تفسیر آیت استخلاف سورهی نور ـ پاره سیزدهم
﴿ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ كَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمۡ دِينَهُمُ ٱلَّذِي ٱرۡتَضَىٰ لَهُمۡ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّنۢ بَعۡدِ خَوۡفِهِمۡ أَمۡنٗاۚ يَعۡبُدُونَنِي لَا يُشۡرِكُونَ بيشَيۡٔٗاۚ وَمَن كَفَرَ بَعۡدَ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٥٥ ﴾[النور: ۵۵].
ترجمه: وعده داده است خدا آنان را که ایمان آوردند از شما [۴۷]و کارهای نیک کردند که ۱- ضرور ضرور خلافت دهد ایشان را در زمین چنان که خلافت داده بود آنان را که پیش ازیشان بودند. ۲- و ضرور ضرور تمکین دهد برای ایشان دین ایشان را که پسند کرده است خدا برای ایشان و ۳- ضرور ضرور تبدیل کند خوف ایشان را بامن. عبادت کنند ایشان مرا و شریک نخواهند کرد ایشان با من چیزی را، و کسیکه کفر [۴۸]کند بعد ازین پس آن کفر کنندگان نافرمان هستند.
درین آیت کریمه حق تعالی وعدهی سه نعمت فرموده: اول استخلاف فی الارض، دوم تمکین دین پسندیده، سوم تبدیل خوف. واین وعده را مخصوص گردانیده بکسانیکه در زمانه ماضی یعنی [۴۹]قبل نزول این آیت بایمان و عمل صالح موصوف شده در وقت نزول این آیت موجود [۵۰]بودند. پس اگر از جماعت موعود لهم کسی را یکی را یا زیاده را این هر سه نعمت حاصل شود وعدهی الهی صادق خواهد شد و آن کس خلیفهی برحق خواهد بود و خلافتِ او قطعاً و یقیناً خلافت موعوده این آیت خواهد بود. واگر از جماعت موعود لهم کسی را مجموعه این هر سه نعمت حاصل نه شود معاذالله خلف وعده الهی لازم آید و آن محال است. لهذا ضروری است که از جماعت موعود لهم یکی را یا متعدد را مجموعه این هر سه نعمت حاصل شود.
واین هم در لحاظ باید داشت که حق تعالی درین آیت استخلافِ این جماعت موعود لهم را باستخلاف پیشینیان تشبیه داده و مراد از پیشینیان یا خلفای حضرت موسی÷اند که خلفای وی حضرت یوشع وحضرت کالب و حضرت یوسا قوس بسی با قوت و با شوکت و با عظمت و با جلالت بودند اشاعت دین خوب کردند و فتوحات عظیمه بدست آوردند چنانچه در تاریخ بنی اسرائیل مذکورست. یا مراد از پیشینیان حضرت داود و حضرت سلیمان†اند که حق تعالی ایشان را نیز پادشاهت عظیمه داده بود و لفظ خلیفه هم اطلاق فرموده، قوله تعالی: ﴿ يَٰدَاوُۥدُ إِنَّا جَعَلۡنَٰكَ خَلِيفَةٗ فِي ٱلۡأَرۡضِ ﴾[ص: ۲۶]. و فائده این تشبیه، یکی اظهار این امر است که این استخلاف مانند استخلاف سابق سلطنت عظمی خواهد بود مشتمل بر فتوحات عظیمه. دوم اظهار عظمتشان این خلفای موعودین است که ایشانرا محض خلیفه ندانید ایشان مانند انبیای بنی اسرائیلاند و خلافت ایشان همرنگ نبوت است. ازین جاست که علمای محققین متفقاند بر اینکه خلافت این هر سه بزرگان علی منهاج النبوة بوده.
بعد ازین دیدیم که از جماعت موعود لهم صرف چهار کس بر سریر خلافت نشستند: ۱- ابوبکر صدیق ۲- عمر فاروق ۳- عثمان ذوالنورین ۴- علی مرتضی رضی الله تعالی عنهم اجمعین. درین چهار بزرگوار دربارهی حضرت علی مرتضی شیعه و اهل سنت هر دو متفقاند که او را مجموعه هر سه نعمت حاصل نبود. اهل سنت میگویند که او را دو نعمت حاصل بود یکی استخلاف فی الارض زیرا که مهاجرین و انصار بدست او بیعت خلافت کرده بودند. دوم تمکین دین زیرا که دین او همان بود که دین تمام مهاجرین و انصار بود و آن دین در زمانهی حضرات خلفای ثلاثه ممکن گشته بود. صرف نعمت تبدیل خوف حاصل نبود زیرا که در عهد وی خانه جنگیهای شدید روی نمود در آن خانه جنگیها تمام زمانهی خلافت او صرف شد. و شیعه میگویند که او را از این سه نعمت صرف یک نعمت استخلاف حاصل بود و آن هم محض برای نام، نه در حقیقت دو نعمت برای نام هم حاصل نبود یعنی تبدیل خوف و تمکین دین زیرا که دین او آن دین نبود که مهاجرین و انصار میداشتند. او دین اصلی خود را همیشه مخفی میداشت حتی که در زمانه خلافت خود هم گاهی قدرت بر اظهار دین خود نیافت و گاهی یارای آن نداشت که خلافت خود را منصوص من الله گوید، نه گاهی از نماز تراویح که معصیتی است کبیره منع توانست کرد، نه متعه را که عبادتی است عظیم الشان ترویج نمود، نه فدک به وارثان فاطمه حواله کرد و نه احکام خلاف قرآن را که رائج بود اصلاح فرمود، و نه زنان مومنه را که در تصرف ناجائز مردمان بودند بساحل نجات رسانید. المختصر، حضرت علی مرتضی باتفاق فریقین مصداق این آیت نبود و او را مجموعه هر سه نعمت حاصل نه شد. پس اگر حضرات خلفای ثلاثه را که حصول این هر سه نعمت بایشان از بدیهیات [۵۱]است و کسی انکار آن نتواند کرد مصداق این آیت قرار ندهند و خلافت ایشان را خلافت موعودهی این آیت نه گویند تکذیب آیت میشود و خلف وعدهی خداوندی لازم میآید. لهذا به یقین معلوم شد که این هر سه بزرگوار خلیفه راشد بودند و خلافت ایشان خلافت موعودهی آیت است و مثل خلافت پیشینیان همرنگ نبوت است. حضرت شیخ ولی الله محدث دهلوی در إزالة الخفاء تحت استدلال این آیت چه خوش گفته میفرماید که:
پس اگر دران زمان استخلاف موعود متحقق نشد الی یوم القیامه بودنی [۵۲]نیست. ودر آن زمان غیر این عزیزان ممکن نشدند و مستخلف نه شدند پس مستخلفین و ممکنین ایشاناند بالقطع و آن جاهلان که میگویند خلافت را از مستحق آن غصب کرده شد و به غیر مستحق رسید مکذب خدا و مکذب رسول اویند.
این جا یک نکته دیگر هم باید فهمید. دلالت آیهی استخلاف بر حقیقت خلافت خلفای ثلاثه اگرچه مثل روز روشن ظاهرست لیکن این دلالت مانند دلالت حدیث رایت است بر محب و محبوب خدا و رسول بودن حضرت علی مرتضی، رسول خدا جروزی در جنگ خیبر فرمود: «لأعطین الرّایة غداً رجلا یحب الله ورسوله ویحبه الله ورسوله» [۵۳]. در آن وقت مسلمین به یقین دانستند که فردا رایت بهرکه داده خواهد شد آن کس محب و محبوب خدا و رسول است لیکن ندانستند که آن کدام کس است که باین دولت سرفرازی خواهد یافت. روز دیگر چون رایت به حضرت علی مرتضی عطا شد به تحقیق پیوست که آن شخص موصوف اوساست. همچنین وقتی که آیت استخلاف نازل شد این قدر به یقین معلوم شد که از جماعت موعود لهم کسی را این هر سه نعمت حاصل خواهد شد و او خلیفه برحق و خلیفه موعود خواهد بود و خلافت او مثل پیشینیان ملک عظیم مشتمل بر فتوحات عظیمه کثیره و همرنگ نبوت خواهد بود لیکن هیچ ظاهر نشد که آن شخص کیست و یکی است یا متعدد چون نعمتهای موعودهی این آیت بر دست خلفای ثلاثه بحصول پیوست به تحقیق متیقن شد که آن خلیفه موعود ایناند و در آیت استخلاف ایشان مراد بودند. شیخ ولی الله محدث دهلوی میفرماید:
بعد انطباق اوصاف بر همه منکشف شد که آنچه حق بود واقع شد و چشم واگشت بر آنکه (انتخاب حضرت صدیق برای خلافت) فعل جماعت نبود، وعد الله بود که از پس پرده چندین افکار واقعیه بروز نمود.
کار زلفِ تست مشک افشانی اما عاشقان
مصلحت را تهمتی برآهوی چین بستهاند
مدارِ استدلالِ این آیت چنانچه که نوشته شد بر دو چیز است. یکی آنکه وعدهی این آیت مخصوص است به حاضرینِ وقتِ نزول. دوم آنکه باتفاق فریقین حضرت علی مرتضی را مجموعهی این هر سه نعمت حاصل نبود لهذا دلائل این هر دو امر واضح تر مینگارم.
بدانکه مخصوص بودن صیغه حاضر به حاضر و صیغه غائب بغائب مقتضای آفت است ودر این امر گنجایش اختلاف اصلاً نیست. در قرآن مجید و احادیث صرف در خصوصِ احکام غائبین را در حکم حاضرین شریک میسازند نه بسبب صیغه، بلکه به سبب دیگر که مقتضی آن است. در اصول فقه نیز بلا اختلاف عند الفریقین مسلم است که صیغه حاضر مخصوص به حاضر میباشد و جائیکه غائبین را شریک حاضرین میسازند آنجا به سبب دلیلی خارجی چنین کردهاند. صیغه آنجا هم مقتضی شرکت غائبین نیست در معالم الاصول که اصول فقه مذهب شیعه است بتصریح تمام این مساله مذکور است، عبارت معالم الاصول در فصل دوم در بیان روایات تبدیل الفاظ قرآن منقول شده و من ازین تنزل کرده میگویم که اگر صیغهی حاضر را به حاضرین مخصوص نداریم بلکه غائبین را هم شریک حاضرین سازیم درین صورت خرابیهای چند لازم میآید. اول: اینکه ﴿ مِنكُمۡ ﴾بیکار میشود، بغیر این لفظ این مطلب حاصل میشد. دوم: اینکه در هر زمانه مومنین صالحین را نعمتهای موعودهی آیت حاصل نیست لهذا خلف وعده الهی لازم خواهد آمد. نعوذ بالله منه، ودر این صورت هم شیعه را هیچ فائده نیست زیرا که زمانه حضرات خلفای ثلاثه در این صورت هم داخل آیت خواهد بود. مقصود شیعه آن است که حضرت امام مهدی را مصداق آیت قرار داده شود و وعدهی آیت متعلق بزمانه او نموده شود لیکن این مقصود وقتی حاصل شود که صیغه حاضر را اطلاق کردن و از حاضرین کسی را مراد نداشتن و از غائبین هم بعد از منه طویله شخصی را مراد گرفتن جائز باشد حالانکه کسی قائل بجواز آن نیست و نه در هیچ قرنی و هیچ ملکی و هیچ زمانی این چنین استعمال به وقوع آمده، و از همه بالاتر خرابی این است که جماعتی را بصیغهی حاضر مخاطب کرده بشارت نعمتی دادن که در آن نعمت اصلا حصهی آن جماعت نباشد فریب عظیم است. (تعالى الله عن ذلک علوا کبیراً). حضرت شیخ ولی الله محدث دهلوی در ازالة الخفا تحت همین آیت میفرماید:
﴿ مِنكُمۡ ﴾محتمل دو معنی است من الأمة المحمدیة أو من الحاضرین عند نزول الأیة، وعند التحقیقمعنی ثانی متعین است زیراکه در معنی اول تکرار بلافائده لازم میآید لفظ: ﴿ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ﴾از آن کلمه مغنی است و چون دانسته شد که مراد حاضرین سورهی نوراند حضرت معاویه و بنی امیه و بنی عباس از آن خارج شدند.
و مولانا شاه عبدالعزیز محدث دهلوی در تحفه اثنا عشریه باب امامت تحت همین آیت میفرماید:
حاصل این آیت این است که حق تعالی وعده فرمود کسانی را که در وقت نزول سورهی نور ایمان آورده و عمل صالح کرد ه بودند.
باقی ماند این امر که باتفاق فریقین حضرت علی مرتضی را مجموعه این هر سه نعمت حاصل نبود پس برای آن یک دو قول علمای اهل سنت و اقوال و روایات علمای شیعه ذکر میکنیم.
امام فخرالدین رازی در تفسیر کبیر میفرماید: المراد بهذا الاستخلاف طریقة الإمامة ومعلوم أن بعد الرسول الاستخلاف الذی هذا وصفه إنما كان فی أیام أبی بكر وعمر وعثمان لأن فی أیامهم كانت الفتوح العظیمة وحصل التمكین وظهور الدین والأمن، ولم یحصل ذلك فی أیام علیس. مراد باین استخلاف طریقه امامت است و معلوم است که بعد رسول جاستخلافی که صفت او این باشد (که درین آیت مذکورست) صرف در زمان ابوبکر و عمر و عثمان یافته شد زیرا که در زمان ایشان فتوح عظیمه بوجود آمد و تمکین و غلبهی دین و امن حاصل شد و این امور در ایام علیسیافته نشد. ومولانا شاه عبدالعزیز محدث دهلوی درتحفه بعد عبارت منقوله بالا میفرماید:
پس مجموع این امور چون در وعده الهی داخل شدند واقع شدنی است و الا خلف در وعدهی حق تعالی لازم آید و مجموع این امور در ماسوای خلفای ثلاثه واقع نه شد.
اکنون اقوال علمای شیعه در روایات ایشان باید شنید که چه قدر صریح اقرار کرده قاضی نورالله شوستری (در جواب این اعتراض علامه ابن روزبهان که اگر متعه در حقیقت حلال بود و حضرت عمر از جانب خود آن را حرام کرده بود حضرت علی در زمانهی خلافت خود چرا اعلان حلت آن نه فرمود) در احقاق الحق مطبوعه ایران ص ۲۴۴ مینویسد: والحاصل أن أمر الخلافة ما وصل إلیه إلا بالاسم دون المعنی، وكان÷ معارضا منازعا مبغضا فی أیام ولایته وكیف یأمن فی ولایته الخلاف علی المتقدمین علیه وكل من بایعه وجمهورهم شیعة أعدائه ومن یری أنهم مضوا علی أعدل الأمور وأفضلها وأن غایة أمر من بعدهم أن یتبع طرائقهم ویقتفی آثارهم. و حاصل این است که خلافت به جناب امیر نرسیده
بود مگر برای نام، نه در حقیقت، و آنجا÷معارضه کرده میشد ونزاع کرده میشد و از وی بغض داشته میشد در ایام خلافت وی. و آن جناب چگونه بیخوف شده مخالفت پیشنیان خود کردی حال این بود که تمام آنانکه آن جناب بیعت کرده بودند و جمهورشان از گروه دشمنان وی بودند و میدانستند که خلفای پیشین بر بهترین روش و افضلترین سیرت بودند و انتهای خوبی کسی بعد ایشان بود اینست که پیروی راههای ایشان کند و از پس نشانهای قدمهای ایشان رود. و در کافی کتاب الروضه ص ۲۹ خود از زبان مبارک حضرت علی مرتضی مروی است: قد عملت الولاة قبلی أعمالا خالفوا فیها رسول الله متعمدین بخلافه ناقضین لعهده مغیرین لسنته ولو حملت الناس علی تركها وحولتها إلی مواضعها وإلی ما كانت فی عهد رسول الله ج لتفرق عنی جندی. هر آئینه کردهاند والیان امر که پیش از من بودند کارهای که در آن مخالفت رسول الله کردهاند و بالقصد مخالفت کردهاند و عهد او را شکسته و سنت او را تبدیل کردهاند. و اگر من آماده کنم مردمان را بر ترک آن، و آن کارها را در صورتی که بزمانه رسول الله جبودند گردانم هرآئینه لشکر من از من جدا گردد.
وهمدرین روایت بعد ارشاد مذکور چند امثلهی قائم داشتن احکام ظلم و جور بیان فرمودند که: لرددت فدك إلی ورثة فاطمة علیها السلام وأقطعت قطائع أقتطعها رسول الله ج لأقوام لم تمض لهم وأتنفذ ورددت قضایا من الجور قضی بها ونزعت نساء تحت رجال بغیر حق فرددتهن إلی أزواجهن وحملت الناس علی حكم القرآن ومحوت دواوین العطایا وأعطیت كما كان رسول الله یعطی بالسویة وحرمت المسح علی الخفین اذ تفر قواعنی [۵۴] والله لقد أمرت الناس ألا یجتموا فی شهر رمضان إلا فی فریضة وأعلمتهم أن اجتماعهم فی النوافل بدعة فنادی بعض أهل عسكری ممن یقاتل معی یا أهل الإسلام غیرت سنة عمر، ینهانا عن الصلاة فی شهر رمضان تطوعاً اگر فدک را به وارثان فاطمه علیها السلام واپس کنم و جاگیرها بدهم که داده بود رسول خدا جمردمان را، مگر داده نشد ایشان را و نافذ نکرده شد و اگر روگردانم فیصلههای ظلم را که حکم کرده شده بآن و اگر بر آورم زنان را که ناحق در قبضه مردانند واپس کنم ایشان را بسب وی شوهران آنها و آماده کنم مردمان را بر حکم قرآن و محو کنم دفاتر عطایا را و بدهم به تقسیم مساوی چنان که میداد رسول خدا و حرام گزانم مسح موزها را، هر آئینه جدا شوند مردمان از من والله حکم داده بودم مردمان را که جمع نه شوند در ماه رمضان مگر برای نماز فرض و آگاه کردم ایشان را که جمع شدن برای نوافل بدعت است. پس ندا کردند بعض لشکریان من که همراه من با دشمنان من قتال میکنند که ای اهل اسلام سنت عمر تبدیل کرده میشود این کس (یعنی علی) مارا از نوافل در ماه رمضان منع میکند. امثال این روایات و اقوال در کتب شیعه بسیار از بسیار است و چرا نباشد که بنیاد مذهبشان بر همین است که حضرت علی و سائر ائمه آنچه مذهب خود ظاهر میکردند آن مذهب اصلیشان نبود.
تفسیر آیه استخلاف بعونه تعالی تمام شد. عبارات تفاسیر اهل سنت و شیعه به بسط و تفصیل در رساله «تفسیر آیه استخلاف» هر که خواهد مطالعه کند. همه مفسرین این آیت را برای ثبوت خلافت خلفای راشدین نص صریح میگویند. مثلاً حضرت شیخ ولی الله محدث دهلوی در فصل ششم از ازالة الخفا که بهترین تفسیر قرآن عظیم است تحت آیه استخلاف میفرماید.
فقیر گوید: این آیت نص است در اثبات خلافت خلفاء و تاویلات بعیده که اهل اهواء میکنند ایشان را از وادی عصیان بر نمیآرد چنان که در فصل سوم بسط نمودیم.
و علامه زمخشری در تفسیر کشاف مینویسد: فإن قلت: هل فی هذه الآیة دلیل علی أمر الخلفاء الراشدین؟ قلت: أوضح دلیل وأبینه. پس اگر پرسی که آیا درین آیت دلیل هست بر خلاف خلفای راشدین؟ جواب گویم که واضحترین دلیل است و روشنتر.
و امام بغوی در تفسیر معالم التنزیل میفرماید: وفی الآیة دلالة علی خلافة الصدیق وإمامة الخلفاء الراشدین. در این آیت دلالت است بر خلافت حضرت صدیق و امامت خلفای راشدین.
و صاحب تفسیر مدارک میفرماید: والآیة أوضح دلیل علی حقیة خلافة الخلفاء الراشدین رضی الله عنهم أجمعین. این آیت روشن تر دلیل است بر حقیقت خلافت خلفای راشدین شاجمعین.
و از مفسرین شیعه، علامه محسن کاشی در تفسیر صافی مینویسد: وعن الباقر: ولقد قال الله فی كتابه لولاة الأمر من بعد محمد خاصةً:﴿ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ ﴾[النور: ۵۵] إلى قوله: ﴿ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٥٥ ﴾. روایت است از امام باقر که الله تعالی در کتاب خود خاص برای والیان امر که بعد از محمد جبودند فرموده که: ﴿ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ ﴾[النور: ۵۵] إلى قوله: ﴿ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٥٥ ﴾. باز همین مفسر در سوره تحریم از تفسیر قمی که مصنف آن شاگرد خاص امام معصوم است میآرد که: فقال: إن أبابكر [۵۵] یلی الخلافة بعدی ثم بعده أبوك. فرمود رسول (بام المومنین حضرت حفصه) که ابوبکر والی خلافت خواهد بود بعد از من و بعد او پدر تو باز همین مفسر در همین مقام این روایت را بحواله تفسیر مجمع البیان و تفسیر عیاشی از امام باقر آورده و علامه فتح الله کاشانی در تفسیر منهج الصادقین تحت همین آیت مینویسد.
در اندک فرصتی حق تعالی بوعدهی مومنان وفا نمود جزائر عرب و دیار کسری و بلاد روم بدیشان ارزانی داشت.
روایات شیعه چندی در فصل پنجم خواهد آمد. ان شاءالله تعالی.
[۴۷] خطاب است به بنی آدم که بوقت نزول این آیت موجود بودند که ای بنی آدم، هر کس که از شما ایمان قبول کرده و اعمال صالحه بجا آورده او را نعمتهای مذکوره داده خواهد شد. مقصود آیت ترغیب است بایمان وعمل صالح چنانچه این مقصود از سباق و سیاق آیت ظاهرست. [۴۸] کفر گاهی بمعنی کفر حقیقی که ضد اسلام است میآید درین صورت معنی آیت این باشد که هر کسی که بعد این بشارت عظمی اسلام قبول نکند او سخت نافرمان است. و گاهی بمعنی کفران نعمت یعنی ناشکری میآید، درین صورت معنی آیت این باشد که هر که بعد عطای این نعمتهای موعوده ناشکری کند او سخت نافرمان است. مفسرین مینویسند که أول من كفر قتلة عثمان یعنی اول کسیکه ناشکری این نعمتها کردند قاتلان حضرت عثمان بودند و اشد ناشکری کنندگان روافضاند. [۴۹] زیرا که کلمه «آمنوا وعملوا» صیغههای ماضی است. [۵۰] زیرا که «منکم» ضمیر حاضرست. [۵۱] استخلاف فی الارض ازین بهتر چه خواهد بود که چنین بیعت کامل بر دست حضرت صدیق واقع شد که شیعه هم اقرار میکنند که تمام امت به رضا و رغبت بر دست حضرت صدیق بیعت کرد صرف پنج کس بودند که بیعت کردند مگر بغیر رضا و رغبت: ۱- علی ۲- ابوذر ۳- سلمان ۴- مقداد ۵- عمار. در کتاب احتجاج طبرسی مطبوعه ایران ص ۳۸ از سلمان فارسی آورده «وما من الأمة أحد بایع مكرهاً غیر علی واربتعنا».و نزد اهل سنت این پنج بزرگ هم برضا و رغبت بیعت کرده بودند و برین دلائل بسیارست. استخلاف فی الارض ازین بهتر چه خواهد بود که موافق تشبیه به پیشینیان فتوحات عظیمه و ملک عظیم بایشان ارزانی شد و در اندک مدت تمام جزیرهی عرب وملاک کسرى و قیصر و غیره در ملک و تصرف ایشان درآمد و تمکین دین ازین خوب تر چه خواهد بود که دین اسلام در تمام اطراف عرب و عجم شایع شد و در هر مقام مساجد بنا گردید ومفتیان و قضاة و فقها مقرر گشتند. دو بازوی کفر بودند کسری و قیصر این هر دو بازو بشکست، تبدیل خوف ازین کامل تر چه خواهد بود که مسلمانان را نه خوف دشمن بیرونی باقی ماند نه خوف دشمن اندرونی. دشمن بیرونی فنا گردید و بیطاقت شد و دشمن اندرونی اصلاً وجود نداشت. خود شیعه معترفاند که در زمان حضرات خلفای ثلاثه مسلمانان با هم متفق و متحد بودند اختلافی و نزاعی در میان ایشان نبود. چنانچه درنهج البلاغه است که بوقت مشوره جنگ ایران حضرت علی به حضرت عمر فرمود که «والعرب الیوم وإن كانوا قلیلاً فهم كثیرون بالإسلام وعزیزون بالاجتماع».این خطبه حضرت علی در فصل پنجم ان شاءالله خواهد آمد. [۵۲] زیرا که بعد آن زمان از جماعت موعود لهم کسی باقی نماند. [۵۳] ترجمه: فردا رایت خواهم داد مردی را که محب خدا و رسول است و محبوب خدا و رسول او خواهد بود. [۵۴] درین روایات و امثال این روایات دو چیز قابل عبرت است. این چنین مظالم شدیده و اعمال خبیثه را حضرت علی چرا باقی داشت؟ آخر خلافت او برای چه کار بود و این چنین خلافت راچرا ترک نه کرد؟ شوق حکومت و ذوق لقب امیرالمومنین در دل او چرا این قدر بود که این مظالم را برگردن خود بار کرد. مسلمانان آن زمان خصوصاً آنانکه بر دست حضرت علی بیعت کرده بودند وبحکم او جهاد کرده جانهای خود فدا مینمودند چرا این قدر محبت و حسن عقیدت به حضرت عمر میداشتند که بعد از وفات وی که خونی و طمع از وی باقی نبود همچو نماز تراویح که عبادتی است بسی با مشقت ترک نمیکردند وممانعت خلیفه وقت را در خاطر نمیآوردند؟ فاعتبروا یا أولی الأبصار. [۵۵] این روایت درکتب اهل سنت هم باسانید متعدده مروی است حضرت محدث دهلوی در إزالة الخفاء در فصل سوم میفرماید: «وعن ابن عباس قال: والله إن إمارة أبی بكر وعمر لفی كتاب الله، قال الله تعالى:﴿ وَإِذۡ أَسَرَّ ٱلنَّبِيُّ إِلَىٰ بَعۡضِ أَزۡوَٰجِهِۦ حَدِيثٗا ﴾[التحریم: ۳]. قال لحفصة: أبوك وأبوعائشة أولیاء الناس بعدی فإیاك أن تخبری به أحداً». أخرجه الواحدی وله طرق، ذكر بعضها فی الریاض النضرة».ترجمه: ابن عباس فرمود که والله خلافت ابوبکر در کتاب الله مذکورست قال الله تعالی: ﴿ وَإِذۡ أَسَرَّ ٱلنَّبِيُّ... ﴾إلی آخره. فرمود رسول خدا جبه حفصه که پدر تو و پدر عائشه والیان امت خواهند بود بعد از من. خبر مکن باین امر کسی را. برای این حدیث سندهاست که بعض آن در کتاب ریاض النضرة مذکورست باز همین روایت را در فصل ششم از حضرت عائشه و حضرت علی و میمون بن مهران و حبیب بن ابی ثابت وضحاک و مجاهد نقل کرده.