شبهه هفتم بر فضیلت هفتم [۲۴]
سابقاً بیان کرده بودیم که از کلمهی ﴿ لِصَٰحِبِهِ ﴾(که در آیت غار واقع است) صحابی بودن حضرت صدیق ثابت میشود و این رتیه علیا کسی دیگر را از صحابه کرام میسر نیست که صحابی بودن او در قرآن مجید منصوص باشد و خداوند کریم او را بخصوصه صحابی فرموده باشد.
علمای شیعه برین فضیلت بچند وجوه گفتگو میکنند. اول: این که لفظ صاحب در لغت عرب کسی را گویند که در صحبت کسی باشد، ازین لفظ زیاده برین هیچ فضیلتی ثابت نمیشود که ابوبکر اندرون غار در صحبت رسول بود و درین معنی شائبه از فضیلت نیست بلکه ازین لفظ اسلام ابوبکر هم ثابت نمیشود، الله جل شانه در قرآن مجید کافر را صاحب مومن فرموده، چنانچه میفرماید: ﴿ قَالَ لَهُۥ صَاحِبُهُۥ وَهُوَ يُحَاوِرُهُۥٓ أَكَفَرۡتَ بِٱلَّذِي خَلَقَكَ مِن تُرَابٖ ﴾[الکهف: ۳۷]. و در آیتی دیگر وارد شده که حضرت یوسف علی نبینا و علیه الصلوه والسلام دو قیدیان را که بمعیت او در قید خانه بودند و کافر بودند صاحب خود فرمود: ﴿ يَٰصَٰحِبَيِ ٱلسِّجۡنِ ﴾[یوسف: ۳۹]. پس معلوم شد که لفظ صاحب بر فضیلت چه معنی، بر اسلام هم دلالت نمیکند. آری معنی مصطلح صحابی دلالت بر فضیلت میکند مگر در آیت غار معنی مصطلح مراد نیست چه دران ایمان شرط است و (معاذالله) حضرت ابوبکر از ایمان بیبهره بود.
جواب این شبهه آنکه در آیت اولی که کافر را صاحب مومن فرموده بر لفظ صاحب اکتفا نه فرموده بلکه تصریح کفر بآن منضم کرده و فرموده: ﴿ أَكَفَرۡتَ بِٱلَّذِي خَلَقَكَ ﴾و در آیت غار حضرت صدیق را صاحب فرموده و بآن هیچ کلمه مذمت و منقصت منضم نساخته بلکه کلمات محبت و الفت ارشاد کرده مثلاً این که پیغمبر باو گفت: ﴿ لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَا ﴾لهذا آیت غار را برین آیت قیاس کردن قیاس مع الفارق است. و در آیت ثانیه قطع نظر ازین جواب لفظ صاحب مضاف بسوی حضرت یوسف نیست یعنی حضرت یوسف آن دو قیدیان را صاحب خود نه فرموده بلکه صاحب سجن فرموده. باقی ماند آنچه گفتهاند که (معاذالله) حضرت صدیق از ایمان بهره نداشت از هذیانی بیش نیست، ایمان آوردن حضرت صدیق خود از کتب ایشان ثابت است، قاضی نورالله شوستری در مجالس المومنین مینویسد که «خالد بن سعید از سابقین اولین بوده اسلام او مقدم بر اسلام ابوبکر بوده، بلکه ابوبکر به برکت خوابی که او دیده بود مسلمان شده بود، بالجمله سبب اسلام خالد آن بود که در خواب دیده بود که بر کنار آتشی افروخته ایستاده است و پدر او میخواهد که او را در آتش اندازد که ناگاه رسالت پناه گریبان او گرفته بجانب خود کشید و با او گفت که بجانب من بیا تا به آتش نیفتی. خالد ازین خواب هولناک بیدار شد وقسم یاد کرد که این خواب من صحیح است، و انگاه متوجه خدمت حضرت رسالت گردید در راه ابوبکر با او ملاقات نمود و از حال او پرسید، خالد صورت واقعه را باو بیان نمود، ابوبکر نیز با او موافقت کرد و بخدمت آن حضرت جآمده بشرف اسلام فائز گردیدند». بینندگان این روایت بانصاف بگویند که آیا کسیکه بالهام غیبی بر صداقت اسلام گرویده باشد و رویای صادقه او را راغب بایمان نموده باشد در باب وی این سخن که او از ایمان بیبهره بود بر زبان انسانی تواند رفت. برای خدا عبارت مذکورهی قاضی خصوصاً این جمله را که «ابوبکر به برکت خوابی که او دیده بود مسلمان شده بود». با عبارت مجتهد صاحب که «خلیفه اول از هر امر، از ایمان بهره نداشت باتفاق من علماء الامامیة». تطابق باید داد و از انصاف نباید گذشت که علمای ایشان را عداوت صحابه کرام چنان از بصارت و بصیرت بیبهره کرده است که از ایمان صدیقی انکار میکنند که او را خداوند کریم بذریعه رویای صادقه بر حقیقت اسلام آگاهی بخشید. اگر کسی گوید که قاضی شوستری اقرار اسلام حضرت صدیق نموده و مجتهد انکار ایمان او کرده، لهذا میان کلام هر دو تناقض نیست. جوابش بچند وجه است. وجه اول: این که بذمه ما اثبات این امر بود که ابوبکر صدیق نبوت آن حضرت جبدل تصدیق کرد و دعوت آن سرور را بدل قبول نمود مجتهد آن را اسلام نامد یا ایمان بفضله تعالی باقرارِ قاضی شوستری ثابت گردید و اگر مراد مجتهد این است که در میان اسلام و ایمان فرق است ایمان تصدیق قلبی را میگویند و اسلام صرف اقرار زبانی را میگویند و ابوبکر صدیق را (معاذالله) تصدیق قلبی حاصل نبود. پس برای ردّ این هذیان هم شهادت شهید ثالث یعنی قاضی شوستری کافی است او بصراحت تمام گفته که «ابوبکر ببرکت خوابی که او دیده بود مسلمان شده بود». وجه دوم: اینکه اگر تسلیم کنیم که میان ایمان و اسلام فرق است و بالفرض این هم تسلیم کنیم که از عبارت قاضی، اسلام حضرت صدیق ثابت میشود نه ایمان، پس در رد آن قول حضرت علی مرتضی پیش کرده تار و پود قول مجتهد را درهم و برهم میسازم مومنین را باید که بدل بشنوند و بر بیخبری یا ابله فریبی علمای خویش افسوس کنند. علامه حلی ایشان (که ملقب به امام اعظم است) در شرح تجرید مینویسد که قال÷«یوماً علی المنبر: «أنا الصدیق الأكبر أنا الفاروق الأعظم، أسلمت قبل أن أسلم أبوبكر وأمنت قبل أن آمن». یعنی حضرت علی÷بالای منبر فرمود که منم صدیق اکبر و منم فاروق اعظم، اسلام آوردم قبل اسلام آوردن ابوبکر، و ایمان آوردم قبل ایمان آوردن ابوبکر. ازین روایت علامه حلی از زبان مبارک حضرت علی اسلام و ایمان هر دو ثابت گردید. اگر از قول قاضی شوستری قول مجتهد باطل نه شده بود اکنون به ارشاد حضرت علی مرتضی باطل گردید. فالحمدلله علی ذلک. بلکه ازین روایت این هم بظهور پیوست که (اولیت) ایمان و اسلام حضرت ابوبکر صدیق (فیمابین مسلمین قرن اول) چنان رقعت و عزت وشهرت داشت که حضرت علی بطور فخر بیان فرمود که من پیشتر از ابوبکر ایمان و اسلام آوردهام. اگر بقول شیعه حضرت ابوبکر صدیق در ایمان و اسلام کامل نبودی یا معاذالله منافق بودی یا بطمع دنیا اظهار اسلام کرده بودی حضرت علی بر سبقت خود در ایمان از وی چرا فخر کردی؟ وجه سوم: این که ازین روایت این هم ثابت میشود که آنچه علمای امامیه در باب اسلام حضرت صدیق گفتهاند که اسلام او محض ظاهری بود و آن هم بقول کاهنان و بطمع خلافت، بیاصل محض است و به شهادت قاضی شوستری که او حضرت صدیق را از سابقین اولین شمرده متقدمین و متاخرین ایشان همه دروغگو ثابت گشتند و خیال مکن که قاضی فقط تکذیب علما و مجتهدین خود کرده بلکه کذب صاحب الامر یعنی امام غائب خود هم واضح ساخته. امام غائب یعنی امام مهدی شیعه فرموده است که ابوبکر صدیق به طمع دنیا ایمان آورده بود چه او از یهود میشنید که آن حضرت جرا سلطنت و بادشاهت و غلبه بر مخالفان خود حاصل خواهد شد، لهذا بگفته ایشان یقین کرده تکلم به کلمه اسلام کرده بود. ملا باقر مجلسی در رساله رجعت از بحارالانوار بروایت شیخ صدوق یعنی ابن بابویه قمی مینویسد که «اسلام ابوبکر طوعا بود اما برای طمع دنیا، زیرا که ایشان با کفرهی یهود مخلوط بودند (إلی قوله) چون حضرت دعوی رسالت فرمود ایشان را روی گفتهی یهود به ظاهر کلمتین گفتند ودر باطن کافر بودند». المختصر ازین روایات اسلام و ایمان ابوبکر صدیق بخوبی ثابت شد و چون ایمان و اسلام او ثابت گردید پس بنص قرآنی یعنی کلمه ﴿ لِصَٰحِبِهِ ﴾این هم ثابت شد که او صحابی پیغمبر بود و مصداق آن همه فضائل بود که برای اصحاب پیغمبر ثابتاند و شیعه هم بآن اقرار دارند (ولو کرها)، پس بعد ثبوت این همه امور هر که انکار صحابی شدن او کند و از فضائل و انکار کند او یقیناً منکر نص قرآنی است.
[۲۴] جواب شبهات بر فضیلت چهارم و پنجم و ششم را در ضمن شبهات بر فضائل دیگر خواهیم نوشت. من المصنف.