نماز و حکم تارک آن

فهرست کتاب

شرط دهم: استمرار داشتن بر لاإله إلاالله تا فرارسیدن زمان مرگ

شرط دهم: استمرار داشتن بر لاإله إلاالله تا فرارسیدن زمان مرگ

بعد از تمامی مطالب ذکر شده برای اینکه رحمت خداوند و شفاعتِ شفاعت کنندگان شامل حال کسی شود، لازم است که آن شخص تا دم مرگ بر لاإله إلاالله استمرار داشته باشد و با این عقیده فوت کند. چون سرانجام و خاتمه کار و عقیده‌ای که فرد بر آن می‌میرد، ملاک است.

الله متعال در سوره بقره آیه ۲۱۷ می‌فرماید:

﴿وَمَن يَرۡتَدِدۡ مِنكُمۡ عَن دِينِهِۦ فَيَمُتۡ وَهُوَ كَافِرٞ فَأُوْلَٰٓئِكَ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ ٢١٧.

«كسي كه از شما از آئين خود برگردد و در حال كفر بميرد، چنين كساني اعمال شان در دنيا و آخرت بر باد مي‌رود و ايشان ياران آتش (دوزخ) مي‌باشند و در آن جاويدان مي‌مانند.»

و در حدیث صحیحی که مسلم روایت می‌کند،([۷۴] ) رسول اللهجفرمودند: «مَا مِنْ عَبْدٍ قَالَ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، ثُمَّ مَاتَ عَلَى ذَلِكَ إِلَّا دَخَلَ الْجَنَّةَ»«هرکس لاإله إلاالله را بر زبان بیاورد و بر همین عقیده بمیرد، داخل بهشت می‌شود.»

مفهوم حدیث این است که اگر کسی لاإله إلاالله را بر زبان بیاورد اما نه بر این عقیده و بلکه با عقیده ای ضد آن، یعنی شرک بمیرد، داخل بهشت نمی‌شود و از اهل بهشت نخواهد بود و اعمال پیشین وی هیچ نفعی به او نمی‌رسانند.

بنابراین با در نظر گرفتن تمامی نصوص مرتبط با مساله و ربط دادن آن‌ها به یکدیگر می‌گوییم که: هرکس لاإله إلاالله را برزبان بیاورد و به آنچه غیر از الله عبادت می‌شود، کفر ورزد و به شهادت لاإله إلاالله و خواسته‌های آن عالم و آگاه باشد و صادقانه و مخلصانه و از روی یقین قلبی و بدون هیچ شک و تردیدی به آن اقرار نماید و با توحید و اهل توحید محبت داشته باشد و به توحید و مقتضیات آن عمل کند و در نهایت بر این عقیده بمیرد، بدون شک الله متعال او را وارد بهشت خواهد کرد.

اما بکارگرفتن تنها یک نص و چشم پوشی از بقیه نصوص مرتبط با این مساله، به خاطر هوی و هوس یا گرایش و تمایل خاصی، از اخلاقی است که جز دزدان کسی به آن اقدام نمی‌کند، منظورم دزدان درهم و دینار نیست، بلکه منظور دزدان علم و دین است.

از این رو شهادت توحیدی که به آن فرد دارای نود و نه کارنامه نفع رسانده و بر تمامی کارنامه‌های پر از گناه و معصیت برتری و سنگینی پیدا کرده، فقط شهادت زبان یا حرکت لبها نبوده است، بلکه شهادتی بوده که در آن شروط دهگانه‌ی ذکر شده، تحقق پیدا کرده است و ما باید به این مساله آگاه باشیم تا سخنان مشایخ مرجئه و جهمیه، نتوانند ما را فریب داده و به هلاکت برسانند.

پس از این قائلین به فسق و نه کفر تارک نماز، گفته‌اند: بنابراین، این احادیث و احادیث دیگر مانع از تکفیر و جاویدان ماندن تارک نماز در آتش می‌شود و امید نجات برای وی را به مانند امید نجات برای سایر اهل کبائر مقرر می‌کند.

سپس گفته‌اند: تارک نماز کافر نمی‌باشد، زیرا کفر انکار توحید و رسالت و معاد و انکار آنچه که رسول اللهجبا آن آمده، می‌باشد. درحالی که تارک نماز به وحدانیت الله متعال اقرار کرده و گواهی می‌دهد که محمد فرستاده‌ی اوست و ایمان دارد که الله عزوجل کسانی را که در قبور هستند، مبعوث می‌گرداند؛ حال چگونه به کفرش حکم می شود؟ و ایمان عبارت از تصدیق می‌باشد و ضد آن تکذیب و نه ترک عمل می‌باشد؛ ازاین رو چگونه بر کسی که تصدیق می‌کند، حکم کسی داده می شود که تکذیب و انکار می‌کند؟([۷۵] )

قائلین به فسق و نه کفر تارک نماز دلایلی دیگری در عدم کفر تارک نماز می‌آورند که عبارتند از([۷۶] ):

۱۳- ابن ماجه با سند خودش از ابومعاویه و او هم از ابومالک اشجعی و او نیز از ربعی و ربعی از حذیفه نقل می‌کند که رسول اللهجفرمودند([۷۷] ): «يَدْرُسُ الْإِسْلَامُ كَمَا يَدْرُسُ وَشْيُ الثَّوْبِ، حَتَّى لَا يُدْرَى مَا صِيَامٌ، وَلَا صَلَاةٌ، وَلَا نُسُكٌ، وَلَا صَدَقَةٌ، وَلَيُسْرَى عَلَى كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فِي لَيْلَةٍ، فَلَا يَبْقَى فِي الْأَرْضِ مِنْهُ آيَةٌ، وَتَبْقَى طَوَائِفُ مِنَ النَّاسِ الشَّيْخُ الْكَبِيرُ وَالْعَجُوزُ، يَقُولُونَ: أَدْرَكْنَا آبَاءَنَا عَلَى هَذِهِ الْكَلِمَةِ، لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، فَنَحْنُ نَقُولُهَا " فَقَالَ لَهُ صِلَةُ: مَا تُغْنِي عَنْهُمْ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَهُمْ لَا يَدْرُونَ مَا صَلَاةٌ، وَلَا صِيَامٌ، وَلَا نُسُكٌ، وَلَا صَدَقَةٌ؟ فَأَعْرَضَ عَنْهُ حُذَيْفَةُ، ثُمَّ رَدَّهَا عَلَيْهِ ثَلَاثًا، كُلَّ ذَلِكَ يُعْرِضُ عَنْهُ حُذَيْفَةُ، ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَيْهِ فِي الثَّالِثَةِ، فَقَالَ: «يَا صِلَةُ، تُنْجِيهِمْ مِنَ النَّارِ» ثَلَاثًا»«اسلام همانند نقش و نگار روی پارچه کهنه [و کم رنگ] می‌شود تا اینکه مردم نمی‌دانند نماز و روزه و قربانی و صدقه چیست و شبی از شبها قرآن از میان مردم برداشته می‌شود و بروی زمین حتی یک آیه از آن باقی نمی‌ماند، تا آنجا که گروهی از پیرمردان و پیرزنان می‌گویند: ما می‌شنیدیم که پدر و مادران مان کلمه «لاإله إلاالله» را می‌گفتند، ما نیز آن را برزبان می‌آوریم.»

صله بن زفر به حذیفهسگفت: چون آنان نمی‌دانند نماز و روزه و قربانی و صدقه چیست، پس «لاإله إلاالله» به آنان نفعی نمی‌رساند. حذیفهساز او روی گرداند. صله این سوال را سه بار تکرار کرد و حذیفهسهر بار روی بر می‌گرداند تا اینکه در بار سوم، سه بار فرمود: ای صله، «لاإله إلاالله» آنان را از آتش دوزخ نجات می‌دهد.»

قائلین به فسق تارک نماز گفته‌اند: در این حدیث فایده‌ی فقهی مهمی وجود دارد و آن اینکه شهادت «لاإله إلاالله» گوینده‌اش را از جاودانه ماندن در آتش دوزخ نجات می‌دهد هرچند که هیچیک از ارکان پنجگانه اسلام مانند نماز و ... را انجام نداده باشد([۷۸] ).([۷۹] )

پاسخ قائلین به کفر ترک کننده‌ی نماز:

حدیث ذکر شده توسط ابن ماجه روایت شده است. اما در حدیثی که حاکم در المستدرک روایت کرده و آن را با شرط مسلم صحیح دانسته و ذهبی هم با آن موافقت کرده است، نه در متن حدیث و نه در سوال صله از حذیفه بن سلیمان، اسمی از نماز برده نشده است.

به فرض صحیح بودن حدیث ابن ماجه،([۸۰] ) در این حدیث هیچ دلیلی وجود ندارد که ثابت کند تارک نماز یا کسی که هیچ یک از ارکان پنجگانه اسلام را انجام ندهد، کافر نیست. بلکه این حدیث بیانگر عذر به جهلی است که امکان دفع آن جهل وجود ندارد. زیرا در آن زمان مردم این مسائل (ارکان اسلام) را نمی‌دانند و نمی‌توانند از آن اطلاع پیدا کنند. زیرا قرآن برداشته شده و آثار و تعالیم آن در زمین، مندرس و کهنه گشته است. پس بنا بر اصل حدیث، آنان از شناختن حق و در نتیجه از عمل به آن، ناتوان و عاجزند و می‌دانیم که عجز و ناتوانی که دفع آن امکان پذیر نباشد، تکلیف را- هرچه که باشد - از مکلف ساقط می‌سازد و در این مساله هیچ اختلافی وجود ندارد.

الله متعال در سوره تغابن آیه ۱۶می فرماید: ﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُمۡ«پس آن قدر كه در توان داريد از خدا بهراسيد و پرهيزگاري كنيد.»

و در سوره بقره آیه ۲۸۶ می‌فرماید: ﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ«الله متعال هیچ کس را جز به قدر توانایی‌اش تکلیف نمی‌کند.»

امام شافعی رحمه الله می‌فرماید: «الله متعال آگاه است که فلان شخص به اندازه توانایی‌اش عمل می‌کند، پس به او اجر می‌دهد و می‌داند شخص دیگری آنچه که در توانایی اش است را انجام نمی‌دهد، پس او را عذاب می‌دهد. عذاب او به این خاطر است که الله متعال آگاه است که او با وجود توانایی، عملی را انجام نمی‌دهد. اما هرکس که توانایی و استطاعت ندارد، الله متعال او را به انجام کاری که توانایی اش را ندارد امر نمی‌کند و به خاطر آن کار او را عذاب نمی‌دهد([۸۱] ).»

به همین خاطر زمانی که از حذیفه پرسیده می‌شود: آیا شهادت توحید به آنان نفع می‌رساند؟ درحالی که آنان در عجز و ناتوانی به سر می‌برند که امکان دفع آن وجود ندارد. حذیفه پاسخ می دهد: بله، «لاإله إلاالله» به آنان نفع می رساند و آنان را از آتش دوزخ نجات می دهد.

مثال این مردم مانند کسی است که با گفتن شهادتین وارد اسلام می‌شود اما قبل از آنکه بقیه ارکان اسلام را بشناسد یا به آن عمل کند، می‌میرد. یا مانند کسی است که تازه مسلمان شده و در منطقه دور افتاده‌ای است که نه علوم دینی به آن منطقه رسیده است و نه او می‌تواند به دنبال کسب علم برود. هیچ اختلافی وجود ندارد که چنین افرادی تا زمانی که در آن شرایط زندگی می‌کنند و نمی‌توانند خود را از آن نجات دهند، به علت جهل معذورند و شهادت «لاإله إلاالله» به آنان نفع می‌رساند و آنان را از آتش دوزخ نجات می‌دهد.

بنا بر مطالب گفته شده، مقایسه کردن شخص عاجز و ناتوان با شخصی که قادر به انجام کاری است و در نتیجه، حمل کردن و تعمیم دادن احکام شخص جاهل و عاجز، به شخص عالم و توانا جایز نمی‌باشد.

و اگر از حذیفهسیا بقیه علما در مورد کسانی سوال می‌شد که علوم دینی در زمان آنان منتشر شده و دستیابی به آن علوم برای کسی که اراده کند و سعی خود را بکار گیرد، سهل و آسان باشد با وجود این بجز شهادت توحید، هیچکدام از ارکان اسلام را انجام ندهند، آیا بازهم پاسخ آنان این بود که: هرچند آن‌ها هیچکدام از ارکان اسلام و اعمال ظاهری و باطنی آن را انجام نداده‌اند فقط با تلفظ شهادتین از آتش دوزخ نجات می‌یابند؟! البته معلوم است که هزار بار پاسخ می‌دادند: خیر، چنین افرادی فقط با تلفظ شهادتین از آتش دوزخ نجات نمی‌یابند.

ابن تیمیه می‌فرماید([۸۲] ): «عذر، زمانی عذرشرعی محسوب می‌شود که برطرف کردن آن امکان پذیر نباشد. اما زمانی که معرفت حق امکان پذیر باشد ولی شخص در شناخت آن کوتاهی کند، چنین شخصی دارای هیچ عذری نمی‌باشد.»

خلاصه سخن اینکه، در این حدیث کوچک ترین دلیلی برای کافر نبودن تارک نماز وجود ندارد، بلکه بر عذر به جهلی دلالت می‌کند که امکان دفع آن وجود ندارد.

و ربط دادن حدیث به معانی دیگری غیر از این، در واقع تحمیل معنایی غیر صحیح بر حدیث مذکور است.

۱۴- یکی دیگر از دلایلی که به آن استناد می‌کنند([۸۳] ) حدیثی است که ابوهریرهساز رسول اللهجروایت می‌کند که فرموده اند([۸۴] ): «إِنَّ لِلْإِسْلَامِ صُوًى وَمَنَارًا كَمَنَارِ الطَّرِيقِ» مِنْهَا: أَنْ تُؤْمِنَ بِاللَّهِ، وَلَا تُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا، وَإِقَامَةُ الصَّلَاةِ، وَإِيتَاءُ الزَّكَاةِ، وَصَوْمُ رَمَضَانَ، وَحَجُّ الْبَيْتِ، وَالْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ، وَالنَّهْيُ عَنِ الْمُنْكَرِ، وَأَنْ تُسَلِّمَ عَلَى أَهْلِكَ إِذَا دَخَلْتَ عَلَيْهِمْ، وَأَنْ تُسَلِّمَ عَلَى الْقَوْمِ إِذَا مَرَرْتَ بِهِمْ، فَمَنْ تَرَكَ مِنْ ذَلِكَ شَيْئًا فَقَدْ تَرَكَ سَهْمًا مِنَ الْإِسْلَامِ، وَمَنْ تَرَكَهُنَّ فَقَدْ وَلَّى الْإِسْلَامَ ظَهْرَهُ»«همانا اسلام دارای علامت‌ها و نشانه هایی همچون علائم نشان دهنده راه است. از جمله اینکه، به الله متعال ایمان آوری و چیزی را شریک او قرار ندهی و نماز خواندن، زکات دادن، روزه رمضان، حج کعبه، امر به معروف و نهی از منکر و اینکه هرگاه به خانه وارد شدی به خانواده‌ات سلام کنی و هرگاه برقومی گذشتی، برآنان سلام کنی. هرکس یکی از این‌ها را ترک کند، قسمتی از اسلام را ترک کرده است و هرکس تمام آن‌ها را ترک کند، تمامی اسلام را پشت سر انداخته است.»

قائلین به فسق تارک نماز می‌گویند: این حدیث دال برآن است که تارک نماز کافر نیست، چون اگر کافر بود تمامی اسلام را از دست داده بود نه قسمتی از آن را.

پاسخ قائلین به کفر ترک کننده‌ی نماز:

در حدیث فوق هیچ دلیل یا حتی اشاره‌ای کوچک، به کافر نبودن تارک نماز وجود ندارد. زیرا:

اولا: عبارت «هرکس یکی از این‌ها را ترک کند» تمامی ارکان، نشانه‌ها و شرائع ذکر شده را در برنمی گیرد. به دلیل اینکه نصوص متعدد دیگری - که نمی‌توان از آن‌ها صرف نظر کرد - بیانگر این معنی هستند که اگر شخصی، ایمان به الله متعال را ترک کند یا در شرک بیفتد، مرتکب کفر صریح شده و به اسلام پشت کرده است نه اینکه قسمتی از اسلام را ترک کرده باشد.

همچنین آیات و احادیث متعددی که در ضمن این کتاب مطرح کردیم، کافربودن تارک نماز را می‌رسانند. پس نماز هم مانند ایمان به الله متعال، از عبارت «هرکس یکی از آن‌ها را ترک کند، بخشی از اسلام را ترک کرده است» استثنا شده است و در نتیجه استناد مخالفان به این بخش از حدیث، صحیح نمی‌باشد.

دوما: می‌دانیم که در دین اسلام، ترک کردن ایمان به الله و افتادن در شرک، به تنهایی کفر محسوب می‌شوند. پس در می‌یابیم که منظور از عبارت «هرکس همه آن‌ها را ترک کند، اسلام را پشت سر انداخته است.» بقیه واجبات و نشانه‌های ذکر شده در حدیث، غیر از ایمان و توحید می‌باشد و بر خلاف گفته‌های بزرگان مرجئه و جهمیه، همین حدیث می‌تواند دلیلی باشد برای کافربودن تارک نماز یا کافر بودن کسی که به هیچیک از شرائع و نشانه‌های ذکر شده در حدیث عمل نمی‌کند.

سوما: بنا بر آیات و احادیث ذکر شده، کسی که نماز را ترک کند، تمامی دینش را از دست داده و اسلام را پشت سر انداخته و چیزی از اسلام نزد او باقی نمانده است. و این همان حکمی است که در حدیث فوق، برای کسی که عمل کردن به تمامی ارکان و شرائع را ترک کند، ذکر شده است و می‌تواند دلیل دیگری باشد برای کفر تارک نماز و همچنین کفر کسی که به هیچکدام از ارکان و فرائض اسلام عمل نمی‌کند.

پس در حدیث فوق کوچک ترین دلیلی که بتوانند در مورد کافر نبودن تارک نماز به آن تمسک جویند، وجود ندارد، بلکه حدیث فوق، موید سخنان ما و علیه آنان می‌باشد.

۱۵- دلیل دیگر([۸۵] ) حدیث نصر بن عاصم لیثی می‌باشد که در آن آمده است([۸۶] ): مردی نزد رسول اللهجآمده و به این شرط اسلام آورد که تنها دو نماز بگذارد که رسول اللهجاز او پذیرفتند.

قائلین به فسق تارک نماز گفته‌اند: براستی که رسول اللهجبا وجود اینکه می‌دانستند، این شخص فقط دو نماز از پنج نماز را می‌خواند، اسلامش را قبول کردند.

پاسخ قائلین به کفر ترک کننده‌ی نماز:

در حدیث اشاره‌ای بر این مساله نیست که در زمان پذیرفته شدن اسلام آن شخص، تعداد نمازها پنج وعده بوده است. و ظاهر حدیث نشان می‌دهد که در آنوقت نماز‌های فرض، دو نماز بوده است و این موضوع قبل از فرض شدن نمازهای پنجگانه می‌باشد. یا اینکه این مساله از باب قبول اسلام آن شخص همراه شرط فاسد می‌باشد، - و این مذهب احمد است – از این رو این عمل مخصوص رسول اللهجبوده و برای هیچکسی در قبول اسلام دیگری، اینگونه برخوردی جایز نخواهد بود.

[امام احمد با توجه به این حدیث می‌گوید([۸۷] ): اسلام شخص، همراه شرط فاسد صحیح می‌باشد. اما پس از اسلام آوردن، شخص به همه‌ی شرائع آن ملزم می‌گردد.

شیخ ابن عثیمین در توضیح حدیث می‌گوید([۸۸] ): «رسول اللهجدر حدیثی دیگر در مورد آن فرد می‌فرماید: «إنهم إذا أسلموا صلوا» «هرگاه آن‌ها اسلام آورند، نماز می‌گزارند.» بر این اساس اسلام را از وی با آن شرط قبول کردند. زیرا می‌دانستند هرگاه وی حقیقتا اسلام بیاورد، نماز می‌گزارد. اما آیا برای کسی که در این زمان بخواهد با این شرط اسلام آورد، همچون این فرموده‌ی رسول اللهجگفته می‌شود؟ به الله سوگند که در مورد آن توقف می‌کنم (و به او چنین نمی‌گویم) زیرا رسول الله زمانی که فرمودند: «إذا أسلم فسيصلی» «هرگاه اسلام آورد، پس نماز را (به طور کامل) خواهد خواند.» این فرموده‌ی ایشان از علم غیب می‌باشد که الله متعال ایشان را از آن مطلع ساختند و این مخصوص رسول اللهجمی‌باشد و برای ما چنین علمی نیست.]

۱۶- الله عزوجل فرموده است که هرگناهی غیر از شرک را می‌بخشد، در سوره نساء آیه ۴۸ می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُۚ«بي گمان خداوند (هرگز) شرك به خود را نمي‌بخشد، ولي گناهان جز آن را از هركس كه خود بخواهد، مي‌بخشد.»

از این ر و گفته‌اند: تارک نماز تحت مشیئت الله متعال می‌باشد، بنابراین کافر نیست([۸۹] ).

پاسخ قائلین به کفر ترک کننده‌ی نماز:

آیه کفر تارک نماز را نفی نمی‌کند، زیرا رسول اللهجفرمودند: «إِنَّ بَيْنَ الرَّجُلِ وَبَيْنَ الشِّرْكِ وَالْكُفْرِ تَرْكَ الصَّلَاةِ»«براستی فاصله‌ی بین انسان و شرک و کفر، ترک نماز می‌باشد.» از این رو تارک نماز در عموم آیه داخل می‌باشد از این جهت که جزو کسانی است که الله متعال او را نمی‌بخشد، چون وی به نص حدیث مشرک می‌باشد و با این حدیث جزو ابتدای آیه ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦقرار می‌گیرد نه جزء دوم آیه.

۱۷- حمل احادیثی که بر کفر تارک نماز تصریح دارد بر اینکه این نوع از کفر، کفر اصغر می باشد نه کفر اکبری که انسان را به طور کلی از دین خارج می‌گرداند([۹۰] ):

از این رو گفته‌اند: همانطور که کفر را در بسیاری از نصوص، به کفری که انسان را از دین خارج نمی‌کند، حمل می‌کنیم، کفری که در این احادیث به کار رفته را نیز بر کفر اصغر حمل می‌کنیم. مانند احادیث «سِبَابُ المُسْلِمِ فُسُوقٌ، وَقِتَالُهُ كُفْرٌ»([۹۱] ) «دشنام دادن مسلمان، فسق و جنگ با او کفر می‌باشد.» یا حدیث «اثْنَتَانِ فِي النَّاسِ هُمَا بِهِمْ كُفْرٌ: الطَّعْنُ فِي النَّسَبِ وَالنِّيَاحَةُ عَلَى الْمَيِّتِ»([۹۲] ) «دو عادت در بين مردم وجود دارد كه كفر محسوب مي‌شوند: يكي طعن در نژاد و ديگري گريه و زاري و نوحه خواني بر مرده.»

و از این جمله احادیثی می‌باشد که در آن لفظ [ليس منا من فعل كذا...] «از ما نیست کسی که فلان کار را انجام دهد» می‌باشد. بنابراین کفری که در احادیث تارک نماز آمده است از این نوع کفر (کفر اصغر) می‌باشد.

پاسخ قائلین به کفر ترک کننده‌ی نماز:

این استدلال در این مورد صحیح نمی‌باشد، به چند دلیل:

۱- رسول اللهجنماز را حد فاصل میان کفر و ایمان و مومنین و کفار قرار داده‌اند. و حد، محدود را متمایز می‌سازد و از غیر خودش خارج می‌کند. و دو چیزی که محدود شده‌اند (کفر و ایمان) متغایر می‌باشند به گونه‌ای که یکی در دیگری داخل نمی‌شود.

۲- نماز رکنی از ارکان اسلام می‌باشد، از این رو تارک آن به کفری وصف شده که مقتضای آن خروج از دین است زیرا وی رکنی را نابود کرده و زیر پا گذاشته است. بر خلاف اطلاق کفر بر کسی که عملی از اعمال کفری را انجام داده است.

۳- در اینجا نصوص دیگری می‌باشد که دلالت بر آن دارد که کفری که تارک نماز بدان وصف شده، کفر اکبری می‌باشد که فرد را از دین خارج می‌کند. از این رو واجب است که لفظ کفر بر آنچه که دلالت دارد، حمل شود. زیرا نصوص در این زمینه متلائم و متفق می‌باشد.

۴- لفظ کفر در احادیثی که ذکر شد، به صورت نکره یا به لفظ فعل آمده است که بر این دلالت دارد که آن عمل جزئی از کفر یا اینکه فاعل آن در این عمل کافر می‌باشد، لذا از دین خارج نمی‌گردد بر خلاف تعبیری که در احادیث ترک نماز آمده است، چرا که در این احادیث لفظ کفر به همراه [الف و لام] تعبیر شده است که بر این دلالت دارد که مراد از [الکفر] حقیقت کفر می‌باشد([۹۳] ).

۵- هرگاه لفظ کفر در قرآن و سنت به صیغه‌ی معرفه‌ی (الکفر) بیاید، مقصود از آن کفر اکبری است که باعث خروج از دین می‌شود. زیرا الف و لام بر استغراق اسم و کمال معنا دلالت دارد و میان اهل علم و لغت در این زمینه اختلافی وجود ندارد([۹۴] ).

ابن تیمیه می‌گوید: «وجود الف و لام در اول اسم دلیل کمال معنای آن به شمار می‌رود مثلا اگر بگویید: زید العالم الصالح، کمال عالم و صالح بودن برای زید مقصود است. اما اگر بگویید: زید عالم صالح، وجود این صفات به صورت کامل برای زید مقصود و منظور نمی‌باشد([۹۵] ).»

صیغه‌ی (الکفر) در تمامی مواردی که در قرآن آمده است به معنای کفر اکبر می‌باشد از این رو در این حدیث هم صیغه‌ی (الکفر) به کفر اکبر اطلاق می‌شود: «إِنَّ بَيْنَ الرَّجُلِ وَبَيْنَ الشِّرْكِ وَالْكُفْرِ تَرْكَ الصَّلَاةِ»و اگر لفظ کفر به صیغه‌ی نکره بیاید (کفر) بهتر این است که بر کفر اکبر حمل شود مگر زمانی که قرینه‌ی برگرداننده ای وجود داشته باشد و معنای آن را از کفر اکبر به کفر اصغر بازگرداند؛ دلیل این ادعا حدیث [کفران العشیر([۹۶] )] می‌باشد. مثلا در مورد حدیث «سباب المسلم فسوق و قتاله كفر»جنگ با مسلمانان کفر نامیده شده است آنهم با صیغه‌ی نکره و آیه‌ی قرآن ماهیت این کفر را مشخص می‌گرداند که این کفر، کفر اصغر می‌باشد نه کفر اکبری که انسان را از دایره دین خارج می‌کند. الله متعال در سوره حجرات آیه ۹ می‌فرماید: ﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَاۖ«هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به جنگ پرداختند، در ميان آنان صلح برقرار سازيد.» که در این آیه الله متعال با وجود جنگ دو گروه با هم، آن‌ها را مومن و برادران دیگر مومنان خطاب کرده است. از این رو معلوم می‌شود که منظور از لفظ کفری که در حدیث آمده است، کفر اصغر می‌باشد. اما چنین آیه و تاویلی در نصوص شرعی در راستای روشن شدن لفظ (الکفر) که در حدیث ترک نماز آمده است، وجود ندارد که آن را از کفر اکبر به کفر اصغر بازگرداند بلکه شواهد زیادی از قرآن و حدیث وجود دارد که کفر اکبر بودن تارک نماز را را تایید می‌کند. [برای اطلاع بیشتر در این مساله به کتب عقیده رجوع شود.]

۱۸- حمل کردن احادیثی که بیانگر کفر تارک نماز می‌باشد بر کسی که نماز را به سبب انکار آن ترک کند([۹۷] ):

پاسخ قائلین به کفر ترک کننده‌ی نماز:

در این حمل، دو اشکال وجود دارد که باید از آن‌ها برحذر بود:

اول اینکه با این حمل، وصفی که شارع آن را معتبر دانسته، ملغی شده و حکم آن که در مورد ترک نماز است و نه جحود و انکار آن، معلق می‌شود.

دوم اینکه این حمل، معتبر دانستن وضعی است که شارع آن را مناط بر حکم قرار نداده است، چرا که انکار و جحود وجوب نمازهای پنجگانه، موجب کفر کسی می‌شود که به خاطر جهل به وجوب آن معذور نباشد، یکسان است که نماز بگزارد یا اینکه آن را ترک کند.

از این رو آشکار است که حمل نصوص بر کسی که نماز را از روی انکار وجوب آن ترک می‌کند، صحیح نمی‌باشد.

به عبارت دیگر اگر بحث جحود و انکار نماز باشد، آمدن لفظ [ترک] در حدیث چه سودی خواهد داشت، درحالی که اگر کسی با وجود نماز خواندن، وجوب نماز را انکار کند، کافر می‌گردد.

شیخ ابن عثیمین می‌گوید([۹۸] ): «با دقت در مورد استدلال کسانی که معتقد به کافر نبودن تارک نماز هستند، معلوم می‌شود که دلایل آنان از چهار وجه خارج نیست:

۱- یا دلیل آن‌ها اصلا دلیل محسوب نمی‌شود.

۲- یا به صفتی مقید شده است که ترک نماز با وجود آن صفت ممکن نیست.

۳- یا به وضعیتی مقید شده که اگر فردی در آن وضعیت نماز را ترک کند، دارای عذر می‌باشد.

۴- یا دلیل آن‌ها حدیثی عام است که با احادیثی که کافر بودن تارک نماز را می‌رسانند، تخصیص می‌شوند.»

و می‌گوید: «در نصوص شرعی دلیلی که بیان کند تارک نماز مومن است یا وارد بهشت می‌شود یا از آتش جهنم نجات می‌یابد، وجود ندارد که ما را قانع سازد از رای خود منصرف شده و کفر تارک نماز را به کفر نعمت یا کفر اصغر تاویل کنیم.»

[۷۴] مسلم (۹۴). [۷۵] باید گفت که این عقیده‌ی مرجئه در تعریف ایمان می‌باشد و همانطورکه گذشت، اهل سنت و جماعت معتقدند که ایمان، اعتقاد و قول و عمل می‌باشد به گونه ای که هیچیک از اینها از دیگری قابل تفکیک نمی‌باشد. همچنین باید گفت: همانطور که ایمان از خود درجاتی دارد، کفر نیز دارای درجاتی هست که نسبت به یکدیگر متفاوت می‌باشد. مثلا کفر به الله متعال بسیار بزرگتر از کفرترک نماز می‌باشد و قطعا عذاب آن‌ها متفاوت می‌باشد، درصورتیکه هر دو موجب خروج از دین و کفر می‌باشند. (مترجم). [۷۶] به نقل ازترجمه‌ی کتاب حکم تارک نماز نوشته عبدالمنعم مصطفی حلیمه ص۵۳ و۹۲ و۹۶ و صحیح فقه السنه نوشته کمال بن سید سالم ص۲۲۳-۲۲۷. [۷۷] ابن ماجه (۴۰۴۹)، شعب الإيمان (۱۸۷۰) و مستدرك على الصحيحين (۸۴۶۰). [۷۸] السلسلة الصحيحة۱/۱۲۷-۱۳۰. [۷۹] به نقل از حکم تارک نماز ص ۵۳-۶۱. [۸۰] چون در سند حدیث ابومعاویه محمد بن خازم الضریرالکوفی وجود دارد که از مرجئه می‌باشد و حدیث مذکور و امثال آن از احادیثی هستند که مرجئه در این مساله به آن تمسک می‌جویند و همانگونه که احمد و جماعت دیگری گفته‌اند روایت این حدیث از غیر اعمش دارای اضطراب و اشکال می‌باشد و چون ابومعاویه به تدلیس متهم شده و حدیث را به صورت «عنعنه» روایت نموده است و بیم آن می‌رود که ساختگی باشد. (عن فتوی لرئاسة إدارة البحوث العلمیة والإفتاء. شماره فتوی ۷۶۴۹، تاریخ ۱/۱۱/۱۴۰۴هـ). [۸۱] شرح العقيدة الطحاوية، چاپ مكتب اسلامي ص ۲۷۱. [۸۲] رفع الملام، ص۱۱۴. [۸۳] به نقل از حکم تارک نماز ص ۹۶-۹۹. [۸۴] سلسلة الأحاديث الصحيحة (۳۳۳). [۸۵] به نقل از صحیح فقه السنه ص۲۲۶. [۸۶] مسند أحمد (۲۰۲۸۷). [۸۷] جامع العلوم والحكم، در توضيح حديث هشتم. [۸۸] لقاء الباب المفتوح شماره۱۳۸. (مترجم) [۸۹] به نقل از صحيح فقه السنة ص۲۲۳. [۹۰] به نقل از صحيح فقه السنة ص۲۲۷. [۹۱] بخاري (۴۸) (۶۰۴۴) (۷۰۷۶)، مسلم (۶۴). [۹۲] مسلم (۶۷). [۹۳] به نقل از رسالۀ شيخ ابن عثيمين در مورد تارك الصلاة ص۱۴. (مترجم) [۹۴] درس‌هايي از عقيده ص۱۲۷. (مترجم) [۹۵] حكم تارك نماز عبدالمنعم مصطفى حليمه ص۹۱. [۹۶] ابن عباس رضي الله عنهما بعد از نقل کامل حديث كسوف، مي‌گويد: سپس، من گفتم: اي رسول خدا، ما مشاهده كرديم كه شما در نماز، درحالي كه سرجاي خود بوديد، چيزي را گرفتيد و بعد، عقب رفتيد. رسول اللهجفرمودند: «إِنِّي رَأَيْتُ الْجَنَّةَ، فَتَنَاوَلْتُ عُنْقُودًا ،وَلَوْ أَصَبْتُهُ لأَكَلْتُمْ مِنْهُ مَا بَقِيَتِ الدُّنْيَا، وَأُرِيتُ النَّارَ، فَلَمْ أَرَ مَنْظَرًا كَالْيَوْمِ قَطُّ أَفْظَعَ، وَرَأَيْتُ أَكْثَرَ أَهْلِهَا النِّسَاءَ»«بهشت را ديدم و خواستم خوشه انگوري بچينيم. اگر آن خوشه را بر مي‌گرفتم، شما تا پايان دنيا از آن مي‌خورديد. همچنين دوزخ به من عرضه گرديد كه تاكنون، هيچگاه صحنه ای هولناكتر از آن نديده بودم. و بيشترين دوزخيان را زنان تشكيل مي‌دادند. گفتند: چرا يا رسول الله؟ فرمودند: «بِكُفْرِهِنَّ»زيرا آنان كفر و ناسپاسي مي‌كنند. پرسيدند: آيا به خدا كفر مي‌ورزند؟ رسول اللهجفرمودند: «يَكْفُرْنَ الْعَشِيرَ، وَيَكْفُرْنَ الإِحْسَانَ، لَوْ أَحْسَنْتَ إِلَى إِحْدَاهُنَّ الدَّهْرَ كُلَّهُ، ثُمَّ رَأَتْ مِنْكَ شَيْئًا، قَالَتْ: مَا رَأَيْتُ مِنْكَ خَيْرًا قَطُّ»از شوهران شان ناسپاسي كرده، احسان آنان را فراموش مي‌كنند. اگر شما تمام عمر به او نيكي كنيد، ولي يك بار از شما قصوري ببيند، مي‌گويد: هيچگاه از تو خيري نديده‌ام. صحيح بخاری (۱۰۵۲). [۹۷] به نقل از صحيح فقه السنة ص۲۲۷. [۹۸] رساله حكم تارك نماز ابن عثيمين.