نمونهای خطرناک از نمونههای تحریف قرآن نزد شیعه
از آنجا که قرآن عظیم نوری است که نمیتوان آن را خاموش کرد و از طرفی امکان مماشات با ولایتی که شیعه به آن باور دارد، وجود ندارد، مؤسسان این ولایت مزعوم، به انواع تحریف آیات روی آوردهاند؛ باری کلماتی را در قرآن قرار دادهاند و ادعا کردهاند این کلمات از قرآن است!! و این کار را با چنان جرأت و گستاخیای انجام دادند که جز یهود و نصاری در کتابهای خود کسی چنین نکرده است!! یا اینکه نصوص قرآن را دور از معانی و اهداف حقیقی آیات و با اتکا بر عقیدهی باطنی خود در مورد قرآن تأویل میکنند.
از دیگر تحریفات آنها این است که برای حمایت از خرافات خود، آیات را قطع و برید نموده و از آن برای استدلالهای خود که مخالف با نصوص قرآن است، بهره میبرند؛ به اینصورت که اول آیه را میگیرند و آخر آن را ترک میکنند، یا به آخر آیه استدلال مینمایند و از اول آن چشمپوشی میکنند و عامدانه و متکبرانه از کتاب الله تعالی روی میگردانند؛ ما این مطلب را از کتابها و تفاسیر شیعه ثابت خواهیم کرد. تفاسیری که نمیگوییم مخالف نصوص آیات است، بلکه میگوییم آیات الله تعالی و عقل بشر را به تمسخر گرفته است، تا پرده از تمسخر آنها برداشته شود.
از مفضل روایت است که میگوید: از صادق ÷ در مورد این آیه: ﴿أُحِلَّتۡ لَكُم بَهِيمَةُ ٱلۡأَنۡعَٰمِ﴾[المائدة: ١] «(گوشت) چهار پایان برای شما حلال شده است» پرسیدم؛ گفت: «البهيمة هاهنا الولي والأنعام المؤمنون»[٥٦]: «منظور از بهیمة در اینجا ولی است و منظور از انعام، مؤمنان میباشند»!!.
در مورد این آیه: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَسۡتَحۡيِۦٓ أَن يَضۡرِبَ مَثَلٗا مَّا بَعُوضَةٗ فَمَا فَوۡقَهَاۚ﴾[البقرة: ٢٦] «به راستی الله از اینکه به پشه یا بالاتر از آن مثال بزند، شرم نمیکند» روایت شده است که گفت: «إن هذا المثل ضربه الله لأمير المؤمنين ÷ فالبعوضة أمير المؤمنين وما فوقها رسـول الله ج»[٥٧]: «خداوند این مثال را برای امیر المؤمنین (علی) ÷ زده است، پس پشه امیرالمؤنین است و بالاتر از آن رسول الله ج!!!».
اما در مورد این آیه: ﴿نَاقَةَ ٱللَّهِ وَسُقۡيَٰهَا١٣﴾[الشمس: ١٣] «ماده شتر الله را با آبشخورش وا گذارید» گفتهاند: «مراد از ماده شتر، امام است[٥٨]!!!.
به وضوح روشن است که تفاسیر شیعه عاری از قواعد تفسیر صحیح میباشند و نه از نظر نص، نه لغت، نه فطرت، نه عقلا و نه حتی مزاجا، اندکی هم با سیاق آیات منطبق نیست.
تأویل و تفسیر آیات قرآن کریم به این ترتیب سخیفانه، بسان سیلیای است بر صورت تمامی شیعیان، تا اینکه از خواب غفلت بیدار شوند.
این گزافه گوییهای شیعه در تفسیر قرآن کریم منتسب به امامان است نه خدا.
از جمله تفسیرهای عجیب و غریب آنها، تفسیر این آیه است: ﴿كِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ إِلَيۡكَ مُبَٰرَكٞ لِّيَدَّبَّرُوٓاْ ءَايَٰتِهِۦ وَلِيَتَذَكَّرَ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ٢٩﴾[ص: ٢٩] «کتابی است پر برکت، که آن را بر تو نازل کردیم تا در آیاتش تدبّر کنند و خردمندان پند گیرند». در تفسیر مشهور آنها موسوم به تفسیر قمی آمده است: آنها امیرالمؤمنین و امامان ÷ میباشند ﴿وَلِيَتَذَكَّرَ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ٢٩﴾ آنها «اولوا الألباب» هستند؛ وی میگوید: و امیرالمؤمنین ÷ به آن افتخار کرده است و میگفت: «ما أعطي أحد قبلي ولا بعدي مثل ما أعطيت»: «همانند آنچه به من داده شده است به افراد قبل و بعد از من داده نشده است»[٥٩].
معنای این آیه واضح و روشن است و نیازی نیست یک عالم و یا مفسر بزرگ آن را برای ما تفسیر کند تا معنای آن برای ما روشن گردد، چنانکه اگر این آیه بر یک شخص بیسواد نیز خوانده شود و به او گفته شود از این آیه چه فهمیدی؟ بدون تردید میگوید: خداوند پیامبرش محمد ج را مخاطب قرار میدهد و به او میگوید: ما این قرآن مبارک را بر تو نازل کردیم تا قومت در آیات آن تدبر نمایند و تذکری باشد برای صاحبان قلبهای سالم که تسلیم، مؤمن و مطمئن هستند.
همچنین آنها کلمات بشری را به قرآن نسبت دادهاند و ادعا میکنند این کلمات و این جملات بخشی از قرآن است، درحالیکه چنین نیست؛ آنها بیهیچ شرمی هر چه میخواهند، میگویند؛ ما برای اثبات این مطلب نه بیان تفصیلی آن، در ذیل تنها به بخش کوچکی از این دست تحریفات اشاره میکنیم:
همچون حدیث: «علی بازوی پیامبر است» که – با اسناد – بطور مرفوع از مقداد روایت کردهاند که گفت: ما درحالی با رسول الله ج بودیم که ایشان خود را به پردههای کعبه آویزان کرده بود و میگفت: «اللهم اعضدني واشدد ازري واشرح صدري وارفع ذکري»: «خدایا، بازویی (یار و یاوری) برای من قرار ده و به وسيله او پشت مرا استوار دار (و بر نيروی من بيفزای) و سینهام را گشاده دار و ذکر و یاد مرا بلند بگردان». (راوی) میگوید: پس جبراییل ÷ نازل شده و گفت: «ورفعنا لك ذكرك بعلي صهرك»: «ما ذکر و یاد تو را با دامادت علی بالا و بلند نمودیم». راوی میگوید: پیامبر آن را اینگونه قرائت کرد و ابن مسعود آن را در مصحف خود ثبت نمود، اما عثمان آن را ساقط کرد[٦٠].
در کتاب «بحار الأنوار» روایتی آمده است که صاحب کتاب «فصل الخطاب» آن را در کتاب خود نقل کرده است، در این روایت آمده است: ابوعبدالله ÷ گفت: خداوند متعال میفرماید: (ألم نشرح لك صدرك بعلي، ووضعنا عنك وزرك، الذي انقض ظهرك، فإذا فرغت من نبوتك فانصب علیا وصیا، وإلی ربك فارغب في ذلك): «آيا ما سينهی تو را با علی نگشوديم و بار سنگين را از (دوش) تو برنداشتيم؟ همان بار سنگينی كه پشت تو را در هم شكسته بود؟ پس هرگاه از نبوتت فارغ شدی علی را به عنوان وصی خود منصوب کن و در این مورد کاملا به سوی پروردگارت روی آر». و این تحریف یک سوره کامل از سورههای قرآن است، یعنی سورهی انشراح[٦١].
از ابوجعفر باقر ÷ روایت کردهاند که گفته است: «جبراییل این آیه را بر محمد ج اینگونه نازل کرد: ﴿وَإِن كُنتُمۡ فِي رَيۡبٖ مِّمَّا نَزَّلۡنَا عَلَىٰ عَبۡدِنَا - في علي - فَأۡتُواْ بِسُورَةٖ مِّن مِّثۡلِهِۦ﴾:[٦٢] «و اگر دربارهی آنچه بر بندهی خود (محمد ج) - در مورد علی - نازل کردهایم؛ در شک و تردید هستید، سورهای همانند آن بیاورید».
از ابوبصیر، از ابوعبدالله ÷ روایت است که گفت: آیهی ٧١ سورهی احزاب اینگونه نازل شده است: ﴿وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ في ولایة علي والأئمة من بعده فَقَدۡ فَازَ فَوۡزًا عَظِيمًا﴾: «هرکس در مورد ولایت علی و امامان بعد از او از الله و رسول اطاعت کند، به رستگاری بزرگی رسیده است»[٦٣].
از منخل از ابوعبدالله ÷ روایت است که گفت: جبراییل آیهی ٤٧ سورهی نساء را اینگونه بر پیامبر ج نازل کرد: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ ءَامِنُواْ بِمَا نَزَّلۡنَا﴾ – في علي – (نوراً مبيناً)[٦٤]: «ای كسانی كه كتاب (آسمانی) به شما داده شده است، ايمان بياوريد بدانچه -در مورد علی- نازل كردهايم به عنوان نوری آشكار».
از مفضل بن عمر روایت است که میگوید: از ابوعبدالله ÷ در مورد این آیه: ﴿ٱئۡتِ بِقُرۡءَانٍ غَيۡرِ هَٰذَآ أَوۡ بَدِّلۡهُۚ﴾[يونس: ١٥] سؤال کردم، گفت: «[یعنی کافران] گفتند: "بدل علیا ÷" یعنی: یا علی را تغییر بده یا بجای او خلیفه دیگری برای ما قرار ده، پس خداوند متعال در جواب قومش به پیامبرش ج فرمود: ﴿قُلۡ مَا يَكُونُ لِيٓ أَنۡ أُبَدِّلَهُۥ مِن تِلۡقَآيِٕ نَفۡسِيٓۖ إِنۡ أَتَّبِعُ - في ولایته علیكم - إِلَّا مَا يُوحَىٰٓ إِلَيَّۖ إِنِّيٓ أَخَافُ إِنۡ عَصَيۡتُ رَبِّي عَذَابَ يَوۡمٍ عَظِيمٖ١٥﴾[يونس: ١٥] «(ای پیامبر!) بگو: من حق ندارم که آن را از پیش خود تغییر دهم و من پیروی نمیکنم - در ولایت او بر شما - مگر آنچه را که بر من وحی میشود و من اگر پروردگارم را نافرمانی کنم از عذاب روز بزرگ میترسم»[٦٥].
در تفسیر قمی آمده است: اما در مورد این بخش از آیه: ﴿أَنۡ أُبَدِّلَهُۥ﴾ حسن بن علی از پدرش از حماد بن عیسی از ابوسفاتج از ابوعبدالله ÷ روایت نموده است که در مورد این کلام الهی: ﴿ٱئۡتِ بِقُرۡءَانٍ غَيۡرِ هَٰذَآ أَوۡ بَدِّلۡهُۚ﴾ گفت: مراد امیر المؤمنین علی بن ابی طالب ÷ میباشد و این آیه: ﴿قُلۡ مَا يَكُونُ لِيٓ أَنۡ أُبَدِّلَهُۥ مِن تِلۡقَآيِٕ نَفۡسِيٓۖ إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰٓ إِلَيَّۖ﴾ در مورد امیرمومنان علی بن ابی طالب است!!.
اکنون از عموم شیعیان تقاضا دارم آیات ذیل را بخوانید و ببینید که خداوند متعال به وضوح به بیان رابطهی ابراهیم با پدرش آزر میپردازد که ابراهیم از پشت اوست؛ سپس به شما خواهم گفت علما و کتابهای شما با چه جرأت و افترایی، با کلام خداوند متعال مخالفت میکنند:
خداوند متعال در کتاب محکم خویش میفرماید: ﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِيمُ لِأَبِيهِ ءَازَرَ أَتَتَّخِذُ أَصۡنَامًا ءَالِهَةً إِنِّيٓ أَرَىٰكَ وَقَوۡمَكَ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ٧٤﴾[الأنعام: ٧٤] «و (بیاد آور) هنگامی را که ابراهیم به پدرش آزر گفت: «آیا بتها را به عبادت میگیری؟! من تو و قوم تو را در گمراهی آشکار میبینم».
﴿وَمَا كَانَ ٱسۡتِغۡفَارُ إِبۡرَٰهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَن مَّوۡعِدَةٖ وَعَدَهَآ إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُۥٓ أَنَّهُۥ عَدُوّٞ لِّلَّهِ تَبَرَّأَ مِنۡهُۚ إِنَّ إِبۡرَٰهِيمَ لَأَوَّٰهٌ حَلِيمٞ١١٤﴾[التوبة: ١١٤] «و آمرزش خواستن ابراهیم برای پدرش نبود مگر به خاطر وعدهای که به او داده بود، پس چون برای او آشکار شد که او دشمن الله است، از او بیزاری جست؛ بیگمان ابراهیم لابه کنندهی بردبار بود».
﴿إِذۡ قَالَ لِأَبِيهِ يَٰٓأَبَتِ لِمَ تَعۡبُدُ مَا لَا يَسۡمَعُ وَلَا يُبۡصِرُ وَلَا يُغۡنِي عَنكَ شَيۡٔٗا٤٢ يَٰٓأَبَتِ إِنِّي قَدۡ جَآءَنِي مِنَ ٱلۡعِلۡمِ مَا لَمۡ يَأۡتِكَ فَٱتَّبِعۡنِيٓ أَهۡدِكَ صِرَٰطٗا سَوِيّٗا٤٣﴾[مريم: ٤٢-٤٣] «هنگامیکه به پدرش گفت: ای پدر جان! چرا چیزی را عبادت میکنی که نه میشنود و نه میبیند و نه هیچ نیازی از تو برآورده میسازد؟! ای پدر جان! یقیناً (از جانب الله) دانشی برای من آمده است که برای تو نیامده است، پس از من پیروی کن، تا تو را به راه راست هدایت کنم».
﴿إِذۡ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوۡمِهِۦ مَا هَٰذِهِ ٱلتَّمَاثِيلُ ٱلَّتِيٓ أَنتُمۡ لَهَا عَٰكِفُونَ٥٢﴾[الأنبياء: ٥٢] «چون به پدرش و قومش گفت: این مجسمهها چیست که شما به (عبادت) آنها دل نهادهاید؟!».
﴿وَٱتۡلُ عَلَيۡهِمۡ نَبَأَ إِبۡرَٰهِيمَ٦٩ إِذۡ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوۡمِهِۦ مَا تَعۡبُدُونَ٧٠﴾[الشعراء: ٦٩-٧٠] «و خبر ابراهیم را بر آنها بخوان. هنگامیکه به پدر و قومش گفت: چه چیز را عبادت میکنید؟!».
﴿وَإِنَّ مِن شِيعَتِهِۦ لَإِبۡرَٰهِيمَ٨٣ إِذۡ جَآءَ رَبَّهُۥ بِقَلۡبٖ سَلِيمٍ٨٤ إِذۡ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوۡمِهِۦ مَاذَا تَعۡبُدُونَ٨٥﴾[الصافات: ٨٣-٨٥] «و همانا ابراهیم از پیروان او بود. چون با قلب سلیم (خالی از شرک و شک و شهوت) به پیشگاه پروردگارش آمد. چون به پدر و قومش گفت: چه چیزی را عبادت میکنید؟!»
﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوۡمِهِۦٓ إِنَّنِي بَرَآءٞ مِّمَّا تَعۡبُدُونَ٢٦﴾[الزخرف: ٢٦] «و (به یاد آور) هنگامی را که ابراهیم به پدرش و قومش گفت: بیگمان من از آنچه عبادت میکنید، بیزارم».
﴿إِلَّا قَوۡلَ إِبۡرَٰهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسۡتَغۡفِرَنَّ لَكَ وَمَآ أَمۡلِكُ لَكَ مِنَ ٱللَّهِ مِن شَيۡءٖۖ﴾[الممتحنة: ٤] «مگر آن سخن ابراهیم که به پدرش (آزر) گفت: البته من برایت آمرزش طلب میکنم و در برابر الله برای تو اختیار چیزی را ندارم».
این هشت آیهی روشن و آیات دیگری از قرآن کریم به وضوح بیان میدارند که آزر پدر ابراهیم بوده است؛ حال با وجود همه اینها، دیگر جایی برای تفسیر و تأویل وجود دارد؟! این هشت آیه از گفتگوی میان ابراهیم با پدرش با ما سخن میگوید، نه گفتگوی او با عمو یا جدش.
علاوه بر این آیات، در آیات دیگری از قرآن کریم، ابراهیم با لفظ «یا أبت» پدرش را مخاطب قرار میدهد:
﴿يَٰٓأَبَتِ إِنِّي قَدۡ جَآءَنِي مِنَ ٱلۡعِلۡمِ مَا لَمۡ يَأۡتِكَ فَٱتَّبِعۡنِيٓ أَهۡدِكَ صِرَٰطٗا سَوِيّٗا٤٣ يَٰٓأَبَتِ لَا تَعۡبُدِ ٱلشَّيۡطَٰنَۖ إِنَّ ٱلشَّيۡطَٰنَ كَانَ لِلرَّحۡمَٰنِ عَصِيّٗا٤٤ يَٰٓأَبَتِ إِنِّيٓ أَخَافُ أَن يَمَسَّكَ عَذَابٞ مِّنَ ٱلرَّحۡمَٰنِ فَتَكُونَ لِلشَّيۡطَٰنِ وَلِيّٗا٤٥﴾[مريم: ٤٣-٤٥] «ای پدر جان! یقیناً (از جانب الله) دانشی برای من آمده است که برای تو نیامده است، پس از من پیروی کن تا تو را به راه راست هدایت کنم. ای پدرجان! شیطان را عبادت نکن، زیرا شیطان نسبت به (الله) رحمان نافرمان بود. ای پدر جان! من از این میترسم که از (سوی الله) رحمان عذابی به تو برسد، آنگاه از دوستان شیطان (و همنشینان او در آتش) باشی».
کلمه «أبت» در آیات دیگری از قرآن و بر زبان مردانی وارد شده است که همه اتفاق داریم با این واژه پدران حقیقی خود را مخاطب قرار دادهاند، چنانکه یوسف پدرش أ را چنین مخاطب قرار میدهد: ﴿إِذۡ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَٰٓأَبَتِ إِنِّي رَأَيۡتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوۡكَبٗا وَٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ رَأَيۡتُهُمۡ لِي سَٰجِدِينَ٤﴾[يوسف: ٤] «(به یاد آور) هنگامی را که یوسف به پدرش یعقوب گفت: پدرم! همانا من (در خواب) یازده ستاره و خورشید و ماه را دیدم، آنها را برای خود سجدهکنان دیدم». و از این قبیل است سخن اسماعیل خطاب به پدرش ابراهیم أ: ﴿قَالَ يَٰبُنَيَّ إِنِّيٓ أَرَىٰ فِي ٱلۡمَنَامِ أَنِّيٓ أَذۡبَحُكَ فَٱنظُرۡ مَاذَا تَرَىٰۚ قَالَ يَٰٓأَبَتِ ٱفۡعَلۡ مَا تُؤۡمَرُۖ سَتَجِدُنِيٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلصَّٰبِرِينَ١٠٢﴾[الصافات: ١٠٢] «گفت: ای فرزندم! من در خواب[٦٦] دیدم که تو را قربانی میکنم، ببین، تو چه نظر داری؟! گفت: پدرم، به آنچه مأمور شدهای، عمل کن، اگر الله بخواهد، مرا از صابران خواهی یافت».
و به این ترتیب قرآن بیان میدارد که آزر پدر حقیقی ابراهیم بوده است و از همین رو چنانکه در صحیح بخاری آمده است، پیامبر اکرم ج فرمودند: «يَلْقَى إِبْرَاهِيمُ أَبَاهُ آزَرَ يَوْمَ القِيَامَةِ، وَعَلَى وَجْهِ آزَرَ قَتَرَةٌ وَغَبَرَةٌ، فَيَقُولُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ: أَلَمْ أَقُلْ لَكَ: لاَ تَعْصِنِي، فَيَقُولُ أَبُوهُ: فَاليَوْمَ لاَ أَعْصِيكَ، فَيَقُولُ إِبْرَاهِيمُ: يَا رَبِّ! إِنَّكَ وَعَدْتَنِي أَنْ لاَ تُخْزِيَنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ، وَأَيُّ خِزْيٍ أَخْزَى مِنْ أَبِي الأَبْعَدِ؟ فَيَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: إِنِّي حَرَّمْتُ الجَنَّةَ عَلَى الكَافِرِينَ، ثُمَّ يُقَالُ: يَا إِبْرَاهِيمُ! مَا تَحْتَ رِجْلَيْكَ؟ فَيَنْظُرُ، فَإِذَا هُوَ بِذِيخٍ مُلْتَطِخٍ، فَيُؤْخَذُ بِقَوَائِمِهِ، فَيُلْقَى فِي النَّارِ»: «ابراهيم روز قيامت پدرش آزر را درحالی میبيند که صورتش سياه و غبارآلود شده است، ابراهيم به او میگويد: آيا به تو نگفتم از من نافرمانی مکن؟ پدرش میگويد: امروز از تو نافرمانی نمیکنم (اطاعت میکنم و مرتکب عصيان نمیشوم)؛ ابراهيم میگويد: خدايا! تو به من وعده دادی که روز قيامت مرا رسوا نکنی و چه رسوايیای بدتر از اينکه پدرم از رحمتت بسيار دور و محروم باشد؟ خداوند متعال میفرمايد: من بهشت را بر کافران حرام کردهام و سپس گفته میشود: ای ابراهيم! زير پاهايت چيست؟ (به زير پاهايت نگاه کن)، ابراهيم به زير پاهايش نگاه میکند و کفتاری پُر مو میبيند که آغشته به خون يا سرگين است، آنگاه دست و پای آزر گرفته میشود و به آتش انداخته میشود».[٦٧]
با این همه، تمام علمای شیعه که علم خود را متعصبانه از کتابهای خود میگیرند، علی رغم مخالفت با قرآن، بر این باورند که آزر عموی ابراهیم یا جد مادری اوست؛ نه پدر او؛ و نام پدر حقیقی ابراهیم «تارح» بوده است و این باور از آنجا ناشی میشود که آنها اجداد پیامبر را از شرک و کفر منزه میدانند و اعتقاد دارند که اجداد پیامبر تا آدم، همگی موحد بودهاند.
شیخ آنها طبرسی میگوید: «یاران ما بر این باورند که آزر جد مادری ابراهیم بوده است یا اینکه عموی او بوده است، زیرا نزد یاران ما ثابت است که پدران پیامبر ج تا آدم، همگی موحد بودهاند و طائفهی (شیعه) بر این موضوع اجماع دارد»[٦٨]!!.
علمای شیعه با وقاحت تمام آیات قرآن را در راستای حمایت از قواعد عقلی و دروغین دینشان که مخالف با قرآن فصیح عربی میباشد، تفسیر و تأویل مینمایند.
اگر آزر عمو و یا جد ابراهیم بود، خداوند متعال به صراحت این مساله را ذکر میکرد؛ چنانکه قرآن کریم در چندین موضع به ذکر عمهها، خالهها، خواهران و فرزندان میپردازد، مانند آیهی ٢٣ سورهی نساء.
اگر بر این باورند که آزر عموی ابراهیم یا جد او بوده است، ابولهبِ کافر نیز به مثابه پدر برای پیامبر ج بوده است و جالبتر اینکه آنها ابوبکر صدیق س را تکفیر میکنند درحالیکه ایشان جد امام صادق بوده است و امام صادق افتخار میکرد که نسب او به ابوبکر صدیق منتهی میشود؛ وی میگفت: «ولدني أبو بکر مرتین»: «نسب من از دو جهت به ابوبکر میرسد». این مطلب در خود مصادر شیعه نیز ذکر شده است؛ این جمال الدین احمد حسنی معروف به ابن عنبه (٨٢٨ هـ) یکی از بزرگان شیعه است که روایت سابق را در کتاب «عمدة الطالب في أنساب آل أبي طالب» از صادق ذکر کرده است و میگوید: «مادر او ام فروه بنت قاسم فقیه ابن محمد بن أبي بکر بود و مادر او (ام فروه) اسماء بنت عبد الرحمن بن أبي بکر بود، لذا امام صادق ÷ میگفت: «ولدني أبو بکر مرتين» و به او عمود الشرف (ستون شرف) گفته میشد»[٦٩].
کلینی در کتاب کافی میگوید: «ابوعبدالله ÷ در سال ٨٣هـ متولد شد و در شوال سال ١٤٨هـ در سن ٦٥ سالگی از دنیا رفت؛ ایشان را در بقیع در مقبرهای که پدرش و جدش و حسن بن علی ÷ و مادرش ام فروه بنت قاسم بنت محمد بن أبي بکر و مادرش اسماء بنت عبدالرحمن بن أبی بکر در آنجا مدفون بودند، دفن کردند»[٧٠].
از دیگر مراجع شیعه که این نسب را برای صادق ثابت دانسته و انکار نکردهاند، مفید و اربلی و ابن شهر آشوب و محمد عاملی ملقب به شهید اول میباشند[٧١].
درنتیجه قرآن با اعتقاد و باور شیعه مبنی بر اینکه اجداد پیامبر و امامان همگی موحد بودهاند و در میان آنها فرد مشرکی وجود نداشته است، منافات دارد.
حقیقتی را که ما ثابت نمودیم، با شروط یا علامات امامت امام تعارض داشته است و بیانگر وجود خلل در قواعد اساسی آنها است! در نتیجه آنها چارهای جز تبدیل نصوص قرآن و یا تحریف تفسیر آن ندارند!!.
پس از مطالبی که بیان نمودیم، شیعه میان دو راهی قرار میگیرد که راه سومی در میان نیست، یا ابوبکر را تزکیه کند و به ایمان او و اینکه کافر نبوده است، اعتراف نماید یا اینکه امامت صادق را منکر شود!!.
هنگامی که علمای شیعه با این سیلی دردناک مواجه میشوند، برخی از آنها خود را به نادانی میزنند و میگویند: جعفر صادق با این سخن میخواسته اذیت و آزار را از شیعیان ضعیف خود دفع نماید!!
چرا چنین میکنند؟ زیرا دروغ اول، دروغ دوم را به دنبال دارد و دروغ دوم، دروغ سوم را و به همین ترتیب دروغها ادمه دارد.
از اینرو عوام شیعه باید از این حقایق متنبه شوند و روزی را به یاد آورند که آنها و ضعیفان و افراد تحت سرپرستی آنها که ایشان را بسیار دوست دارند، در قیامت در برابر پروردگار قرار میگیرند و باید از آتش بهراسند که دم و بازدم شدیدی دارد.
[٥٦]- تفسیر البرهان: ١/٤٣٢؛ تفسیر العیاشي: ١/٢٩٠.
[٥٧]- تفسیر قمی: ١/٤٨.
[٥٨]- بحار الأنوار: ٢٤/٧٢ – ٧٣، باب أنهم النجوم والعلامات وفیه بعض غرائب التأویل.
[٥٩]- نگا: تفسیر القمي، ذیل آیه ٢٩ سورهی ص.
[٦٠]- بحار الأنوار، مجلسی: ٣٦/١١٦؛ همچنین: الروضة في فضائل أمیر المؤمنین، شاذان بن جبرائیل، ص: ١٦٨.
[٦١]- بحار الأنوار، مجلسی: ٣٦/١١٦؛ نگا: تفسیر قمی؛ تفسیر البرهان بحرانی ذیل سوره انشراح.
[٦٢]- الکافي، ج: ١، ٤١٧/٢٦؛ نگا: تفسیر قمی، تفسیر البرهان بحرانی، آیه ٢٣ از سوره بقره.
[٦٣]- الكافي، ج: ١، ٤١٤ / ٨ ؛ نگا: تفسير قمی، تفسير البرهان بحرانی ذیل آیهی ٧١ احزاب.
[٦٤]- الکافي، ١/٤١٤/٨؛ نگا: تفسیر قمی، تفسیر البرهان، بحرانی ذیل همین آیه.
[٦٥]- الکافي: ١/٤١٩، نگا: تفسیر قمی و تفسیر البرهان بحرانی ذیل آیهی ١٥ سورهی یونس.
[٦٦]- خواب پیامبران علیهم السلام وحی است. [م]
[٦٧]- صحیح بخاری، شماره: ٣٣٥٠.
[٦٨]- نگا: تفسیر صافی، کاشانی: ٢/١٣٠–١٣١؛ بحار الأنوار، مجلسی: ١٥/١١٨؛ أوائل المقالات، مفید، ص: ٤٥ – ٤٦.
[٦٩]- عمدة الطالب في أنساب آل أبي طالب، ص: ١٦١.
[٧٠]- الحجة من الأصول في الکافي: ١/٤٧٢
[٧١]- نگا: الإرشاد مفید: ٢/١٨٠؛ کشف الغمة، اربلی: ٢/٣٦٨؛ ابن شهر آشوب در مناقب آل أبي طالب؛ الدروس الشرعیة في فقه الإمامیة، محمد عاملی، ملقب به شهید اول: ٢/١٥.