دوست داری در قیامت در کاروان امام حسین باشی

فهرست کتاب

شیعه قائل به عصمت مطلق امامان در همه چیز هستند.

شیعه قائل به عصمت مطلق امامان در همه چیز هستند.

این اعتقاد آن‌ها صریحا مخالف با قرآن است، آن‌ها می‌گویند: امام همچون پیامبر است و واجب است که معصوم باشد و عصمت مطلق از سهو و خطا داشته باشد، زیرا امامان محافظان شریعت هستند و وظیفه و حال آن‌ها همچون پیامبران است؛ آن‌ها این عقیده را بر مبنای فلسفه و تکیه بر عقل طرح نموده‌اند، زیرا قرآن نه با اشاره دور و نه نزدیک ذکری از امامان نکرده است، پس چگونه می‌توانند چیزی را اثبات نمایند که اصلی ندارد.

از این‌رو اعتقاد اهل سنت پیرامون عصمت پیامبران را برای شیعه بیان می‌کنم:

ما می‌گوییم: تنها کسی که فراموش نمی‌کند، الله یکتاست؛ خداوند متعال خود را با این صفت ربانی ستوده است، صفتی که نشانگر کمال و عظمت اوست؛ الله متعال می‌فرماید: ﴿قَالَ عِلۡمُهَا عِندَ رَبِّي فِي كِتَٰبٖۖ لَّا يَضِلُّ رَبِّي وَلَا يَنسَى٥٢[طه: ٥٢] «(موسی) گفت: علم آن نزد پروردگارم در کتابی (ثبت) است، پروردگارم نه اشتباه می‌کند و نه فراموش می‌کند».

قرآن کریم صفت نسیان و فراموشی را برای انسان ثابت می‌کند: ﴿وَلَقَدۡ عَهِدۡنَآ إِلَىٰٓ ءَادَمَ مِن قَبۡلُ فَنَسِيَ[طه: ١١٥] «و به راستی پیش از این به آدم سفارش کردیم (و عهد بستیم) پس او فراموش کرد». و اگر آدم فراموش نمی‌کرد، فرزندان او نیز پس از او فراموش نمی‌کردند.

همه‌ ما می‌دانیم که پیامبران بشرند، اصل آن‌ها از آدم است و هیچ عاقلی نمی‌تواند این مساله را انکار نماید؛ خداوند متعال در وصف پیامبر و خلیلش محمد  ج می‌فرماید: ﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ يُوحَىٰٓ إِلَيَّ[الكهف: ١١٠] «(ای پیامبر!) بگو: من فقط بشری هستم مثل شما، (امتیاز من این است که) به من وحی می‌شود».

یکی از صفات بشر نسیان و فراموشی است و این چیزی نیست که از جایگاه و منزلت پیامبران بکاهد یا در کمال شرایع آن‌ها شک و تردید آورد.

قرآن صفت نسیان را در حق خاتم پیامبران ثابت نموده است؛ وقتی یک یهودی از پیامبر  ج در مورد روح و نیز اصحاب کهف و درباره‌ی ذوالقرنین می‌پرسد، پیامبر  ج می‌فرماید: «شما را فردا آگاه خواهم کرد». ولی إن شاء‌الله نگفت، در نتیجه الله متعال این نکته را به او آموخت: ﴿وَلَا تَقُولَنَّ لِشَاْيۡءٍ إِنِّي فَاعِلٞ ذَٰلِكَ غَدًا٢٣ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُۚ وَٱذۡكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَقُلۡ عَسَىٰٓ أَن يَهۡدِيَنِ رَبِّي لِأَقۡرَبَ مِنۡ هَٰذَا رَشَدٗا٢٤[الكهف: ٢٣-٢٤] «و هرگز درباره‌ی هیچ چیز نگو: من فردا آن را انجام می‌دهم مگر اینکه الله بخواهد و هرگاه فراموش کردی (و إن شاء الله نگفتی) پروردگارت را به خاطر بیاور و بگو: امیدوارم که پروردگارم مرا به راهی روشن‌تر از این هدایت کند».

نسیان در حق پیامبر ما  ج و تمامی پیامبران الهی، وحی را در بر نمی‌گیرد، بلکه فقط جنبه‌ی بشری آنان را شامل می‌شود.

همچنین خداوند متعال صفت نسیان را به موسی نسبت می‌دهد، آنجا که می‌فرماید: ﴿قَالَ أَرَءَيۡتَ إِذۡ أَوَيۡنَآ إِلَى ٱلصَّخۡرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ ٱلۡحُوتَ وَمَآ أَنسَىٰنِيهُ إِلَّا ٱلشَّيۡطَٰنُ أَنۡ أَذۡكُرَهُۥۚ[الكهف: ٦٣] «گفت: به یاد داری، هنگامی‌که (برای استراحت) به کنار آن تخته سنگ پناه بردیم، من (در آنجا) ماهی را فراموش کردم و جز شیطان (کسی) آن را از یاد من نبرد تا به یادش باشم». و عذر موسی  ÷ برای خضر نیز این بود که می‌گفت: فراموش کردم: ﴿قَالَ لَا تُؤَاخِذۡنِي بِمَا نَسِيتُ[الكهف: ٧٣] «(موسی) گفت: بخاطر آنچه فراموش کردم، مرا مؤاخذه مکن».

پیامبر ما محمد  ج نیز بشر بود، دوست می‌داشت و ناپسند می‌دانست، راضی می‌شد و عصبانی می‌شد، می‌خورد و می‌نوشید و گرسنه می‌شد و می‌خوابید ...، البته در همین جنبه بشری، خداوند متعال ایشان را در برخی موارد متمایز ساخته بود، همچون دل و طینت پاک و بیدار بودن قلب و اینکه عرق ایشان بوی مشک می‌داد و دیگر خصوصیاتی که مربوط به جنبه‌ی بشری ایشان است. پیامبر  ج در این جنبه گاهی مرتکب اشتباه می‌شد و خداوند ایشان را بخاطر آن اشتباهات سرزنش می‌نمود؛ باید در سرزنش‌های واضح و روشن الهی خطاب به پیامبر  ج به نص قرآن کریم بیندیشی.

سرزنش پیامبر دلیل نبوت ایشان است؛ از جمله عادات بشر این است که تاب نقد را ندارد و ادعای کمال می‌کند؛ برخی از مستشرقین می‌گویند: اگر قرآن از جانب محمد  ج می‌بود، در آن آیات عتاب و سرزنش را قرار نمی‌داد و این ثابت می‌کند که محمد  ج قرآن را از پروردگارش دریافت کرده است و آنگونه که بر او نازل شده است، ابلاغ نموده است و همین مسأله باعث شده که برخی از مستشرقین به اسلام بگروند.

اما در جنبه‌ی نبوی که همان جنبه‌ی تبلیغ است، هیچکس نگفته است که پیامبر  ج معصوم نیست، بلکه پیامبر  ج امانت را ابلاغ نموده است و در راه الله تعالی آنگونه که حق جهاد است، جهاد کرده است.

قرآن کریم با عصمت مطلقی که شیعه برای پیامبران از آدم گرفته تا خاتم، معتقدند، صریحا مخالف است؛ برخی از پیامبران دچار اشتباه و خطا شده‌اند، بطور مثال خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَعَصَىٰٓ ءَادَمُ رَبَّهُۥ فَغَوَىٰ١٢١[طه: ١٢١] «و آدم پروردگارش را نافرمانی کرد، پس گمراه شد». خداوند متعال در این آیه خبر می‌دهد که آدم در اشتباه افتاد و به این ترتیب اشتباه و خطا در حق او به عنوان یک پیامبر را ثابت می‌کند.

خداوند متعال در آیات متعدد دیگری از عدم تقید آدم به امر پروردگارش خبر می‌دهد و این مساله را تکرار می‌کند، آنجا که به آدم دستور داد به درخت نزدیک نشود و از آن نخورَد؛ و آیات دیگری که در آن توبه‌ی آدم از این معصیت را بیان می‌کند: ﴿فَتَلَقَّىٰٓ ءَادَمُ مِن رَّبِّهِۦ كَلِمَٰتٖ فَتَابَ عَلَيۡهِۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ٣٧[البقرة: ٣٧] «آنگاه آدم از پروردگارش کلماتی[١٨٣] فرا گرفت و الله توبه او را پذیرفت، چرا که الله توبه‌پذیر مهربان است». و انسان توبه نمی‌کند مگر از اشتباهی که مرتکب آن می‌شود.

وقتی خداوند متعال چنین داستان‌هایی را برای ما بیان می‌کند به این دلیل است که فرزندان آدم از اسباب و عوامل مغفرت گناهان آگاه شوند که عبارت است از: پشیمانی و اعتراف به گناه و استغفار از آن و توبه؛ همانگونه که پدر ما آدم  ÷ چنین رفتاری داشت. پس هرکس این مساله را انکار نماید، با قرآن مخالفت کرده است.

از دیگر آیات صریحی که ثابت می‌کند پیامبران گاهی از جنبه بشری مرتکب اشتباه می‌شوند، نه از جنبه وحی و تشریع، این رهنمود الهی در ارتباط با خلیل و حبیبش موسی  ÷ می‌باشد: ﴿فَوَكَزَهُۥ مُوسَىٰ فَقَضَىٰ عَلَيۡهِۖ قَالَ هَٰذَا مِنۡ عَمَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِۖ إِنَّهُۥ عَدُوّٞ مُّضِلّٞ مُّبِينٞ١٥[القصص: ١٥] «پس (موسی) به او مشت (محکمی) زد و کارش را ساخت، (و مُرد، موسی) گفت: این از عمل شیطان بود، بی‌گمان او دشمن گمراه کننده‌ی آشکاری است».

همچنین خداوند متعال در مورد پیامبرش داوود خبر داده است که وی در صدور حکم شتاب نمود و دچار خطا و اشتباه گردید: ﴿وَظَنَّ دَاوُۥدُ أَنَّمَا فَتَنَّٰهُ فَٱسۡتَغۡفَرَ رَبَّهُۥ وَخَرَّۤ رَاكِعٗاۤ وَأَنَابَ۩٢٤ فَغَفَرۡنَا لَهُۥ ذَٰلِكَۖ وَإِنَّ لَهُۥ عِندَنَا لَزُلۡفَىٰ وَحُسۡنَ مَ‍َٔابٖ٢٥ يَٰدَاوُۥدُ إِنَّا جَعَلۡنَٰكَ خَلِيفَةٗ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَٱحۡكُم بَيۡنَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ ٱلۡهَوَىٰ فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِيدُۢ بِمَا نَسُواْ يَوۡمَ ٱلۡحِسَابِ٢٦[ص: ٢٤-٢٦] «و داوود دانست که ما او را آزموده‌ایم، پس از پروردگارش آمرزش خواست (و فروتنانه) به (رکوع =) سجده افتاد و (به سوی الله) رجوع کرد. پس ما او را بخشیدیم و بی‌گمان برای او نزد ما (قرب و) مقامی والا و بازگشت نیکوست. ای داوود! ما تو را در زمین خلیفه (= فرمانروا) قرار دادیم، پس به حق در میان مردم داوری کن و از هوای (نفس) پیروی نکن که تو را از راه الله گمراه می‌کند، بی‌گمان کسانی‌که از راه الله گمراه می‌شوند، به خاطر آنکه روز حساب را فراموش کردند، عذاب شدیدی (در پیش) دارند».

همچنین پیامبر خدا یونس بن متی  ÷ از قوم خود به شدت خشمگین شد و لجبازی شدید آن‌ها وی را از گمراهی ایشان مطمئن نمود. پس ایشان را ترک گفت و پیش از آنکه خداوند متعال به او فرمان دهد، به آن‌ها پشت کرد؛ وی از نزد آن‌ها کوچ نمود و در نتیجه ماهی او را بلعید؛ چنانکه خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَذَا ٱلنُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَٰضِبٗا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقۡدِرَ عَلَيۡهِ فَنَادَىٰ فِي ٱلظُّلُمَٰتِ أَن لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ٨٧ فَٱسۡتَجَبۡنَا لَهُۥ وَنَجَّيۡنَٰهُ مِنَ ٱلۡغَمِّۚ وَكَذَٰلِكَ نُ‍ۨجِي ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٨٨[الأنبياء: ٨٧-٨٨] «و ذوالنون (= یونس) را (به یاد آور) هنگامی‌که خشمگین (از میان قومش) رفت، پس چنین پنداشت که ما هرگز بر او تنگ نمی‌گیریم، پس (وقتی که در شکم ماهی فرو رفت) در تاریکی‌ها ندا داد که: (پروردگارا!) هیچ معبودی بر حق جز تو نیست، تو منزهی! بی‌گمان من از ستمکاران بودم. پس دعای او را اجابت کردیم و از اندوه نجاتش دادیم و اینگونه مؤمنان را نجات می‌دهیم».

اولینِ رسولان، نوح  ÷ نیز اشتباه کرد، آنگاه که از خداوند متعال چیزی را خواست که الله تعالی خواستن آن چیز را به او اجازه نداده بود، پس به او فرمود: ﴿قَالَ يَٰنُوحُ إِنَّهُۥ لَيۡسَ مِنۡ أَهۡلِكَۖ إِنَّهُۥ عَمَلٌ غَيۡرُ صَٰلِحٖۖ فَلَا تَسۡ‍َٔلۡنِ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌۖ إِنِّيٓ أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِينَ٤٦[هود: ٤٦] «فرمود: ای نوح! همانا او از خاندان تو نیست، بی‌گمان او عمل غیر صالحی است. پس چیزی که به آن علم نداری از من مخواه، من به تو اندرز می‌دهم (مبادا) که از جاهلان باشی». چگونه از من می‌خواهی وی را نجات دهم درحالی‌که او مؤمن نیست؟! به همین خاطر نوح از پروردگارش درخواست آمرزش می‌کند.

حال به آیه‌ی صریحی که خاتم پیامبران محمد  ج را مخاطب قرار داده است، مراجعه می‌کنیم، خداوند متعال می‌فرماید: ﴿إِنَّا فَتَحۡنَا لَكَ فَتۡحٗا مُّبِينٗا١ لِّيَغۡفِرَ لَكَ ٱللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنۢبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَيۡكَ وَيَهۡدِيَكَ صِرَٰطٗا مُّسۡتَقِيمٗا٢[الفتح: ١-٢] «به راستی ما برای تو (فتح و) پیروزی آشکاری مقرر کرده‌ایم تا الله گناه گذشته و آینده‌ی تو را بیامرزد و نعمتش را بر تو تمام کند و به راه راست هدایتت نماید». ملاحظه می‌کنیم که خداوند متعال به رسولش می‌فرماید: ﴿مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنۢبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ: «گناه گذشته و آینده‌ی تو را». و اینکه خداوند گناهانش را خواهد بخشید!!.

به روشنی معلوم و آشکار است که رسول الله  ج نیز به حکم بشر بودن، گاها دچار گناه می‌شود، اما خداوند متعال آن گناهان را بخشیده است.

واقعا جا دارد بگرییم وقتی در تفاسیر بزرگ شیعه، همچون "مجمع البیان في تفسیر القرآن" طبرسی و "تفسیر الصافي" کاشانی، مشاهده می‌کنیم به امام صادق  ÷ بهتان زده‌اند و به ایشان نسبت داده‌اند که: .. در مورد این آیه از امام صادق سوال شد و ایشان فرمود: «والله ما كان له ذنب، ولكن الله سبحانه ضمن له أن يغفر ذنوب شيعة عليّ  ÷ ما تقدّم من ذنبهم وما تأخّر»: «بخدا سوگند وی مرتکب هیچ گناهی نشده بود، اما خداوند بخشش گناهان گذشته و آینده‌ی شیعه علی  ÷ را برای وی ضمانت کرده است»!!.

باز از صادق  ÷ روایت کرده‌اند که از ایشان در مورد این آیه سؤال شد و ایشان در پاسخ گفت: «ما كان له ذنب، ولا همّ بذنب، ولكن الله حمّله ذنوب شيعته، ثمّ غفرها له»: «وی نه گناهی مرتکب شد و نه قصد ارتکاب گناه نمود، اما خداوند گناهان شیعه‌اش را بر دوش ایشان نهاده بود و سپس بر ایشان بخشید»[١٨٤].

قرآن با اثبات کذب آن‌ها در آیه‌ای دیگر، بر گوش آنان سیلی محکمی می‌نوازد و آن این آیه خطاب به پیامبرش محمد  ج می‌باشد: ﴿فَٱصۡبِرۡ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِكَ وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ بِٱلۡعَشِيِّ وَٱلۡإِبۡكَٰرِ٥٥[غافر: ٥٥] «پس (ای پیامبر) صبر کن، بی‌گمان وعده‌ی الله حق است و برای گناهت آمرزش بخواه و هر صبح و شام به ستایش پروردگارت تسبیح گوی». کلمه‌ی «ذنبك» در این آیه تنها مخصوص پیامبر  ج است نه امت ایشان، یعنی از پروردگارت برای گناهت آمرزش بخواه.

کسانی که به پیامبر  ج طعنه می‌زنند، همین دروغ پردازانی هستند که تمامی گناهان امت پیامبر را بر پاک‌ترین و پالوده‌ترین میزان‌ها که میزان رسول الله  ج است، حمل می‌کنند، در نتیجه تمامی گناهان از جمله قتل، سرقت، رشوه، ربا، زنا و هر گناه دیگری را در میزان پاک‌ترین و شریف‌ترین مخلوقات قرار می‌دهند.

از آنجا که اعتقاد و باور عصمت نزد شیعه برگرفته از دین الله نیست، معتقدان به آن دچار تناقضات بسیار عجیبی در این زمینه شده‌اند، از جمله:

از صادق  ÷ روایت کرده‌اند که گفته است: «أن الله   لمّا أسکن النبي آدم الجنة مثلّ له النبي وعلي وفاطمة والحسن والحسين عليهـم السلام فنظر إليهم بحسد ثم عرضت عليه الولاية فأنکرها»: «وقتی خداوند متعال پیامبرش آدم را در بهشت سکونت داد، پیامبر ما، علی و فاطمه و حسن و حسین   را بر او نمایاند، آدم با حسد به آن‌ها نگریست، سپس ولایت بر آدم عرضه شد، پس آن را انکار کرد»[١٨٥].

این روایت با عقیده‌ی شیعه مبنی بر اینکه پیامبران معصوم از اشتباه و معصیت‌اند، تطابق ندارد؛ چنانکه همه می‌دانند، حسادت از زشت‌ترین گناهان است.

تناقض آن‌ها به جایی رسیده است که به عیبجویی تعدادی از پیامبران پاک الهی پرداخته‌اند؛ آن‌ها معصیتی را به آدم، نوح، ابراهیم، یوسف، ایوب و داوود نسبت داده‌اند که از دیدگاه ایشان از بزرگ‌ترین گناهان است و آن عبارت است از انکار ولایت امامان.

آن‌ها روایتی طولانی از زین العابدین  ÷ آورده‌اند که ماهی را مخاطب قرار داده است و از او سوال کرد.

ماهی گفت: سرورم! من ماهی یونس هستم (که او را بلعیدم).

امام گفت: جریان را برای ما بازگو کن.

گفت: سرورم، خداوند از زمان آدم تا جدت محمد  ج، هیچ پیامبری را نفرستاده است مگر اینکه ولایت شما اهل بیت را بر آنان عرضه نموده است، پس هریک از پیامبران که آن را پذیرفت سالم ماند و رهایی یافت، اما آنکه نپذیرفت، دچار مصیبت شد، همچون آدم که در گناه افتاد، نوح دچار غرق شد، ابراهیم مبتلا به آتش شد و یوسف در چاه افتاد و ایوب دچار آن مصیبت‌ها شد و داوود که مرتکب خطا شد تا اینکه خداوند یونس را فرستاد و به او وحی کرد که ای یونس ولایت امیرالمؤمنین علی و امامان راشد پس از او را که از پشت اویند بپذیر.

یونس گفت: چگونه کسی را ولی خود کنم که نه او را دیده‌ام و نه می‌شناسمش و با خشم از آنجا رفت؛ پس خداوند به من الهام نمود که یونس را ببلعم و یونس مدت چهل روز در شکم من بود و با من در دریاها سیر می‌کرد؛ وی در تاریکی‌های سه گانه ندای "لا إله إلا أنت سبحانك إني کنت من الظالمین" سر می‌داد و می‌گفت: ولایت علی بن ابی طالب و امامان راشد پس از او را پذیرفتم؛ وقتی به ولایت شما ایمان آورد، خداوند به من فرمان داد و او را به ساحل بردم. پس زین العابدین  ÷ گفت: ای ماهی به آشیانه‌ی خود بازگرد و در آب جای گیر»[١٨٦].

اگر پیامبران الهی با وجود قدر و منزلتی که نزد خداوند دارند، ولایت علی را در ابتدای کارشان منکر شدند، پس علما و نیز عوام شیعه که ولایت او را انکار نکردند، از پیامبران نیز برترند.

یکی از مخالفت‌های واضح و روشن شیعه با آیات قرآن کریم در رابطه با عصمت، معطل دانستن این کلام الهی است: ﴿عَبَسَ وَتَوَلَّىٰٓ١ أَن جَآءَهُ ٱلۡأَعۡمَىٰ٢ وَمَا يُدۡرِيكَ لَعَلَّهُۥ يَزَّكَّىٰٓ٣ أَوۡ يَذَّكَّرُ فَتَنفَعَهُ ٱلذِّكۡرَىٰٓ٤ أَمَّا مَنِ ٱسۡتَغۡنَىٰ٥ فَأَنتَ لَهُۥ تَصَدَّىٰ٦ وَمَا عَلَيۡكَ أَلَّا يَزَّكَّىٰ٧ وَأَمَّا مَن جَآءَكَ يَسۡعَىٰ٨ وَهُوَ يَخۡشَىٰ٩ فَأَنتَ عَنۡهُ تَلَهَّىٰ١٠ كَلَّآ إِنَّهَا تَذۡكِرَةٞ١١ فَمَن شَآءَ ذَكَرَهُۥ١٢[عبس: ١-١٢] «چهره درهم کشید و روی بر گردانید از این‌که (عبدالله بن ام مکتوم) نابینا به نزدش آمد. و (ای پیامبر) چه می‌دانی شاید که او پاک می‌شد یا پند گیرد و این پند به او نفع می‌داد. اما آن کس که خود را بی‌نیاز می‌داند. پس تو به او روی می‌آوری درحالی‌که اگر او خود را (از کفر) پاک نسازد، چیزی بر تو نیست. اما کسی شتابان به سراغ تو می‌آید و او (از الله) می‌ترسد. پس تو از او غافل می‌شوی (و به او توجه نمی‌کنی؟) هرگز چنین نیست، بی‌گمان این (سوره) تذکر و یادآوری است. پس هرکس بخواهد از آن پند گیرد».

برخی از علمای شیعه بر اهل سنت ایراد می‌گیرند که چرا می‌گویید پیامبر روی در هم کشید، درحالی‌که ایشان از چنین اشتباهاتی معصوم بوده است و صاحب اخلاقی بزرگ است و چنین رفتاری با اخلاق پیامبر همخوانی ندارد.

آن‌ها اینگونه می‌خواهند احساسات عوام شیعه را برانگیخته کنند و چنین القا نمایند که آن‌ها بیش از دیگران مدافع پیامبر هستند و بر این باورند که آنکه روی ترش کرد و مصداق آیه می‌باشد عثمان بن عفان بود؛ در روایات و کتاب‌های تفسیر آن‌ها آمده است که آنکه روی ترش کرد، مردی از بنی امیه بود و منظور آن‌ها عثمان بن ‌عفان است؛ در برخی روایات نیز صراحتا نام ایشان آمده است و این تفسیر و این مقوله از آن جهت است که می‌خواهند جنبه‌ی بشری پیامبر را نیز کاملا معصوم نشان دهند.

ما به یاری الله می‌گوییم: اگر این آیه در مورد عثمان  س نازل شده باشد، درواقع شرف بزرگی را برای عثمان  س اثبات می‌کند و قبل از هرکس برای شیعه ثابت می‌کند که عثمان  س مؤمن بوده است؛ زیرا خداوند متعال ایشان را بخاطر ترش‌رویی سرزنش می‌کند، اما بر نفاق و کفری که شیعه به ایشان نسبت می‌دهند، عتاب نمی‌کند.

در این آیه: ﴿وَمَا يُدۡرِيكَ لَعَلَّهُۥ يَزَّكَّىٰٓ٣ تذکر و تنبیهی است به مخاطب نسبت به چیزی که آرزوی آن را دارد و آن اینکه چه بسا این کسی که روی خود را بر او ترش کردی، با ایمان تزکیه شود و اسلام او نیرومند گردد، پس این عتاب در مقام مدح فرد عتاب شده آمده است و یادآور امری است که این فرد آن را دوست دارد و آن تزکیه‌ی مردم است.

ای شیعیان، شما گمان می‌کنید عثمان کافر و منافق است!! مگر می‌شود شخص منافق آرزو کند که مردم ایمان آورند و خویشتن را اصلاح کنند؟! همین‌گونه است این خطاب‌ها: ﴿وَمَا يُدۡرِيكَ؛ ﴿وَأَمَّا مَن جَآءَكَ يَسۡعَىٰ٨؛ ﴿فَأَنتَ عَنۡهُ تَلَهَّىٰ١٠؛ همه‌ی این‌ها نمایانگر شرف بزرگی برای مخاطب است و مخاطب آن پیامبر  ج است نه عثمان  س.

مگر می‌شود خداوند متعال با این لطافت با عثمان سخن بگوید، درحالی‌که پیامبرش را به سختگیری و شدت با منافقان فرمان داده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ جَٰهِدِ ٱلۡكُفَّارَ وَٱلۡمُنَٰفِقِينَ وَٱغۡلُظۡ عَلَيۡهِمۡۚ وَمَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِيرُ٩[التحريم: ٩] «ای پیامبر! با کفار و منافقان جهاد کن و بر آن‌ها سخت بگیر و جایگاه‌شان جهنم است و بد جایگاهی است».

اینکه خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَأَمَّا مَن جَآءَكَ يَسۡعَىٰ٨ وَهُوَ يَخۡشَىٰ٩ فَأَنتَ عَنۡهُ تَلَهَّىٰ١٠ بیانگر این است که افراد فروتن برای کسب خیر نزد پیامبر  ج می‌آمدند، آیا امکان دارد که این افراد نزد عثمان بروند؟ عثمانی که از دیدگاه شیعه کافر و منافق است!!

این عتاب ربانی خطاب به پیامبر  ج، عتابی صریح و واضح است و این حادثه در مورد عبدالله بن ام مکتوم نابینا و فقیر نازل شد، کسی که باعث شد پیامبر  ج به هنگام صحبت با بزرگان قریش به وی پشت کند.

منظور رسول الله  ج از این کار قرار دادن فاصله‌ی طبقاتی میان فقیر و غنی نبود، بلکه بخاطر حرص پیامبر  ج به اسلام بزرگان و سردمداران قریش بود، زیرا اسلام آن‌ها اثر بسیار بزرگی بر اسلام می‌گذاشت، در نتیجه این آیه نازل شد و خداوند متعال رسولش را به نرمی سرزنش کرد: ﴿عَبَسَ وَتَوَلَّىٰٓ١؛ و پس از آن ضمیر مخاطب می‌آید: ﴿وَمَا يُدۡرِيكَ لَعَلَّهُۥ يَزَّكَّىٰٓ٣؛ و این نشان دهنده‌ی محبت الله متعال و لطف او به رسولش می‌باشد، زیرا خداوند متعال می‌داند که رسولش از روی تکبر از آن فرد کور روی نگردانید، بلکه حرص شدید ایشان در دعوت، موجب این خطای غیر عمد شد.

این روی ترش کردن، از روی تحقیر نیست، بلکه از روی ناراحتی است؛ توضیح مطلب از این قرار است که وقتی شخصی سخن مهم دیگری را قطع می‌کند درحالی‌که آن فرد نمی‌خواهد سخنش قطع شود، این کار موجب ترش‌رویی شخصی می‌شود که سخنش قطع شده است و این صفتی بشری است و در تمامی انسان‌ها وجود دارد و پیامبر  ج جز این یک بار، دیگر چنین نکرد.

نتیجه اینکه شما شیعیان تنها دو راه دارید که ناگزیر باید یکی را برگزینید: یا بگویید مخاطب این آیه پیامبر  ج بوده است و اینگونه عصمتی را که اهل سنت معتقد است بپذیرید یا به صلاح و نیروی ایمان عثمان  ج اعتراف کنید؟!

[١٨٣]- مراد از «کلمات» سخنانی است که آدم  ÷ با آن دعا و استغفار نمود و در سوره‌ی اعراف آیه‌ی ٢٣ بیان شده است. (تفسیر ابن کثیر). [م]

[١٨٤]- مجمع البیان في تفسیر القرآن، طبرسی: ٩/١٨٤ – ١٨٥؛ تفسیر الصافي، فیض کاشانی: ٥/٣٧؛ بحار الأنوار: ١٧/٧٦.

[١٨٥]- تفسیر العیاشي، تفسیر آیه‌ی ٣٥ سوره‌ی بقره.

[١٨٦]- بحار الأنوار: ٤٦/٣٩؛ عن زين العابدين  ÷ عندما خاطب الحوت وسألها. قال: أنا حوت يونس يا سيدي. قال: أنبئنا بالخبر! قال: يا سيدي إن الله تعالى لم يبعث نبيًا من آدم إلى أن صار جدك محمد إلا وقـد عرض عليه ولايتكم أهل البيت، فمن قبِلَها من الأنبياء سلم وتخلص. ومن توقف عنها وتمنع في حملها لقي ما لقي آدم من المعصية، وما لقي نوح من الغرق، وما لقي إبراهيم مـن النار، وما لقي يوسف من الجب، وما لقـي أيوب مـن البلاء، وما لقي داود من الخطيئة، إلى أن بعث الله يونس فأوحى الله إليه أن يا يونس، تولّ أمير المؤمنين عليًا والأئمة الراشدين من صلبه. قـال: فكيـف أتولى من لم أره ولم أعرفه وذهب مغتاظًا، فأوحى الله تعالى إليّ أن التقمي يونس ولا توهني لـه عظمًا، فمكث في بطني أربعين صباحًا يطوف معي البحار في ظلمات ثـلاث ينادي أنه لا إله إلا أنت سبحانك إني كنت من الظالمين قد قبلت ولايـة علي بـن أبي طالب، والأئمـة الراشدين مـن ولـده، فلما أن آمـن بولايتكم أمرني ربي فقذفتـه على ساحـل البحـر، فقـال زين العابدين  ÷: ارجع أيهـاالحوت إلى وكرك! واستـوى الماء.