بعد حضرت زین العابدین
تا حضرت حسن عسکری امامی نیست که او و اولاد او از دست و زبان شیعیان باصفا محفوظ مانده باشد، حضرت زین العابدین یازده فرزند داشت، ازین جماعت صرف حضرت محمد باقر را شیعه امام میدانند و باقی همه را بد میگویند، خصوصاً در شان حضرت زید شهید آنچه بیادبیها کردهاند در کتب ایشان خاصتاً در اصول کافی مذکورست. و حضرت محمد باقر که او را امام میگویند در حق او هم کمی نکردهاند چنانچه بحث کردن زراره، صاحب بحث امام موصوف را جاهل قرار دادن، در اصول کافی ص ۵۵۶ مذکورست بعد حضرت امام محمد باقر از فرزندان او صرف امام جعفر صادق را امام میگویند باقی همه را بالفاظ ناشائسته یاد میکنند و در شان حضرت امام جعفر صادق که او را امام گویند زراره صاحب فرمایند که اما جعفر ففی قلبی علیه لعنة چنانچه در رجال کشی این قول زراره صاحب موجودست. و از همه فایق تر اینکه ربیع که یکی از شیعیان با اخلاص بود امام جعفر صادق را گرفتار کرده سر و پا برهنه در دربار منصور خلیفه عباسی برای قتل برد و لیکن مشیت خدا نبود منصور بر عاجزی و پیرانه سالی امام جعفر صادق رحم کرده دست از قتل او برداشت این واقعه در جلاءالعیون باتفصیل مذکورست.
المختصر، با هر امام و فرزندان او همین معاملات شیعه خود در کتب شیعه مذکوراند و با اولاد حضرت امام حسن عناد خاص دارند. چنانچه در احتجاج طبرسی مطبوعه ایران ص ۱۹۲ آورده که حضرت امام جعفر صادق فرمود: لیس منا أحد إلا وله عدو من أهل بیته، فقیل له: بنو الحسن لا یعرفون الحق. قال: بلی، ولكن یحملهم الحسد یمنعهم. نیست از ما کسیکه دشمن او از اهل بیت او نباشند. کسی پرسید که آیا اولاد امام حسن مذهب حق را یعنی مساله امامت را نمیدانند. امام فرمود: میدانند لیکن ایشان را حسد برین کار آماده میکند و از قبول حق باز میدارد. باز در همین کتاب ص ۱۹۳ از امام جعفر صادق آورده که او فرمود: لو توفی الحسن بن علی علی الزنا والربا وشرب الخمركان خیراً مما توفی علیه. اگر حسن بن علی بر زنا کاری و رباخواری و شراب نوشی میمُرد بهتر از آن حال بودی که در آن مُرد (یعنی انکار امامت). بادیگر اولاد حضرت علی مرتضی مانند حضرت ابوبکر و حضرت عمر و حضرت عثمان که با برادر خود حضرت حسین در میدان کربلا شربت شهادت چشیدند و با حضرت محمدبن حنیفه (که محبوبترین اولاد او بود بعد حسنین) آنچه کردند هم در کتب ایشان مرقوم است.
اکنون به مختصر بغایت اختصار از حال امام المفسرین حضرت عبدالله بن عباس که پسر عم سید انبیاست ج، این را ختم میکنیم که وعدهی آن سابقاً بر زبان قلم رفته بود. حضرت عباس را آنچه گفتند و دشنامهای ناپاک در حق او استعمال کردند در ترجمه آیات بینات در صفحات گذشته نوشته شد اینک در حق پسر وی مطالعه باید کرد.
در اصول کافی ص ۱۵۰ از امام باقر منقول است که آن جناب روزی نشسته بود که خودبخود در خنده آمد بعد ازان فرمود که مرا این وقت یک گفتگوی ابن عباس یاد آمد. ابن عباس روزی با علی مرتضی دربارهی شب قدر بحث کرد و فرمودهی حضرت علی را انکار نمود پس فرشته ظاهر شد و پرهای خود زده چشم او را کور کرد من از وی گفتم: إن حجدت لها بعد ما سمعتها من رسول الله صلى الله علیه وآله فأدخلك الله الناركما أعمی بصرك یوم حجدت لها علی علی بن أبی طالب÷. اگر این را انکار کنی بعد از آنکه شنیدهی از رسول خدا صلی الله علیه وآله پس داخل خواهد کرد خدا تو را در دوزخ چنان که کور کرد چشم تو را آن روز که انکار کرده بودی آن را پیش علی بن ابی طالب÷. این روایت قدری طویل است بعد عبارت منقوله این است که امام باقر فرموده: ثم تركته ذلك الیوم لسخافة عقله، ثم لاقیته فقلت یا این عباس! ما تكلمت بصدق مثل أمس. پس بگذاشتم عبدالله بن عباس را آن روز بسبب سخافت عقل او و بعد از آن ملاقات کردم با وی و گفتم: ای ابن عباس، چنان که دیروز راست گفتی این چنین راست گاهی نگفته بودی. و در آخر این روایت است که حضرت امام باقر ابن عباس را فرمود: هلکت وأهلکت. علامه خلیل قزوینی در صافی شرح کافی ترجمه این جمله آخری باین عبارت کرده: «جهنمی شدی و جهنمی کردی». یعنی: ای ابن عباس (معاذ الله) تو خود دوزخی هستی و دیگران را هم دوزخی میسازی.
لطف بالای لطف اینست که شیعه این کردارهای خود را چنان مستحسن میدانند که بیتکلف برملا اظهار و اقرار آن میکنند بلکه داد آن میخواهند. صدق الله تعالی: ﴿ وَهُمۡ يَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ يُحۡسِنُونَ صُنۡعًا ١٠٤ ﴾[الکهف: ۱۰۴].
در کتاب احتجاج طبرسی که مصنف آن شیخ احمد بن ابی طالب طبرسی در اکابر متقدمین شیعه معدودست در ص ۲۵۸ مطبوعه ایران به نهایت فخر و مباهات میفرماید: أو لا یرون أن الإمامیة لا تلتفت إلی من خالفها من العترة وحاد عن جادتها فی الدیانة ومحجتها فی الولایة ولا تسمح له بشیء من المدح والتعظیم فضلا عن غایته وأقصی نها یته بل تبرأً منه وتعادیه وتجر به فی جمیع الأحكام مجری من لانسب له ولاحسب ولا قرابة ولا علاقة. آیا (اهل سنت) نمیبینند که امامیه بسوی آن عترت رسول التفاتی نمیکنند که مخالف امامیه شده واز طریق مذهبی امامیه منحرف گشته و از مسلک امامیه در باب امامت جدا گشته. و امامیه برای اینچنین عترت رسول ذرهی از مدح و تعظیم نمیکنند بلکه امامیه از چنین عترت تبرا میکنند با چنین عترت عداوت میدارنند و چنین عترت را در تمام احکام مانند آن کس قرار میدهند که (او را با رسول) نسبی نه باشد و نه صاحب حسب بود نه قرابتی و تعلقی (با رسول) داشته باشد. حاصل این عبارت این است که شیعه با عترت رسول محبت نمیدارند بلکه با مذهبی که از ابن سبا بمیراث یافتهاند مشغوفاند. و هر که در مذهب ایشان نیست اگرچه از عترت باشد تخته مشق بغض وعداوت و هدف سهام تبرا و لعنت ایشان است. تا امام حسن عسکری قریب دو هزار نفوس از عترت رسول گذشتهاند، علاوه دوازده امام شاید هفت یا هشت کس را در مذهب خود ادعا خواهند کرد. اگرچه ادعای ایشان بر دوازده امام هم افتراست، پس از دو هزار نفوس زاید از زاید بیست کس محبوب و آن هم بآن حسن سلوک که مذکور شد و باقی همه مبغوض، اینست حقیقت محبت اهل بیت.
عاذنا الله عنه. هذا آخر ما أردت إیراده فی هذا المقام والحمدلله أولا وآخراً.
شکر که این نامه به پایان رسید
نحیهی این خرقه به دامان رسید
وصلى الله على خیر خلقه سیدنا محمد وعلى آله وصحبه أجمعین،
وآخر دعوانا أن الحمدلله رب العالمین.