باقیات صالحات ترجمه آیات بینات

فهرست کتاب

شهادت‌های ائمه كرام بر فضائل صحابه عظام

شهادت‌های ائمه كرام بر فضائل صحابه عظام

(حدیث اول)

در کتب شیعه بروایت ائمه کرام منقول است که پیغمبر خدا جفرمود: «أصحابی كالنجوم بأیتهم اقتدیتم اهتدیتم». یعنی اصحاب من مانند ستارگانند بهر که ازیشان اقتدا کنید هدایت خواهید یافت. نیز آن حضرت جفرمود: «دعوا لی أصحابی». یعنی بگذارید اصحاب مرا برای من. مقصود اینکه حقوق صحبت مرا در حق ایشان ملحوظ دارید و عیب جوئی و بدگوئی ایشان مکنید. این دو حدیث آخرالذکر را علمای شیعه لفظاً و معناً صحیح می‌گویند حتی که مصنف استقصاء الأفحام هم اقرار آن کرده، البته در صحت حدیث اول الذکر علمای شیعه گفتگوهای پراکنده کرده‌اند. لهذا در باب حدیث آخرالذکر بر همین قدر اکتفا می‌کنم که هر گاه علمای شیعه بصحت آن اقرار دارند پس سبب چیست که بران عمل نمی‌کنند و در حق صحابه کرام حقوق صحبت پیغمبر را چرا ملحوظ نمی‌دارند و چرا از عیب جوئی و بدگوئی ایشان باز نمی‌آیند؟ و چرا با وجود سفارش پیغمبر عداوت ایشان ترک نمی‌کنند؟ شیعه من اولهم الی آخر هم جواب این سوال نتوانند داد. باقی مانده حدیث اول الذکر، پس از کتب شیعه اقوال ائمه نقل کرده صحت آن ثابت می‌کنیم و علمای شیعه آنچه در تاویل و تحریف این حدیث گفته‌اند بطلان آن ظاهر می‌سازیم پس مخفی مباد که در کتاب عیون اخبار الرضا که از کتب معتمده‌ی مذهب شیعه است روایت کرده: «حدثنا الحاكم ابوعلی الحسن بن احمد البیهقی، قال: حدثنا محمد بن یحیی الصولی، قال: حدثنا محمدبن موسی بن نصر الرازی، قال: حدثنی أبی قال: سئل الرّضا÷عن قول النبی ج: أصحابی كالنجوم بأیهم اقتدیتم اهتدیتم وعن قوله: دعوا لی أصحابی فقال: هذا صحیح». یعنی کسی از امام موسی رضا÷پرسید که این حدیث پیغمبر جکه اصحاب من مانند ستارگان‌اند بهر که ازیشان اقتدا کنید هدایت خواهید یافت و این حدیث که بگذارید برای من یاران مرا (آیا در حقیقت این هر دو حدیث صحیح است؟) امام فرمود: آری صحیح است. ازین روایت ثابت شد که حدیث «أصحابی کالنجوم» به همان الفاظ که در کتب اهل سنت منقول است در کتب شیعه هم مروی است، و مزید برای علمای شیعه از زبان مبارک امام معصوم خود تصریح صحت آن نقل کرده‌اند. حدیث نجوم علاوه کتاب مذکور در کتب متعدده‌ی شیعه موجود است، شیعه را مجال آن نیست که از صحت این حدیث انکار کنند یا آن را اخبار احاد گفته گلو خلاصی خود نمایند. شیخ صدوق در معانی الاخبار و علامه طبرسی در احتجاج [۲۵]و ملا باقر مجلسی در بحارالانوار و ملا حیدر آملی در جامع الاسرار این حدیث را روایت کرده‌اند و به صحت آن معترف‌اند. طرفه تماشا اینکه تا وقتی که اهل سنت این حدیث را بحواله کتب شیعه نقل نه کرده بودند و صحت آن را از قول امام به ثبوت نه رسانیده بودند علمای شیعه بر بطلان این حدیث تقاریر عجیب و غریب می‌کردند و در اثبات موضوعیت این حدیث دفترها سیاه می‌نمودند حتی که قاضی نورالله شوستری در احقاق الحق می‌نویسد: «اما ما رواه من حدیث أصحابی كالنجوم، ففیه آثار من الوضع والبطلان مما لا یخفی». یعنی بر موضوع بودن این حدیث علامت‌هاست که پوشیده نیست. قاضی موصوف این هم خیال نه کرد که باین شد و مدعی دعوای موضوعیت حدیثی که می‌کند خود در کتب حدیث شیعه موجود است و روایتی که آن را باطل قرار داده اهل سنت را به سبب تخریج آن مطعون می‌کند خود در کتب شیعه بروایت ائمه کرام ثابت است. فرق این است که بیچاره اهل سنت از ضعفا و مجاهیل این روایت را نقل می‌کنند و در کتب شیعه خاص ائمه هدی روایت آن می‌نمایند. پس اگر روایت کرده‌ی اهل سنت را باطل گفتند یا خود اهل سنت راویان این حدیث را ضعیف گویند باکی نیست لیکن قاضی موصوف یا کسی از شیعیان اگر این حدیث را موضوع گوید و با وصف تصدیق امام رضا÷تکذیب آن نماید او دین خود را غارت می‌کند و بسبب تکذیب امام از دائره ایمان خارج می‌شود. اکنون که صحت این حدیث از کتب شیعه ثابت شد تاویلات و تحریفات علمای شیعه را ذکر کرده بطلان آن واضح می‌نمایم باید دانست که در کتاب عیون بعد نقل این روایت این عبارت افزوده است: «یرید من لم یغیر بعده ولم یبدل». یعنی مراد اصحاب، در این حدیث، کسانی‌اند که تغییر و تبدیل در دین خود نکردند. سائل باز از امام رضا پرسید که ما چگونه دانیم که اصحاب تغییر و تبدیل در دین خود کردند؟ امام فرمود: در حدیث نبوی وارد است که رسول فرمود: بعد از من چندی از اصحاب بروز قیامت از حوض من دور کرده خواهند شد، من خواهم گفت که خداوندا ایشان اصحاب من‌اند. خدا خواهد فرمود که تو نمی‌دانی که ایشان بعد تو چه کارها کردند پس ایشان بسوی دوزخ کشیده خواهند شد و من خواهم گفت که دور و دفع شوید از نزد من. مقصود از الحاق این ضمیمه آن که بعض اصحاب بسبب ارتداد از مصداق حدیث نجوم خارج شوند لیکن ما را ازین چه ضرر زیرا که اصحاب مقبولین ما نه در دین خود تغییر و تبدیل کردند نه از مصداق حدیث نجوم خارج شدند خود شیعه اعتراف می‌کنند که اصحاب مقبولین مصداق حدیث حوض نیستند چنانچه استقصاءالافحام می‌نویسد که «هرگز حدیث حوض در حق مقبولین اصحاب کرام جناب خیر الانام جنیست و هرگز این حدیث بران‌ها منطبق نمی‌تواند شد». باقی ماند این امر که خلفای راشدین و انصار و مهاجرین از اصحاب مقبولین‌اند ان شاءالله عنقریب در همین مبحث در فصل ارتداد صحابه ثابت خواهم کرد، و بفرض محال اگر بعضی از اصحاب مقبولین تغییر و تبدیل کرده باشند تا هم حدیث نجوم بر تعداد کثیر از صحابه کرام صادق خواهد آمد زیرا که آن حضرت÷که افصح الفصحا و ابلغ البلغاء بود در حدیث نجوم در تشبیه صحابه چنین چیز ذکر فرموده که آن چیز چنان که بر فضیلت صحابه دلالت می‌کند همچنان بر کثرت ایشان نیز دلالت می‌دارد یعنی لفظ نجوم. پس ارشاد آن سرور که اصحاب من مانند ستارگان‌اند، صاف ظاهر می‌کند که صحابه‌ی کرام مانند ستارگان بکثرت تعداد موصوف‌اند بجز جاهلی بی‌خرد کسی تشبیه ستارگان را بر معدودی چند استعمال نکند. ولو فرضنا برای ساعتی این هم تسلیم کنیم که مصداق حدیث نجوم اقل قلیل بلکه صرف دو سه کس بودند تا هم این حدیث برای ابطال مذهب شیعه کافی است زیرا که بنیاد مذهب شیعه برین عقیده است که اقتدای کسی بجز اهل بیت جائز نیست و مقتدای غیر اهل بیت هرگز هدایت نمی‌یابد و حدیث نجوم ظاهر می‌کند که اقتدای صحابه اگرچه دو سه کس باشند جائز و موجب هدایت است پس چون علمای شیعه دیدند که این ضمیمه هم فائده‌ی نبخشید ترک کرده به تاویلی دیگر آویختند وآن این که مراد از اصحاب در حدیث نجوم اهل بیت‌اند، چنانچه مصنف استقصاءالافحام می‌نویسد که «مراد از اصحاب در حدیث أصحابی کالنجوم بأیهم اقتدیتم اهتدیتم اهل بیت‌اند». لیکن این تاویل بدتر از تاویل اول است و بطلان آن بدلائل کثیره ظاهر و باهر. دلیل اول: اینکه از لفظ اصحاب اهل بیت را مراد گرفتن تحریف صریح است. لفظ اصحاب در لغت عرب برای آنانکه در صحبت باشند مخصوص است و لفظ اهل بیت برای اهل خانه. و در جاهای بسیار در احادیث نبویه و اقوال ائمه کرام این هر دو لفظ به همین معنی لغوی وارد شده، هیچ جا لفظ اصحاب بمعنی اهل بیت نیست، مثلاً امام زین العابدین در دعای خود که در کتاب صحیفه سجادیه منقول است می‌فرماید: «اللّهُمّ وَأَصْحَابُ مُحَمّدٍ خَاصّةً الّذِینَ أَحْسَنُوا الصّحَابَةَ». مثل این بی‌شمار احادیث و آثار است لیکن کسی آن‌جا از لفظ اصحاب اهل بیت را مراد نگرفته صرف همین حدیث نجوم است که در آن خلاف لغت و خلاف محاوره‌ی احادیث و آثار لفظ اصحاب را بمعنی اهل بیت گرفته‌اند. طرفه ماجرا این است که اگر اهل سنت می‌گویند که از لفظ اهل بیت ازواج مطهرات مراد‌اند بلکه تنزل نموده می‌گویند که ازواج مطهرات هم داخل اهل بیت‌اند و در حدیث مثل «أهل بیتی كسفینة نوح» ازواج مطهرات هم مصداق سفینه نوح‌اند و در آیه‌ی تطهیر ازواج مطهرات هم داخل اهل بیت‌اند. شیعه بمجرد شنیدن این کلمه از جامه بیرون می‌شوند و شور و غوغا برپا می‌کنند و قائل را گاهی ناصبی می‌گویند وگاهی خارجی حالانکه از لفظ اهل بیت ازواج را مراد داشتن نه خلاف لغت عرب است و نه خلاف محاورات قرآن و حدیث، بلکه در آیت تطهیر سیاق و سباق مقتضی آنست که صرف ازواج مطهرات مصداق اهل بیت باشند. بر اهل سنت این گرفت بی‌جا و برای خود این تحریف را روا دارند بلکه برین تحریف افتخارها می‌کنند و می‌نازند.

این سبزه‌ی و این چشمه و این لاله و این گل
آن شرح ندارد که بگفتار درآید

شاید شیعه گویند که در حدیث نجوم پیغمبر از راهِ تقیه برای خوش کردن صحابه کرام لفظ اصحاب استعمال فرموده و چون اهل بیت را ازین امر ناخوش دید برای خوش کردن‌شان فرمود که مراد از اصحاب شما را گرفته‌ام. این سخن البته لاجواب خواهد بود. دلیل دوم: بر بطلان این تاویل آنکه اگر از لفظ اصحاب اهل بیت مراد باشند لامحاله همان اهل بیت مراد خواهند بود که شرف صحبت آن سرور جیافته، پس دوازده امام که نزد شیعه مصداق اهل بیت‌اند کلهم مراد نخواهند بود زیرا که از ایشان صرف سه نفوس شرف صحبت یافته‌اند حضرت علی مرتضی و حضرات حسنین، لهذا لازم خواهد آمد که سوای این سه نفوس بقیه ائمه اهل بیت نباشند یا اقتدای‌شان موجب هدایت نباشد پس قطعاً از لفظ اصحاب اهل بیت را مراد گرفتن جائز نخواهد بود. شاید شیعه در جواب این دلیل گویند که بقیه ائمه اگر چه باعتبار عالم اجسام شرف صحبت نیافته‌اند لیکن باعتبار عالم ارواح کلهم به شرف صحبت مشرف بودند. دلیل سوم: بر بطلان این تاویل آنکه در کتاب عیون ضمیمه که در حدیث نجوم موجود است یعنی من لم یغیر بعده چنان که سابقاً منقول شد ازین تاویل منع می‌کند ورنه لازم خواهد آمد که در اهل بیت یعنی دوازده امام کسانی باشند که تغییر دین نمودند و مرتد شدند. مصنف این ضمیمه اگرچه تصنیف این ضمیمه برای خلفای راشدین کرده بود لیکن کسانی‌که از لفظ اصحاب اهل بیت را مراد گرفتند این ضمیمه را بر اهل بیت منطبق ساختند. عجیب قدرت خداوند است که چاهی که برای ما کنده بودند خود در آن افتادند.

عدو شود سبب خیرگر خدا خواهد
خمیر مایه دکان شیشته گر سنگ است

چون علمای شیعه دیدند که همه تاویل‌های‌شان بر باد رفت. بالاخر بحالت اضطرار از صحت حدیث نجوم منکر شدند. باری شکر خدا که از وجود این حدیث در کتب خود انکار ننمودند. مصنف استقصاء می‌نویسد که سائل از امام رضا درباره‌ی دو حدیث پرسیده بود لیکن امام فرمود: هذا صحیح. این جواب تعلق به حدیث اخیر یعنی «دعوا لی أصحابی» دارد، نه بحدیث اول، یعنی حدیث نجوم آن را هیچ تعلق نیست. اصل عبارت استقصاء این است: «از ملاحظه این حدیث شریف ظاهرست که آنچه مخاطب در ترجمه آن گفته که امام رضا÷حکم به صحت این هر دو حدیث نمود غیر صحیح است زیرا که هرگز تصریح به صحت هر دو حدیث درین روایت صراحةً که مدلول کلام اوست مذکور نیست بلکه لفظ هذا صحیح مذکور است و جائز است که آن متعلق بهر دو حدیث نباشد بلکه محتمل است که گو سائل در سوال از دو حدیث استفسار کرده بود مگر آن جناب در جواب یکی ازان که حدیث اخیرست بیان فرموده». ‌درین جواب باصواب لطیفهای بسیار است. اول: آنکه خود مجیب را بر جواب خود وثوق نیست می‌گوید که جائز است و محتمل و نمی‌گوید که ضروری است و یقینی است و ظاهر است که در منقولات مجرد احتمال کفایت نمی‌کند. دوم: آنکه این احتمال که شاید امام حکم خود فقط در صحت حدیث دوم داده باشد خلاف عقل است، زیرا که سائل از دو حدیث سوال کرده بودی «هذان صحیحان» ارشاد فرمودی بغایت رک یک است، اشاره‌ی هذا بسوی اشیای متعدده بتاویل مذکور در کلام عرب شائع و ذائع است. سوم: آنکه اگر فرض کنیم که جواب امام صرف به حدیث دوم تعلق دارد پس از شیعه می‌پرسیم که امام از حدیث اول چرا جواب نداد؟ و چرا به تصریح نگفت که الحدیث الاخیر صحیح؟ و چرا سائل را در اشتباه انداخت یقیناً سائل از کلام امام صحت هر دو حدیث اخذ نموده ورنه بار دگر پرسیدی که یا امام درباره حدیث اول چرا هیچ ارشاد نفرمودی. غالباً حضرات شیعه در جواب فرمایند که شان ائمه کرام همین است که در مساله جواب صاف ندهند و تقیه را کار فرموده همین سان جوابهای مجمل و مهمل بر زبان آرند. چهارم: آنکه قطع نظر ازین روایت تصدیق حدیث نجوم از احادیث دیگر هم می‌شود چنانچه ملاحیدر آملی در کتاب جامع الاسرار می‌آرد که روزی پیغمبر خدا جفرمود که «أنا كالشمس وعلی كالقمر وأصحابی كالنجوم بأیهم اقتدیتم اهتدیتم».یعنی: من مانند آفتابم و علی مانند ماهتاب و اصحاب من مانند ستارگان که بهر ستاره که اقتدا کنید هدایت یابید. معلوم نیست که بمطالعه این حدیث چه قدر شعله جانسوز از سینه‌های علمای شیعه جوش خواهد زد و شرارهایش با خرمن عقل ایشان چه خواهد کرد؟ اگر شیعه گویند که درین حدیث هم مراد از اصحاب اهل بیت‌اند پس جوابش سابقاً نوشته‌ایم، و این‌جا هم می‌نویسیم: لیکن قبل از جواب گزارش است که هرگاه صحت این حدیث ثابت شد پس حدیثی را که در عیون الرضا از امام رضا تصریح صحتش منقول است چگونه انکار خواهند کرد؟ چه مضمون هر دو یکی است؟ و نیز عبارت «من لم یغیر بعده»را که در حدیث سابق مذکور است چنان بر اهل بیت فرود خواهند آورد. اکنون بر تاویلات این حدیث توجه باید کرد، تقریری که علامه اثناعشری نموده صراحتا دلالت می‌کند برانکه مراد از اصحاب اهل بیت نیستند زیرا که در صدر این حدیث وارد شده که نبوت مثل نور آفتاب است و امامت مثل روشنی ماهتاب، و علم علما مانند درخشندگی ستارهاست، وهذه عبارته:«ورد فی اصطلاح القوم تسمیة الولایة بالشمس والقمر، والمراد بها ولایة النبی وولایة الولی ونسبة العلماء إلیها كنسبة النجوم إلی القمر والشمس (أی قوله) فكذلك لا یكون للعلماء قدرة ولا ظهور مع وجود الأوصیاء وأنوارهم من حیث الولایة ویؤید ذلك كله ما أشار إلیه النبی جبقوله: أنا كالشمس وعلی كالقمر وأصحابی كالنجوم بأیهم اقتدیتم اهتدیتم».پس ظاهر شد که اهل بیت یعنی دوازده امام در اولیا داخل‌اند و به شمس و قمر تشبیه‌شان مذکور است و تشبیه نجوم به علما صادق است نه بر اولیا، ازین تقریر علامه واضح شد که در حدیث اصحابی کالنجوم از لفظ اصحاب اهل بیت مراد نیستند بلکه مراد از اصحاب علما‌اند و این هم ثابت شد که حدیث نجوم حدیث صحیح است. اگر حضرات شیعه را ازین روایت هم سیری نشود روایتی دیگر پیش می‌کنیم شیخ صدوق در معانی الاخبار می‌آورد: «حدثنا محمد بن الحسن احمد الولید رحمه الله قال: حدثنا محمد بن الحسن الصفاء عن الحسن بن موسی الخشاب عن غیاث بن كلوب عن ابن عمار عن جعفربن محمد عن آبائه علیهم السلام قال: قال رسول الله ج: «ما وجدتم فی كتاب اللهﻷ فالعمل لكم به لا عذر بكم فی تركه، وما لم یكن فی كتاب اللهﻷ وكانت فیه السنة منی فلا عذر لكم فی ترك سنتی، وما لم یكن فیه سنة منی، فما قال أصحابی، فقولوا به إنما مثل أصحابی فیكم كالنجوم بأیها أخذ اهتدی، بأی أقاویل أصحابی أخذتم اهتدیتم واختلاف أصحابی لكم رحمة». یعنی امام جعفر صادق گفت که فرمود: پیغمبر خدا جکه هر چه یابید در کتاب خدا بران عمل کنید و شما را هیچ عذر در ترک عمل بآن نمی‌تواند بود و هر چه در کتاب خدا نیابید و لیکن سنت من دران باشد پس شما را هیچ عذر در ترک سنت من نمی‌تواند بود و در امری که سنت من هم نباشد پس آنچه اصحاب من گفته باشند بران عمل کنید زیرا که مثال اصحاب من در میان شما مانند ستارگان است که اقتدای هر ستاره‌ی که کنید هدایت یابید همچنین بر هر قول اصحاب من که عمل کنید هدایت خواهید یافت و اختلاف اصحاب من برای شما رحمت است. در صحت این حدیث کسی را مجال گفتگو نیست زیرا که این حدیث را علامه طبرسی در کتاب احتجاج و ملا باقر مجلسی در بحار الانوار تصدیق نموده‌اند، و چونکه این حدیث معنی مطابق حدیث سابق است بلکه درین حدیث جمله: (واختلاف أصحابی لكم رحمة)زائد است که تائید مزید آن روایت می‌کند پس تکذیب حدیث سابق که از عیون نقل کرده بودیم در حقیقت تکذیب امام موسی رضا است، وبالفرض اگر ما حدیث عیون را کان لم یکن گردانیم همین حدیث برای اثبات مدعای ما کافی است. و شیعه آنچه در تاویل این حدیث گفته‌اند بغایت سخیف است. شیخ صدوق بعد روایت این حدیث افزوده است: «فقیل: یا رسول الله! من أصحابک؟ قال: أهل بیتی». یعنی هر گاه که پیغمبر خدا جفرمود که اصحاب من مانند ستارگانند و اختلاف ایشان برای شما رحمت است. کسی پرسید که یا حضرت اصحاب تو کیستند؟ فرمود که اهل بیت من. بر همین الفاظ افزوده‌ی شیخ صدوق مصنف استقصاء الافحام تاویل خود را بنا کرده در جواب حدیث سابق گفته «پس اگر در حدیث عیون جواب آن حضرت متعلق بهر دو حدیث باشد و معنایش آن باشد که ازین حدیث نجوم مراد اصحاب‌اند مخالفت و مناقضت با حدیث معانی الاخبار و امثال آن لازم می‌آید لهذا قطعاً ثابت شد که جواب امام رضا÷متعلق بهر دو حدیث نیست بلکه آن حضرت فقط حال حدیث دعوا لی أصحابی بیان فرموده و تفسیر آن باصحابی که متغیر و متبدل نه شدند نموده زنگ شبه از خواطر اهل ایمان زدوده». درین جواب مصنف استقصا چند در چند سخافت‌هاست. اول: اینکه این جمله زائده که یا رسول الله اصحاب تو کیستند؟ طبع زاد حضرت شیخ صدوق است چه او درین فن استاد کامل بود و در روایات برای تائید مذهب خود تصرفها می‌نمود. ملا باقر مجلسی در بحارالانوار حدیثی که از ابوبصیردر معنی الفاظ شاء ماشاء منقول است تصریح کرده که شیخ صدوق درین حدیث تحریف کرده الفاظ حدیث را کم و بیش نموده، وهذه عبارته: «هذا الخبر مأخوذ من الكافی وفیه تغیرات عجیبة تورث سوء الظن بالصدوق وإنه إنما فعل ذلك لیوافق مذهب أهل العدل».پس باقرار ملاباقر مجلسی ثابت شد که جناب صدوق برای تائید مذهب خود تبدیل الفاظ احادیث می‌کرد در روایات تصرف‌های ناروا می‌نمود لهذا این حدیث که از آن فضائل صحابه ثابت می‌شود و مذهب شیعه از اول تا آخر باطل می‌گردد چگونه ممکن است که از دست تصرف جناب ممدوح محفوظ ماند لهذا الفاظ مذکوره دران افزود تا چنین ضرب کاری به مذهب شیعه نرسد. و اگر شیعه بر بیان ملاباقر مجلسی مطمئن نشوند، ما دلائل دیگر بر الحاق بودن الفاظ مذکوره یعنی: «فقیل یا رسول الله! من أصحابك؟»پیش می‌کنیم. دلیل اول: مولانا علی بخش خان صاحب در رساله خود می‌نویسند که لفظ اصحاب معما و چیستان نبود که حاجت پرسیدن معنی آن پیش آید، پس این پرسیدن خود دلیلی است ظاهر برینکه این سوال الحاقی است. دلیل دوم: اینکه درین حدیث اختلاف اصحاب مذکور است، پس اگر از اصحاب مراد اهل بیت باشند لازم آید که اهل بیت در مسائل دینیه با هم مختلف باشند حالانکه از روی مذهب شیعه مختلف بودن اهل بیت قطعاً ممکن نیست. خود شیخ صدوق بر این قباحت عظیمه متنبه گشته، بعد نقل این حدیث می‌گوید: «قال محمد بن علی مولف هذا الكتاب: إن أهل البیت علیهم السلام لا یختلفون ولكن یفتون الشیعة بالحق وإنما أفتوهم بالتقیة فما یختلف من قولهم فهو للتقیة والتقیة رحمة للشیعة».یعنی محمد بن علی که مولف این کتاب است می‌گوید که اهل بیت با هم مختلف نمی‌باشند بلکه شیعیان خود را فتوی درست و راست می‌دهند البته گاهی بطور تقیه فتوی می‌دهند ازین سبب با هم اختلاف پیدا می‌شود پس مراد از اختلاف اهل بیت همین اختلاف است که به سبب تقیه پیدا گشته و تقیه در حق شیعه رحمت است. شیخ صدوق و پیروان او برین جواب چندانکه خواهند ناز کنند لیکن بجز شیعه کیست که دروغگوئی را موجب رحمت گوید و معنی تقیه بجز درغگوئی امری دیگر نیست. لیکن ازین قطع نظر کرده می‌گوئیم که هرگاه بموجب این حدیث اختلاف ائمه رحمت قرار یافت و بر هر قول ایشان اگر چه از راه تقیه باشد عمل کردن موجب هدایت ثابت شد پس ظاهر شد که اهل سنت که بر اقوال ائمه عمل می‌کنند بر هدایت‌اند، اگر چه شیعه آن اقوال را بر تقیه محمول کنند. و این هم مخفی نماند که احکامی که ائمه براه تقیه داده‌اند بغایت واضح و صریح‌اند و بوقت ارشاد نمودن آن احکام هرگز این خیال نفرموده‌اند که کسی برین احکام کاذبه یقین کرده گمراه نشود. میر باقر داماد در نبراس الضیاء می‌نویسد که فتاوای ائمه کرام که براه تقیه داده‌اند مقصود ازان تعلیم است که بوقت ضرورت عمل بران جائز است و بامید اینکه مومنین را سابقاً از امر حق آگاهی داده شده اندیشه گمراهی نیست و از این فتاوی بعضی آن است که بجواب سائل به مذهب داده شده ائمه کرام این چنین سائلان را موافق مذهب باطل ایشان فتوی می‌دادند زیرا که امید هدایت این چنین کسان نبود. المختصر هرگاه که ائمه دیده و دانسته فتاوای مختلف و احکام متضاد می‌دادند پس موافق این حدیث بهر قولی که ازین اقوال مختلفه عمل کرده شود موجب هدایت خواهد بود. دلیل سوم مصنف استقصا برای تکذیب حدیث عیون گفته که اگر آن حدیث صحیح باشد مخالفت دیگر احادیث که در معانی الاخبار و غیره منقول است لازم می‌آید. این قول مصنف استقصا مردود است زیرا که عبارت زائده در حدیث معانی الاخبار قطعاً الحاقی است، شیخ صدوق از نفس خود تراشیده چون این عبارت زائده را دور کنیم الفاظ حدیث عیون این است: «أصحابی كالنجوم بأیهم اقتدیتم اهتدیتم».و الفاظ حدیث معانی الاخبار این است: «إن مثل أصحابی فیكم كمثل النجوم بأیها أخذ اهتدی»پس درین هر دو حدیث هیچ مخالفتی نیست بلکه بالبداهه هر دو حدیث به لحاظ معنی متفق و موید یکدیگر‌اند. آری، عبارت افزوده‌ی شیخ صدوق مخالفت پیدا می‌کند. درین‌جا اندکی تامل را کار باید فرمود، حدیث: «دعوا لی أصحابی» که مصنف استقصاء هم صحت آن تسلیم می‌کند و می‌گوید که امام رضا÷تصدیق آن نموده در آن حدیث هم لفظ اصحاب موجود است پس سائل آن‌جا چرا سوال نه کرد یا رسول الله، اصحاب تو کیستند؟ و هم چنین در جاهای بسیار لفظ اصحاب وارد شده آن‌جا کسی نه پرسید که یا رسول الله اصحاب تو کیستند؟ در حدیث نجوم چه بلا پیش آمد که معنی و مراد لفظ اصحاب پرسیده شد. دلیل چهارم که اگر ما این عبارت افزوده‌ی شیخ صدوق را صحیح تسلیم کنیم و این هم تسلیم کنیم که میان حدیث عیون و حدیث معانی الاخبار مخالفت است تا هم این عقده‌ی لاینحل باقی ماند که به سبب مخالفت حدیثی را موضوع قرار دادن خلاف اصول حدیث است، چه کسی از محدثین تعارض را علت وضع نگفته و بالفرض اگر تعارض علت وضع باشد چه ضرور است که حدیث عیون را موضوع قرار داده شود چرا حدیث معانی الاخبار را موضوع نگوئیم؟! عجب است از مصنف استقصا که تخالف این دو حدیث را چندان اهمیت می‌دهد گویا او را خبری نیست که در احادیث ائمه که شیعه روایت کرده‌اند حدیثی نیست که از تعارض و تخالف محفوظ باشد و این اختلاف احادیث را بجای خود از عجائب مذهب شیعه توان شمرد علما و محدثین شیعه چه متقدمین و چه متاخرین [۲۶]همه از اختلاف احادیث خود که نهایتی ندارد مضطرب و سراسیمه‌اند و هیچ تدبیری در رفع این اختلاف کارگر نمی‌شود. گویا مصنف استقصا از این اختلاف اصلاً آگاهی ندارد؟ آیا ندیده است قول امام اعظم خود یعنی شیخ طوسی که در کتاب تهذیب الاحکام (که یکی از اصول اربعه شیعه است) اقرار نموده که صرف در همین یک کتاب زائد از پنج هزار احادیث است که با هم متعارض و متناقض است و این تعارض و تناقض به هیچ تاویل و تحریف دفع نمی‌شود. مصنف کتاب فوائد مدنیه تقریر امام اعظم خود را باین عبارت نقل کرده «وقد ذكرت فیما روی عنهم علیهم السلام من الأحادیث المختلفة التی یختص الفقه فی كتابی المعروف بالاستبصار وفی كتاب تهذیب الأحكام ما یزید علی خمسة آلاف حدیث وقد ذكرت فی أكثرها اختلاف الطائفة فی العمل بها وذلك أشهر من أن یخفی». و نیز علمای شیعه اعتراف کرده‌اند باینکه این اختلاف احادیث از جهت راویان احادیث نیست بلکه این اختلاف ائمه کرام خود به نفس نفیس انداخته‌اند. چنانچه ملا باقر مجلسی در بحار الانوار می‌نویسد که شخصی از امام جعفر صادق گفت که بر ما هیچ چیز گران تر ازین نیست که در میان ما اختلافات عظیمه واقع شده. امام موصوف فرمود که این اختلافات من خود انداخته‌ام. نیز در بحارالانوار بروایت زُراره آورده که شخصی از امام باقر مساله پرسید، امام او را جواب داد بعد ازان شخصی دیگر آمد و از همان مساله سوال کرد امام او را جوابی داد که خلاف جواب اول بود باز شخصی دیگر آمد و همان مساله پرسید، امام او را بر خلاف هر دو جواب اول جواب داد. زُراره می‌گوید که چون این هر دو کس بیرون رفتند گفتم که ای فرزند رسول الله، این هر دو کس از اهل عراق بودند از شیعیان شما، این هر دو را جواب‌های مختلف دادی و میان ایشان اختلاف انداختی؟! امام فرمود که در حق ما همین بهترست و در همین است خیریت ما و شما، اگر شما همه بر یک سخن متفق گردید مردمان نه شما را زنده گزارند نه ما را. زُراره می‌گوید که باز این امر را از امام جعفر صادق پرسیدم او هم مانند پدر خود جواب داد و این هم مخفی نه ماند که ائمه کرام در یک مساله صرف بر دو سه احکام مختلفه اکتفا نمی‌فرمودند بلکه نوبت این اختلافات گاهی به هفتاد میرسید. چنانچه در بحار الانوار از امام جعفر صادق نقل کرده که امام موصوف فرمود که من در یک مساله هفتاد وجوه می‌نهم به هر وجهی که خواهم از گرفت مردمان بیرون‌ایم. واقعات این اختلافات تا کجا بیان کرده شود هر که شوق سیر بهار این باغ داشته باید که در بحارالانوار باب کتمان الدین عن غیر أهله مطالعه کند پس چون حال اختلافات احادیث شیعه برین سؤال است مصنف استقصا اختلاف این دو حدیث را چرا چنین اهمیت می‌دهد. در حقیقت این اختلاف روایات شیعه ساخته و پرداخته منافقان و دروغگویان است که ائمه ایشان را نزد خود جای نمی‌دادند و ایشان برای بدنام کردن ائمه روایتها تصنیف نموده، بجانب ائمه منسوب می‌کردند، و ائمه کرام ازیشان اظهار بیزاری می‌نمودند و بریشان لعنت می‌فرستادند. این امر را در صفحات آینده ان شاءالله تعالی از کتب شیعه ثابت خواهیم نمود.

حدیث دوم

در کتاب صحیفه کامله که در صحت و اعتبار نزد شیعه هر لفظ آن کم از الفاظ قرآنی نیست مردی است که حضرت امام زین العابدین÷در حق اصحاب پیغمبر خدا علیه التحیة والثنا و در حق تابعین با این الفاظ دعا می‌کرد:

«اللّهُمّ وَأَصْحَابُ مُحَمّدٍ خَاصّةً الّذِینَ أَحْسَنُوا الصّحَابَةَ وَالّذِینَ أَبْلَوُا الْبَلَاءَ الْحَسَنَ فِی نَصْرِهِ، وَكَانَفُوهُ، وَأَسْرَعُوا إِلَى وِفَادَتِهِ، وَسَابَقُوا إِلَى دَعْوَتِهِ، وَاسْتَجَابُوا لَهُ حَیْثُ أَسْمَعَهُمْ حُجّةَ رِسَالَاتِهِ. وَفَارَقُوا الْأَزْوَاجَ وَ الْأَوْلاَدَ فِی إِظْهَارِ كَلِمَتِهِ، وَقَاتَلُوا الآباءَ وَالْأَبْنَاءَ فِی تَثْبِیتِ نُبُوّتِهِ، وَانْتَصَرُوا بِهِ. وَ مَنْ كَانُوا مُنْطَوِینَ عَلَى مَحَبّتِهِ یَرْجُونَ تِجَارَةً لَنْ تَبُورَ فِی مَوَدّتِهِ. وَالّذِینَ هَجَرَتْهُمْ الْعَشَائِرُ إِذْ تَعَلّقُوا بِعُرْوَتِهِ، وَانْتَفَتْ مِنْهُمُ الْقَرَابَاتُ إِذْ سَكَنُوا فِی ظِلّ قَرَابَتِهِ. فَلاَ تَنْسَ لَهُمُ اللّهُمّ مَا تَرَكُوا لَكَ وَفِیكَ، وَأَرْضِهِمْ مِنْ رِضْوَانِكَ، وَبِمَا حَاشُوا الْخَلْقَ عَلَیْكَ، وَكَانُوا مَعَ رَسُولِكَ دُعَاةً لَكَ إِلَیْكَ. وَاشْكُرْهُمْ عَلَى هَجْرِهِمْ فِیكَ دِیَارَ قَوْمِهِمْ، وَخُرُوجِهِمْ مِنْ سَعَةِ الْمَعَاشِ إِلَى ضِیقِهِ، وَمَنْ كَثّرْتَ فِی إِعْزَازِ دِینِكَ مِنْ مَظْلُومِهِمْ. اللّهُمّ وَ َوْصِلْ إِلَى التّابِعِینَ لَهُمْ بِإِحْسَانٍ، الّذِینَ یَقُولُونَ رَبّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِإِخْوَانِنَا الّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ خَیْرَ جَزَائِكَ الّذِینَ قَصَدُوا سَمْتَهُمْ، وَتَحَرّوْا وِجْهَتَهُمْ، وَمَضَوْا عَلَى شَاكِلَتِهِمْ. لَمْ یَثْنِهِمْ رَیْبٌ فِی بَصِیرَتِهِمْ، وَلَمْ یَخْتَلِجْهُمْ شَكّ‏ٌ فِی قَفْوِ آثَارِهِمْ، وَالِائْتِمَامِ بِهِدَایَةِ مَنَارِهِمْ. مُكَانِفِینَ وَمُوَازِرِینَ لَهُمْ، یَدِینُونَ بِدِینِهِمْ، وَیَهْتَدُونَ بِهَدْیِهِمْ، یَتّفِقُونَ عَلَیْهِمْ، وَلاَ یَتّهِمُونَهُمْ فِیمَا أَدّوْا إِلَیْهِمْ. اللّهُمّ وَصَلّ عَلَى التّابِعِینَ مِنْ یَوْمِنَا هَذَا إِلَى یَوْمِ الدّینِ وَعَلَى أَزْوَاجِهِمْ وَ عَلَى ذُرّیّاتِهِمْ». یعنی: خداوندا رحمت نازل کن بر اصحاب محمد جخاصتا بر کسانی‌که حق صحبت را بخوبی ادا نمودند و انواع و اقسام مصائب و ایذاها در نصرت پیغمبر برداشتند و لحظه ای در نصرت او فرو نگذاشتند و در قبول رسالت او سرعت کردند و در اجابت دعوت او سبقت ورزیدند هرگاه که پیغمبر دلائل نبوت خود بایشان بیان فرمود ایشان بلا توقف پذیرفتند و در اعلای کلمه او با پدران و پسران خود قتال کردند و ازواج و اولاد خود را گذاشتند و چون ایشان با پیغمبر تعلق پیدا کردند قرابت داران ایشان ازیشان قطع قرابت نمودند. پس خداوندا فراموش مکن کارهای را که اصحاب پیغمبر برای تو کردند و کارهای را که ترک کردند و راضی کن ایشان را برضامندی خود زیرا که ایشان مخلوق تو را بسوی تو جمع کردند و همراه پیغمبر تو دعوت دین نمودند و قدردانی ایشان کن که قوم و قبیله و وطن خود را برای تو گذاشتند و عیش و راحت خود را ترک کرده در تنگی معیشت خود را مبتلا نمودند و خداوندا تابعین ایشان را نیز جزای خیر بده یعنی آنانکه دعا می‌کنند که خداوندا ببخش ما را و برادران ما را که سبقت نمودند در ایمان از ما، آنانکه قدم بقدم صحابه کرام می‌روند و آثار ایشان را پیروی می‌کنند و ایشانرا شکی در بصیرت ایشان نمی‌شود و شکی در پیروی آثار صحابه لاحق نمی‌گردد و مددگار صحابه کرام‌اند و دین خود موافق دین صحابه می‌دارند و به رهنمائی ایشان هدایت می‌یابند و بر عظمت صحابه متفق‌اند و تهمتی بریشان نمی‌نهند. و خداوندا رحمت نازل کن بریشان از امروز تا قیامت و بر ازواج ایشان و ذریات ایشان نیز».

پس ای مسلمانان! برین کلمات غور کنید و در معنی آن تدبر کنید و به بینید که امام زین العابدین در همین دعا صحابه کرام را به چه کلمات یاد نموده و محامد و اوصاف‌شان به چه خوبی بیان فرموده و در راه خدا کوشش‌های ایشان را و مصائب ایشان را، چنان ظاهر کرده و در حق‌شان به چه سوز دل دعای خیر نموده، کیست که بعد دعوای ایمان و اسلام بعد شنیدن این دعا در فضائل صحابه‌ی کرام شک کند؟ چگونه ممکن است که کسی‌که امامت را از اصول دین اعتقاد کند و دعوای عمل بر اقوال و افعال ائمه کند و بعد از آن از زبان امام این همه مناقب صحابه شنیده معتقد صحابه کرام نشود. پوشیده نه ماند که چون اهل سنت احادیث فضائل صحابه از کتب خود نقل می‌کنند شیعه آن احادیث را موضوع می‌گویند و چون از کتب شیعه اقوال ائمه نقل می‌کنند شیعه محمول بر تقیه می‌نمایند لیکن این دعای صحیفه کامله هرگز محمول بر تقیه نمی‌تواند شد چه این دعای امام زین العابدین دعای است که در خلوت خاص از خدای خود می‌کرد و اوصاف صحابه کرام بیان نموده بر ایشان درود می‌فرستاد در آن خلوت خاص خوف کسی نبود که احتمال تقیه را گنجایش باشد لهذا ازین دعا از زبان امام، اعلی‌ترین فضائل صحابه کرام ثابت شد. حضرات شیعه را باید که اندکی انصاف کنند که با وصف دعوای اطاعت و اتباع ائمه کرام بر خلاف ائمه مذمت اصحاب کرام بیان کردن و شب و روز در عیب جوئی و بدگوئی آن‌ها مشغول ماندن چه معنی دارد؟ عجب است که ائمه کرام در حق کسانی‌که دعای رحمت کنند شما در حق ایشان دعای بد می‌کنید. و هر کدام اتباع ممدوحین ائمه کند او را خارج از اسلام می‌گوئید و کسی‌که برین ممدوحین تهمت‌ها نهد و از ایشان بغض دارد او را مومن پاک می‌دانید. معلوم نمی‌شود که در اصطلاح شما محبت و ایمان چه معنی دارد و عداوت و کفر چه چیز را می‌نامید؟

باید دانست که ازین دعای امام زین العابدین فوائد چند حاصل می‌شود:

اول: آنکه امام در حق صحابه کرام دعای خیر کرد و بریشان درود فرستاد.

دوم: آنکه در جماعت صحابه کسانی‌که بسوی ایمان سبقت کرده بودند از همه افضل بودند و اینکه صحابه کرام در راه خدا اذیت‌ها کشیدند و ترک وطن نمودند و بسبب پیغمبر جقرابت داران ایشان ازیشان قطع تعلق کردند و اینکه صحابه کرام بسوی اسلام مردمان را دعوت دادند.

سوم: آنکه تابعین صحابه کرام صاحب فضائل بودند. اکنون ما این هر سه امور را جداجدا به تفصیل ضروری بیان می‌کنیم.

[۲۵] مصنف کتاب احتجاج در دیباچه‌ی کتاب تصریح کرده که همه روایات که درین کتاب آورده ام بجز روایاتی که از امام حسن عسکری منقول است همه با اجماع صحیح است و مطابق عقل است. [۲۶] چنانچه مجتهد اعظم ایشان مولوی دلدار علی در اساس الاصول ص ۵۱ می‌نگارد. إن الأحادیث المأثورة عن الأئمة مختلفة جدا لا یكاد یوجد حدیث إلا وفی مقابلته ما ینافیه. إلی آخره.