باقیات صالحات ترجمه آیات بینات

فهرست کتاب

شبهه‌ی سوم بر فضیلت سوم

شبهه‌ی سوم بر فضیلت سوم

بیان کرده بودیم که در سفر هجرت از وقت برآمدن از خانه تا رسیدن به مدینه طیبه کارهای که حضرت صدیق بجا آورد دلالت ظاهره دارد بر عشق و محبت که او را با رسول خدا جبود، شیعه ازین انکار می‌کنند و می‌گویند که حرکات حضرت صدیق دلالت بر نفاق و عداوت او می‌کند. فلهذا ما آن خدمات جلیله را که حضرت صدیق در شب هجرت بجا آورده بیان می‌کنیم تا واضح گردد که آن کارها بجز عاشق صادق از کسی دیگر هرگز بظهور نتواند آمد.

اول: چون حضرت صدیق به معیت پیغمبر خدا جاز مکه روانه شد تمام راه حالش این بود که گاهی پیش می‌نگریست وگاهی پس، و گاهی بجانب راست نظر را می‌دوانید و گاهی بچانب چپ، آن حضرت جپرسید که ای ابوبکر، این چه حال است؟ صدیق عرض کرد: یا رسول الله، مقصود من حفاظت شماست. چنانچه مصنف منتهی الکلام أحلّه الله دارالسلام از ریاض النضره تلخیص نموده می‌طرازد: «چون صدیق همراه آن حضرت جبارشاد شریف متوجه غار شد گاهی پیش می‌رفت وگاهی در عقب و زمانی بجانب راست توجه میکرد و ساعتی بطرف چپ قطع راه می‌نمود حضرت پرسید که ای ابوبکر، گاهی تو را چنین ندیده بودم چه اتفاق افتاده که در رفتن راه اختلاف می‌کنی؟ عرض کرد که مقصود من نگهبانی حضرت از شر دشمنان است مبادا که ازین جهات در رسند و حضرت را از راه تا غار بر دوش برد.

دوم: چون حضرت صدیق بر خستگی پای انور آن سرور آگاهی یافت بغیر اینکه از زبان وحی ترجمان اظهار آن شود صدیق آن سرور را بر دوش خود نشانید و تا غار برفت و این نصیب عظیم واین خوش اقبالی نصیب او شد . که بر دوش اوشاه نبوت قدم نهاد . برای ثبوت این امر سابقاً اشعار حمله‌ی حیدری منقول شده.

سوم: چون بر لب غار رسیدند اولاً حضرت صدیق اندرون غار د اخل شد و آن را صاف نمود و سوراخ‌هایش را بند کرد و بعد ازان رسول خدا جرا اندرون غار طلب کرد و حضرت را اندرون غار خوابانید وسر مبارکش را بر زانوی خود نهاد، قاضی نورالله شوستری هم در احقاق الحق تصدیق نموده که ابتدای دخول در غار حضرت صدیق نموده.

چهارم: در پای مبارک حضرت صدیق که در سوراخ برای بند کردنیش نهاده بود ماری بگزید و آن حضرت جاو را تسلی کرد.

پنجم: تا زمانی که آن سرور در غار قیام داشت روزانه فرزند حضرت صدیق طعام و آب در آن غار میرسانید و همان طعام دران ایام غذای آن سرور بود.

ششم: رسول خدا جدو ناقه از فرزند حضرت صدیق طلب داشت و او حاضر آورد (و افشای راز بر اغیار نشد) بر یکی خود سوار شد و حضرت صدیق را ردیف خود ساخت و بر دیگری عامر را که شبان بیت الحرام بود و راه را خوب می‌شناخت سوار کرد و شتربان را ردیف وی ساخت حواله کتب برای امر اول و دوم برنگاشتیم، اکنون ثبوت امر چهارم و پنجم و ششم از حمله حیدری پیش می‌کنیم.

ثبوت امر چهارم

چو شد کار پرداخته آن چنان
رسیدند کفار پاپی بران
دران دم بکف پای آن یار غار
که بر روی سوراخ بود استوار
رسیدش زو ندان ماری گزند
وزان درد افغان او شد بلند
پیمبر باو گفت آهسته باش
رسیدند اعدا مکن راز فاش
مخور غم مگردان صدا را بلند
که از زخم افعی نیابی گزند
بغار اندرون تا سه روز و سه شب
بسر برد آن شه بفرمان رب
شدی پور بوبکر هنگام شام
ببردی دران غار آب وطعام
نمودی هم از حال اصحاب شر
حبیب خدای جهان را خبر

ثبوت امر ششم

نبی گفت پس پور بوبکر را
که ای چون پدر اهل صدق وصفا
دو جمازه باید کنون راهوار
که ما را رساند به یثرب دیار
برفت از برش پور بوبکر زود
بدنبال کاری که فرموده بود
هم از اهل دین بد یکی جمله دار
برد کرد راز نبی آشکار
ازین جمله دار این سخن چون شنود
دو جمازه دردم مهیا نمود
تهی شد ازان قوم چون کوه ودشت
رسول خدا عازم راه گشت
بصبح چهارم برآمد غار
دو جمازه آورده بد جمله دار
نشست از بر یک شتر شاه دین
ابوبکر را کرد با خود قرین
برامد بران دیگری جمله دار
به همراه او گشت عامر سوار