استدلال به کتاب:
۱- الله متعال در سوره قلم آیات ۳۵ تا ۴۳ میفرماید: ﴿أَفَنَجۡعَلُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ كَٱلۡمُجۡرِمِينَ ٣٥ مَا لَكُمۡ كَيۡفَ تَحۡكُمُونَ ٣٦ أَمۡ لَكُمۡ كِتَٰبٞ فِيهِ تَدۡرُسُونَ ٣٧ إِنَّ لَكُمۡ فِيهِ لَمَا تَخَيَّرُونَ ٣٨ أَمۡ لَكُمۡ أَيۡمَٰنٌ عَلَيۡنَا بَٰلِغَةٌ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ إِنَّ لَكُمۡ لَمَا تَحۡكُمُونَ ٣٩ سَلۡهُمۡ أَيُّهُم بِذَٰلِكَ زَعِيمٌ ٤٠ أَمۡ لَهُمۡ شُرَكَآءُ فَلۡيَأۡتُواْ بِشُرَكَآئِهِمۡ إِن كَانُواْ صَٰدِقِينَ ٤١ يَوۡمَ يُكۡشَفُ عَن سَاقٖ وَيُدۡعَوۡنَ إِلَى ٱلسُّجُودِ فَلَا يَسۡتَطِيعُونَ ٤٢ خَٰشِعَةً أَبۡصَٰرُهُمۡ تَرۡهَقُهُمۡ ذِلَّةٞۖ وَقَدۡ كَانُواْ يُدۡعَوۡنَ إِلَى ٱلسُّجُودِ وَهُمۡ سَٰلِمُونَ ٤٣﴾«آيا فرمانبرداران را همچون گناهكاران يكسان ميشماريم؟! شما را چه ميشود؟! چگونه داوري ميكنيد؟! آيا شما كتابي (از جانب خدا) داريد كه از روي آن (قوانين خدا را) ميخوانيد (و برابر آن حكم صادر ميكنيد؟). و شما آنچه را كه بر ميگزينيد (و برابر آن داوري ميكنيد) در آن است؟ يا با ما پيمانهائي بسته ايد كه تا روز قيامت به هر چه حكم كنيد حق شما باشد؟ از آنان بپرس، كدام يك از ايشان، ضامن چنين پيمانهائي است. يا اين كه شريكهائي دارند (كه همچون ايشان ميانديشند و سردستگان و خطّ دهندگان ايشان بوده و از آنان حمايت و جانبداري ميكنند؟). اگر راست ميگويند، شركاء (و رؤساء) خود را بياورند (تا شهادت بر ضمانت خود را بدهند و بگويند كه از مشركان در محضر خداوند دفاع و حمايت خواهند كرد). روزي كه پرده از ساق برداشته ميشود و ايشان بسوي سجده خوانده ميشوند اما نميتوانند. اين در حالي است كه چشمان شان (از خوف و وحشت و شرمندگي و شرمساري) به زير افتاده است و خواري و پستي وجود ايشان را فراگرفته است. پيش از اين نيز (در دنيا) بدانگاه كه سالم و تندرست بودند به سجده بردن، خوانده ميشدند (و ايشان با وجود توانائي، سجده نميكردند). »
وجه دلالت آیه آن است که الله عزوجل خبر داده که مسلمانان را مانند مجرمین قرار نمیدهد و این مساوی قراردادن نه لایق حکمت و نه با حکم الله متعال، سازگاری ندارد. سپس احوال مجرمین را ذکر کرده که ضد مسلمین میباشند. پس فرمودند: ﴿يَوۡمَ يُكۡشَفُ عَن سَاقٖ﴾روزي كه پرده از ساق برداشته ميشود، آنها به سوی سجده بر پروردگارشان سبحانه و تعالی فراخوانده میشوند، پس بین آنها و حق تبارک و تعالی حائل قرار داده میشود، از این رو نمیتوانند همراه مسلمانان سجده کنند و این عقوبتی برای آنها، در اثر ترک سجده همراهِ نمازگزاران در زندگی دنیا میباشد. و این خود بر آن دلالت دارد که آنها همراه کفار و منافقین میباشند، کسانی که در هنگام سجدهی مسلمانان پشت های شان همچون پشت گاو ثابت باقی میماند. و اگر از جمله مسلمین بودند برای آنها اجازه داده میشد تا سجده کنند، همانطور که برای مسلمین اجازه داده شد.
۲- الله متعال در سوره مدثر آیات ۳۸ تا ۴۷ میفرماید: ﴿كُلُّ نَفۡسِۢ بِمَا كَسَبَتۡ رَهِينَةٌ ٣٨ إِلَّآ أَصۡحَٰبَ ٱلۡيَمِينِ ٣٩ فِي جَنَّٰتٖ يَتَسَآءَلُونَ ٤٠ عَنِ ٱلۡمُجۡرِمِينَ ٤١ مَا سَلَكَكُمۡ فِي سَقَرَ ٤٢ قَالُواْ لَمۡ نَكُ مِنَ ٱلۡمُصَلِّينَ ٤٣ وَلَمۡ نَكُ نُطۡعِمُ ٱلۡمِسۡكِينَ ٤٤ وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ ٱلۡخَآئِضِينَ ٤٥ وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوۡمِ ٱلدِّينِ ٤٦ حَتَّىٰٓ أَتَىٰنَا ٱلۡيَقِينُ ٤٧﴾«هركسي در برابر كارهائي كه كرده است (در دوزخ زنداني ميگردد و) گروگان ميشود. مگر ياران سمت راستي (كه مؤمنانند و خويشتن را با انجام نيكيها در جهان از عذاب خداوند رهانيدهاند). آنان در باغهاي بهشت بسر ميبرند، و (از دوزخيان) ميپرسند. از بزهكاران وگناهكاران (مي پرسند). چه چيزهائي شما را به دوزخ كشانده است و بدان انداخته است؟ ميگويند: (در جهان) از زمره نمازگزاران نبوده ايم. و به مستمند خوراك نميداده ايم. و ما پيوسته با باطلگرايان (هم نشين و هم صدا ميشده ايم و به باطل و ياوه و عيبجوئي) فرو ميرفته ايم. و روز سزا و جزاي (قيامت) را دروغ ميدانسته ايم. تا مرگ به سراغمان آمد.»
وجه استدلال به آیه: آیه از این حالات خالی نیست: یا اینکه هریک از این خصلتها به تنهایی موجب ورود او به جهنم بوده و وی را از جملهی مجرمین قرار داده یا اینکه مجموع آنها موجب ورود او به جهنم و قرار گرفتن وی در زمرهی مجرمین بوده است.
اگر هریک از این خصلتها به طور مستقل موجب به دوزخ افتادن آنها شده، که دلالت آن ظاهر و آشکار میباشد و اگر مجموع هر چهار عمل (از نمازگزاران نبودن، اطعام مسکین نکردن، با باطل گرایان فرورفتن، و دروغ دانستن روز جزا) موجب این عقوبت شده است، این عقوبت به سبب تغلیظ در کفرشان بوده است، وگرنه هریک از این خصلتها به تنهایی مقتضی عقوبت میباشد، چرا که جایز نیست آنچه تاثیری در عقوبت ندارد با آنچه از آن مستقل میباشد، جمع شود.
واضح و آشکار است که ترک نماز و آنچه همراه آن ذکر شده، شرطی برای عقوبت کسی که روز جزا را تکذیب میکند نیست، [یعنی تنها زمانی مجازات میشود که علاوه بر تکذیب روز جزا به سه خصلت دیگر نیز مبتلا باشد] بلکه تکذیب روز جزا خود به تنهایی برای عقوبت و مجازات شخص کافی است. لذا این مساله بر آن دلالت دارد که هر وصفی که همراه تکذیب روز جزا ذکر شده، اینچنین است و هریک به تنهایی مستحق عقوبت و جزا میباشد. به گونهای که ممکن نیست کسی بگوید: تنها کسی که این اوصاف چهارگانه در وی جمع شده باشد، عذاب میشود. بنابراین حال که هریک از این خصلتها باعثی برای جرم و جنایت میباشد - درحالی که الله متعال مجرمین را ضد مسلمین معرفی میکند - پس تارک نماز از جملهی مجرمینی است که به جهنم انداخته میشود. الله متعال در سوره قمر آیات۴۷ و۴۸ میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلۡمُجۡرِمِينَ فِي ضَلَٰلٖ وَسُعُرٖ ٤٧ يَوۡمَ يُسۡحَبُونَ فِي ٱلنَّارِ عَلَىٰ وُجُوهِهِمۡ ذُوقُواْ مَسَّ سَقَرَ ٤٨﴾«قطعاً گناهكاران، گمراه و ديوانه و گرفتار آتشند. روزي داخل آتش، بر رخساره، روي زمين كشيده ميشوند (و بديشان گفته ميشود:) بچشيد لمس و پسوده دوزخ را.»
و در سوره مطففین آیه ۲۹ میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ أَجۡرَمُواْ كَانُواْ مِنَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ يَضۡحَكُونَ ٢٩﴾«گناهكاران پيوسته (در دنيا) به مؤمنان ميخنديدند و ايشان را ريشخند ميكردند.»
بنابراین الله متعال مجرمین را ضد مسلمانان مومن قرار داده است.
قائلین به فسق تارک نماز این دلیل را اینگونه پاسخ دادهاند:
در آیه تصریح شده که آنها وارد آتش میشوند و در آن نیامده که مدت اقامتشان در آتش چقدر است یا اینکه در آن جاودانه میمانند، پس در آیه دلیلی مبنی بر اینکه تارک نماز کافر شده و برای همیشه در آتش میماند، نیست. اما این حجت باقی میماند که تارک نماز از جملهی مجرمین قرار داده شده است و مجرمین در کتاب الله بر کفار اطلاق میشود، از این رو این جرم و جنایت را به جرمی که خارج کنندهی از دین نیست، حمل کرده و تاویل میکنیم!!
قطعا الله متعال مجرمین را در مقابل مسلمین قرار داده است، ﴿أَفَنَجۡعَلُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ كَٱلۡمُجۡرِمِينَ ٣٥﴾[القلم: ۳۵] . و این تقابل، حمل این جرم و جنایت را بر جرمی که فرد را از دین خارج نمیکند و با این حال مسلمان است آشفته میگرداند، چرا که صحیح نیست که معنی آیه اینچنین باشد ﴿أَفَنَجۡعَلُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ كَٱلۡمُجۡرِمِينَ ٣٥﴾آیا مسلمانان را مانند مسلمانان قرار میدهیم. و این واضح و آشکار است.
۳- الله متعال در سوره نور آیه ۵۶ میفرماید: ﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ ٥٦﴾«نماز را بخوانيد و زكات را (به مستحقّان آن) بپردازيد و از پيغمبر اطاعت كنيد، تا اين كه (از سوي خدا) به شما رحم شود (و مشمول رضايت و عنايت او گرديد).
وجه دلالت آیه: الله متعال حصول رحمت برای آنها را معلق به انجام این امور (برپاکردن نماز، پرداختن زکات و اطاعت از رسول الله) کرده است، از این رو اگر ترک نماز تکفیر و جاودانگی شان در آتش را واجب نمیکرد، حتما بدون ادای نماز از جمله مرحومین و رحمت شدگان میبودند، درحالی که الله عزوجل رحمت بر آنها را تا زمانی که این اعمال را انجام میدهند به تاخیر انداخته است.
۴- الله متعال در سوره ماعون آیات ۴ و ۵ میفرماید: ﴿فَوَيۡلٞ لِّلۡمُصَلِّينَ ٤ ٱلَّذِينَ هُمۡ عَن صَلَاتِهِمۡ سَاهُونَ ٥﴾«وای به حال نمازگزاران، همان كساني كه نماز خود را به دست فراموشي ميسپارند.»
سلف صالح در معنی سهو اختلاف کردهاند چنان که سعد بن ابی وقاص و مسروق بن اجدع مو غیر اینها میگویند: سهو به معنای ترک نماز تا زمانی که وقتش خارج شود، میباشد و در این مضمون حدیث مرفوعی روایت شده که محمد بن نصر المروزی میگوید([۱۰۰] ): از مصعب بن سعد از پدرش روایت است که ایشان از رسول اللهجدر مورد ﴿ٱلَّذِينَ هُمۡ عَن صَلَاتِهِمۡ سَاهُونَ ٥﴾پرسیدند. رسول اللهجفرمودند: «هُمُ الَّذِينَ يُؤَخِّرُونَ الصَّلَاةَ عَنْ وَقْتِهَا»آنها کسانی هستند که نماز را از وقتش به تاخیر میاندازند.
و حماد بن زید میگوید([۱۰۱] ): عاصم از مصعب بن سعد روایت کرده که گفت: به پدرم گفتم: ای پدر، این فرمودهی الله متعال را دیدی که میفرماید: ﴿ٱلَّذِينَ هُمۡ عَن صَلَاتِهِمۡ سَاهُونَ ٥﴾کدامیک از ما سهو نمیکند؟ کدامیک از ما با خودش حرف نمیزند؟ پدرش گفت: آیه بدین معنا نیست، لیکن مقصود از آن ضایع کردن وقت نماز میباشد.
و حیوة بن شریح میگوید([۱۰۲] ): ابوصخر مرا خبر داد که وی از محمد بن کعب القرظی در مورد این فرمودهی الله متعال پرسید: ﴿ٱلَّذِينَ هُمۡ عَن صَلَاتِهِمۡ سَاهُونَ ٥﴾محمد بن کعب گفت: آن تارک نماز میباشد. سپس از او در مورد ﴿ٱلۡمَاعُونَ﴾سوال کرد، گفت: منع مال از حقش میباشد.
از طرفی در قرآن وعید به ویل پی در پی برای کفار آمده است. همچون این فرمودهی الله متعال در سوره فصلت که میفرماید: ﴿وَوَيۡلٞ لِّلۡمُشۡرِكِينَ ٦ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ كَٰفِرُونَ ٧﴾[فصلت: ۶-۷] «واي به حال مشركان، مشركاني كه به پاكسازي خود نميپردازند و آنان به آخرت هم ايمان ندارند.» و همچنین الله متعال در سوره جاثیه میفرماید: ﴿وَيۡلٞ لِّكُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٖ ٧ يَسۡمَعُ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ تُتۡلَىٰ عَلَيۡهِ ثُمَّ يُصِرُّ مُسۡتَكۡبِرٗا كَأَن لَّمۡ يَسۡمَعۡهَاۖ فَبَشِّرۡهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٖ ٨ وَإِذَا عَلِمَ مِنۡ ءَايَٰتِنَا شَيًۡٔا ٱتَّخَذَهَا هُزُوًاۚ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٞ مُّهِينٞ ٩﴾[الجاثية: ۷-۹] «واي بر هركس كه دروغپرداز و بزهكار باشد، آن كسي كه پيوسته آيات خدا را ميشنود كه بر او خوانده ميشود (و از وعد و وعيد، بيم دادن و مژده دادن، امر و نهي و پند و اندرز، صحبت ميدارد، امّا او) پس از آن از روي تكبّر (بر كفر و مخالفت با حق و انجام گناه) اصرار ميورزد؛ انگار آيههاي خدا را نشنيده است! (حال كه چنين است) پس او را به عذاب بس دردناكي مژده بده. هنگامي كه چيزي از آيات ما را فرا ميگيرد، آن را به تمسخر ميگيرد و مايه استهزاء ميگرداند! اين چنين كساني عذاب بزرگ و خواركنندهاي دارند.» و در سوره ابراهیم آیه ۲ میفرماید: ﴿وَوَيۡلٞ لِّلۡكَٰفِرِينَ مِنۡ عَذَابٖ شَدِيدٍ ٢﴾«واي بر كافران! كه عذاب سختي (و مجازات شديدي) دارند.»
تنها در دو مورد در قرآن وعید به ویل برای غیر کفار نیز استعمال شده است که عبارتند از: ۱- ﴿وَيۡلٞ لِّلۡمُطَفِّفِينَ ١﴾«واي به حال كاهندگان (از جنس و كالاي مردمان به هنگام خريد و فروش با ايشان).» ۲- ﴿وَيۡلٞ لِّكُلِّ هُمَزَةٖ لُّمَزَةٍ ١﴾«واي به حال هر كه عيبجو و طعنه زن باشد.»
در این دو مورد، ویل به کاستن و مضایقه و عیبجویی و طعنه زدن معلق شده است و انجام دهندهی آن به مجرد انجام این دو عمل کافر نمیشود. بنابراین وعدهی ویلی که در مورد تارک نماز آمده است یا به ویل کفار ملحق میشود و یا اینکه به ویل فساق ملحق میگردد که ملحق کردن آن به ویل کفار به دو دلیل اولی میباشد:
وجه اول: اینکه از سعد بن ابی وقاصسدر مورد این آیه به طور صحیح روایت شده که گفت: اگر نماز را ترک کنند، قطعا از کفار میباشند، لیکن وقتش را ضایع میکنند.
وجه دوم: ادله ای که بزودی آنها را ذکر میکنیم و به کفر تارک نماز دلالت دارد، این مساله را روشن میکند.
۵- الله متعال در سوره مریم آیه ۵۹ میفرماید: ﴿فَخَلَفَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ خَلۡفٌ أَضَاعُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَٱتَّبَعُواْ ٱلشَّهَوَٰتِۖ فَسَوۡفَ يَلۡقَوۡنَ غَيًّا ٥٩﴾«بعد از آنان، فرزندان ناخلَفي (روي كار آمدند و در زمين) جايگزين شدند كه نماز را (ترك كردند و بهره مندي از آن را) هدر دادند و به دنبال (لذائذ و) شهوات راه افتادند، از این رو بزودی «غی» را ملاقات میکنند.»
شعبه بن حجاج میگوید([۱۰۳] ): ابواسحاق از ابوعبیده از عبدالله - یعنی ابن مسعودس- در مورد این آیه برای ما روایت کرده که گفت: ﴿غَيًّا﴾نهری در جهنم است که طعمش بسیار زننده و عمقش بسیار زیاد میباشد.
محمد بن نصر میگوید([۱۰۴] ): شرقی بن قطامی روایت کرده که لقمان بن عامر خزاعی گفت: نزد اباامامه باهلی آمدم، گفتم: حدیثی برایم بازگو کن که آن را از رسول اللهجشنیدی؟ گفت: از رسول اللهجشنیدم که فرمودند: «لَوْ أَنَّ صَخْرَةً زِنَةَ عَشَرَ عَشْرَوَاتٍ قُذِفَ بِهَا مِنْ شَفِيرِ جَهَنَّمَ مَا بَلَغَتْ قَعْرَهَا سَبْعِينَ خَرِيفًا، ثُمَّ تَنْتَهِي إِلَى غِيٍّ وَأَثَامٍ»«اگر تخته سنگی از لبهی جهنم به درون آن انداخته شود تا هفتاد پاییز به قعر آن نمیرسد و پس از آن در انتها به غی و اثام میرسد. گفتم: غی و اثام چیست؟ فرمودند: «بِئْرَانِ فِي أَسْفَلَ جَهَنَّمَ يَسِيلُ فِيهِمَا صَدِيدُ أَهْلِ جَهَنَّمَ، فَهَذَا الَّذِي ذَكَرَ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ ﴿فَسَوۡفَ يَلۡقَوۡنَ غَيًّا ٥٩﴾[مريم: ۵۹] و﴿أَثَامٗا ٦٨﴾[الفرقان: ۶۸] ».«دو چاه در پایینترین جای جهنم میباشند که چرک و خونابهی اهل جهنم در آن جاری میشود و این همان چیزی است که الله متعال آن را در کتابش ذکر کرده است.»
محمد بن نصر میگوید([۱۰۵] ): «زکریا بن ابی مریم روایت کرده که از اباامامه باهلی شنیدم که میگوید: براستی فاصله میان لبه جهنم تا قعر آن مسیری به اندازهی پنجاه پاییز از افتادن سنگی - یا اینکه گفت: افتادن تخته سنگی - به اندازهی ده شتر مادهی بزرگ چاق به درون آن میباشد. غلام عبدالرحمن بن خالد بن ولید گفت: ای اباامامه آیا زیر آن چیزی هست؟ گفت: بله، غی و اثام.»
و ایوب بن بشر از شفی بن ماتع روایت میکند که گفت([۱۰۶] ): «براستی در جهنم وادی است که (غی) نامیده میشود که در آن خون و چرک جاری است و آن برای کسی است که برای آن خلق شده است. الله متعال میفرماید: ﴿فَسَوۡفَ يَلۡقَوۡنَ غَيًّا ٥٩﴾.»
از این رو وجه دلالت آیه آن است که: الله متعال این مکان از آتش را برای کسی که نماز را ضایع و از شهوات پیروی میکند، قرار داده است و اگر از جمله مسلمانان گنه کار بود در طبقات بالاتری از آتش بوده و در این مکانی که پایینترین جای آتش است، نمیبودند. پس این مکان از مکانهایی که اهل اسلام به سبب گناهان در آن میباشند، نبوده و بلکه جایگاه کفار میباشد.
در این آیه دلیل دیگری وجود دارد و آن این فرمودهی الله متعال میباشد که فرمودند: «﴿فَسَوۡفَ يَلۡقَوۡنَ غَيًّا ٥٩ إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا...﴾«از این رو بزودی غی را ملاقات میکنند. مگر آن كساني كه توبه كنند و (چنان كه بايد) ايمان بياورند و كارهاي شايسته كنند.»
لذا اگر ضایع کنندهی نماز، مومن میبود، در توبهاش ایمان آوردن شرط نمیشد، ﴿مَن تَابَ وَءَامَنَ﴾و توبه خود به تنهایی تحصیل حاصل میبود.
در مورد این استدلال اخیر به آیه، مانعین تکفیر تارک نماز اینگونه پاسخ دادهاند:
این فرمودهی الله متعال ﴿وَءَامَنَ﴾یا مقصود از آن تداوم به ایمان پس از توبه میباشد و یا مراد از آن دخول در ایمان کامل با شروع کردن نماز میباشد.
۶- الله متعال در سوره توبه آیه۱۱ می فرماید: ﴿فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ فَإِخۡوَٰنُكُمۡ فِي ٱلدِّينِۗ...﴾«اگر آنان (از كفر) توبه كردند و (احكام اسلام را مراعات داشتند و از جمله) نماز را خواندند و زكات دادند (دست از آنان برداريد، چرا كه) در اين صورت برادران ديني شما هستند (و سزاوار همان چيزهائي بوده كه شما سزاواريد و همان چيزهائي كه بر شما واجب است، بر آنان هم واجب است).»
وجه دلالت آیه: الله متعال برادری آنها با مومنین را به ادای نماز معلق کرده است، پس اگر نماز را ادا نکنند، برادران مومنان نمیباشند. از این رو به نص قرآن جزء مومنین نمیباشند چرا که الله متعال در سوره حجرات آیه۱۰می فرماید: ﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ﴾«فقط مؤمنان برادران همديگرند.»
قائلین به فسق تارک نماز این دلیل را این گونه پاسخ دادهاند: مقصود از نفی برادری، نفی کمال برادری میباشد و بر نفی اصل برادری دلالت ندارد، همانگونه که مانعین زکات را به سبب حدیث([۱۰۷] ) «... فَيَرَى سَبِيلَهُ إِمَّا إِلَى الْجَنَّةِ، وَإِمَّا إِلَى النَّارِ»از کفر خارج میکنیم.
۷- الله متعال در سوره قیامت آیات ۳۱ و ۳۲ میفرماید: ﴿فَلَا صَدَّقَ وَلَا صَلَّىٰ ٣١ وَلَٰكِن كَذَّبَ وَتَوَلَّىٰ ٣٢﴾«هرگز نه زكاتي داده است و نه نمازي خوانده است. بلكه راه تكذيب (حق و حقيقت) را در پيش گرفته است و (به فرمان خدا) پشت كرده است.»
از آنجائی که اسلام، تصدیق خبر و انقیاد و التزام بر امر الله متعال میباشد، الله عزوجل برای آن، دو ضد قرار داده است: عدم تصدیق و نخواندن نماز. ﴿فَلَا صَدَّقَ وَلَا صَلَّىٰ﴾ و در مقابل تصدیق، تکذیب و در برابر نماز روی برگرداندن را آورده است، از این رو فرمود: ﴿وَلَٰكِن كَذَّبَ وَتَوَلَّىٰ ٣٢﴾. بنابراین همانگونه که تکذیب کننده دین کافر است، روی برگردانندهی از نماز نیز کافر میباشد. و همانگونه که اسلام با تکذیب آن زایل میشود با روی برگرداندن از نماز نیز زایل میگردد.
سعید از قتادهسروایت میکند که گفت([۱۰۸] ): ﴿فَلَا صَدَّقَ وَلَا صَلَّىٰ﴾بدین معناست که کتاب الله را تصدیق نمیکند و برای الله متعال نماز نمیگزارد، لیکن آیات الله متعال را تکذیب کرده و از طاعت الله متعال روی برمی گرداند. ﴿أَوۡلَىٰ لَكَ فَأَوۡلَىٰ ٣٤ ثُمَّ أَوۡلَىٰ لَكَ فَأَوۡلَىٰٓ ٣٥﴾«مرگ بر تو! مرگ! باز هم، مرگ بر تو! مرگ!» وعیدی به دنبال وعید میباشد.
۸- الله متعال در سوره منافقون آیه ۹ میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُلۡهِكُمۡ أَمۡوَٰلُكُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُكُمۡ عَن ذِكۡرِ ٱللَّهِۚ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ ٩﴾«اي مؤمنان! اموالتان و اولادتان شما را از ياد خدا غافل نكند. كساني كه چنين كنند (و اموال و اولادشان، آنان را سرگرم و به خود مشغول دارد) ايشان زيانكارند.»
ابن جریج میگوید: «از عطاء بن ابی رباح شنیدم که میگوید: ﴿ذِكۡرِ ٱللَّهِۚ﴾نماز فرض میباشد.»
وجه استدلال به آیه: الله متعال به خسران مطلق فردی حکم کرده که مال و فرزندش او را از نماز غافل گرداند و خسران مطلق تنها برای کفار حاصل میگردد. زیرا مسلمان، اگر چه با گناهان و نافرمانیاش زیانمند شود، اما آخر کارش سود و منفعت میباشد.
الله متعال در این آیه خسران تارک نماز را با انواع تاکید بیان میکند:
تاکید اول: آوردن لفظ ﴿ٱلۡخَٰسِرُونَ﴾در قالب اسم که دال بر ثبوت خسران و لزومش میباشد نه فعل که دال بر تجدد و حدوث است.
تاکید دوم: آمدن اسم با الف و لام، که بیانگر حصول کمال مسمی برای آنها میباشد، چرا که اگر بگویی: زید العالم الصالح، این جمله مفید اثبات کمال عالم و صالح بودن برای زید میباشد برخلاف اینکه بگویی: زید عالم صالح.
تاکید سوم: الله متعال این لفظ را به صورت مبتدا و خبر معرفه آورده است که از علامات انحصار خبر در مبتدا میباشد. همانطور که الله متعال در مواضع مختلفی از قرآن میفرماید:
بقره آیه ۵: ﴿... وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٥﴾«اين چنين كساني حتماً رستگارند.»
بقره آیه ۲۵۴: ﴿... وَٱلۡكَٰفِرُونَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ٢٥٤﴾«و كافران ستمگرند.»
انفال آیه ۴: ﴿أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ حَقّٗاۚ...﴾«آنان واقعاً مؤمن هستند.» و دیگر آیاتی که با این اسلوب ذکر شده اند.
تاکید چهارم: ورود ضمیر فصل (هم) بین مبتدا و خبر که علاوه بر فصل بین مبتدا و خبر دو فایدهی دیگر نیز دارد: قوت اسناد و اختصاص مسندالیه به مسند. که نظیر آن در آیات دیگر قرآن نیز میباشد، از جمله:
حج آیه ۶۴: ﴿وَإِنَّ ٱللَّهَ لَهُوَ ٱلۡغَنِيُّ ٱلۡحَمِيدُ ٦٤﴾«و تنها خدا غني شايستهی هرگونه حمد و ستايش (از جانب بندگان) ميباشد.»
مائده آیه۷۶: ﴿وَٱللَّهُ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ ٧٦﴾«و خدا شنواي (اقوال و) آگاه (از اعمال شما) است.»
قصص آیه ۱۶: ﴿إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ ١٦﴾چرا كه خدا بس آمرزگار ومهربان است.
۹- الله متعال در سوره سجده آیه ۱۵ میفرماید: ﴿إِنَّمَا يُؤۡمِنُ بَِٔايَٰتِنَا ٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُواْ بِهَا خَرُّواْۤ سُجَّدٗاۤ وَسَبَّحُواْ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ وَهُمۡ لَا يَسۡتَكۡبِرُونَ۩ ١٥﴾«نها كساني به آيات ما ايمان دارند كه هر وقت بدانها پند داده شوند، (براي خدا) به سجده ميافتند، و ستايشگرانه به تسبيح پروردگارشان ميپردازند و تكبّر نميورزند.»
وجه استدلال به آیه: الله متعال از کسانی که به هنگام پند داده شدن توسط آیات الله متعال به سجده نیفتاده و ستایشگرانه به تسبیح پروردگارشان نمیپردازند، نفی ایمان میکند. و از بزرگترین پندها و یادآوریها به آیات الله عزوجل، پند و یادآوری به آیات نماز میباشد، از این رو هرکس که بدان پند و تذکر داده شود و او آن را بیاد نیاورده و در نظر نگیرد و نماز نگزارد و بدان ایمان نیاورد، به این فرمودهی الله متعال ایمان نیاورده که میفرماید: ﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ﴾مگر کسی که به اقامه نماز ملتزم باشد. زیرا الله متعال نماز را مخصوص مومنان قرار داده و آنها را اهل سجود معرفی میکند و این از بهترین و نیکوترین استدلالها میباشد.
۱۰- الله متعال در سوره مرسلات آیات ۴۸ و ۴۹ میفرماید: ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ٱرۡكَعُواْ لَا يَرۡكَعُونَ ٤٨ وَيۡلٞ يَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُكَذِّبِينَ ٤٩﴾«(چنان از باده غرور سرمست هستند كه) وقتي بدانان گفته ميشود: رکوع كنيد و كرنش ببريد، رکوع نميكنند و كرنش نميبرند! در آن روز، واي به حال تكذيب كنندگان!»
و این آیه را پس از این فرمودند که: ﴿كُلُواْ وَتَمَتَّعُواْ قَلِيلًا إِنَّكُم مُّجۡرِمُونَ ٤٦﴾«(در اين چند روز كوتاه دنيا) كمي بخوريد و چندي لذّت ببريد (ولي بدانيد كه عذاب الهي در انتظار شما است، چرا كه) شما از زمره مجرمین هستید.»
پس از این الله متعال آنها را به سبب ترک رکوع که در اینجا همان نماز است، آنگاه که به سوی آن خوانده میشوند، وعید داده است و گفته نمیشود که آنها را فقط به خاطر تکذیب وعید داده است، بلکه الله متعال از ترک نماز توسط آنها خبر داده و بدین سبب وعید بر آنها واقع شده است.
بر این اساس میگویم: کسی که بر امر الله متعال در مورد نماز تصدیق دارد، هرگز بر ترک نماز اصراری مستمر نمی ورزد. زیرا به طور عادی و طبیعی محال است که شخصی تصدیقی جازم بر این داشته باشد که الله متعال بر وی در شبانه روز پنج وعده نماز فرض کرده و با ترک آن با شدیدترین مجازات، عقاب میشود و با وجود این تصدیق، بر ترک نماز مُصر باشد.
قطعا این محال است، از این رو کسی که فرضیت نماز را تصدیق میکند، هرگز بر ترک نماز اصرار نورزیده و آن را به جای میآورد، زیرا ایمان، صاحبش را به ادای آن وامی دارد و در صورتیکه در قلبش، آنچه که وی را به نماز امر کند، نباشد، پس در قلبش چیزی از ایمان نیست.
به سخن کسی که خبره نبوده و به احکام قلوب و اعمال آن علم نداشته و آگاه نیست، گوش نکن. و با فطرت بیندیش چگونه ممکن است در قلب شخصی ایمان به وعد و وعید، بهشت و جهنم و اینکه الله متعال بر وی نماز را فرض کرده است و وی را به سبب ترک نماز مجازات و معاقبه میکند، باشد و با وجود این با سلامتی کامل و عدم موانعی که وی را از ادای نماز بازدارد بر ترک نماز اصرار ورزد. و این همان قدری است که از کسانی که ایمان را مجرد تصدیق میدانند گرچه هیچ عمل واجب و ترک حرامی همراه آن نباشد، مخفی مانده است. براستی این از محالترین محالات است که در قلب شخصی ایمانی جازم وجود داشته باشد که متقاضی انجام طاعت و یا ترک معصیت از صاحبش نباشد.
و ما میگوییم: ایمان همان تصدیق قلبی است، لیکن تصدیق مجرد اعتقاد به صدق خبر بدون انقیاد و التزام عملی بدان نیست. اگر مجرد معتقد بودن به صدق خبر، ایمان میبود، حتما ابلیس و فرعون و قومش و قوم صالح و یهودی که محمد رسول اللهجرا همچون پسران شان میشناختند، مومنانی صادق بودند.
درحالی که الله متعال در سوره انعام آیه ۳۳ میفرماید: ﴿قَدۡ نَعۡلَمُ إِنَّهُۥ لَيَحۡزُنُكَ ٱلَّذِي يَقُولُونَۖ فَإِنَّهُمۡ لَا يُكَذِّبُونَكَ وَلَٰكِنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ يَجۡحَدُونَ ٣٣﴾«(اي پيغمبر،) ما ميدانيم كه آنچه (كفّار مكّه) ميگويند تو را غمگين ميسازد. (ناراحت مباش) چرا كه آنان (از ته دل به صدق تو ايمان دارند و در حقيقت) تو را تكذيب نميكنند. بلكه ستمكاران (چون ايشان، از روي عناد) آيات خدا را انكار مينمايند.»
و جحود و انکار، تنها پس از شناخت حق میباشد، الله متعال در سوره نمل آیه ۱۴ میفرماید: ﴿وَجَحَدُواْ بِهَا وَٱسۡتَيۡقَنَتۡهَآ أَنفُسُهُمۡ ظُلۡمٗا وَعُلُوّٗاۚ...﴾ «ستمگرانه و مستكبرانه معجزات را انكار كردند، هر چند كه در دل بدانها يقين و اطمينان داشتند.»
و حضرت موسی به فرعون گفت: ﴿لَقَدۡ عَلِمۡتَ مَآ أَنزَلَ هَٰٓؤُلَآءِ إِلَّا رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ بَصَآئِرَ﴾[الإسراء: ۱۰۲] . «تو كه (خوب) ميداني كه اين معجزههاي روشني بخش (و دلائل واضح) را جز صاحب آسمانها و زمين نفرستاده است (و تو كاملاً آگاهانه حقائق را انكار ميكني).»
و الله متعال در سوره بقره آیه ۱۴۶ از یهود خبر میدهد که: ﴿ٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ يَعۡرِفُونَهُۥ كَمَا يَعۡرِفُونَ أَبۡنَآءَهُمۡۖ وَإِنَّ فَرِيقٗا مِّنۡهُمۡ لَيَكۡتُمُونَ ٱلۡحَقَّ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ ١٤٦﴾[البقرة: ۱۴۶] . «آنان كه بديشان كتاب (آسماني) داده ايم، او را (كه محمّد نام و پيغمبر خاتم است، خوب) ميشناسند، بدان گونه كه پسران خود را ميشناسند و برخي از آنان بيگمان حق را (از جمله پيغمبري محمّد و قبلگي كعبه را) پنهان ميدارند، درحالي كه ميدانند.»
رساتر و واضحتر از این، قول دو یهودی میباشد([۱۰۹] ) که به سوی رسول اللهجرفته و از ایشان در مورد آنچه آنها را به سوی نبوتش راهنمایی میکرد، پرسیدند و گفتند: شهادت میدهیم که تو پیامبر هستی. رسول اللهجفرمودند: «فَمَا يَمْنَعُكُمْ أَنْ تَتَّبِعُونِي؟»پس چه چیزی شما را از اتباع و پیروی من منع میکند؟ گفتند: براستی که داود دعا کرده که در فرزندانش سلسله انبیاء زایل نشود، (و ما منتظر پیامبری هستیم) و ما میترسیم که اگر از تو پیروی کنیم، یهود ما را بکشد.
پس اینها با زبان های شان مطابق با اعتقادشان اقرار میکردند که محمد بن عبدالله فرستادهی الله متعال میباشد، اما با این تصدیق و اقرار در ایمان داخل نشدند، چرا که التزام به طاعت و انقیاد و فرمانبرداری از امر الله متعال نداشتند. و کفر ابوطالب از این جمله میباشد چه که با یقین کامل میدانست پیامبر صادق است و با زبان بر این مساله اقرار کرده و در شعری که خواند بر آن تصریح کرد، اما با این همه وارد اسلام نشد.
بنابراین تصدیق با دو امر به اتمام میرسد:
امر اول: اعتقاد صدق پیامبر؛
و امر دوم: محبت قلب و انقیاد و فرمانبرداری از ایشان.
بر این اساس بود که الله متعال در سوره صافات آیات ۱۰۴ و ۱۰۵ به ابراهیم علیه الصلاة و السلام فرمودند: ﴿... يَٰٓإِبۡرَٰهِيمُ ١٠٤ قَدۡ صَدَّقۡتَ ٱلرُّءۡيَآۚ...﴾«اي ابراهيم، تو خواب را راست ديدي و دانستي.»
ابراهیم علیه الصلاة و السلام از همان بدو دیدن رویا به صدق و راست بودن آن معتقد بود، چرا که خواب انبیاء وحی میباشد، اما تنها زمانی الله متعال او را بر خوابش تصدیق نمود که آنچه در خواب بدان امر شده بود، انجام داد.
همچنین رسول اللهجفرمودند([۱۱۰] ): «وَالفَرْجُ يُصَدِّقُ ذَلِكَ أَوْ يُكَذِّبُهُ»«و شرمگاه همهی آن را تصدیق و یا تکذیب میکند.»
بنابراین رسول اللهجتصدیق را عمل فرج قرار داده است نه آنچه که قلب تمنا میکند و تکذیب را ترک آن عمل قرار داده است و این صریح است که تصدیق فقط با عمل صحیح میباشد.
و حسن میگوید([۱۱۱] ): «ایمان به تمنا و آرزو کردن و آراستن نیست، لیکن ایمان آنچیزی است که در قلب قرار دارد و عمل آن را تصدیق میکند.
مقصود آن است که انسان با وجود تصدیق جازم به وجوب نماز و وعده بر انجام آن و وعید بر ترک آن، امکان ندارد از ادای آن امتناع ورزد. وبالله التوفیق.
[۱۰۰] تعظيم قدر الصلاة (۴۲)، وأخرجه أبويعلى (۸۱۸)، والبزار (۳۹۲) والبيهقي في السنن الكبرى (۳۱۶۳) وضعفوه لحال عكرمة وكان في الأصل (سفيان)بن أبي شيبه. تصحيف. [۱۰۱] تعظيم قدر الصلاة (۴۳)، والطبري عند تفسيرها والبيهقي في السنن الكبرى (۳۱۶۲) وصححه موقوفا وأخرجه أبويعلى (۷۰۰) وقال الهيثمي في مجمع الزوائد۱/۳۲۵ رواه أبويعلى واسناده حسن. وقال الألباني في صحيح الترهيب والترغيبب برقم (۵۷۶): حسن موقوف. [۱۰۲] تعظيم قدر الصلاة (۴۵). [۱۰۳] الطبري۱۶/۱۰۰، والحاكم۲/۳۷۴ وصححه ووافقه الذهبي. [۱۰۴] تعظيم قدر الصلاة (۳۶)، والطبري۱۶/۱۰۰ والبيهقي في البعث والنشور (۴۷۴) والطبراني في الكبير (۷۷۳۱) وقال في المجمع ۱۰/۳۸۹: فيه ضعفاء وقد وثقهم ابن حبان وقال: يخطئون. [۱۰۵] تعظيم قدر الصلاة (۳۷)، وابن مبارك في الزيادات، الزهد (۳۰۲) وأورده ابن رجب في التخويف من النار (۵۸) وعندها سبعين خريفا. [۱۰۶] تعظيم قدر الصلاة (۳۸)، وابن مبارك في الزهد (۳۳۶) وعزاه في الدر المنثور۵/۵۲۸ إلى ابن منذرماتع. [۱۰۷] و راه هر يکي از آنان يا به سوي بهشت و يا به سوي جهنم نشان داده ميشود. مسلم (۹۸۷). [۱۰۸] الطبري في التفسير۲۹/۱۱۹، ومحمد بن نصر في تعظيم قدر الصلاة (۵۷). [۱۰۹] بهذا اللفظ: النسائي في تحريم الدم (۴۰۷۸)، والترمذي في الاستئذان (۲۷۳۴)والتفسير (۳۱۴۳)وقال: حسن صحيح. [۱۱۰] جزء من حديث الطويل أوله: (إن الله كتب علی ابن آدم خطه من الزنا...»أخرجه البخاري في الاستئذان (۶۲۴۳)، (۶۶۱۲) ومسلم في القدر (۲۶۵۷). براستی که الله متعال بهرهی ابن آدم را از زنا نوشته است که ناگزیر آن را دریابد، زنای چشم نگریستن (به نامحرم) و زنای زبان سخن گفتن است و نفس به آن اشتیاق و میل پیدا میکند و شرمگاه همهی آن را تصدیق و یا تکذیب میکند. [۱۱۱] روي هذا مرفوعا. الديلمي في الفردوس (۵۲۳۲) عن انس، وابن عدي في الكامل۶/۲۲۹۰ عن أبي هريرة مرفوعا وموقوفا على الحسن، أخرجه ابن أبي شيبة۱۱/۲۲.