باب (۵۰): دربارهی این سخن پرودگار متعال که میفرماید: ﴿فَلَمَّآ ءَاتَىٰهُمَا صَٰلِحٗا جَعَلَا لَهُۥ شُرَكَآءَ فِيمَآ ءَاتَىٰهُمَاۚ فَتَعَٰلَى ٱللَّهُ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ١٩٠﴾[الأعراف: ۱۹۰].
ترجمه: «و چون فرزند شایستهای به آن دو بخشید، (موجودات دیگر را) در آنچه (الله) بدیشان عطا نمود، (مؤثر دانستند و) برای پروردگار شریکانی قرار دادند. الله از آنچه شریکش قرار میدهند، برتر و والاتر است».
ابنحزم/گفته است: علما اتفاق نظر دارند که نامگذاری با کلمهی «عبد» [یا غلام]، وقتی نسبت آن به غیر الله باشد، حرام است. جز نام عبدالمطلب. [۲۴۰]
و از ابنعباس بدر تفسیر این آیه، روایت شده که وقتی حواء حامله گردید، ابلیس نزد آدم و حواء آمد و گفت: من همان کسی هستم که شما را از بهشت اخراج کردم. اینک سخن مرا بپذیرید و اسم فرزندتان را «عبدالحارث» بگذارید و گرنه برای او شاخهایی همچون شاخهای بز کوهی، درست میکنم که وقتی به دنیا میآید، شکم مادرش را پاره کند؛ و چنین و چنان میکنم- و تهدید کرد.- آنها نپذیرفتند و فرزندشان مرده به دنیا آمد. بار دیگر حامله شد. شیطان دوباره نزدشان آمد و پیشنهاد خود را تکرار کرد. باز هم نپذیرفتند و فرزندشان مرده به دنیا آمد. بار سوم حامله گردید. شیطان باز هم آمد و تهدید خود را تکرار نمود. محبت فرزند بر آنها غالب گردید و پذیرفتند و نام او را عبدالحارث گذاشتند. به همین خاطر است که الله متعال فرمود: ﴿جَعَلَا لَهُۥ شُرَكَآءَ فِيمَآ ءَاتَىٰهُمَا﴾«... (موجودات دیگر را) در آنچه (الله) بدیشان عطا نمود، (مؤثر دانستند و) برای پروردگار شریکانی قرار دادند». [روایت ابن ابی حاتم]
همچنین ابن ابی حاتم با سند صحیح، تفسیر قتاده را در مورد این آیه چنین آورده است که منظور از شرک آورده به الله در اینجا، شرک در اطاعت یا حرفشنوی است، نه شرک در عبادت.
همچنین نظر مجاهد را در مورد ﴿لَئِنۡ ءَاتَيۡتَنَا صَٰلِحٗا﴾آورده که گفته است: آنها بیم داشتند که نوزادشان به جای انسان، در شکل چیزی دیگر متولد شود. نظیر همین مطلب از حسن بصری [۲۴۱]و سعید و دیگران نیز روایت شده است.
[۲۴۰] یعنی نامگذاری به نامهایی مثل عبدالرضا، یا غلامرضا و عبدالحسین یا غلامحسین، ناجایز است. و اما اینکه ابنحزم/نام عبدالمطلب را مستثنا داسته است، به سب اختلاف علما در اینباره میباشد؛ یعنی علما بر اینکه چنین نامی، جایز یا ناجایز است، اجماع ندارند. دلیل کسانی که این نام را جایز دانستهاند، این است که رسولالله صفرمود: «أَنَا النَّبِيُّ لا كَذِبْ، أَنَا ابْنُ عَبْدِالْمُطَّلِبْ»؛ یعنی: «به راستی که من، پیامبرم و این، دروغ نیست؛ من، فرزند عبدالمطّلب هستم». [ر.ک: صحیح بخاری، ش: (۲۸۶۴، ۲۸۷۴، ۲۹۳۰، ۳۰۴۲، ۴۳۱۵، ۴۳۱۶)؛ و مسلم، ش: ۱۷۷۶ بهنقل از براء بن عازب س]این دسته از علما گفتهاند: اگر این نام ناجایز بود، پیامبر صچنین سخنی نمیفرمود؛ اما آن دسته از علما که این نام را ناجایز دانستهاند، گفتهاند: این سخن پیامبر ص، خبری است، نه حکمی؛ یعنی رسولالله صخبر داده که جدش، عبدالمطلب میباشد. همچنانکه بنی عبدمناف را هم با همین نام و عنوان صدا میزد؛ در صورتی که نام "عبدمناف" را مستثنا نکردهاند؛ لذا اینکه رسولالله صخود را فرزند عبدالمطلب خواند، دلیل بر جواز این اسم نیست. و همین، صحیحتر بهنظر میرسد. والله اعلم. [۲۴۱] گفتنی است: روایت صحیح از حسن بصری/این است که منظور از دو نفری که به الله شرک ورزیدند، دو نفر از آدمیان هستند؛ نه آدم و همسرش. [ر.ک: تفسیر امام ابنکثیر/، ذیل همین آیه.] امام محمد صالح العثیمین/بطلان و نادرستی این روایت را از چند جهت بیان نموده است: • چنین روایتی در هیچ خبر صحیحی از پیامبر صثابت نشده و ابن حزم/نیز این روایت را ساختگی قلمداد کرده است. • اگر این قصه در رابطه با آدم و حواء باشد، از دو حال، خارج نیست: یا آن دو، از این شرک توبه کردهاند و یا بر همان حالت مردهاند. ناگفته پیداست که اگر کسی معتقد باشد که حتی یکی از پیامبران نیز بر شرک مرده، سخت در گمراهی است؛ و اگر آدم و حواء از این شرک، توبه کردند، دیگر با حکمت کامل الهی در تناقض است که الله ﻷ این گناهشان را ذکر کند. • پیامبران بهاتفاق همهی علما، از هرگونه شرکی پاک و معصوم بودهاند. • در حدیث شفاعت، آمده است که مردم در روز قیامت «نزد آدم صلوات الله علیه میروند و میگویند: ای پدر! از الله بخواه که بهشت را برای ما بگشاید. آدم ÷میگوید: آیا چیزی جز اشتباه پدرتان، شما را از بهشت اخراج کرد؟» [ر.ک: صحیح مسلم، ش: ۱۹۵] لذا عذری که میآورد خوردن میوهی ممنوعه میباشد، نه آنچه در این روایت آمده است. یعنی اگر مرتکب شرک میشد، همین عذر را به میان میآورد. • در این داستان آمده است که: «شیطان نزدشان آمد و گفت: من همان كسي هستم كه شما را از بهشت اخراج كردم». و کسی که قصد فریفتن دارد، چنین عبارتی نمیگوید؛ زیرا آن دو به دشمنیِ ابلیس پی برده، سخنش را نمیپذیرفتند؛ کسی که قصد فریفتن دارد، از روش و عبارتی استفاده میکند که خود را به طرف مقابلش نزدیک نماید تا حرفش را بپذیرند. • در این روایت ساختگی آمده است که شیطان تهدیدشان کرد که اگر حرفش را نپذیرند، براي "فرزندشان، شاخهایي همچون شاخهاي بز كوهي، درست خواهد كرد»". اگر آن دو، این تهدید شیطان را باور کرده باشند، بدین معناست که به شرک در ربوبیت دچار شدهاند؛ زیرا چنین کاری از شیطان ساخته نبود. حال آنکه پیامبران از هرگونه شرکی، پاک و معصوم بودهاند. حالت دوم، این است که آن دو این تهدید را باور نکردهاند؛ پس دلیلی نداشت که به تهدیدش ترتیب اثر دهند و نام فرزندشان را عبدالحارث بگذارند. لذا این هم یکی دیگر از تناقضات موجود در این روایت است. • الله متعال در پایان این آیه میفرماید: ﴿فَتَعَٰلَى ٱللَّهُ عَمَّا يُشۡرِكُونَ﴾[الأعراف: ۱۹۰]. یعنی: «الله از آنچه شریکش قرار میدهند، برتر و والاتر است». شاهد اینجاست که در پایان آیه، واژهی ﴿يُشۡرِكُونَ﴾آمده که جمع است؛ و اگر منظور، آدم و حواء بودند، باید «یُشرِکانِ» میآمد. علامه محمد صالح العثیمین/در ادامه میافزاید: «همهی این دلایل، بیانگر بطلان این روایت است؛ لذا موضوع ارتکاب شرک از سوی آدم و حواء، بیاساس؛ و اعتقاد به چنین موضوعی، نارواست». [ر.ک: القول المفید علی کتاب التوحید، صص ۵۶۹-۵۷۰؛ دارالفجر للتراث] البته آن دسته از علما که به این روایت توجه کردهاند، کوشیدهاند تا بهنحوی، با تکیه بر تفاوت انواع شرک، این اتهام را از آدم÷دور کنند؛ در صورتی که نقد این روایت، راه را کوتاه میکرد و روشن میشد که مرادِ آیه از کسانی که شرک ورزیدند، افرادی از نسل آدم بودند؛ نه خود آدم و همسرش.