استدلال به اجماع صحابه بر کفر تارک نماز:
و اما اجماع صحابه، ابن زنجویه میگوید([۱۳۴] ): عمر بن ربیع روایت کرده که یحیی بن ایوب از یونس از ابن شهاب روایت کرده که گفت: عبیدالله بن عبدالله بن عتبة برایم روایت کرده که عبدالله بن عباس او را خبر داده: زمانی که عمر بن خطابسدر مسجد ضربه خورد، نزد ایشان آمدند. ابن عباسسمیگوید: من و گروهی که همراه من در مسجد بودند او را حمل کردیم تا اینکه ایشان را وارد خانه اش کردیم. میگوید: پس عمر بن خطابس، عبدالرحمن بن عوفسرا امر کرد تا بر مردم نماز بگزارد. ابن عباسسمیگوید: زمانیکه به خانه عمرسوارد شدیم، از هوش رفت، پیوسته بیهوش بود تا اینکه چهرهاش درخشید و به هوش آمده و گفت: آیا مردم نماز گزاردند؟ گفتیم: آری نماز گزاردند. پس فرمود: «لَا إِسْلَامَ لِمَنْ تَرَكَ الصَّلَاةَ»«برای کسی که نماز را ترک میکند، اسلامی نیست.» و در روایتی دیگر آمده که فرمود: «لَاحَظَّ فِي الْإِسْلَامِ لِمَنْ تَرَكَ الصَّلَاةَ»«برای کسی که نماز را ترک کند، هیچ بهرهای در اسلام نیست.» پس از این خواست تا وضو بگیرد و وضوگرفته و نماز گزارد.
عمر بن خطابساین جمله را در حضور جمعی از صحابه گفت و هیچ کس این مساله را بر او انکار نکرد و نظیر چنین سخنانی از معاذ بن جبل و عبدالرحمن بن عوف و ابوهریره شروایت شده است و صحابهای که در این مساله خلاف آنها چیزی گفته باشد، دانسته نشده است.
و حافظ عبدالحق الاشبیلی در کتابش در باب نماز میگوید: عدهی زیادی از صحابه و کسانی پس از ایشان به سوی تکفیر کسی که نماز را عمدا ترک کند تا اینکه وقتش خارج شود، رفتهاند. از جمله: عمر بن خطاب، معاذ بن جبل، عبدالله بن مسعود، ابن عباس، جابر، ابودرداء شو همچنین از علی بن ابی طالبسروایت شده است. اینها از صحابه بودند، اما جز اینها احمد بن حنبل، اسحاق بن راهویه، عبدالله بن مبارک، ابراهیم نخعی، حکم بن عیینه، ایوب سختیانی، ابوداود طیالسی، ابوبکر بن ابی شیبه و ابوخیثمه زهیر بن حرب، قائل به تکفیر تارک نماز میباشند.
کسانی که از تکفیر تارک نماز منع میکنند، گفتند: واجب است احادیثی که بر کفر تارک نماز دلالت میکند و احادیث شبیه آن به کفر نعمت و نه کفر جحود و انکار حمل شود همانگونه که در احادیث زیر لفظ کفر به کار رفته شده بر کفر اصغر حمل میشود:
رسول اللهجفرمودند([۱۳۵] ): «مَنْ تَعَلَّمَ الرَّمْيَ ثُمَّ تَرَكَهُ كَانَتْ نِعْمَةً يَكْفُرُهَا»«هرکس تیراندازی را یاد بگیرد، سپس آن را ترک کند، به نعمتی کفر ورزیده است.»
و فرمودند([۱۳۶] ): «لاَ تَرْغَبُوا عَنْ آبَائِكُمْ، فَإِنَّهُ كُفْرٌ بِكُمْ» «از پدرانتان روی برنگردانید (که ادعا کنید فرزند کسی دیگر میباشید) چرا که این (نسبت دادن به غیر پدر) کفر شماست.»
و فرمودند([۱۳۷] ): «كُفْرٌ بِامْرِئٍ ادِّعَاءُ نَسَبٍ لَا يَعْرِفُهُ، أَوْ جَحْدُهُ، وَإِنْ دَقَّ»«ادعای نسب کردن شخص به کسی که وی را نمیشناسد، یا اینکه او را انکار کرده و از وی برائت میجوید، هرچند ادعایی بیاهمیت و ضعیف است، کفر میباشد.»
و فرمودند([۱۳۸] ): «سِبَابُ المُسْلِمِ فُسُوقٌ، وَقِتَالُهُ كُفْرٌ»«دشنام دادن مسلمان فسق و جنگیدن با او کفر میباشد.»
و فرمودند([۱۳۹] ): «مَنْ أَتَى حَائِضًا، أَوِ امْرَأَةً فِي دُبُرِهَا، أَوْ كَاهِنًا، فَقَدْ كَفَرَ بِمَا أُنْزِلَ عَلَى مُحَمَّدٍ». «هرکس با زنی حائضه یا با زنی از راه پشت نزدیکی کند و یا اینکه نزد کاهنی برود (و او را در آنچه میگوید، تصدیق کند) درحقیقت به آنچه بر محمد نازل شده کفر ورزیده است.»
و فرمودند([۱۴۰] ): «مَنْ حَلَفَ بِغَيْرِ اللهِ فَقَدْ كَفَرَ»«هرکس به غیرالله سوگند یاد کند، در حقیقت کفر ورزیده است.»
و فرمودند([۱۴۱] ): «اثْنَتَانِ فِي النَّاسِ هُمَا بِهِمْ كُفْرٌ: الطَّعْنُ فِي النَّسَبِ وَالنِّيَاحَةُ عَلَى الْمَيِّتِ»«دو عادت در بين مردم وجود دارد كه كفر محسوب ميشوند: يكي طعن در نژاد و ديگري گريه و زاري و نوحه خواني بر مرده.»
و نظیر این احادیث زیاد میباشد. همچنین منع کنندگان از تکفیر تارک نماز میگویند: رسول اللهجایمان را از زناکار و دزد و شراب خوار([۱۴۲] ) و کسی که خود را به غیر از پدر اصلیاش نسبت میدهد([۱۴۳] )، نفی کردهاند.
درحالی که زایل شدن اسم ایمان از ایشان، کفر جحود و انکار و خلود در آتش را واجب نمیکند. بنابراین، کفری که در مورد تارک نماز ذکر شده از این قبیل است و مقصود از آن کفر جحود نبوده و موجب ماندگاری و خلود در جهنم نمیشود.
رسول اللهجفرمودند([۱۴۴] ): «لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا أَمَانَةَ لَهُ»«كسي كه امانت دار نيست، ايمان ندارد.» در این حدیث ایمان از کسی که امانت دار نیست نفی شده است درحالی که ترک ادای امانت موجب کافر شدن وی نشده و کفری نیست که او را از دین خارج کند.
و از این قبیل است قول ابن عباسسدر مورد آیه ۴۴ سوره مائده: ﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٤٤﴾«و (بدانيد كه) هركس برابر آن چيزي حكم نكند كه خداوند نازل كرده است، او و امثال او بي گمان كافرند.»
ابن عباسسمیگوید: منظور از آن کفری نیست که مردم به سوی آن میروند (کفر اکبر). و طاووس گفته است: از ابن عباسسدر مورد این آیه پرسیده شد، پس گفت: این عمل کفر است، لیکن این کفر به مانند کفر به الله و ملائکه و کتب آسمانی و پیامبرانش نیست. همچنین گفت: کفری است که موجب خروج از دین نمیشود([۱۴۵] ). و سفیان بن جریج از عطا روایت میکند که گفت: آن کفری غیر از کفر (اکبر) میباشد و ظلمی غیر از ظلم (اکبر) است و فسقی غیر از فسق (اکبر) میباشد([۱۴۶] ).
[۱۳۴] مالك في الطهارة۱/۳۹-۴۰ وابن سعد في الطبقات۳/۳۵۰-۳۵۱ والآجري في الشريعة (۱۳۴) ومحمد بن نصر في تعظيم قدر الصلاة (۹۲۳) ومابعده. [۱۳۵] بهذا اللفظ: سعيد بن منصور (۲۴۵۰)، أبوداود (۲۵۱۳) كلاهما من كتاب الجهاد والنسائي (۳۵۷۸) وأخرجه مسلم في الإمارة (۱۹۱۹) بلفظ [...فليس منا] [۱۳۶] البخاري من حديث طويل في الحدود (۶۸۳۰) وبلفظ غريب في الفرائض (۶۷۶۸) ومسلم في الإيمان (۶۲). [۱۳۷] من حديث أبي عمرو رضي الله عنه، المسند (۷۰۱۹) وابن ماجه في الفرائض (۲۷۴۴) وفي زوائده صحيح والطبراني كما في مجمع الزوائد۱/۹۷. وأخرجه البزار (۱۰۴) والدارمي (۲۸۶۳) (۲۸۶۶) من حديث أبي بكر وفي نقل المصنف اختلاف يسير في اللفظ. [۱۳۸] البخاري (۴۸) ومسلم (۶۴) كلاهما في الإيمان. [۱۳۹] المسند (۹۲۹۰) والترمذي في الطهارة (۱۳۵) وأبوداود في الطب (۳۹۰۴) وابن ماجه في الطهارة (۶۳۹) والنسائي في عشرة النساء (۱۳۰). [۱۴۰] رواه الحاكم في صحيحه بهذا اللفظ، المستدرك (۴۵) وصححه، والترمذي (۱۵۳۵) وحسنه. وأبوداود (۳۲۵۱) وابن حبان موارد (۱۱۷۷) ثلاثتهم في الأيمان والنذور. والمسند (۴۹۰۴). [۱۴۱] مسلم في الإيمان (۶۷). [۱۴۲] همانطور که در حدیث آمده است: «لا يزني الزاني حين يزني و هو مؤمن، و لا يشرب حين يشرب و هو مؤمن...] زناكار موقع زنا، ايمان كامل ندارد، شراب خوار موقع شراب خواري و... أخرجه البخاري في المظالم (۲۴۷۵) ومسلم في الإيمان (۵۷). [۱۴۳] در حدیث آمده که: «لَيْسَ مِنْ رَجُلٍ ادَّعَى لِغَيْرِ أَبِيهِ وَهُوَ يَعْلَمُهُ إِلَّا كَفَرَ] هرکسي در حالي که پدرش را ميشناسد، خودش را به غير از پدرش نسبت دهد، کفر ورزيده است. أخرجه مسلم في الإيمان (۶۱). [۱۴۴] المسند (۱۲۳۸۳)، وأبويعلى (۲۸۵۶) والبزار (۱۰۰) والسنن الكبرى للبيهقي (۷۲۸۱) وانظر مجمع الزوائد۱/۹۶ فله شواهد. [۱۴۵] شیخ الاسلام ابن تیمیه در اقتضاءالصراط المستقیم لمخالفة أصحاب الجحیم (۱/۲۰۸) میگوید: کفری که مُعرف به الف و لام باشد، غالبا جز به کفر اکبر حمل نمیشود همچون این فرمودهی الله متعال در مورد کسانی که به غیر آنچه الله متعال نازل کرده حکم میکنند: ﴿فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٤٤﴾و آنچه که از ابن عباس در مورد این آیه وارد شده که میگوید: این کفر، کفری غیر از کفر (اکبر) میباشد (کفردون کفر)، که حاکم در مستدرک (۲/۳۱۳) از طریق هشام بن حجیر از طاووس از ابن عباس روایت کرده، از وی ثابت نیست. چرا که احمد و یحیی بن مَعین هشام را ضعیف دانستهاند. علاوه براین، در این مورد خلاف این قول نیز از وی روایت شده است. عبدالرزاق در تفسیرش از معمر از ابن طاووس از پدرش روایت میکند که از ابن عباس در مورد این آیه سوال شد: ﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٤٤﴾ابن عباس گفت: آن کفر است. که این قول از ابن عباس محفوظ میباشد، یعنی آیه در اطلاق خود باقی است و اطلاق آیه بر این دلالت دارد که مقصود از کفری که ابن عباس بدان تصریح کرده کفر اکبر میباشد. چگونه به اسلام کسی که شرع را کنار گذاشته و آن را ترک میکند و بلکه آن را با آراء یهود و نصاری و مشابه آنها تغییر داده و شرع را تبدیل کرده و ماهیت آن را عوض میکند، حکم میشود؟ با وجودی که علاوه بر اینکه این عمل وی، تبدیل شرع نازل شده میباشد، اعراض و روی گردانی از شرع مطهر که خود کفری مستقل است، میباشد. اما آنچه ابن جریر در تفسیرش از ابن عباس روایت کرده که گفته: (ليس کمن کفر بالله واليوم الآخر و بکذا و کذا) «این کفر همچون کفر به الله متعال و روز قیامت و کفر به چنین و چنان نیست» مراد از آن این نیست که حکم به غیر ماانزل الله کفراصغر یا کفر دون کفر است. و هرکس این فهم را از قول ابن عباس داشته باشد، بر او لازم است که دلیل بیاورد و بر گمانش اقامهی برهان کند. در صورتی که ظاهر کلام ابن عباس بیانگر آن است که: کفر اکبر مراتب متفاوتی دارد که بعضی از آنها نسبت به بعضی دیگر شدیدتر میباشد. بنابراین کفر به الله متعال و ملائکه و روز قیامت شدیدتر از کفر حاکمی است که به غیر ماانزل الله حکم میکند و ما هم اینچنین میگوییم: براستی کفر حاکمی که به غیرماانزل الله حکم میکند، خفیفتر از کفر کسی است که به الله متعال و ملائکه و... کفر ورزیده است. و این بدان معنی نیست که این حاکم مسلمان است و کفرش، کفری اصغر است، هرگز، بلکه این حاکم به دلیل ترک کردن و کنار گذاشتن شرع الله متعال از دین خارج میباشد. و ابن کثیر در این مورد اجماع را نقل کرده است. بنگر: البداية والنهاية (۱۳/۱۱۹). [به نقل از شرح نواقض اسلام، سلیمان بن ناصر العلوان] (مترجم). [۱۴۶] انظر في تخريج هذه الآثار: المستدرك۲/۳۱۳ والطبري عند تفسير الآية.