نمونههایی از سرقتهای شیعه از کتابهای اهل سنت
از قدیمیترین مؤلفین آنها که عبارت است از محمد بن حسن بن فروخ صفار، شروع میکنیم. انسان خبره و آگاه به مجرد مطالعهی کتابهای حدیث اهل سنت و تطبیق آن با کتاب بصائر الدرجات صفار، در مییابد که صفار روایات بسیار زیادی را از کتابهای اهل سنت نقل کرده است و برای خدمت به اعتقادات خود و پوشیدن سرقتش، الفاظ احادیث را جابجا کرده است؛ به عنوان مثال در جزء اول کتاب بصائر الدرجات، باب نادر که از باب "أن الناس علی ثلاثة عالم و متعلم وغثاء" ... است، چندین روایت پیرامون علم ذکر کرده است که برخی از آنها در اصل همان روایات پیامبر ج در کتابهای اهل سنت است، اما او آنها را به امامان نسبت داده است.
این تنها یک باب بود، تصور کنید اگر تمامی تألیفات صفار را که در بر دارندهی ابواب متعددی است، مورد بررسی قرار دهیم، تعداد احادیثی که از اهل سنت کپی کرده و کلمات آن را جابجا نموده تا به امامان نسبت دهد و به این طریق امامتی را در اسلام جای دهد که در آن هیچ جایگاهی ندارد، چقدر خواهد بود؟!
از جمله این روایات عبارت است از: از ابوالبختری از ابوعبدالله ÷ روایت است که گفت: «أن العلماء ورثة الأنبياء وذلك أن الأنبياء لم يورثوا درهماً ولا ديناراً وإنما ورثوا أحاديث من أحاديثهم فمن أخذ شيئاً منها فقد أخذ حظاً وافراً فانظروا علمكم هذا عمّن تأخذونه فإن فينا أهل البيت في كل خلف عدولاً ينفون عنه تحريف الغالين وانتحال المبطلين وتأويل الجاهلين» و شاگردش کلینی در کتاب کافی، باب صفة العلم، ص: ٣٢ این روایت را از وی نقل کرده است: .. از ابوالبختری از ابوعبدالله ÷ روایت است که: «إن العلماء ورثة الأنبياء، وذاك أن الأنبياء لم يورثوا درهماً ولا ديناراً، وإنما ورثوا أحاديث من أحاديثهم، فمن أخذ بشيء منها فقد أخذ حظاً وافراً، فانظروا علمكم هذا عمن تأخذونه؟ فإن فينا أهل البيت في كل خلف عدولاً ينفون عنه تحريف الغالين، وانتحال المبطلين، وتأويل الجاهلين».
.. و صفار از پیامبر ج روایت کرده است که فرمود: «أوصى الله إلي أنه من سلك مسلكا يطلب فيه العلم سهلت له طريقا إلى الجنة».
از ابوعبدالله ÷ روایت میکند که: «إن معلم الخير لتستغفر له دواب الأرض وحيتان البحر وكل صغيرة وكبيرة في أرض الله وسمائه».
از حسن بن زید بن علی بن حسین از پدرش از ابوعبدالله ÷ روایت است که: «طلب العلم فريضة على كل مسلم».
بیشتر الفاظ روایات مذکور را سالها قبل از این، ابوداوود و ترمذی، از طریق ابودرداء س نقل کردهاند؛ ابودرداء س از پیامبر ج روایت کرده که فرمودند: «مَنْ سَلَكَ طَرِيقًا يَبْتَغِي فِيهِ عِلْمًا سَلَكَ اللَّهُ بِهِ طَرِيقًا إِلَى الجَنَّةِ، وَإِنَّ المَلَائِكَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا رِضَاءً لِطَالِبِ العِلْمِ، وَإِنَّ العَالِمَ لَيَسْتَغْفِرُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَوَاتِ وَمَنْ فِي الأَرْضِ حَتَّى الحِيتَانُ فِي المَاءِ، وَفَضْلُ العَالِمِ عَلَى العَابِدِ، كَفَضْلِ القَمَرِ عَلَى سَائِرِ الكَوَاكِبِ، إِنَّ العُلَمَاءَ وَرَثَةُ الأَنْبِيَاءِ، إِنَّ الأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَارًا وَلَا دِرْهَمًا إِنَّمَا وَرَّثُوا العِلْمَ، فَمَنْ أَخَذَ بِهِ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ»[٣٤٣]: «هرکس راهی برای جستجوی علم بپيمايد، الله راهی برای او به سوی بهشت، هموار میسازد و فرشتگان بالهایشان را از باب رضایت به عمل طالبِ علم برای او میگسترانند؛ همهی کسانی که در آسمانها و زمين هستند، حتی ماهيان در آب، برای عالِم درخواست آمرزش میکنند و برتريِ عالِم بر عابد مانند برتری ماه بر ساير ستارگان است و علما وارثان پيامبران هستند؛ البته پيامبران درهم و ديناری به ارث نگذاشتهاند؛ بلکه تنها علم را به ارث گذاردهاند و هرکس علم کسب کند، بهرهی فراوانی به دست آورده است».
همچنین در کتاب کافی کلینی آمده است: .. از ابوعبدالله روایت است که: «ثلاثة لا ينظر الله إليهم ولا يزكيهم ولهم عذاب أليم: مـن ادعى إمامـة مـن الله ليست لـه، ومـن جحد إماماً من الله، ومن زعم أن لهما في الإسلام نصيباً»[٣٤٤]: «سه کس هستند که خداوند در قیامت به آنها نمینگرد و و آنها را تزکیه نمیکند و برای آنها عذابی دردناک است: کسی که به ناحق، ادعای امامت الهی کند، کسی که امام منصوب از جانب خداوند را منکر شود و کسی که گمان کند آن دو نفر(ابو بکر و عمر) نصیب و بهرهای از اسلام دارند».
این درحالی است که ابتدای حدیثی که کلینی ذکر نموده است، اصلش را امام مسلم قبل از کلینی روایت کرده است؛ امام مسلم آورده است که رسول الله ج فرمودند: «ثَلَاثَةٌ لَا يُكَلِّمُهُمُ اللهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، وَلَا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ وَلَا يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ، الْمُسْبِلُ، وَالْمَنَّانُ، وَالْمُنَفِّقُ سِلْعَتَهُ بِالْحَلِفِ الْكَاذِبِ»: «سه کس هستند که خداوند در قیامت با آنها صحبت نمیکند، به آنها نمینگرد و آنها را تزکیه نمیکند و برای آنها عذابی دردناک است: کسی که شلوار و لباس خود را از دو قوزک پا پایینتر قرار دهد، کسی که [در برابر آنچه بخشیده و احسان کرده] منت گذارد و کسی که جنس خود را با سوگند دروغ بفروشد»[٣٤٥].
کلینی در کتاب خود داستانی مشابه با آنچه در کتابهای اهل سنت - که قبل از او تدوین شدهاند - نقل کرده است تا امامت موسی بن جعفر و استحقاق او برای امامت نسبت به برادران بزرگترش را ثابت کند؛ در این داستان آمده است که شخصی نزد موسی بن جعفر آمد و از او پرسید: چه کسی امام است؟ امام گفت: اگر تو را خبر دهم قبول میکنی؟ گفت: بله فدایت شوم. گفت: من امام هستم. آن مرد گفت: دلیلت چیست؟ گفت: نزد آن درخت برو - و با دستش به ام غیلان اشاره کرد- و به آن بگو: موسی بن جعفر به تو میگوید: بیا اینجا، (آن مرد) میگوید: نزد آن درخت رفت و به خدا سوگند دیدم که به حركت افتاد تا در برابر ایشان ایستاد، سپس به وی اشاره کرد و او بازگشت»[٣٤٦].
اصل این روایت را ترمذی قبل از تولد کلینی اینگونه آورده است: از ابنعباس ب روایت است که: بادیهنشینی نزد پیامبر ج آمد و گفت: چگونه بدانم تو پیامبری؟ رسول الله ج فرمود: «إِنْ دَعَوْتُ هَذَا العِذْقَ مِنْ هَذِهِ النَّخْلَةِ تَشْهَدُ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ؟» «اگر آن شاخهی درخت خرما را صدا بزنم، شهادت میدهد که من رسول خدا هستم». سپس رسول خدا ج آن را صدا زد و شاخه از درخت بر زمین افتاد و نزد ایشان آمد. سپس پیامبر ج گفت: بازگرد و آن نیز بازگشت، اعرابی نیز (با دیدن این صحنه) اسلام آورد.[٣٤٧]
در کتاب کافی از حماد بن بشیر روایت شده است که گفت: از ابوعبدالله ÷ شنیدم که گفت: رسول الله ج فرمود: «الله ﻷ میفرماید: من أهان لـي وليا فقد أرصد لمحاربتي، وما تقرب إلي عبد بشيء أحـب إليّ مما افترضت عليـه، وإنـه ليتقرب إلي بالنافلة حتى أحبه فإذا أحببته كنت سمعه الذي يسمع بـه، وبصـره الذي يبصر بـه، ولسانه الذي ينطق به، ويـده التي يبطش بها، إن دعاني أحببتـه وإن سألني أعطيته، وما ترددت عن شيء أنا فاعله كترددي عن موت عبـدي المؤمن: يكره الموت وأكره مساءته»[٣٤٨].
اصل این حدیث در بخاری (٦٥٠٢) آمده است.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمود: «إِنَّ اللَّهَ قَالَ: مَنْ عَادَى لِي وَلِيًّا فَقَدْ آذَنْتُهُ بِالحَرْبِ، وَمَا تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبْدِي بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ، وَمَا يَزَالُ عَبْدِي يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّوَافِلِ حَتَّى أُحِبَّهُ، فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ: كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ، وَبَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ، وَيَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا، وَرِجْلَهُ الَّتِي يَمْشِي بِهَا، وَإِنْ سَأَلَنِي لَأُعْطِيَنَّهُ، وَلَئِنِ اسْتَعَاذَنِي لَأُعِيذَنَّهُ، وَمَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَيْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ تَرَدُّدِي عَنْ نَفْسِ المُؤْمِنِ، يَكْرَهُ المَوْتَ وَأَنَا أَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ»: «خداوند متعال میفرمايد: هرکس، با دوستان من دشمنی کند، من با او اعلام جنگ مینمايم و بندهام با هيچ چيز محبوبی نزد من به اندازهی انجام آنچه بر او فرض نمودم، به من نزديک نمیشود و همچنان با انجام نوافل به من تقرب میجويد تا اينکه محبوب من قرار میگيرد. پس هنگامی که مورد محبتم قرار گرفت، من گوش، چشم، دست و پايش میشوم که بوسيلهی آنها میشنود و میبيند و میگيرد و راه میرود و اگر از من طلب کند، به او عطا میکنم و اگر پناه بخواهد، او را پناه میدهم و در هر کاری که میخواهم انجام دهم، به اندازهی قبض روح مؤمنی كه مرگ را نمیپسندد و من هم آزارش را نمیپسندم، متردد نمیشوم».
همچنین در تفسیر قمی آمده است: «إن الناس يأتون يوم الموقـف رسول الله فيذهب فيخر ساجدا تحت العرش، فيقول الله: يا محمد ارفع رأسك وقـل يسمـع قولك، واشفع تشفع وسل تعطه»[٣٤٩].
همچنین در کتاب کافی روایتی طولانی در مورد قرآن آمده است که قرآن در صورت مردی میآید و در زیر عرش به سجده میافتد. پس به قرآن گفته میشود: «ارفع رأسك وسل تعطه واشفع تشفع»: «سرت را بلند کن و بخواه که به تو داده شود و شفاعت کن که پذيرفته میشود».[٣٥٠]
اصل این روایت در صحیح بخاری و قبل از اینکه قمی و کلینی متولد شوند، آمده است و آن حدیث طولانی شفاعت است که در آن پیامبر ج در مورد احوال قیامت میفرماید: «.. فَأَنْطَلِقُ فَآتِي تَحْتَ العَرْشِ، فَأَقَعُ سَاجِدًا لِرَبِّي عَزَّ وَجَلَّ، ثُمَّ يَفْتَحُ اللَّهُ عَلَيَّ مِنْ مَحَامِدِهِ وَحُسْنِ الثَّنَاءِ عَلَيْهِ شَيْئًا، لَمْ يَفْتَحْهُ عَلَى أَحَدٍ قَبْلِي، ثُمَّ يُقَالُ: يَا مُحَمَّدُ ارْفَعْ رَأْسَكَ سَلْ تُعْطَهْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ فَأَرْفَعُ رَأْسِي، فَأَقُولُ: أُمَّتِي يَا رَبِّ، أُمَّتِي يَا رَبِّ، أُمَّتِي يَا رَبِّ»[٣٥١]: «.. آنگاه میروم، در زير عرش قرار میگيرم و در برابر پروردگار ﻷ به سجده میافتم، سپس خداوند سپاس و ستايش مخصوصی را به من الهام میفرمايد که آن را به هيچ کس ديگری الهام نکرده است (و به وسيلهی اين ستايش مخصوص، خداوند را ستايش میکنم) و خداوند میفرمايد: سرت را از سجده بردار، ای محمد! هر چه میخواهی درخواست کن که داده میشود و شفاعت کن شفاعتت قبول خواهد شد، سرم را بلند میکنم و میگويم: پروردگارا! امتم. پروردگارا! امتم. پروردگارا! امتم».
صدوق شیعه در کتاب "ثواب الأعمال وعقاب الأعمال" در مورد ثواب نماز در مسجد پیامبر ج میگوید: از عبدالله بن جعفر از هارون بن مسلم از مسعده بن صدقه از صادق جعفر بن محمد از پدرانش ÷ روایت است که: رسول الله ج فرمود: «صلاة في مسجدي تعدل عنـد الله عشرة آلاف صلاة في غيره من المساجد إلا المسجد الحرام فـإن الصلاة فيـه تعدل مائة ألف صلاة»: «یک نماز در مسجد من نزد خداوند برابر با ١٠ هزار نماز در مساجد دیگر به غیر از مسجد الحرام است که نماز خواندن در آن برابر با صد هزار نماز است».
این درحالی است که امام احمد بن محمد بن حنبل قبل از به دنیا آمدن صدوق این حدیث را از عبدالله بن زبیر س نقل کرده است که رسول الله ج فرمود: «صَلَاةٌ فِي مَسْجِدِي هَذَا أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ صَلَاةٍ فِيمَا سِوَاهُ مِنَ الْمَسَاجِدِ، إِلَّا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ، وَصَلَاةٌ فِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَفْضَلُ مِنْ مِائَةِ صَلَاةٍ فِي هَذَا»: «یک نماز در مسجد من برتر از هزار نماز در دیگر مساجد به جز مسجد الحرام است و نماز در مسجد الحرام برتر از صد هزار نماز در این مسجد است».
همچنین قمی در "ثواب الأعمال.." از محمد بن هارون از ابوعبدالله ÷ روایت کرده است که گفت: «من ترك صلاة العصر غير ناسٍ لها حتى تفوتـه وتره الله أهله وماله يوم القيامة»[٣٥٢].
این درحالی است که بخاری و مسلم این حدیث را روایت کردهاند و متن آن چنین است: «الَّذِي تَفُوتُهُ صَلَاةُ الْعَصْرِ كَأَنَّمَا وُتِرَ أَهْلَهُ وَمَالَهُ»: «کسی که نماز عصرش فوت گردد، مانند اين است که اهل و مالش را از دست داده باشد».[٣٥٣]
همچنین امام احمد در مسند خود آورده است که رسول الله ج فرمودند: «مَنْ تَرَكَ صَلَاةَ الْعَصْـرِ مُتَعَمِّدًا، حَتَّى تَفُوتَهُ، فَقَدْ أُحْبِطَ عَمَلُهُ»: «هرکس نماز عصر را عمدا ترک کند تا وقت آن گذشته و فوت گردد، عملش نابود میگردد».
همچنین مفید روایتی طولانی آورده است و آن را به ابوعبدالله نسبت داده است که در بخشی از این روایت آمده است: «الجاحد لولاية علي كعابد الوثن»: «منکر ولایت علی همچون بتپرست است».[٣٥٤]
این درحالی است که امام احمد قبل از تولد مفید از ابوهریره س از پیامبر ج روایت کرده است که فرمود: «مُدْمِنُ الْخَمْرِ إِنْ مَاتَ، لَقِيَ اللَّهَ كَعَابِدِ وَثَنٍ»[٣٥٥]: «معتاد به شراب اگر بميرد خداوند را همچون بتپرست ملاقات میکند».
و در کافی .. از حسین بن ابی عثمان از خالد الجوان روایت است که: از ابوالحسن موسی ÷ شنیدم که میگفت: «قد ينبغي لأحدكم إذا لبس الثوب الجديد أن يمريده عليه ويقول: الحمد لله الذي كساني ما أواري به عورتي، وأتجمل به في الناس، وأتزين به بينهم»[٣٥٦].
این حدیث را ترمذی از ابوامامه روایت کرده است، ابو امامه س میگوید: از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «مَنْ لَبِسَ ثَوْبًا جَدِيدًا فَقَالَ: الحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي كَسَانِي مَا أُوَارِي بِهِ عَوْرَتِي، وَأَتَجَمَّلُ بِهِ فِي حَيَاتِي ثُمَّ عَمَدَ إِلَى الثَّوْبِ الَّذِي أَخْلَقَ فَتَصَدَّقَ بِهِ كَانَ فِي كَنَفِ اللَّهِ وَفِي حِفْظِ اللَّهِ، وَفِي سَتْرِ اللَّهِ حَيًّا وَمَيِّتًا»[٣٥٧]: «هرگاه کسی لباس جدیدی بر تن کرد، بگوید: حمد و ستايش برای خداوند يکتاست که مرا لباسی پوشانيد که به وسيلهی آن عورت خود را بپوشانم و به وسيلهی آن در زندگیم زيبايی و تجمل بيابم، آنگاه لباسی را که کهنه کرده بود، صدقه کند و به فقير دهد، او در پناه خدا و در حمايت خداوند ﻷ میباشد و در راه خداست در زندگی و پس از مرگ».
[٣٤٣]- سنن أبي داود: ٣/٤٣٢، كتاب العلم، باب الحث على طلب العلم؛ همچنین این حدیث با الفاظ نزدیک به این در: سنن الترمذي: ٤١٥٣، كتاب العلم، باب في فضل الفقه على العبادة و سنن ابن ماجه: ١١٨١ آمده است.
[٣٤٤]- الکافي: ١/٣٧٣.
[٣٤٥]- صحیح مسلم، شماره: ١٠٦.
[٣٤٦]- الأصول من الكافي: ١/ ٣٥٢، باب ما يضل به بين دعوى المحق والمبطل في أمر الإمامة؛ أن شخصا جـاء إلى موسى بن جعـفر فسأله عن الإمام مـن هـو؟ فقـال: "إن أخبرتك تقبل؟ قـال: بلـى جعلت فداك قال: أنا هو. قال: فشيء أستدل به، قال: اذهب إلى تلك الشجرة وأشار بيده إلى أم غيلان. فقل لها: يقول لك موسى بن جعفر: أقبلي، قال: فأتيتها فرأيتها والله تخد الأرض خدا حتى وقفت بين يديه، ثم أشار إليها فرجعت.
[٣٤٧]- الترمذي، شماره: ٣٦٢٨.
[٣٤٨]- الأصول من الکافي: ٢/٣٥٢، باب من آذی المسلمين واحتقرهم.
[٣٤٩]- تفسیر القمي: ٢/٢٥.
[٣٥٠]- الکافي: ٢/٥٩٦.
[٣٥١]- صحیح بخاری: ١٩٤.
[٣٥٢]- قمی در ثواب الأعمال، ص: ٢٠٧.
[٣٥٣]- بخاری: ٥٥٢؛ مسلم: ٦٢٦.
[٣٥٤]- الاختصاص، مفید، ص: ٣٣٠.
[٣٥٥]- مسند احمد: ٢٤٥٣
[٣٥٦]- الفروع من الكافي، ج٥ - باب القول عند لبس الجديد –
[٣٥٧]- سنن الترمذي: ٤٥،أبواب الدعوات، حديث رقم ٣٥٦٠