دوست داری در قیامت در کاروان امام حسین باشی

فهرست کتاب

مجموعه‌ سوال‌هایی که حقایق را روشن خواهد کرد.

مجموعه‌ سوال‌هایی که حقایق را روشن خواهد کرد.

خوارج چه کسانی هستند؟ چه زمان تصمیم به قتل عثمان گرفتند؟ چرا خلیفه‌ی سوم و چهارم را کشتند؟ در چه زمانی و چگونه بودند؟ چه کسی پشت سر آن‌ها بود؟ چه مبانی‌ و انگیزه‌هایی داشتند؟

من در اینجا نمی‌خواهم به این سوال‌ها پاسخ دهم .. تنها از هر شیعه‌ای می‌خواهم که به روایات ذیل که در کتاب‌های معتبر آن‌ها ذکر شده است، رجوع نماید و سپس پاسخ گوید: قمی متوفای سال (٣٠١هـ/٩١٣م) نقل می‌کند که عبدالله بن سبأ اولین کسی بود که طعن بر ابوبکر و عمر و عثمان و صحابه را اظهار داشت و از آن‌ها اعلان بیزاری کرد و ادعا کرد که علی وی را به این کار فرمان داده است!![٤٧٤]

نوبختی شیعی متوفای سال (٣١٠ هـ/٩٢٢م) در باب اخبار ابن سبأ آورده است که وقتی خبر مرگ علی به مدائن رسید، گفت: «دروغ می‌گویی، اگر مغز او را در هفتاد بسته نزد ما بیاوری و هفتاد مرد عادل را بیاوری که به قتل علی گواهی دهند، تو را تصدیق نمی‌کنیم، زیرا یقین داریم که او نمرده و کشته نشده است و نخواهد مرد تا اینکه زمین را تحت فرمانروایی خود درآورد».

نوبختی می‌گوید: «گروهی از اهل علم از اصحاب امیرالمؤمنین  ÷ حکایت کرده‌اند که عبدالله بن سبأ شخصی یهودی بود که اسلام آورد و محب علی شد؛ وی آنگاه که یهودی بود پس از موسی  ÷ در مورد یوشع بن نون نیز همین مقوله را می‌گفت، پس وقتی اسلام آورد در مورد علی بن ابی طالب چنین مطلبی را گفت و اولین کسی بود که باور و عقیده‌ی فرض بودن امامت علی  ÷ را بیان نمود و از دشمنان او اظهار برائت کرد ... سبئی‌ها معتقد به امامت علی بودند و آن را فرضی از سوی خداوند می‌دانستند، آن‌ها پیروان عبدالله بن سبأ بودند. وی اولین کسی بود که طعن بر ابوبکر و عمر و عثمان و صحابه را اظهار نمود و از دشمنان آن‌ها اعلان بیزاری کرد و گفت: «علی او را به این کار فرمان داده است» پس علی او را گرفت و در مورد این مقوله از وی سوال کرد، او نیز اقرار نمود، علی هم فرمان قتل او را صادر کرد، اما مردم سراسیمه نزد او رفتند و گفتند: ای امیر المؤمنین آیا می‌خواهی مردی را بکشی که به حب شما اهل بیت و ولایت شما و بیزاری از دشمنان‌تان دعوت می‌دهد؟ در نتیجه او را به مداین تبعید کرد»[٤٧٥].

بزرگ محدثان شیعه ابن بابویه قمی متوفای سال (٣٨١هـ/٩٩١م) در کتاب "من لا یحضره الفقیه" می‌گوید: «... و امیرالمؤمنین  ÷ گفت: «هرگاه یکی از شما نمازش را تمام کرد، دستانش را به آسمان بلند کند و دعا نماید»، پس ابن سبأ گفت: ای امیرالمؤمنین مگر خداوند همه جا نیست؟ گفت: بلی. گفت: پس چرا دستانش را به آسمان بلند نماید؟ گفت: مگر این آیه را نشنیده‌ای: ﴿وَفِي ٱلسَّمَآءِ رِزۡقُكُمۡ وَمَا تُوعَدُونَ٢٢[الذاريات: ٢٢] «و رزق (و روزی) شما و آنچه به شما وعده داده می‌شود در آسمان است». پس غیر از محل رزق و روزی از کجا باید روزی بخواهد؟ درحالی‌که جایگاه رزق آسمان است»[٤٧٦].

طوسی در رجال خود می‌گوید: «عبدالله بن سبأ کسی است که به کفر بازگشت و غلو خویش را آشکار نمود»[٤٧٧].

علامه‌ی شیعه حلی می‌گوید: «عبدالله بن سبأ یک غالی ملعون بود، امیرالمؤمنین  ÷ او را با آتش سوزاند، وی بر این باور بود که علی  ÷ خدا و او پیامبر است»[٤٧٨].

در کتاب معرفة أخبار الرجال، اثر کشی که یکی از کتاب‌های مشهور شیعه است، آمده است: «از ابوعبدالله  ÷ روایت است که گفت: خداوند عبدالله بن سبأ را لعنت کند وی در مورد امیر المؤمنین علی ادعای ربوبیت کرد و بخدا سوگند امیرالمؤمنین بنده و فرمانبردار پروردگار بود، وای بر کسی که بر ما دروغ بندد؛ گروهی در مورد ما چیزهایی می‌گویند که خودمان در مورد خویش نمی‌گوییم، از این افراد به خدا پناه می‌بریم، از این افراد به خدا پناه می‌بریم»[٤٧٩].

ابن ابی الحدید شیعی متوفای سال (٦٥٥هـ/١٢٧٥م) در شرح نهج البلاغه می‌گوید: «وقتی امیرالمؤمنین علی  ÷ کشته شد، ابن سبأ عقیده و باور خود را آشکار کرد و گروه و فرقه‌ای او را شناختند و از وی پیروی کردند».

مامقانی در "تنقیح المقال في علم الرجال" می‌گوید: «عبدالله بن سبأ به کفر بازگشت و غلو و افراط خود را آشکار نمود». و می‌گوید: «وی یکی غالی ملعون بود، امیرالمؤمنین او را با آتش سوزاند. وی ادعا می‌کرد که علی خدا است و او پیامبر است»[٤٨٠].

نعمت الله جزایری در "الأنوار النعمانیة" می‌گوید: «عبدالله بن سبأ به علی گفت: تو خدای حقیقی هستی، پس علی  ÷ او را به مدائن تبعید کرد. گفته شده که وی در ابتدا یهودی بود و سپس اسلام آورد. ابن سبأ آنگاه که یهودی بود در مورد یوشع بن نون و موسی نیز همان چیزی را می‌گفت که اکنون در مورد علی می‌گوید. همچنین گفته شده که وی اولین کسی است که باور به وجوب امامت علی را اظهار نمود و صنف‌های مختلف غالیان از او منشعب گشته‌اند»[٤٨١].

ناشی اکبر شیعی متوفای سال (٩٠٥هـ) در کتاب «مسائل الامامة و مقتطفات من الکتاب الأوسط في المقالات» در مورد ابن سبأ و گروه او آورده است: «گروهی بر این باور بودند که علی زنده است و نمرده و تا زمانی که عرب را تحت فرمان خود نیاورد نمی‌میرد، این‌ها سبئی‌ها، یعنی پیروان عبدالله بن سبأ یهودی بودند که از اهالی صنعاء بود و در مداین می‌زیست»[٤٨٢].

شیخ شیعه یوسف بحرانی می‌گوید: «این ابن سبأ همان است که قائل به الوهیت برای امیر المؤمنین  ÷ بود، پس امیرالمؤمنین سه روز او را مهلت توبه داد، اما توبه نکرد و علی نیز او را سوزاند»[٤٨٣].

این‌ها مختصری بود از اخباری که در رابطه با ابن سبأ در کتاب‌های معتبر شیعه آمده است و نه تمام آن.

مصادر و منابع سنی و شیعه اتفاق دارند که عبدالله بن سبأ یهودی مردی از اهالی صنعاء بود که در ظاهر مسلمان شد، اما کفر و نفاق را در درون خود پنهان داشت.

شاهد موضوع ما این است که علمای شیعه شخصیت عبدالله بن سبأ را ثابت دانسته‌اند و بر این باورند که او در مورد امیرالمؤمنین  ÷ ادعای الوهیت کرد. و هرکس در کتاب‌های شیعه جستجو نماید، در می‌یابد که به شخصیت عبدالله بن سبأ یهودی اشاره شده است.

براستی چرا تعدادی از نویسندگان معاصر شیعه می‌کوشند وجود ابن سبأ را نفی کنند!!!

زیرا ابن سبأ یهودی، همان ندایی را سر می‌داد که شیعه سر می‌دهد، یعنی به خلفا طعنه زد و معتقد بود که امیرالمؤمنین علی  ÷ از همه برتر است و به خلافت شایسته‌تر است و او وصی رسول الله  ج است، آنگونه که یوشع وصی موسی  أ بود؛ همچنین به رجعت او اعتقاد دارند و می‌گویند او دابة الأرض است و دیگر اعتقادات و باورها.

اگر شیعیان هوشیار اندیشه نمایند، حق برای آن‌ها آشکار خواهد شد، زیرا هر شیعه‌ای شخصیت عبدالله بن سبأ را انکار نماید، انکار او تنها به این دلیل است که عقاید شیعه با باورهایی که این فتنه‌گر خبیث ترویج می‌داد یکی است.

دلیل موهوم دانستن شخصیت عبدالله بن سبأ یهودی توسط متأخرین شیعه و اینکه وی هیچ اصلی ندارد، این است که بر حقیقت نشو و نمای دین خود پرده بیفکنند.

مگر می‌شود علمای بزرگ شیعه و سنی و مورخان بزرگ را در ارتباط با شخصیت عبدالله بن سبأ و باورهای او در اشتباه دانست و ادعای انکار عبدالله بن سبا از سوی فقهای کوچک و معاصر شیعه را که در قرون ابتدایی نزیسته‌اند، تأیید کرد!!

در عین حال شاهد آن هستیم که بسیاری از علمای شیعه شخصیت ابن سبأ را انکار نکرده‌اند، بلکه از او اعلان برائت نموده‌اند و دشنامش می‌دهند!!

پس به وسیله‌ی ابن سبأ یهودی بود که عثمان  س کشته شد و ٥ سال از شهادت او نگذشته بود که علی  س را نیز شهید کردند؛ این خوارج شیطان‌های انسی بودند که خود را در لشکریان مسلمان جای داده و آتش جنگ میان علی و معاویه  ب را برافروختند و همان‌ها بودند که حسین فرزند رسول الله  ج را شهید کردند.

با این وقایع تاریخی مشهور و ثابت، به روشنی برای هر شیعه‌‌ی آگاهی مشخص می‌گردد که آنچه شیعیان از کتاب‌های علمای پارسی خود گرفته‌اند و بدان اعتماد نموده‌اند، کپی برداری از عقیده و باور عبدالله بن سبأ می‌باشد، کسی که برای اولین بار نظریه‌ی وصی را مطرح کرد و در پی آن افکار و داستان‌هایی مناسب برای دروغپردازی جاعلان وضع کرد و بعدها برای آن‌ها اسانید و متونی درست کردند و به پیامبر و امامان نسبت دادند.

تصور کنید که صحابه‌ی عرب پیامبر  ج علیه رسول الله و اهل بیت ایشان توطئه کنند و طمع سروری و ولایت داشته باشند و قرآن را تحریف کنند و حقیقت اسلام را دگرگون نماید!.

یکی از مستشرقان انگلیسی به نام دکتر براون می‌گوید: «یکی از مهم‌ترین اسباب و عوامل دشمنی ایرانی‌ها با خلیفه‌ی راشد دوم عمر بن خطاب این است که او سرزمین آن‌ها را فتح نمود و شوکت آن‌ها را از بین برد، اما اهل ایران به دشمنی خود رنگ دینی و مذهبی بخشیدند، درحالی‌که در باور آن‌ها هیچ حقیقتی یافت نمی‌شود»[٤٨٤].

تشیع قبل از شهادت امام حسین تنها یک جبهه‌گیری سیاسی از سوی برخی از شیعیان علی  س بود؛ و این تعصب پیشرفته که در مورد ائمه غلو کنند و آنکه دیگر خلفا را بر علی برتر بداند، تکفیر ‌نمایند، در قلوب آن‌ها رخنه نکرده بود؛ این عده معتقد به افضلیت علی در خلافت، در عهد خلفای سه گانه یعنی ابوبکر و عمر و عثمان بودند، اما این باور چندان ظهور و بروزی نداشت، پس آنگاه که میان علی و معاویه  ب جنگ و درگیری در گرفت، برخی‌ها برافروخته شدند و این باور در اعماق قلب‌های آن‌ها جای گرفت و تبدیل به یک عقیده‌ی راسخ در نفوس آن‌ها شد و این عقیده مقرون بود با برتری و محق دانستن اهل بیت؛ و پس از شهادت حسین قلب‌ها از همیشه برافروخته‌تر شد و با خون حسین مخلوط گشت. به خصوص که دولت اموی در عزت و شوکت به سر می‌برد، در نتیجه طرفداران برتری و محق بودن اهل بیت در این برهه از زمان نمی‌توانستند با نیروی شمشیر با بنی امیه مواجه شوند، پس عاطفه و احساسات مردم در ارتباط با علی و حسین و آل بیت را نشانه رفتند و برای پوشاندن چهره‌ی خود از اصل تقیه کمک گرفتند.

چیزی که ثابت می‌کند خاستگاه دین شیعه فارس است و مؤسسانِ مجوسِ این دین، آن را برافروختند، حقد و کینه آن‌ها نسبت به عموم عرب و صحابه و اهل سنت بطور خاص می‌باشد به علاوه تمجید و بزرگداشت امپراطوری از دست رفته‌ی‌شان. آن‌ها در کتاب‌های خود به علی  س نسبت داده‌اند که در مورد کسری گفت: «إن الله خلصّه من عذاب النار، و النار مُحرّمة عليه»: «خداوند او را از عذاب آتش نجات داد و آتش بر او حرام است». و یکی از متعصبان پارسی به نام مجلسی از امیرالمؤمنین علی روایت کرده که گفت: «از کسری شنیدم که گفت: «ولكني مع هذا الكفر خلصني الله تعالى من عذاب النار ببركة عدلي وإنصافي بيـن الرعية، وأنا في النار والنار مُحرّمة علّي»: «با وجود این کفر، خداوند به برکت عدل و انصافم در میان مردم، مرا از عذاب آتش نجات داد و من در آتشم و آتش بر من حرام است»[٤٨٥].

در وسائل الشیعة آمده است که: «... مردی در حضور ابوعبدالله  ÷ یک مجوسی را دشنام داد، ابوعبدالله از آن مرد خشمگین گشت و وی را از آن کار نهی کرد، آن مرد گفت: وی با مادر خود ازدواج کرده است. گفت: «أما علمـت أن ذلك عندهم النكاح»: «مگر نمی‌دانی که این کار برای آن‌ها نکاح است»[٤٨٦].

مجوس نکاح با مادران و خواهران را جایز می‌دانند. پس از فتح سرزمین مجوس عمر بن خطاب دستور داد که میان مجوسی و مادر و یا خواهرش که به نکاح او درآمده‌اند، جدایی اندازند و این‌ها ادعا دارند که عمر کسی بود که تحریم متعه را ابداع کرد، پس مؤسسان شیعه زنای متعه را ابداع نمودند تا مذهب خود را بر ارضای شهوات‌شان بنا کنند.

به همین خاطر است که می‌بینیم ابولؤلؤ فارسی مجوسی قاتل عمر بن خطاب  س را تمجید می‌کنند و بزرگ می‌دارند!!

در میدان فیروزی شهر کاشان مزار و مقبره‌ای برای او درست کرده‌اند و آن را بابا شجاع الدین نامیده‌اند و با برگزاری تعزیه یاد او را گرامی می‌دارند و او پدر معنوی شیعه است. همچنین نوروز را عید گرفته و جشن می‌گیرند درحالی‌که مطابق نقل مورخان، اولین کسی که نوروز را به وجود آورد، یکی از پادشاهان فارس به نام جمشید بود و این عید شش روز می‌باشد و از بزرگ‌ترین اعیاد آن‌ها است و مؤسسان پارسی دین شیعه به جعفر صادق افترا بسته‌اند و در کتاب‌های خود از زبان ایشان این عید را رسمیت بخشیده‌اند.

از جمله این روایات: از صادق روایت است که گفت: «وقتی نوروز فرا رسید، غسل نمایید و تمیزترین لباس‌هایت را بر تن کن».

روز نوروز برای امیرالمؤمنین  ÷ هدیه‌ای آوردند و ایشان فرمود: این چیست؟ گفتند: ای امیرالمؤمنین امروز روز نوروز است، گفت: هر روز را برای ما نوروز بسازید»[٤٨٧].

یکی دیگر از دلایل حقد و کینه‌ی آن‌ها نسبت به عرب که اثبات می‌کند آن‌ها بخاطر انتقام دست به جعل روایات زده‌اند، بزرگداشت اولاد حسین و نه حسن است، زیرا اولاد حسین، دایی‌ها و خاله‌های آن‌ها پارسی می‌باشند، از طریق شهربانو دختر یزدگرد؛ و دلیل دیگر آن این است که حسن با معاویه بیعت کرد و به نفع او از خلافت کنار کشید»[٤٨٨].

در نتیجه امامانِ خود را از نسل حسین و همسر پارسی او برگزیدند، زیرا در رگ‌های آن‌ها خون فارسی در جریان است. آن‌ها مصدر و منبع صحیحی در اختیار ندارند که بیان دارد چرا تنها این امامان معصوم هستند و دیگران عصمت ندارند!! و چرا فرزندان حسن  ÷ امام نیستند؟

محمد علی امیر معزی پژوهشگر فرانسوی ایرانی، در سایت اینترنتی خود آورده است: «مفاهیم و موضوعات اساسی از زرتشتی‌گری وارد دین شیعه شد، حتی در برخی از جزییات نیز این مفاهیم وارد این دین گشت! و ازدواج سیدنا حسین با دختر آخرین پادشاه آل ساسان رمزی برای ایران قدیم گشت، به این صورت که این دختر جوان اولین مادر برای تمامی امامان آن‌ها گشت و بخاطر آن میان تشیع و ایران قدیمی مجوسی، عقد برادری بسته شد. (پایان).

این بود شهادت و گواهی شاهدی از میان خودشان، پس ای شیعیان جهان به هوش باشید و اندکی بیندیشید!!

همچنین این جاعلان و دروغپردازان پارسی، تنها نسبت به صحابی جلیل القدر سلمان فارسی  س تعصب دارند نه دیگر صحابه، تا جایی که گفته‌اند: به سلمان وحی می‌شد و همه‌ی این‌ها تنها بخاطر این است که سلمان از فارس بود، این درحالی است که سلمان از آن‌ها بیزار است.[٤٨٩]

و کسانی را تکفیر می‌کنند و از آن‌ها خرده می‌گیرند که از او برتر بودند، همچون ابوبکر و عمر و عثمان  ش، زیرا آن‌ها عرب بودند؛ و این ثابت می‌کند که این جاعلان برای یاری فارسی‌گری خود چنین دینی را اختراع نموده‌اند و نه نصرت دین خداوند.

هر مسلمانی هرچند که عرب نباشد، بخاطر محبتی که با قرآن و پیامبر عربی  ج دارد، عرب را دوست دارد و نیز بخاطر اینکه آن‌ها رسالت اسلام را بر دوش نهادند و به اقصی نقاط دنیا رساندند؛ با وجود تمام این‌ها میزان و معیار اسلام در حکم کردن بر اشخاص واضح و روشن است: ﴿إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡۚ[الحجرات: ١٣] «همانا گرامی‌ترین شما نزد الله پرهیزگارترین شماست». اما مجوسان پارسی عرب را دشمن خود می‌دانند و بغض و حسد و دشمنی آن‌ها با اعراب مسلمان این امت که بهترین امت‌ها هستند، از تفسیر آن‌ها از این آیه روشن و آشکار می‌گردد: ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِۗ[آل عمران: ١١٠] «شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدیدار شده‌اید: امر به معروف می‌کنید و نهی از منکر می‌نمائید و به الله ایمان دارید». در تفسیر قمی آمده است که ابوعبدالله  ÷ به قاری این آیه گفت: «(خیر أمة = بهترین امت) امیر المؤمنین و حسن و حسین علیهماالسلام را کشتند؟! به او گفته شد: پس معنای این آیه چیست ای فرزند رسول خدا؟ گفت: آیه اینگونه نازل شده است: (کنتم خير أئمة أخرجت للناس)».[٤٩٠]

در تفسیر صافی فیض کاشانی ذیل تفسیر این آیه آمده است: «.. روایت است که آیه (کنتم خير أمة) بر ایشان خوانده شد، وی گفت: بهترین امت امیرالمؤمنین و حسن و حسین را کشتند؛ قاری گفت: فدایت شوم پس این آیه به چه معناست؟ گفت: کنتم خیر أئمة أخرجت للناس، مگر نمی‌بینی که خداوند آن‌ها را مدح و ستایش نموده و گفته است که امر به معروف و نهی از منکر می‌کنید و به الله ایمان دارید».

علاوه بر این، سازندگان دین شیعه روایاتی در اختیار دارند که خداوند با آن‌ها پرده از راز ایشان برداشته است و دین الله تعالی از افترا و تهمت‌های آن‌ها بری است؛ در کتاب‌های آن‌ها صدها روایت مشهور پیرامون مهدی قائم و امام عصرشان وجود دارد که دلالت بر بیماری روانی این افراد دارد، آن هم به دلیل حقد و کینه سرشاری که قلب‌های آن‌ها را پر کرده است، در نتیجه چیزهایی را که آرزو داشتند به نگارش درآوردند. در ذیل برخی از این روایات را برای شیعیانی که می‌اندیشند ذکر می‌کنم:

از علاء از محمد بن مسلم روایت است که: از ابوجعفر  ÷ شنیدم که گفت: «لـو يعلـم الناس ما يصنـع القـائـم إذا خرج لأحب أكثرهم ألا يروه مما يقتل من الناس، أما إنـه لا يبدأ إلا بقريش فـلا يأخذ منها إلا السيف، ولا يعطيها إلا السيف حتى يقـول كثير من الناس: ليس هذا من آل محمد، ولو كان من آل محمد لرحم»: «اگر مردم مى‏دانستند هنگامى که قائم خروج کند چه خواهد کرد، بیشتر آنان دوست مى‏داشتند او را ملاقات نکنند بس که خواهد کشت، بدانید که او شروع نخواهد کرد مگر با قریش و از او جز شمشیر دریافت نمى‏کنند و معامله او با قریش تنها با شمشیر است تا آنجا که بیشتر مردمان گویند: این مرد از تبار محمّد نیست که اگر از آل محمّد بود حتماً رحمت و دلسوزى مى‏داشت»[٤٩١].

از ابوعبدالله  ÷ روایت است که: «إذا قام القائم من آل محمد  ÷ أقام خمسمائة من قريش فضرب أعناقهم، ثم خمسمائة آخر، حتى يفعـل ذلك ست مرات»: «هرگاه قائم آل محمد خروج کند، پانصد تن از قریش را بلند می‌نماید و گردن همگی آن‌ها را می‌زند، سپس پانصد تن دیگر را بلند می‌کند، تا اینکه شش مرتبه این کار را انجام می‌دهد»[٤٩٢].

همچنین از ابوعبدالله  ÷ روایت است که: «إذا خرج القائم لم يكن بينه وبين العرب وقريش إلا السيف، ما يأخذ منها إلا السيف، وما يستعجلون بخروج القائم؟ والله ما لباسه إلا الغليظ، ما طعامـه إلا الشعير الجشب، وما هـو إلا السيف، والموت تحت ظل السيف»: «وقتی قائم خارج شود میان او و عرب و قریش جز شمشیر چیزی نخواهد بود، جز شمشیر در بین نخواهد بود، چرا درباره‌ی قیام قائم شتاب می‌کنید؟ به خدا سوگند! لباسش جز لباسی ضخیم و خوراکش جز غذایی ناگوار نیست. قیام او جز شمشیر و مرگ در سایه‌ی شمشیر نیست».[٤٩٣]

در نتیجه شیعه، جنبشی پارسی و سیاستی انتقام جویانه است که هدف آن تنها فتنه است، نه نصرت اهل بیت:

علی بن حزم اندلسی (٣٨٤ – ٤٥٦هـ) که یکی از علمای بزرگ اندلس بشمار می‌رود و تألیفات بسیار زیادی به نگارش درآورده است می‌گوید: «پارسیان حکومت بسیار گسترده‌ای داشتند و در میان تمام امت‌ها دست بالا را داشتند و خود را بزرگ می‌دانستند و آزاده و سرور می‌نامیدند و دیگر مردمان را بنده و برده‌ی خود می‌دانستند؛ درنتیجه زوال دولت‌شان به دست اعرابی که در نظر آن‌ها کم خطرترین مردم بودند، بر آن‌ها گران آمد و مصیبت آن‌ها دوچندان شد، پس هر از چند گاهی به جنگ با مسلمانان برمی‌خواستند، اما همیشه مغلوب می‌شدند و خداوند حق را نمایان می‌کرد .. پس به این نتیجه رسیدند که حیله‌گری کاری سودمندتر است، پس گروهی از آن‌ها اسلام آوردند و با تظاهر به محبت اهل بیت و زشت دانستن ظلمی که – به زعم آن‌ها – در حق علی شده بود، خود را اهل تشیع دانستند، سپس مسلک‌ها و روش‌هایی ایجاد کردند که منجر به خروج آن‌ها از راه هدایت شد»[٤٩٤].

شیخ محمد ابوزهره در "تاریخ المذاهب الإسلامیة" می‌گوید: «عرب اصل آزادی را سرلوحه‌ی خود قرار داده بودند، اما فارس به حکومت موروثی اعتقاد و باور داشتند، در نتیجه چیزی به نام انتخاب خلیفه در قاموس پارسیان جایگاهی نداشت. پیامبر  ج فوت کرد و به رفیق اعلی پیوست درحالی‌که هیچ فرزندی از خود به جای نگذاشته بود و نزدیک‌ترین مردم پس از او پسر عمویش علی بن ابی طالب بود و از دیدگاه آن‌ها ابوبکر و عمر و عثمان  ش که پس از پیامبر  ج خلیفه شدند، خلافت را از مستحق آن غصب کرده بودند. پارسیان عادت داشتند که به دستگاه حاکمیت و حاکم نگاهی تقدس مآبانه داشته باشند و همین نگاه را در رابطه با علی و فرزندانش نیز داشتند و گفتند: اطاعت از امام واجب است و اطاعت از او، اطاعت از خداوند است و بسیاری از پارسیانی که وارد اسلام شدند، بطور کلی از عقاید باطل گذشته‌ی خود مبرا و پاک نگشته بودند و این امر موجب شد که به مرور زمان آرا و نظرات گذشته‌ی آن‌ها رنگ اسلامی به خود بگیرد؛ بنابراین دیدگاه آن‌ها در مورد علی و فرزندان او، همان دیدگاه پدران ایشان در مورد حکومت وراثتی است».

ابوزهره می‌گوید: «به عقیده‌ی ما شیعه متأثر از افکار و اندیشه‌های فارسی پیرامون پادشاهی و وراثت بودند و تشابه موجود میان مذهب آن‌ها و نظام حکومتی پارسی واضح و آشکار است و اینکه بیشتر فارس‌ها شیعه هستند و شیعیان ابتدایی نیز فارس بودند، مؤید این مطلب است»[٤٩٥].

یکی از دلایل بارز و آشکاری که نشان می‌دهد، امامت هیچ ارتباطی با اسلام ندارد، تعدد طوایف شیعه و تبدیل آن‌ها به ده‌ها فرقه است و این نشان می‌دهد که دین شیعه بطور کلی یک دین ساختگی است؛ این چه دینی است که بعد از وفات پیامبر  ج این امت و خاتم پیامبران شکل گرفت و نه در زمان پیامبر و نه در زمان خلفای راشدین نامی از این طوایف شیعی و مسماهای آن نبود؟!. بدانید که دین خداوند یکی است و تغییر نمی‌پذیرد و خداوند متعال آخرین پیامبران و رسولان را نمیراند مگر بعد از آنکه دین را برای او و امتش که بهترین امت‌هاست، کامل گرداند.

یکی از فقهای شیعه‌ی دوازده امامی به نام حسن بن علی طبرسی (متوفای سال ٦٩٨هـ) در "أسرار الإمامة" فصل (ما قیل في فرق الشیعة) آورده است: «شیعه پنج گروه می‌باشند: ١- زیدیه، که خود به پنج گروه تقسیم می‌شوند: بتریة، جارودیة، دکینیة، خلفیة و خشبیة. ٢- کیسانیة، که به چهار فرقه تقسیم می‌شوند: مختاریة، کربیة، اسحاقیة و حربیة. ٣- غالیة، که به نه فرقه تقسیم می‌شوند: الواصلیة السبأیة، یعفوریة، غرابیة، ربعیة، یعقوبیة، غمامیة، اسماعیلیة و ازوریة. ٤- سبعیة، که به دو فرقه تقسیم می‌شوند: صاحبیة و ناصریة. گفته شده است که شیعه هفتاد و چند فرقه بوده‌اند، اما بیشترشان منقرض شده است و در کتاب‌ها نامی از آن‌ها به میان نیامده است. اما ناووسیه عبارتند از کسانی که می‌گفتند: امام صادق  ÷ قائم است و از نظرها پنهان گشته است. فطحیه: معتقد به امامت عبدالله افطح فرزند امام صادق  ÷ بودند. واقفیه: معتقد بودند که امام موسی بن جعفر  ÷ نمرده و کشته نشده است، وی زنده است و باز خواهد گشت. این‌ها در امامت امام رضا توقف کرده‌اند. تمامی این‌ها از فروع کیسانیه می‌باشند. ٥- امامیه‌ی اثنا عشریه.

علمای فرق و فرقه شناسان در مورد فرقه‌های منسوب به شیعه سخن گفته‌اند؛ این فرقه‌ها بسیار اهل غلو و افراط هستند، البته برخی از آن‌ها نسبت به سایرین غلو کمتری دارند، اما تمامی آن‌ها غالی و بدعتگر هستند و خودشان در مورد تعداد امامان‌شان با یکدیگر به شدت اختلاف دارند، برخی می‌گویند امامان دوازده تن بوده‌اند، برخی آن‌ها را یازده و برخی سیزده تن ... می‌دانند و ویژگی دیگر آن‌ها این است که یکدیگر را تکفیر می‌کنند.

برای اطلاع بیشتر در این مورد به کتاب «مقالات الإسلامیین» ابوالحسن اشعری، «الملل والنحل» شهرستانی، «الفرق بین الفرق» ابوظاهر بغدادی و «فرق معاصرة» اثر دکتر غالب بن علی عواجی مراجعه نمایید.

[٤٧٤]- نگا: قمی، المقالات والفرق، تحقیق: محمد جواد مشکور، ١٩٦٣م، طهران، ص: ٢٠ – ٢١.

[٤٧٥]- فرق الشیعة، نوبختی، ص: ٢٢ و ص: ٣٢ – ٤٤.

[٤٧٦]- من لایحضره الفقیه، تحقیق حسن موسوی: جلد: ١، صفحه‌ی: ٢١٣.

[٤٧٧]- رجال الطوسی، ص: ٨٠.

[٤٧٨]- خلاصة الأقوال في معرفة أحوال الرجال، ص: ٢٣٧.

[٤٧٩]- رجال الکشي، ص: ١٠٠؛ تنقیح المقال في أحوال الرجال، مامقانی: ٢/١٨٣، ١٨٤، چاپ المرتضویة؛ عن أبـي عـبد الله أنه قال: «لعن الله عبد الله بن سبأ، إنه ادعى الربوبية في أمير المؤمنين، وكان والله أمير المؤمنين عبداً لله طائعاً، الويل لمن كذب علينا، وإن قوماً يقولون فينا ما لا نقوله في أنفسنا، نبرأ إلى الله منهم، نبرأ إلى الله منهم».

[٤٨٠]- تنقیح المقال في علم الرجال: ٢/١٨٣، ١٨٤.

[٤٨١]- الأنوار النعمانیة: ٢/٢٣٤.

[٤٨٢]- مسائل الامامة مقتطفات من الکتاب الأوسط في المقالات، تحقیق یوسف فان، ص: ٢٢ – ٢٣.

[٤٨٣]- لحدائق الناضرة: ٨/٥١١.

[٤٨٤]- تاریخ أدبیات ایران، دکتر براون: ١/٢١٧، چاپ هند.

[٤٨٥]- بحار الأنوار: ٤/٤١؛ شاذان قمی در کتاب الفضائل و نیز محمد بن جریر شیعی در "نوادر المعجزات" آن را ذکر کرده‌اند.

[٤٨٦]- وسائل الشیعة، باب میراث المجوس، ص: ٣١٧، باب تحریم قذف المجوس، ص: ٣١٨.

[٤٨٧]- نگا: وسائل الشیعة: ٣/١٨٧؛ مستدرك الوسائل: ٦/٣٥٢؛ البحار: ٥٢/٣٠٨.

[٤٨٨]- أبو الفرج الأصفهاني، مقاتل الطالبين، ص: ٨٨، ١٤٢، ١٨٨؛ الأربلي، كشف الغمة: ٢/٦٤؛ مجلسي، جلاء العيون: ٥٨٢؛ بحار الأنوار، مجلسي: ٤٥/٣٢٩؛ التنبيه والإشراف، أبو الحسن علي المسعودي، ص: ٢٦٣.

[٤٨٩]- رجال الکشي، ص: ٢١.

[٤٩٠]- تفسیر قمی: ١/١٠.

[٤٩١]- الغیبة، نعماني، ص: ٢٣٣، ح: ١٨.

[٤٩٢]- الإرشاد، ص: ٣٦٤؛ بحار الأنوار: ٥٢/٣٣٨.

[٤٩٣]- الغیبة، نعمانی: ١٩/٢٣٣.

[٤٩٤]- ابن حزم، الفصل في الملل والأهواء والنحل: ٢/٢٧٣.

[٤٩٥]- برای مطالعه بیشتر رک: محمد أبو زهرة، تاريخ المذاهب الإسلامية: ١/٣٧؛ أحمد أمين، فجرالإسلام، ص: ٢٧٧، عرفان عبد الحميد، دراسات في الفرق: ٢٣؛ فلهوزن، أحزاب المعارضة السياسية الدينية في صدر الإسلام، ص ١٦٨؛ فلوتن، السيادة العربية، ص٧٦.