را رها باید کرد و حضرت عمر گفت که قتل باید کرد، بلکه هر کافری که قرابت دار کسی از مسلمانان باشد همان مسلمان آن کافر را بدست خود قتل کند و بمقابله محبت خدا محبت دیگری را بخیال نیارد، لیکن آن حضرت جبر مشورهی حضرت ابوبکر صدیقسو دیگر صحابه کرام عمل کرد، یعنی فدیه گرفته ایشان را رها نمود. بر همین واقعه آیت نازل شد علما و مفسرین امامیه هم همین سبب نزول آیت گفتهاند: چناچه علامه کاشانی در تفسیر خلاصة المنهج نوشته که «روز بدر هفتاد تن اسیر شدند و از جمله ایشان عباس و عقیل بودند حضرت در باب ایشان با اصحاب مشاوره کرد، ابوبکر که از مهاجرین بود گفت: یا رسول الله! اکابر و اصاغر این قوم اقارب وعشائر تواند اگر هر یک بقدر طاقت واستطاعت فدای بدهد باشد که روزی بدولت اسلام برسد». و در مجمع البیان طبرسی نوشته که پیغمبر خدا روز بدر در باب اسیران به یاران خود فرمود که اگر خواهید اینها را بکشید و اگر خواهید رها سازید، حضرت عمر گفت که یا رسول الله ایشان تکذیب تو کردند و تو را از مکه بیرون کردند لهذا گردنهای ایشان را باید زد. باید عقیل را به علی سپرد کن که بکشد و فلان را بمن بسپار که من او را بکشم، ایشان سرداران کافراناند. و حضرت ابوبکر گفت: یا رسول الله! ایشان از قوم تو و قرابت مندان تواند، لهذا ایشان را فدیه گرفته رها باید کرد. آن حضرت بر همین رای عمل کرد، آن هنگام آیت نازل شد و پیغمبر خدا فرمود که اگر از آسمان عذاب نازل شدی بجز عمر و سعد بن معاذ کسی نجات نیافتی. ازین روایات باقرار علمای امامیه فوائد چند حاصل شد: فائده اول: اینکه حضرت ابوبکر و حضرت عمر از مهاجرین و اهل بدر بودند. فائده دوم: اینکه پیغمبر خدا ازیشان مشاورت مینمود. فائده سوم: اینکه حضرت عمر بر کافران سخت گیر بود و در راه خدا هیچ خیال قرابت و برادری خود نمیکرد و آنچه نتائج ازین فوائد حاصل میشود آن را بیان میکنیم که هر گاه ثابت شد که حضرت ابوبکر و حضرت عمر از مهاجرین بودند همه آن فضائل برای ایشان به ثبوت پیوست که حق تعالی در حق مهاجرین بیان فرموده و آن را سابقاً نقل کردیم، نتیجه دوم آنکه آنچه بعض علمای امامیه گفتهاند که اصحاب ثلاثهشاز مهاجرین نبودند باطل گشت. چنان که مؤلف تقلیب المکائد بجواب باب مکائد از تحفه اثناعشریه که تصنیف حضرت مولانا شاه عبدالعزیز قدس سره است، در جواب کید نود و یکم مینویسد که «اصحاب ثلاثه از مهاجرین اولین نبودند». نتیجه سوم: اینکه این گمان فاسد که معاذالله حضرت ابوبکر صدیق و حضرت عمر از اول روز منافق بودند و گاهی بصدق دل ایمان نیاورده بودند و نیتشان هم بخیر نبود همه باطل گشت، چنان که میرن صاحب قبلهی شیعه در باب سوم از حدیقه سلطانیه مینویسند که «سیرت شیخین دلالت بر خبث نیت آنها دارد که در وقت کتمان از حضرت نبوی درخواست اظهار دعوت نموده و در فکر اضرار آن حضرت بر میآمدند و در وقت اعلان از نصرت دست میکشیدند. فاعتبروا یا أولی الأبصار» انتهی بلفظه. اگر میرن صاحب زنده میبودند ازیشان میپرسیدم که اگر نیت شیخین نیک نبود و در وقت اعلان دست از نصرت میکشیدند پس چرا در غزوهی بدر شرکت کردند؟ و چرا حق تعالی بدست ایشان فتح داد؟ و چرا جد امجد شما کاشانی و طبرسی بودنشان از مهاجرین و اهل شوری قبول کردند؟
ای برادران اهل اسلام! بر ایمان و عقل و حیای شیعیان نظر کنید که در حق حضرات شیخین که از دل و جان عاشق پیغمبر بودند وتمام مال خود فدای آن جناب نمود، شب و روز برای اظهار دعوت اصرار میکردند چه گمان میکنند که معاذالله اصرارشان برای آن بود که حضرت اظهار دعوت کند و کافران او را آزار دهند و هلاکش کنند]تف برین عقیده-. بهر کیف میرن صاحب آنچه خواهند فرمایند و پدر بزرگوارشان آنچه در دل آید گویند لیکن این امر را که شیخین از مهاجرین و اصحاب بدر بودند تکذیب نمیتوانند کرد و مقصود ما از همین قدر ثابت میشود که هرگاه ایشان از مهاجرین بودند تمام آن فضائل برای ایشان ثابت شد که خداوند کریم جابجا در قرآن مجید در حق هجرت کنندگان بیان فرموده، و هرگاه که ایشان از اهل بدر بودند وعدهی مغفرت که حق جل شانه در حق اهل بدر فرموده برای ایشان ثابت گردید. وعلمای امامیه هم این وعدهی خداوندی را قبول میکنند. علامه کاشانی در تفسیر خلاصة المنهج زیر آیه کریمه ﴿ مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَكُونَ لَهُۥٓ أَسۡرَىٰ حَتَّىٰ يُثۡخِنَ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ تُرِيدُونَ عَرَضَ ٱلدُّنۡيَا وَٱللَّهُ يُرِيدُ ٱلۡأٓخِرَةَۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٞ ٦٧٧ ﴾[الأنفال: ۶۷]. میگوید: «اگر نه حکمی و فرمانی میبود از خدای تعالی که پیشی گرفته است اثبات آن در لوح محفوظ که بینهی صریح عقوبت نه فرماید یا اصحاب بدر را عذاب نه کند». و هم چنین در تفسیر مجمع البیان طبرسی نوشته که پیغمبر خدا جفرمود: «لعل الله اطلع علی أهل بدر فغفر لهم فقال: اعملوا ما شئتم فقد غفرت لكم». یعنی خدا در شان اهل بدر فرمود که شما هر چه خواهید کنید من شما را بیامرزید». در تفسیر خلاصه المنهج نوشته که «خدای تعالی بدریان را وعده مغفرت داده و ایشان را بخطاب مستطاب «اعملوا ما شئتم فقد غفرت لكم» نوازش فرموده». پس چون از زبان مبارک پیغمبر خدا قطعی جنتی بودن اهل بدر و وعدهی خداوندی برای مغفرتشان ثابت گردید بعد ازین در جنتی بودن صحابه کبار بالخصوص حضرات خلفای ثلاثه کدام شبهه باقی ماند. ای یاران شیعه! ما نمیفهمیم که مدار مذهب شما بر چیست؟! اگر بر کلام خداوندی دارند مذهب شما بودی پس آن از فضائل صحابه کرام پر است، و اگر بر احادیث پیغمبر خدا بودی پس در احادیث هم ذکر صفات ایشان موجود است، و اگر بر اقوال ائمه مدار مذهب بودی پس دران هم ستایش ایشان مذکور است، واگر بر تفاسیر و کتب خود مدار مذهب بودی پس ازان هم فضائل صحابه کرام بخوبی ثابت است. اکنون شما خود بیان کنید که چه قسم سند برای فضائل صحابه میخواهید و چه قسم دلیل برای مناقب ایشان میطلبید؟ اصل این است که اگر ایمان و انصاف نزد ایشان بودی کلام خدا و احادیث رسول و اقوال ائمه را قبول نمودندی لیکن چونکه ایمان و انصاف ازیشان رخصت شده و پیروی عبدالله بن سبا نصب العین ایشان گشته پس چگونه ممکن است که عقائدِ تعلیم کردهی پیر مرشد خود را ترک کنند. افسوس هزار افسوس، یک هزار و دو صد سال منتقضی شده و استخوانهای آن یهودی ملعون خاک شده لیکن آنچه وی شیعیان خود را آموخته بود، شیعیان وی آن را فراموش نمیکنند و بر رأی که یاران خود را گامزن کرده بود ازان راه باز نمیگردند هر چند کسی ایشان را فهمایش کند دفتری از آیات و احادیث پیش ایشان نهند لیکن بمقابله قول مرشد خود به هیچ چیز التفات نمیکنند. آیات را تاویل کنند احادیث را موضوع قرار دهند اقوال ائمه را رد کنند لیکن تعلیمات جد امجد خود (یعنی ابن سبا) را از دست نمیدهند. و از عقائد شیعه بر هر عقیده که نظر کنی اثر تعلیم آن ملعون بران هویدا است و از مسائلشان بر هر مساله که تدبرکنی نشان آن بدبخت پیداست ولنعم ما قیل:
به لب ز دردِ دل آهی که داشتم دارم
نشستنی سر راهی که داشتم دارم
آیت ششم
﴿ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَٱلَّذِينَ ءَاوَواْ وَّنَصَرُوٓاْ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ حَقّٗاۚ لَّهُم مَّغۡفِرَةٞ وَرِزۡقٞ كَرِيمٞ ٧٤ ﴾[الأنفال: ۷۴]. معنی این آیت این است که «کسانیکه ایمان آوردند و هجرت کردند و در راه خدا جهاد نمودند و کسانیکه (مهاجرین را) جای دادند ومدد کردند ایشانند مومنان، حقاً برای ایشان است مغفرت و روزی با عزت».
کسانیکه برین آیت قرآنی ایمان دارند هرگز در ایمان و اسلام مهاجرین و انصار شبهه نتوانند نمود و در مغفور لهم و جنتی بودنشان شکی در دل ایشان خطور نتواند کرد زیرا که حق جل شانه خود تصدیق میفرماید که کسانیکه هجرت کردند و وطنهای خود را گذاشتند کسانیکه پیغمبر را و هجرت کنندگان را در خانهای خویش جای دادند ایشان صادق الاسلام و راسخ الایماناند و مغفرت و رزق کریم موعود ایشان است. پس بعد چنین شهادت خداوندی، کیست که در ایمان مهاجرین و انصار شک کند و در مغفرتشان حرفی بزبان آرد. شیعیان عبدالله بن سبا را باید که اندکی عقل را کار فرمایند و بیندیشند که هر گاه حق جل شانه اعلان ایمان مهاجرین و انصار کند و در حقشان فرماید: ﴿ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ حَقّٗا ﴾و در شان ایشان ارشاد کند: ﴿ لَّهُم مَّغۡفِرَةٞ وَرِزۡقٞ كَرِيمٞ ٧٤ ﴾باز چگونه دردلشان در باب این چنین پاکان خطرات بد میآید و چنان از زبانهای ایشان در حق این ممددوحانِ قرآن تهمتِ کفر و نفاق سر میزند ﴿ كَبُرَتۡ كَلِمَةٗ تَخۡرُجُ مِنۡ أَفۡوَٰهِهِمۡۚ إِن يَقُولُونَ إِلَّا كَذِبٗا ٥ ﴾اگر کسی شک کند که شاید این آیت در حق آن مهاجران و انصار نباشد که شیعه بایشان اعتقاد نیک ندارند لهذا از تفسیر مجمع البیان که از تفاسیر معتبرهی امامیه است تفسیر این آیت نقل میکنم در تفسیر مذکور، ص ۳۲۵ مطبوعه طهران سنه ۱۲۷۵هـ مینویسد: «ثم عاد سبحانه إلی ذكر المهاجرین والأنصار ومدحهم والثناء علیهم فقال: ﴿ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ ﴾أی: صدقوا الله ورسوله وهاجروا من دیارهم وأوطانهم یعنی من مكة إلی المدینة وجاهدوا مع ذلك فی إعلاء دین الله. ﴿ وَٱلَّذِينَ ءَاوَواْ وَّنَصَرُوٓاْ ﴾الذین هاجروا إلیهم ونصروا النبی، ﴿ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ حَقّٗا ﴾أی أولئك الذین حققوا إیمانهم بالهجرة والنصرة». ترجمه: باز رجوع کرد حق سبحانه بسوی ذکر مهاجرین وانصار و مدح و ثنای ایشان پس فرمود: ﴿ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ﴾یعنی تصدیق کردند خدا و رسول او را در هجرت کردند از خانهها و وطنهای خود یعنی از مکه بسوی مدینه و باین صفت عظیمه جهاد کردند برای بلندی دین الهی ﴿ وَٱلَّذِينَ ءَاوَواْ وَّنَصَرُوٓاْ ﴾یعنی با خود شریک ساختند هجرت کنندگان را و مدد کردند نبی را. ﴿ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ حَقّٗا ﴾یعنی ایشانند که محقق و متقین ساختند ایمان خود را بسبب هجرت و نصرت. بعد مطالعه این تفسیر هم اگر شیعه اقرار فضیلت مهاجرین و انصار نکنند سبب آن بجز تعصب و ضلالت چیزی دیگر نمیتواند بود. کاش اگر یک یا دو آیات از قرآن مجید چنین برآورندی که چنان که ما چندین آیات صریحه و اشارات واضحه در بیان فضائل مهاجرین وانصار نقل کردیم، آن یک دو آیات بر ذم ایشان دلالت کردی ما ایشان را معذور میدانستیم ولیکن افسوس این است که ما آیات قرآنیه و احادیث نبویه و اقوال ائمه از کتب ایشان پیش میکنیم و ایشان این همه را گذاشته مخترعاتِ چند از مفتریان کذاب پیش میکنند و بران عمل مینمایند. انشاءالله تعالی در صفحات آینده ثابت خواهیم کرد که آن مفتریان کذاب که شیعه مجهولات ایشان را بسیار با ارزش میانکارند ائمه ایشان را از نزدیکی خود رانده و از زبان خود بر آنان لعنت فرموده، و آنان را کاذب وخادع خطاب داده بودند.
اکنون انصاف باید کرد که بر قرآن مجید ایمان ماست یا ایمان شیعه؟ آیات قرآنیه را ما تصدیق میکنیم یا شیعیان عبدالله بن سبا؟ ای یاران! اگر فرض کرده شود که فرض الممتنعات که اعتقاد ما در حق صحابه کرام باطل بود آنچه شیعه اعتقاد میکنند حق قرار یابد و حق تعالی روز قیامت بر کرسی عدالت جلوه فرموده از ما بازپرس عقائد باطله ما کند ما قرآن مجید را پیش او تعالی خواهیم نهاد که خداوندا تو عادل هستی بلکه موافق مذهب شیعه عدل بر تو واجب است و عقیدهی عدل از اصول ایمان ایشان است. خداوندا، انصاف کن این کتاب تست که برای هدایت ما بواسطهی پیغمبر خود نازل کردی و کتاب مبین نامش کردی و از اغلاق و کجیها آن را پاک کردی و هر امر را به نهایت صراحت و وضاحت بیان فرمودی وحفاظت آن از هر گونه تحریف و تبدیل بذمه خود گرفتی، ما همین کتاب تو را نصب العین خود ساختیم و هر چه درین کتاب فرمودهی بران یقین کردیم. خداوندا، درین کتاب فضائل مهاجرین و انصار بیان فرمودهی، لهذا چار و ناچار ما معتقد مهاجرین و انصار گشتیم. خداوندا، تو فرمودهی: ﴿ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ أَعۡظَمُ دَرَجَةً عِندَ ٱللَّهِۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَآئِزُونَ ٢٠ ﴾[التوبة: ۲۰]. خداوندا، تو ارشاد کردهی: ﴿ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَٱلَّذِينَ ءَاوَواْ وَّنَصَرُوٓاْ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ حَقّٗاۚ لَّهُم مَّغۡفِرَةٞ وَرِزۡقٞ كَرِيمٞ ٧٤ ﴾[الأنفال: ۷۴]. خداوندا، تو خود فرمودهی: ﴿ لَيَرۡزُقَنَّهُمُ ٱللَّهُ رِزۡقًا حَسَنٗا ﴾[الحج: ۵۸]. خداوندا، چون این کتاب پاک تو را گشادیم یک مقام هم ازان از ذکر مهاجرین و انصار خالی نیافتیم و در هیچ آیتی مذمت ایشان بلکه چیزی که در فضیلت ایشان شکی پیدا کند نیافتیم. خداوندا، چون از کتاب تو در حق مهاجرین و انصار شهادت طلب کردیم ندای ﴿ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ حَقّٗا ﴾بگوش ما رسید و چون برای ایشان فال قرآن مجید گشودیم ﴿ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَآئِزُونَ ٢٠ ﴾برآمد. پس هرگاه که تو با این همه بینیازی از اوصاف و فضائل ایشان کتاب خود پر کردی و در حقشان بار بار فرمودی: ﴿ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ ﴾و ما را باقتدای ایشان تاکید کردی، بر محبت ایشان تحریض نمودی و از عدالت ایشان تهدید فرمودی، ما اگر بایشان محبت نمیکردیم چه میکردیم؟ و اگر ایشان را ابرار نیکوکار دانسته اقتدای ایشان نمیکردیم چه میکردیم؟ خداوندا، تو ما را در آن جماعت نیافریدی که در حقشان فرمودهی: ﴿ ٱلَّذِينَ أُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَأَمۡوَٰلِهِمۡ يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا ﴾[الحشر: ۸]. و نه در آن جماعت آفریدی که در حقشان فرمودهی: ﴿ وَٱلَّذِينَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِيمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ يُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَيۡهِمۡ ﴾[الحشر: ۹]. خداوندا، تو ما را بعد ازین هر دو گروه آفریدی و در حق ما قبل از آفرینش ما امر کردی که: ﴿ وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ ﴾[الحشر: ۱۰]. لهذا چگونه ما با این سابقین محبت نمیداشتیم و چگونه با ایشان عداوت میورزیدیم؟ خداوندا، این کتاب تو موجود است که آن را فرمودهی: ﴿ إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ ٩ ﴾[الحجر: ۹]. بسبب همین وعدهی تو این کتاب تو را غیر محرف یقین کردیم و بران ایمان آوردیم. خداوندا، اگر این آیات که ما تلاوت کردیم در کتاب تو موجود است پس خود فرما که ما چه گناه کردیم؟ کسانی را که نیک گفتی نیک دانستیم، کسانی را که مدحشان فرمودی دوست داشتیم؟ آری، اگر این الفاظ قرآنی را معنی دیگر و این عبارات را مقصد آخر باشد که در فهم ما بلکه در فهم کسی نمیتواند آمد، خداوندا، درین صورت هم گناه ما نیست زیرا که ما کتاب تو را کتابی واضح و روشن میدانستیم و آن را مجموعهی لغز و معمّی نمیفهمیدیم. به بعد این جواب هرگز کسی باور نه کند که خداوند تعالی که عادل است ما را عقوبت کند و از ایمان آورندگان کتاب خود ما را نشمرد. یقیناً خداوند کریم ما را نجات خواهد داد و از مغفرت و رزق کریم ما را بهره ور خواهد کرد.
ای یاران! جواب ما شنیدید اکنون فکر جواب دهی خود کنید که اگرعقیدهی شما در باب صحابه کرام باطل قرار یابد در روز قیامت خدا از شما مواخذه کند چه جواب خواهید داد؟ بجز این جوابی دیگر نزد شما نیست که گوئید خداوندا، ما کتاب تو را باین سبب پس پشت انداخته بودیم که در آن اصحاب رسول تحریف کرده بودند و بسیاری از آن کم و بیش کرده بودند، چنان که این کتاب را نازل کرده بودی هم چنان باقی نمانده بود و قرآن اصلی نزد امام غائب بود که رسائی ما در آنجا ممکن نبود و نشانی از امام هم در ادراک ما نمیآمد. پس خداوندا، برین قرآن که مصحف عثمانی بود چگونه عمل میکردیم؟ تصدیق قرآن چه معنی؟ گاهی دیدن آن را هم گوارا نمیکردیم. و حفظ آن چه معنی؟ ما تلاوت هم نمینمودیم. و همیشه دعا میکردیم که امام غائب از غار بیرون آیند و عبارت قرآن اصلی که نزدشان است نصیب ما شود. خداوندا، قصور ما چیست؟ تو امام آخر الزمان را آن چنان پوشیده کردی که سایهی او بچشم کسی نیامد. هزارها عرائض فرستادیم لیکن امام جواب یکی هم ننوشت، صدها گزارش بذریه خضر و الیاس براه دریا روانه کردیم، لیکن امام به یکی هم التفات نه فرمود. از مجتهدین عظام بابت امام پرسیدیم فرمود که انتظار باید کرد و دعای ظهور امام باید نمود، هنوز وقت ظهور نه رسیده. خداوندا، ما بسیار انتظار کردیم لیکن در حیات ما ظهور امام نه شد بلکه خبری ازان عالی مقام به ما نه رسید.
شام تک تو آمد جانان کا کمینجا انتظار
وه نه آیا وعده اپنایان برابر موگیا؟
از هند تا غیبت سرای امام عالی مقام که خیلی مسافت بعیده است، هجرت نمودیم لیکن زیارت روی منور هم میسر نشد، خداوندا، بغیر امام ما چه میکردیم و چگونه بر راه حق میرفتیم؟ آری، کسانیکه امام را دیده بودند آنچه بما گفتند بران ایمان آوردیم و آن را حق دانستیم و از آن گاهی رو نگردانیدیم. پس اگر خداوند ذوالجلال بعد استماع این جواب فرماید که ای بدبختان! من وعده حفاظت کلام خود کرده بودم و فرموده بودم که ﴿ إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ ٩ ﴾پس کدام کس مجال این داشت که تحریف کند و تغییر و تبدیل کلام من نماید؟ از شما کی گفته بود که در قرآن تحریف راه یافت؟ غالباً شما بجواب این بگوئید که زُراره و شیطان الطاق (و ابوبصیر و ابن ابی یعفور وغیر هم که اصحاب ائمه بودند) عقیدهی تحریف قرآن ما را آموخته بودند. آن وقت خداوند واحد قهار فرماید که ای بدبختان، من راستگو بودم یا زراره؟ رسول من راست گفتار بود یا شیطان الطاق؟ ندانم که شما چه جواب خواهید داد؟ غالباً اعتراف جرم خواهید کرد و در حق شما حکم خواهد شد کهر ﴿ فَٱعۡتَرَفُواْ بِذَنۢبِهِمۡ فَسُحۡقٗا لِّأَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِيرِ ١١ ﴾.
آیت هفتم
﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَا لَكُمۡ إِذَا قِيلَ لَكُمُ ٱنفِرُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ ٱثَّاقَلۡتُمۡ إِلَى ٱلۡأَرۡضِۚ أَرَضِيتُم بِٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا مِنَ ٱلۡأٓخِرَةِۚ فَمَا مَتَٰعُ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا فِي ٱلۡأٓخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ ٣٨ إِلَّا تَنفِرُواْ يُعَذِّبۡكُمۡ عَذَابًا أَلِيمٗا وَيَسۡتَبۡدِلۡ قَوۡمًا غَيۡرَكُمۡ وَلَا تَضُرُّوهُ شَيۡٔٗاۗ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ ٣٩ إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدۡ نَصَرَهُ ٱللَّهُ إِذۡ أَخۡرَجَهُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانِيَ ٱثۡنَيۡنِ إِذۡ هُمَا فِي ٱلۡغَارِ إِذۡ يَقُولُ لِصَٰحِبِهِۦ لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ فَأَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَيۡهِ وَأَيَّدَهُۥ بِجُنُودٖ لَّمۡ تَرَوۡهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱلسُّفۡلَىٰۗ وَكَلِمَةُ ٱللَّهِ هِيَ ٱلۡعُلۡيَاۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ٤٠ ﴾[التوبة:۳۸- ۴۰].
آیاتی که پیش ازین نوشته شده ازان فضائل مهاجرین و انصار عامةً ثابت میشود. اکنون این آیت که نوشتهایم خاصةً در مدح حضرت صدیق اکبرست پس فضائل ویسازین آیت بیان میکنیم باید دانست که چون رسول خدا جاز غزوهی طائف و حنین مراجعت فرمود، و روزی چند در مدینه قیام کرده ارادهی جهاد روم ظاهر نمود این امر به بعضی مردمان خیلی گران آمد زیرا که موسم گرما بود و سفری دور و دراز و ایام پختن خرما هم همین بود، و مزید بر آن، خوف رومیان هم بر بعض طبائع استیلا یافته بود، لهذا حق جل شانه برای ترغیب جهاد این آیات فروفرستاد و بانواع عدیده فهمایششان نمود، چنانچه در آغاز آیات فرمود: ﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَا لَكُمۡ إِذَا قِيلَ لَكُمُ ٱنفِرُواْ...... ﴾یعنی: «ای مومنان شما را چه شده که چون شما را برای جهاد گفته میشود شما از خانههای خود بیرون آمدن نمیخواهید آیا شما پسند کردید زندگی دنیا را بمقابلهی آخرت حالانکه قائدهی دنیا بمقابله آخرت بسیار قلیل است». درین آیت حقارت دنیا بیان کرده ترغیب جهاد داد. بعد ازان فرمود: ﴿ إِلَّا تَنفِرُواْ يُعَذِّبۡكُمۡ عَذَابًا أَلِيمٗا... ﴾یعنی اگر شما بیرون نیائید و برای جهاد آماده نشوید خدا بجای شما قومی دیگر خواهد آورد، و از مدد نه کردن شما خدا یا رسول او را هیچ ضرر نرسد، وخدا را هیچ پروای مدد شما نیست زیرا که او حفاظت کننده است، چنانچه بینیازی خود و بیپروائی رسول خود را باین کلمات اظهار فرموده که ﴿ إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدۡ نَصَرَهُ ٱللَّهُ ﴾یعنی اگر شما یغمبر را مدد نه کنید پس او را به مدد شما حاجتی نیست چه خدا مددگار اوست وخدا نصرت خود را باین صورت ظاهر فرمود که ﴿ إِذۡ أَخۡرَجَهُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانِيَ ٱثۡنَيۡنِ إِذۡ هُمَا فِي ٱلۡغَارِ ﴾یعنی چون کفار پیغمبر را از مکه بیرون کردند آن هنگام کیست که مدد او کرد کدامین فوج یا جماعت بود که مددگار او شد بجز یک یار پیغمبر دیگری که بود که در غار همراه او رفت. چو کفار بر دهان غار رسیدند و میان ایشان و میان پیغمبر فاصلهی باقی نه ماند آن وقت یار غار او در تشویش افتاد وباین خیال که مبادا کفار از پوشیده بودن رسول درین غار آگاه شوند و پیغمبر را آزاری رسانند غمگین گشت لیکن دران حالت اضطراب و اضطرار که شجاعان دهرهم پراگنده دل شوند پیغمبر ما را تشویشی نبود و یار خود را ﴿ لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ ﴾گفته تسلی مینمود، و من موافق گفتهی پیغمبر خود بر یار او سکینه نازل کردم تا آنکه خوفی و هراسی که او را برای پیغمبر لاحق شده بود زائل گردید، ﴿ فَأَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَيۡهِ ﴾و بعد از گذشتن آن وقت پر خطر در غزوه بدر چنان لشکرها فرستادم که شما آن را ندیدید، و ﴿ وَأَيَّدَهُۥ بِجُنُودٖ لَّمۡ تَرَوۡهَ ﴾بالاخر سخن کافران پست کرده کلمهی خود را بلند کردم ﴿ وَجَعَلَ كَلِمَةَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱلسُّفۡلَىٰۗ وَكَلِمَةُ ٱللَّهِ هِيَ ٱلۡعُلۡيَا ﴾.
تمام مفسرین چه شیعه و چه سنیان اتفاق دارند برینکه در آیه کریمه ﴿ إِذۡ أَخۡرَجَهُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ﴾ذکر زمانی که هست مراد ازان زمانهی هجرت است و اتفاق دارند برین که در آیه کریمه ﴿ إِذۡ يَقُولُ لِصَٰحِبِهِ ﴾مراد از صاحب ابوبکر صدیق است و نیز همه اتفاق دارند برین که زمانه هجرت وقتی بوده نهایت پر خطر، در غایت محنت و مصیبت، در رنج تنهائی مزید بران و ظاهرست که هر کسیکه در چنین وقت و در چنین مصائب با پیغمبر شرکت کند رتبه او از همه فائق تر خواهد بود. و هم درین مجال انکار نیست که حضرت صدیق از وقتی که رسول خدا جبرای هجرت از خانه خود بیرون آمد تا آنکه بمدینه رسید همه وقت همراه او بود و در غار هم همراه او ماند. لیکن اختلاف در میان ما و در میان شیعه صرف درین است که ما رفاقت حضرت صدیق را بر اخلاص و نیت نیک او حمل میکنیم و او را افضل المهاجرین میدانیم و شیعه این همه جان نثاریهای او را بر نفاق او محمول میکنند و معاذالله آن سر تاج اهل ایمان را منافق میگویند. لهذا از همین آیت فضائل حضرت صدیق به معرض بیان میآریم و بعد از آن شبهات شیعه را ذکر کرده رد آن خواهیم نمود.
[۲۰] حقیقتا این راه دیگر نیست بلکه راه اصلی مذهب شیعه همین است، کسیکه مذهب شیعه را به غور و انصاف مطالعه کند بر وی این امر همچو روز روشن آشکارا میشود که بنیاد مذهب شیعه بر دو چیز: یکی عداوت قرآن، دوم انکار ختم نبوت. چنانچه در حاشیه صفحه ۵ اشارت باین امر کردهایم. اینجا بابت عداوت قرآن مینویسیم که اگر کسی کتاب فصل الخطاب فی إثبات تحریف کتاب رب الأرباب، مصنفه علامه نوری طبرسی که در سنه ۱۲۹۸ هـ در ملک ایران طبع شده مطالعه کند، از مطالعه همین یک کتاب واضح خواهد شد که علمای شیعه چه سلف ایشان چه خلف چه سعیها و چه جان فشانیها در عداوت قرآن کردهاند که عشر عشیر آن مساعی نصیب کسی از یهود ونصاری و مشرکین نه شده. لاریب اگر مساعی شیعه درین باب کامیاب گشتی همه عالم از نور پاک قرآن عظیم محروم گشتی و بر زبان مردمان جز بنام چیزی دیگر نیامدی که قرآن نام کتابی بود که محمد عربی جدعوای نزول آن را منجانب الله میفرمود. ولیکن حق تعالی چونکه حفاظت قرآن بذمهی پاک خود گرفته بود لهذا آن مساعی باطل شد ﴿ وَقَدۡ مَكَرُواْ مَكۡرَهُمۡ وَعِندَ ٱللَّهِ مَكۡرُهُمۡ وَإِن كَانَ مَكۡرُهُمۡ لِتَزُولَ مِنۡهُ ٱلۡجِبَالُ ٤٦ ﴾کسیکه شوق اطلاع بر تفصیل این بحث داشته باشد او را لازم است که کتاب «الأول من المأتین علی المنحرف عن الثقلین» مطالعه کند که دران امور ذیل بکمال تحقیق که لا مزید علیه نوشته شده: ۱) در کتب معتبرهی مذهب شیعه که بران مدار مذهب ایشان است زائد از دو هزار روایات از ائمه معصومین مروی ومنقول است که در قرآن مجید صحابه کرام تحریف کردند. ۲) این زائد از دو هزار روایات مقرون بسته اقرار علمای شیعه است. اقرار اول اینکه این روایات کثیر و مستفیض و متواترست. اقرار دوم اینکه این روایات بر تحریف قرآن صریح الدلالة است. اقرار سوم اینکه اعتقاد شیعه متعلق قرآن هم برین روایات است. ۳) مضمون این روایات این است که صحابه کرام پنج قسم تحریف در قرآن کردهاند: اول اینکه از جاهای بسیار آیات و سور قرآن برآورده معدوم کردند حتی که در سوره نساء از یک مقام عالمانه ثلث قرآن خارج کرده غائب کردند و دران حصهی غائب بسیاری از احکام بود. دوم اینکه در بسیاری از مقامات کلام انسانی داخل قرآن کردند. سوم اینکه کلمات قرآنیه را تبدیل کردند. چهارم اینکه حروف کلمات قرآنیه را تبدیل کردند. پنجم اینکه ترتیب قرآن را خراب کردند. ترتیب قرآن چهار نوع است: نوع اول ترتیب سور، نوع دوم ترتیب آیات که در سورست، نوع سوم ترتیب کلمات که در آیات است. نوع چهارم ترتیب حروف که در کلمات است، درین روایات تصریح است باین که این همه انواع خرابی ترتیب در قرآن مجید راه یافته. ۴) درین زائد از دو هزار روایت تصریح است باین که از قرآن موجود خلق خدا گمراه میشود و ستونهای کفر قائم میگردد و عبارت آن خبط و بیربط و خلاف فصاحت و بلاغت است. و درین قرآن توهین انبیا است عموماً و توهین سیدالانبیاء خصوصاً. ۵) ارشاد ائمه معصومین است که از تعیین مقامات تحریف تقیه مانع است. ۶) با وجودیکه از خصوصیات نفیسهی مذهب شیعه است که از عقائد تا اعمال، و در اعمال از کتاب الطهارة تا کتاب المواریث هیچ یک از روایات و مسائل ایشان از اختلاف روایات و اختلاف اقوال مجتهدین و اصحاب ائمه معصومین محفوظ نیست لیکن همین یک مساله تحریف قرآن است که روایات آن از هر گونه اختلاف محفوظ است. بجز چهار اشخاص در مذهب شیعه هیچ کس منکر جمعی اقسام تحریف قرآن نیست: ۱ـ شریف مرتضی ۲ـ ابن بابویه قمی ۳ـ شیخ صدوق ۴ـ ابوعلی طبرسی مصنف تفسیر مجمع البیان. لیکن علمای شیعه اقوال این چهار بزرگوار را کما ینبغی رد کردهاند. زیرا که از تسلیم اقوال ایشان مذهب شیعه نیست و نابود میشود. علاوه برین این چهار بزرگوار زائد از دو هزار روایات تحریف قرآن را که در کتب ایشان مروی است هیچ جواب نمیدهند بجز اینکه این روایات ضعیفاند، وجه ضعف بیان نمیکنند و این چنین جرح مبهم بالاتفاق مقبول نیست نیز در تائید خود یک روایت اگرچه ضعیف باشد از ائمه معصومین نقل میکنند و برای تائید مسلک خود دلائل از کتب و روایات اهل سنت میآرند. لهذا اقوال این چهار اشخاص هرگز در مذهب شیعه محسوب نمیتواند شد. بلکه چون بامعان نظر دیده شد، حقیقت حال برین منوال ظاهر شد که این چهار اشخاص انکار تحریف قرآن محض براه تقیه کردهاند. ۷) در فرقه شیعه کسانیکه خود را منکر تحریف قرآن گفتهاند معتقد تحریف قرآن را خارج از اسلام نمیگویند بلکه معتقدین تحریف قرآن را مانند محمد بن یعقوب کلینی و غیره از اساطین مذهب خود میدانند. ۸) علمای شیعه این تصریح هم کردهاند که رسول مقبول جبعض آیات قرآنیه را بخوف صحابه تبلیغ نه کرده بود وبال این تحریف بر صحابه است زیرا که باعث این تحریف ایشانند. ۹) علمای شیعه این تصریح هم کرده اندکه هر آیت قرآنیه که خلاف اجماع فرقه شیعه باشد بدان آیه عمل کردن جائز نیست. ۱۰) بعد انحراف از قرآن مجید حضرات شیعه برای استنباط مسائل خود عجیب عجیب اشیاء را ماخذ مذهب خود قرار دادهاند. این امور عشره به تفضیل و تحقیق بحواله کتب شیعه و نقل عبارات آنها در اول مائتین مذکورست من شاء فلیطالعه. [۲۱] این روایت قابل احتجاج نیست و ازین روایت استدلال کردن برینکه نزد شیعه قرآن مجید منحرف نیست هرگز جائز نیست، چه احتمال است که این ارشاد امام از راه تقیه باشد و این احتمال موید است باین که از همین امام و دیگر ائمه روایات تحریف در کتب شیعه موجودست و احتمال دوم که اقوی از احتمال اول است که اشاره هذا القرآن بسوی قرآنی است که نزد ائمه موجود بود و اکنون درسرداب سامرا نزد امام غائب موجود است، نه بسوی قرآنی که نزد مسلمین معروف و مشهور است. در مباحثه امر چون این هر دو احتمال پیش مجتهد بیان نموده شد جوابی نداد و مبهوت گردید. ﴿ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ ١٩ ﴾. [۲۲] این روایت در کتب فریقین بمطالعه این حقیر رسیده اما از کتب شیعه پس در کتاب کشف النعمة مطبوعه ایران ص ۱۹۹ این روایت بعینها از امام زین العابدین منقول است، و از کتب اهل سنت پس در ازالة الخفا از حضرت عبدالله بن عمر مروی است، این حقیر این روایت را بحواله کتب فریقین بطرق متعدده و رساله خود که موسوم است به تفسیر آیت تقسیم نقل نموده.