باقیات صالحات ترجمه آیات بینات

فهرست کتاب

سیدنا حسن بن علیب

سیدنا حسن بن علیب

بدسلوکی شیعیان پاک با حضرت ممدوح تا باین‌جا رسید که همه متفق شده برین کار کمر بستند که حضرت ممدوح را دست و پا بسته به حضرت معاویه بدهند یا بالفاظ دیگر بدست حضرت معاویه بفروشند، حضرت ممدوح بسیار صائب الرای و روشن ضمیر بود و چرا نباشد که بهترین انبیا جاو را مشابه خود فرموده بود هم در صورت و هم در سیرت. لهذا بر مکنون شیعیان پاک متنبه شد و با حضرت معاویه صلح کرده خود را از پنجه ایشان رهانید. شیعیان پاک بسی غضبناک شدند که شکار از دست رفت پس اراده‌ی قتل او کردند مگر مقدر نبود و خیمه او تاراج کردند که حتی که مصلی از زیر پای او ربودند و همه اموال او بغارت بردند و او را مذل المومنین (ذلیل کننده مومنان) خطاب دادند. اولاد او را از امامت تا قیام قیامت محروم کردند. این همه مضامین در کتب معتبره شیعه مذکور است بطور مثال قدر قلیلی از آن منقول می‌شود.

در احتجاج طبرسی مطبوعه ایران ص ۱۳۸ می‌آرد. عن زید بن وهب الجهنی قال: لما طعن الحسن بن علی بالمدائن أتیته وهو متوجع فقلت: ما تری یا ابن رسول الله! فإن الناس متحیرون؟ فقال: أری والله معاویة خیراً لی من هؤلاء یزعمون أنهم شیعتی ابتغوا قتلی ونهبوا ثقلی وأخذوا مالی والله لأن أخذ من معاویة عهداً حقن به دمی وأمن به فی أهلی خیر من أن یقتلونی فتضیع أهل بیتی وأهلی. روایت است از زید بن وهب جهنی که گفت: چون به نیزه زخمی کرده شد حضرت حسن در شهر مدائن، نزد او رفتم و او مبتلای درد و الم بود، باو گفتم که ای فرزند رسول خدا، چه رای داری درین امر زیراکه مردمان متحیراند؟ فرمود: سوگند بخدا معاویه را من ازیشان برای خود بهتر می‌دانم. ایشان ادعا می‌کنند که شیعه من‌اند و اراده قتل من کردند و سامان مرا بغارت بردند و مال من در قبضه خود کردند. سوگند بخدا اینکه از معاویه عهدی بگیرم و ذریعه آن خون خود را محفوظ سازم و برای اهل خود امن حاصل کنم بهترست از آنکه ایشان مرا قتل کنند و اهل بیت من و اهل من ضایع شوند. و علامه باقر مجلسیس در جلاءالعیون می‌نویسد:

ابن بابویه بسند معتبر روایت کرده است که سدیر صیرفی (شیعه‌ی خاص) بخدمت امام محمد باقر گفت که چگونه امام حسن امام شد و حال آنکه خلافت را به معاویه گذاشت؟ حضرت فرمود که بس کن او داناتر بود بآنچه کرد.

و در کتاب احتجاج روایت کرده که چون حضرت امام حسن صلوات الله علیه با معاویه صلح کرد مردم بخدمت آن حضرت آمدند و بعضی او را ملامت کردند بر بیعت معاویه.

وایضاً روایت است که چون خنجر بحضرت امام حسن صلوات الله زدند در مدائن زید بن وهب جهنی بخدمت آن حضرت رفت و آن حضرت در درد و الم بود گفت: چه مصلحت می‌دانی یا ابن رسول الله، بدرستیکه مردم متحیر‌اند درین کار؟ حضرت فرمود که بخدا سوگند که معاویه از برای من بهترست ازین جماعت که دعوی میکنند که شیعه‌ی من‌اند و اراده‌ی قتل من کردند و مال مرا غارت کردند. نیز درجلاءالعیون است که شیخ کشی بسند معتبر از حضرت امام محمدباقر÷روایت کرده است که روزی حضرت امام حسن بخانه نشسته بود ناگاه سواره‌ی آمد که او را سفیان بی‌علی می‌گفتند و گفت: السلام علیک ای ذلیل کننده مومنان. نیز در جلاءالعیون است.

پس با پسرش امام حسن بیعت کردند و بعد از بیعت با او غدر و مکر کردند و خواستند که او را به دشمن دهند و اهل عراق بر روی او ایستادند و خنجر به پهلویش زدند و خیمه‌اش را غارت کردند حتی که خلخال‌های کنیزان آن حضرت را از پاهای ایشان بیرون آوردند و او را مضطر کردند تا آنکه با معاویه صلح کردند، خون‌های خود و اهل بیت خود را حفظ کردند و اهل بیت او بسیار اندک بودند. پس بیست هزار کس اهل عراق با حضرت امام حسین÷بیعت کردند و آن‌های که با او مبایعت کرده بودند شمشیر بر روی او کشیدند و هنوز بیعت‌های آن حضرت در گردن ایشان بود که او را شهید کردند.

و تحقیق این است که همین شیعیان پاک حضرت ممدوح را زهر خورانیده هلاک کردند رضی الله عنه وأرضاه.