باقیات صالحات ترجمه آیات بینات

فهرست کتاب

فصل اول: در بیان عجائب مذهب شیعه

فصل اول: در بیان عجائب مذهب شیعه

عن سلیمان بن خالد قال: قال ابو عبدالله÷: «یا سلیمان! إنكم علی دین من كتمه أعزه الله ومن أذاعه أذله الله».

عن أبی عبیدة الحذاء قال: سمعت أبا جعفر÷ج یقول: «والله إن أحب أصحابی إلی أورعهم وأفقهم وأكتمهم لحدیثنا». گفت سلیمان بن خالد که فرمود ابوعبدالله یعنی امام جعفر صادق÷که ای سلیمان! شما بر چنین دین هستید که هر که آن را پوشیده دارد الله او را عزت دهد و هر که آن را ظاهر کند الله او را ذلیل کند.

گفت ابوعبید حذاء که شنیدم از ابوجعفر یعنی امام باقر÷که میفرمود: والله محبوب‌ترین اصحاب من نزد من کسی است که اورع وافقه باشد و حدیث ما را زیاده پوشیده دارد. ۱) در مذهب شیعه اخفای دین عبادت عظمی است. و بالفاظ دیگر: امر حق را پوشیده داشتن نهایت ضروری است، کسی‌که دین خود را پوشیده ندارد خدا او را در دنیا هم ذلیل می‌کند. به همین سبب علمای شیعه عوام خود را از حقیقت مذهب شیعه آگاه نمی‌کنند و عوام بی‌چاره بی‌خبر می‌مانند و مذهب شیعه را شاخی از شاخه‌های اسلام تصور می‌کنند. محمد بن یعقوب کلینی در کتاب اصول کافی بعد باب التقیة بابی مستقل بعنوان باب الکتمان منعقد ساخته. آغاز این باب در مطبوعه لکهنو از ص ۴۸۵ است همه احادیث این باب نهایت عجیب‌اند یک دو روایت ازان حسب ذیل است:

۲) کذب و دروغ که نزد همه کس عیب است حتی که کسانی‌که مذهبی ندارند کذب و دروغ را قبیح بلکه اقبح القبائح می‌دانند لیکن در مذهب شیعه بهترین عبادات است و کسی‌که از دروغگوئی پرهیز کند بی‌ایمان و بی‌دین است، دین را ده جزوست نُه جزو ازان در دروغگوئی است و یک جزو در باقی عبادات یعنی نماز و روزه و حج و زکوات و غیره. در اصول کافی مطبوعه لکهنو بابی است به عنوان باب التقیة آغاز این باب از ص ۴۸۲ و اختتام آن بر ص ۴۸۵ ست چند احادیث این باب درج ذیل ست. عن ابن أبی عمیر الأعجمی قال: قال لی أبوعبدالله÷: «یا أباعمیر! إن

تسعة أعشار الدین فی التقیة ولا دین ج

لمن لا تقیة له، والتقیة فی كل شیء إلا

فی النبیذ والمسح علی الخفین».

قال أبوجعفر÷: «التقیة دینی ودین آبائی، ولا إیمان لمن لا تقیة له».

گفت ابوعمیر اعجمی که فرمود بمن ابو عبدالله ج÷که ای ابوعمیر، نه جز از ده جزو

دین در تقیه است، و کسی‌که تقیه نکند بی

دین است و تقیه در هر چیزست سوای

نبیذ و مسح موزه‌ها.

فرمود امام باقر÷که تقیه دین من است ودین آبای من، وکسی‌که تقیه نکندبی‌ایمان است. اگر شیعه گویند که درین احادیث فضائل تقیه مذکور شده و تقیه بمعنی دروغگوئی نیست جوابش اینکه معنی تقیه خود از امام معصوم در کتب شیعه منقول است لهذا باب تاویل قطعاً مسدودست در همین کتاب اصول ص ۴۸۳ می‌آرد. عن أبی بصیر قال: قال أبوعبدالله علیه

السلام: التقیة من دین الله. قلت جج

من دین الله؟ قال: أی والله من

دین الله، ولقد قال یوسف [۳۱]: ﴿ أَيَّتُهَا ٱلۡعِيرُ إِنَّكُمۡ لَسَٰرِقُونَ ٧ والله ما كانوا سرقوا شیئا. ولقد قال إبراهیم:﴿ إِنِّي سَقِيمٞ ٨٩ والله ما كان سقیما. گفت ابوبصیر که فرمود امام جعفر صادق

علیه السلام که تقیه دین خداست. گفتم از دین

خدا؟ امام فرمود: آری سوگند بخدا از دین خداست. و به تحقیق یوسف گفته بود که ای اصحاب

قافله شما دزدی کرده اید حالانکه والله

ایشان هیچ چیز دزدیده نه بودند. و به تحقیق

ابراهیم گفت که من بیمارم حالانکه او بیمار نبود. ازین حدیث بوضاحت تمام ظاهر شد که معنی تقیه بجز دروغگوئی چیزی نیست کسی‌که هیچ دزدی نکرده او را دزد گفتن دروغ نیست پس چیست؟ و همین را امام÷تقیه می‌فرماید و کسی‌که بیمار نیست او خود را بیمار گوید دورغ نیست پس چیست؟ و همین را امام تقیه قرار می‌دهد.

اگر شیعه گویند که این امر تسلیم کردیم که معنی تقیه دروغ گفتن است لیکن مشروط است بخوف جان، و در چنین حالت خوف دروغ گفتن اگر جائز شد چه قباحت است؟ جوابش اینکه حدیث شیعه که یک دو از آن ذکر کردیم و آینده هم ذکر خواهیم کرد بر محض جواز دلالت نمی‌کند بلکه بر وجوب و فرضیت دلالت می‌کند و بر ترک تقیه وعید شدید واردست و او را بی‌دین و بی‌ایمان فرموده‌اند. و این هم باطل است که تقیه مشروط است بخوف جان، در همین کتاب اصول کافی ص ۴۸۴ مروی است. عن زرارة عن أبی جعفر علیه

السلام قال: «التقیة فی كل

ضرورة وصاحبها أعلم بها حین تنزل به». گفت زراره که فرمود امام باقر÷

که تقیه در هر ضرورت است و کسی‌که او را

ضرورت پیش آید او ضرورت را خوب می‌شناسد. ازین حدیث معلوم شد که تقیه در هر ضرورت است و هرگز خوف جان شرط نیست و تحدید ضرورت هم از جانب شرع نیست بلکه بر رای مبتلا به مفوض است. بلکه حق این است که در تقیه مطلق ضرورت نیز شرط نیست بی‌ضرورت هم دروغ گفتن عبادت است، در اقوال و افعال ائمه که علمای شیعه آن را بر تقیه حمل می‌کنند در اکثر بیشتر مواقع شائبه ضرورت اصلاً [۳۲]نیست. در کتاب من لایحضره الفقیه که آن هم در اصول اربعه شیعه معدودست در بیان صوم یوم الشک آورده: قال الصادق÷: «لو فرمود امام جعفر صادق÷که اگر قلت إن تارك التقیة كتارك گویم هر آئینه تارک تقیه مثل تارک نمازست الصلوة لكنت صادقا». وقال یقیناًدرین قول راست‌گوباشم.ونیز فرمودآن جناب ÷: «لا دین لمن لا تقیة له». ÷که کسی‌که تقیه نکند اوبی‌دین است. و این دروغگوئی که شیعه آن را عبادت قرار داده‌اند محدود در امور دنیاوی نیست بلکه ائمه معصومین در امور دینیه هم در عقائد و هم در اعمال بکثرت آن را استعمال فرموده‌اند. اگر کسی بر تفصیل این مبحث آگاهی خواهد او را لازم ست که کتاب الثانی من المائتین [۳۳]را مطالعه کند.

۳) اختلاف روایت و اختلاف اقوال در مذهب شیعه چندان است که هرگز عُشر عشیر آن در هیچ مذهبی یافته نمی‌شود. علمای شیعه ازین اختلاف بی‌حد سخت حیران و بغایت پریشان‌اند و پریشانی خود را مخفی نتوانند نمود و طرفه اینکه این هم اعتراف کرده‌اند که تشخیص و تعیین سبب این اختلاف که آیا این اختلاف به سبب تقیه است یا به سببی دیگر از طاقت انسانی بالاترست. مجتهد اعظم ایشان مولوی دلدار علی در اساس الاصول مطبوعه لکهنو زمانه شاهی ص ۵۱ می‌فرمایند: الأحادیث الماثورة عن الأئمة مختلفة جدا لایكاد یوجد حدیث إلا وفی مقابلته ماینافیه ولایتفق خبر إلا وبازائه ما یضاده حتی صار ذلك سببا لرجوع بعض الناقصین عن اعتقاد الحق كما صرح به شیخ الطائفة فی أوائل التهذیب والاستبصار ومنشی هذه الاختلافات كثیرة جدا، من التقیة والوضع واشتباه السامع والنسخ والتخصیص والتقیید وغیرها من الامور الكثیرة كما وقع التصریح علی أكثرها فی الأخبار والماثورة عنهم وامتیاز المناشی بعضها عن بعض فی باب كل حدیثین مختلفین بحیث یحصل العلم والیقین تبعین المنشا عسیر جداً وفوق الطاقة كما لا یخفی.

احادیثی که ازائمه منقول است با هم سخت مختلف است یک حدیث هم یافته نمی‌شود که حدیثی دیگر مخالف آن نباشد و یک روایت همچنین نیست که روایتی دیگر ضد آن نباشد حتی که این اختلاف سبب برگشتن بعض ناقصان از مذهب شیعه گشت چنان که شیخ الطائفه در آغاز کتاب تهذیب و استبصار تصریح باین نموده. و اسباب این اختلافات بسیارست مانند تقیه ومانند موضوع شدن روایات

و مانند اینکه سامع را اشتباه واقع شد ومانند اینکه حدیثی منسوخ یا مقید گردید وما سوای آن اسباب بسیارست. چنانچه ذکر اکثر این اسباب در احادیث منقوله از ائمه وارد شده و لیکن امتیاز اسباب از یکدیگر در هر دو حدیث مختلف که این‌جا اختلاف به سبب تقیه است و این‌جا به سبب نسخ و غیره باین طور که به تعین سبب علم و یقین حاصل شود بسیار دشوار و بالاتر از طاقت است چنانچه پوشیده نیست.

درین عبارت نسخ را هم یک سبب از اسباب اختلاف قرار داده معلوم شد که نزد شیعه بعد رسول خدا جنیز نسخ جاری است. این را یاد باید داشت که در مبحث ختم نبوت بکار خواهد آمد.

نیز همین مجتهد اعظم در همین کتاب اساس الاصول ص ۹۱ می‌طرازد: وقد ذكرت ماورد عنهم من الأحادیث المختلفة التی یختص بالفقه فی الكتاب المعروف بالاستبصار وفی كتاب تهذیب الاحكام ما یزید علی خمسة الاف حدیث و ذكرت فی أكثرها اختلاف الطائفة فی العمل بها وذلك أشهر من أن یخفی حتی أنك لو تأملت اختلافهم فی هذه الأحكام وجدته یزید علی اختلاف أبی حنیفة والشافعی ومالك ووجدتهم مع هذا الاختلاف العظیم لم یقطع أحد منهم موالات صاحبه فلم ینته إلی تضلیله والبراءة من مخالفه. احادیث مختلفه که از ائمه وارد شده مخصوص به فقه در کتاب مشهور استبصار و در کتاب تهذیب الاحکام زائد از پنج هزار مذکور است و در اکثر این احادیث عمل شیعه برین احادیث مختلف بیان نموده شده یعنی کسی بریک حدیث عمل می‌کند و دیگری بر حدیث دیگر که ضد آنست و این امر مشهور است بر کسی پوشیده نیست حتی که اگر تامل کنی اختلاف سلف ما را زائد یابی بر اختلاف ابوحنیفه و شافعی ومالک و با وجود این اختلاف عظیم با هم ترک موالات یکدیگر ننمودند و یک دیگر راه گمراه و فاسق نمی‌گویند و براءت و بیزاری از مخالف خود نمی‌کنند. شیعه بر اهل سنت به سبب اختلافات ائمه اربعه طعن می‌کنند این عبارت را بچشم عبرت بینند ازین عبارت این هم واضح شد که این زائد از پنج هزار احادیث مختلفه آن است که تعلق به فقه دارد دیگر احادیث مختلفه که تعلق به عقائد دارد مزید بر آن است. و آنچه گفته که با وجود این اختلاف عظیم با هم ترک موالات نمی‌کنند این همان دروغ است که در مذهب شیعه عبادت قرار یافته در همین کتاب اساس الاصول ص ۱۲۴ نوشته و خود را مصداق مثل مشهور دروغگو را حافظه نباشد ساخته عبارت صفحه مذکور این است: قال ثقة الاسلام فی الكافی: علی بن إبراهیم عن الشریع بن الربیع قال: لم یكن ابن أبی عمیر یعدل بهشام بن الحكم شیئاً، ولایغب ایتانه ثم انقطع عنه وخالفه، وكان سبب ذلك أن أبا مالك الحضرمی كان أحد رجال هشام وقع بینه وبین ابن أبی عمیر ملاحاة فی شیء من الإمامة، قال ابن ابی عمیر: الدنیا كلها للإمام من جهة الملك وأنه أولی بها من الذین هی فی أیدیهم، وقال ابومالك: كذلك

أملاك الناس لهم إلا ما حكم الله به للإمام الفی والخمس والمغنم فذلك له وذلك ایضا قد بین الله للامام أین یضعه وكیف یصنع به فتراضیا بهشام ابن الحكم وصارا إلیه فحكم هشام لأبی مالك علی ابن أبی عمیر فغضب ابن أبی عمیر وهجر هشاماً بعد ذلك، فانظروا

یا أولی الألباب واعتبروا یا أولی الأبصار، فإن هذه الأشخاص الثلاثة كلهم كانوا من ثقات أصحابنا وكانوا من أصحاب الصادق والكاظم والرضا علیهم السلام، كیف وقع النزاع بینهم حتی وقعت المهاجرة فیما بینهم مع كونهم متمكنین من تحصیل العلم والیقین عن جناب الأئمة. ثقهالاسلام یعنی کلینی در کتاب کافی آورده که علی بن ابراهیم از شریع بن ربیع روایت می‌کند که ابن ابی عمیر همرتبه هشام حکم کسی را نمی‌دانست و روزانه نزد وی می‌رفت بعد چندی از وی قطع تعلق کرد و مخالف او شد و سبب این بود که ابومالک حضرمی که یکی از راویان هشام هست در میان او و در میان ابن ابی عمیر در مساله از مسائل امامت نزاعی واقع شد ابن ابی عمیر می‌گفت که تمام دنیا ملک امام است و او زیاده مستحق تصرف است از آنانکه آن دنیا در دست آن‌هاست. ابومالک می‌گفت که املاک مردمان ملک اوشان است امام را صرف همان قدر می‌رسد که خدا برای ایشان مقرر کرده یعنی فی و خمس و مال غنیمت ودر این‌ها هم خدا برای امام بیان فرموده که کجا صرف کند و چگونه کند پس هر دو راضی شدند بر هشام بن حکم و رفتند نزد وی لیکن هشام موافق ابومالک و مخالف ابن ابی عمیر فیصله کرد. پس غضبناک شد ابن ابی عمیر را ترک کرد. هشام را بعد ازین پس ببینید ای صاحبان عقل و عبرت گیرید ای صاحبان بصیرت که این هر سه اشخاص از ثقات اصحاب ما و صحابیان صادق و کاظم ورضاهستند چگونه در میان ایشان نزاع واقع شد حتی که یکدیگر را ترک کردند باوجودیکه بر تحصیل علم و یقین از جناب ائمه قادر بودند ۴) علمای شیعه معترف‌اند که اصحاب ائمه معصومین نه اصول دین را از جناب ائمه به یقین حاصل کرده بودند نه فروع دین را. و طرفه تر اینکه با وجود قدرت تحصیل یقین بریشان واجب هم نبود. مجتهد اعظم مولوی دلدار علی در آغاز عبارتیکه در نمبر سوم از اساس الاصول ص ۱۲۴ منقول شده می‌فرماید: لانسلم أنهم كانوا مكلفین بتحصیل القطع والیقین كما یظهر من سجیة أصحاب الأئمة بل إنهم كانوا مأمورین بأخذ الأحكام من الثقات ومن غیرهم أیضا مع قیام قرینة تفید الظن كما عرفت مرارا بأنحاء مختلفة كیف ولو لم یكن الأمر كذلك لزم أن یكون أصحاب أبی جعفر والصادق الذین أخذ یونس كتبهم وسمع أحادیثهم مثلا هالكین مستوجبین النار وهكذاحال جمیع أصحاب الأئمة فإنهم كانوا مختلفین فی كثیر من المسائل الجزئیة الفرعیة. این امر را ما تسلیم نمی‌کنیم که بر اصحاب ائمه حاصل کردن یقین لازم بود چنانچه از روش اصحاب ائمه ظاهر می‌شود بلکه ایشان مامور بودند که از هرکس خواه معتبر باشد یا غیر معتبر احکام دین اخذ نمایند بشرطیکه قرینه باشد که مفید ظن بود چنان که باربار بطرق مختلفه دانستی و چگونه چنین نباشد که اگر این امر را تسلیم کنیم لازم آید که اصحاب امام باقر و صادق که یونس کتب ایشان را گرفته و احادیث ایشان شنیده بود همه هالک و مستحق دوزخ باشند و همین است حال تمام اصحاب ائمه زیراکه ایشان در اکثر مسائل جزئیه فرعیه مختلف بودند.

و علامه شیخ مرتضی در فرائد الاصول مطبوعه ایران ص ۸۶ می‌نویسد: ثم إن ما ذكره من تمكن أصحاب الأئمة من أخذ الأصول والفروع بطریق الیقین دعوی ممنوعة واضحة المنع وأقل ما یشهد علیها ما علم بالعین والأثر من اختلاف أصحابهم صلوات الله علیهم فی الأصول والفروع ولذا شكی غیر واحد من أصحاب الأئمة إلیهم اختلاف أصحابه فأجابوهم تارة بأنهم قد ألقوا الاختلاف حقناً لدمائهم كما فی روایة حریز وزرارة وأبی أیوب الجزار وأخر، أی أجابوهم بأن ذلك من جهة الكذابین كما فی روایة الفیض بن المختار قال: قلت لأبی عبدالله: جعلنی الله فداك ما هذا الاختلاف الذی بین

شیعتكم قال: وأی اختلاف یافیض؟ فقلت له: إنی لأجلس فی حقلهم بالكوفة وأكاد أشك فی اختلافهم فی حدیثهم حتی أرجع إلی الفضل بن عمر فیوقفنی من ذلك علی

ما تستریح به نفسی. فقال÷: أجل كما ذكرت یا فیض إن الناس قد أولعوا بالكذب علینا، كأن الله افترض علیهم لایرید منهم غیره، إنی أحدث أحدهم بحدیث فلایخرج من عندی حتی یتأوله علی غیر تاویله، وذلك لأنهم لایطلبون بحدیثنا وبحبنا ما عندالله تعالى وكل یحب أن یدعی رأساً. وقریب منها روایة داود بن سرحان واستثناء القمیین كثیراً من رجال نوادر الحكمة معروف وقصة ابن أبی العوجاء أنه قال عند قتله: قد دسست فی كتبكم أربعة آلاف حدیث، مذكورة فی الرجال وكذا ما ذكره یونس بن عبدالرحمن من أنه أخذ أحادیث كثیرة من أصحاب الصادقین ثم عرضها علی ابن الحسن الرضا÷ فأنكر منها أحادیث كثیرة، إلی غیر ذلك مما یشهد بخلاف ما ذكره. باز آنچه این شخص ذکر کرده که اصحاب ائمه قادر بودند برینکه اصول و فروع دین را بطرق یقین حاصل کنند دعوی غیر مسلم است و مسلم نبودن آن واضح است، و کم از کم آنچه برین شهادت دهد آنچه بچشم دیده شد و از روایات معلوم شد که اصحاب ائمه صلوات الله علیهم در اصول و فروع دین با هم مختلف بودند و به همین سبب بسیاری از اصحاب شکایت پیش ائمه بردند که در اصحاب شما اختلاف بسیارست وائمه گاهی جواب دادند که این اختلاف ما خود انداخته‌ایم برای حفاظت خونهای شما. این جواب در روایت حریز و زراه و ابوایوب جزار منقول است و گاهی جواب دادند که این اختلاف به سبب کذّابین سنت. این جواب در روایت فیض بن مختار منقول است او گفت که از امام جعفر صادق گفتم که خدا مرا فدای تو سازد این اختلاف که در میان شیعیان شماست چرا است؟ امام پرسید که ای فیض کدام اختلاف؟ گفتم که من در مجالس شیعیان کوفه می‌نشینم به سبب اختلاف ایشان در شک می‌افتم تا آنکه بسوی فضل بن عمر رجوع می‌کنم او مرا بر چیزی اطلاع می‌دهد که دل من سکون می‌یابد پس آن جناب÷فرمود که ای فیض آنچه گفتی راست است هر آئینه مردمان برما افتراهای بسیار کرده‌اند گویاکه خدا بریشان افترا کردن فرض کرده است و ازیشان کاری دیگر نمی‌خواهد من بیکی ازیشان حدیثی بیان می‌کنم پس از نزد من بیرون نمی‌رود تا آنکه مطلب حدیث را تبدیل نه سازد این بسبب آنست که مردمان از حدیث ما و از محبت ما ثوابی که عندالله است نمی‌خواهند هرکس می‌خواهد که سرداری حاصل کند. و قریب این روایت است روایت داودبن سرحان و مستثنی کردن اهل قم بسیاری از رجال نوادر الحکة مشهورست. و قصه ابن ابی العوجاء که بوقت کشته شدن گفت که من در کتب شما چهار هزار احادیث جعلی آمیخته ام، در کتب رجال مذکورست و هم چنین است آنچه یونس ابن عبدالرحمن ذکر کرده که من احادیث کثیره از اصحاب ائمه گرفتم باز آن احادیث را بر امام ابوالحسن رضا÷پیش کردم امام بسیاری را از آن احادیث انکار فرمود و علاوه ازین روایات روایات دیگرهم هست که برخلاف آنچه این شخص گفته شهادت می‌دهد. ازین عبارات و روایات فوائد چند حاصل می‌شود:

۱) حقیقت این ادعای شیعه که «مذهب ما از ائمه اهل بیت ماخوذ است». منکشف می‌گردد که نه اصول دین را به یقین از ائمه حاصل کرده‌اند نه فروع را، بلکه در عهد ائمه اصحاب ائمه از هر فاسق و فاجر احکام دین اخذ می‌کردند و از ائمه تصدیق آن هم نمی‌کردند. همین است سرمایه‌ی مذهب شیعه.

نی فروعت محکم آمد نی اصول
شرم بادت از خدا و از رسول

۲) این امر از عجائب روزگارست که امام معصوم زنده موجود و آمد و رفت شیعیان هم نزد او جاری، لیکن اصحاب ائمه بآن جانب رخ نمی‌کنند و از هر فاسق و فاجر که بایشان ملاقی شد احکام دین اخذ می‌نمایند و آن را مذهب خود می‌سازند. در اصحاب رسول خداجکه تعدادشان متجاوز از یک لک بود یک مثال هم یافته نمی‌شود که کسی ازیشان باوجود قدرت رسول را گذاشته از غیر او علم دین حاصل کرده باشد اگرچه آن غیرصادق و ثقه باشد. و اینکه اصحاب ائمه مکلف به تحصیل یقین نبودند و مامور بودند که از هر کس و ناکس ثقه باشد یا غیر ثقه احکام دینیه اخذ کنند ازان هم عجیب ترست. حق اینست که هر قدر که بعید از عقل مذهب شیعه است مذهبی دیگر نخواهد بود.

۳) اصحاب ائمه به سبب اختلاف خود نزاع می‌کردند و نوبت به ترک سلام و کلام می‌رسید مگر شیعه هر دو فریق را معظم و محترم می‌دارند و پیشوای خود می‌دانند و از هر دو فریق کسی را بد نمی‌گویند. بخلاف این اگر در اصحاب رسول جاین چنین امور واقع شده آن‌جا چیزهای خُرد را کلان می‌سازند و یک فریق را بد گفتن و دشنام دادن از ضروریات دین می‌شمارند. ازین‌جا ظاهرست که در نظر شیعه صحبت ائمه خانه ساز ایشان چه قدر عزت دارد مگر صحبت رسول نزد ایشان عزتی ندارد. اگر ایمان همین است کفر ازین ایمان بهتر.

۴) نزد شیعه جهنمی بودن اصحاب ائمه چنان محال است که بخیال این محال چنین امر خلاف عقل را برخود لازم کردند که بر اصحاب ائمه حاصل کردن یقین فرض نبود لیکن جهنمی بودن اصحاب رسول نزد ایشان محال چه معنی مستبعد هم نیست بلکه ضروری است. مقام عبرت است.

۵) ائمه معصومین که بقول شیعه مانند رسول مفترض الطاعه بودند در مسائل دینیه هم غلط بیانی می‌کردند ودر اصحاب خود از غلط بیانیهای خویش اختلافها می‌انداختند حتی که از امامت خود نیز منکر می‌شدند. در اصول کافی مطبوعه لکهنو ص۳۷ می‌آرد: عن زراة بن أعین عن أبی جعفر قال: سألته عن مسألة فأجابنی ثم جاءه رجل آخر فسأله عن تلك المسألة فأجابه بخلاف ما أجابنی ثم جاء آخر فأجابه بخلاف ما أجابنی وأجاب صاحبی فلما خرج الرجلان قلت: یا ابن رسول الله! رجلان من أهل العراق من شیعتكم قد ما یسألان فأجبت كل واحد منهما بغیر ما أجبت صاحبه؟ فقال: یا زرارة! إن هذا أخیر لنا وأبقی لنا ولكم ولو اجتمعم علی أمر واحد لصدقكم الناس علینا ولكان أقل لبقاءنا وبقائكم ثم قال: قلت لأبی عبدالله÷: شیعتكم لو حملتموهم علی الأسنة والنار لمضوا وهم یخرجون من عندك مختلفین قال: فأجابنی بمثل جواب أبیه. از زراره بن اعین مروی است که من از امام باقر یک مساله پرسیدم داد مرا جواب داد باز شخصی دیگر آمد و همان مساله پرسید امام او را بخلاف جواب من جواب داد باز شخصی دیگر آمد و همان مساله پرسید امام او را بخلاف جواب من و جواب صاحب من جواب داد چون آن هر دو کس بیرون رفتند گفتم: ای فرزند رسول این هر دوکس از اهل عراق از شیعیان شما بودند، برای پرسیدن مسائل آمده بودند شما هر یکی را ازیشان جوابی دادید که خلاف جواب دیگرست پس امام فرمود که ای زراره همین بهترست از برای ما و در همین است بقای ما و شما و اگر شما بر یک امر متفق شوید مردمان شما را در روایت کردن از ما صادق دانند و درین صورت بقای ما و شما کم خواهد بود زراره گوید که بعد ازین از امام جعفر صادق گفتم که شیعیان شما چنان جان نثار که اگر ایشان را در نیزه‌ها و در آتش فرستید بروند از نزد شما مختلف شده بیرون می‌روند (چرا این اختلاف می‌اندازید) پس امام جعفر صادق هم همان جواب داد که پدر او داده بود. درین روایت این چیز هم دیدنی است که زراره را از جواب امام باقر تشفی نشد و باز همان سوال از امام جعفر صادق نمود. معلوم نیست که از جواب آن جناب هم تشفی شد یا نه.

نیز در همین کتاب و در همین صفحه می‌آرد: عن منصور بن حازم قال: قلت لابی عبدالله: ما بال أسألك عن المسالة فتجیبنی فیها بالجواب آخر فقال: إنا نجیب الناس علی الزیادة والنقصان. قال: قلت: فأخبرنی عن أصحاب محمد صدقوا علی محمد أم كذبوا؟ قال: بل صدقوا. روایت است از منصور بن حازم که گفت: پرسیدم از امام جعفر صادق که سبب چیست که من یک مساله می‌پرسم مرا جواب می‌دهی باز کسی دیگر می‌آید او را در همان مساله جواب دیگرمی دهی امام گفت که ما مردمان را کم وبیش کرده جواب می‌دهیم منصور گفت: پس گفتم که خبر ده مرا از اصحاب محمد جکه راست گفتند بر محمد جیا دروغ گفتند؟ امام گفت: راست گفتند. ازین معلوم می‌شود که منصور از اختلاف بیانی امام بسیار دل تنگ شد و خواست که ازین اختلاف بیانی و دروغگوئی‌ها خود را رهانیده راهی دیگر برای خود تجویز کند لهذا حال صحابه‌ی کرام دریافت نمود، الحمدلله که باعتراف امام جعفر صادق بودن ایشان ظاهر شد و عقل سلیم هدایت می‌کند که اتباع صادقین موجب نجات است نه که پیروی کاذبین که در مسائل دینیه قطع و برید کرده کسی را به کمی جواب دهند و کی را به بیشی. قال الله تعالی: ﴿ وَكُونُواْ مَعَ ٱلصَّٰدِقِينَ ١١٩ [التوبة: ۱۱۹].

و در فروع کافی جلد دوم ص ۸۰ می‌آرد: عن أبان بن تغلب قال: سمعت أباعبدالله÷ یقول: كان أبی عبد الله÷ یفتی فی زمن بنی أمیة أن ما قتل البازی والصقر فهو حلال وكان یتقیهم وأنا لا أتقیهم وهو حرام ما قتل. روایت است از ابان بن تغلب گفت که شنیدم از امام جعفر صادق÷که می‌گفت: پدر من یعنی امام باقر÷در عهد بنی امیه فتوای می‌داد که شکار باز و شاهین اگر قبل ذبح بمیرد حلال است، پدرم از بنی امیه ترسیده تقیه می‌کرد و من ازیشان نمی‌ترسم و می‌گویم که شکار مذکور حرام است. و لطف این است که این هر دو پدر و پسر مامور بودند که از کسی نه ترسند و سخن راست گویند این حکم بالصراحه در لفافه‌هایی که بنام ایشان از آسمان نازل شده بود مذکورست در اصول کافی ص ۱۷۲ می‌آرد: ثم دفعه إلی ابنه محمد بن علی ففك خاتما فوجد فیه: حدث الناس وأفتهم ولا تخافن إلا الله فإنه لا سبیل لأحد علیك. ثم دفعه إلی ابنه جعفر÷ ففك خاتماً فوجد فیه حدث الناس وأفتهم وانشر علوم أهل بیتك وصدق أباءك الصالحین ولا تخافن إلا الله وأنت فی حرز وأمان. پس امام زین العابدین آن لفافه را به پسر خود امام باقر داد او مهر لفافه را به شکست پس یافت دران این مضمون که حدیث بیان کن بمردمان و فتوای ده ایشان را و مترس از کسی سوای اللهکسی را بر تو دسترس نخواهد بود. باز امام باقر لفافه را به پسر خود جعفر÷داد او مهر را به شکست پس دران این مضمون یافت که حدیث بیان کن بمردمان و فتوی ده ایشان را و اشاعت کن علوم اهل بیت خود را و تصدیق کن آبای صالحین خود را و هرگز مترس از کسی سوای اللهو تو در حفاظت و امان (خداوندی) هستی. فتاوای کاذبه ائمه کرام در کتب شیعه بسیار از بسیارست گاهی یک امام کذب دیگری را وگاهی اصحاب امام کذب امام را گرفت کرده‌اند. لیکن بطور نمونه روایاتی چند که نقل نمودیم کافی است. اکنون یک روایت متعلق انکار امامت نقل کرده این مبحث را ختم می‌کنم. قاضی نورالله شوستری در مجالس المومنین مطبوعه ایران مجلس پنجم ص ۱۴۴ در ذکر سعیدی می‌نویسد:

در کتاب مختار از سعید منقول است که گفت: روزی در خدمت امام جعفر÷بودم که دو کس در مجلس اذن دخول طلبیدند و آن حضرت ایشان را اذن کرد چون بنشستند یکی ازیشان از اهل مجلس پرسید که آیا در شما امام مفترض الطاعه هست؟ آن حضرت فرمودند که چنین کسی را در میان خود نمی‌شناسیم. او گفت: در کوفه قومی هستند که زعم ایشان آنست که در میان شما امام مفترض الطاعه موجودست و ایشان دروغ نمی‌گویند زیرا که صاحب ورع و اجتهاد‌اند و از جمله ایشان عبدالله بن یعفور و فلان و فلان‌اند. پس آن حضرت فرمود که من ایشان را باین اعتقاد امر نکرده ام گناه من در آن چیست؟ و مقارن این گفتار بر رخسار مبارک او آثار احمرار و غضب بسیار ظاهر شد و چون آن دو کس او را در غضب دیدند از مجلس برخاستند و چون از مجلس بدر شدند آن حضرت باصحاب خود فرمود که آیا می‌شناسید این هر دو مرد را؟ گفتند: بلی ایشان از زیدیه‌اند و گمان آن دارند که شمشیر حضرت رسول نزد عبدالله الحسن است پس آن حضرت فرمود که دروغ گفته‌اند و سه بار بریشان لعنت فرستاد.

این روایت در اصول کافی ص ۱۴۲ هم مذکورست و آغازش این است «عن سعید السمان قال: کنت عند أبی عبدالله إذ دخل علیه رجلان من الزیدیة.

روایات انکار امامت در کتب شیعه بسیار است این‌جا برای مثال همین قدر کافی است، و به سبب همین انکارات ائمه از امامت خود و به سبب اختلاف بیانیه‌های ایشان در مساله امامت که بقول شیعه بنیاد مذهب ایشان است اختلافات بسیار در شیعه واقع شده در عدد ائمه اختلاف است بعضی دوازده می‌گویند بعضی کم و زیاده. باز در تعیین آن‌ها اختلاف است نوبت باین‌جا رسید که در عصمت ائمه که جانِ امامت است هم اختلاف رو نما شده. علامه مجلسی در حق الیقین مطبوعه ایران ص ۶۹۶ می‌فرماید:

از احادیث ظاهر می‌شود که جمعی از راویان که در اعصار ائمهبوده‌اند از شیعیان اعتقاد به عصمت ایشان نداشته‌اند بلکه ایشان را علمای نیکوکار می‌دانسته‌اند چنان که از رجال کشی ظاهر می‌شود و مع ذلک ائمه حکم بایمان بلکه عدالت ایشان می‌کرده‌اند.

و ظاهرست که کسانی‌که اعتقاد به عصمت نداشتند اعتقاد به مفترض الطاعه بودن ایشان و منصوص من الله بودن ایشان هم نداشته باشند.

۶) دغل و فریب در مذهب شیعه عبادت و سنت ائمه معصومین و سنت انبیا و مرسلین است. معاذالله من ذلک. در فروع کافی جلد اول کتاب الجنائز ص ۹۹ می‌آرد: عن أبی عبدالله÷ قال: لما مات عبدالله بن أبی بن سلول حضر النبی صلى الله علیه وآله جنازته فقال عمر لرسول الله صلى الله علیه وآله: یا رسول الله! ألم ینهك الله أن تقوم علی قبره؟ فقال له: ویلك ما یدریك ما قلت: إنی قلت: اللهم أملأ جوفه ناراً واملأ قبره ناراً وأوصله ناراً. قال أبوعبدالله÷: فأبدى من رسول الله صلى الله علیه واله ما كان یكره. روایت است از امام جعفر صادق÷که فرمود: چون مُرد عبدالله بن اُبی بن سلول (منافق) تشریف برد نبی جبر جنازه‌ی وی پس گفت عمر به رسول خدا صلی الله علیه وآله که یا رسول الله آیا منع نه فرموده تو را خدا ازینکه ایستاده شوی بر قبر وی؟ پس فرمود رسول ازوی که تو چه دانی که من در نماز او چه گفتم من گفتم که ای خدا پر کن جوف او از آتش و پر کن قبر او از آتش و برسان او را در آتش. امام جعفر صادق÷فرمود که ظاهر گردانید عمر راز رسول خدا جکه ظاهر شدن آن ناپسند می‌داشت رسول. ازین روایت شیعه ظاهر می‌شود براءت حضرت فاروق اعظم از شائبه نفاق. باقی ماند فریب و دغل که از حضرت رسول نقل کرده شاید خدا را معلوم نبود که نماز جنازه این طور هم می‌شود که بجای دعا بد دعا کرده می‌شود ورنه مطلقاً از نماز جنازه منع نه فرمودی که ﴿ وَلَا تُصَلِّ عَلَىٰٓ أَحَدٖ مِّنۡهُم مَّاتَ أَبَدٗاا [التوبة: ۸۴]. و این مشکل باز هم باقی ماند که دیگر مسلمانان که به سبب شرکت رسول شریک جنازه‌ی او شدند ازین راز ناواقف بودند ایشان بطریق معمول در نماز جنازه دعای مغفرت خوانده باشند. در فروع کافی بعد ازین حدیثی دیگر آورده و هم چنین قصه بجناب امام حسین منسوب کرده. عن أبی عبدالله÷ أن رجلا من المنافقین مات فخرج الحسین بن علی صلوات الله علیه یمشی معه فلقیه مولی له فقال له الحسین÷: أین تذهب یا فلان؟ قال: فقال له مولاه أفر من جنازة هذا المنافق أن أصلی علیها. فقال لها الحسین÷: انظر أن تقوم علی یمینی فما سمعتنی أقول فقل مثله فلما أن كبر علیه ولیه قال الحسین÷: الله اكبر، اللهم ألعن فلاناً ألف لعنة مرتلفة غیر مختلفة اللهم أخز عبدك فی عبادك وبلادك وأصله حر نارك وارزقه أشد عذابك، فإنه كان یتولی أعدائك ویعادی أولیائك وبیغض أهل بیت نبیك. روایت است از امام جعفر صادق÷که شخصی از منافقین مرد پس بیرون آمد حسین بن علی صلوات الله علیه تا که همراه جنازه رود در اثنای راه یک غلام امام حسین ملاقی شد حسین÷باو گفت که کجا می‌روی؟ غلام گفت: من از نماز جنازه‌ی این منافق می‌گریزم حسین÷باو فرمود که چنان کن که در نماز بجانب راست من ایستاده شوی و آنچه مرا بشنوی که می‌گویم تو هم مثل آن بگو. پس چون ولی جنازه تکبیر خواند حسین÷نیز تکبیر خواند و گفت: ای خدا لعنت کن بنده‌ی خویش فلان را هزار لعنت که مسلسل باشند نه جداجدا، ای خدا رسوا کن این بنده‌ی خود را میان بندگان خود و شهرهای خود و درانداز او را در گرمی آتش خود و بده او را اشد عذاب خود زیراکه او دوست می‌داشت دشمنان تو را و دشمنی می‌کرد با دوستان تو و بغض می‌داشت از اهل بیت نبی تو. درین روایت تامل باید کرد که امام حسین بی‌ضرورت در نماز جنازه شریک شد و غلام خود را نیز خواه مخواه شریک کرد و در نماز جنازه بجای دعای مغفرت اینچنین سخت‌ترین بد دعا کرد اولیای میت در فریب افتاد که امام حسین در نماز جنازه دعای مغفرت نموده زیرا که نماز جنازه برای دعای مغفرت موضوع است و کسی‌که برای او دعای مغفرت جائز نیست برای او نماز جنازه هم روا نیست نیز دیگر مسلمانان در فریب و مغالطه افتادند که به سبب شرکت امام حسین آن منافق را مومن دانستند و دین او را دین بر حق انگاشتند.

همدرین کتاب کافی همدرین باب بعد این روایت روایات دیگر آورده که امام زین العابدین بر زنی ناصبیه همین طور نماز جنازه گزارد،و امام جعفر صادق بر زنی که از خاندان بنی امیه بود همین سان نماز جنازه خواند پس معلوم شد که بندگانِ خدا را فریب دادن کار ثواب و سنت ائمه کرام است.

۷) درعهد نبوی و نیز در زمانه‌ی ائمه صدق و امانت و وفا در اهل سنت بود و شیعه ازین صفات معرا بودند شیعه باین امر اعتراف دارند. اعتراف صداقتِ صحابه کرام از اصول کافی ص ۳۷ در نمبر پنجم منقول شد اکنون اعتراف زمانه‌ی ما بعد آن. در اصول کافی ص ۲۳۷ می‌آرد: عن عبدالله بن أبی یعفور قال: قلت لأبی عبدالله÷: إنی أخالط الناس فیكثر عجبی من أقوام لا یتولونكم ویتولون فلاناً وفلاناً لهم أمانة وصدق وفاء وأقوام یتولونكم لیس لهم تلك الأمانة ولا الوفاء ولا الصدق؟! قال: فاستوی أبوعبدالله÷ جالساً فأقبل علی كالغضبان ثم قال: لا دین لمن دان الله بولایة إمام لیس من الله ولا عتب علی من دان بولایة إمام من الله. روایت ست از عبدالله بن ابی یعفور که گفت گفتم به امام جعفر صادق÷که من ملاقات می‌کنم با مردمان پس بسیار، تعجب می‌آید مرا برینکه کسانی‌که با شما تولا نمی‌کنند و با فلان و فلان (یعنی ابوبکر و عمرب) تولا می‌دارند دریشان امانت است و راست گفتاری و وفاء کسانی‌که با تولا می‌کنند دریشان نه امانت است نه راست گفتاری نه وفا. پس امام جعفر صادق÷بنشست و بسوی من مانند غضبناک متوجه شد باز فرمود که کسی‌که چنین امام را پیشوای خود سازد که او را از جانب خدا نیست او بی‌دین است و کسی‌که امام منصوص من الله را پیشوای خود داند برو هیچ عتاب نیست. این روایت که در اصح الکتب شیعه مروی است چه قدر لطیف و نفیس است، برای شیعیان وسعت است هر چه خواهند کنند عتابی نیست. فالحمدلله کلام درین است که کسی‌که خائن و کذاب و بد عهد باشد بر روایت او چگونه اعتماد کرده شود و راویان مذهب شیعه همین کسانند. ائمه اهل سنت بکذب راویان مذهب شیعه حکم کرده بودند مثلاً امام شافعی فرمود: «إنهم أكذب الناس».اینک باعتراف شیعه تصدیق این قول ظاهر شد.

از کی انصاف باید کرد یک جانب راویان مذهب شیعه‌اند که از ائمه روایت مذهب شیعه می‌کنند لیکن خیانت و کذب و بدعهدی ایشان ناقابل انکار و مسلم الکل، و جانب دیگر راویان اهل سنت‌اند که از ائمه روایت مذهب اهل سنت می‌کنند و ایشان امانت دارند و راست گفتار درین صورت عقل سلیم چه می‌گوید و بر روایت کدام فریق هدایت اعتماد می‌نماید.

۸) راویان مذهب شیعه که از ائمه روایت مذهب شیعه می‌کنند می‌گویند که ما را ائمه در خلوت خاص تعلیم این مذهب فرموده بودند و ما پیش کسی تصدیق خود از ائمه حاصل نتوانیم نمود. در اصول کافی تمام باب التقیه و تمام باب الکتمان از تصدیق این مضمون پرست و در نمبر پنجم روایتی که از مجالس المومنین منقول شده و آن روایت در اصول کافی ص ۱۳۲ هم موجودست برای تصدیق این مضمون کافی است که پیش دو کس از زیدیه، امام جعفر صادق انکار از امامت نمود و شیعیان کوفه را که از جمله ایشان عبدالله بن ابی یعفور است تکذیب کرد و گفت که من ایشان را هرگز تعلیم این اعتقادات نکرده‌ام. لیکن مزید بران یک روایت این‌جا هم نوشته می‌شود. در فروع کافی جلد سوم ص ۵۲ از زراره روایت می‌کند که فأتیته من الغد بعد الظهر وكانت ساعتی التی كنت أخلو به فیها بین الظهر والعصر وكنت أكره أن أسأله إلا خالیاً خشیة أن یفتینی من أجل من یحضره بالتقیة. پس رفتم نزد امام باقر روز دیگر بعدظهر و بود آن وقت که خلوت می‌کردم باوی در میان ظهر و عصر و ناپسند می‌کردم که بغیر خلوت از وی مساله پرسم بخوف اینکه بسبب بعض حاضرین مجلس مرا به تقیه فتوای خواهد داد. یک جانب این راویان و این بیانات ایشان و جانب دیگر راویان اهل سنت که می‌گویند ائمه ما را در خلوت هم تعلیم مذهب اهل سنت داده‌اند و در جلوت هم، و هر که خواهد همراه ما رود ما از ائمه تصدیق قول خود کنانیم و بارها نوبت باین جا رسید و ائمه تصدیق قول راویان اهل سنت کردند. درین حالات قطع نظر ازینکه راویان شیعه خائن و کذاب و بد عهد بودند کسی‌که شمه از عقل داشته باشد هرگز قول راویان شیعه را باور نخواهد داشت و به یقین کامل حکم خواهد کرد که ائمه مذهب اهل سنت داشتند و انتساب مذهب تشیع بسوی ایشان کذب و افترا است، چنانچه انتساب عقیده تثلیث بسوی حضرت مسیح علی نبینا÷.

این‌جا یک دو روایت اهل سنت که از ائمه نقل کرده‌اند بطور مثال می‌نگاریم:

۱ـ از حضرت علی مرتضی نقل می‌کنند که فرمود: «خیر الأمة بعد نبیها أبوبكر ثم عمر».یعنی بهترین امت بعد پیغمبر ابوبکرست و بعد از وی عمر. این روایت در صحیح بخاری باسانید متعدده مروی است و در دیگر کتب احادیث نیز باسانید کثره منقول است. از تتبع اسانید این روایت معلوم شد که هشتاد کس از راویان صادق و ثقه آن را از حضرت علی مرتضی روایت کرده‌اند. چنانچه تصریح کرده‌اند بآن شیخ الاسلام ابن تیمیه و شیخ الاسلام ذهبی و شیخ ولی الله محدث دهلوی رحمة الله علیهم أجمعین. و این ارشاد حضرت علی مرتضی از غایت اشتهار بآن مرتبه رسید که شیعه هم با وجود کمال مهارت درحق پوشی و باطل فروشی اخفا آن نتوانستند نمود علامه ابن میسم بحرانی در شرح نهج البلاغه مطبوعه ایران ح ۳۱ می‌نویسد که حضرت علی مرتضی نامه بحضرت معاویه فرستاد که عبارتش بلفظه این است: کان أفضلهم فی الاسلام کما زعمت [۳۴]وأنصحهم لله ولرسوله الخلیفة الصدیق وخلیفة الخلیفة الفاروق، ولعمری إن مکانهما فی الاسلام عظیم وإن المصاب بهما لجرح فی الإسلام شدید یرحمهما الله وجزاهما بأحسن

ما عملا. بود افضل تمام صحابه در اسلام چنان که گفتی و مخلص تر از همه برای خدا و برای رسول او خلیفه صدیق و خلیفه خلیفه فاروق و قسم بمالک جان خویش که هر آئینه مرتبه این هر دو در اسلام عظیم است و هر آئینه بسبب وفات ایشان در اسلام زخم شدید رسید. رحمت نازل کند خدا بر هر دو و جزا دهد ایشان را به بهترین کارهای ایشان.

۲ ـ حافظ الحدیث علامه ابن عبدالبر در استیعاب و علامه ابوالقاسم در کتاب السنه آورده که حضرت علی مرتضی در ایام خلافت خود یک فرمان گشتی نوشته در تمام محرومه‌ی خود فرستاد که: لا یفضلنی أحد علی أبی بكر وعمر إلا جلدته حد المفتری. هر که فضیلت دهد مرا بر ابوبکر و عمر بزنم او را (هشتاد درّه که) سزای مفتری (است). ۳ـ در مستدرک حاکم آورده که حضرت علی مرتضی فرمود که یا محمد بن حاطب! إذا قد مت المدینة وسئلت عن عثمان فقلت كان والله من الذین آمنوا ثم اتقوا وآمنوا ثم اتقوا وأحسنوا والله یحب المحسنین وعلی الله

فلیتوكل المومنون ای محمد بن حاطب چون برس در مدینه طیبه و پرسیده شود از تو درباره‌ی عثمان بگوی که بود والله از آنان که ایمان آوردند و تقوی گزیدند و کارهای نیک کردند وخدا دوست می‌دارد نیکوکاران را و باید که بر خدا توکل کنند اهل ایمان ۴ـ در کتاب مستطاب ازالة الخفا آورده که پرسیده شد از امام باقرسکه در باب ابوبکر و عمر چه اعتقاد داری فرمود که: إنی أتولاهما وأستغفر لهما فما رأیت أحداً من أهل بیتی إلا وهو یتولاهما. من دوست می‌دارم هر دو را و استغفار می‌کنم برای هر دو و نیافتم از اهل بیت خود کسی را مگر اینکه دوست می‌داشتی هر دو را.

نیز در ازاله الخفاست که پرسیده شد از امام باقر که در حق کسانی‌که بد می‌گویند ابوبکر وعمر را چه فتوای می‌دهی. امام ممدوح فرمود: «أولئك هم المُرَّاق».یعنی ایشانند بیرون روندگان از دین اسلام. نیز در ازالة الخفا از امام باقر آورده که فرمود: من شك فیهما كمن شك فی السنة. وبغض أبی بكر وعمر نفاق وبغض الأنصار نفاق. هر که شک کند در بزرگی ابوبکر و عمر مثل آن کس باشد که در بزرگی سنت شک کند. بغض داشتن بابوبکر و عمر علامت نفاق است و همچنین بغض بانصار علامت نفاق است. این چنین روایات بسیار از حضرت علی مرتضی و از حضرات حسنین و حضرت زین العابدین و از حضرت باقر و صادقشاجمعین راویان اهل سنت که صداقت و امانت‌شان نزد شیعه هم مسلم است نقل می‌کنند.

۹) متعه که مشهورترین عبادت مذهب شیعه است ثوابش آن قدرست که در هیچ عبادتی عشر عشیر آن نیست نه در نماز نه در روزه نه در حج و زکات نه در جهاد نه در غیر آن. هر که خواهد در تفسر نهج الصادقین مطبوعه ایران جلداول ص ۱۳۵۶ سوره نساء مطالعه کند یک دو روایت از همین صفحه منقول می‌شود.

(قال النبی): «من تمتع مرة كان درجته كدرجة الحسین ومن تمتع مرتین فدرجته كدرجة من الحسن تمتع ثلاث مرات كان درجته كدرجة علی ابن ابی طالب ومن تمتع أربع مرات فدرجته كدرجتی» [۳۵]. یعنی: هر که یک بار متعه کند درجه او چون درجه حسین باشد و هر که دو با متعه کند درجه او چون درجه حسن باشد و هر که سه بار متعه کند درجه او چون درجه علی بن ابی طالب باشد وهر که چهار بار متعه کند درجه او مانند درجه من باشد. وأیضاً قال: «من خرج من الدنیا ولم یتمتع جاء یوم القیامة وهو أجدع».یعنی هر که از دنیا بیرون رود و متعه نکرده باشد روز قیامت گوش و بینی بریده و بد خلقت محشور شود. (باز بفاصله چند سطور) و هرگاه متمتع و متعمتعه با هم نشینند فرشته بریشان نازل گردد و حراست ایشان کند تا آنکه ازان مجلس برخیزند و اگر با هم سخن کنند سخن ایشان ذکر و تسبیح باشد و چون دست یکدیگر را بدست گیرند هر گناهی که کرده باشند از انگشتان ایشان ساقط شود و چون یکدیگر را بوسه نهند حق تعالی بهر بوسه‌ی حج وعمره‌ی برای ایشان بنویسد و چون خلوت کنند بهر لذتی و شهوتی حسنه‌ی برای ایشان بنویسند مانند کوه‌های برافراشته. بعد از آن فرمود که جبرئیل مرا گفت: یا رسول الله، حق تعالی می‌فرماید که چون متعمتع و متمتعه برخیزند و بغسل کردن مشغول شوند در حالتی که عالم باشند بآنکه من پروردگار ایشانم و این متعه سنت من است و بر پیغمبر من، و من با ملائکه خود گویم: ای فرشتگان من! نظر کنید باین دو بنده‌ی من که برخاسته‌اند و بغسل کردن مشغول‌اند می‌دانند که من پروردگار ایشانم گواه شوید بر آنکه من آمرزیدم ایشان را و آب بر هیچ موی از بدن ایشان نگزرد مگر حق تعالی بهر موی ده حسنه برای ایشان بنویسد و ده سیئه محو کند و ده درجه رفع نماید. پس امیرالمومنین برخاست وگفت: أنا مصدقک من تصدیق کننده ام تو را یا رسول الله. چیست جزای کسی‌که درین باب سعی کند؟ فرمود: له أجرهما. مر او را باشد اجر متمتع و متمتعه. گفت: یا رسول الله چه چیزست؟ فرمود: چون به غسل مشغول شوند بهر قطره‌ی آب که از بدن ایشان ساقط شود حق تعالی بیافریند فرشته که تسبیح و تقدیس او سبحانه کند و ثواب آن از برای غاسل ذخیره باشد تا روز قیامت. ای علی، هر که این سنت را سهل فراگیرد و احیای آن نکند از شیعه‌ی من نباشد و من از وی نباشم [۳۶]. این است ثواب متعه، چه خُرّم مذهبی که دران چنین عبادت‌های نفیسه باشند و بر آن عبادات چنین ثواب‌های بی‌حد و بی‌نهایت.

حضرت مولانا رشید الدین خان دهلوی در کتاب خود شوکت عمریه بر حدیثی که در آن درجه‌های ائمه و نبی برای متعه کنندگان تقسیم نموده شده مواخذه شدید کرده بودند. بجواب آن مجتهد اعظم ایشان مولوی سیدمحمد که از دربار شاه او را خطاب سلطان العلماء داشتند در ضربت حیدریه مطبوعه لکهنو جلد دوم ص ۳۳۱ می‌طرازند:

اگر باد ای‌سنت پیغمبر وترک‌بدعت عمر
درجه‌ی معصومین حاصل شود چه‌عجب

سبحان الله، رتبه این حدیث دو بالا شد که چنین مجتهد مستند مهر تصدیق خود بران ثبت نمود. پس موافق این حدیث کسی از شیعیان نخواهد بود که همرتبه امام حسین نباشد زیرا که یک بار متعه کردن بر هر شیعه لازم است. مراتب شیعیان والاشان ازین قیاس باید کرد.

هر برهمن پسر لچهمن و رام ست این‌جا

۱۰) در مذهب شیعه زنا اگر بالجبر باشد البته ناجائزست و به تراضی طرفین اگر وقوع یابد جائزست و آن را زنا نمی‌گویند (أستعفر الله)، در فروع کای مطبوعه لکهنو جلد دوم ص ۸۰ می‌آرد: عن أبی عبد الله÷ قال: بدت امرأة إلی عمر فقالت: إنی زنیت فطهرنی، فأمر بها أن ترجم فأخبر بذلك أمیرالمؤمنین صلوات الله علیه فقال: كیف زنیت؟ فقالت: مررت ببادیة فأصابنی عطش شدید فاستقیت أعرابیا فأبی أن یسقینی إلا أن أمكنه من نفسی، فلها أجهدنی العطش وخفت علی نفسی سقانی فأمكنته من نفسی فقال أمیرالمومنین÷: تزویج ورب الكعبة. از امام جعفر صادق÷مروی است که او فرمود: آمد زنی نزد عمر و گفت: هر آئینه من زنا کرده ام پس مرا پاک گردان عمر حکم داد که این زن سنگسار کرده شود پس خبر داده شد باین واقعه امیرالمومنین صلوات الله علیه را پس پرسید که چگونه زنا کردی؟ زن گفت که گذر من بر بادیه افتاد پس رسید مرا تشنگی سخت پس آب طلب کردم از اعرابی مگر او انکار نمود که مرا آب بنوشاند بجز این صورت که او را قابو دهم بر نفس خود و پس چون در مشقت انداخت مرا تشنگی و اندیشه کردم بر جان خود (راضی شدم) او مرا آب بنوشانید ومن او را بر نفس خود قابو دادم پس فرمود: امیرالمومنین÷که این تزویج است قسم برب کعبه. این مساله بیک معنی از متعه هم فوقیت می‌برد این‌جا تعیین مدت هم نیست اگر آب را مهر قرار داده شود در زنای بازاری هم چیزی داده می‌شود آن مهر خواهد بود.

۱۱) در مذهب شیعه عریان دیدن معشوقان کافر جائزست و جو از آن از ائمه معصومین مروی است، پس هر مرد که خواهد زن کافره را برهنه بیند و هر زن که خواهش کند مرد کافر را برهنه نظاره کند. در فروع کافی جلد دوم ص ۶۱ می‌آرد: عن أبی عبدالله÷ قال: المنظر إلی عورة من لیس بمسلم مثل نظرك إلی عورة الحمار. از امام جعفر صادق÷مروی است که فرمود: دیدن به سوی ستر کسی‌که مسلم نیست مانند دیدن تست بسوی ستر خر. ۱۲) در مذهب شیعه ستر صرف عضو تناسل و سوراخ دبر است و بس. اگر کسی بر عضو تناسل خود دست بنهد و پیش کسان برهنه شود جائزست سوراخ دبر خود بخود در میان هر دو سرین پوشیده است حاجت دست نهادن هم نیست، در فروع کافی جلد دوم ص ۶۱ می‌آرد: عن أبی الحسن الكاظم÷ قال: العورة عورتان: القبل والدبر، أما الدبر فمستور بالإلیتین وأما القبل فاستره بیدك. روایت است از امام موسی کاظم÷که فرمود: ستر دو چیز هست قُبل و دبر: لیکن دبر او بسبب سرینها پوشیده هست باقی ماند قبل او را از دست خود بپوش. و این هم مخفی مباد که ستر صرف رنگ عضو تناسل است اگر چیزی بلیسند که رنگ او پوشیده شود کافی است و درین حالت پیش کسان برهنه شدن جائز بلکه سنت ائمه معصومین است. در فروع کافی جلد دوم ص ۶۱ می‌آرد: إن أبا جعفر÷ كان یقول: من كان یؤمن بالله والیوم الآخر فلا یدخل الحمام إلا بمئزر. قال: فدخل ذات یوم الحمام فتنور فلما أن أطبقت النورة علی بدنه ألقی

المئزر فقال له مولی له: بأبی أنت وأمی إنك لتوصینا بالمیزر وقد ألقیته عن نفسك؟ فقال: أما علمت أن النورة قد أطبقت العورة. امام باقر÷می‌فرمود که کسی‌که ایمان داشته باشد بر خدا و روز قیامت او بغیر ازار در حمام نرود. راوی گوید: پس امام باقر داخل شد روزی در حمام پس نوره استعمال کرد چون نوره بر بدن او چسپیده شد ازار را از بدن خود بیرون افگند پس یک غلام او باو گفت که پدر و مادر من بر تو فدا باد، ما را حکم می‌دادی به ازار و خود از جسم خود برانداختی؟ امام فرمود که نمی‌دانی که نوره بر ستر چپان شده است. در خیال باید آورد تقدس حضرت امام باقر را و باز این تصویر برهنه آن جناب را که راویان مذهب شیعه پیش کرده‌اند و در اصح الکتب ایشان منقول است، «إنا لله وإنا إلیه راجعون» بر همین راویان مدار مذهب شیعه است.

عجائب مذهب شیعه هنوز بسیارست اگر اراده‌ی استیعاب کرده شود دفتری جدا باید نوشت لهذا این‌جا بعد دوازده امام اکتفا نموده شد.

[۳۱] در قرآن مجید لقد قال یوسف الخ. نیست بلکه ﴿ در قرآن مجيد لقد [یوسف: ۷۰]. لهذا از روی قرآن این مقوله حضرت یوسف صدیق هرگز نتواند شد بلکه کسی از خدام وی÷به سبب ناواقفیت از حقیقت حال این جمله بر زبان آورده. [۳۲] مثلاً در فروعات فقهیه که خود ائمه مجتهدین اهل سنت باهم مختلف بودند و هر مجتهد اجتهاد خود را علانیه ظاهر می‌کرد مگر ائمه شیعه درین مسائل هم تقیه می‌کردند هر که خواهد کتاب استبصار که در اصول اربعه شیعه است مطالعه کند صدها امثله‌ی این خواهد یافت. مثلاً خروج خون از بدن مثل رعاف یا فصد و غیره ناقض وضو هست یا نه، از ائمه هر دو قول منقول است. صاحب استبصار می‌گوید که اصل مذهب ائمه این است که ناقض وضو نیست و در حدیثی که ناقض وضو بودن منقول است آن بر تقیه محمول است. درین‌جا طرفه ماجرا این است که مجتهدین مدینه هم قائل به همان قول بودند که اصل مذهب امام بود لیکن امام از اهل مدینه نه ترسید و خلاف ایشان فتوی به ناقض وضو بودن داد بلکه از اهل کوفه خوف کرد که در مذهب‌شان خروج خون ناقض وضوست حالانکه امام در مدینه سکونت داشت نه در کوفه. [۳۳] درین کتاب مبحث تقیه به تفصیل تمام مذکورست و تمام اطراف و جوانب را احاطه نموده شده و چهل مواقع تقیه کردن ائمه معصومین ازکتب معتبره شیعه منقول شده که دران اصلاً شائبه ضرورت نیست. [۳۴] شیعه درین‌جا باب قیل و قال مسدود یافته سخنی ساخته‌اند می‌گویند که زعم در زبان عرب بمعنی خیال باطل می‌آید حضرت علی اشاره ببطلان این قول نموده. مگر سخن سازی در لغت پیش نمی‌رود علامه زرقانی در شرح مواهب جلد ۴ ص ۴۷ بعد نقل قول قرطبی که الزعم القول الذی لا یوثق به. قاله ابن الکسیت وغیره می‌نویسد: «وفیه نظر، لأنه یطلق علی القول المحقق أیضاً كما نقله ابن عمر والزاهد فی شرح فصیح شیخه ثعلب وأكثر سیبویه من قوله زعم الخلیل فی مقام الاحتجاج انتهی». و امام لغت و ادب ابن درید در فقه اللغة جلد ۳ ص ۷ می‌نویسد: «وقد یأتی الزعم فی کلامهم بمعنی التحقیق، قال النابغةالجعدی:
نودی قیل ارکبن باهلاک ان
الله موف للناس ما زعما
[۳۵] این ترجمه فارسی از مصنف این تفسیر یعنی علامه فتح الله کاشانی است. [۳۶] علامه کاشانی در آخر فضائل متعه می‌نویسد که «بدانکه در نکاح متعه عدد زوجات محصور نیست و نفقه از اکل وشرب و کسوة لازم نباشد بر شوهر و توارث نیز نباشد میان زوجین و در عقد دوام اینها لازم باشد». درین عبارت زوج و زوجه بر متمتع ومتمتعه اطلاق کرده این اطلاق از روی قرآن مجید صحیح نیست.