نماز و حکم تارک آن

فهرست کتاب

ادله ای که در آن استتابه‌ی از مرتد وارد شده است:

ادله ای که در آن استتابه‌ی از مرتد وارد شده است:

۱- از معاذ بن جبلسروایت است که رسول اللهجهنگامی که وی را به سوی یمن فرستاد، بدو فرمودند([۱۸۶] ): «أَيُّمَا رَجُلٍ ارْتَدَّ عَنِ الْإِسْلَامِ فَادْعُهُ، فَإِنْ تَابَ فَاقْبَلْ مِنْهُ، وَإِنْ لَمْ يَتُبْ فَاضْرِبْ عُنُقَهُ، وَأَيُّمَا امْرَأَةٍ ارْتَدَّتْ عَنِ الْإِسْلَامِ فَادْعُهَا، فَإِنْ تَابَتْ فَاقْبَلْ مِنْهَا، وَإِنْ أَبَتْ فَاسْتَتِبْهَا»«هرگاه مردی از اسلام برگشته و مرتد شد، پس وی را به اسلام دعوت کن، اگر توبه کرد، از وی قبول کن و اگر توبه نکرد گردنش را بزن. و هر زنی که از اسلام برگشته و مرتد شد، وی را به سوی اسلام دعوت کن، اگر توبه کرد، از وی قبول کن و اگر امتناع ورزید، وی را وادار به توبه کن.»

۲- از عروه بن زبیرسروایت است:([۱۸۷] ) زمانی که ابوبکر صدیقسخالد بن ولیدسرا به سوی اعرابی که مرتد شده بودند، فرستاد، بدو امر کرد: تا آن‌ها را به سوی اسلام و پذیرش آن دعوت دهد و آنان را از آنچه در اسلام برای آن‌ها و بر علیه آن‌ها می‌باشد، آگاه کند و بر هدایت شان حریص باشد، پس هرکس از مردم چه سیاه و چه سفید، وی را اجابت کرد، از آن‌ها بپذیرد، زیرا او فقط با کسانی که به الله متعال کفر ورزیدند، در مقابل ایمان به الله متعال می‌جنگد، از این رو اگر دعوت شدگان به اسلام، اجابت کنند و خالصانه ایمان آورند، بر وی راهی بر آن‌ها نیست و الله متعال حسابرس و نگه دارنده آن‌ها خواهد بود و هرکس که از اسلام بازگشته و پس از دعوت به اسلام اجابت نکرده، کشته می‌شود.

۳- و از انس بن مالکسروایت است([۱۸۸] ) که در آن آمده است که گفت: بر عمر بن خطابسوارد شدیم که فرمود: ای انس، شش گروهی که از بکر بن وائل از اسلام برگشته و مرتد شده و به مشرکین ملحق شدند، چه شد؟ انس گفت: ای امیر مومنان، در جنگ کشته شدند. پس ایشان انا لله وانا الیه راجعون گفتند. گفتم: آیا راه دیگری جز کشته شدن داشتند؟ فرمود: بله، اسلام را بر آن‌ها عرضه می‌کردم، پس اگر از آن ابا می‌ورزیدند، آن‌ها را به زندان می‌انداختم.

۴- از عبدالرحمن بن محمد بن عبدالقاری از پدرش روایت است که گفت([۱۸۹] ): زمانی-که سعد و ابوموسیمتستر را فتح کردند، شخصی از سوی آنها بر عمر بن خطابسوارد شد، پس عمرساز وی در مورد مردم پرسید و او نیز اخبار را منعکس نمود. پس از این عمر بن خطابسفرمود: آیا نزد شما خبری از مغرب هست؟ گفت: آری، مردی پس از اسلامش کافر شد. عمرسگفت: با او چه کردید؟ گفت: او را گرفته و گردنش را زدیم. عمرسگفت: چرا او را سه روز حبس نکردید و هر روز تکه ای نان برای خوردن به وی ندادید و از وی استتابه نکردید، شاید توبه می‌کرد یا به امر خداوند بازمی گشت. پروردگارا، من حاضر نبودم و بدان امر نکردم و زمانی که خبر آن به من رسید بدان راضی نبودم.

۵- از حارثه بن مضرب روایت است که می‌گوید([۱۹۰] ): نماز صبح را همراه عبدالله بن مسعودسخواندم، زمانی که سلام داد، مردی بلند شده و به ایشان خبر داد که به مسجد بنی-حنیفه - مسجد عبدالله بن نواحه - رفته و شنیده که موذن آن‌ها شهادت می‌دهد که هیچ معبود به حقی جز الله متعال نیست و مسیلمه کذاب فرستاده‌ی اوست و اهل مسجد نیز بر این باور می‌باشند. پس ابن مسعودسگفت: چه کسی به آنجا می‌رود؟ شخصی برخاست و گفت: من به سوی ابن نواحه و اصحابش می روم، پس درحالی که من نشسته بودم، همراه آن‌ها آمد. پس عبدالله بن عباسسبه عبدالله بن نواحه گفت: آن را در کجای قرآن خواندی؟ گفت: من از شما نسبت بدان متقی‌تر می‌باشم. ابن مسعودسگفت: توبه کن. راوی می‌گوید: وی اباورزید. راوی می‌گوید: عبدالله بن مسعود، قرظه بن کعب الانصاری را امر کرد (تا وی را بکشد) قرظه وی را به بازار برده و گردنش را زد. راوی می‌گوید: از ابن مسعودسشنیدم که گفت: هرکس از کشته شدن ابن نواحه در بازار خوشحال می‌شود، پس بر اوست که به سوی بازار خارج شده و بدو نگاه کند. حارثه می‌گوید: من از کسانی بودم که به سوی بازار خارج شدم و وی آماده کشته شدن شده بود. پس از این ابن مسعودسدر مورد افرادی که همراه ابن نواحه بودند، با مردم مشورت کرد که عدی بن حاتمسبه کشتن آن‌ها مشورت داد که جریر و اشعث برخاستند و گفتند: نه، بلکه از آن‌ها توبه بخواه و آن‌ها را به قومشان واگذار کن؛ پس از آن‌ها استتابه کرد که توبه کردند و به اقوام شان سپرده شدند.

۶- از سلیمان بن موسی روایت است که گفت: عثمان بن عفانسمرتد را سه بار به اسلام دعوت می‌داد و پس از این او را می‌کشت. و از محمد بن ابی بکر روایت است که نامه‌ای به علی بن ابی طالبسنوشت و از ایشان در مورد زنادقه‌ی مسلمین سوال کرد. علیسگفت: اما اسلام بر زنادقه عرضه می‌شود، اگر اسلام آوردند که خوب، وگرنه کشته می‌شوند([۱۹۱] ).

۷- از عبدالملک بن عمیر روایت است که گفت([۱۹۲] ): علیسرا درحالی دیدم که با برادرم بنی عجل المستورد بن قبیصه که بعد از اسلامش مسیحی شده بود، نزد وی آمدم. پس علیسبدو گفت: سخنی در مورد تو شنیدم؟ گفت: چه چیزی در مورد من شنیدی؟ فرمود: شنیدم که مسیحی شدی. گفت: من بر دین مسیح هستم. علیسبدو گفت: من هم بر دین مسیح هستم. سپس علیسبه وی گفت: در مورد مسیح چه می‌گویی؟ راوی می گوید: پس با هم به گونه‌ای سخن گفتند که بر من مخفی ماند. سپس علیسگفت: او را لگدمال کنید، پس لگدمال شد تا اینکه مرد. به شخصی که نزدیک من بود، گفتم: چه گفت؟ گفت: که وی گفته که پروردگارش مسیح است.

۸- از شعبی از علیسروایت است که گفت([۱۹۳] ): مرتد سه بار استتابه می‌شود، سپس این آیه را تلاوت کرد: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ٱزۡدَادُواْ كُفۡرٗا.

۹- و از لیث بن سعد از عبد ربه بن سعید روایت است که گفت([۱۹۴] ): شنیدم که ابن شهاب می‌گوید: اگر زندیق انکار کرده و بر وی اقامه‌ی بینه شده باشد، قطعا کشته می‌شود و اگر اعتراف کرده و توبه کند، قطعا قتلش ترک می‌شود.

۱۰- و از معمر از زهری در مورد زنی که پس از اسلامش کافر شده، روایت است که گفت([۱۹۵] ): استتابه می‌شود، پس اگر اسلام آورد که خوب، وگرنه کشته می‌شود.

و از معمر از سعید از ابی معشر از ابراهیم در مورد زنی که مرتد شده روایت است که گفت([۱۹۶] ): استتابه می‌شود، پس اگر توبه کرد که خوب، وگرنه کشته می‌شود.

۱۱- و از ابراهیم نخعی روایت است که گفت([۱۹۷] ): هرگاه شخصی از اسلام مرتد شده و از آن برگشت، استتابه می‌شود.

این آثار بیانگر آن است که برخی از صحابه و تابعین و علمای پس از ایشان به استتابه‌ی مرتد، قبل از کشته شدن معتقد بودند.

جمع بین این آثار مقتضی استحباب استتابه می‌باشد و این مذهب گروهی از سلف صالح و بعد از ایشان می‌باشد و این قول اولی و احوط بوده و ما بر این قول هستیم. والله تعالی اعلم.

امام شافعی می‌گوید: هرگاه مرد یا زنی از اسلام برگشته و مرتد شد، هر کدام که مرتد شده، فورا استتابه می‌شود. ظاهر خبر در این مورد آن است که استتابه می‌شوند، از این رو اگر توبه کند که خوب، وگرنه کشته می‌شود. و گاهی در خبر، استتابه تا مدتی رخصت داده شده است.

مالک از عبدالرحمن بن محمد بن عبدالقاری از پدرش روایت کرده که گفت: شخصی از سوی ابوموسی اشعریسبر عمر بن خطابسوارد شد که ایشان از وی در مورد مردم سوال کرد. وی ایشان را از حال مردم آگاه نمود. سپس فرمود: آیا از مغرب خبری داری؟ گفت: آری، مردی پس از اسلامش کافر شد. عمرسفرمود: با او چه کردید؟ گفت: وی را پیش آورده و گردنش را زدیم. پس عمر بن خطابسفرمود: چرا وی را سه روز حبس نکردید و هر روز مقداری نان به وی ندادید و از او استتابه نکردید، شاید توبه می‌کرد و به امر الله متعال باز می‌گشت. پروردگارا، من حاضر نبودم و بدان امر نکردم و زمانی که خبرش به من رسید، از آن راضی نبودم.

و در حبس سه روز دو قول می‌باشد:

قول اول: از رسول اللهجثابت است که فرمودند: «لَا يَحِلُّ دَمُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِلَّا بِإِحْدَى ثَلَاثٍ: رَجُلٌ كَفَرَ بَعْدَ إِسْلَامِهِ، أَوْ زَنَى بَعْدَ إِحْصَانِهِ، أَوْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ»«خون مسلمان جز با یکی از سه چیز حلال نمی‌شود: مردی که پس از اسلامش، کافر شود یا پس از ازدواجش، زنا کند، یا کسی را بدون اینکه شخص دیگری را کشته باشد، بکشد.»

بنابراين شخصی که پس از اسلامش کافر شده، درواقع دینش را که دینی حق بوده، تغییر داده است و رسول اللهجدر مورد آن به درنگی موقت دستور ندادند ... تا اینکه می‌گوید: و کسی که می‌گوید: پس از کافر شدن وی، تانی و صبر نمی‌کنیم، در واقع بر این اعتقاد است که حدیثی که از عمرسروایت شده، که اگر من بودم سه روز وی را زندانی می‌کردم، ثابت نیست.

قول دوم: سه روز زندانی می‌شود. قائلین به این قول بر آنچه که عمر بن خطابس بدان امر نمود، استناد کرده‌اند([۱۹۸] ).

می گویم: (عبدالحکیم حسان): آنچه امام شافعی ذکر نمود، مذهبی است که برخی از اهل علم که به وجوب استتابه قائل نیستند، آن را قوی دانسته‌اند درحالی که رای امام عمرسمبنی بر تاخیر استتابه تا مدتی که اصرار بر کفر و عنادش آشکار شود، اولی می‌باشد.

ماوردی می‌گوید([۱۹۹] ): مرتد قبل از کشته شدن، استتابه می‌شود، پس اگر توبه کرد، خونش محفوظ می‌ماند. و حسن بصری می‌گوید: مرتد بدون استتابه کشته می‌شود. و عطا می‌گوید: اگر در حالت اسلام به دنیا آمده است، بدون استتابه کشته می‌شود. و اگر در کفر به دنیا آمده، سپس اسلام آورده، کشته نمی‌شود مگر پس از استتابه، زیرا رسول اللهجفرمودند: «مَنْ بَدَّلَ دِينَهُ فَاقْتُلُوهُ»«هرکس دینش را تغییر داد، او را بکشید.» که در این حدیث، رسول اللهجتنها به کشتن وی امر نموده است.

ماوردی می‌گوید: دلیل ما روایت عروة از عایشهلمی‌باشد که می‌گوید([۲۰۰] ): روز احد زنی مرتد شد که رسول اللهجامر نمود تا استتابه شود، پس اگر توبه کرد که خوب، وگرنه کشته می‌شود. و این نص است. (پس از این به حدیث عمرساستناد می‌کند.) و روایت شده که ابن مسعودسدر مورد قومی که مرتد شده بودند، نامه‌ای به عثمانسنوشت. پس عثمانسنامه‌ای در پاسخ به وی با این مضمون نوشت: آن‌ها را به سوی دین حق و شهادت لاإله إلاالله دعوت بده، اگر اجابت کردند، راهشان را بازگذار و اگر امتناع ورزیدند، آن‌ها را بکش. پس عده‌ای اجابت کرده و راهشان باز گذاشته شد و برخی امتناع ورزیدند که ابن مسعودسآن‌ها را کشت.

ابن حجر رحمه الله می‌گوید: ابن بطال می‌گوید: در استتابه‌ی مرتد اختلاف است، چنان-که گفته شده: از وی استتابه می‌شود، اگر توبه کرد که خوب، وگرنه کشته می‌شود و این قول جمهور می‌باشد. و گفته شده: فی الحال و فورا کشتن وی واجب است؛ این روایت از حسن و طاوس آمده و اهل ظاهر به این قول معتقدند.

می‌گویم: و ابن منذر آن را از معاذ و عبید بن عمیر نقل کرده است و رفتار امام بخاری این قول را نشان می‌دهد، چرا که ایشان به آیاتی که در آن ذکری از استتابه نیست و عمومیت رهنمود نبوی که می‌فرمایند: «مَنْ بَدَّلَ دِينَهُ فَاقْتُلُوهُ»و پس از آن به قصه‌ی معاذساستدلال کرده‌اند.

امام طحاوی می‌گوید: آن‌ها بر این قول رفته‌اند که حکم کسی که از اسلام خارج شود، حکم حربی است که دعوت به وی رسیده است، از این رو قبل از دعوت به اسلام کشته می‌شوند. گفتند: استتابه تنها برای کسی که از اسلام خارج شده، تشریع شده است نه برای کسی که با بصیرت و آگاهی از اسلام خارج شده است. بنابراین کسی که با آگاهی از اسلام خارج شود، برای وی استتابه ای نمی‌باشد. پس از این موافقت ابویوسف با این دیدگاه را نقل می‌کند. لیکن می‌گوید: اگر مرتد برای توبه مبادرتا اقدام کند، راهش بازگذاشته شده (و توبه‌ی وی پذیرفته می‌شود) و امرش به الله متعال سپرده می‌شود. و از ابن عباس و عطا روایت است که اگر مرتد از همان ابتدا مسلمان بوده، استتابه نمی‌شود و در غیر این صورت استتابه می‌شود. و ابن القصار به قول جمهور مبنی بر اجماع سکوتی استدلال کرده است، چرا که عمرسدر مورد مرتدی که بدون استتابه کشته شد، فرمود: چرا وی را سه روز حبس نکردید و در هر روز تکه ای نان برای خوردن به وی ندادید، شاید توبه کرده و الله متعال توبه‌اش را قبول می‌کرد. می‌گوید: هیچیک از صحابه با ایشان مخالفت نکردند، گویا آن‌ها از این فرموده‌ی رسول اللهج«مَنْ بَدَّلَ دِينَهُ فَاقْتُلُوهُ»این گونه فهمیده بودند که اگر بر دینش بازنگشت، کشته می‌شود. و الله متعال در سوره توبه آیه ۵ می‌فرماید: ﴿فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمۡۚ[التوبة: ۵] «اگر توبه كردند و (از كفر برگشتند و به اسلام گرويدند و براي نشان دادن آن) نماز خواندند و زكات دادند، (ديگر از زمره شمايند و ايشان را رها سازيد و) راه را بر آنان باز گذاريد([۲۰۱] ).»

ابن قدامه رحمه الله مذهب قائلین به وجوب استتابه مرتد و تانی و صبوری برای مدتی را ترجیح داده است. وی می‌گوید: مرتد کشته نمی‌شود مگر پس از آنکه سه روز استتابه شود. این قول اکثر اهل علم می‌باشد از جمله: عمر، علی، عطاء، نخعی، مالک، ثوری، اوزاعی، اسحاق و اصحاب رای و از احمد روایتی دیگر نقل شده که استتابه را واجب نمی‌داند، لیکن قائل به استحباب آن می‌باشد. و این قول دوم امام شافعی و قول عبید بن عمیر و طاوس می‌باشد و از حسن در مورد این فرموده‌ی رسول اللهج: «مَنْ بَدَّلَ دِينَهُ فَاقْتُلُوهُ»روایت شده که در آن ذکری از استتابه نشده است و روایت شده: زمانی که معاذسبر ابوموسی اشعریسوارد شد، ابوموسیسبالشتی برای وی انداخت تا بر آن بنشیند و بدو گفت: بنشین، که ناگاه معاذسمردی را دید که در بند است، گفت این مرد کیست؟ ابوموسیسگفت: یهودی است که اسلام آورده و پس از آن به یهودیت بازگشته است. پس معاذسگفت: نمی‌نشینم تا کشته شود. حکم الله و رسولشجمی‌باشد. و این جمله را سه بار تکرار کرد که ابوموسیسامر کرد و او را کشتند.» در این حدیث ذکری از استتابه نیست و از طرفی آن شخص به سبب کفرش کشته شد، بنابراین همچون کافر اصلی استتابه وی واجب نمی‌باشد. و اگر قبل از استتابه کشته شود، کسی که وی را می‌کشد، ضامن نبوده و اگر کشتن وی قبل از استتابه حرام می‌بود، ضامن می‌بود.

و دلیل ما حدیث ام مروان است و مالک در موطا از عبدالله بن عبدالقاری از پدرش روایت کرده که شخصی از جانب ابوموسی اشعریسبر عمرسوارد شد، که عمرسبدو گفت: آیا از مغرب خبری داری؟ گفت: آری، مردی پس از مسلمان شدن، کافر شد. عمرسفرمود: با او چه کردید؟ وی گفت: او را پیش آورده و گردنش را زدیم. امام عمرسگفت: آیا او را سه روز حبس نکردید و هر روز تکه ای نان برای خوردن به وی ندادید، شاید توبه کرده و به امر الله متعال بازمی گشت. پروردگارا من حاضر نبودم و بدان امر نکردم و زمانی که این خبر به من رسید از آن راضی نبودم.

بنابراین اگر استتابه واجب نمی‌بود، عمر بن خطابساز عمل آن‌ها اظهار برائت نمی‌کرد([۲۰۲] ).

امام قرطبی رحمه الله می‌گوید: علما در مورد استتابه‌ی مرتد اختلاف کرده‌اند. گروهی گفته‌اند: استتابه می‌شود، اگر توبه کرد که خوب، وگرنه کشته می‌شود. و برخی معتقدند: مدت کوتاهی استتابه می‌شود. و بعضی قائل بر این اند که بر اساس آنچه از علی و عثمان مروایت شده، سه روز استتابه می‌شود و این قول مالک نیز می‌باشد. و حسن می‌گوید: صد بار استتابه می‌شود و از وی نیز روایت شده که مرتد بدون استتابه کشته می‌شود. و شافعی در یکی از دو قولش، قائل بدان می‌باشد و یکی از دو قول طاوس و عبید بن عمیر همین می‌باشد.

و سحنون ذکر نموده که عبدالعزیز بن ابی سلمه الماجشون می‌گفت: مرتد بدون استتابه کشته می‌شود و به حدیث معاذ و ابو موسی ماستناد می‌کرد. و ابویوسف از ابوحنیفه نقل می‌کند که اسلام بر مرتد عرضه می‌شود، اگر اسلام آورد که خوب، وگرنه همانجا کشته می‌شود مگر اینکه بخواهد بدو وقت داده شود. بنابراین اگر متقاضی این وقت بود، سه روز به وی مهلت داده می‌شود و مشهور از ایشان و اصحابش آن است که مرتد کشته نمی‌شود مگر پس از استتابه([۲۰۳] ).

امام طحاوی می‌گوید: مردم در مورد شخصی که از اسلام مرتد شده، سخن گفته‌اند که آیا استتابه می‌شود یا نه؟ گروهی گفته‌اند: اگر امام از مرتد استتابه کند، بهتر است، اگر توبه کرد که خوب، وگرنه کشته می‌شود. و از کسانی که بدین قول قائلند، امام ابوحنیفه و ابویوسف و محمد رحمهم الله می‌باشند. و عده‌ای گفته‌اند: استتابه نمی‌شود و حکم مرتد را مانند حکم حربی قرار داده‌اند، چرا که دعوت به وی رسیده است و آن‌ها نسبت بدان کوتاهی ورزیده‌اند. و گفته‌اند: استتابه فقط از کسانی واجب می‌باشد که از اسلام خارج شدند، نه از کسی که از روی عمد و با آگاهی از اسلام خارج شود. از این رو کسی که عمدا و با آگاهی از اسلام به سوی غیر آن خارج شود، قطعا کشته شده و استتابه نمی‌شود. و این قولی است که ابویوسف در کتاب «الإملاء» بدان قائل است و مي‌گويد: وی را می‌کشم و از او استتابه نمی‌کنم مگر اینکه برای توبه مبادرتا اقدام کند که در این صورت راهش را باز می‌گذارم و امرش را به الله متعال می‌سپارم.

روایات در زمینه‌ی استتابه‌ی مرتد و ترک آن، از اصحاب رسول اللهجمختلف می‌باشد - که امام طحاوی برخی از آثاری که پیشتر ذکر کردیم، از جمله اثر عمرسرا ذکر کرده - سپس می‌گوید: بر این اساس، سعد و ابوموسی ماستتابه نکردند درحالی که عمرسدوست داشت استتابه کند؛ و احتمال دارد که این بدان خاطر بوده که ایشان امید توبه از مرتد داشتند و با وجود عملکرد آن‌ها در کشتن مرتد، بدون استتابه، چیزی را بر آن‌ها واجب نکرد زیرا آن‌ها بر چیزی که معتقد بودند، عمل کردند، با وجود این که عمل شان با رای امام شان مخالف بوده است. امام طحاوی بعد از ذکر اثر ابن مسعودسمی‌گوید: و این عبدالله بن مسعودساست که ابن نواحه را کشته و توبه‌اش را قبول نکرد چرا که می‌دانست، چنین توبه کردن از اخلاق وی می‌باشد، چنا ن که هرگاه مغلوب می‌شود، توبه کرده و چون راه بر وی گشوده می‌شود، بر آنچه که در قبل بود، باز می‌گردد([۲۰۴] ).

می‌گویم (عبدالحکیم حسان): قول راجح - والله تعالی اعلم - عدم وجوب استتابه می‌باشد زیرا در ادله تصریحی نسبت به شرط بودن استتابه پیش از کشتن مرتد نیست. و نهایتِ آنچه ادله می‌رساند، عرضه‌ی توبه بر مرتد و اینکه اگر توبه کرد، راهش بازگذاشته می‌شود، می‌باشد. و ادله وجوب قتل مرتد، در مورد کسی که استتابه می‌شود و آنکه استتابه نمی‌شود، عام می‌باشد؛ لیکن واجب است که عام بودن این ادله بر خاص حمل شود که در نتیجه قول به استحباب استتابه از مرتد، مقرر می‌گردد تا اینکه ادله با یکدیگر هماهنگی داشته و منسجم شود. این در حالی است که ابن القصار از مالکیه، بر وجوب استتابه، اجماع را حکایت کرده است - یعنی اجماع سکوتی - که قاضی عیاض آن را از وی در کتاب «الشفاء ۲/۱۰۲۳-۱۰۲۵» نقل کرده است. همچنین ابن تیمیه این اجماع را در «الصارم المسلول ص۳۲۳» نقل کرده است. اما این اجماع با آنچه ابن منذر از معاذسروایت کرده و نیز با آنچه حافظ بن حجر در موضوع استتابه از ابن عباس و عطا ذکر کرده است، که آندو گفته‌اند: اگر در اصل مسلمان بوده، استتابه نمی‌شود وگرنه استتابه می‌شود، نقض می‌گردد. و همچنین اجماع ائمه با تصریح امام ابوحنیفه و ابویوسف و محمد به استحباب استتابه و عدم وجوب آن و با آنچه ماوردی و غیر او از حسن و عطا و آنچه ابن قدامه و غیر او از احمد و شافعی نقل می‌کنند، منقوض می‌باشد. آنجا که ابن قدامه رحمه الله می‌گوید: و از احمد روایت دیگری ذکر شده که استتابه را واجب نمی‌داند، لیکن به استحباب آن قائل می‌باشد. و این قول دوم شافعی می‌باشد. همچنین ابن قدامه می‌گوید: و این از عبید بن عمیر و حسن و طاوس روایت شده است. والله تعالی اعلم([۲۰۵] ).

هشدار([۲۰۶] ):

اجرا کردن حدود شرعی و استتابه از تارک الصلاة، موکول به امام یا سلطانی مسلمان، مقتدر و صاحب سلطه می‌باشد که بتواند بدون ایجاد فتنه ای عظیم، حدود شرعی را اجرا نماید. بنابراین تاکید می‌کنیم که مسلمانان نباید بصورت فردی، به این امر مهم اقدام نمایند چون اینکار عواقب و پیامدهای ناگواری به دنبال دارد که بر شمردن آن‌ها ممکن نیست.

[۱۸۶] هذا الحديث رواه الطبراني عن معاذ وقد حسنه ابن حجر العسقلاني ولكن قال الهيثمي: وفيه سامر لم يسم، قال مكحول عن ابن أبي لأبي طلحة اليعمري وبقيه رجاله ثقات، وبالرجوع إلى المعجم الكبير للطبراني وجدته قد رواه عن الحسين بن إسحاق التستري ثنا هرمز بن معلى ثنا محمد بن سلمة عن الفزاري عن مكحول عن بن أبي طلحة الىعمري عن أبي ثعلبة الخشني عن معاذ بن جبل أن رسول الله قال له حين بعثه إلى إلىمن (أيما رجل ارتد عن الإسلام... ) الحديث وليس في إسناده من لم يسم سوى ابن أبي طلحة الىعمري والراجح أنه معدان بن أبي طلحة الىعمري ويقال بن طلحة الىعمري شامي وهو تابعي ثقة من كبار التابعين كما قال في معرفة الثقات. [۱۸۷] السنن الكبرى للبيهقي (۱۶۸۴۹). [۱۸۸] السنن الكبرى للبيهقي (۱۶۸۸۸). [۱۸۹] سنن الصغيرللبيهقي (۳۱۷۰)، السنن الكبرى للبيهقي (۱۶۸۸۷)، موطأ مالك (۲۷۲۸). [۱۹۰] السنن الكبرى للبيهقي (۱۶۸۸۴). [۱۹۱] السنن الكبرى للبيهقي (۱۶۸۵۳). [۱۹۲] السنن الكبرى للبيهقي (۱۶۸۸۵). [۱۹۳] السنن الكبرى للبيهقي (۱۶۸۸۹). والآيه في سوره النساء. [۱۹۴] السنن الكبرى للبيهقي (۱۶۸۵۴). [۱۹۵] السنن الكبرى للبيهقي (۱۶۸۶۸)، دارقطني (۳۲۱۹)، مصنف عبدالرزاق (۱۸۷۲۵). [۱۹۶] السنن الكبرى للبيهقي (۱۶۸۶۸)، دارقطني (۳۲۲۰)، مصنف ابن أبي شيبة (۲۹۰۰۰) (۳۲۷۸۱)، مصنف عبدالرزاق (۱۸۷۲۶). [۱۹۷] مصنف ابن أبي شيبة (۳۲۷۵۲). [۱۹۸] الأم للشافعي۱/۲۵۸، راجع تفسير القرطبي۳/۴۷. [۱۹۹] حكم المرتد للماوردي۵۷-۶۰، والحديث رواه البيهقي (۱۶۸۵۲) وعبدالرزاق (۱۸۷۰۷) وابن المنذر. [۲۰۰] دارقطني (۳۲۱۴). [۲۰۱] فتح الباري۱۲/۲۷۰، راجع المجموع۲۱/۷۸، بدائع الصنائع۷/۱۳۵. [۲۰۲] المغني لابن قدامة ۸/۱۲۴-۱۲۵، ط: دارالحديث. [۲۰۳] تفسير القرطبي۳/۴۷. [۲۰۴] شرح معاني الآثار للطحاوي۳/۲۱۰-۲۱۲، راجع شرح سنن ابن ماجه۱/۱۸۲. [۲۰۵] پایان کلام در مورد استتابه‌ی تارک نماز به سبب ارتداد از کتاب حکم تارک نماز از عبدالحکیم حسان. [۲۰۶] به نقل از كتاب حكم تارك نماز نوشته‌ی عبدالمنعم مصطفی حلیمه صفحه‌ی آخر.