دلایل کسانی که از قضای نمازی که عمدا ترک شده، منع میکنند:
کسانی که از قضای نمازی که عمدا ترک شده، منع میکنند در مورد صحت و مقبولیت خواندن نماز پس از وقتش میگویند: درحقیقت درخشیده و خط و نشان کشیدهاید، درحالی که در حکایت حقیقت سخن ما و آنچه از مذاهب سلف نقل کردیم و در مورد دلایل ما، انصاف را رعایت نکردید. براستی نه ما و نه احدی از اهل اسلام به هیچ وجه نگفته است که با خروج وقت، نماز از ذمهی شخص ساقط میگردد و وجوب آن بر وی باقی نمیماند تا با آنچه کسب کرده اید، بر ما بتازید و به روشی ناخوشایند ما را محکوم و مورد انتقاد قرار دهید. بلکه سخن ما و سخن کسی که از ما حکایت میکند، در واقع سخن صحابه و تابعین میباشد که در مورد آنکه نماز را به تاخیر انداخته و آن را فوت میکند، بسیار از سخن شما شدیدتر میباشد. چنان که هرکس چنین عمل کند، حتما عقوبت این عملش را میچشد و گناهی را به دوش میکشد که هیچ راهی برای جبران آن جز با توبه و عملی که آن را از سر بگیرد، نیست.
درحقیقت ادله ای در این زمینه ذکر شد که هیچ راهی برای شما در رد آنها نمیباشد، اگر راهی در رد آنها یافتید، پس درود و سلام بر علم باد هرجا و همراه هرکس که باشد. مقصود فقط طاعت الله و رسولش و شناخت آنچه با آن آمده، میباشد. اکنون به آنچه در کلام شما مقبول و مردود میباشد، می پردازیم:
۱- اما اینکه خوشحالی ابن عباس را روایت کرده و گفتید: سبب خوشحالی وی از نمازی که پس از طلوع خورشید خوانده شد، این بود که رسول الله با خواندن نماز در این وقت در واقع اصحابش را که مبلغین ایشان به سوی امت بودند - آگاه نمود که مقصود الله متعال از بندگانش در مورد نماز- با وجود معین بودن وقتش - آن است که هرکس نماز را در وقتش نخواند، حتما باید قضایش را به جا آورده و فرقی نمیکند که از آن نماز خواب مانده و یا اینکه عمدا آن را ترک کرده است.
چنین فهمی از کلام ابن عباسسجز گمانی محض نمیباشد و فقط گمان کردید که مقصود ابن عباسسآن بوده است. واضح است که کلام ابن عباسسبه هیچ وجه بر این مساله دلالت ندارد و او چنین احساسی نداشته است؛ شاید این خوشحالی بزرگ ابن عباس از این نماز، تنها بدین سبب بوده که این نماز قضا شده را همراه رسول اللهج و اصحابش خوانده و عملی همچون عمل آنها انجام داده است و بدین سبب برای وی همچون دیگر صحابه دو اجر حاصل شده است؛ و این ویژگی خاصی برای آن نماز بود و در واقع تنبیهی برای شنونده بود تا گمان نکند که آن نماز با وجودی که در وقت نیمروز و بعد از طلوع خورشید خوانده شد، ناقص بوده و هیچ اجری در آن نیست. بر این اساس بود که ابن عباسسگفت: این نماز مرا بیشتر از دنیا و آنچه در آن است، خوشحال ساخت.
اما آنچه شما از کلام ابن عباسسفهمیدید، نسبت به این فهم از سخن وی سزاوارتر و شایستهتر نمیباشد؛ و شاید مقصودش از این سخن آن بوده که این عمل رحمتی از جانب الله متعال بر این امت بوده، تا اینکه هرکس به خاطر خواب از خواندن نماز محروم شد، بدان عمل اقتدا کرده و با تاخیر در جبران آن کوتاهی نکند. بنابراین، کجای کلام وی بر این دلالت دارد که سرور و خوشحالی او به سبب این نماز، بر این اساس بوده که هرکس نماز نخواند و عمدا نماز شب را به روز و نماز روز را تا شب به تاخیر اندازد، نمازش صحیح بوده و قبول میشود و مسئولیت وی در قبال آن برطرف میشود؟ براستی چنین فهمی از سخن ابن عباسسبسیار عجیب است! پس ما را آگاه کنید چگونه برای شما چنین فهمی از کلام ابن عباسسحاصل شده و از چه راهی آن را فهمیدید؟
۲- اما اینکه گفتید نسیان در لغت عرب به معنای ترک میباشد و برای آن به این فرمودۀ الله متعال استشهاد کردید: ﴿نَسُواْ ٱللَّهَ فَنَسِيَهُمۡۚ﴾تا آخر کلام.
آری به الله سوگند، نسیان در قرآن بر دو وجه میباشد: نسیان ترک و نسیان سهو. لیکن حمل کردن نسیان و فراموشی که در احادیث قضای نماز ذکر شده، بر فراموشی که از روی عمد باشد، به چهار دلیل باطل میباشد:
الف) رسول اللهجفرمودند: «فَلْيُصَلِّهَا إِذَا ذَكَرَهَا» «هرگاه آن را به یاد آورد، بخواند.» این جمله تصریح دارد که مقصود از نسیان و فراموشی که در حدیث ذکر شده، فراموشی است که از روی سهو رخ داده است نه عمد. وگرنه این قول رسول اللهج«إِذَا ذَكَرَهَا»کلامی بیفایده بود؛ علاوه بر این هرگاه نسیان پس از تذکر و یادآوری آمده باشد، حتما مقصود از آن فراموشی است که از روی سهو باشد، همچنان که الله متعال در سوره کهف آیه ۲۴ میفرماید: ﴿وَٱذۡكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِيتَ﴾[الكهف: ۲۴] «و چون دچار فراموشي شدي (وإِن شَآءَ الله را نگفتي، همين كه به يادت آمد)، پروردگارت را به خاطر آور.» و همچنین این معنا در این فرمودهی رسول اللهجنیز میباشد([۲۵۲] ): «فَإِذَا نَسِيتُ فَذَكِّرُونِي»«پس هرگاه (در نماز چیزی را) فراموش کردم، مرا يادآوري کنيد.»
ب) رسول اللهجفرمودند([۲۵۳] ): «فَكَفَّارَتُهَا أَنْ يُصَلِّيَهَا إِذَا ذَكَرَهَا»«کفارهی نمازی که آن را فراموش کرده و یا از آن خواب مانده، آن است که هرگاه آن را به یاد آورد، بخواند.» واضح است که هرکس نماز را عمدا ترک کند و آن را پس از وقتش بخواند، نماز خواندن وی پس از وقت، گناه فوت کردن نماز را از او نمیپوشاند. و در این مساله بین امت خلافی نیست؛ و نسبت دادن این معنا از حدیث به رسول اللهججایز نمیباشد که حدیث بر این حمل شود که: هرکس نماز را عمدا ترک کند، تا اینکه وقتش خارج شود، کفارهی گناه فوت کردن نماز، خواندن آن پس از وقتش میباشد. براستی قبح این سخن در برابر آنچه ما گفتیم که چنین نمازی قبول نشده و به صاحبش نفع نمیرساند و آن را بر ما زشت و قبیح دانستید، بزرگتر میباشد.
ج) در حدیث، کسی که نماز را فراموش کرده در برابر کسی که از نماز خواب مانده، آمده است و این مقابله مقتضی آن است که فراموشی از روی سهو بوده است نه عمد. همانطور که جملگی اهل شرع میگویند: کسی که خواب مانده و فراموش کرده، مواخذه نمیشود.
د) هرگاه در کلام شارع، بر فراموش کار احکامی تعلق گیرد، حتما مقصود از آن کسی میباشد که از روی سهو دچار فراموشی شده است و این قاعده در تمام سخنان شارع جاری میباشد. همچون اینکه رسول اللهجفرمودند([۲۵۴] ): «مَنْ نَسِيَ وَهُوَ صَائِمٌ، فَأَكَلَ أَوْ شَرِبَ، فَلْيُتِمَّ صَوْمَهُ، فَإِنَّمَا أَطْعَمَهُ اللهُ وَسَقَاهُ»«هر شخص روزه داري كه از روي فراموشي چيزي بخورد يا بياشامد، روزۀ خود را تمام كند زيرا (در حقيقت) الله تعالي به او طعام و شراب داده است.»
۳- اما اینکه گفتید: و الله متعال حکم آندو (عامد و فراموش کار) را در مورد نمازی که برای آن وقت تعیین شده و روزه فرضی که وقت آن رمضان است، بر زبان رسولش یکسان قرار داده است، بلکه هریک از آندو پس از خروج وقتش قضا میشود. چنان که در مساله به جا آوردن قضایی نماز در مورد کسی که از نماز خواب مانده و یا اینکه آن را فراموش کرده تصریح شده، همانطور که ذکر نمودیم، و در باب روزه در مورد مریض و مسافر نیز بدان تصریح شده است و امت اجماع کرده و همگی نقل کردهاند که هرکس ماه رمضان را عمدا روزه نگیرد، درحالی که بر فرضیت آن مومن باشد و تنها از روی نافرمانی و سرکشی آن را ترک کرده و پس از آن توبه کند، بر وی قضای رمضان واجب است و کسی که نماز را عمدا ترک میکند نیز چنین است. تا پایان کلام.
پاسخ آن از چند وجه میباشد:
اینکه الله متعال کسی را که نماز و روزه را عمدا ترک میکند با آن که از روی فراموشی آنها را ترک میکند، مساوی قرار داده است، سخن باطلی است. و هرگز الله متعال این دو را یکسان قرار نداده و کلام ما در مورد کسی که عمدا نماز را ترک کند، آن است که وی گنه کار بوده و سرکشی کرده و بسیار کوتاهی ورزیده است. لذا کجا الله متعال حکم آندو را در نماز و روزه یکسان قرار داده است؟
اما این سخن تان که در این مساله بر کسی که خواب مانده و یا فراموش کرده در حدیث تصریح شده؛ همانطور که گذشت، مقصود از نسیان و فراموشی که در حدیث ذکر شده، نسیان سهو میباشد همچون خواب نه فراموشی که از روی عمد بوده است؛ و حمل آن بر اینکه از روی عمد بوده به هیچ وجه صحیح نبوده و عامد در آن راهی ندارد. اما رخصتی که در مورد روزه رمضان، در باب افطار برای مریض و مسافر، بدان تصریح شده، اگر چه آندو روزه را عمدا افطار می کنند، باز هم این امکان وجود ندارد که حکم کسی که نماز را عمدا ترک میکند از آنها گرفته شود؛ و الله متعال و رسولشجکسی که نماز را عمدا و از روی سرکشی ترک کرده تا اینکه وقتش خارج شده و کسی که روزه را به سبب بیماری یا مسافرت ترک کرده، یکسان قرار ندادهاند تا اینکه حکم یکی از دیگری گرفته شود. از این رو کسی که روزه را به سبب بیماری یا سفر به تاخیر انداخته، همچون کسی است که نماز را به سبب خواب یا فراموشی به تاخیر انداخته است و درحقیقت این دو هستند که الله متعال و رسولشجحکم شان را مساوی قرار دادهاند، که الله متعال در مورد حکم مریض و مسافر در باب روزه تصریح فرموده که آندو معذور میباشند و رسول اللهجدر مورد حکم کسی که نماز را فراموش کرده و یا از آن خواب مانده، تصریح نمودند که هر دو در تاخیر نماز معذور میباشند. و در حقیقت این دو گروه را در باب نماز و روزه با هم یکسان قرار دادهاند. لیکن، کجا عامدِ تفریط کنندهیِ گنه کار با مریض و مسافر و کسی که از نماز خواب مانده و یا آن را فراموش کرده - که همهی اینها معذور میباشند - یکسان قرار داده شده؟ و این موضوع را این مساله بیشتر واضح میکند که گاهی افطار کردن به سبب مریضی واجب بوده و روزه بر وی حرام میباشد و افطار در سفر نزد عدهای از سلف و خلف یا واجب میباشد یا اینکه افطار کردن را بهتر میدانند و یا اینکه نزد آنها هر دو، چه افطار و یا روزه گرفتن، یکسان میباشد و یا اینکه برخی از آنها معتقدند: بر کسی که مشقتی بر وی نیست، گرفتن روزه بهتر میباشد. به هرحال ملحق کردن کسی که عمدا و عدوانا نماز و روزه را ترک میکند به کسی که معذور میباشد، از فاسدترین ملحقات و باطلترین قیاسها میباشد و این امری است که بر هیچ عالمی پوشیده نیست.
اما اینکه گفتید: امت اتفاق کرده و همه و همه نقل کردهاند که هرکس ماه رمضان را عمدا روزه نگیرد چه از روی کوتاهی و یا به سبب غرور و سرکشی و سپس توبه کرده، بر او قضای آن لازم میباشد.
به شما گفته میشود: ده نفر از اصحاب رسول اللهج، قطع نظر از دیگران را یافتیم که بدین مساله تصریح کردهاند. (عدم قضای روزهای که عمدا ترک شده). که هرگز راهی به سوی آن نیافتید. و ائمه همچون امام احمد و شافعی و غیر ایشان ادعای این اجماعات را که حاصل آن عدم علم به خلاف و نه علم به عدم خلاف است، انکار کردهاند. بنابراین راهی به سوی ادعای چنین اجماعاتی نیست مگر در مسائلی که با علم ضروری و یقینی دانسته شود که رسول اللهجبا آن آمدهاند. اما در مورد آنچه بر آن ادلهی شرعی وارد شده است، بر هیچ کس جایز نیست که به سبب عدم علم به کسی که در مورد آن سخن گفته، حکمش را نفی کند. زیرا دلیل، اتباع مدلولش را واجب میکند و صحیح نیست که عدم علم نسبت به کسی که در مورد آن موضوع سخن گفته، به عنوان عدم معارض در آن زمینه تلقی گردد. و این طریق همهی ائمه ای است که بدانها اقتدا میشود.
امام احمد در روایتی که فرزندش عبدالله روایت کرده، میگوید: هرکس ادعای اجماع کند، دروغگو است، ممکن است مردم اختلاف کرده باشند. این نیز دعوای بشر مریسی و اصم میباشد. لیکن بگوید: در این مساله اختلافی در بین مردم نمیدانم. شاید اختلافی که موجود است، به وی نرسیده باشد([۲۵۵] ). و در روایت مروزی میگوید: چگونه برای فردی جایز است که بگوید: اجماع شده؟ هرگاه شنیدید که میگویند: اجماع شده، آنها را متهم کنید؛ اگر بگوید در این زمینه مخالفی را نمیشناسم، سالمتر است. و در روایت ابی طالب میگوید: این ادعای اجماع دروغ است، چه چیزی او را آگاه کرده که مردم اجماع کردهاند؟ لیکن بگوید: در این مساله اختلافی را نمیدانم. چرا که این از آن سخنش بهتر میباشد که: مردم اجماع کردهاند. و در روایت ابی الحارث میگوید: برای هیچ کس شایسته نیست که ادعای اجماع کند، ممکن است مردم اختلاف کرده باشند.
و امام شافعی در حین مناظره با محمد بن حسن فرمود: برای هیچ کس جایز نیست که بگوید: اجماع کردهاند، تا اینکه اجماع آنها را در سرزمینها بداند، دور بودن و نزدیک بودن خانه در قبول کردن اقوال اعتبار ندارد مگر اینکه گروهی از گروه دیگر نقل اقوال کنند. امام شافعی میگوید: محمد بن حسن به من گفت: این بسیار دشوار است؟ بدو گفتم: با وجود سختیاش موجود نیست. و امام شافعی در جایی دیگر میفرماید: ضعف ادعای اجماع آشکار و واضح میباشد و از کسی که با ایشان در این مورد مناظره میکرد چیزهایی خواست که وی عاجز ماند. مناظر به ایشان گفت: آیا اجماعی هست؟ گفتم: بله، الحمدلله بسیار است، در مورد همهی فرائضی که در مورد آنها گنجایش جهل نمیباشد، اجماع میباشد. و این همان اجماعی است که هرگاه بگویی مردم اجماع کردهاند، هیچکس را نمییابی که به تو بگوید: در این مورد اجماع نیست. بنابراین در مورد ادعای اجماع، این همان راهی است که بر اساس آن هرکس ادعای اجماع کند، تصدیق میشود.
ایشان پس از سخنان طولانی که در مناظرهاش ذکر میکند، میگوید: آیا در معیوب و ناقص بودن (ادعای) اجماع، برایت همین کافی نیست که از اصحاب رسول اللهجپس از ایشان ادعای اجماع ثابت نشده است مگر در آنچه هیچکس در آن اختلافی ندارد، (همچون نماز، روزه، زکات، حج و...) تا اینکه زمانهی شما رسید؟ مناظر به ایشان گفت: برخی از شما ادعای اجماع میکنید. ایشان فرمود: آیا از آنچه ادعا شده، تعریف میکنی؟ گفت: نه. ایشان گفتند: پس چگونه در اجماعی که بدان استدلال کردی، داخل میشود، درحالی که عیب آن بر تو واضح و آشکار شد. پس هرگاه گفتی در فلان مساله اجماع است، این رای و نظر را نزد خودت نیکو مشمار، زیرا پیرامون خود کسی را مییابی که به تو بگوید: معاذالله، اگر در این مساله اجماع باشد؟
و امام شافعی در «الرساله» میگوید: در مورد آنچه در مورد آن خلاف دانسته نشده، اجماعی نیست.
این کلام ائمهی اهل علم در مورد ادعای اجماع بود، همانطور که مشاهده کردی.
به اصل کلام و مقصود اصلی بازگشته و میگوییم: چه کسی از اصحاب رسول اللهجگفته است: هرکس نماز را عمدا و بدون عذر ترک کند تا اینکه وقتش خارج شود و آن را پس از وقتش بخواند، چنین نمازی از وی قبول شده و به صاحبش نفع رسانده و با خواندن آن پس از وقتش بری الذمه میگردد؟
الله متعال میداند که هیچیک از صحابه را نیافتیم که بدان قائل باشد و بلکه از صحابه و تابعین برخلاف آن را نقل کردیم که حکایت آن گذشت.
و حسن نیز بدانچه ما گفتیم تصریح کرده است، محمد بن نصر مروزی در کتابش در باب نماز میگوید([۲۵۶] ): اسحاق روایت کرده که نضر از اشعث از حسن روایت کرده که گفت: هرگاه شخصی یک نماز را عمدا ترک کند، براستی آن را قضا نمیکند.
محمد میگوید: این قول حسن احتمال دو معنا را دارد:
معنای اول: وی کسی را که نماز را عمدا ترک کند، تکفیر میکند که بر این اساس بر وی قضایی نیست، زیرا کافر پس از اسلام آوردن به قضای آنچه در حال کفرش ترک کرده، امر نشده است.
معنای دوم: احتمال دیگر آن است که چنین شخصی را با ترک نماز کافر نمیداند. بلکه معتقد است که الله متعال تنها نماز را در وقتی معلوم فرض کرده است؛ پس هرگاه به گونهای ترک شود که وقتش از بین برود، به سبب ترک نماز فرضی که در وقتی معین بدان امر شده، دچار معصیت گشته است. و اگر آن را پس از وقتش بخواند، درحقیقت نماز را در وقتی خوانده است که بدان امر نشده؛ لذا این عملکرد وی، که آنچه را بدان مامور نشده را به جای آنچه بدان مامور شده انجام دهد، به وی سودی نمیرساند. و اگر علما بر خلاف آن اجماع نکرده بودند، این قول عجیبی نبود.
محمد میگوید: کسی که در مورد قضای نمازی که عمدا ترک شده چنین اعتقادی داشته باشد، بر اساس قیاس، باید در مورد نماز کسی که خواب مانده و یا نماز را فراموش کرده تا اینکه وقتش خارج شده، نیز چنین میگفت: قضای این دو نیز واجب نمیباشد، البته اگر این خبر از رسول اللهجروایت نمیشد که فرمودند: «مَنْ نَامَ عَنْ صَلَاةٍ أَوْ نَسِيَهَا فَلْيُصَلِّهَا إِذَا اسْتَيْقَظَ أَوْ ذَكَرَ»«هرکس از نماز خواب ماند یا آن را فراموش کرد، هرگاه بیدار شد و یا آن را به یاد آورد، بخواند.» و همپنین اگر این خبر که رسول اللهجاز نماز صبح خواب ماند و قضای آن را پس از وقتش به جا آورد، نمیبود.
پس وقتی که از رسول اللهجدر این مورد روایت شده، قضای آن بر کسی که آن را ترک کرده، واجب بوده و بهرهی رای و نظر در این مورد باطل میباشد.
درحقیقت محمد خلاف را در این مساله صریحا نقل کرده و گمان کرده که امت بر خلاف آن اجماع کردهاند که این گمان وی احتمال دو معنا را دارد:
۱- وی معتقد است که اجماع پس از خلافی که بوده، منعقد شده است.
۲- و یا اینکه او معتقد است که مخالفت یک نفر در منعقد شدن اجماع خللی وارد نمیکند.
که در این دو مساله نزاع معروفی میباشد.
اما اینکه محمد میگوید: اگر خبر نمیبود، قیاس مقتضی آن بود که کسی که خواب مانده و فراموش کرده نیز همچون کسی که نماز را عمدا ترک کرده، قضای نماز را به جا نمی آورد.
باید گفت: چنان که گمان میکنید، نیست زیرا وقت نماز برای کسی که خواب مانده و یا فراموش کرده، درحقیقت همان وقتی است که آن را به یاد آورده و متوجه آن شده است و همانطور که گذشت برای وی وقتی غیر از آن نمیباشد، والله اعلم.
اما اینکه گفتید: همه و همه نقل کردهاند و امت اجماع کردهاند که هرکس ماه رمضان را به عمد و از روی سرکشی و نافرمانی روزه نگیرد، بر وی قضای آن لازم است.
باید گفت: اگر این مساله از اصحاب رسول اللهجروایت شده، پس نقل آن کجاست؟ درحالی که اهل سنن و امام احمد در مسند از ابوهریرهساز رسول اللهجروایت میکنند که فرمودند([۲۵۷] ): «مَنْ أَفْطَرَ يَوْمًا مِنْ رَمَضَانَ فِي غَيْرِ رُخْصَةٍ رَخَّصَهَا اللَّهُ لَهُ لَمْ يَقْضِ عَنْهُ صِيَامُ الدَّهْرِ»«هرکس روزی را در رمضان، بدون رخصت الهی و مجوز شرعی که الله متعال برای وی مقرر کرده، افطارکند، اگر تمام ایام روزه باشد، نمیتواند قضای آن را به جای آورد.» و این روایت معروف است. بنابراین کجاست روایتی که از رسول اللهجیا از اصحاب ایشان وارد شده و بیانگر آن باشد که: هرکس رمضان یا برخی از آن را روزه نگیرد بر وی جایز است که به تعداد روزهایی که روزه نگرفته، روزه بگیرد؟
اما اینکه گفتید: نماز و روزه دین ثابتی میباشند که حتما ادا میشوند، گرچه وقتی که برای آنها تعین شده، خارج شود، چون رسول اللهجفرمودند: «دَيْنُ اللَّهِ أَحَقُّ أَنْ يُقْضَى»«دین الله متعال سزاوارتر است که ادا گردد.»
در پاسخ میگوییم: این دلیل مبنی بر دو مقدمه میباشد:
الف) نماز و روزه دیون ثابتی بر ذمهی کسی است که آن را عمدا ترک کند.
ب) این دین قابل ادا میباشد، پس ادای آن واجب میباشد.
اما مقدمۀ اول: در آن نزاعی نیست و از اهل علم کسی را سراغ نداریم که بگوید: با تاخیر کردن در وقت، نماز از ذمهی وی ساقط میشود. درحالی که شما گمان بردید که ما بدان معتقدیم و بدین سبب ما را به باد انتقاد گرفته و هیاهو به پا کردید، با وجودی که نه ما و نه احدی از اهل اسلام بدان سخن نگفتهاند.
اما مقدمۀ دوم: که در آن نزاع میباشد و شما در این باب دلیلی اقامه نکردید و بلکه ادعای تان بر آن، خود ادعایی است که محل نزاع میباشد. قابل ادا بودن این نماز را مقدمه ای از مقدمات دلیل قرار داده و حکم (وجوب ادا) را با خودش ثابت کرده اید.
درحالی که منازعین شما در این مساله میگویند: برای مکلف راهی به سوی جبران نمازی که فوت شده، باقی نمیماند و الله متعال ادای این حق را جز در وقتی که برای آن تعیین کرده و جز با صفتی که آن را مشروع قرار داده، نمیپذیرد. و ادله ای که شنیدید، در این مساله اقامه شد. بنابراین دلیل بر اینکه این حق در غیر از وقتی که شرعا برای آن مشخص شده، قابل ادا بوده و انجام آن پس از خروج وقتش عبادت میباشد، چیست؟
اما این فرمودهی رسول اللهجکه: «فَاقْضِ اللَّهَ، فَهُوَ أَحَقُّ بِالقَضَاءِ»([۲۵۸] ) «پس (دِينِ) خدا را قضا کن ازی دِيْنِ خدا براي ادا کردن، شايستهتر است.» و اینکه فرمودند: «دَيْنُ اللَّهِ أَحَقُّ أَنْ يُقْضَى».
باید گفت: رسول اللهجآن را در حق معذور فرمودند نه کسی که در ادای آن کوتاهی کرده است.
و ما میگوییم: به مانند چنین دیونی، قضایش قبول میشود. زیرا رسول اللهجاین حدیث را در مورد نذر مطلق فرمودند که برای آن مدت زمان خاصی که دو طرف آن معین شده باشد، وجود ندارد. در صحیحین از ابن عباسسروایت است که فرمود([۲۵۹] ): «زنی گفت: یارسول الله، مادرم در حالی فوت شد که بر ذمهاش روزهی نذر بود، آیا میتوانم به جای او روزه بگیرم؟ فرمودند: «أَرَأَيْتِ لَوْ كَانَ عَلَى أُمِّكِ دَيْنٌ فَقَضَيْتِيهِ، أَكَانَ يُؤَدِّي ذَلِكِ عَنْهَا؟»«اگر مادرت بدهکار میبود و بدهکاریاش را میپرداختی، از جانب او ادا نمیشد؟» گفت: بله، فرمودند: «فَصُومِي عَنْ أُمِّكِ»«پس از جانب مادرت روزه بگیر.»
و در روایتی آمده است([۲۶۰] ): «زنی در دریا سفر کرد، پس نذر کرد اگر الله متعال وی را از دریا نجات دهد، یک ماه روزه بگیرد که الله متعال وی را نجات داد. پس از آن روزه نگرفت تا اینکه مرد. پس دختر یا خواهرش نزد رسول اللهجآمده و این مساله را با رسول اللهجدر میان گذاشت. رسول اللهجفرمودند: «صُومِي عَنْهَا»«از جانب وی روزه بگیر.»
همچنین به قضای حج که از این نوع دیون بوده و وقت آن جز با اتمام عمر تمام نمیشود، نیز امر شده است. در مسند و سنن([۲۶۱] ) از عبدالله بن زبیرسروایت شده که گفت: «مردی از قبیلهی خثعم نزد رسول اللهجآمده و گفت: پدرم در حالی اسلام را درک کرد که مردی پیر بوده و استطاعت سفر کردن را نداشت درحالی که حج بر او فرض بود، آیا میتوانم از جانب او حج را به جای آورم؟ رسول اللهجفرمودند: «أَنْتَ أَكْبَرُ وَلَدِهِ؟» «تو بزرگترین فرزندش هستی؟» گفت: بله، پس فرمودند: «أَرَأَيْتَ لَوْ كَانَ عَلَى أَبِيكَ دَيْنٌ فَقَضَيْتَهُ عَنْهُ، أَكَانَ ذَلِكَ يُجْزِئُ عَنْهُ؟»«اگر پدرت بدهکار میبود و و بدهکاریاش را میپرداختی، از جانب او کافی نبود؟» گفت: بله، فرمودند: «فَاحْجُجْ عَنْهُ»«پس از جانب وی حج کن.»
و از ابن عباسسروایت است([۲۶۲] ) که زنی از قبیلهی جهینه نزد رسول اللهجآمده و گفت: «مادرم نذر کرده بود حج کند که حج نکرد تا مرد، آیا از جانب وی حج را به جا آورم؟ رسول اللهجفرمودند:«نَعَمْ حُجِّي عَنْهَا، أَرَأَيْتِ لَوْ كَانَ عَلَى أُمِّكِ دَيْنٌ أَكُنْتِ قَاضِيَةً؟ اقْضُوا اللَّهَ فَاللَّهُ أَحَقُّ بِالوَفَاءِ»«آری، از جانب وی حج کن، اگر مادرت بدهكار ميبود، آيا بدهكاريش را پرداخت نميكردي؟ پس وام خدا را ادا كن. زيرا اداي حق خدا، سزاوارتر است.»
همچنین از ابن عباسسروایت است([۲۶۳] ) که گفت: «مردی نزد رسول اللهجآمد و گفت: پدرم در حالی مرد که حج اسلام بر عهدهی وی بود. آیا به جای او حج کنم؟ رسول اللهجفرمودند: «أَرَأَيْتَ لَوْ أَنَّ أَبَاكَ تَرَكَ دَيْنًا عَلَيْهِ أَقَضَيْتَهُ عَنْهُ؟»«اگر پدرت پس از مردن دینی را از خود برجای گزارده باشد، آن را از جانب وی نمیپردازی؟» گفت: بله میپردازم. رسول اللهجفرمودند: «فَاحْجُجْ عَنْ أَبِيكَ»«پس از جانب پدرت حج کن.»
ما نیز در مورد چنین دِینی که قابل ادا باشد، میگوییم: دین الله سزاوارتر است که ادا گردد.
بنا بر آنچه گفته شد، واضح گردید که قضایی که در این احادیث بدان اشاره شد، قضای عباداتی است که طرفین وقتش محدود نمیباشد. درحالی که کسی که نماز را – که عبادتی است که از لحاظ وقت دو طرف آن مشخص میباشد - عمدا ترک میکند، در واقع با فوت کردن آن از روی غرور و سرکشی، علنا مرتکب معصیت الله متعال شده است، از این رو این نوع دین مستحق آن است که در زمرهی قضای عباداتی که وقت آن محدود نمیباشد، به شمار نیامده و از صاحبش قبول نشود مگر اینکه قضای آن را بر صفتی که مشروع قرار داده شده (به سبب خواب یا فراموشی) به جا آورد، بر این اساس اگر قضای آن را بر غیر از آن صفت انجام دهد، بدو سودی نمیرساند.
۴- اما اینکه گفتید: در صورتی که خواب مانده و کسی که نماز را فراموش کرده - درحالی که هر دو معذور میباشند - نماز را پس از خروج وقتش قضا میکنند، کسی که عمدا نماز را ترک میکند، بر قضا کردن آن سزاوارتر میباشد.
پاسخ آن از چند وجه میباشد:
الف) معارضه و مخالفت با آنچه صحیحتر و یا به مانند آن میباشد؛ و آن اینکه گفته شده: از صحت و قبولی قضای نماز پس از وقت توسط کسی که معذور و مطیع الله و رسولشجبوده و در انجام آنچه بدان امر شده کوتاهی نکرده، قبولیت و صحت نماز کسی که از حدود الله متعال تجاوز کرده و امرش را ضایع گردانیده و حقش را عمدا و عدوانا ترک کرده لازم نمیآید. بنابراین قیاس کردن کسی که عمدا نماز را ترک کرده به کسی که با فوت شدن غیر عمدی نماز، معذور میباشد، در قبولیت و صحت عبادت و بری الذمه شدن وی، از فاسدترین قیاسها میباشد.
ب) کسی که به سبب خواب یا فراموشی معذور می باشد، در واقع نماز را در غیر از وقت خودش نمیخواند، بلکه نماز را در وقتی که الله متعال برای او مشخص کرده، میخواند و وقت نماز در حق وی زمانی میباشد که از خواب بیدار شده و یا آن را به یاد میآورد. همانطور که رسول اللهجفرمودند: «مَنْ نَسِيَ صَلَاةً فَوَقْتُهَا إِذَا ذَكَرَهَا»«هرکس نماز را فراموش کرد، وقت آن زمانی است که آن را به یاد آورد.»
بنابراین وقت دو نوع میباشد: وقت اختیار و وقت عذر. که وقت کسی که خواب مانده و یا دچار فراموشی شده زمانی است که از خواب بیدار شده و یا آن را به یاد آورد و در اینصورت فرد معذور نماز را جز در وقتش نخوانده است. بر این اساس چگونه کسی که عمدا و عدوانا نماز را ترک کرده و آن را در غیر وقتش میخواند بر وی قیاس میشود؟
۳- شریعت در مصادر و موارد مختلف بین عامد و فراموش کار و بین معذور و غیر آن فرق گذاشته است و این چیزی نیست که مخفی باشد، بنابراین الحاق یکی بر دیگری جایز نیست.
۴- ما قضای نماز را از کسی که عمدا در ادای آن کوتاهی کرده، ساقط نکردیم و کسی را که معذور است بدان امر نکردیم تا اینکه آنچه ذکر نمودید حجتی بر علیه ما باشد، بلکه متجاوزِ سهل انگار را بر وجهی که راهی برای وی به سوی جبران آن نباشد، ملزوم میکنیم تا شدت عملی در حق وی باشد و قضای آن را برای معذوری که کوتاهی نکرده، جایز میدانیم.
۵- اما استدلال تان به این حدیث که رسول اللهجفرمودند: «مَنْ أَدْرَكَ مِنَ الصُّبْحِ رَكْعَةً قَبْلَ أَنْ تَطْلُعَ الشَّمْسُ، فَقَدْ أَدْرَكَ الصُّبْحَ، وَمَنْ أَدْرَكَ رَكْعَةً مِنَ العَصْرِ قَبْلَ أَنْ تَغْرُبَ الشَّمْسُ، فَقَدْ أَدْرَكَ العَصْرَ»([۲۶۴] ).
باید گفت: چه چیزی از حدیث آنچه را گفتید، تایید کرده و صحیح میداند!! در حدیث آنچه مقتضی قول شما باشد، نمیبینم، چون شما میگویید: چنین شخصی نماز را به طور کامل درک کرده است، گرچه چیزی از وقتش را درک نکرده باشد، بدین معنا که وی حتی با خواندن نماز به طور کامل پس از وقتش آن را درک کرده و این نماز وی صحیح بوده و او را بری الذمه میکند. بنابراین اگر خواندن نماز پس از وقتش صحیح میبود و از صاحبش قبول میشد، در این حدیث، ادراک نماز به یک رکعت در وقتش معلق نمیشد. و این واضح است که رسول اللهجنفرمودند، هرکس یک رکعت از نماز عصر را درک کرد، نمازش بدون گناه صحیح میباشد، بلکه وی به سبب تاخیر عمدی نماز تا آخر وقت، گنه کار میباشد، زیرا وی امر شده که همهی نماز را در وقتش بخواند.
پس دانسته شد که ادراک نماز، گناه تاخیر عمدی آن را از وی دور نمیکند، بلکه وی در چنین حالتی نماز را در حالی درک کرده که گنه کار میباشد. و اگر خواندن نماز پس از غروب صحیح میبود، تفاوتی میان اینکه یک رکعت از آن را در وقتش درک کند یا اینکه چیزی از نماز را در وقتش درک نکند، نبود.
اما اگر بگویید: تفاوت تنها در گناه میباشد، چنان که اگر نماز را تا پس از غروب به تاخیر اندازد، گناهش بیشتر است؛ در پاسخ گفته شده: رسول الله بین ادراک یک رکعت و یا عدم آن به سبب کم یا زیاد بودن گناه فرق نگذاشتند، بلکه در ادراک و عدم ادراک نماز بین کسی که یک رکعت را در وقت دریافته و کسی که حتی یک رکعت هم در وقت آن درنیافته است، فرق گذاشتهاند. و شکی نیست که گناه کسی که تمام نماز را از وقتش فوت میکند بزرگتر از کسی است که اکثر نماز را از وقتش فوت میکند و گناه کسی که اکثر نماز را در وقتش فوت میکند بزرگتر از کسی است که تنها یک رکعت از نماز را در وقتش فوت میکند. بنابراین ما از شما میپرسیم و میگوییم: این ادراکی که با یک رکعت حاصل شده چیست؟ آیا این ادراک گناه تاخیر عمدی آن را رفع میکند؟ که طبعا هیچکس بدین مساله قائل نیست، یا اینکه این ادراک مقتضی صحت است؟ که در اینصورت هیچ تفاوتی در آن بین کسی که نماز را به طور کلی فوت میکند و کسی که تمام نماز جز یک رکعت را فوت میکند، نیست؟
۶- اما استدلال تان به اینکه رسول اللهجدر روز خندق بدون اینکه خواب و یا فراموشی در میان باشد، نماز را به تاخیر انداخته و پس از وقتش آن را قضا کردند.
در پاسخ گفته شده: پروردگارا چقدر عجیب است، اگر ما همچون این سخن میآوردیم، قیامت تان را به پا میکردید و قیامت ما را نیز با تاختن بر ما بر پا میکردید. چگونه بر کسی که نماز را فوت کرده و در این عمل عصیان و سرکشی الله متعال را مرتکب شده و از حدودش تجاوز کرده و مستوجب عقاب و عذاب میباشد به فوت شدن نماز از سوی فرمانبردارترین خلق و مورد رضایتترین مردم نزد الله و متبعترین ایشان در امر الله، استدلال میکنید؟ درحالی که ایشان در این تاخیر مطیع الله متعال و پیرو رضایت حق تعالی بودند؟
اما این تاخیر رسول اللهجیا به خاطر فراموشی بوده و یا اینکه عمدا آن را به تاخیر انداختند و در هر دو تقدیر، به هیچ وجه در آن حجتی برای شما نمیباشد. زیرا اگر این تاخیر از روی فراموشی بوده، ما و سایر امت به موجب آن میگوییم: فراموش کنندهی نماز هرگاه آن را به یاد آورد، میخواند؛ و اگر عمدا بوده، آن تاخیر نماز از وقتی به وقت دیگر که بدان اجازه داده شده، بوده است همچون تاخیر نماز ظهر تا وقت عصر و تاخیر مغرب تا وقت عشاء برای مسافر و معذور.
علما در مورد کسی که در حال جنگیدن با دشمن، وقت نماز بر او وارد شده، بر سه قول اختلاف کردهاند:
الف) وی نماز را به تاخیر نیندازد و بر حسب حالی که در جنگ دارد، نماز بگزارد. و گفتهاند: تاخیری که در روز خندق بوده، منسوخ میباشد و این مذهب امام شافعی و مالک و آنچه در مذهب امام احمد مشهور است، میباشد.
ب) در این حالت نماز به تاخیر میافتد، همانطور که رسول اللهجنماز را در روز خندق به تاخیر انداختند و این مذهب امام ابوحنیفه میباشد.
قائلین به قول اول این دیدگاه را اینگونه پاسخ دادهاند: تاخیر نماز در روز خندق قبل از مشروع شدن نماز خوف بوده است، وقتی که نماز خوف مشروع شد، پس از آن حتی در یک غزوه نماز را به تاخیر نینداختند.
حنفیه نیز این استدلال را پاسخ داده و گفتهاند: نماز خوف بر آن وجه، تنها برای زمانی مشروع قرار داده شده که هنوز جنگ در نگرفته و جوش نخورده است که در این زمان امکان آن وجود دارد که نماز خوف را آنگونه که الله متعال بدان امر کرده، خوانده شود بدین گونه که دو صف بر پا شود که یک صف نماز میخواند و صف دیگر نگهبانی میدهد، اما در زمان درگیری و اوج جنگ اینگونه عمل کردن ممکن نیست. بنابراین تاخیر نماز در زمان اشتغال به جنگ با دشمن واقع میشود درحالی که نماز خوف برای زمان روبرو شدن با دشمن قبل از شروع درگیری بین طرفین مشروع شده است. از این رو هریک از آنها جایگاه خود را دارد.
ج) و گروه سوم گفتهاند: چنین شخصی بین مقدم داشتن نماز و خواندن آن بر حسب حالش و بین تاخیر آن تا زمانی که خواندن نماز برای وی مقدور شود، مخیر میباشد. این مذهب گروهی از اهل شام و یکی از دو روایتی که از امام احمد روایت شده، میباشد. زیرا صحابه منیز چنین عمل کردهاند چنان که در قصهی بنی قریظه - ان شاءالله - خواهد آمد.
بنا بر این اقوال سه گانه، هیچگونه حجتی برای گنه کار سهل انگار متجاوز نمیباشد، گنه کاری که قطعا عقوبت و عذاب الله متعال و گناه فوت کردن نماز به وی باز میگردد.
و درحقیقت بر اساس این اقوال، جواب استدلال تان به تاخیر عمدی نماز عصر تا بعد از غروب خورشید توسط صحابه، روشن می شود؛ آنگاه که رسول اللهجفرمودند: «لا يُصَلِّيَنَّ أَحَدٌ الْعَصْرَ إِلاَّ فِي بَنِي قُرَيْظَةَ»«هيچ كس نماز عصر را نخواند مگر در بني-قريظه.» که عدهای نماز را در راه خواندند و گفتند: تاخیر نماز از ما خواسته نشده، پس نماز را در راه خواندند و گروه دیگر از خواندن نماز جز در بنی قریظه امتناع ورزیدند. که بدین سبب نماز را پس از غروب در بنی قریظه خواندند. با این همه رسول اللهجهیچ یک از دو گروه را سرزنش نکرد، زیرا گروهی که نماز را به تاخیر انداختند از رسول اللهجاطاعت کرده و بر این اعتقاد بودند که تاخیر این نماز واجب، و وقت آن زمانی است که بدان امر شدهاند و آن رسیدن شان به بنی قریظه میباشد.
با این وجود چگونه گنهکار سرکشی که از حدود الله متعال تجاوز کرده، بر کسی که مطیع الله و رسولشجبوده و انجام دهندهی امر الله و رسولشجمیباشد، قیاس میشود؟ در نتیجه این از باطلترین و فاسدترین قیاسها در عالم میباشد. وبالله التوفیق.
و بلکه برخی از علما کسانی که نماز را تا بنی قریظه به تاخیر انداختند بر کسانی که نماز را در راه خواندند، برتری دادهاند. و دلیل آن را این گونه ذکر کردهاند: زیرا آنها امر رسول اللهجرا بر وجه حقیقی آن انجام دادهاند درحالی که گروه دیگر امر ایشان را تاویل کرده و نماز را در راه خواندند.
۷- اما استدلال تان به حدیث رسول اللهجکه در آن امر کردند، همراه امراء و پادشاهانی که وقت نماز را ضایع کرده و آن را در غیر از وقتش میخوانند، نماز نافله بخوانید.
همچنین در این حدیث حجتی برای شما نمیباشد زیرا آنها نماز شب را تا روز و نماز روز را تا شب به تاخیر نمیانداختند، بلکه نماز ظهر را تا وقت عصر و چه بسا نماز عصر را تا وقت زردی خورشید به تاخیر میانداختند.
و ما میگوییم: کسی که نمازی را که گنجایش جمع شدن با نماز پس از خود را دارد، گرچه معذور نباشد، تا وقت نماز پس از خود به تاخیر اندازد، در حقیقت آن را در وقت نماز دوم خوانده است. همچنین هرگاه نماز عصر را تا وقت زردی خورشید و بلکه تا زمانی که از وقت آن به اندازه یک رکعت باقی مانده است به تاخیر اندازد، براستی که به سبب نص، نماز را خوانده است. و رسول اللهجبدون اینکه ترس و یا بارانی باشد، بین دو نماز در مدینه جمع کردند که با این عمل قصد برداشته شدن حرج و مشقت از امت را داشتند([۲۶۵] ). بنابراین چنین تاخیری مانع از صحت نماز نمیشود.
اما اینکه گفتید: رسول اللهجبا وجود کوتاهی شخص در خروج وقت ظهر، به وی اجازه دادند که نماز ظهر را تا وقت عصر به تاخیر اندازد.
پاسخش آن است که: به طور کلی این وقت بین دو نماز مشترک میباشد. رسول اللهجدر مدینه بدون اینکه ترس و خوفی باشد و یا اینکه مریض باشند، بین دو نماز جمع کردند که در این مساله منازعه ای نیست. لیکن آیا رسول اللهجاجازه دادند بدون اینکه عذری همچون خواب و یا فراموشی باشد نماز صبح در وقت ظهر خوانده شود؟
اما این که گفتید: از ابوقتاده روایت شده که رسول اللهجبه کسی که از نماز صبح خواب مانده بود، فرمودند: «إذا كان الغد فليصلها لميقاتها»«فردا که فرا رسید، آن را در وقت خودش بخوان.» و بدان اینگونه استدلال کردید: این حدیث در ادای نماز توسط سهل انگاری که کوتاهی کرده، در زمان یادآوری و یا پس از آن واضح و آشکار بوده و این حدیث صحیح الاسناد میباشد.
پروردگارا چقدر عجیب است، کدام بخش از این حدیث چه از لحاظ نصی یا ظاهرش و یا اشارهای بر این دلالت دارد که سرکشِ متجاوز از حدود الله متعال با فوت کردن نماز از وقتش، نمازش پس از وقت صحیح بوده و با انجام آن بری الذمه شده و این نماز از وی قبول میشود؟ گویا شما این فرمودهی رسول اللهج«إذا كان الغد فليصلها لميقاتها»را این گونه فهمیده اید: ایشان به تاخیر نماز تا روز بعد امر کردهاند. درحالی که چنین فهمی قطعا باطل است و رسول اللهجبدان سخن نگفتهاند و حدیث در ابطال آن صریح میباشد. زیرا رسول اللهجآن شخص را امر کردند که هرگاه بیدار شد یا اینکه آن را به یاد آورد، بخواند؛ و پس از این در آخر حدیث، این زیاده «إذا كان الغد فليصلها لميقاتها»روایت شده است که مردم در این زیاده و معنایش اختلاف کردهاند به گونهای که برخی از حفاظ حدیث گفتهاند: این زیاده وهمی میباشد از سوی عبدالله بن رباح که حدیث را از ابوقتاده یا یکی از راویان روایت کرده است.
و از امام بخاری روایت شده که فرمود: این زیاده در سخن رسول اللهجپیروی نمیشود. و امام احمد در مسندش از عمران بن حصینسروایت کرده که گفت: همراه رسول اللهجسفر کردم، آخر شب که فرا رسید برای استراحت فرود آمدیم و خوابیدیم و بیدار نشدیم تا اینکه خورشید ما را پوشانید، پس شخصی پریشان برای طهارت برخاست که رسول اللهجآنها را امر فرمود تا آرام بگیرند. پس از این به راه افتادیم تا اینکه خورشید ارتفاع گرفت. پس رسول اللهجوضو گرفته و بلال را (به اذان دادن) امر کرد. وقتی اذان داده شد، ایشان دو رکعت قبل از فجر را خواندند سپس اقامهی نماز گفته شد و نماز گزاردیم. پس از آن صحابه گفتند: یا رسول الله، آیا قضای آن را فردا در وقتش اعاده کنیم؟ فرمودند([۲۶۶] ): «أَيَنْهَاكُمْ رَبُّكُمْ عَنِ الرِّبَا وَيَقْبَلُهُ مِنْكُمْ؟»«آیا پروردگارتان تبارک و تعالی شما را از ربا نهی کرده درحالی که آن را از شما قبول میکند؟» [چرا که با قضا شدن نماز صبح تنها یک نماز بر عهدهی آنها میباشد و این نماز را با رسول الله خواندند و اگر آن را دوباره فردای آنروز در وقت صبح بخوانند، دو نماز در برابر یک نماز قضا شده میباشد که این ربا است] .
حافظ ابوعبدالله محمد بن عبدالواحد المقدسی میگوید: این حدیث دلیلی است بر آنچه بخاری گفت، زیرا عمران بن حصین حاضر بوده و آنچه را که عبدالله بن رباح از ابوقتاده روایت کرده، ذکر نکرده است. و در نزد ما بین دو حدیث تعارضی نیست و رسول اللهجبه اعادهی نماز در فردای آنروز امر نکردند، بلکه آنچه بدان امر کردند فقط انجام نماز صبح فردا، در وقتش میباشد (و در واقع بر محافظت نماز صبح فردای آنروز تاکید فرمودند تا اینکه برای بار دیگر فوت نشود) و تبیین فرمودند که با خواب و فراموشی، وقت ساقط نمیشود بلکه به سوی آنچه بر آن بوده باز میگردد. والله اعلم.
اما اینکه گفتید: عبدالرحمن بن علقمه ثقفی روایت کرده که وفد ثقیف بر رسولاللهجوارد شدند و از ایشان سوال میپرسیدند که به سبب آن پیامبر اکرم نماز ظهر را با نماز عصر در آخر وقت خواندند.
پاسخ این مساله و امثال آن به طور مکرر گذشت؛ و این تاخیر به سبب طاعت الله متعال و قصد قربت بوده است و نهایت آن این است که رسول اللهجبین دو نماز را به سبب اشتغال به امری مهم از امور مسلمین، جمع کردند. با این وجود چگونه ملحق نمودن کسی که از حدود الله متعال تجاوز کرده و نماز شب را به روز و نماز روز را در شب میخواند، بدان صحیح است؟ براستی مسالهای که چنین دلیلی آن را حمایت کند، ضعیف میباشد.
اما این قول: که نزد جمهور ترک عمدی نماز به گونهای که وقت آن خارج شود، از کبائر نیست. در پاسخ گفته میشود: یا الله چقدر عجیب است، آیا این مساله جای نزاع دارد؟ آیا ترک عمدی نماز از بزرگترین گناهان کبیره نیست؟ رسول اللهجفوت کردن نماز عصر را سبب باطل و تباه شدن عمل قرار دادهاند، حال کدام کبیره غیر از فوت کردن نماز منجر به تباهی و باطل شدن عمل میگردد؟
درحالی که عمر بن خطابسمیگوید: جمع بین دو نماز بدون عذر از کبائر میباشد. و در این مساله حتی یک صحابه هم با ایشان مخالفت نکردند بلکه از صحابه شآثاری ثابت است که بیانگر آن است که همهی آنها با این قول موافق میباشند. و این درحالی است که جمع کنندهی بین دو نماز، درحقیقت هر دو نماز را به سبب عذر در وقت یکی از آندو میخواند، پس در مورد کسی که بدون عذر نماز صبح را عمدا و عدوانا در وقت ظهر و نماز عصر را در نیمهی شب میخواند، چه میگوییم؟
درحالی که ابوبکر صدیقستصریح نمود که الله متعال این نماز را قبول نمیکند و حتی یک نفر از صحابه هم با ایشان مخالفت نکرد. و الله متعال کسی را که در نماز کوتاهی کرده و آن را ضایع میگرداند، به ویل و غی تهدید کرده است و صحابه که داناترین امت به تفسیر آیه میباشند، گفتند: همانا مقصود از آیه تاخیر نماز از وقتش میباشد، همانطور که حکایت آن گذشت.
شگفتا پروردگارا، کدام کبیره بزرگتر از کبیرهای است که عمل را نابود و تباه میکند و صاحبش را همچون کسی قرار میدهد که مال و اهلش از وی گرفته شده است؟ و اگر تاخیر نماز روز تا شب و تاخیر نماز شب تا روز، بدون عذر از کبائر نباشد، نگرفتن روزهی رمضان بدون عذر و روزهی ماه شوال به جای آن از کبائر نمیباشد.
درحالی که ما میگوییم: بلکه این عمل بعد از شرک به الله متعال بزرگتر از هر کبیرهای میبـاشد و اگر بندهای الله متعال را با هر گناهی غیر از شرک ملاقات کند بـرای وی بهتر است از اینکه عمدا و عدوانا و بدون عذر، نماز روز را به شب و نماز شب را تا روز به تاخیر اندازد.
هشام بن عروه از پدرش از سلیمان بن یسار از مسور بن خرامه روایت میکند([۲۶۷] ) که وی زمانی که عمر بن خطابسضربه خورده بود، همراه ابن عباسسبر ایشان وارد شدند که ابن عباسسگفت: ای امیرالمومنین، نماز؛ عمرسفرمود: براستی هیچ بهرهای از اسلام برای کسی که نماز را ضایع میکند، نیست. سپس درحالی که از زخمش خون جاری بود نماز گزارد.
و اسماعیل بن عَلُیّه از ایوب از محمد بن سیرین روایت میکند([۲۶۸] ) که گفت: با خبر شدم که ابوبکر و عمر م، مردم را تعلیم اسلام میدادند که عبادت الله متعال را کرده و با او چیزی را شریک قرار ندهید و نمازی را که الله متعال فرض کرده در موعد مقرر آن بر پا کنید زیرا در کوتاهی آن هلاکت میباشد.
و محمد بن نصر المروزی میگوید: از اسحاق شنیدم که میگوید: صحیح است که از رسول اللهجروایت شده که تارک نماز کافر است. همچنین رای اهل علم از زمان رسولاللهجتا امروز این بوده که کسی که عمدا و بدون عذر نماز را ترک کند تا اینکه وقتش از بین برود، کافر میباشد. و از بین رفتن وقت این است که نماز ظهر را تا وقت غروب خورشید و نماز مغرب را تا طلوع فجر به تاخیر اندازد؛ و فقط جمع بین اوقات نماز در آنچه ذکر کردیم (ظهر و عصر با هم و مغرب و عشاء با هم) جایز است، چرا که رسول اللهجبین دو نماز در عرفه و مزدلفه و در سفر جمع کرده و یکی را در وقت دیگری خواندهاند([۲۶۹] ).
بنابراین زمانی که رسول اللهجوقت یکی از دو نماز را در حالتی، وقت دیگری قرار دادند و در حالتی وقت نماز دیگر را وقت نماز اولی قرار دادند، به طور کلی در حالت عذر، آن وقت برای دو نماز یک وقت محسوب میشود. همانطور که اگر حائض قبل از غروب خورشید پاک شود، امر شده تا نماز ظهر و عصر را با هم در این وقت بخواند و اگر در آخر شب پاک شده، به خواندن نماز مغرب و عشاء با هم امر شده است([۲۷۰] ).
و درحالی که به نص رسول اللهجنمازی که تا قرار گرفتن خورشید در بین دوشاخ شیطان به تاخیر انداخته شود، نماز منافق است([۲۷۱] )، پس رسول اللهج- که پدر و مادرم به فدایش باد - در مورد کسی که آن را پس از عشاء میخواند، چه میفرمایند؟ براستی الله متعال در سوره نساء آیه ۳۱ میفرماید: ﴿إِن تَجۡتَنِبُواْ كَبَآئِرَ مَا تُنۡهَوۡنَ عَنۡهُ نُكَفِّرۡ عَنكُمۡ سَئَِّاتِكُمۡ﴾«اگر از گناهان كبيرهاي بپرهيزيد كه از آن نهي شدهايد، گناهان صغيره شما را (با فضل و رحمت خود) از شما ميزدائيم.»
بنابراین اگر انسان از کبائری که از آنها نهی شده، اجتناب کند و مداوم نماز صبح را در وقت ظهر و عصر را بعد از عشاء بخواند – بر اساس نظر شما - مورد مغفرت و البته گنه کار نمیباشد و این چیزی است که هیچ احدی بدان سخن نمیگوید.
اما این که میگوید: شگفتا از این ظاهری که چگونه اصلش را نقض کرده؟ وی میگوید: آنچه با اجماع واجب شده جز با اجماع ساقط نمیشود.
در پاسخ گفته میشود: نهایت این کلام آن است که منازع شما، متناقض سخن گفته است که تناقض وی دلیلی بر صحیح بودن سخن شما نیست. و اگر با این استدلال ارادهی استصحاب دارید و اینکه نماز به اجماع بر عهدهی وی میباشد، پس مسئولیت آن جز با اجماع از وی ساقط نمیشود درحالی که این اجماع مفقود است، در پاسخ به شما گفته شده: چه کسی در مورد سقوط نماز از ذمهی شخص با تاخیر آن از وقتش و بری الذمه شدن وی سخن گفته است؟ که هرکس بدان سخن گفته، بطلان آن روشن تر و آشکارتر از آن است که نیازی به دلیل آوردن بر آن داشته باشیم. آنچه منازعین شما میگویند، آن است که: نماز بر ذمهی وی مقرر میباشد، بر وجهی که راهی به سوی ادا و جبران آن جز با بازگشت آن وقت نمیباشد و این محال است. سپس این اجماع را بر اجماعی شبیه آن و یا قویتر از آن عرضه میکنیم، پس میگوییم: مسلمانان اجماع دارند که چنین فردی با ضایع کردن وقت نماز، سرکشی و کوتاهی و تجاوز کرده، که این اجماع جز با اجماعی مثل آن برطرف نمیشود، و این درحالی است که مسلمانان اجماع نکردهاند که گناه و عدوان وی با انجام نماز پس از وقتش از وی برداشته میشود بلکه ممکن است هیچکس بدان سخن نگفته باشد.
آنچه ذکر شد ادلهی دو طرف در مساله بود و برای ما غرضی در ورای آن نبود؛ و در حقیقت کسی که در این مساله، در استناد به کتاب و سنت و اقوال سلف صالح موفقتر و به حق نزدیکتر بود، مشخص گردید. والله المستعان.
۸- اما اگر گفته شود: رسول اللهجدر دو مورد کسی را که روزه را در ماه رمضان عمدا افطار کرده، امر به قضای آن روز کردند، یکی آنکه جماع کرده و دیگری آنکه عمدا استفراغ کرده است.
در سنن([۲۷۲] ) از ابوهریرهسروایت است که گفت: مردی که با همسرش در رمضان جماع کرده بود، نزد رسول الله آمد. و حدیث را ذکر میکند تا اینکه میگوید: پس برای رسول اللهجزنبیلی از خرما که معادل ۱۵صاع بود، آوردند و حدیث را ذکر میکند تا آنجا که رسول اللهجفرمودند: «كُلْهُ أَنْتَ وَأَهْلُ بَيْتِكَ، وَصُمْ يَوْمًا مَكَانَهُ، وَاسْتَغْفَرِ اللهَ» «همهی آن برای تو و خانوادهات میباشد و یک روز به جای آنروز روزه بگیر و از الله متعال طلب مغفرت کن.» و نزد ابن ماجه([۲۷۳] ) این گونه روایت شده که: «وَصُمْ يَوْمًا مَكَانَهُ»«یک روز به جای قضای آنروز روزه بگیر.»
و در سنن و مسند([۲۷۴] ) از ابوهریرهسروایت است که رسول اللهجفرمودند: «مَنْ ذَرَعَهُ الْقَيْءُ وَهُوَ صَائِمٌ فَلَيْسَ عَلَيْهِ قَضَاءٌ، وَمَنِ اسْتَقَاءَ، فَلْيَقْضِ»«کسی که بدون اختیار استفراغ کند، بر وی قضای روزه نیست (و روزهاش باطل میشود) و هرکس عمدا استفراغ کند (روزهاش باطل و) باید روزهاش را قضا کند.» گفته شده این دو حدیت معلل([۲۷۵] ) بوده و ثابت نمیباشد.
اما قصهی فردی که در رمضان جماع کرده بود؛ براستی اصحاب حدیث این روایت را آوردهاند درحالی که هیچیک از آنها این زیاده را روایت نکردهاند و کسی که آن را ذکر کرده حجتی بر آن اقامه نکرده است، زیرا این روایت را عبدالجبار بن عمر الایلی روایت کرده که ائمه وی را تضعیف کردهاند. یحیی بن مَعین میگوید: «لیس بشیء» و حدیثش نوشته نمیشود. و مرة میگوید: ضعیف است. و ابوزرعه و سعدی و نسائی نیز چنین میگویند. و بخاری میگوید: قوی نیست. در نزد وی مناکیر میباشد. ابن عدی میگوید: عموما آنچه از وی روایت شده در آن مخالفت شده و ضعف در روایاتش واضح و آشکار میباشد.
و ائمه اصحاب ابن شهاب همچون مالک و جز ایشان این حدیث را از وی روایت کردهاند که در آن این قول را «صم یوما مکانه»یک روز را به جای آن روزه بگیر، ذکر نکردهاند.
و ابومروان عثمانی از ابراهیم بن سعد از لیث از ابن شهاب از حمید از ابوهریرهسنیز روایت میکند که رسول اللهجبه آن شخص در این قصه فرمودند: «اقض يوما مكانه»«روزی را به جای آن قضایی به جا آور.» و اینچنین از دراوردی از ابراهیم بن سعد از لیث روایت شده است. بیهقی میگوید: نزد ابراهیم، حدیث از زهری بدون این جمله میباشد و حجاج بن ارطاة از ابراهیم بن عامر از ابن مسیب و از زهری از حمید از ابوهریرهسآن را روایت میکند. و حجاج از عمرو بن شعیب از پدرش از جدش روایت کرده که عمرو در آن میگوید: وی را امر فرمودند که روزی را به جای آن قضا کند.
و هشام بن سعد از زهری از ابی سلمه از ابوهریرهسروایت میکند که در آن آمده است: «وصم يوما مكانه واستغفر الله». که هشام در روایتش از ابی سلمه با دیگران مخالفت کرده و حدیث را حمید از ابوهریره و ابن ابی اویس روایت کرده که گفت: پدرم به من گفت که ابن شهاب او را از حمید از ابوهریره با خبر کرده که وی گفت: رسول اللهجفردی را که در رمضان روزه خواری کرده بود، امر کردند که یک روز را به جای آن به عنوان قضایی روزه بگیرد. لیکن این روایت مخالف با روایت اصحاب ابن شهاب میباشد، زیرا آنها این زیاده را ذکر نکردند.
و شافعی میگوید: مالک ما را از عطاء خراسانی از ابن مسیب خبر داده که گفت: بادیهنشینی نزد رسول اللهجآمد، پس از این حدیث را ذکر میکند تا اینکه میگوید، رسول اللهجبه آن بادیه نشین فرمودند:«فصم يوما مكان ما أصبت»«پس روزی را به جای آنچه انجام دادی، روزه بگیر.» و این حدیث مرسل([۲۷۶] ) است. لیکن از مراسیل ابن مسیب میباشد و آن را داود بن ابی هند از عطا روایت کرده که این جمله را ذکر نکرده است. و ابن مسیب عطاء را تکذیب کرده و ابن حبان میگوید: وی حفظش خوب نبود، خطا میکرد و نمیدانست، بنابراین احتجاج به وی باطل میباشد([۲۷۷] ).([۲۷۸] ).
اما حدیث فردی که عمدا استفراغ میکند: و آن اینکه ابـوهریرهساز رسول اللهجروایت می کند که فرمودند: «مَنْ ذَرَعَهُ الْقَيْءُ وَهُوَ صَائِمٌ فَلَيْسَ عَلَيْهِ قَضَاءٌ، وَمَنِ اسْتَقَاءَ، فَلْيَقْضِ»«کسی که بدون اختیار استفراغ کند، بر وی قضای روزه نیست (و روزهاش باطل میشود) و هرکس عمدا استفراغ کند (روزهاش باطل و) باید روزهاش را قضا کند.»
امام ترمذی میگوید: این حدیث حسن غریب میباشد و میگوید: محمد - یعنی امام بخاری - میگوید: آن را محفوظ نمیبینم. و ابوداود میگوید: از احمد بن حنبل شنیدم که گفت: چیزی از آن ثابت نیست. و ترمذی در کتاب العلل میگوید: علی بن حجر روایت کرده که عیسی بن یونس از هشام بن حسان از ابن سیرین ار ابوهریرهساز رسول اللهجروایت کرده که فرمودند: «مَنْ ذَرَعَهُ الْقَيْءُ وَهُوَ صَائِمٌ فَلَيْسَ عَلَيْهِ قَضَاءٌ، وَمَنِ اسْتَقَاءَ، فَلْيَقْضِ». ترمذی میگوید: از ابوعبدالله محمد بن اسماعیل بخاری در مورد این حدیث سوال کردم که آن را جز از طریق عیسی بن یونس از هشام بن حسان از ابن سیرین از ابوهریره، نمیشناخت و آن را محفوظ نمیدانست. میگوید: و یحیی بن کثیر از عمر بن حکیم روایت کرده که ابوهریره، استفراغ را باطل کنندهی روزه نمیدانست.
و بر فرض صحت حدیث([۲۷۹] ) هم در آن حجتی نیست، زیرا مقصود آن فرد معذوری است که به جایز بودن استفراغ برای خود معتقد میباشد یا مریضی است که نیاز به استفراغ دارد که استفراغ میکند. چرا که بطور عادی استفراغ کردن به سبب عذر میباشد وگرنه هیچ عاقلی بدون نیاز تصمیم به استفراغ نمیگیرد. بنابراین شخصی که استفراغ میکند درحقیقت با این عمل مداوا میکند همانطور که با خوردن دارو و دوا مداوا میکند و این گونه روزه خوردن و افطار کردن در رمضان است که قضایش از صاحب آن قبول میشود و یا اینکه اتفاقا بر قضای آن امر میشود.
فقها در مورد فردی که در روز رمضان جماع کرده و کفاره داده، اختلاف کردهاند که آیا بر وی واجب است که علاوه بر پرداختن کفاره، روزی را به جای آن روز که افطار کرده، روزه بگیرد؟ که در این مورد سه قول نزد علما میباشد، که از امام شافعی هم هر سه قول روایت شده، که عبارتند از: بر وی واجب میشود. بر وی واجب نمیشود. و قول سوم اینکه: اگر کفاره را با آزاد کردن برده یا خوراندن داده است، بر وی روزهی قضایی واجب است و اگر کفاره آن را با روزه گرفتن داده، قضای آن روز بر وی واجب نمیباشد.
[۲۵۲] أخرجه مسلم في المساجد (۵۷۲)جزء من حديث في السهو في الصلاة. [۲۵۳] أخرجه مسلم (۶۸۴). [۲۵۴] البخاري (۱۹۳۳) ومسلم (۱۱۵۵)كلاهما في الصوم. [۲۵۵] قاضی میگوید: ظاهر این کلام بیانگر آن است که امام احمد از صحت اجماع منع کردهاند درحالی-که این سخن ایشان بر ظاهرش حمل نمیشود، بلکه این کلام را تنها به سبب ورع و زهد گفتهاند، زیرا ممکن است کسی که در مساله ای ادعای اجماع میکند، در واقع خلاف موجود در آن مورد بدو نرسیده باشد و یا اینکه این سخن را در حق کسی گفتند که از خلاف سلف آگاهی ندارد و با این وجود ادعای اجماع میکند. چرا که ایشان در روایت عبدالله و ابی الحارث به صحت اجماع تصریح کرده و در روایت حسن بن ثواب ادعای اجماع کردهاند بدین گونه که امام احمد به تکبیرگفتن از صبح روز عرفه تا پایان ایام تشریق معتقد بودند، بدیشان گفته شد: استنادتان در این زمینه بر چیست؟ فرمود: به اجماع عمر و علی و عبدالله بن مسعود و عبدالله بن عباس. (المستدرک علی مجموع الفتاوی۲/۱۱۴). و نصوص رسول الله در نزد امام احمد بن حنبل و سایر ائمه حدیث جلیلتر از آن بود که توهم اجماعی را که برخواسته از عدم علم به خلاف بود، بر آن مقدم کنند و اگر این جایز بود، قطعا نصوص تعطیل گشته و برای هرکس که قول مخالف در مساله ای را نمیدانست، جایز بود که در آن مورد، جهلش را بر آنچه که از نصوص با وی مخالف است، مقدم کند. درواقع ادعای این نوع اجماع همان چیزی بوده که امام احمد و شافعی آن را انکار کردند نه آنچه که برخی از مردم گمان میکنند که ایشان وجود اجماع را بعید و نامحتمل دانستهاند. (اعلام الموقعین عن رب العالمین۱/۲۴). (مترجم) [۲۵۶] تعظيم قدر الصلاة (۱۰۷۸). [۲۵۷] أحمد (۹۰۱۴) وأبوداود (۲۳۹۶) والترمذي (۷۲۳) وابن ماجه (۱۶۷۲) كلهم في الصوم وإسناده غريب كما في المجموع ۶/۳۲۹ وقال الترمذي عقبه: لا نعرفه إلا من هذا الوجه وسمعت محمدا (البخاري) يقول: ابوالمطوس اسمه يزيد بن المطوس ولا أعرف له غير هذا الحديث وذكر المنذري في الترغيب والترهيب۲/۱۰۸عن ابن حبان أنه لايجوز الاحتجاج بما انفرد به. والله أعلم. [۲۵۸] البخاري في الأيمان والنذور (۶۶۹۹) والاعتصام (۷۳۱۵). [۲۵۹] مسلم (۱۱۴۸) وبخاري (۱۹۵۲). [۲۶۰] أبوداود (۳۳۰۸). [۲۶۱] المسند (۱۶۱۲۵) والنسائي في المناسك الحج (۲۶۳۸). [۲۶۲] البخاري (۱۸۵۳) ومسلم (۱۳۳۴) والنسائي (۲۶۳۳) وجامع الأصول۳/۴۲۰. [۲۶۳] الدارقطني (۲۶۰۹). [۲۶۴] هرکس رکعتی از نماز صبح را قبل از طلوع خورشید، دریابد، نماز صبح را نیز دریافته است و هر کس يک رکعت از نماز عصر را قبل از غروب خورشيد دريابد، نماز عصر را دريافته است. [۲۶۵] أخرجه مسلم في صلاة المسافرين (۷۰۵) وبمعناه البخاري في المواقيت (۵۴۳). [۲۶۶] المسند (۱۹۹۶) وعزاه الهيثمي في مجمع الزوائد ۱/۳۲۲ للطبراني في الأوسط وفيه كثير بن يحيى وهو ضعيف. [۲۶۷] الدارقطني (۱۷۵۰) وابن سعد۳/۳۵۰ ومحمد بن نصر في تعظيم قدر الصلاة (۹۲۵) والسنن الكبرى للبيهقي (۱۶۷۳). [۲۶۸] بهذا السياق محمد بن نصر في تعظيم قدر الصلاة (۹۳۲) وعبدالرزاق في المصنف (۵۰۱۳). [۲۶۹] الجمع في عرفة، أخرجه البخاري في الحج (۱۶۶۲) والحج في المزدلفه (۱۶۷۲) ومسلم في الحج (۱۲۸۸). [۲۷۰] قول محمد بن نصر هذا في تعظيم قدر الصلاة (۹۹۰). [۲۷۱] مسلم في المساجد ومواضع الصلاة (۶۲۲). [۲۷۲] السنن الكبرى للبيهقي (۸۰۶۱). [۲۷۳] ابن ماجه (۱۶۷۱) وأبوداود (۲۳۹۳) والدارقطني (۲۲۴۱). [۲۷۴] المسند (۱۰۴۶۳) والترمذي (۷۲۰) وأبوداود (۲۳۸۰) وابن ماجه (۱۶۷۶) وابن حبان (۳۵۱۸) وأعله البخاري وأحمد كما في نصب الراية۲/۴۴۸ وصحح الألباني في الإرواء (۹۲۳) وصحيح الجامع (۶۲۴۳). [۲۷۵] حييث معلل به حديثي ميگويند كه درآن برعلتی قادحه و زیان آور به صحتش، اطلاع و آگاهی یافته شود که از ارزش و اعتبار حدیث کاسته و صحت آن را زیر سوال میبرد، درحالیکه بر حسب ظاهر، آن حدیث خالی از عیب و نقص میباشد. و در ظاهر حدیث اثری از آن علت به چشم نمیخورد و به تعبیری دقیق تر، معلل حدیثی است که راوی آن از لحاظ رفع و وقف و اتصال و انقطاع و داخل کردن حدیثی در حدیث دیگر دچار اشتباه شده باشد ولی در ظاهر، حدیث او از همهی عیوب و نقائصی که به صحت حدیث ضرر میرساند، سالم باشد. اما محدثین باریک بین و اهل تخصص در علم حدیث بتوانند عیبهای پنهانی این حدیث را ظاهر نموده و آن را به نقد کشند و براستی این قسم از مشکلترین و پیچیدهترین انواع علم الحدیث درایتی میباشد. به نقل از کتاب درآمدی بر علوم حدیث ص۱۶۷. (مترجم) [۲۷۶] حدیث مرسل به حدیثی میگویند که سقوط راوی در بین تابعی و رسول الله صورت گیرد. صورت حدیث مرسل اینگونه است که تابعی بگوید: در حضور پیامبر فلان کار اتفاق افتاد یا اینکه بگوید رسول الله فرمودند. که در این میان راوی صحابی در بین تابعی و پیامبر حذف شده باشد. دراصل حدیث مرسل به دو دلیل، حدیثی ضعیف و مردود به شمار میآید: یکی به جهت فقدان شرطی از شرایط قبول وصحت حدیث به نام شرط «اتصال سند» چرا که در چنین حدیثی یک راوی از اسناد حدیث حذف شده است و دیگری به جهت بی اطلاع بودن از حالات راوی محذوف، چرا که در چنین صورتی این احتمال وجود دارد که راوی محذوف غیر صحابی باشد و در این صورت این احتمال میرود که آن راوی (غیر صحابی) فردی ضعیف و معیوب باشد؛ ولی علما و محدثین در حکم مرسل و استناد و احتجاج جستن بدان، با یکدیگر اختلاف نظر دارند. چرا که این نوع از انقطاع راوی در حدیث مرسل با هر نوع انقطاع دیگر در سند حدیث تفاوت دارد، چون راوی که در حدیث مرسل غالبا ساقط میشود، صحابی است، و چنانکه همه میدانند، تمامی صحابه عادل هستند که جهالت و نادانی نسبت به اسم آنها زیانی به صحت حدیث وارد نمیکند. خلاصهی اقوال علما درباره حجیت حدیث مرسل سه قول است که عبارتند از: الف) در نزد جمهور محدثین و تعداد بی شماری از صاحب نظران اصولی و فقهی، حدیث مرسل، حدیثی ضعیف و مردود به شمار میآید و دلیل این گروه از علما و صاحب نظران اسلامی بی اطلاع بودن از حاات راوی محذوف میباشد چرا که در این صورت این احتمال وجود دارد که راوی محذوف غیر صحابی باشد و در این صورت این احتمال میرود که آن راوی غیر صحابی فردی ضعیف و معیوب باشد. زیرا فقط صحابه عادل و وارسته و انسانهای ثقه و مورد اعتماد - به طور کلی - هستند.) در نزد ائمهی سه گانه - امام ابوحنیفه، مالک و در روایت مشهور از امام احمد - و گروهی از علما و صاحب نظران اسلامی، حدیث مرسل، حدیثی صحیح تلقی میشود که بدان استناد و احتجاج میگردد، البته به شرط اینکه حدیث مرسل از جانب کسی باشد که خودش ثقه و مورد اعتماد است و عادتا و یا به تصریح خود وی، مشخص شده باشد که جز از راویان ثقه، حدیث نقل نمیکند. ودلیل این گروه از علما در این زمینه اینست که تابعی ثقه برای خود روا نمیدارد تا «قال رسول الله» بگوید، مگر زمانی که آن حدیث را از فردی ثقه و مورد اعتماد بشنود. ج) در نزد امام شافعی و برخی از علما، حدیث مرسل با مراعات شرایطی صحیح و پذیرفتنی است و این شرایط قبول حدیث مرسل چهار شرط است که سه شرط مربوط به راوی ارسال کننده و یک شرط آن مربوط به حدیث مرسل میباشد. که عبارتد از: ۱- حدیث مرسل از جانب کبار تابعین باشد. (مانندعبیدالله بن عدی بن خیار، سپس سعید بن مسیب و امثال اینها). ۲- هرگاه ارسال کننده نام کسی را برد که حدیث را از او ارسال نموده است، باید نام فردی ثقه و مورد اعتماد را ببرد. ۳- هرگاه حافظان معتمد و معتبر حدبث، در روایت حدیث با او شریک شدند، نباید مخالف او، حدیث را نقل کنند و با او به مخالفت بپردازند. ۴- اینکه به این سه شرط پیشین یکی از شرایط ذیل ملحق شود: الف) حدیث مرسل از طریقی دیگر به طور مسند روایت و تقویت شده باشد. ب) یا اینکه حدیث مرسل از طریقی دیگر به طور مرسل روایت شده باشد، اینگونه که حدیث را فردی دیگر از غیر رجال مرسل اول روایت و ارسال کرده باشد. ج) حدیث مرسل موافق قول صحابی باشد. د) یا اینکه بیشتر اهل علم به حکم حدیث مرسل فتوا داده باشند. رجوع شود به کتاب درآمدی بر علوم حدیث ص۱۱۵-۱۲۱. [۲۷۷] احتج به الشافعية على وجوب القضاء كما في المجموع۳/۷۱ وقال الإمام النووي: رواه البيهقي بإسناد جيد. وأورد له الحافظ ابن حجر في تلخيص الحبير۲/۲۱۹عدة طرق مرسلة ومرفوعة. [۲۷۸] باید گفت که ثبوت قضا برای کسی که در رمضان به سبب مجامعت افطار کرده، ضعیف میباشد و براستی بخاری و مسلم این حدیث را بدون زیاده [وصم یوما مکان ما اصبت] تخریج کردهاند و این زیاده ضعیف بوده و ثابت نمیباشد. انظر مجموع الفتاوی۲۲/۴۰، و نصب الرایة۲/۴۵۳ و التلخیص۲/۲۱۹. به نقل از صحیح فقه السنة. (مترجم) [۲۷۹] قلت: صحح الحديث ابن حبان (۹۰۷) من الموارد والحاكم۱/۴۲۷ والدارقطني۲/۱۸۴وقال: رواته ثقات كلهم.