کتاب توحید

فهرست کتاب

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- نهی از نامگذاری خود به شاهنشاه [یا راضی شدن به اینکه دیگران، این نام را روی انسان بگذارند].

۲- همانطور که سفیان گفت: شاهنشاه، معادل ملك الأملاكدر زبان عربی است. [۲۳۰]

۳- توجه به اینکه از به‌کار بردن چنین واژه‌هایی به‌شدت منع شده است؛ حتی اگر معانیِ واقعی آنها مدنظر نباشد. [۲۳۱]

۴- درک این مطلب که این نهی، به خاطر الله متعال است. [۲۳۲]

***

[۲۳۰] همان‌طور که پیشتر بیان شد، هر واژه‌ای که چنین معنایی داشته باشد، اطلاق آن بر انسان، جایز نیست. [۲۳۱] قاضی در زبان عربی به معنای حاکم نیز می‌آید؛ لذا به‌كار بردن عناوینی چون: سلطان‌السلاطین، و حاکم الحکام و شاهِ شاهان یا شاهنشاه، ناجايز است. همان‌طور که مؤلف/اشاره کرده، از آنجا که این نهی، شدید و مطلق می‌باشد، لذا استعمال چنین واژه‌هایی حتی با مقاصد دیگر نیز نارواست؛ اگرچه برخی از علما گفته‌اند: ناگفته نماند که استعمال واژه‌ی قاضی‌القضاة به صورت مقید،- مثلاً قاضی‌القضاة در فقه یا قاضی‌القضاة مصر- ایرادی ندارد؛ زیرا در چنین مواردی، واژه‌ی قاضی‌القضاة به صورت مقید آمده است، در صورتی که حکم و قضاوت الهی، مطلق و فراگیر است و مقید به چیزی نیست. البته اگر خودِ فرد به چنین عنوانی راضی شود یا آن را بر خود بگذارد، خالی از اشکال نیست. والله اعلم. [۲۳۲] زیرا در حدیث تصریح شده که فرمانروای مطلق و شاهنشاه، فقط الله متعال است.