دوست داری در قیامت در کاروان امام حسین باشی

فهرست کتاب

گریه‌ی مستحب نزد الله تعالی

گریه‌ی مستحب نزد الله تعالی

گریه کردن از ترس الله تعالی همان گریه‌ی مستحب است و در دین امری پسندیده و مطلوب می‌باشد؛ نصوص واضح و روشن قرآن کریم فروتنان را مورد ستایش قرار داده است و این صفت صادقین است که قلب‌های آن‌ها به خالق و رازق‌شان وابسته است؛ الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَيَخِرُّونَ لِلۡأَذۡقَانِ يَبۡكُونَ وَيَزِيدُهُمۡ خُشُوعٗا۩١٠٩[الإسراء: ١٠٩] «و بر چهره‌ها فرو می‌افتند و می‌گريند و بر تواضع آنان می‌افزايد». و اینکه می‌فرماید: ﴿أَفَمِنۡ هَٰذَا ٱلۡحَدِيثِ تَعۡجَبُونَ٥٩ وَتَضۡحَكُونَ وَلَا تَبۡكُونَ٦٠ وَأَنتُمۡ سَٰمِدُونَ٦١[النجم: ٥٩-٦١] «آيا از اين گفتار قرآن تعجب می‌كنيد و می‌خنديد، اما به حال خود گريه نمی‌كنيد؟! و پيوسته در غفلت و هوسرانی به سر می‌بريد؟». پس بر اساس مدلول آیه، گریه کردن برای الله تعالی و ترس از او در اولویت قرار دارد نه خندیدن.

جمهور مفسرین در مورد این بخش از آیه: ﴿وَأَنتُمۡ سَٰمِدُونَ٦١ می‌گویند: یعنی از آنچه در آن پند و عبرت است غافلید و از آیات الهی روی می‌گردانید. این آیه‌ی صریح، در مورد کفار قریش نازل شد، آن هنگام که پیامبر رحمت و هدایت  ج آیات الله تعالی را بر آنان خواند تا راه مستقیم را در پیش گیرند، اما پاسخ آنان استهزاء، خنده، اعراض و روی‌گردانی بود، درنتیجه الله تعالی آن‌ها را مورد عتاب و سرزنش قرار داد که درواقع این عتاب و سرزنش ربانی شامل تمامی کسانی می‌شود که راه همانان را پیش می‌گیرند و از آیات الله تعالی در هر زمان و مکانی روی می‌گردانند.

هیچکس نمی‌تواند گریه‌ی انسان‌هایی را که برای الله تعالی خاشع و فروتن هستند، انکار نماید، بلکه هر مسلمانی آرزو دارد همانند آن‌ها باشد، چرا نه، درحالی‌که این انسان‌های فروتن در کتاب الله تعالی تدبر می‌نمایند، در نتیجه قلب‌های آن‌ها پاک، نرم و صیقل یافته است، آن‌ها شیرینی ایمان به پروردگار را در قلب‌های خود احساس می‌کنند، چیزی که جز عده‌ی کمی از مردم آن را احساس نمی‌کنند؛ جای تعجب نیست، کتاب الله تعالی شایسته‌تر است که در هنگام تلاوتش خشوع و فروتنی صورت گیرد، زیرا این کلام، کلام الله تعالی است که همه‌ی انسان‌ها را مخاطب قرار داده است؛ پاک و منزه است خداوندی که می‌فرماید: ﴿لَوۡ أَنزَلۡنَا هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ عَلَىٰ جَبَلٖ لَّرَأَيۡتَهُۥ خَٰشِعٗا مُّتَصَدِّعٗا مِّنۡ خَشۡيَةِ ٱللَّهِۚ وَتِلۡكَ ٱلۡأَمۡثَٰلُ نَضۡرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ يَتَفَكَّرُونَ٢١[الحشر: ٢١] «اگر اين قرآن را بر کوهی نازل می‌کرديم همانا آن را از ترس خدا متواضع و فروتن و از هم پاشيده می‌ديدی و اين مثال‌ها را برای مردمان بيان می‌داريم تا که ايشان بينديشند».

اگر تنها در این آیه بیندیشیم، گریان، خاشع و فروتن خواهیم گشت و به اذن الله تعالی قلب‌های‌مان مملو از ایمان راست و خالص می‌گردد.

آیا تا بحال با خود اندیشیده‌ای و از قلب خود تعجب کرده‌ای که چرا هنگام تلاوت آیات الهی فروتن نمی‌گردی و از چشمانت اشک جاری نمی‌گردد؟ علت آن نیندیشدن و عدم تدبر در قرآن و ترک نمودن آن می‌باشد.

در سنت نبوی نیز احادیث صحیح بسیاری در فضل و ثنای گریه کردن از ترس الله تعالی وارد شده است، از جمله رهنمود نبوی  ج در مورد هفت گروهی که در روز قیامت زیر سایه‌ی عرش خداوند قرار می‌گیرند، یکی از این هفت گروه: «وَرَجُلٌ ذَكَرَ اللَّهَ خَالِيًا فَفَاضَتْ عَيْنَاهُ»[١٣]: «مردی است که الله تعالی را در خلوت یاد کند و اشک از چشمانش جاری شود».

آثار بسیار زیادی در مورد گریه‌ی سلف صالح وارد شده است؛ آن‌ها چنان بودند که اگر می‌گریستند، بخاطر پروردگارشان و ترس از عذاب و خشم خداوند متعال و امید به رحمت، عفو، گذشت و غفران او بود و اگر خوشحال بودند، بخاطر پروردگارشان و عبودیت کامل برای الله متعال بوده است.

الله تعالی آیات وعید را برای مردم نازل کرد تا اینکه تقوا پیشه نمایند و از خداوند متعال بترسند، الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَكَذَٰلِكَ أَنزَلۡنَٰهُ قُرۡءَانًا عَرَبِيّٗا وَصَرَّفۡنَا فِيهِ مِنَ ٱلۡوَعِيدِ لَعَلَّهُمۡ يَتَّقُونَ أَوۡ يُحۡدِثُ لَهُمۡ ذِكۡرٗا١١٣[طه: ١١٣] «و بدين‌سان آن را قرآنی عربی نازل کرديم و در آن بيم دادن و ترساندن را به (شيوه‌هايی گوناگون) بازگو کرديم، تا بپرهيزند يا باعث يادآوری و بيداری ايشان شود».

ای کسی که بر نجات یافتگان گریه می‌کنی و خود را فراموش کرده‌ای، اکنون اندکی از آیات وعید را برایت ذکر می‌کنم، آیاتی که نمی‌توانی آن‌ها را انکار نمایی، زیرا این آیات حقایقی است که چه بخواهیم و چه نخواهیم اتفاق خواهند افتاد، پس آنکه در این آیات تفکر کند و از آخرت بترسد، با آنانی خواهد بود که خداوند متعال در موردشان فرموده است: ﴿وَٱلَّذِينَ هُم مِّنۡ عَذَابِ رَبِّهِم مُّشۡفِقُونَ٢٧ إِنَّ عَذَابَ رَبِّهِمۡ غَيۡرُ مَأۡمُونٖ٢٨[المعارج: ٢٧-٢٨] «و کسانی که از عذاب پروردگارشان بيمناک و ترسناکند بی‌گمان عذاب پروردگارشان ايمنی ناپذير است». و می‌فرماید: ﴿وَلِمَنۡ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِۦ جَنَّتَانِ٤٦[الرحمن: ٤٦] «و کسی‌که از ايستادن (در حضور) پروردگارش ترسيده باشد دو باغ دارد».

با آنانی نخواهد بود که الله تعالی ایشان را نکوهش‌ کرده است؛ کسانی که الله تعالی در مورد آن‌ها می‌فرماید: ﴿كَلَّاۖ بَل لَّا يَخَافُونَ ٱلۡأٓخِرَةَ٥٣[المدثر: ٥٣] «چنين نيست بلکه از آخرت پروايی ندارند». و نیز می‌فرماید: ﴿فَكَيۡفَ تَتَّقُونَ إِن كَفَرۡتُمۡ يَوۡمٗا يَجۡعَلُ ٱلۡوِلۡدَٰنَ شِيبًا١٧[المزمل: ١٧] «پس اگر کفر ورزيد از روزی که کودکان را پير می‌گرداند چگونه ايمن خواهيد شد؟!».

مراد از روز در این آیه، روز قیامت است و اینکه کودکان در آن روز پیر می‌شوند، کنایه از شدت هول و ترس آن روز است نه بیان طول آن؛ چنانکه اغلب مفسرین گفته‌اند؛ موهای سر این کودکان به سبب هول و هراس روز قیامت سپید می‌شود.

تدبر و اندیشه‌ی درست در آیه‌ی سابق که ما را وا می‌دارد خاشعانه روی به الله نماییم و گریه کنیم، این است که از خود بپرسیم: اگر حال کودکان در این روز اینگونه باشد و موهای سرشان از ترس آن روز سپید می‌شود، حال و وضع ما که سال‌ها زندگی کرده‌ایم و گناهان بسیاری مرتکب شده‌ایم و خداوند بر آنان آگاه است، چگونه خواهد بود؟!!

از جمله آیات متعدد ترهیب که خداوند متعال نازل کرده است تا تقوای الهی پیشه کنیم و از او بترسیم، این آیات است:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمۡۚ إِنَّ زَلۡزَلَةَ ٱلسَّاعَةِ شَيۡءٌ عَظِيمٞ١ يَوۡمَ تَرَوۡنَهَا تَذۡهَلُ كُلُّ مُرۡضِعَةٍ عَمَّآ أَرۡضَعَتۡ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمۡلٍ حَمۡلَهَا وَتَرَى ٱلنَّاسَ سُكَٰرَىٰ وَمَا هُم بِسُكَٰرَىٰ وَلَٰكِنَّ عَذَابَ ٱللَّهِ شَدِيدٞ٢[الحج: ١-٢] «ای مردم! از پروردگارتان بترسيد، بی‌گمان زلزله‌ی قيامت چيز بزرگی است روزی كه آن را ببينيد، هر شيردهی از آنچه كه شيرش می‌دهد غافل می‌شود و هر (مادر) بارداری سقط جنين می‌كند و مردم را مست می‌بينی حال آنكه مست نيستند، بلكه عذاب خدا بسيار سخت است»؛

﴿يَوۡمَ تَأۡتِي كُلُّ نَفۡسٖ تُجَٰدِلُ عَن نَّفۡسِهَا وَتُوَفَّىٰ كُلُّ نَفۡسٖ مَّا عَمِلَتۡ وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ١١١[النحل: ١١١] «(به ياد آر) روزی را که هر شخصی جدال کنان به دفاع از خود می‌پردازد و به هر کسی پاداش آنچه کرده است به تمام و کمال داده می‌شود و ايشان ستم نمی‌بينند»؛

﴿وَجَآءَتۡ كُلُّ نَفۡسٖ مَّعَهَا سَآئِقٞ وَشَهِيدٞ٢١[ق: ٢١] «هركس (روز رستاخيز) به همراه سوق دهنده و شاهدی خواهد آمد»؛

﴿فَإِذَا جَآءَتِ ٱلصَّآخَّةُ٣٣ يَوۡمَ يَفِرُّ ٱلۡمَرۡءُ مِنۡ أَخِيهِ٣٤ وَأُمِّهِۦ وَأَبِيهِ٣٥ وَصَٰحِبَتِهِۦ وَبَنِيهِ٣٦ لِكُلِّ ٱمۡرِيٕٖ مِّنۡهُمۡ يَوۡمَئِذٖ شَأۡنٞ يُغۡنِيهِ٣٧[عبس: ٣٣-٣٧] «پس هنگامی که آن بانگ گوش فرسا برسد، انسان از برادر و مادر و پدر و همسر و فرزندانش می‌گريزد و هركس در آن روز به خود مشغول است»؛

﴿كَلَّآۖ إِذَا دُكَّتِ ٱلۡأَرۡضُ دَكّٗا دَكّٗا٢١ وَجَآءَ رَبُّكَ وَٱلۡمَلَكُ صَفّٗا صَفّٗا٢٢ وَجِاْيٓءَ يَوۡمَئِذِۢ بِجَهَنَّمَۚ يَوۡمَئِذٖ يَتَذَكَّرُ ٱلۡإِنسَٰنُ وَأَنَّىٰ لَهُ ٱلذِّكۡرَىٰ٢٣ يَقُولُ يَٰلَيۡتَنِي قَدَّمۡتُ لِحَيَاتِي٢٤[الفجر: ٢١-٢٤] «چنين نيست (که می‌گوييد)، زمانی که زمين پی در پی هموار شود و پروردگارت بيايد و فرشتگان صف در صف حاضر شوند و آن روز دوزخ را درميان می‌آورند. آن روز انسان پند می‌گيرد ولی چنين ياد کردنی چه سودی برای او دارد! می‌گويد: ای کاش! برای اين زندگی‌ام (خوبی‌ها و نيکی‌هايی) پيشاپيش می‌فرستادم».

از ابوذر  س روایت است که می‌گوید: رسول الله  ج فرمودند: «إِنِّي أَرَى مَا لَا تَرَوْنَ، وَأَسْمَعُ مَا لَا تَسْمَعُونَ، أَطَّتِ السَّمَاءُ، وَحُقَّ لَهَا أَنْ تَئِطَّ، مَا فِيهَا مَوْضِعُ أَرْبَعِ أَصَابِعَ إِلَّا عَلَيْهِ مَلَكٌ سَاجِدٌ، لَوْ عَلِمْتُمْ مَا أَعْلَمُ لَضَحِكْتُمْ قَلِيلًا وَلَبَكَيْتُمْ كَثِيرًا وَلَا تَلَذَّذْتُمْ بِالنِّسَاءِ عَلَى الْفُرُشَ، وَلَخَرَجْتُمْ إِلَى الصُّعُدَاتِ تَجْأَرُونَ إِلَى اللَّهِ تعالی». قَالَ أَبو ذَرٍّ: «والله لَوَدِدْتُ أَنِّي شَجَرَة تُعْضَدُ»[١٤]: «من می‌بينم آنچه شما نمی‌بينيد و می‌شنوم آنچه شما نمی‌شنوید، آسمان ناله می‌کند و بايد هم ناله کند چرا که در آن جای چهار انگشت نيست مگر اينکه مَلَکی در سجده است. اگر آنچه را می‌دانم، می‌دانستيد کم می‌خنديديد و بسيار گریه می‌کردید و در بستر از زنان لذت نمی‌بردید و در کوچه‌ها می‌آمدید و [با زاری و تضرع در دعا] به خداوند پناه می‌بردید [تا بلا و مصیبت را از شما دور کند]». ابوذر گفت: بخدا دوست داشتم درختی بودم كه قطع می‌شد.

از ابوهریره  س روایت است که رسول الله  ج فرمودند: «إِنَّ الْعَرَقَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لَيَذْهَبُ فِي الْأَرْضِ سَبْعِينَ بَاعًا، وَإِنَّهُ لَيَبْلُغُ إِلَى أَفْوَاهِ النَّاسِ أَوْ إِلَى آذَانِهِمْ»[١٥]: «عرق مردم در روز قیامت هفتاد باع به زمین می‌رود و این عرق در آن روز به دهان‌ یا گوش‌های آن‌ها می‌رسد».

چرا از این حقایق ثابت قرآنی و نبوی که هیچ شکی در آن‌ها نیست، متأثر نمی‌شوی و گریه نمی‌کنی؟ یا اینکه عاطفه و احساس تو تنها در ارتباط با حسین و مظلومیتی است که برای اهل بیت تصور کرده‌ای؛ اما قرآن و حقایقی که الله تعالی برای ما به تصویر کشیده است تا از او بترسیم، تو را به گریه بر خویشتن [از ترس فرجام کار] در روزی وا نمی‌دارد که الله تعالی همه انسان‌ها را در یک زمین جمع می‌کند.

یا اینکه به نظر تو اقوال علما و مشایخت، وقتی تو را با ذکر حسین به گریه می‌آورند، تأثیر بیشتری دارد؟ حال آنکه با تلاوت کلام الهی در کتاب بزرگش، از روی خشوع به گریه نمی‌افتی؟

یا هنوز برایت روشن نشده که تو هم همانند تمامی انسان‌ها، مخاطب: ﴿يَاأَيُّهَا النَّاسُ..؛ ﴿يَومَ تَأْتِي كُلُّ نَفْسٍ..؛ ﴿..يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسانُ هستی و خداوند متعال در این آیات تو را همچون سایر انسان‌ها مخاطب قرار داده است؟ یا بر این باوری که از این افراد نیستی؟

براستی چرا علمای شیعه از چنین مسائل بزرگی صحبت نمی‌کنند و شیعیان خود را از غفلت باز نمی‌دارند، چنانکه علما و مشایخ و دعوتگران اهل سنت این مسایل را با مردم در میان می‌گذارند.

هیچگاه ما علمای شیعه را نمی‌بینیم که به خاطر تعظیم الله تعالی و ترس از او گریه کنند، همچنین مشاهده نکرده‌ایم که آن‌ها برای ترس از عذاب قبر و یا روز ترس بزرگ، روز حشر و نشر و حساب بگریند؛ حال آنکه خود را به کاری مشغول کرده‌اند که الله تعالی و رسولش ایشان را بدان مکلف نکرده‌اند.

بلکه شیعه روایاتی دارد مبنی بر اینکه گریه بر غیر حسین، مصداق جزع مذموم است و به امام صادق  ÷ نسبت داده‌اند که فرموده است: «کل الجزع والبکاء مکروه سوی الجزع والبکاء علی الحسین»[١٦]: «هر جزع و فزع و ناشكيبايی و گریه‌ای مکروه است، جز برای حسین».

همچنین به امام رضا نسبت داده‌اند که فرموده است: «يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ  ÷ فَإِنَّهُ ذُبِحَ كَمَا يُذْبَحُ الْكَبْشُ وَ قُتِلَ مَعَهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ ثَمَانِيَـةَ عَشـَرَ رَجُـلًا مَـا لَهُـمْ فِـي الْأَرْضِ شَبِيهُـونَ وَلَقـَدْ بَكَـتِ السَّمَاوَاتُ السَّبْـعُ وَالْأَرَضُونَ لِقَتْلِه»[١٧]: «ای پسر شبیب، اگر خواستی برای چیزی گریه کنی، برای حسین بن علی  ÷ گریه کن، زیرا او همانند قوچ سر بریده شد و ١٨ مرد از خانواده‌اش نیز همراه با او کشته شدند، کسانی که در زمین نظیر و مانند آن‌ها یافت نمی‌شد، همانا آسمان‌های هفت‌گانه و زمین بخاطر قتل او به گریه افتادند».

وقتی قرآن کریم را تلاوت می‌کنیم، در آن مطلبی که مؤید این روایات شیعه و نیز مؤید این افسانه‌ها، قصه‌ها و مصیبت‌نامه‌های اندوهناکی باشد که علمای شیعه در حسینیه‌های‌شان بیان می‌کنند، مشاهده نمی‌کنیم.

کاری که خطیبان و مراجع شیعه بر منبرها و در سخنرانی‌های خود می‌کنند، تاثیر منفی بر جامعه‌ی شیعی منعکس می‌نماید و جامعه‌ای به بار می‌آورد که قلب آن مملو از حزن و حقد و کینه است.

دلیل آن نیز این است که علما و واعظان شیعه بر منابری که در حسینیه‌ها در اختیار دارند، بر سر تعداد گریه کنانی با هم رقابت دارند که بر مظالم مورد ادعای ایشان در حق اهل بیت گریه می‌کنند و این هدف بیشتر آن‌ها است، زیرا آن‌ها این راه را از گسترده‌ترین راه‌های شهرت و مصالح خود می‌دانند تا اینکه مردم مرتب به مجالس آن‌ها بیایند و بر تعداد آن‌ها روز به روز افزوده گردد، زیرا بر این باورند که اجر و ثواب بزرگ برای کسی است که بگرید و مردم را بگریاند.

در برخی از کتاب‌های مشهور شیعه از ابوعبدالله نقل شده است که جعفر بن عفان نزد ایشان آمد، امام به او گفت: «به من خبر رسیده است که تو بخوبی در مورد حسین شعر می‌سرایی». وی گفت: بله خداوند مرا فدایت گرداند، درست است؛ امام گفت: «شعری بگو». او نیز شعری سرایید و امام  ÷ به گریه افتاد و اطرافیان او نیز شروع به گریه کردند تا جایی که اشک‌ها بر صورت و ریش او سرازیر شد. سپس گفت: «ای جعفر (بن عفان) بخدا سوگند فرشتگان مقرب الهی حاضر بودند و سخن تو را در مورد حسین می‌شنیدند و آن‌ها همچون ما و بلکه بیشتر گریستند. ای جعفر، همین الان بخاطر شعرت، خداوند متعال بهشت را بر تو واجب کرده است و گناهانت را بخشید».

ابوعبدالله گفت: «ای جعفر آیا بیشتر برایت نگویم؟». گفت: بله ای سرورم. گفت: «هیچ شخصی نیست که در مورد حسین شعری بسراید و بگرید و دیگران را بگریاند، مگر اینکه خداوند بهشت را بر او واجب می‌کند و گناهانش را می‌آمرزد».[١٨]

منبریان شیعه از چنین روایات احساسی‌ و نیز چنین جریانات و قصه‌هایی که در کتاب‌های آن‌ها آمده است، بهره برده‌اند؛ آن‌ها با اسلوبی غم انگیز، همراه با شعر و اظهار گریه چنین داستان‌هایی را به خورد مردم می‌دهند و کینه‌های موجود در قلب‌ شیعیان را که از کودکی با دیدن چنین صحنه‌هایی پرورش یافته‌اند، به جنب و جوش آورده‌اند و به این ترتیب آن‌ها را از قرآن کریم و ارتباط با پروردگارشان به خود مشغول می‌دارند.

محمد جواد مغنیه در کتاب «علماء النجف» (صفحه‌ی: ١٢١) به قول محمد العینانی شیعی استشهاد کرده است، کسی که در کتابش «آداب النفس» (صفحه‌ی: ١٨٩) به آنچه قبلا گفتیم، اعتراف کرده است؛ وی می‌گوید: «گروهی از مردم، تشیع را محل کسب درآمد می‌دانند و کارهایی همچون نوحه‌سرایی و داستان‌سرایی می‌کنند .. این‌ها از شیعه جز گریه و دوست داشتن شیعیان هیچ نمی‌دانند .. شعار این‌ها حضور در حسینیه‌ها، زیارت قبور و شیون نمودن همچون زنان فرزند مرده می‌باشد .. درحالی‌که سزاوارتر این است که بر خود بگریند».

مرتضی مطهری، عالم دینی شیعه که تألیفات زیادی دارد، می‌گوید: «در جامعه‌ی امروزی هرکس صدای زیبایی داشته باشد و بتواند شعر را به صورت آهنگین بخواند و تعدادی شعر هم حفظ باشد، کم کم مداح می‌شود و در حسینیه‌ها مداحی می‌کند؛ ابتدا وی در کنار منبر حسینی می‌ایستد و اندکی مداحی می‌نماید و ذکر مصائب حسینی می‌کند، اما چیزی نمی‌گذرد که به یک‌باره شالی (سیاه یا سبز) بر شانه‌های خود می‌اندازد و بر پله‌ی اول منبر حسینی می‌ایستد، نه در کنار آن؛ سپس شروع به خواندن خطاب حسینی می‌نماید و از کتاب "جودی" یا "جوهری" یا "جامع التفصیل" نقل می‌کند. داستانی ار اینجا و حکایتی از آنجا نقل می‌کند و چون از او بپرسی منبع این حکایت کجا است؟ می‌گوید: از سینه‌های منبریان و سخنوران، یا از زبان واعظان؛ شما در ابتدا فکر می‌کنید این داستان را از کتابی نقل می‌کند که از آن اطلاعی ندارید یا آن را نشنیده‌اید، اما اگر کمی دقت کنید، متوجه می‌شوید که منظور وی این است که یکی از واعظان بطور شفاهی این حکایت و داستان را برایش تعریف کرده است!

به این ترتیب اغلب حکایتی را که نقل می‌کند از این و آن شنیده است و صحیح و دروغ بودن روایت برایش اهمیتی ندارد، بلکه اصلا نمی‌داند خبر چیست؛ تنها چیزی که برای او مهم است، استمرار در این حرفه، آن هم به همین شکل تصاعدی است؛ وی در این اثنا شنوندگانی برای خود جمع می‌کند و کم کم پا بر پله‌ی دوم منبر حسینی می‌گذارد و مردم عامی نیز دور وی جمع می‌شوند».[١٩]

بر این عمامه به سرها قول امام جعفر صادق صدق می‌کند، آنجا که می‌گوید: «مردم به دروغ بستن بر ما حریص‌اند، من برای آن‌ها حدیثی می‌گویم و هنوز از نزد ما خارج نشده‌اند که آن را نادرست تفسیر می‌کنند، دلیل آن هم این است که آن‌ها از طریق حدیث ما و محبت با ما، در پی پاداش الهی نیستند، بلکه دنیا و خواهشات نفسانی را می‌خواهند».[٢٠]

آن‌ها برای فهم فواید علمی قرآن و سنت و تشویق بر تمسک به آن دو و اصلاح جامعه از منکرات با یکدیگر رقابت نمی‌کنند.

چگونه از چنین افرادی درخواست نجات دارند، در روزی که از یکدیگر جدا می‌شوند و خداوند متعال یک به یک به حساب آن‌ها می‌رسد؟

از آنجایی که شاهد توجه زیاد شیعیان به حسینیه‌ها هستیم چنانکه با جدیت تمام به آبادی حسینیه‌ها حتی بیش از مساجد مشغولند، حق داریم از آن‌ها بپرسیم که: اگر در مورد حسینیه‌ها در قرآن کریم ذکری به میان نیامده است، پس چه کسی به ایجاد آن‌ها فرمان داده است!!؟

در قرآن کریم از مساجد بسیار یاد شده است که نمایانگر قدسیت و حقوق مساجد است و الله تعالی برای ذکر خودش و تعظیمش فرمان به عمارت مساجد داده است، تا جایی که مساجد را به خود نسبت داده و از آن خود دانسته است؛ خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَأَنَّ ٱلۡمَسَٰجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدۡعُواْ مَعَ ٱللَّهِ أَحَدٗا١٨[الجن: ١٨] «و اين که مسجد خاص خداوند است، پس کسی ديگر را با خداوند مخوانيد». آیا در زمان پیامبر  ج خبری از این حسینیه‌ها بوده است؟! یا حتی در زمان یکی از اوصیا حسینیه وجود داشته است؟ اصلا تاریخ بنای اولین حسینیه به چه زمانی برمی‌گردد؟ و دلیل شرعی بودن و فضیلت آن در اسلام کجاست؟!

[١٣]- بخاری، شماره: ١٤٢٣؛ مسلم، شماره: ١٠٣١.

[١٤]- امام أحمد: ٥/١٧٣؛ ترمذی، شماره: ٢٣١٢.

[١٥]- مسلم، باب صفة القیامة، شماره: ٢٨٦٣

[١٦]- به روایت طوسی در «الأمالي»، مجلس السادس: ٢٠/١٦١؛ «بحارالأنوار»، مجلسی، جلد: ٤٤، باب: ٣٤، صفحه‌ی: ٢٨٠.

[١٧]- «الأمالي»، صدوق، صفحه: ١٢٩، مجلس بیست و هفتم.

[١٨]- عن أبي عبد الله أنه دخل عليه جعفر بن عفان، فقال له: «بلغني أنك تقول الشعر في الحُسين وتجيد، فقال له: نعم جعلني الله فداك، فقال، قل: فأنشد، فبكى  ÷ ومـن حولـه حتى صارت الدموع علـى وجهه ولحيته، ثـم قـال: يا جعفـر (بن عفان) والله لقـد شهـدك ملائكـة الله المقربون هاهنا يسمعون قولك في الحُسين، ولقـد بكوا كما بكينا أو أكثر، ولقد أوجب الله تعالى لك يا جعفر ساعتك الجنة بأسرها، وغفر الله لك. فقال: «أبو عبد الله: يا جعفر ألا أزيدك ؟ قال: نعم يا سيدي، قال: ما من أحد قال فـي الحُسين شعرا فبكى وأبكى إلا أوجب الله له الجنة وغفر له». وسائل الشیعة، حر عاملی، ١٤/٥٩٣، باب: ١٠٤، استحباب إنشاد الشعر في رثاء الحسین.

[١٩]- نقد الفکر عند الشیخ مرتضی مطهري، صفحه: ١١٧ – ١١٨.

[٢٠]- بحار الأنوار، مجلسی، جلد: ٢، صفحه: ٢٤٦.