باقیات صالحات ترجمه آیات بینات

فهرست کتاب

آمدن سیّد ابرار بتائید ملک جبار به حرم محترم و نمازگزاردن با اصحاب انتساب و آمدن قریش مرتبه دیگر نزد ابوطالب و سخن گفتن از روی قهر و طیش

آمدن سیّد ابرار بتائید ملک جبار به حرم محترم و نمازگزاردن با اصحاب انتساب و آمدن قریش مرتبه دیگر نزد ابوطالب و سخن گفتن از روی قهر و طیش

بیا ساقی ای رشک خلد برین
بساط نشاط به گیتی بچین
زخم باده بی‌فکر و اندیشه ریز
سبو بر سبو شیشه بر شیشه ریز
فرود آر ازین طاق فیروزه فام
زخورشید جام وزمه نیم جام
بکن راز پوشیده را برملا
به دور و به نزدیک در ده صلا
ازان می‌نهم به کامم فگن
وزانم به عیش رامم فگن
چنان مست کن زان می‌پر طرب
که جو شد چو خورشید نورم زلب
درین بزم ساقی به نور ایاغ
فرو زد بدین گونه روشن چراغ
که کردند اصحاب چون اتفاق
برامد رسول خدا از وتاق
روان شد بتائید دیان دین
چو سوی حرم سیدالمرسلین
ببالید از بس زمین شد گمان
که بیرون رود از بر آسمان
زشادی برقص اندر آمد سپهر
چو خورشید هر ذره افروخت چهر
همی رفت جبریل بالای سر
به فرق همایون بگسترده پر
ملائک چپ وراست در دور باش
شیاطین زهیب شده پاش پاش
به پهلو روان حمزه‌ی نامدار
به پیشش علی صاحب ذوالفقار
همیرفت در پیش حیدر عمر
حمائل همان تیغ کین در کمر
به گرد آمده جمع یاران تمام
برفتند زینسان به بیت الحرام
جدار حرم سر به عرش مجید
رسانید چون گرد موکب رسید
چو دیدند کفار زانگونه حال
نمودند با هم بسی قیل و قال
یکی رفت زان‌ها به نزد عمر
بدو گفت این چیست ای بدگهر
نه زاسان که رفتی تو باز آمدی
به کین رفتی و با نیاز آمدی
عمر کرد اسلام خود آشکار
پس آنگه باو گفت کای نابکار
هران کز شما جنبد از جای خویش
به بیند سر خویش بر پای خویش
چو کفار دریافتند از سخن
که در دل چه دارند آن انجمن
نهادند پا در ره امتناع
نمودند با اهل ملت نزاع
چو دیدند آن صحبت اصحاب دین
همه دست بردند بر تیغ کین
ازان حال کفار پس یا شدند
دلیران دین مسجد آرا شدند
به پیش اندر آمد رسول خدا
نمودند یاران باو اقتدا
نبی گفت تکبیر چون درحرم
فتادند اصنام بر روی هم
ز تائید ایزد بمسجد نماز
ادا کرد و آمد سوی خانه باز

ای حضرات شیعه! شما را سوگند می‌دهم برب الکعبه که این روایت را که از کتاب مصدقه مجتهد اعظم شما منقول است؟ ببینید ودر دل خود انصاف کنید که آیا کسی باین طمطراق و باین عظمت ایمان آورده باشد و باین شان و باین شوکت مسلمان شده باشد به نسبت او این توهم گنجایش دارد که او بصدق دل ایمان نیاورده، بلکه منافق بوده یا بعد چند روز مرتد گشته؟ و آیا پیغمبر خدا جازین کس گاهی رنجیده شده باشند و او را دشمن اسلام دانسته باشند؟ و ببینید که دعای پیغمبر در حق او چه قدر زود اثر کرد و نتیجه‌اش چنان بزودی ظاهر شد که اولین کاری که بعد اسلام وی به ظهور آمد این بود که در کعبه مکرمه نماز جماعت ادا کرده شد و آخرین کاری که از دست حق پرست او سرانجام شد این بود که در روم و شام و حلب و دمشق و فارس کلمه کفر پست و کلمه خدا بلند شد. آغاز عزت اسلام هم ازو شد و اختتام آن نیز بر ذات مبارکش قرار یافت. دعا این است و قبولیت دعا این. ای یاران! اگر تعصب و عناد را دخل ندهید این امر مخفی نخواهد ماند که کسی‌که یک هزار و سه صد وسی بلاد کفر را دارالسلام ساخت و در قصر کسری و قیصر غلغله الله اکبر را بلند نمود واز کوشش بیشمار وی بت خانه‌ها و کلیساها مسمار شد و هزارها مساجد تعمیر گشت، از عالم ظلمت کفر دور شد و روشنی اسلام از مشرق تا مغرب تابید. این چنین کس نزد شما منافق است و او را دشمن خدا و دشمن رسول او می‌گوئید؟! معلوم نیست که بعد ازین محب خدا و رسول کدام کس تواند بود.

در دهر چو او یکی و آن هم کافر
پس در همه دهر یک مسلمان نبود

حقیقت این که اگر وجود مبارک حضرت عمر نبودی قبله‌ی کعبه شما که در لکهنو علی علی می‌گویند در اجود هیاجی نشسته رام رام ورد زبان نمودندی. این همه طفیل نعلین شریفین اوست که تا این جا غلغله توحید و نبوت رسید و از نام ایمان و اسلام آگاهی دست داد.

گر نبودی کوشش آن ذوالکرم
می پرستیدی چو اجدادت صنم

اصل حقیقت اینست که ابلیس لعین چون دید که کار او ابتر شده و ازین هم مایوس شد که مسلمانان را از دین ایشان برگرداند لهذا بطریقی دیگر تخم کفر در دل مردمان و قومی از اهل کوفه که از اسلام و اهل اسلام در آزار بودند و می‌خواستند که از مسلمانان انتقام یهودیان ومجوسیان گیرند و دین اسلام را خراب کرده مسخ سازند درین کار با ابلیس موافقت و معاونت کردند و عقیده رفض را در ساده لوحان رواج دادند کسانی‌که مددگار و جان نثار پیغمبر بودند و اشاعت دین کردند عداوت ایشان در دل‌ها انداختند و این عداوت تا بحدی رسید که همه یاران پیغمبر را که شاهد عینی برای دلائل نبوت و تعلیمات بودند مرتد قرار دادند تا قرآن و جمله تعلیمات نبوی و معجزات رسالت قابل اعتبار نماند و هزار روایات تصنیف کرده بسوی ائمه منسوب کردند. ﴿ وَلَقَدۡ صَدَّقَ عَلَيۡهِمۡ إِبۡلِيسُ ظَنَّهُۥ فَٱتَّبَعُوهُ [سبأ: ۲۰]. این‌جا حکایتی لطیف تر بشنو ازان خوبی مذهب شیعه بیش از بیش ظاهر می‌شود. این امر همچو روز روشن آشکارا شد که از اسلام حضرت عمر تقویت دین اسلام به حد کمال حاصل شد حتی که دشمنان هم از اعتراف آن چاره‌ی نیافتند چنانچه مصنف حمله حیدری با آن همه تعصب اقرار کرد.

وزان بیشتر یافت دین تقویت

و ظاهر است که کسی باعث تقویت دین بوده بیغمبر خدا جرا باوی چه قدر الفت و محبت خواهد بود

لیکن حسب روایات شیعه پیغمبر را عداوتی که با او بود با هیچ‌کس نبود و از خبر موت چندان مسرت و شادمانی که آن جناب را حاصل شد گاهی عشر عشیر آن بحصول نه پیوسته چنانچه در کتاب زادالمعاد که از کتب معتبره شیعه است و ملا باقر مجلسی مؤلف آن است در باب هشتم فصل اول روایتی بسیار طولانی آورده و مانند اعمال نامه خود کاغذ را سیاه نموده مختصر مضمون او این‌جا می‌نگاریم. از حذیفه بن یمان صحابی روایت است او گفت که من بتاریخ نهم ربیع الاول بخدمت آن حضرت جحاضر شدم دیدم که بنزد آن جناب امیرالمومنین حضرت علی مرتضی و حضرات حسنین نشسته‌اند و طعام تناول می‌نمایند و آن حضرت بغایت فرحت وشادمانی بحضرات حسنین می‌فرماید که بخورید ای فرزندان، بخورید، و این طعام شما را مبارک باد، امروز آن روزست که خدا دشمن شما را و دشمن جد شما را هلاک خواهد کرد و دعای مادر مشفقه شما را قبول خواهد نمود، بخورید ای فرزندان بخورید که امروز آن روزست که خدا اعمال شیعیان و محبان شما را قبول خواهد کرد. بخورید ای فرزندان بخورید که امروز آن روزست که خدا فرعون اهل بیت مرا هلاک خواهد کرد بخورید ای فرزندان بخورید که درین روز خدا اعمال دشمنان شما را باطل خواهد کرد. بخورید ای فرزندان بخورید که درین روز تصدیق این آیه کریمه ﴿ فَتِلۡكَ بُيُوتُهُمۡ خَاوِيَةَۢ بِمَا ظَلَمُوٓاْۚ [النمل: ۵۲] ظاهر خواهد شد. ترجمه آیت این که امروز خانه‌های ایشان خالی شدند بسبب ظلم ایشان. حذیفه گفت که من عرض کردم که یا رسول الله! در امت تو نیز این چنین کس خواهد بود؟ حضرت فرمود که بلی بُتی از منافقان سردار مردمان خواهد گردید و ادعای ریاست خواهد نمود و تازیانه‌ی ظلم و ستم در دست خود خواهد گرفت و مردمان را از راه خدا منع خواهد کرد و کتاب خدا را تحریف خواهد نمود و سنت مرا تبدیل خواهد کرد و بر وصی من یعنی علی تعدی خواهد نمود و مال خدا را بناحق برای خود حلال خواهد ساخت و در غیر طاعت خدا صرف خواهد کرد و تکذیب من و برادر من علی خواهد نمود. حذیفه گفت: یا حضرت، برای چنین کس چرا بد دعا نمی‌کنی که در حیات تو هلاک شود؟ حضرت فرمود که من بر قضای الهی جرات نمی‌کنم و آنچه خدا در علم خود مقرر فرموده است تبدیل آن از خدا نمی‌خواهم لیکن از خدا سوال می‌کنم که خدا آن روز را بر تمام روزها فضیلت و عزت عطا کند چنانچه خدا دعای آن حضرت را قبول فرمود و وحی فرستاد که ای پیغمبر من این روز را افضل می‌سازم و علی را رتبه مانند رتبه تو عطا خواهم کرد بسبب ظلم آن شخص و آن شخص بر من جرات خواهد کرد و کلام مرا تبدیل خواهد نمود و با من شرک خواهد کرد و از راه من مردمان را منع خواهد نمود و با من کفر خواهد کرد لهذا ملائکه هفت آسمان را حکم می‌دهم که روزی که آن شخص کشته شود برای شیعیان و محبان عید کنند و دران روز کرسی کرامت من برابر بیت المعمور بنهند ودعای مغفرت برای شیعیان کنند و تا سه روز گناهان مردم نه نویسند. ای محمد! این روز را من برای تو و شیعیان تو عید قرار دادم». انتهی ملخصاً. ای مسلمانان! این روایت را ببینید و بر ایمان و انصاف و عقل شیعیان افسوس کنید عجب که زمین شق نشود و ایشان را فرو نه برد یا صاعقه قهر و غضب ایشان را خاکستر نکند یا طوفان نیم آید که ایشان غرق شوند. ببینید که درین روایت چنان بکمال بی‌باکی بر رسول رب العلمین تهمت‌ها نهاده و افتراها بسته‌اند خدا ازیشان انتقام گیرد والله عزیز ذوانتقام کدام صاحب هوش این خرافات را تسلیم خواهد کرد که کسی‌که برای ایمان آوردن او رسول خدا جدعا کرده باشد و بروایت امام باقر÷گفته باشد که «اللهم أعز الإسلام بعمر بن الخطاب...».و او به دعای آن جناب اسلام آورده باشد و بفور اسلام آوردن اعلان اسلام در کعبه مکرمه نموده باشد و آن حضرت را برای نماز در کعبه برده باشد و تمام عمر خود در محبت و اطاعت آن سرور گذرانیده و ایام حیات خود در اشاعت اسلام صرف کرده باشد و در زمانه خلافت خود هم از لذات دنیا قطره‌ی نچشیده، در راه خدا جان عزیز خود داده باشد از چنین کس رسول خدا جچنان رنجیده باشند که بر موت او این قدر شادمانی کنند و روز موت او را از عید الفطر و عیدالاضحی هم در فرحت و مسرت فوقیت دهند و خدا نیز دران روز چندان اهتمام کند که نظیر آن اهتمام در شریعتی از شرایع سابقه هم یافته نمی‌شود، هر سال سه روز نوشتن گناهان موقوف و شیعیان را اجازت مطلقه که درین سه روز هر چه خواهند کنند شراب خورند زنا کنند لحم خنزیر نوش فرمایند مساجد را منهدم سازند قرآن مجید را اندر آتش کنند غرض هر چه خواهند به عمل آرند، پرسشی نیست، نه حاجت عبادت و مشقت، بتاریخ نهم ربیع الاول عید کنند و بنام باباشجاع خود حلواها خورند و طعام‌های لعنتی نوش فرمایند و ثواب بیش از بیش یابند. سبحان الله همین است عدل خداوندی که عقیده‌ی عدل را از اصول خمسه دین (طبق عقیده شیعه) قرار داده‌اند. اگر ایمان اینست و محبت اهل بیت همین را گویند، پس وای برین ایمان و برین محبت.

گر دلی این است لعنت بر دلی

ازین روایت این هم ثابت می‌شود که پیغمبر نیز تقیه می‌کرد و از کافران بلکه از یاران خود می‌ترسید و بسبب خوف ایشان مافی الضمیر خود را ظاهر نمی‌کرد زیرا که اگر این خوف و هراس نبود چرا این چنین دشمن خدا و رسول را که از خبر مرگش این قدر شادمانی حاصل شد و روز موت او را افضل از جمعه و عیدین می‌دانست و او را فرعون اهل بیت می‌گفت در صحبت خود می‌داشت و چرا او را مصاحب خود ساخته در مهمات امور از وی مشورت می‌نمود؟ کدامین عقل تجویز این امر تواند کرد که پیغمبر که منجانب الله فریضه او هدایت خلق و اظهار حق باشد تقیه کند و بسبب خوف جان نام حضرت عمر بر زبان نمی‌توانست آورد؟! حتی که در خانه خود از حذیفه صحابی این همه قصه مسرت بیان کرد و باوجود پرسیدن حذیفه نامش بر زبان نیاورد. پیغمبری که قبل هجرت که از هر سو در نرغه کافران بود از کفار مکه نه ترسید و باوجود مظالم ایشان در اظهار امر حق و کلمه توحید و ابطال شرک گاهی پس و پیش نکرد بعد هجرت که فی الجمله قوت و شوکت حاصل گشت و سلسله جهاد هم شروع شد از عمر چنین خائف شد؟! نعوذ بالله من هذا الهذیان. شیعه هم اقرار می‌کنند که پیغمبر جگاهی از کفار مکه ترسیده در اظهار حق دقیقه فرو نگذاشت. مصنف حمله حیدری می‌نویسد که با وجود فهمایش هم از تبلیغ باز نمی‌آمد و بالاعلان می‌فرمود:

بفرمود گر قوم از آسمان
بیارند خورشید را ترجمان
گذارند بر دست من هدیه وار
نه بندم لب ازامر پروردگار
بجزطعن اصنام ووصف اله
بجز لعن آبای گم کرده راه
زمن قوم حرف دگرنشنوند
اگر نیک دانند دگر بد برند

باز بیان تبلیغ و دعوت آن حضرت جمی‌نویسد که

بدعوت شد آماده تر از نخست
کمر بسته در کار خود سخت چست
نیاسو دریک دم ز ارشاد خلق
نه تنگ آمد از جورو بیداد خلق
بصبح و بشام و بروز به شب
نمودی بحق قوم خود را طلب
نه از طعن اصنام بستی زیان
نه از لعن بر زمره کافران
نکردی ازان ناکسان احتراز
نمودی ادا آشکارا نماز
چو درشان قوم شقاوت نشان
در احوال آبای آن گمرهان
نه نزد خدای جهان آفرین
بسوی نیب جبرئیل امین
رسانیدی آیات قهر و عتاب
بخواندی بریشان نیب بی‌حجات
شدی خون ازین غم دل مشرکان
فتادی ازان غصه آتش بجان
تلافی نمودندی آن اشقیا
بدست و زبان باشه انبیا
ولیکن بتائید یزدان پاک
نبی را ازیشان بند هیچ باک
بدانسان که در کار خود بود بود
خدای جهان را چنان می‌ستود

اگر شیعه گویند که حکم خدا چنین بود که نفاق حضرت عمر ظاهر نکرده شود. جواب گوئیم که خدا چرا حکم داد که بسبب آن اختلافی عظیم در امت افتاد سواد اعظم اسلام در ضلالت افتاد شاید که خدا هم (نعوذ بالله) از حضرت عمر می‌ترسید... درین صورت ابطال الوهیت حق جل شانه می‌شود، خدای که از حضرت عمر می‌ترسید.

شیعه را مبارک باد. و اگر شیعه گویند که پیغمبر خدا ازین جهت اظهار نفاق حضرت عمر (معاذ الله منه) نه فرمود که مسلمانان هرگز درین باب قول نبی را باور نداشتندی و همه مرتد شدندی. جوابش این که پیغمبر چرا پروای ارتدادشان کرد؟ کار پیغمبر این است که امر حق را اظهار نماید کسی‌که اطاعت نکند وبالش بر اوست، جابجا در قرآن مجید نصوص صریحه باین مضمون موجودست که بر پیغمبر تبلیغ فرض است و او ذمه دار نیست که مردمان را از انحراف و عدم اطاعت باز دارد. لهذا بر رسول خدا لازم بود که مردمان را جمع کرده در مجمع عام مانند غدیر خم خطبه می‌خواند و از حالات حضرت عمر همه را آگاهی می‌داد. بر عقل و فهم شیعه باید گریست که چگونه سخن‌های لاطائل بسوی خدا و رسول منسوب می‌کنند نه اصول‌شان درست نه فروع‌شان.

نی فروعت محکم آمد نی اصول
شرم بادت از خدا و از رسول