ادلهی کسانی که تارک الصلاة را کافر ندانسته و او را تکفیر نمیکنند:
۱- با وارد شدن شخص به اسلام، حکم اسلام بر او ثابت شده است، بنابراین از اسلام جز با یقین خارج نمیشود.
۲- از عبادة بن صامتسروایت است که رسول اللهجفرمودند([۳۸] ): «مَنْ شَهِدَ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، وَأَنَّ عِيسَى عَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولُهُ، وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ، وَالجَنَّةُ حَقٌّ، وَالنَّارُ حَقٌّ، أَدْخَلَهُ اللَّهُ الجَنَّةَ عَلَى مَا كَانَ مِنَ العَمَلِ»«هرکس شهادت دهد که معبود بر حقی جز الله نیست، یکتاست و شریکی ندارد و محمد بندهی الله و فرستادهی اوست و عیسی بنده و فرستادهی اوست و کلمهی الله است که آن را در مریم القا کرده و روحی از جانب الله متعال میباشد و گواهی دهد که بهشت و جهنم حق است، الله متعال با هر مقدار عملی که باشد، او را وارد بهشت میگرداند.»
۳- از انسسروایت است که رسول اللهجدرحالی که بر مرکبی سوار بودند که معاذسهم پشت ایشان بر آن سوار بود، به او فرمودند: ای معاذ؛ معاذ گفت: یا رسول الله در خدمت و گوش به فرمان شما هستم. سه بار رسول اللهجمعاذ را مخاطب قرار دادند که هر سه بار معاذساین جمله را تکرار کرد. سپس فرمودند([۳۹] ): «مَا مِنْ عَبْدٍ يَشْهَدُ أَنَّ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا حَرَّمَهُ اللهُ عَلَى النَّارِ»«هيچ بندهاي نيست که گواهي ميدهد: معبود بر حقي جز الله نيست و محمد بنده و فرستاده اوست مگر اينکه خداوند او را بر آتش جهنم حرام ميگرداند.» معاذ گفت: ای رسول خدا، آیا مردم را از آن مطلع سازم تا خوشحال و شادمان گردند؟ فرمودند: «إِذًا يَتَّكِلُوا»«آنگاه بر آن اعتماد کرده و از عمل باز میمانند.» معاذ از این موضوع در وقت وفاتش خبر داد، تا (به خاطر پوشیدن آنچه میدانست([۴۰] )) مرتکب گناهی نشده باشد.
۴- از ابوهریرهسروایت است که رسول اللهجفرمودند([۴۱] ): «أَسْعَدُ النَّاسِ بِشَفَاعَتِي يَوْمَ القِيَامَةِ، مَنْ قَالَ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، خَالِصًا مِنْ قَلْبِهِ»«نیک بختترین مردم نسبت به شفاعت من در روز قیامت کسی است که از روی اخلاصی که برخاسته از قلبش باشد، بگوید: هیچ معبود بر حقی جز الله نیست.»
۵- معاذ بن جبلسروایت میکند که رسول اللهجفرمودند([۴۲] ): «مَنْ كَانَ آخِرُ كَلَامِهِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ دَخَلَ الْجَنَّةَ» «هرکس آخرین کلامش، کلمهی طیبه «لاإله إلاالله» باشد، وارد بهشت میشود.» و در لفظی دیگر آمده است([۴۳] ): «مَنْ مَاتَ وَهُوَ يَعْلَمُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، دَخَلَ الْجَنَّةَ» «هرکس در حالی بمیرد که بداند، هیچ معبود بر حقی جز الله نیست، وارد بهشت میشود.»
۶- عتبان بن مالکسروایت میکند که رسول اللهجفرمودند: «فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ حَرَّمَ عَلَى النَّارِ مَنْ قَالَ: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، يَبْتَغِي بِذَلِكَ وَجْهَ اللَّهِ»«براستی الله عزوجل آتش را بر گویندهی «لاإله إلاالله» که با گفتن آن خواستار لقای وجه الله میباشد، حرام گردانیده است.»
۷- از ابوذرسروایت است([۴۴] ) که رسول اللهجشروع به خواندن آیهای از قرآن کرده و تا صبح آن را تکرار کرده و فرمودند: «دَعَوْتُ لِأُمَّتِي، أُجِبْتُ بِالَّذِي لَوْ اطَّلَعَ عَلَيْهِ كَثِيرٌ مِنْهُمْ طَلْعَةً تَرَكُوا الصَّلَاةَ»«برای امتم دعا کردم و به چیزی اجابت شدم که اگر بیشتر آنها بر آن اطلاع یابند، نماز را ترک میکنند.» ابوذر گفت: آیا مردم را بشارت ندهم؟ فرمودند: «بله بشارت بده.» پس ابوذر رفت (تا مردم را بشارت دهد) كه عمر گفت: براستی اگر او را با این بشارت به سوی مردم بفرستید، از عبادت امتناع میورزند. پس رسول اللهجاو را ندا داد تا بازگردد که برگشت. و آیه این بود: ﴿إِن تُعَذِّبۡهُمۡ فَإِنَّهُمۡ عِبَادُكَۖ وَإِن تَغۡفِرۡ لَهُمۡ فَإِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ١١٨﴾[المائدة: ۱۱۸] . «اگر آنان را مجازات كني، بندگان تو هستند (و هرگونه كه بخواهي درباره ايشان ميتواني عمل كني) و اگر از ايشان گذشت كني (تو خود داني و تواني) زیرا تو چيره و توانا و حكيمي (لذا نه بخشش تو نشانه ضعف، و نه مجازات تو بدون حكمت است).»
قائلین به کفر تارک نماز، استدلال به این احادیث را این گونه پاسخ دادهاند([۴۵] ):
این نصوص و نصوص دیگری که در این معنا وارد شده، بر دو قسم میباشند: یا احادیثی عام هستند که با احادیثی که بر کفر تارک نماز دلالت میکند، خاص میشوند و یا مطلقاند که با چیزی مقید شدهاند که با وجود آن ترک نماز غیر ممکن میباشد، همانگونه که در رهنمودهای نبوی که پیشتر گذشت، آمده است: «یبتغي بذلك وجه الله»، «صدقا من قلبه»، «خالصا من قلبه»و مانند اینها. و این نصوص مقید به ذکر شهادتین با قصد اخلاص و صدق قلبی می باشند که او را از ترک نماز منع میکند، زیرا اخلاص و صدقش حتما او را به انجام نماز وامی دارد. [و در واقع نماز نگزاردن وی نشان دهندهی عدم اخلاص و صدق وی در به زبان آوردن شهادتین میباشد] .
۸- در مسند احمد از عایشهلروایت است که رسول اللهجفرمودند([۴۶] ): «الدَّوَاوِينُ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ ثَلَاثَةٌ: دِيوَانٌ لَا يَعْبَأُ اللَّهُ بِهِ شَيْئًا، وَدِيوَانٌ لَا يَتْرُكُ اللَّهُ مِنْهُ شَيْئًا، وَدِيوَانٌ لَا يَغْفِرُهُ اللَّهُ، فَأَمَّا الدِّيوَانُ الَّذِي لَا يَغْفِرُهُ اللَّهُ: فَالشِّرْكُ بِاللَّهِ، قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ ﴿إِنَّهُۥ مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ﴾[المائدة: ۷۲] وَأَمَّا الدِّيوَانُ الَّذِي لَا يَعْبَأُ اللَّهُ بِهِ شَيْئًا: فَظُلْمُ الْعَبْدِ نَفْسَهُ فِيمَا بَيْنَهُ وَبَيْنَ رَبِّهِ مِنْ صَوْمِ يَوْمٍ تَرَكَهُ، أَوْ صَلَاةٍ تَرَكَهَا، فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ يَغْفِرُ ذَلِكَ وَيَتَجَاوَزُ إِنْ شَاءَ، وَأَمَّا الدِّيوَانُ الَّذِي لَا يَتْرُكُ اللَّهُ مِنْهُ شَيْئًا: فَظُلْمُ الْعِبَادِ بَعْضِهِمْ بَعْضًا، الْقِصَاصُ لَا مَحَالَةَ»«دیوانها در نزد الله متعال سه گونهاند: دیوانی که الله متعال بدان اهمیت زیادی نمیدهد؛ و دیوانی که الله عزوجل چیزی از آن را رها نمیسازد و دیوانی که الله متعال چیزی از آن را نمیبخشد. اما دیوانی که الله متعال چیزی از آن را رها نمیسازد، شرک به الله میباشد. الله متعال میفرماید: «بي گمان هركس انبازي براي الله قرار دهد، الله متعال بهشت را بر او حرام كرده است (و هرگز به بهشت گام نمينهد).» و اما دیوانی که الله متعال اهمیت زیادی به آن نمیدهد، ظلم بنده به خودش در آنچه بین او و پروردگارش بوده، میباشد، همچون روزهای که ترک کرده یا نمازی که ترک نموده، براستی که الله عزوجل این را میبخشد و اگر بخواهد از آن درمیگذرد و اما دیوانی که الله متعال از آن چیزی را رها نمیکند، ظلم بعضی از بندگان نسبت به دیگران میباشد که قطعا برای آن قصاص میباشد.»
پاسخ قائلین به کفر ترک کنندهی نماز([۴۷] ):
این حدیث با زیاده «من صوم تركه أو صلاة تركها»ضعیف میباشد.
۹- در مسند از عبادة بن صامتسروایت است که میگوید: شنیدم که رسول اللهجفرمودند([۴۸] ): «خَمْسُ صَلَوَاتٍ كَتَبَهُنَّ اللَّهُ عَلَى الْعِبَادِ مَنْ أَتَى بِهِنَّ لَمْ يُضَيِّعْ مِنْهُنَّ شَيْئًا اسْتِخْفَافًا بِحَقِّهِنَّ كَانَ لَهُ عِنْدَ اللَّهِ عَهْدٌ أَنْ يُدْخِلَهُ الْجَنَّةَ، وَمَنْ لَمْ يَأْتِ بِهِنَّ فَلَيْسَ لَهُ عِنْدَ اللَّهِ عَهْدٌ إِنْ شَاءَ عَذَّبَهُ، وَإِنْ شَاءَ غَفَرَ لَهُ»«الله متعال پنج نماز را بر بندگانش فرض کرده است، هرکس آنها را بدون سبک شمردن حق آنها ادا نموده و ضایع نگرداند، عهدی برای او نزد الله متعال میباشد که او را وارد بهشت گرداند و هرکس آنها را انجام ندهد، برای وی نزد الله متعال عهدی نیست، اگر خواست او را میبخشد و اگر خواست عذابش میدهد.»
گفتهاند: این حدیث دلیلی بر کافر نبودن ترک کنندهی بعضی از نمازها و اینکه وی تحت مشیئت خداوندی است، میباشد.
پاسخ قائلین به کفر ترک کنندهی نماز([۴۹] ):
حمل کردن حدیث بر ترک بعضی از نمازها، صحیح نیست، زیرا در حدیث دیگری که امام احمد در مسند روایت کرده، آمده است که رسول اللهجفرمودند([۵۰] ): «وَمَنْ لَقِيَهُ وَقَدْ انْتَقَصَ مِنْهُنَّ شَيْئًا اسْتِخْفَافًا بِحَقِّهِنَّ لَقِيَهُ، وَلَا عَهْدَ لَهُ إِنْ شَاءَ عَذَّبَهُ، وَإِنْ شَاءَ غَفَرَ لَهُ»«و هرکس خداوند را در حالی ملاقات کند که به دلیل سبک شمردن حق نمازها، چیزی از آنها کاسته است، عهدی برای او نزد خداوند نیست، اگر بخواهد او را عذاب و اگر بخواهد وی را میبخشد.»
از این رو، حدیث بر آن حمل میشود که شخص نماز گزارده، اما بعضی از واجباتش را ناقص انجام داده است، چون در حدیث آمده است: «وَمَنْ لَقِيَهُ وَقَدْ انْتَقَصَ مِنْهُنَّ شَيْئًا اسْتِخْفَافًا بِحَقِّهِنَّ لَقِيَهُ، وَلَا عَهْدَ لَهُ إِنْ شَاءَ عَذَّبَهُ، وَإِنْ شَاءَ غَفَرَ لَهُ».
۱۰- همچنین در مسند از ابوهریرهسروایت است که رسول اللهجفرمودند([۵۱] ): «إِنَّ أَوَّلَ مَا يُحَاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ الْمُسْلِمُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، الصَّلَاةُ الْمَكْتُوبَةُ، فَإِنْ أَتَمَّهَا، وَإِلَّا قِيلَ: انْظُرُوا هَلْ لَهُ مِنْ تَطَوُّعٍ؟ فَإِنْ كَانَ لَهُ تَطَوُّعٌ أُكْمِلَتِ الْفَرِيضَةُ مِنْ تَطَوُّعِهِ، ثُمَّ يُفْعَلُ بِسَائِرِ الْأَعْمَالِ الْمَفْرُوضَةِ مِثْلُ ذَلِكَ»«اولین امری که بنده مسلمان به قیامت در مورد آن محاسبه میشود، نماز فرض میباشد. پس اگر (نمازش) کامل باشد که خوب، وگرنه گفته میشود: نگاه کنید برای وی نافلهای هست؟ پس اگر نافله بود، نماز فرضش با نافله کامل میگردد. سپس در مورد سایر اعمال اینچنین عمل میشود.»
و گفتهاند: که نقص فرایض با نوافل کامل میشود و این نقص هم شامل نقص در نفس فریضه (همچون ترک بعضی از واجبات آن) و هم شامل نقص در تعدادی از نمازهای فرض (با ترک آنها) میباشد.
پاسخ قائلین به کفر ترک کنندهی نماز([۵۲] ):
حدیث به صورت مرفوع صحیح نبوده و طرق ضعیفی دارد که در قویترین آنها آمده است: «فَإِنْ صَلُحَتْ فَقَدْ أَفْلَحَ وَأَنْجَحَ، وَإِنْ فَسَدَتْ فَقَدْ خَابَ وَخَسِرَ»«پس اگر نمازش درست باشد، رستگار و پيروز ميشود و اگر باطل و ناقص باشد، پشيمان و ناکام و زيانکار ميگردد.»
این قول در حدیث [صلحت] بدین معناست که ارکان نماز کامل و صحیح میباشد، از این رو صحیح نیست که این قول «وإن كان قد انتقص منها شیئا»بر ترک ارکان و شروط نماز حمل شود، بلکه واجب است که این نقصان بر ترک اعمالی غیر از ارکان و شروط (همچون هر عملی که از ترک آن سجدهی سهو لازم میآید) حمل شود. بنابراین استدلال به آن قطعی نمیباشد.
۱۱- در حدیث شفاعت آمده است که الله عزوجل میفرماید: «وَعِزَّتِي وَجَلاَلِي، وَكِبْرِيَائِي وَعَظَمَتِي لَأُخْرِجَنَّ مِنْهَا مَنْ قَالَ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»«به عزت و جلال و کبریایی و عظمتم سوگند، قطعا هرکس را که لاإله إلاالله گفته باشد، از جهنم بیرون میآورم.» و در حدیث آمده است که: «فیخرج من النار من لم یعمل خیرا قط»«سپس کسانی که هیچ عمل خیری انجام ندادهاند، از آتش خارج میشوند([۵۳] ).»
[قبل از اینکه پاسخ این استدلال ذکر شود لازم است این حدیث را به طور کامل ذکر کنیم و آن اینکه:] ابوسعید خدریسروایت میکند که رسول اللهجفرمودند([۵۴] ): «إِذَا خَلَصَ الْمُؤْمِنُونَ مِنَ النَّارِ وَأَمِنُوا، فَمَا مُجَادَلَةُ أَحَدِكُمْ لِصَاحِبِهِ فِي الْحَقِّ يَكُونُ لَهُ عَلَيْهِ فِي الدُّنْيَا بِأَشَدَّ مِنْ مُجَادَلَةِ الْمُؤْمِنِينَ لِرَبِّهِمْ فِي إِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ أُدْخِلُوا النَّارَ، قَالَ: يَقُولُونَ: رَبَّنَا، إِخْوَانُنَا كَانُوا يُصَلُّونَ مَعَنَا، وَيَصُومُونَ مَعَنَا، وَيَحُجُّونَ مَعَنَا، فَأَدْخَلْتَهُمُ النَّارَ، قَالَ: فَيَقُولُ: اذْهَبُوا فَأَخْرِجُوا مَنْ عَرَفْتُمْ مِنْهُمْ، فَيَأْتُونَهُمْ فَيَعْرِفُونَهُمْ بِصُوَرِهِمْ، لَا تَأْكُلُ النَّارُ صُوَرَهُمْ، فَمِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ النَّارُ إِلَى أَنْصَافِ سَاقَيْهِ، وَمِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ إِلَى كَفَّيْهِ، فَيُخْرِجُونَ فَيَقُولُونَ: رَبَّنَا قَدْ أَخْرَجْنَا مَنْ أَمَرْتَنَا، قَالَ: ثُمَّ يَقُولُ: أَخْرِجُوا مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالُ دِينَارٍ مِنَ الْإِيمَانِ، ثُمَّ مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ وَزْنُ نِصْفِ دِينَارٍ، حَتَّى يَقُولَ: أَخْرِجُوا مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ، - قَالَ أَبُو سَعِيدٍ: فَمَنْ لَمْ يُصَدِّقْ بِهَذَا الْحَدِيثِ فَلْيَقْرَأْ هَذِهِ الْآيَةَ: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَظۡلِمُ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖۖ وَإِن تَكُ حَسَنَةٗ يُضَٰعِفۡهَا وَيُؤۡتِ مِن لَّدُنۡهُ أَجۡرًا عَظِيمٗا ٤٠﴾[النساء: ۴۰] - قَالَ: فَيَقُولُونَ: رَبَّنَا قَدْ أَخْرَجْنَا مَنْ أَمَرْتَنَا فَلَمْ يَبْقَ فِي النَّارِ أَحَدٌ فِيهِ خَيْرٌ، قَالَ: ثُمَّ يَقُولُ اللَّهُ: شَفَعَتِ الْمَلَائِكَةُ، وَشَفَعَتِ الْأَنْبِيَاءُ، وَشَفَعَ الْمُؤْمِنُونَ، وَبَقِيَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ، قَالَ: فَيَقْبِضُ قَبْضَةً مِنَ النَّارِ - أَوْ قَالَ: قَبْضَتَيْنِ - نَاسًا لَمْ يَعْمَلُوا لِلَّهِ خَيْرًا قَطُّ، قَدِ احْتَرَقُوا حَتَّى صَارُوا حُمَمًا، قَالَ: فَيُؤْتَى بِهِمْ إِلَى مَاءٍ يُقَالُ لَهُ: الْحَيَاةُ، فَيُصَبُّ عَلَيْهِمْ، فَيَنْبُتُونَ كَمَا تَنْبُتُ الْحِبَّةُ فِي حَمِيلِ السَّيْلِ، قَالَ: فَيَخْرُجُونَ مِنْ أَجْسَادِهِمْ مِثْلَ اللُّؤْلُؤِ، وَفِي أَعْنَاقِهِمُ الْخَاتَمُ عُتَقَاءُ اللَّهِ، قَالَ: فَيُقَالُ لَهُمْ: ادْخُلُوا الْجَنَّةَ، فَمَا تَمَنَّيْتُمْ وَرَأَيْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَهُوَ لَكُمْ، قَالَ: فَيَقُولُونَ: رَبَّنَا أَعْطَيْتَنَا مَا لَمْ تُعْطِ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِينَ، قَالَ: فَيَقُولُ: فَإِنَّ لَكُمْ عِنْدِي أَفْضَلَ مِنْهُ، فَيَقُولُونَ: رَبَّنَا وَمَا أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ؟ فَيَقُولُ: رِضَائِي عَنْكُمْ، فَلَا أَسْخَطُ عَلَيْكُمْ أَبَدًا»«وقتی که مومنان از آتش دوزخ نجات یافتند و ایمن شدند، میانجیگری و اصرار هیچیک از شما برای گرفتن حق کسی در دنیا از میانجیگری و اصرار مومنان نزد پروردگارشان برای نجات برادرانشان از آتش بیشتر نمیباشد، میگویند: پروردگارا، برادران (دینی) ما، با ما نماز میخواندند و روزه میگرفتند و حج را به جای میآوردند، اما آنها را در آتش جهنم انداختهای. الله متعال میفرماید: بروید و هرکس را که میشناسید از آتش بیرون بیاورید. مومنان آنها را با صورتهای شان میشناسند، چون آتش بر صورتهای شان اثر نکرده است. و در حالی از آتش بیرون آورده میشوند که آتش تا نصف ساق بعضی از آنان و تا کف پای برخی دیگر رسیده است. مومنان میگویند: پروردگارا، کسانی را که امر فرموده بودی از آتش بیرون آوردیم. رسول اللهجفرمودند: سپس الله متعال میفرماید: هرکسی که در قلبش به اندازهی ذرهای از دینار (کنایه از کوچکی) ایمان وجود دارد از آتش بیرون بیاورید. سپس میفرماید: هرکسی که در قلبش به اندازهی نصف ذرهای از دینار (کنایه از کوچکی) ایمان وجود دارد، از آتش بیرون آورید. بار دیگر میفرماید: هرکسی که در قلبش به اندازه مثقال ذرهای ایمان وجود دارد، از آتش بیرون آورید. ابوسعید میگوید: هرکس این حدیث را باور ندارد، این آیه را بخواند: {در حقیقت خداوند هم وزن ذرهای ستم نمیکند و اگر (آن ذره کار) نیکی باشد، دوچندانش میکند و از نزد خویش پاداشی بزرگ میبخشد}. سپس مومنان میگویند: پروردگارا، کسانی را که امر فرموده بودی از آتش بیرون آوردیم و هیچ شخصی که در او خیری یافت شود در آتش جهنم باقی نمانده است. سپس الله متعال میفرماید: ملائکه و پیامبران و مومنان شفاعت کردند، اما ارحم الراحمین باقی مانده است. سپس یک یا دو مشت از مردمی را که اصلا هیچ عمل خیری را به خاطر خدا انجام ندادهاند و آنقدر در آتش سوختهاند که مانند خاکستر شدهاند، از آتش بیرون میآورد، سپس از آبی که «آب حیات» نامیده میشود بروی آنها ریخته میشود و همانند دانه ای که همراه سیلاب آمده باشد، سربرمی آورند و در حالی بیرون آورده میشوند که بدنشان مانند مروارید است و بر گردنشان مهر «آزاد شدگان الله» نقش بسته است. و به آنان گفته میشود: وارد بهشت شوید، هرچیزی که ببینید و آرزو کنید، در اختیار شماست. آنان میگویند: پروردگارا، به ما چیزهایی عطا کردهای که به هیچ یک از عالمیان نبخشیدهای. الله متعال میفرماید: برای شما نزد من چیزی برتر و بالاتر از آن وجود دارد. میگویند: پروردگارا، از این بالاتر چه میتواند باشد؟ الله متعال میفرماید: رضایت من از شما، دیگر هیچ گاه بر شما قهر و غضب نمیگیرم.
پاسخ قائلین به کفر ترک کنندهی نماز([۵۵] ):
مطلب اول: هنگام سخن گفتن درباره مسائل وعد و وعید، لازم است به تمامی نصوص (آیات و احادیث) مرتبط با مساله، توجه داشته باشیم و آنها را دوشادوش و در کنار هم به کار گیریم و به اندازهی توان خود بکوشیم تا در هنگام بروز تعارض بین نصوص، به دنبال یافتن رابطه ای منطقی بین آنها باشیم نه اینکه آنها را رد کنیم.
از عدل و انصاف و تقوی بدور است که به خاطر تایید و یاری حکم، رای، مذهب، سخن و یا شخص خاصی فقط به نص واحدی توجه و از بقیهی نصوص چشم پوشی نماییم. چون در بیشتر اوقات، کسانی که در افراط و تفریط گرفتار شدهاند به خاطر توجه به نص یا نصوص خاصی بوده که به گمان خودشان گمشدهی خویش را در آن یافتهاند، درحالی که از بقیه نصوص مرتبط و یا دلایلی که مورد علاقه آنان نیست و فهم جدیدی را در مورد آن مساله ارائه میدهد، غافل ماندهاند.
به عنوان مثال در مورد حدیث «إن من قال لا إله إلا الله دخل الجنة»«هرکس «لاإله إلاالله» را بگوید وارد بهشت میشود.» میگویند: هرکس هرچند فقط به صورت زبانی و بدون انجام هرگونه عملی «لاإله إلاالله» بگوید، از اهل بهشت میباشد. بدون توجه به اینکه نصوص دیگری وجود دارد که نشان میدهد «لاإله إلاالله» به شروط دیگری([۵۶] ) غیر از شرط اقرار با زبان، مقید شده و نیاز دارد که برای بهره بردن از تلفظ آن، حتما این شروط نیز تحقق یابند، مانند شروط زیر:
شرط عالم بودن به معنای «لاإله إلاالله» و دلالتهای آن، چون کسی که به چیزی عالم نباشد، نمیتواند به آن باور و اعتقاد داشته باشد. شرط کفر به طاغوت و بندگان آنان، صدق و اخلاص، نداشتن شک و گمان، یقین داشتن، محبت داشتن نسبت به «لاإله إلاالله» و اهل آن، راضی و تسلیم بودن و فرمانبرداری کامل از آن، عمل به «لاإله إلاالله» و لازمههای آن و در نهایت پابرجا ماندن و وفای به آن تا زمان مرگ. چون آنچه مهم است، پایداری بر «لاإله إلاالله» تا زمان مرگ میباشد و عقیده هنگام مرگ ملاک است.
اینها شروط بهره بردن از «لاإله إلاالله» میباشد. اما در جریان یادآوری و تذکر دادن این شروط و بیان لزوم توجه به تمامی نصوص مرتبط با مساله در هنگام بررسی مسائل مهمی همچون مساله تارک الصلاة، اهل جور و ستم و تفریط و قلع و قمع نصوص، سریعا تو را به ارتداد و خروج از دین و مخالفت با سنت پیامبر متهم میکنند.
مطلب دوم: یکی از اصول اهل سنت و جماعت این است که فرد هر اندازه گناهانش زیاد و حسناتش اندک باشد، برای اینکه بتواند به بهشت و رحمت و رضایت پروردگار نائل گردیده و شفاعت شفاعت کنندگان، شامل حال او شود، لازم است جزء مومنین موحدی باشد که بر یکتاپرستی فوت کردهاند.
مسلم در حدیثی روایت میکند که رسول اللهجبه عمرسفرمودند([۵۷] ): «يَا ابْنَ الْخَطَّابِ، اذْهَبْ فَنَادِ فِي النَّاسِ، أَنَّهُ لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا الْمُؤْمِنُونَ»«ای پسر خطاب، برخیز و در میان مردم اعلان کن که جز مومنان کسی وارد بهشت نمیشود.» مومنان یعنی موحدان و یکتاپرستان.
در حدیث دیگری رسول اللهجمیفرمایند([۵۸] ): «يَا ابْنَ عَوْفٍ ارْكَبْ فَرَسَكَ ثُمَّ نَادِ: أَلَا إِنَّ الْجَنَّةَ لَا تَحِلُّ إِلَّا لِمُؤْمِنٍ»«ای پسر عوف، بر اسبت سوار شو و اعلان کن که بهشت جز برای مومن حلال نمیباشد.» (فقط مخصوص مومنین است).
در صحیح بخاری آمده است که رسول اللهجفرمودند([۵۹] ): «لاَ يَدْخُلُ الجَنَّةَ إِلَّا نَفْسٌ مُسْلِمَةٌ»«بجز شخص مسلمان، کسی وارد بهشت نمیشود.»
در جایی دیگر میفرمایند([۶۰] ): «أَتَانِيات مِنْ عِنْدِ رَبِّي فَخَيَّرَنِي بَيْنَ أَنْ يُدْخِلَ نِصْفَ أُمَّتِي الجَنَّةَ وَبَيْنَ الشَّفَاعَةِ، فَاخْتَرْتُ الشَّفَاعَةَ، وَهِيَ لِمَنْ مَاتَ لاَ يُشْرِكُ بِاللَّهِ شَيْئًا»«فرستاده ای از جانب پروردگارم نزد من آمده و مرا مخیر ساخت، نصف امتم را وارد بهشت کنند یا به من اجازه شفاعت داده شود. من شفاعت را پذیرفتم و آن شفاعت شامل حال کسی میشود که در حالی بمیرد که هیچ شریکی برای الله متعال قرار نداده باشد.» یعنی بر یکتاپرستی بمیرد که با تمام مظاهر و نشانههای شرک اکبر منافات دارد.
و در حدیثی مشابه آمده است([۶۱] ): «أُعْطِيتُ الشَّفَاعَةَ، وَهِيَ نَائِلَةٌ مِنْ أُمَّتِي مَنْ لَا يُشْرِكُ بِاللهِ شَيْئًا» «به من شفاعت اعطا شده است و آن شفاعت شامل حال کسی میشود که در حالی بمیرد که هیچ شریکی برای الله متعال قرار نداده باشد.»
و در حدیث شفاعتی که بخاری از انسسروایت میکند آمده است که رسول اللهجبعد از اینکه در مورد کسانی که به اندازه یک دانه جو ایمان در قلبشان وجود دارد، شفاعت میکند، برای بار دوم به او اجازه داده میشود در مورد کسانی که در قلبشان به اندازه مثقال ذره ای یا یک دانهی خردل ایمان وجود دارد، شفاعت کند. و پس از آن برای بار سوم به او اجازه داده میشود در مورد کسانی که در قلبشان کمتر از یک دانه خردل وجود دارد، شفاعت کند و آنها را از آتش جهنم خارج سازد. در بار چهارم میفرماید: پروردگارا به من اجازهی شفاعت در مورد کسانی را عطا بفرما که «لاإله إلاالله» را بر زبان آوردهاند. الله متعال میفرماید: به عزت و جلال و شکوه و عظمتم سوگند، بدون شک هرکس که «لاإله إلاالله» را بر زبان آورده باشد، از آتش جهنم خارج میسازم.»
ابن ابی العاصم در روایت صحیحی که در السنة وجود دارد، آورده است که رسول اللهجفرمودند([۶۲] ): «مَا زِلْتُ أَشْفَعُ إِلَى رَبِّي عَزَّ وَجَلَّ وَيُشَفِّعُنِي، وَأَشْفَعُ وَيُشَفِّعُنِي، حَتَّى أَقُولَ: أَيْ رَبِّ شَفِّعْنِي فِيمَنْ قَالَ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ. فَيَقُولُ: هَذِهِ لَيْسَتْ لَكَ يَا مُحَمَّدُ وَلَا لِأَحَدٍ، هَذِهِ لِي، وَعِزَّتِي وَجَلَالِي وَرَحْمَتِي، لَا أَدَعُ فِي النَّارِ أَحَدًا يَقُولُ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»«من پیوسته نزد خداوند متعال شفاعت میکنم و او نیز شفاعت مرا میپذیرد. من شفاعت میکنم او نیز شفاعت مرا میپذیرد، تا اینکه میگویم: ای پروردگارم، مرا شفیع کسانی قرار بده که «لاإله إلاالله» را بر زبان آوردهاند. الله متعال میفرماید: ای محمد، این کار مخصوص تو یا هیچ شخص دیگری نیست، بلکه این کار مخصوص من است. به عزت و جلال و رحمتم سوگند، هرکسی «لاإله إلاالله» را بر زبان آورده باشد، در آتش جهنم باقی نخواهم گذاشت.»
بنا بر حدیث فوق، کسانی که در حدیث ابوسعید خدریستوصیف شده و خداوند متعال یک یا دو مشت از مردمی را که هیچ عمل خیری انجام ندادهاند با رحمت خود از آتش جهنم بیرون آورده، وارد بهشت میسازد، همان یکتاپرستانی هستند که در حدیث انس ذکر شده و به «لاإله إلاالله» گواهی دادهاند.
بنابراین، ما نباید عبارت «هیچ عمل خیری را انجام ندادهاند» را بر نبودن توحید حمل کرده و تصور کنیم که هیچ عمل خیری حتی توحید را انجام ندادهاند، چون این سخن و تصور با نصوص آشکار زیادی که بیان میکنند اهل شرک و کفر مورد رحمت خداوند قرار نمیگیرند، منافات دارد و گفتن چنین سخنی جایز نیست.
یکی دیگر از دلایلی که بیان میکند در قیامت تنها اهل توحید و نه غیر آنان، مورد شفاعت و رحمت خداوند قرار میگیرند، حدیث جابرساست که میگوید: رسول اللهجفرمودند([۶۳] ): «يُعَذَّبُ نَاسٌ مِنْ أَهْلِ التَّوْحِيدِ فِي النَّارِ حَتَّى يَكُونُوا فِيهَا حُمَمًا ثُمَّ تُدْرِكُهُمُ الرَّحْمَةُ فَيُخْرَجُونَ وَيُطْرَحُونَ عَلَى أَبْوَابِ الجَنَّةِ» قَالَ: «فَيَرُشُّ عَلَيْهِمْ أَهْلُ الجَنَّةِ المَاءَ فَيَنْبُتُونَ كَمَا يَنْبُتُ الغُثَاءُ فِي حِمَالَةِ السَّيْلِ ثُمَّ يَدْخُلُونَ الجَنَّةَ»«عدهای از اهل توحید در آتش جهنم عذاب داده میشوند تا اینکه خاکستر میشوند، سپس رحمت خداوند متعال شامل حال آنان شده و از آتش بیرون آورده میشوند و بر درگاه جهنم انداخته میشوند. سپس میفرماید: اهل بهشت روی آنان آب میپاشند و آنان همانند دانه و خس و خاشاکی که همراه سیلاب آمده باشد، سربرآورده و سپس وارد بهشت میشوند.»
لازم است به توصیف رسول اللهجتوجه شود که میفرمایند: «آنها از اهل توحیدند.» پس همان کسانی هستند که در حدیث ابو سعید ذکر شده و پس از شفاعتِ شفاعت کنندگان، مورد رحمت پروردگار قرار میگیرند.
و مقتضای جمع کردن و اثر دادن تمامی نصوص مرتبط با مساله این است که: شفاعتِ شفاعت کنندگان در مورد کسانی که در قلبشان به اندازه یک ذره یا نصف ذره ای از یک دینار ایمان وجود دارد، شامل حال کسانی میشود که علاوه بر اصل توحید، به اندازه یک ذره یا نصف ذرهای از یک دینار، ایمان و عمل صالح دارند. و بنا بر آیات و احادیث گفته شده، کسانی که هیچ عمل خیری انجام نداده و خداوند آنها را مورد رحمت و عفو خود قرار میدهد، کسانی هستند که بجز اهل توحید بودن که وجود آن برای ورود به بهشت ضروری است، هیچ عمل خیر دیگری انجام ندادهاند.
ابن حجر در فتح الباری ۱/۷۳ میگوید: «منظور از دانه خردل اعمال زائد بر اصل توحید میباشد، زیرا رسول اللهجدر روایتی دیگر میفرمایند: «أَخْرِجُوا مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَعَمِلَ مِنَ الْخَيْرِ مَا يَزِنُ ذَرَّةً»«هرکس که لاإله إلاالله را بر زبان آورده و به اندازه ذره ای عمل خیر انجام داده (از آتش جهنم) خارج کنید.»
نکته اول:
با دانستن این مسائل، مطلبی که باقی میماند این است که صفت و چگونگی توحیدی را که برای خارج شدن از آتش جهنم لازم است، بدانیم.
توحید (برخلاف عقیدهی مرجئههای دوران ما) تنها کلمهای نیست که بر زبان جاری گردد و فرد پس از این اقرار، از قید و شرطهای دین اسلام روی گردان شود. همچنین توحید، اعتقاد قلبی مجرد نیست که علائم و نشانههای آن در اعضای ظاهری و باطنی انسان آشکار نباشد، بلکه توحید، عبادت و اطاعت و فرمانبرداری و خضوع و دوستی کردن و دشمنی ورزیدن در راه خدا و بخاطر اوست.
الله متعال در سوره بینه آیه ۵ میفرماید: ﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ حُنَفَآءَ وَيُقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُواْ ٱلزَّكَوٰةَۚ وَذَٰلِكَ دِينُ ٱلۡقَيِّمَةِ ٥﴾«و فرمان نیافته بودند جز اینکه الله را بپرستند و درحالی که به توحید گراییدهاند دین (خود) را برای او خالص گردانند و نماز برپا دارند و زکات بدهند و دین (ثابت و) پایدار همین است.»
پس بر اساس اعتقاد اهل سنت و جماعت، توحیدی که به انسان نفع میرساند، شامل اعتقاد و قول و عمل میباشد، به گونهای که هیچکدام از دیگری تفکیک پذیر و جداشدنی نیست.
ابن تیمیه در فتاوایش ۷/۲۰۹ میگوید: «امام شافعی در «الام» میفرماید: صحابه و تابعین و تابع تابعین و کسانی که ما به خدمتشان رسیدهایم، اجماع دارند که ایمان، قول و عمل و نیت است و هیچکدام از اینها بدون دیگری کفایت نمیکند.»
حسن بصری میفرماید: «سخن گفتن [ادعای ایمان] جز همراه با عمل، و سخن گفتن و عمل کردن جز همراه با نیت، و سخن گفتن و عمل کردن و نیت، جز با پیروی از سنت رسول الله صحیح نیست.» [فایدهای ندارد] .
سفیان بن سعید ثوری میفرماید: «ایمان قول و عمل و نیت است، زیاد میشود و نقصان میپذیرد، با طاعت و عبادت زیاد میشود و با گناه و معصیت کاهش مییابد. سخن گفتن [ادعای ایمان] جز همراه با عمل و سخن گفتن و عمل کردن جز همراه با نیت فایدهای ندارد و سخن گفتن و عمل کردن و نیت، جز با هماهنگی و موافقت با سنت صحیح نیست.»
امام احمد بن حنبل میفرماید: «ایمان سخن گفتن و عمل کردن بر اساس سنت و همراه با نیت میباشد و افزایش و نقصان میپذیرد و کاملترین مومنان از لحاظ ایمان، خوش اخلاقترین آنهاست.»
ابن جریر طبری میفرماید: «با توجه به اخباری که از اصحاب رسول الله به ما رسیده و بزرگان دین بر آن عقیده بودهاند، ایمان، قول و عمل است و زیادی و نقصان میپذیرد([۶۴] ).»
این عقیده اهل سنت و جماعت است.
اما چه نوع عملی جزء شروط صحت و درستی توحید و ایمان میباشد؟
انجام دادن اعمالی که ترک کردن آنها سبب شرک و کفر و باطل شدن همه اعمال میگردد و بالعکس، اجتناب و دوری کردن از تمامی اعمالی که انجام دادن آنها منجر به کفر و شرک میگردد، شرط صحت و درستی ایمان و توحید میباشد.
براساس آیات و احادیث و سخن علما - که پیشتر ذکر شد- نماز شرط صحت و درستی توحید و ایمان و ترک آن، کفر و شرک و سبب باطل شدن تمامی اعمال است. پس نماز یکی از اعمالی است که در صورت فقدان و نبودن آن، ایمان از فرد برداشته میشود و در صورت خواندن نماز، ایمان شخص ثابت میشود.
ابن تیمیه [برای اینکه ثابت کند عمل جزء ایمان است] میفرماید: «اگر چنین تصور کنیم که گروهی از مردم به رسول اللهجمیگفتند: ما قلبا و بدون هیچ شکی، به تمامی آنچه برای ما آورده ای ایمان داریم و با زبان نیز به شهادتین اقرار و اعتراف میکنیم، اما در اموری که ما را به آن امر یا از آن نهی میکنی از تو اطاعت نمیکنیم، نماز نمیخوانیم، روزه نمیگیریم، حج را به جا نمیآوریم و حدیث را تصدیق نمیکنیم، امانتها را به صاحبان شان بر نمیگردانیم، به عهد و پیمان وفا نمیکنیم، صله رحم را به جا نمیآوریم، هیچکدام از اعمال خیری که ما را به انجام آن دستور میدهی، انجام نمیدهیم، شراب مینوشیم، محارم را به نکاح خود در میآوریم و با آنها زنای آشکار انجام میدهیم، تا جائیکه بتوانیم اصحاب و امت تو را به قتل میرسانیم و اموال شان را از آنها میگیریم، حتی خودت را هم به قتل میرسانیم و همراه با دشمنانت با تو میجنگیم. آیا هیچ عاقلی میتواند تصور کند که رسول اللهجبه آنها میگفت: شما مومن کامل بوده و در روز قیامت از کسانی هستید که مورد شفاعت من قرار میگیرید و امید آن دارم که هیچیک از شما وارد آتش جهنم نشوید؟ هر مسلمانی ضرورتا میداند که رسول اللهجبه آنها میفرمود: شما کافرترین مردم هستید و اگر توبه نمیکردند، گردن آنها را میزد.»
نکته دوم:
سنت رسول اللهجدال بر این مطلب است که کسانی که مومنان در بار دوم و سوم برای آنها شفاعت میکنند، موحد و یکتاپرست و اهل نمازند. همانگونه که در قسمتی از حدیثی که بخاری و غیر او از ابوهریرهسروایت کردهاند آمده است که([۶۵] ): «حَتَّى إِذَا فَرَغَ اللَّهُ مِنَ القَضَاءِ بَيْنَ عِبَادِهِ، وَأَرَادَ أَنْ يُخْرِجَ مِنَ النَّارِ مَنْ أَرَادَ أَنْ يُخْرِجَ، مِمَّنْ كَانَ يَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، أَمَرَ المَلائِكَةَ أَنْ يُخْرِجُوهُمْ، فَيَعْرِفُونَهُمْ بِعَلامَةِ آثَارِ السُّجُودِ، وَحَرَّمَ اللَّهُ عَلَى النَّارِ أَنْ تَأْكُلَ مِنَ ابْنِ آدَمَ أَثَرَ السُّجُودِ، فَيُخْرِجُونَهُمْ قَدْ امْتُحِشُوا، فَيُصَبُّ عَلَيْهِمْ مَاءٌ يُقَالُ لَهُ مَاءُ الحَيَاةِ، فَيَنْبُتُونَ نَبَاتَ الحِبَّةِ فِي حَمِيلِ السَّيْلِ...» «زمانی که الله متعال داوری بین بندگان را به پایان میرساند، میخواهد کسانی را که به شهادت «لاإله إلاالله» اقرار کردهاند و خداوند اراده فرموده که مورد رحمت او قرار گیرند، از آتش جهنم خارج سازد، به ملائکه امر میکند که آنها را از آتش بیرون آورند. ملائکه هم از روی آثار سجده (روی پیشانیشان) آنها را میشناسند. سپس میفرماید: الله متعال بر آتش حرام کرده که آثار سجده انسان را بسوزاند. آنها را از آتش خارج میکنند درحالی که کاملا سوختهاند و از آبی که آب حیات نامیده میشود روی آنها ریخته میشود و مانند دانه ای که همراه گل و لای سیلاب آمده باشد، رشد میکنند ...»
دقت کنید که ملائکه آنها را از روی آثار سجده میشناسند که ثابت میکند آنها اهل نماز و سجده میباشند و حتی بعید نیست که اینها، همان کسانی باشند که در حدیث ابوسعید خدری سذکر شده و پس از شفاعتِ شفاعت کنندگان با رحمت خداوند از آتش جهنم بیرون آورده میشوند. چون اوصاف آنها در هر دو حدیث شبیه هم است.
در حدیث ابوسعید خدری ساین گونه توصیف شدهاند: «و آن-قدر در آتش سوختهاند که مانند خاکستر شدهاند سپس آنها را میآورند و از آبی که آب حیات نامیده میشود، بروی آنها ریخته میشود و همانند دانه ای که همراه سیلاب آمده باشد، سربرمی آورند». و این بعد از مرحلهی دوم و سوم شفاعت و به پایان رسیدن شفاعتِ شفاعت کنندگان است. در حدیث ابو هریره سهم این گونه توصیف شدهاند: «ملائکه هم از روی آثار سجده [روی پیشانی شان] آنها را میشناسند... سپس آنها را از آتش خارج میکنند درحالی که کاملا سوختهاند و از آبی که آب حیات نامیده میشود روی آنها ریخته میشود و مانند دانه ای که همراه گل و لای سیلاب آمده باشد، رشد میکنند.
می بینیم که اینها همان کسانی هستند که در حدیث ابوسعید خدری سذکر شدهاند. با این تفاوت که در حدیث ابوهریره سبخشی افزون بر حدیث ابوسعید آمده است که آشکارا توضیح میدهد آنان از اهل نماز و سجده بودهاند.
نکته سوم:
از این رو روشن شد که در حدیث ابوسعید خدری سکوچک ترین دلیلی برای کافر نبودن تارک الصلاة وجود ندارد و بیان این حدیث به عنوان دلیل کافر نبودن تارک الصلاة صحیح نمیباشد و حتی در صورتی که تمامی طرق حدیث و روایت های مختلف آن مورد توجه قرار گیرند، دلیلی علیه قائلین به عدم کفر تارک الصلاة میباشد.
نکته چهارم:
اگر به فرض، تصور کنیم که استدلال به این حدیث در عدم کفر تارک الصلاة صحیح باشد، چنین دلیلی از یک دلیل ظنی و مخفی و مرجوح تجاوز نمیکند و در دین مبین اسلام، ظن در برابر یقین و دلیل متشابه مرجوح در برابر دلایل محکم راجحی که بر کفر تارک الصلاة دلالت دارند، نمیتواند مقاومت کند.
۱۲- در سنن و مسانید، قصهی صاحب کارتی میباشد که ۹۹ کارنامهی اعمال بر علیه وی میگشایند که هر کارنامه به اندازهی دید چشم وسیع میباشد، سپس کارتی برای او خارج میکنند که در آن شهادت، «لاإله إلاالله» میباشد که بر گناهانش برتری مییابد([۶۶] ).
در این کارت جز کلمهی طیبه شهادت چیزی ذکر نشده است زیرا اگر در آن غیر از کلمهی طیبه چیزی میبود، گفته میشد: سپس برای او صحیفههای حسناتش بیرون آورده شده که بر سیئات و گناهانش برتری یافت. و در این مساله برای ما همین قول کافی است که: [فيخرج من النار من لم يعمل خيرا قط] و اگر تارک نماز کافر میبود، جاویدان در آتش میماند و هرگز از آن خارج نمیشد.
[قبل از ذکر پاسخ قائلین به کفر، حدیث را به طور کامل ذکر میکنیم: از عبدالله بن عمروسروایت است که فرمود: از رسول اللهجشنیدم که فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ سَيُخَلِّصُ رَجُلًا مِنْ أُمَّتِي عَلَى رُءُوسِ الخَلَائِقِ يَوْمَ القِيَامَةِ فَيَنْشُرُ عَلَيْهِ تِسْعَةً وَتِسْعِينَ سِجِلًّا كُلُّ سِجِلٍّ مِثْلُ مَدِّ البَصَرِ، ثُمَّ يَقُولُ: أَتُنْكِرُ مِنْ هَذَا شَيْئًا؟ أَظَلَمَكَ كَتَبَتِي الحَافِظُونَ؟ فَيَقُولُ: لَا يَا رَبِّ، فَيَقُولُ: أَفَلَكَ عُذْرٌ؟ فَيَقُولُ: لَا يَا رَبِّ، فَيَقُولُ: بَلَى إِنَّ لَكَ عِنْدَنَا حَسَنَةً، فَإِنَّهُ لَا ظُلْمَ عَلَيْكَ اليَوْمَ، فَتَخْرُجُ بِطَاقَةٌ فِيهَا: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، فَيَقُولُ: احْضُرْ وَزْنَكَ، فَيَقُولُ: يَا رَبِّ مَا هَذِهِ البِطَاقَةُ مَعَ هَذِهِ السِّجِلَّاتِ، فَقَالَ: إِنَّكَ لَا تُظْلَمُ "، قَالَ: «فَتُوضَعُ السِّجِلَّاتُ فِي كَفَّةٍ وَالبِطَاقَةُ فِي كَفَّةٍ، فَطَاشَتِ السِّجِلَّاتُ وَثَقُلَتِ البِطَاقَةُ، فَلَا يَثْقُلُ مَعَ اسْمِ اللَّهِ شَيْءٌ»«الله متعال در روز قیامت از بین مردم مردی از امت مرا نجات میدهد که نود و نه کارنامهی اعمال او را بر وی میگشایند که هر کارنامه به اندازه دید چشم وسیع است. سپس الله متعال میفرماید: آیا چیزی از محتوای این کارنامهها را انکار میکنی؟ آیا فرشتگان ما به تو ظلم کردهاند؟ وی پاسخ میدهد: خیر یا رب. سپس الله متعال میفرماید: آیا عذری داری؟ وی پاسخ میدهد: خیر یارب. سپس الله متعال میفرماید: تو یک کار نیک نزد ما داری و امروز به تو هیچ ظلمی نخواهد شد. پس از آن الله متعال یک کارت را بیرون میآورد که روی آن نوشته شده: «أشهد أن لا إله إلا الله وأشهد أن محمدا عبده ورسوله» سپس میفرماید: برای وزن کردن آن آماده باش. وی میگوید: این کارت در مقابل آن کارنامهها چیزی نیست؟ الله متعال میفرماید: قطعا به تو ظلمی نمیشود. رسول اللهجمیفرماید: همه کارنامهها در یک کفه ترازو و آن کارت به تنهایی در کفه دیگر قرار داده میشود که همه کارنامهها بالا آمده و آن کارت بر آنها سنگینی میکند، براستی که هیچ چیز در مقایسه با اسم الله متعال، سنگین نمیشود] .»
پاسخ قائلین به کفر ترک کنندهی نماز([۶۷] ):
ما در دو نکته به این فهم و استدلال پاسخ میدهیم:
اولا: با وجود تعدد و تنوع گناهان موجود در آن نود و نه کارنامه، نمیتوانیم و نباید تصور کنیم که در این گناهان، شرک اکبر یا یکی از نواقض اسلام و توحید - که ترک نماز یکی از آنان است - وجود داشته باشد، چون در صورت وجود شرک هیچ حسنه ای به انسان نفع نمیرساند و امکان ندارد در وجود شخصی، همراه با شرک، ایمانی سودمند وجود داشته باشد. همانگونه که در حدیث صحیحی رسول اللهجفرمودند([۶۸] ): «لَا يَجْتَمِعُ الْإِيمَانُ وَالْكُفْرُ فِي قَلْبِ امْرِئٍ»«ایمان و کفر با هم در قلب یک انسان جمع نمیشوند.» چون جمع شدن ایمان و کفر با هم، یعنی اجتماع هم زمان دو چیز مخالف و متناقض؛ و وقوع چنین امری محال است و چون ترک نماز کفر است، حدیث بطاقه نمیتواند دلیل کافر نبودن تارک نماز باشد.
ثانیا: شهادت توحیدی که میتواند به آن شخص گناهکار و امثال او نفع برساند، شهادتی است که تمامی شروط توحید در آن تحقق یافته باشد. شروطی که در صورت نبودن آنها هیچ چیزی نمیتواند به انسان نفعی برساند، هرچند بارها و بارها آن را با زبان تکرار و تلفظ نماید.
ما قبلا به این شروط اشاره کردیم، اما برای استفاده بیشتر کمی مفصلتر به ذکر آنها میپردازیم و آنها را در نکات زیر خلاصه میکنیم:
[۳۸] البخاري في أحاديث الأنبياء (۳۴۳۵) ومسلم في الإيمان (۲۸). [۳۹] البخاري في العلم (۱۲۸) ومسلم في الإيمان (۳۲). [۴۰] براستی باید یاد بگیریم که چه چیز را باید از مردم پنهان نمود تا نفع عامتر و بزرگتری را برای شان بخواهیم و چه چیزی را بیان نمود تا در بلا و مصیبت نیفتند. معاذ حدیثی را تا وقت وفاتش نگفت تا مردم بیشتر عمل کرده و حداقل جایگاه خویش را تا وقت فوت معاذ و شنیدن این حدیث، بالا و بالاتر برده و بهترین جایگاه را با انجام هرچه بیشتر اعمال کسب کنند، اما امروزه میبینیم که اموری کتمان میشود که مربوط به اصل ایمان و اسلام بوده و حتی فرد بدون آنها دیگر مسلمان نخواهد بود ولی ندانسته در آنها واقع میشود و جای بیان این ضروریات را بیان فضائلی گرفته که در درجات بسیار پایینتر و در اولویتهای تبلیغی بسیار دورتری نسبت به بیان ضروریات دین میباشند. (مترجم) [۴۱] البخاري في العلم (۹۹). مسند أحمد (۸۸۵۸)، (۱۰۷۱۳)، سنن النسائي (۵۸۱۱). [۴۲] أخرجه أبوداود (۳۱۱۶)، شعب الإيمان (۹۳)، (۸۷۹۸)، مسند أحمد (۲۲۱۲۶)، المعجم الكبير (۲۲۱). [۴۳] مسلم في الإيمان (۲۶) من حديث عثمان رضي الله عنه. [۴۴] مسند أحمد (۲۱۴۹۵). [۴۵] به نقل از رسالۀ تارك الصلاة از علامه ابن عثيمين، رحمه الله. [۴۶] المسند (۲۶۰۳۱) وقال الهيثمي في مجمع الزوائد۱۰/۳۴۸: رواه أحمد وفيه صدقة بن موسى وقد ضعفه الجمهور. وانظر ضعيف الجامع (۳۰۲۲) وقد حسن الألباني نحوه، لكن ليس فيه ذكر الصلاة، فلا فائده وانظرالصحيحة (۱۹۲۷). [۴۷] به نقل از صحيح فقه السنة ۱/۲۲۶. [۴۸] المسند (۲۲۶۹۳). [۴۹] به نقل از صحيح فقه السنة ۱/۲۲۵. [۵۰] مسندأحمد (۲۲۷۵۲)، أبوداود (۱۴۲۰)، ابن ماجه (۱۴۰۱). [۵۱] المسند (۷۹۰۲) (۹۴۹۴) وصححه أحمد شاكر (۷۸۸۹) وأبوداود في الصلاة (۸۶۴) وابن ماجه في إقامة الصلاة (۱۴۲۵) والترمذي (۴۱۳) وقال: هذا حديث حسن. [۵۲] به نقل ازصحيح فقه السنة۱/۲۲۶. [۵۳] الحديث من جملة الأولى، أخرجه البخاري في التوحيد (۷۵۱۰) ومسلم في الإيمان (۱۹۳) من حديث أنس رضي الله عنه ومن الجملة الثانية من حديث أبي بكر رضي الله عنه، أخرجه أحمد۱/۴-۵ والبزار (۳۴۶۵) وأبويعلى (۵۲) ووثق الهيثمي رجالهم في مجمع الزوائد۱۰/۳۷۵. [۵۴] الجامع (منشور كملحق بمصنف عبد الرزاق (۲۰۸۵۷)، مسند أحمد (۱۱۸۹۸)، مسلم (۱۸۴)، بخاري (۶۵۶۰). [۵۵] به نقل از کتاب «حكم تارك الصلاة» نوشتهی عبدالمنعم مصطفی حلیمه ص۶۱-۷۷. با اندکی تصرف. [۵۶] برای آگاهی کامل از این شروط و ادله و شرح آنها به کتاب شروط لاإله إلاالله تالیف عبدالمنعم مصطفی حلیمه رجوع شود. [۵۷] مسلم (۱۱۴). [۵۸] سنن أبوداود (۳۰۵۰). [۵۹] بخاري (۳۰۶۲)، (۶۵۲۸). [۶۰] ترمذي (۲۴۴۱). [۶۱] مسندأحمد (۲۱۴۳۵)، شعب الإيمان (۱۸۸۰)، ابن ماجه (۴۳۰۷). [۶۲] السنة (۸۲۸). [۶۳] مسندأحمد (۱۵۱۹۸)، الترمذي (۲۵۹۷) وقال: حديث حسن صحيح، سلسلة الصحيحة (۲۴۵۱). [۶۴] انظر شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة:۱/۱۵۱-۱۸۶. [۶۵] أخرجه البخاري (۶۵۷۳)، وعبدالرزاق في مصنفه (۲۰۸۵۶). [۶۶] المسند۲/۲۱۳، وصحح إسناده أحمد شاكر (۶۹۹۴) والترمذي (۲۶۴۱) وقال: حسن غريب، والحاكم في المستدرك۱/۵۲۹ وصححه ووافقه الذهبي وابن حبان (۲۲۵) وابن ماجه (۴۳۰۰). [۶۷] به نقل از کتاب حکم تارک نماز نوشتهی عبدالمنعم مصطفی حلیمه ص۷۸-۹۲. [۶۸] مسند أحمد (۸۵۹۳) ورواه ابن وهب في الجامع، السلسلة الصحيحة (۱۰۵۱).