احادیثی که به طور معین در حق بعضی از مرتدین وارد شده و در آن ذکری از استتابه نشده است:
۱- از انس بن مالکسروایت است:([۱۸۲] ) در سال فتح مکه، رسول اللهجدر حالی وارد مکه شد که کلاه خود بر سر داشت، چون کلاه را از سر برداشت، مردی آمد و گفت: ابن خطل خودش را در پردههای کعبه آویخته است. (بدان پناه برده است) رسول اللهجفرمودند: «اقتلوه»«او را بکشید.»
در این حدیث واضح و آشکار است که رسول اللهجبدون ذکری از استتابه به کشتن ابن خطل امر کردند درحالی که اگر استتابه واجب میبود حتما آن را ذکر کرده و بدون استتابه از کشته شدن وی منع میکردند، زیرا تاخیر بیان از وقت نیاز بدان، ممتنع میباشد و بدون شک این زمان (زمان کشته شدن ابن خطل) وقت نیاز به بیان استتابه بود. [که ذکری از آن به میان نیامده و این خود نشانگر آن است که واجب نبوده است] .
۲- همچنین رسول اللهجبه قتل عبدالله بن سعد بن ابی سرح امر نمود([۱۸۳] ) بدون اینکه ذکری از استتابه به میان آورد. از مصعب بن سعد از پدرش سعد روایت است که گفت: رسول اللهجدر روز فتح مکه همهی مردم جز ۴۰ مرد و دو زن را امان دادند و فرمودند: «اقْتُلُوهُمْ وَإِنْ وَجَدْتُمُوهُمْ مُتَعَلِّقِينَ بِأَسْتَارِ الْكَعْبَةِ، عِكْرِمَةُ بْنُ أَبِي جَهْلٍ، وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ خَطَلٍ، وَمَقِيسُ بْنُ ضَبَابَةَ، وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَعْدِ بْنِ أَبِي سَرْحٍ»«آنها را بکشید گرچه ایشان را آویزان بر پردههای کعبه بیابید، عکرمه بن ابی جهل، عبدالله بن خطل، مقیس بن صبابه و عبدالله بن سعد بن ابی سرح.»
اما عبدالله بن خطل: سعید بن زید و عمار بن یاسرمدرحالی که خود را بر پردههای کعبه آویخته بود، بدو دست یافتند و سعید که از عمار جوانتر بود از او سبقت گرفته و ابن خطل را کشت. رسول اللهجبه این دلیل به کشتن وی امر نمود که وی قبلا مسلمان بوده و رسول اللهجوی را تصدیق کرده و او را همراه مردی از انصار و غلام مسلمانی که خدمتش را میکرد، فرستاد، پس در جایی فرود آمدند که وی به غلام امر کرد تا بز نری را ذبح کند و غذایی را برای او آماده کند و خود خوابید؛ اما در حالی بیدار شد که غلام چیزی برای وی تدارک ندیده بود، از این رو به وی حمله کرده و او را کشت. پس از این کافر و مرتد شده و دو آوازه-خوان اختیار کرد که در هجو و تحقیر رسول اللهجآواز میخواندند. بنابراین، رسول اللهجبر کشتن آندو آوازه خوان به همراه وی امر کردند.
اما مقیس بن صبابه: مردم در بازار به وی دست یافتند و او را کشتند. اما عکرمه از راه دریا سفر کرد که دچار طوفان شدند، پس صاحبان کشتی به اهل آن گفتند: اخلاص داشته باشید که در اینجا اله و معبودهای تان شما را از چیزی بینیاز نمیکنند؛ عکرمه گفت: به الله سوگند، اگر در دریا جز اخلاص مرا نجات ندهد، در خشکی غیر از آن نجاتم نمیدهد. پرودگارا با تو عهد میبندم، اگر مرا از مصیبتی که در آن هستم، به سلامت داری، نزد محمد رفته و دستم را در دستش گذاشته و قطعا او را بخشنده و کریم مییابم. سعد میگوید: پس آمده و اسلام آورد.
اما عبدالله بن سعد بن ابی سرح: که نزد عثمان بن عفانسمخفی شده بود، زمانی که رسول اللهجمردم را برای بیعت فراخواند، عثمانسهمراه وی آمد تا اینکه رسول اللهجرا از حضور وی آگاه کرد و گفت: یا رسول الله، عبدالله بیعت کند؟ سعد میگوید: رسول اللهجسرشان را بلند کرده و به وی نگاه کردند و این عمل را سه بار انجام دادند و هر بار از پاسخ دادن امتناع میورزیدند. پس از این با وی بیعت کردند. سپس به اصحابشان روی آورده و فرمودند: «أَمَا كَانَ فِيكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ يَقُومُ إِلَى هَذَا حَيْثُ رَآنِي كَفَفْتُ يَدِي عَنْ بَيْعَتِهِ فَيَقْتُلُهُ»«آیا در میان شما فردی رشید و راه یافته نیست، تا وقتی که دید از بیعت با وی خودداری میکنم، برخاسته و او را بکشد؟» صحابه گفتند: یا رسولالله، نمیدانستیم که در نفس شما چه میگذرد و منظورتان چیست، چرا با چشم تان به سوی ما اشاره نکردید؟ رسول اللهجفرمودند: «إِنَّهُ لَا يَنْبَغِي لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ خَائِنَةُ أَعْيُنٍ»«براستی بر هیچ پیامبری شایسته نیست که برای وی نگاه خائنانه و مخفیانه باشد.»
ابن ابی سرح کاتب وحی رسول اللهجبود که مرتد شده و به اهل شرک ملحق شده و بر رسول الله دروغ بسته بود([۱۸۴] ).
۳- رسول اللهجابوموسی اشعریسرا به یمن فرستاد و به دنبال وی، معاذ بن جبلسرا نیز فرستاد. وقتی معاذ نزد ابوموسی رسید، ابوموسیسبالشتی برای وی قرار داد (تا بر آن بنشیند) و گفت: بنشین؛ در این هنگام معاذسمردی را دید که در بند است، گفت: این مرد کیست؟ ابوموسیسگفت: یهودی است که اسلام آورده و پس از آن به یهودیت بازگشته است. معاذسگفت: تا کشته نشود، نمینشینم، حکم الله و رسولشجمیباشد. ابوموسیسگفت: آری، این گونه است، بنشین. معاذسگفت: تا کشته نشود، نمینشینم، حکم الله و رسولشجمیباشد. - سه بار این جمله را تکرار کرد - پس ابوموسی امر کرد و وی را کشتند([۱۸۵] ).
معاذسدر این حدیث یادآوری کرد که حکم الله و رسولشجدر مورد مرتد، کشته شدن میباشد و به استتابه از وی امر نکرد. و اگر استتابه واجب میبود، معاذ از آن غفلت نمیکرد، گرچه بعضی از روایات بیانگر آن است که از آن فرد، قبلا طلب توبه و استتابه شده بود. لیکن حجت آن است که معاذسیادآوری کرد که حکم الله و رسولشجآن است که مرتد کشته میشود و در این مورد استتابه از وی را ذکر نکرد، گویا وی این گونه فهمیده بود که استتابه مستحب میباشد و نه واجب، از این رو در اینجا بدان امر نکرد. والله تعالی اعلم.
[۱۸۲] رواه البخاري (۱۸۴۶) (۳۰۴۴) (۴۲۸۶) ومسلم (۱۳۵۷) والترمذي (۱۶۹۳) وابن حبان (۳۷۲۱) والنسائي (۲۸۶۷) وأبوداود (۲۶۸۵) وأحمد (۱۲۰۶۸) ومالك (۲۴۷) وابن خزيمة (۳۰۶۳) والبيهقي في السنن الكبرى (۹۸۴۰) والطبراني في المعجم الأوسط (۹۰۳۴) وأبي يعلى (۳۵۳۹). [۱۸۳] رواه النسائي (۴۰۶۷) وأبوداود (۲۶۸۳) عن عكرمه عن ابن عباس رضي الله عنهما. [۱۸۴] عبدالله بن ابی سرح کاتب وحی رسول اللهجبود که شیطان وی را دچار لغزش نمود، پس به کفار ملحق شد. رسول الله در روز فتح مکه به کشتن وی امر کرد. عثمانسوی را امان داد، از این رو رسول اللهجنیز او را امان دادند. ابن تیمیه قصهی وی و روایات ابن اسحاق و واقدی در مورد آن را در کتاب «الصارم المسلول» ۲/۲۲۱-۲۲۴ ذکر کرده است. [۱۸۵] رواه البخاري (۶۹۲۳) ومسلم (۱۷۳۳) وأحمد (۱۹۶۶۶) وأبوداود (۴۳۵۴).