داوری و فصل خطاب بین دو گروه:
شناخت صواب در این مساله مبنی بر شناخت حقیقت ایمان و کفر میباشد، پس از این شناخت، نفی و اثبات آن صحیح میباشد. زیرا کفر و ایمان در مقابل هم میباشند، بدین گونه که با زایل شدن یکی، دیگری جای آن را میگیرد.
ایمان در اصل شعبههای متعددی دارد و هر شعبهای از آن ایمان نامیده میشود. از این رو نماز جزء ایمان است و زکات و روزه و حج و اعمال باطنی همچون حیا، توکل، خشیت در برابر الله متعال و بازگشت و توبهی به سوی او جزء ایمان میباشند تا اینکه شعبههای ایمان با دور کردن سبب آزار و اذیت از راههای عمومی، به پایان میرسد و آن شعبهای از شُعَب ایمان میباشد([۱۴۷] ).
در میان این شُعَب، شعبههایی هستند که با زوال آنها، ایمان به طور کلی زایل میگردد، مانند شعبهی شهادت کلمهی طیبه. و با از بین رفتن برخی از شعبهها همچون دور کردن سبب آزار و اذیت از راه عمومی، ایمان از بین نمیرود. و در میان این دو شعبه، شعبههای متفاوتی از ایمان میباشد که نسبت به هم تفاوت بسیاری دارند، بعضی از شعبههای ایمان در این میان به شعبهی شهادت کلمهی طیبه ملحق میشود و بدان نزدیکتر میباشند و برخی از شعبههای ایمان به شعبهی دور کردن سبب آزار و اذیت از راه ملحق شده و بدان نزدیکتر میباشند.
همچنین کفر دارای اصل و ریشههایی میباشد. و همانطور که شعبه های ایمان جزء ایمان بود، شعبههای کفر جزء کفر میباشد. (به طور مثال) حیا شعبهای از شعبههای ایمان میباشد و کمبود حیا شعبهای از شعبههای کفر میباشد. و صدق شعبهای از شعبههای ایمان و کذب و دروغ شعبهای از شعبههای کفر میباشد. و نماز و روزه و حج و زکات از شعبههای ایمان و ترک آنها از شعبههای کفر میباشد. و حکم کردن بما انزل الله از شعبههای ایمان و حکم کردن به غیر ما انزل الله از شعبههای کفر میباشد. بطور کلی همگی گناهان، از جمله شعبههای کفر و از زیر شاخههای آن میباشند، همانطور که همهی انواع طاعات و عبادات از شعبههای ایمان و زیر شاخههای آن میباشند.
شعبههای ایمان به دو دسته تقسیم میشوند: شعبههای قولی و شعبههای فعلی، همانطور که شعبههای کفر بر دو نوع قولی و فعلی میباشند.
شعبههایی از شعب قولی ایمان هستند که زوال آنها موجب زوال ایمان میشود، همچنین شعبههایی از شعب فعلی ایمان میباشد که با زوال آنها ایمان زایل میگردد. و شعبههای قولی و فعلی کفر نیز چنین میباشد که با بودن بعضی از شعبههای کفر، ایمان به طور کلی زایل میگردد. بنابراین همانطور که شخص با جاری کردن اختیاری کفر بر زبان، کافر میشود که این شعبهای از شعب قولی کفر میباشد، همچنین با انجام شعبهای از شعبههای کفر، کافر میشود مانند سجده کردن برای بت و تمسخر و سبک شمردن مصحف. و این یک اصل میباشد.
در اینجا اصل دیگری وجود دارد و آن اینکه حقیقت ایمان مرکب از قول و عمل میباشد که قول خود به دو قسمت تقسیم میشود: قول قلب که همان اعتقاد است و قول زبان که تکلم به کلمهی اسلام است. و عمل نیز دو قسم میباشد: عمل قلب که نیت و اخلاص است و عمل اعضا و جوارح. و اگر این چهار قسم زایل شد، ایمان کاملا زایل میگردد و اگر تصدیق قلب از بین رود، بقیه اجزا نفعی ندارد. زیرا وجود تصدیق قلب در اعتقاد قلب برای نافع بودن، شرط میباشد. اما اگر عمل قلب با وجود اعتقاد صدق، زایل شده و از بین رود، در این موضع بین مرجئه و اهل سنت و جماعت اختلاف میباشد:
در این صورت اهل سنت اجماع دارند که ایمان از بین رفته و زایل میشود و تصدیق با وجود انتفاء عمل قلب که محبت و انقیاد و التزام به مقتضیات ایمان میباشد، نفعی نمیرساند، همانطور که ابلیس و فرعون و قومش و یهود و مشرکین را نفع نرساند، همان کسانی که به صدق رسول الله معتقد بوده و بلکه سری و جهری بدان اقرار کرده و میگفتند: دروغگو نیست، لیکن نه از او پیروی میکنیم و نه بدو ایمان میآوریم.
و اگر ایمان با زوال و از بین رفتن عمل قلب از بین رود، عجیب نیست که با زوال بزرگترین اعمال جوارح از بین رود، علی الخصوص زمانی که لازمهی زوال این عمل، عدم محبت قلب و انقیاد و التزام آن، که آنهم لازمهی عدم تصدیق جازم هست، باشد. همانطور که تقریرش گذشت. بنابراین از عدم طاعت قلب، عدم طاعت جوارح لازم میآید زیرا اگر قلب اطاعت کرده و ملتزم باشد، جوارح اطاعت کرده و ملتزم میباشند و از عدم طاعت قلب و انقیاد و التزام آن، عدم تصدیقی که مستلزم طاعت باشد، لازم میآید، که همان حقیقت ایمان میباشد. از این رو ایمان مجرد تصدیق نیست همانطور که بیان آن گذشت، بلکه ایمان تنها آن تصدیقی است که مستلزم آن طاعت و انقیاد و التزام به مقتضیات آن باشد و هدایت اینچنین است، یعنی مجرد شناخت حق و واضح شدن آن نیست، بلکه شناختی است که مستلزم آن، اتباع و عمل به موجب آن باشد و اگر مجرد شناخت، هدایت نامیده شود، هدایتی تام که مستلزم آن، هدایت شدن باشد، نیست؛ همانطور که اعتقاد تصدیق، گرچه تصدیق نامیده شود، تصدیق مستلزم ایمان نیست، از این رو بر تو لازم است که به این اصل مراجعه کرده و آن را رعایت کنی.
[۱۴۷] همانطور که در حدیث آمده است: «الْإِيمَانُ بِضْعٌ وَسَبْعُونَ - أَوْ بِضْعٌ وَسِتُّونَ - شُعْبَةً، فَأَفْضَلُهَا قَوْلُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، وَأَدْنَاهَا إِمَاطَةُ الْأَذَى عَنِ الطَّرِيقِ، وَالْحَيَاءُ شُعْبَةٌ مِنَ الْإِيمَانِ»«ايمان هفتاد و چند شعبه یا شصت و چند شعبه دارد، برترين شان، گفتۀ لا إله إلا الله و پايينترين شان برداشتن سبب آزار و اذيت از سر راه ميباشد. و حياء يكي از شعبههاي ايمان است.» مسلم (۳۵).