به سجده افتادن رسول اللهج در پیشگاه الله متعال:
پس از این تکبیر گفته و به سجده میرفتند و رفع یدین نمیکردند و زانوها را قبل از دستها روی زمین قرار میدادند که وائل بن حجرس([۵۱۷] ) و انس بن مالکس([۵۱۸] ) آن را از ایشان روایت میکنند. و ابن عمرساز ایشان روایت کرده که رسول اللهجدستها را قبل از زانوها بر زمین میگذاردند([۵۱۹] ) و با ابوهریرهسمخالفت کرده که در سنن از رسول اللهجروایت میکند که فرمودند([۵۲۰] ): «إِذَا سَجَدَ أَحَدُكُمْ فَلَا يَبْرُكْ كَمَا يَبْرُكُ الْبَعِيرُ، وَلْيَضَعْ يَدَيْهِ قَبْلَ رُكْبَتَيْهِ»«هرگاه یکی از شما به سجده رفت همچون شتر ننشیند، بلکه باید دستها را قبل از دو زانو بر زمین بگذارد.» و مقبری از ابوهریرهساز رسول اللهجروایت میکند که فرمودند([۵۲۱] ): «إِذَا سَجَدَ أَحَدُكُمْ فليبْتدئْ بِرُكْبَتَيْهِ قَبْلَ يَدَيْهِ»«هرگاه یکی از شما به سجده رفت، زانوهایش را قبل از دستهایش بر زمین بگذارد.»
روایت از ابوهریرهسمتعـارض میباشد و نیز حدیث وائـل بـن حجر و ابـن عمرمبا یکدیگر در تعارض میباشند. از این رو گروهی، حدیث ابن عمرسرا ترجیح داده و گروهی حدیث وائل بن حجرسرا ترجیح دادهاند و گروهی مسلک نسخ را در پیش گرفته و گفتهاند: در ابتدای امر قرار دادن دستها قبل از زانوها بوده، سپس با قرار دادن زانوها قبل از دستها نسخ شده است. که این مسلک ابن خزیمه در ذکر دلایل منسوخ بودن قرار دادن دستها قبل از زانوها و ناسخ بودن قرار دادن زانوها قبل از دستها میباشد. سپس از طریق اسماعیل بن ابراهیم بن یحیی بن سلمه بن کهیل از پدرش از سلمه از مصعب بن سعد روایت میکند که گفت([۵۲۲] ): «ما در رفتن به سجده، دستها را قبل از زانوها قرار میدادیم، سپس امر شدیم که زانوها را قبل از دستها بر زمین قرار دهیم.»
اگر این حدیث ثابت باشد، قطعا میتواند در این مساله فیصله کننده باشد، لیکن یحیی بن سلمه بن کهیل، امام بخاری در مورد وی میگوید: «عنده مناکیر» و یحیی بن معین میگوید: «لیس بشیء لایکتب حدیثه» وامام نسائی میگوید: «متروک الحدیث» و در این حدیث یحیی و غیر او دچار وهم شده است، زیرا آنچه از مصعب بن سعد از پدرش معروف است، نسخ تطبیق (گذاشتن دستها در وسط زانوها هنگام رکوع) با گذاشتن دستها بر زانوها در هنگام رکوع میباشد. و راوی این مساله را حفظ نکرده و گفته: آنچه منسوخ است گذاشتن دستها قبل از زانوها میباشد.
و قائلین به گذاشتن دستها قبل از زانوها میگویند: قطعا حدیث ابن عمرسصحیح میباشد زیرا آن از روایت عبیدالله از نافع از ابن عمر میباشد و ابن ابی داود میگوید: این قول اهل حدیث میباشد. و گفتند: آنها در این مورد نسبت به دیگران داناتر میباشند، چرا که آن نقل محض است. و گفتند: و این سنتی است که اهل مدینه آن را روایت کردهاند و آنها در این مساله نسبت به دیگران داناتر و عالمتر میباشند. ابن ابی داود میگوید: برای آنها در این مورد دو سند میباشد: سند اول: محمد بن عبدالله بن حسن عن ابی الزناد عن الاعرج عن ابی هریره. و سند دوم: الدراوردی عن عبیدالله عن نافع عن ابن عمر. و گفتند: حدیث وائل بن حجر دو طریق دارد که هر دو معلول میباشند. که در یکی از آنها شریک میباشد که در روایت آن متفرد است. و دارقطنی در مورد وی میگوید: در آنچه متفرد است، قوی نیست. و طریق دوم از روایت عبدالجبار بن وائل از پدرش میباشد که از پدرش نشنیده است.
[۵۱۷] أبوداود في الصلاة (۸۳۸) والنسائي (۱۰۸۹) (۱۱۵۴) وابن ماجه في الإقامة (۸۸۲) والترمذي في الصلاة (۲۶۸) وقال: حسن غريب، وابن حبان (۱۹۱۲) ودارمي (۱۳۲۰). [۵۱۸] الدارقطني۱/۳۴۵، والحاكم۱/۲۲۶ وصححه. [۵۱۹] ابن خزيمة (۶۲۷) والحاكم۲/۲۲۶ وصححه. [۵۲۰] أبوداود في الصلاة (۸۴۰) والمسند (۸۹۵۵) والنسائي (۱۰۹۱) والترمذي في الصلاة (۲۶۹) وقال:غريب. [۵۲۱] مصنف ابن أبي شيبة (۲۷۰۲) والبيهقي في الكبرى (۲۶۳۵) وضعفه. [۵۲۲] ابن خزيمة (۶۲۸).