شبهه نهم بر فضیلت نهم
سابقاً نوشته ام که چون حضرت صدیق در غار غمگین شد و قدری اضطراب لاحق حال وی گشت آنگاه حق جل شانه سکینه خود بروی نازل کرد و بیان این انعام در قرآن مجید باین عبارت فرمود: ﴿ فَأَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَيۡهِ ﴾[التوبة: ۴۰]. اینجا علمای شیعه به چند وجه اعتراض میکنند:
اعتراض اول: اینکه ضمیر علیه راجع به سوی پیغمبر خداست جنه بسوی ابوبکر صدیق، پس معنی آیت این است که نازل کرد خدا سکینهی خود بر پیغمبر.
جوابش این که حزن و خوف برابوبکر صدیق طاری بود نه بر پیغمبر پس نزول سکینه بر پیغمبر معنی ندارد گویا معنی آیت این شد که چون ابوبکر صدیق خائف و مضطرب شد خدا سکینه خود بر پیغمبر نازل کرد. برین عبارت بیربط هر کس را خنده آید که خوف طاری شود بر ابوبکر و سکینه نازل شود بر پیغمبر، اگر شیعه گویند که پیغمبر هم خائف بود خواهیم گفت که بسبب خوف و حزن بر ابوبکر صدیق الزام جبن قائم میکنید پس همان عیب را در حق پیغمبر چرا تجویز مینمائید. و اگر بالفرض طاری بودن خوف بر پیغمبر تسلیم کنیم عبارت آیت لائق اصلاح میشود، یعنی بجای ﴿ إإِذۡ يَقُولُ لِصَٰحِبِهِۦ لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ فَأَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَيۡهِ ﴾[التوبة: ۴۰]. عبارت این چنین میبایست: (فأنزل الله سكینته علیه فقال لصاحبه). یعنی انزال سکینه را بر قول پیغمبر مقدم میباید بود، چه پر ظاهرست که هر که خود خائف بود دیگری را چگونه تسلی دهد. آری بعد نزول سکینه این امر میتواند. مفهوم آیت صاف و صریح است که پیغمبر خدا ابوبکر صدیق را غمگین دیده تسلی داد که ﴿ لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَا ﴾و خدا نیز سکینه خود بروی نازل کرد تا حزن وی بالکلیه مرتفع شود.
اعتراض دوم: اینکه اگر مراد خداوندی انزال سکینه بر ابوبکر صدیق بودی لامحاله شرکت پیغمبر در نزول سکینه بیان فرمودی زیرا که نزول سکینه بیشرکت پیغمبر هیچ جا وارد نه شده. قاضی نورالله شوستری این اعتراض را در ضمن حکایات مفیده شیخ مفید بآب و تاب تمام ذکرنموده و این اعتراض را لاجواب قرار داده نوشته که «چون این سخن را گوش ناصبیان شنید باعث حیرت ایشان گردید ودر حیله خلاصی ازان جان ایشان بلب رسیده». مصنف تقلیب المکائد هم این اعتراض را در کتاب خود نقل کرده بسیار نازش بران نموده گفته که «آنچه کاشف صحت بیان مذکور تواند شد آن است که مقدمان مشائخ ما رضوان الله علیهم افاده فرمودهاند که خدای تعالی هرگز در هیچ جای که یکی از اهل ایمان با حضرت پیغمبر بودهاند انزال سکینه ننمود الا آنکه نزول آن را شامل جمیع ایشان داشته چنانچه در بعض آیات فرموده: ﴿ وَيَوۡمَ حُنَيۡنٍ إِذۡ أَعۡجَبَتۡكُمۡ كَثۡرَتُكُمۡ فَلَمۡ تُغۡنِ عَنكُمۡ شَيۡٔٗا وَضَاقَتۡ عَلَيۡكُمُ ٱلۡأَرۡضُ بِمَا رَحُبَتۡ ثُمَّ وَلَّيۡتُم مُّدۡبِرِينَ ٢٥ ثُمَّ أَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَعَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ﴾[التوبة: ۲۵- ۲۶]. و چون با آن حضرت غیر از ابوبکر در غار نبود لاجرم خدای تعالی آن حضرت را در نزول سکینه منفرد ساخت و او را بآن مخصوص گردانید و ابوبکر را با او شرکت نداد و گفت: ﴿ فَأَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَيۡهِ وَأَيَّدَهُۥ بِجُنُودٖ لَّمۡ تَرَوۡهَا ﴾[التوبة: ۴۰] پس اگر ابوبکر مومن میبود بایستی که خدای تعالی درین آیت او را جاری مجرای مومنان مینمود و در عموم سکینه داخل میفرمود، (الی قوله): بنابراین نزول سکینه مخصوص او شده باشد و ابوبکر بواسطه عدم ایمان از فضیلت سکینه محروم مانده باشد و ایضاً نص قرآنی اِبا دارد از آنکه در آیه غار سکینه بر غیر رسول باشد». خلاصه این عبارت آنکه، در قرآن مجید هر جا که نزول سکینه بر مومنان بیان فرموده آنجا بر رسول هم نزول سکینه ذکر یافته و هیچ جا بر مومنان بغیر رسول نزول سکینه وارد نه شده، لهذا در آیه غار چگونه ممکن است که بغیر رسول بر ابوبکر تنها نزول سکینه مذکور شود بلکه از آیت غار عدم ایمان ابوبکر ثابت میشود چه اگر او مومن بودی شمول رسول بروی نیز سکینه نازل شدی.
جواب ازین تقریر پر تزویر آنکه آنچه قاضی نورالله و مشائخ مذهب او ادعا کردهاند که بغیر شمول پیغمبر بر کسی نزول سکینه خلاف نصوص قرآنیه باشد باطل محض است، چه در هیچ آیت قرآنی صراحةً بلکه کنایةً هم این مضمون نیست که نزول سکینه بر مومنین بغیر شمول پیغمبر نمیشود و اگر داد دچار آیت نزول سکینه بر مومنین بشمول پیغمبر مذکور شده ازین لازم نمیآید که نزول سکینه را همین یک صورت مخصوص است بلکه بالفرض اگر در تمام قرآن هیچ جا نزول سکینه بر مومنین بغیر شمول پیغمبر مذکور نبودی تا هم صحت این ادعای باطل لازم نمیآمد چه جائیکه بفضله تعالی در متعدد آیات قرآنیه نزول سکینه بر مومنین بغیر شمول پیغمبر مذکور و موجود است، مگر بیچاره شیعیان از دولت حفظ قرآن محروماند و شاید که قاضی نورالله و مشائخ مذهب او در عمر خود یک بار هم مطالعه قرآن مجید من اوله الی آخره نه کرده باشند ورنه جرات این ادعای باطل نه کردندی. اکنون ما آیات عدیده پیش میکنیم. در سورهی ﴿ إِنَّا فَتَحۡنَا ﴾دو جا نزول سکینه بر مومنین بغیر شمول پیغمبر مذکور است. اولا: در رکوع اول قوله تعالی: ﴿ هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ لِيَزۡدَادُوٓاْ إِيمَٰنٗا مَّعَ إِيمَٰنِهِمۡ ﴾[الفتح: ۴] و ثانیاً در رکوع سوم قوله تعالی: ﴿ لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ فَأَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ عَلَيۡهِمۡ ﴾[الفتح: ۱۸]. ای برادران شیعه! این آیات را در قرآن مجید بخوانید و در مصاحف متعدده چندانکه خواهید تفحص نمائید اگر از عرب تا عجم و از هند تا ایران در هر مصحف این آیات را به همین صورت یابید، پس شما خود انصاف بکنید که شما و قاضی شما و متقدمین و مشائخ شما در دروغ بافی چه قدر جرات دارند. ای یاران! مقام افسوس است که از سالهای دراز این مباحثه میان سنیان و شیعه قائم است و تا امروز کسی از شما سوره الفتح را هم ندید و ﴿ فَأَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ ﴾را مطالعه ننمود، ورنه بر اقوال کاذبهی قاضی نورالله این همه ناز بیجا نمیکردید. بالاتر ازین این است که در فرقه شیعه شاید از این هم کم باشند کسانیکه بجز ﴿ِِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ ﴾و ﴿ قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١ ﴾دوچار رکوع از کلام الهی حفظ داشته باشند. المختصر، این فرقه کلهم از قرآن مجید بیتعلق و بیخبر است و با این همه، چنین شوخیها مینماید.
اعتراض سوم: این که در آیت غار اگر ضمیر علیه راجع به سوی ابوبکر کرده شود تخلل ضمائر لازم میآید زیرا که قبل ازین وبعد ازین همه ضمائر راجع به سوی رسول است. جوابش این که تخلل ضمائر وقتی قبیح است که بیقرینه باشد و این جا حزن ابوبکر صدیق قرینه ایست روشن که تقاضا میکند رجوع ضمیر را بسوی وی، نیز قرینه دیگر این که رجوع ضمیر بسوی او قرب میباشد و اقرب اینجا حضرت صدیق است، و حقیقت این است که اینجا تخلل ضمائر اصلا نیست زیرا که عطف ﴿ وَأَيَّدَهُ ﴾بر ﴿ فَأَنزَلَ ٱللَّهُ ﴾نیست بلکه بر ﴿ فَقَدۡ نَصَرَهُ ٱللَّهُ ﴾هست، لهذا تخلل ضمائر کجا. و بالفرض اگر تخلل ضمائر هم بودی این چنین تخلل ضمائر در قرآن مجید بسیار است مثلاً در آیه کریمه ﴿ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لِرَبِّهِۦ لَكَنُودٞ ٦ وَإِنَّهُۥ عَلَىٰ ذَٰلِكَ لَشَهِيدٞ ٧ ﴾الحمدلله اعتراضاتی که شیعه بر نزول سکینه برای ابوبکر صدیق کرده بودند همه ﴿ هَبَآءٗ مَّنثُورًا ٢٣ ﴾گشت و قاضی و مشائخ او آنچه دروغ بافی کرده بودند حالش ظاهر شد. لطف این است که رکاکت این اعتراضات چنان واضح است که بعض علمای ایشان هم اقرار آن کردهاند. مصنف تفسیر مجمع البیان در تفسیر خود مینویسد: «وقد ذكرت الشیعة فی تخصیص النبی فی هذه الآیة بالسكینة كلاماً رأینا الاضراب عن ذكره أولی لئلا ینسبنا ناسب إلی شییء». یعنی شیعه درین آیت نزول سکینه را برای پیغمبر مخصوص داشتهاند و چنین سخنها گفتهاند که ما از ذکر آن رو گردانی کردن مناسب میبینیم تا کسی ما را (به حماقت یا جهالت) منسوب نه کند. فالحمدلله که بوضاحت تمام ظاهر گردید که ازین آیات فضائل حضرت صدیق قطعاً ثابت میشود. و اعترضات شیعه هم لغو و بیهوده است و سیاق آیت هم شهادت آن میدهد چه درین آیات ذکر ابوبکر بجز بیان رفاقت و نصرتِ او وجهی ندارد این جا هرگز مقام اظهار نفاق او نیست. شیعه هم این امر را خوب میدانند مگر محض به سبب تعصب مذهبی از قبول آن سرباز میزنند خود را مستحق جهنم میسازند. نعوذ بالله من شرور أنفسهم ومن سیئات أعمالهم.