استدلال به سنت بر کفر تارک نماز:
اما استدلال به سنت بر کفر تارک نماز از چند وجه میباشد:
۱- مسلم در صحيحش از جابر بن عبداللهسروایت کرده که رسول اللهجفرمودند([۱۱۲] ): «إِنَّ بَيْنَ الرَّجُلِ وَبَيْنَ الشِّرْكِ وَالْكُفْرِ تَرْكَ الصَّلَاةِ»«مرز بين شخص و شرک و کفر، ترک نماز است.»
۲- از بریدة بن حصیب اسلمیسروایت شده که گفت: از رسول اللهجشنیدم که فرمودند([۱۱۳] ): «الْعَهْدُ الَّذِي بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ الصَّلَاةُ فَمَنْ تَرَكَهَا فَقَدْ كَفَرَ»«عهد ميان ما و مشرکين نماز است، کسي که نماز را ترک كند قطعاً کافر میگردد.»
پاسخ قائلین به فسق تارک نماز:
همانطور که پیشتر ادلهی کفر تارک نماز بر کسی که فرضیت آن را منکر شود، حمل شد، این احادیث را بر کفری که فرد را از دین خارج نمیکند (کفراصغر) حمل میکنیم.
ضعیف بودن این استدلال واضح بوده و قبلا توضیح داده شد.
۳- از ثوبانسروایت شده که می گوید: از رسول اللهجشنیدم که فرمودند([۱۱۴] ): «بَيْنَ الْعَبْدِ، وَبَيْنَ الْكُفْرِ وَالْإِيمَانِ الصَّلَاةُ فَإِذَا تَرَكَهَا فَقَدْ أَشْرَكَ»«فاصلهی بین انسان و کفر و ایمان، نماز است، پس هرگاه آن را ترک کند، قطعا شرك ورزيده است.»
۴- عبدالله بن عمرو بن العاصساز رسول اللهجروایت کرده که ایشان روزی مساله نماز را مطرح کرده و فرمودند([۱۱۵] ): «مَنْ حَافَظَ عَلَيْهَا كَانَتْ لَهُ نُورًا وَبُرْهَانًا وَنَجَاةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ، وَمَنْ لَمْ يُحَافِظْ عَلَيْهَا لَمْ يَكُنْ لَهُ بُرْهَانٌ وَلَا نُورٌ وَلَا نَجَاةٌ، وَكَانَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَعَ قَارُونَ وَهَامَانَ وَفِرْعَوْنَ وَأُبَيِّ بْنِ خَلَفٍ»«هرکس بر نماز محافظت کند، نماز برای او نور و برهان و سبب نجات وی در روز قیامت میباشد و هرکس بر آن محافظت نکند برای وی نور و برهان و سبب نجاتی نمیباشد و در قیامت به همراه قارون و فرعون و هامان و ابی بن خلف میباشد.»
رسول اللهجاین چهار نفر را مخصوصا ذکر نمودند، زیرا آنها از روسای کفر و کفار بودند و در آن نکتهی تازه و شگفتی میباشد و آن اینکه کسی که محافظت بر نماز را ترک میکند یا مالش وی را از محافظت بر نماز مشغول میدارد و یا مُلک و ریاست و تجارتش. از این رو کسی که مالش وی را از نماز بازدارد، همراه قارون میباشد و هرکس مُلک و پادشاهیاش وی را از نماز بازدارد، همراه فرعون میباشد و هرکس ریاست و وزارتش او را از نماز بازدارد، همراه هامان خواهد بود و هرکس تجارتش او را از نماز بازدارد، همراه ابی بن خلف خواهد بود.
۵- از عبادة بن صامتسروایت شده که گفت: رسول اللهجما را سفارش کرده و فرمودند([۱۱۶] ): «لَا تُشْرِكُوا بِاللَّهِ شَيْئًا وَإِنْ قُطِّعْتُمْ، أَوْ حُرِّقْتُمْ، أَوْ صُلِّبْتُمْ، وَلَا تَتْرُكُوا الصَّلَاةَ مُتَعَمِّدِينَ فَمَنْ تَرَكَهَا مُتَعَمِّدًا فَقَدْ خَرَجَ مِنَ الْمِلَّةِ، وَلَا تَقْرَبُوا الْخَمْرَ فَإِنَّهَا رَأْسُ الْخَطَايَا»«به الله متعال شرک نورزید، گرچه قطعه قطعه شوید یا اینکه سوزانده شوید و یا به دارآویخته شوید و نماز را عمدا ترک نکنید، چرا که هرکس آن را عمدا ترک کند قطعا از ملت (اسلام) خارج میشود و به شراب نزدیک نشوید چرا که آن در راس همهی خطاها میباشد.
۶- معاذ بن جبلسروایت کرده که رسول اللهجفرمودند([۱۱۷] ): «مَنْ تَرَكَ صَلَاةً مَكْتُوبَةً مُتَعَمِّدًا فَقَدْ بَرِئَتْ مِنْهُ ذِمَّةُ اللَّهِ»«هرکس نماز فرض را عمدا ترک کند، براستی که عهد و امان الهی از وی برداشته میشود.»
اگر با وجود ترک نماز، چیزی از اسلام وی باقی میماند، قطعا عهد و امان اسلام بر وی پایدار بود.
۷- از ابودرداءسروایت شده که گفت([۱۱۸] ): ابوالقاسمجمرا سفارش نمود که: «نماز را عمدا ترک نکنم، زیرا هرکس نماز را عمدا ترک کند، قطعا عهد و امان الهی از وی برداشته میشود.»
۸- معاذ بن جبلساز رسول اللهجروایت کرده که فرمودند([۱۱۹] ): «رَأْسُ الأَمْرِ الإِسْلاَمُ، وَعَمُودُهُ الصَّلاَةُ»«رأس امور اسلام و ستون آن، نماز میباشد.»
وجه استدلال به حدیث: رسول اللهجخبر دادند که نماز در اسلام به منزلهی ستونی است که خیمه اسلام با آن بر پا میگردد، بنابراین همانگونه که خیمه با سقوط ستونش، سقوط میکند، همچنان با از میان رفتن نماز، اسلام نیز از بین میرود. امام احمد عینا به این مساله استناد میکند.
۹- در صحیحین و سنن و مسانید از عبدالله بن عمرس روایت است که رسول اللهجفرمودند([۱۲۰] ): «بُنِيَ الإِسْلاَمُ عَلَى خَمْسٍ: شَهَادَةِ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، وَإِقَامِ الصَّلاَةِ، وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ، وَالحَجِّ، وَصَوْمِ رَمَضَانَ»«اسلام بر پنج چيز بنا شده است: نخست، گواهي دادن بر اينكه معبود بر حقي جز الله متعال وجود ندارد و محمد فرستادهی اوست. دوم: اقامة نماز، سوم: دادن زكات، چهارم: اداي حج، پنجم: روزه گرفتن ماه مبارك رمضان.»
و در بعضی الفاظ حدیث آمده است که «الْإِسْلَامُ خَمْسٌ»اسلام پنج چیز است.
وجه استدلال به حدیث از چند جهت میباشد:
الف) حدیث اسلام را بر قبه ای که بر پنج پایه بنا شده، تشبیه کرده است، از این رو اگر بزرگترین پایهی آن سقوط کند، قبهی اسلام سقوط میکند.
ب) حدیث هریک از ارکان را قرین شهادتین قرار داده است، گویا هریک از این ارکان، رکن اصلی قبهی اسلام میباشد. پس شهادتین رکن است و نماز رکنی است و زکات نیز رکنی میباشد. لذا پس از سقوط یکی از ارکان قبهی اسلام، حالت و وضع قبهی اسلام چگونه باقی میماند؟
ج) حدیث این ارکان را نفس اسلام قرار داده و در مسمای اسمش و آنچه که اسمی برای مجموعهی این امور است (اسلام)، داخل کرده است. از این رو اگر بعضی از آنها از بین برود، [به همان نسبت از] این مسمی از بین میرود، خصوصا اگر از ارکان اسلام باشد نه از اجزایی که به عنوان رکن اسلام نیست، همچون دیوار برای خانه؛ پس اگر دیوار خانه سقوط کند، خانه نیز سقوط میکند بر خلاف زمانیکه چوب و خِشت و امثال اینها سقوط کند. (که تاثیر چندانی در اصل خانه ندارد).
۱۰- از انس بن مالکسروایت است که رسول اللهجفرمودند([۱۲۱] ): «مَنْ صَلَّى صَلاَتَنَا وَاسْتَقْبَلَ قِبْلَتَنَا، وَأَكَلَ ذَبِيحَتَنَا فَذَلِكَ المُسْلِمُ الَّذِي لَهُ ذِمَّةُ اللَّهِ وَذِمَّةُ رَسُولِهِ، فَلاَ تُخْفِرُوا اللَّهَ فِي ذِمَّتِهِ»«هركس مانند ما نماز بخواند و به قبله ما رو نمايد و ذبيحه ما را بخورد، مسلمان است. و چنين شخصي را الله و رسولش امان دادهاند، پس به كسي كه در امان الله متعال است خيانت نكنيد.»
وجه دلالت این حدیث از دو جهت میباشد:
الف) حدیث شخص را تنها با ادای این سه عمل مسلمان قرار داده است، پس بدون آنها مسلمان نمیباشد.
ب) اگر شخصی به سمت شرق نماز گزارد، مسلمان نیست تا اینکه به سوی قبلهی مسلمانان نماز بگزارد. حال اگر نماز را به طور کلی ترک کند، وضع وی چگونه خواهد بود؟
۱۱- دارمی از جابر بن عبداللهسروایت کرده که رسول اللهجفرمودند([۱۲۲] ): «مِفْتَاحُ الْجَنَّةِ الصَّلاَةُ»«کلید بهشت نماز است.»
این حدیث بر آن دلالت دارد که هرکس اهلِ نماز نباشد، بهشت برای او گشوده نمیشود، درحالی که بهشت برای هر مسلمانی گشوده میشود. بنابراین تارک نماز مسلمان نیست (که بهشت برای او باز نمیگردد). و بین این حدیث و حدیث دیگری که از رسول اللهجروایت شده تناقض نمیباشد، آنجا که فرمودند([۱۲۳] ):«مِفْتَاحُ الْجَنَّةِ شَهَادَةُ أَنَّ لَا إِلَهِ إِلَّا اللَّهُ»«کلید بهشت شهادت لاإله إلاالله میباشد.» چرا که شهادت کلمهی طیبه، اصل کلید و نماز و بقیهی ارکان، دندانههای آن میباشند که باز شدن در بدون آنها حاصل نمیشود، زیرا وارد شدن به بهشت وابسته به کلید و دندانه هایش میباشد.
امام بخاری میگوید([۱۲۴] ): به وهب بن منبه گفته شد: آیا کلید بهشت لاإله إلاالله نیست؟ گفت: آری، لیکن هیچ کلیدی نیست مگر اینکه دندانههایی دارد؛ اگر همراه کلیدی که دارای دندانهها باشد، آمدی، بهشت بر تو گشوده میشود وگرنه بر تو باز نمیگردد.
۱۲- محجن بن ادرع اسلمی روایت کرده که همراه رسول اللهجدر مجلسی بود که به سوی نماز ندا داده شد، پس رسول اللهجبرای نماز برخاسته و رفتند. پس از نماز درحالی که محجن در جای خود نشسته بود، رسول اللهجبازگشته و بدو فرمودند([۱۲۵] ): «مَا مَنَعَكَ أَنْ تُصَلِّيَ؟ أَلَسْتَ بِرَجُلٍ مُسْلِمٍ؟»«چه چیزی تو را از نماز بازداشت؟ آیا تو مردی مسلمان نیستی؟» محجن گفت: آری (من مسلمانم) لیکن همراه خانواده ام نماز گزاردم. پس رسول اللهجبه او فرمودند: «إِذَا جِئْتَ فَصَلِّ مَعَ النَّاسِ وَإِنْ كُنْتَ قَدْ صَلَّيْتَ»«هرگاه آمدی، همراه مردم نماز بگزار گرچه قبلا نماز گزارده بودی.»
بنابراین جدا کنندهی بین مسلمان و کافر نماز قرار داده شده و تحت الفاظ حدیث این نکته را مییابی که: اگر تو مسلمان بودی، نماز میخواندی. این جمله مانند این است که بگویی: تو را چه شده که سخن نمیگویی، آیا ناطق نیستی؟ و یا تو را چه شده که تحرکی نداری، آیا زنده نیستی؟ از این رو اگر اسلام با وجود عدم نماز ثابت میشد، رسول اللهجزمانی که آن شخص را دید که نماز نگزارده به وی نمیگفت: «ألست برجل مسلم؟»«آیا تو مردی مسلمان نیستی؟.»
۱۳- دلیل سیزدهم([۱۲۶] ) حدیث ابوسعیدس([۱۲۷] ) در داستان مردی است که به رسول اللهجگفت: تقوای خدا را پیشه کن؛ که درآن آمده است: پس از این سخن، خالد بن ولیدسگفت: یا رسول الله، آیا گردن او را بزنم؟ رسول اللهجفرمودند: «لاَ، لَعَلَّهُ أَنْ يَكُونَ يُصَلِّي»«خیر شاید که نماز گزار باشد.»
وجه استدلال به حدیث: درحالی که صحابه تصمیم به کشتن وی داشتند و احتمال کفرش را در این سخنش دیدند، نماز مانع از کشته شدن وی شد.
پاسخ قائلین به فسق تارک نماز:
این حدیث احتمال این را میدهد که کشته شدن تارک نماز به سبب حد ترک نماز مباح میباشد نه به سبب کافر شدن وی با ترک نماز!!
قائلین به کفر تارک نماز این استدلال را اینگونه پاسخ دادهاند:
کسانی که به سبب حد کشته میشوند، به تصریح رسول اللهج([۱۲۸] ) اینها میباشند: «الثَّيِّبُ الزَّانِي، وَالنَّفْسُ بِالنَّفْسِ، وَالتَّارِكُ لِدِينِهِ الْمُفَارِقُ لِلْجَمَاعَةِ»«شخص زناکاری که ازدواج کرده، کشتن نفس در برابر نفس و جدا شوندهی از دین که جماعت مسلمانان را ترک نماید (مرتد).»
اما تارک نماز نه زناکار است و مرتکب قتل هم نشده است، پس جزء دسته سوم یعنی جدا شوندهی از دین که جماعت مسلمانان را ترک کرده، میباشد. بر این اساس است که هرکس تارک نماز را کافر نمیداند، نمیگوید که او کشته میشود. (چرا که اگر کسی بگوید تارک نماز کشته میشود، پس باید وي را جزء يكي از اين سه دسته قرار دهد كه طبيعتا جزء دسته سوم قرار میگیرد).
۱۴- از ام سلمهلروایت است([۱۲۹] ) که رسول اللهجفرمودند([۱۳۰] ): «إِنَّهُ يُسْتَعْمَلُ عَلَيْكُمْ أُمَرَاءُ، فَتَعْرِفُونَ وَتُنْكِرُونَ، فَمَنْ كَرِهَ فَقَدْ بَرِئَ، وَمَنْ أَنْكَرَ فَقَدْ سَلِمَ، وَلَكِنْ مَنْ رَضِيَ وَتَابَعَ»«براستی امرایی بر شما حاکم خواهد شد که بعضی از کارهای آنها را نیک و موافق شرع و برخی را مخالف شرع میبینید. بنابراین هرکس آن را (در دل) ناپسند دانست، (ولی توانایی قولی یا عملی برای مبارزه نداشت، تنها با همین ناپسند دانستن، وظیفهاش را ادا کرده و) از گناه بری میشود و هرکس با آن مخالف کرده و به قدر توانایی خود مبارزه کند (ازگناه تایید ظلم و منکر) سالم میماند ولی کسی که به عمل آنان راضی باشد و از آنها پیروی کند (عاصی و نافرمان و گنه کار است). صحابه گفتند: آیا با آنها بجنگیم؟ رسول اللهجفرمودند: «لَا، مَا صَلَّوْا»خیر، تا زمانیکه نماز میگزارند.»
قائلین به کفر تارک نماز در ادامهی استدلال به این حدیث گفتهاند: قطعا ثابت شده که جنگ با حکامی که بر مسلمانها حکومت میکنند تنها زمانی مشروع میباشد که به سبب کفری آشکار و بواح، کافر شوند. همانطور که در حدیث عبادة در ذکر بیعت شان با رسول اللهجآمده است([۱۳۱] ): «وَأَنْ لاَ نُنَازِعَ الأَمْرَ أَهْلَهُ، إِلَّا أَنْ تَرَوْا كُفْرًا بَوَاحًا، عِنْدَكُمْ مِنَ اللَّهِ فِيهِ بُرْهَانٌ»«و بر این بیعت کردیم که با امیر به جنگ دست نیازیم و مطیع باشیم، مگر آنکه از وی کفری آشکار ببینیم که در آن از سوی الله متعال برهانی داشته باشیم.»
بنابراین دانسته شد، ترک نماز، که در حدیث جوازی برای جنگ با امیر و پادشاه مسلمانان قرار داده شده، از جمله کفر اکبر و بواحی است که در حدیث عباده آمده است. (وگرنه هرگز مشروع نبود که بر امیر مسلمانان خروج شود).
۱۵- از معاذ بن جبلسروایت است که فرمود: رسول اللهجمرا به ده چیز سفارش نموده و فرمودند([۱۳۲] ): «لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ شَيْئًا وَإِنْ قُتِلْتَ وَحُرِّقْتَ، وَلَا تَعُقَّنَّ وَالِدَيْكَ، وَإِنْ أَمَرَاكَ أَنْ تَخْرُجَ مِنْ أَهْلِكَ وَمَالِكَ، وَلَا تَتْرُكَنَّ صَلَاةً مَكْتُوبَةً مُتَعَمِّدًا؛ فَإِنَّ مَنْ تَرَكَ صَلَاةً مَكْتُوبَةً مُتَعَمِّدًا فَقَدْ بَرِئَتْ مِنْهُ ذِمَّةُ اللَّهِ...»«برای الله متعال هیچ شریکی قرار مده، هرچند کشته یا سوزانده شوی و نافرمانی پدر و مادرت را مکن، حتی اگر به تو امر کنند از خانه و دارایی خود خارج شوی و نماز فرض را عمدا ترک مکن، چون هرکس به عمد نماز را ترک کند، عهد و امان الهی از او برداشته میشود.»
۱۶- از بریدهسروایت است که رسول اللهجفرمودند([۱۳۳] ): «مَنْ تَرَكَ الصَّلَاةَ فَقَدْ كَفَرَ» «هرکس نماز را ترک کند، کافر گشته است.»
[۱۱۲] مسلم في الإيمان (۸۲) وأبوداود في السنة (۴۶۷۸) والترمذي في الإيمان (۲۶۲۲)وقال: حسن صحيح. [۱۱۳] مسند أحمد (۲۲۹۳۷) والترمذي في الإيمان (۲۶۲۳) وقال: حسن صحيح غريب. والنسائي في الصلاة (۴۶۳) وابن ماجه (۱۰۷۹) صحيح الترغيب (۵۶۴). [۱۱۴] رواه هبة الله الطبري وقال: إسناده صحيح على شرط مسلم. أورده المنذري في الترغيب والترهيب ۱/۳۷۹من نفس المصدر وصحح إسناده. صحيح الترغيب (۵۶۵). [۱۱۵] مسندأحمد (۶۵۷۶) وابن حبان (۱۴۶۷) والدارمي (۲۷۲۴) وقال الهيثمي في مجمع الزوائد۱/۲۹۲: رواه أحمد والطبراني ورجال أحمد ثقات. [۱۱۶] تعطيم قدر الصلاة (۹۲۰) وذكره الهيثمي في مجمع الزوائد۴/۲۱۶وقال: رواه الطبراني وفيه سلمة بن شريح، قال الذهبي: لايعرف وبقية رجاله رجال الصحيح. والمنذري في الترغيب والترهيب۱/۳۷۹ وعزاه للطبراني ومحمد بن نصر بإسنادين لا بأس بهما. انظر سلسلة الأحاديث الضعيفة (۵۹۹۱). [۱۱۷] بهذا اللفظ ذكره في مجمع الزوائد۱/۲۹۵ وفيه بقية بن الوليد. وباطول منه في المسند (۲۲۰۷۵) والمعجم الكبير۲۰/۸۲ وفي مجمع الزوائد۴/۲۱۵: إسناد أحمد منقطع والطبراني فيه كذاب. [۱۱۸] جزء من حديث أخرجه ابن ماجه في الفتن (۴۰۳۴) وذكره في المجمع ۴/۲۱۶-۲۱۷بأطول منه وقال: رواه الطبراني وفيه شهر بن حوشب وحديثه حسن وبقية رجاله ثقات. وأخرجه الامام أحمد مختصرا بلفظ:[ من ترك صلاة العصرمتعمدا فقد حبط عمله] ورجاله رجال الصحيح كما في مجمع الزوائد۱/۲۹۵.قلت: الذي في المسند (۲۲۹۵۷) خص صلاة العصر. [۱۱۹] الحديث مختصرأخرجه محمد بن نصر في تعظيم قدر الصلاة من عده طرق (۱۹۵) ومابعده. وأخرجه مطولا الإمام أحمد (۲۲۰۱۶) والترمذي في الإيمان (۲۶۱۹) وقال: حسن صحيح. [۱۲۰] بخاري (۸)، مسلم (۱۶)، ترمذي (۲۶۰۹)، نسائي (۵۰۰۱)، مسند أحمد (۴۷۹۸). [۱۲۱] بخاري (۳۹۱) (۳۹۳)، أبوداود (۲۶۴۱)، ترمذي (۲۶۰۸)، نسائي (۳۹۶۸). [۱۲۲] بهذا السند عن الدارمي أخرجه محمد بن نصر في تعظيم قدر الصلاة (۱۷۵) ومن طريق سليمان بن قرم به: المسند (۱۴۶۶۲) والترمذي في الطهارة (۴). [۱۲۳] المسند (۲۲۱۰۲) والبزار (۲) وهو ضعيف كما في مجمع الزوائد۱/۱۶، وكشف الخفاء (۲۳۲۴)ولكن له شاهد سيأتي. [۱۲۴] البخاري تعلىقا في مستهل باب الجنائز (الفتح۳/۱۳۱). [۱۲۵] المسند (۱۶۳۹۵) والنسائي (۸۵۷) والموطأ۱/۱۳۲ وصححه الحاكم۱/۱۴۴.حكم الألباني صحيح. [۱۲۶] به نقل از صحيح فقه السنة۱/۲۳۰. [۱۲۷] أخرجه البخاري (۴۳۵۱) ومسلم (۱۰۶۴). [۱۲۸] أخرجه البخاري (۶۸۷۸) ومسلم (۱۶۷۶). [۱۲۹] به نقل از صحيح فقه السنة۱/۲۳۰-۲۳۱. [۱۳۰] أخرجه مسلم (۱۸۵۴) والترمذي (۲۲۶۶) وأبوداود (۴۷۶۰). [۱۳۱] أخرجه البخاري (۷۰۵۵) ومسلم (۱۷۰۹). [۱۳۲] مسند أحمد (۲۲۰۷۵)، معجم الأوسط (۷۹۵۶)، معجم الكبير (۱۵۶)، تعظيم قدر الصلاة (۹۲۱) وحكم الألباني في صحيح الترغيب (۵۷۰): حسن لغيره. [۱۳۳] ابن حبان (۱۴۶۳) وانظرصحيح الترغيب والترهيب للألباني (۵۷۵) وقال: صحيح موقوف.