بسیاری از روایات شیعه با یکدیگر متناقض و در تعارض هستند.
یکی دیگر از دلایل روشن مبنی بر اینکه کتابهای حدیث شیعه ساخته و پرداختهی جاعلان و دروغگویان است، این است که این کتابها حاوی صدها روایت متضاد و متعارض با یکدیگر میباشد؛ ما در ادامه اعتراف خودشان را خواهیم آورید که این مسأله دلالت قطعی بر این دارد که دین آنها از جانب خداوند نیست، زیرا دین خداوند متعال محکم و استوار است: ﴿إِنَّ ٱلدِّينَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُۗ﴾[آل عمران: ١٩] «همانا دین (حق) نزد خدا، اسلام است». و در آن هیچ اختلافی نیست: ﴿وَلَوۡ كَانَ مِنۡ عِندِ غَيۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ ٱخۡتِلَٰفٗا كَثِيرٗا٨٢﴾[النساء: ٨٢] «اگر از سوی غیر الله بود، قطعاً اختلاف بسیار در آن مییافتند». بلکه خداوند متعال دشمنان اسلام را به مبارزه طلبیده است: ﴿ٱلۡيَوۡمَ يَئِسَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمۡ﴾[المائدة: ٣] «امروز کافران از آیین شما مأیوس شدند».
جعفر نجفی متوفای سال ١٢٢٧هجری، شیخ شیعهی امامیه و رییس مذهب در زمان خود، در مورد مؤلفان کتابهای چهارگانهی شیعه میگوید: «روایتهای کتابهای چهارگانه با یکدیگر متناقضاند و برخی از این روایات، برخی دیگر را تکذیب میکند و این کتابها در بردارندهی روایتهای کفری و دروغین است». و میگوید: «چگونه میتوان در راه کسب و تحصیل علم، به سه محمد اولی تکیه نمود درحالیکه برخی از آنان روایت برخی دیگر را تکذیب میکنند و برخی از روایتهای آنها متضاد با دیگری است!! همچنین در کتابهای آنها اخبار و روایاتی وجود دارد که دروغ بودن آن قطعی و یقینی است، مانند اخبار تجسیم و تشبیه و قدیم دانستن هستی و ثبوت مکان و زمان»[٢٥٥].
یکی از علمای بزرگ شیعه در هند به نام "دلدار علی" میگوید: «احادیث وارده از امامان واقعا با یکدیگر اختلاف دارند، چنانکه حدیثی را پیدا نمیکنی و نمیخوانی مگر اینکه در برابر آن حدیثی در منافات با آن وجود دارد و هیچ خبری مورد اتفاق نیست، مگر اینکه خبری متضاد با آن وجود دارد تا جایی که این مسأله سبب رجوع برخی از ناآگاهان، از این مذهب شده است»[٢٥٦].
شیخ الطائفه طوسی در کتاب "التهذیب" میگوید: «احادیث یاران ما آنقدر اختلاف و تباین و منافات و تضاد دارند که هیچ خبر مورد اتفاقی نیست مگر اینکه خبری دیگر با آن در تضاد است و هیچ حدیث صحیح و سالمی نیست مگر اینکه در برابر آن حدیث دیگری قرار دارد که با آن منافات دارد، تا جایی که مخالفان ما، این مسأله را یکی از بزرگترین ایرادها بر مذهب ما ذکر نمودهاند و به این شیوه به ابطال اعتقاد و باور ما دست یازیدهاند تا آنجا که میگوید: به همین دلیل گروهی از شیعیان از اعتقاد حق رجوع نمودند، از جمله ابوالحسین هارونی علوی، آنجا که معتقد به حق و امامت بود، اما زمانی که با اختلاف در احادیث مواجه شد و این مساله بر وی پوشیده ماند، از آن رجوع نمود و مذهب را ترک کرد و مذهب دیگری برای خود برگزید؛ زیرا وجوه معانی در روایات بر او مخفی مانده بود و این مسأله بیانگر این است که وی بدون بصیرت و بینش و تنها از روی تقلید وارد مذهب شده بود»[٢٥٧].
عالم و محقق آنها حسین بن شهاب الدین کرکی میگوید: «هدف وی از تألیف کتاب التهذیب آنگونه که در ابتدای کتاب گفته است، این بوده که تناقض میان اخبار ما را دفع و رفع نماید، زیرا به وی خبر رسیده بود که برخی از شیعیان به خاطر این موضوع از مذهب رجوع نمودهاند»[٢٥٨].
فیض کاشانی صاحب کتاب «الوافي» یکی از کتابهای هشتگانه و مورد اعتماد شیعه و صاحب تفسیر «الصافي» در مقدمه کتاب «الوافي» به تباهی مذهب خود اعتراف کرده است؛ وی میگوید: «آنها را میبینی که در یک مسأله بیست یا سی قول مختلف و متعارض یا بیشتر از آن دارند، بلکه میتوانم بگویم هیچ مسألهی فرعی وجود ندارد که در آن و یا در برخی از متعلقات آن با یکدیگر اختلاف نداشته باشند»!!
از میان حجم عظیم این تناقضات در دین شیعه، تنها به مثالهایی بسیار ساده از آنها به عنوان نمونه میپردازم:
- شیعه معتقد است که قدرتها و تواناییهایی به علی س داده شده که به هیچ کسی قبل و بعد از ایشان داده نشده است؛ آنها در کتابهای خود به ایشان نسبت دادهاند که گفته است: «أعُطيت خصالاً لم يعطهن أحـدً قبلي: علمت علم المنايا والبلايا فلم يفتني ما سبقني، ولم يعزب عني ما غاب عني»: «ویژگیهایی به من داده شده که قبل از من به هیچکس داده نشده است: علم منایا و بلایا (مرگها و مصیبتها) به من داده شده است و هیچ چیزی در گذشته و آینده نبوده و نیست مگر اینکه من از آن خبر دارم».
روایت متناقض: ... از اسحاق بن عمار روایت است که: از ابوعبدالله ÷ در مورد حکم مذی سوال کردم، گفت: همانا علی مردی بود که زیاد آب مذی از او میرفت، اما خجالت میکشید از پیامبر ج در مورد حکم آن بپرسد، زیرا فاطمه ‘ دختر پیامبر ج همسر ایشان بود، پس به مقداد فرمان داد تا از ایشان بپرسد، وی از پیامبر ج پرسید و پیامبر ج به او گفت: چیزی نیست (موجب غسل نیست)»[٢٥٩].
چگونه علی س میتواند بگوید: «.. هیچ چیزی بر من پوشیده نیست و من همه چیز را میدانم» درحالیکه به مقداد فرمان میدهد تا از پیامبر ج سوالی بپرسد و او را از پاسخ آن مطلع نماید!!
- نعمت الله جزایری روایتی طولانی در کتاب «الأنوار النعمانیة» به نقل از برسی آورده است که: «جبراییل نزد رسول خدا ج آمد و گفت: ای رسول خدا وقتی علی شمشیرش را بالا برد تا با آن مرحب (قهرمان یهود در جنگ خیبر) را بکشد، خداوند متعال به اسرافیل و میکاییل فرمان داد که بازوی او را در هوا بگیرند تا اینکه با تمامی نیروی خود به مرحب ضربه نزند، اما با این وجود مرحب و زره و اسبش را به دو نیم کرد و شمشیرش به طبقات زمین رسید، پس خداوند متعال به من گفت: ای جبراییل به درون زمین برو و جلوی شمشیر علی را بگیر تا زمین را دگرگون نکرده است، پس من رفتم و جلوی آن را گرفتم و متوقف نمودن آن برایم از شهرهای قوم لوط که هفت شهر بود، سنگینتر بود ...»[٢٦٠].
روایت متناقض: روایاتی طولانی در بسیاری از منابع و مصادر آنها آمده است مبنی بر اینکه ابوبکر و عمر، علی را مجبور به بیعت کردند. علی درحالیکه مکرَه بود، گفت: اگر چنین نکنم چه میشود؟ (عمر) گفت: در این صورت بخدا سوگند گردنت را میزنیم، وی سه مرتبه بر آنها حجت آورد و سپس دستش را درحالیکه مشت کرده بود بسوی آنها دراز کرد و ابوبکر دستش را بر دست او زد و با این کار از او راضی شد و علی ÷ قبل از اینکه بیعت کند، درحالیکه طناب در گردنش بود، چنین فریاد میزد: ﴿ٱبۡنَ أُمَّ إِنَّ ٱلۡقَوۡمَ ٱسۡتَضۡعَفُونِي وَكَادُواْ يَقۡتُلُونَنِي﴾[الأعراف: ١٥٠] «ای پسر مادرم! به راستی این قوم مرا (در تنگنا قرار دادند و) ناتوان کردند و نزدیک بود مرا بکشند»[٢٦١].
- از علی روایت کردهاند که: «من سبني فهو في حل من سبي»[٢٦٢]: «هرکس مرا دشنام دهد، بر او حلال است» و در جایی دیگر میگوید: «أما السب فسبوني فهو لكم أجر ولي زكاة»[٢٦٣]: «اما در مورد سب و دشنام، مرا دشنام دهید که برای شما اجر است و موجب پاکی من میشود».
روایت متناقض: شیخ آنها ابراهیم حموی در "فرائد السمطین في فضائل المرتضی والبتول والحسنین" روایت ابن مغازلی را آورده است که میگوید: «من همراه عبدالله بن عباس بودم و سعید بن جبیر او را به کنار چاه زمزم میبرد که آنها به قومی از اهل شام رسیدند که به علی ÷ دشنام میدادند .. ابن عباس گفت: شما را چه شده است که به علی بن ابی طالب دشنام میدهید؟ گفتند: این از قدیم رایج بوده است! و گفت: من خدا را گواه میگیرم که از رسول خدا ج شنیدم، فرمود: «مَن سَبّ عليّاً فقَد سَبّني، ومَن سَبّني فقد سَبّ الله ﻷ، ومَن سَبّ الله أكبّهُ الله على منخريه في النار»: «هرکس به علی دشنام دهد، مرا دشنام داده است و هرکس مرا دشنام دهد، خداوند را دشنام داده است و هرکس به خدا دشنام دهد، خداوند او را به صورت در آتش میاندازد».
- روایتی طولانی در کتاب "البحار" آمده است که ما شاهد مطلب را ذکر میکنیم .. از سلمان فارسی س آوردهاند که گفت: ابلیس از کنار گروهی گذشت که داشتند به امیرالمؤمنین دشنام میدادند، پس جلوی آنها ایستاد، آن گروه گفتند: این کیست که جلوی ما ایستاده است؟ گفت: من ابومره هستم. گفتند: ای ابومره سخن ما را شنیدی؟ گفت: وای بر شما به مولای خود علی بن ابی طالب ناسزا میگویید؟ به او گفتند: از کجا دانستی که او مولای ماست؟ گفت: از قول پیامبر شما که فرمود: «هرکس من مولای او هستم، علی نیز مولای اوست، پروردگارا دوست بدار دوستدار او را و دشمن بدار دشمن او را و یاری کن یاریگر او را و خوار و رسوا کن آنکه یاریاش را ترک کند». به او گفتند: تو از موالی و شیعیان او هستی؟ گفت: نه ولی او را دوست دارم و کسی نیست که با او دشمنی داشته باشد مگر اینکه در مال و فرزندش با او شریک هستم ..»[٢٦٤].
روایت متناقض: این خطبهی امیرالمؤمنین نزد شیعه معروف و مشهور است که فرمود: «قضاء قضاه الله ﻷ على لسان نبيكم الأمي إن لا يحُـبني إلا مؤمن، ولا يبغضني إلا منافق»: «حکمی است که خداوند متعال بر زبان پیامبر امی شما آورده است و آن اینکه جز مؤمن کسی مرا دوست ندارد و جز منافق کسی با من دشمنی ندارد» و نیز این روایتش که رسول خدا ج به من گفت: «لا يحبك إلا مؤمن تقي، ولا يبغضك إلا فاجر رديء»: «جز مؤمن پرهیزگار کسی تو را دوست ندارد و جز گناهکار پست کسی تو را دشمن ندارد». پس با این اوصاف باید گفت: ابلیس مؤمنی پرهیزگار است[٢٦٥].
- از ابوعبدالله روایت است که: «والله لقد أعطينا علم الأولين والآخرين»: «بخدا سوگند علم اول و آخر به ما داده شده است. به ایشان گفته شد: آیا شما علم غیب داری؟ گفت: «ويحك! إني لأعلم ما في أصلاب الرجال وأرحام النساء»: «وای بر تو! من از آنچه در رحم زنان و پشت مردان است نیز آگاهم».[٢٦٦]
روایت متناقض: یحیی بن عبدالله از جعفر صادق پرسید: مردم میگویند شما علم غیب داری؟ گفت: «سبحان الله. ضع يدك على رأسي، فو الله ما بقيت شعرة في جسدي إلا قامت. ثم قال: لا والله إلا رواية عن رسول الله ج»: «سبحان الله. دستت را بر سرم بگذار، بخدا سوگند تمام موهای بدنم از این سخن سیخ شد». سپس گفت: «نه بخدا سوگند جز روایت از رسول خدا ج چیز دیگری نداریم»[٢٦٧].
- روایت کردهاند که ابوعبدالله گفت: «لا يموت الإمام حتى يعلم من يكون من بعده فيوصي إليه»: «امام نمیمیرد تا اینکه بداند چه کسی بعد از او (امام) خواهد بود پس نسبت به او وصیت میکند»[٢٦٨].
روایت متناقض: کلینی در "الکافی" اختلاف میان محمد بن حنفیه و علی بن حسین را در این مورد که چه کسی به امامت حقدارتر است، روایت کرده است تا جایی که یکی از آنان دیگری را دعوت میکند تا در کنار حجر الاسود با یکدیگر مباهله کنند، پس خداوند متعال حجر الاسود را به سخن درآورد و با زبان فصیح گفت: امامت پس از حسین برای فرزند او علی است[٢٦٩].
- از پسر عبدالسلام هروی روایت است که: از ابوالحسن علی بن موسی الرضا شنیدم که گفت: «خداوند متعال به بندهای که امر ما را زنده دارد، رحم کند». به ایشان گفتم: چگونه امر شما را زنده میدارد؟ گفت: «علوم ما را فرا میگیرد و به مردم میآموزد، همانا اگر مردم محاسن کلام ما را بدانند، از ما پیروی میکنند»[٢٧٠].
روایت متناقض: از ابوعبیده حذاء روایت است که: از ابوجعفر ÷ شنیدم که میگوید: «بخدا سوگند محبوبترین یارانم نزد من باتقواترین و فقیهترین آنان و کسانی هستند که بیش از همه حدیث ما را کتمان میکنند». و ابوعبدالله ÷ گفت: «ای سلیمان شما بر دینی هستید که هرکس آن را کتمان نماید، خداوند او را عزیز میکند و هرکس آن را افشا نماید، خداوند او را ذلیل میکند»[٢٧١].
- کلینی در "الکافی" دعایی را برای برطرف شدن نگرانی و غم و اندوه آورده است با این مضمون: «اگر چیزی تو را نگران و مضطرب نمود، در سجدهات بگو: یا جبرییل یا محمد – این را تکرار کن: – اکفیانی ما أنا فیه فإنکما کافیان، واحفظاني بإذن الله فإنکما حافظان = مرا کفایت و به اذن الله حفاظت کنید که شما برای من کافی و حافظ من هستید»[٢٧٢].
مجلسی در کتاب "بحار" آورده است: «در کنار قبر حسین این دعا را بخوان: «لم یتوسل المتوسلون بوسیلة أعظم حقا وأوجب حرمة مکنم اهل البیت»: «متوسل شوندگان به وسیلهای بزرگتر و دارای حرمت بیشتری چون شما اهل بیت متوسل نشدهاند»[٢٧٣].
روایت متناقض: مجلسی در "بحار" روایت کرده است که: «اعضای بدنت تنها برای الله به سجده بیفتد و کسی را همراه با او نخوان»[٢٧٤] و مجلسی .. از علی بن موسی روایت کرده است که گفت: «در سجدههای خود کسی را با او شریک قرار ندهید و تنها او را بخوانید»[٢٧٥].
- از ابوعبدالله – جعفر صادق- روایت است که: «صاحب هـذا الأمر رجل لا يسميه باسمه إلا كافر»: «صاحب این امر (امام زمان آنها)، مردی است که جز انسان کافر کسی او را به اسمش نمیخواند..»[٢٧٦].
روایت متناقض: از ابومحمد حسن عسکری روایت است که به مادر امام مهدی گفت: «ستحملين ذكرًا، واسمه محمد وهو القائم من بعدي ...»: «بزودی پسری را باردار میشوی که اسمش محمد است و قائم بعد از من است ...».[٢٧٧]
- یکی از وصیتهای امام علی س در نهج البلاغة، پس از اینکه عبدالرحمن بن ملجم ایشان را ترور کرد، این بود: «ای بنی عبدالمطلب، نبينم در خون مسلمانان فرو رفتهايد و دستها را بدان آلوده کردهاید و بگوييد امير مؤمنان را كشتهاند؛ بدانيد جز قاتل من نبايد كسى در برابر خون من كشته شود. بنگريد اگر من از اين ضربت او مردم، او را تنها يک ضربت بزنيد و دست و پا و ديگر اندام او را مبريد»[٢٧٨].
روایت متناقض: از ابوعبدالله ÷ روایت است که: «لو يعلم الناس ما يصنعُ القائم إذا خرج لأَحَبُّ أكثرُهم أَلا يَرَوْهُ؛ مما يقتل من الناس؛ حتى يقول كثير مـن النـاس: ليس هذا من آل محمد، ولو كان من آل محمد لرحم»: «اگر مردم میدانستند که قائم (مهدی) در زمان خروجش چه میکند بیشتر آنها آرزو میکردند او را نبینند، از بس که انسان میکشد؛ تا جایی که بیشتر مردم میگویند: این از آل محمد نیست، اگر از آل محمد بود، رحم میکرد»[٢٧٩]!!
- از علاء بن فیاض روایت است که: از ابوعبدالله دربارهی تفسیر این آیه ﴿فَمَن كَانَ يَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡيَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَلَا يُشۡرِكۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا١١٠﴾ پرسیدم، فرمود: «هرکس نماز بخواند، روزه بگیرد، بردهای آزاد کند و یا حج کند و نیتش این باشد که مردم او را بستایند، در عمل خود مرتکب شرک شده است و این شرک آمرزیده است»[٢٨٠].
روایت متناقض: از زراره و حمران از ابوجعفر و ابو عبدالله روایت است که گفتند: «اگر بندهای، عملی را بخاطر رضای خدا و سرای آخرت انجام دهد، سپس در آن عمل رضای کس دیگری را نیز داخل کند، مشرک است».[٢٨١]
از امام باقر ÷ روایت است که: از رسول خدا ج در مورد این آیه: ﴿فَمَن كَانَ يَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡيَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَلَا يُشۡرِكۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا١١٠﴾[الكهف: ١١٠] «پس هرکس به لقای پروردگارش امید دارد، باید کار شایسته انجام دهد و هیچکس را در عبادت پروردگارش شریک نسازد» سوال شد، ایشان فرمود: «هرکس برای ریا نماز بخواند، مشرک است و هرکس امری از اوامر الهی را برای ریا و دیدن مردم انجام دهد، مشرک است»[٢٨٢].
- از ابوعبدالله بن عمیر لیثی روایت است که نزد ابوجعفر ÷ رفت تا دربارهی متعه از ایشان بپرسد. امام متعه را برای او حلال اعلام نمود و گفت: «اگر زنان و دختران و دختر عموهایت چنین کنند، خوشحال میشوی؟». راوی میگوید: وقتی زنان و دختران عموی وی را نام برد، از امام روی گردانید و از عبدالله بن سنان روایت است که: از ابوعبدالله در مورد متعه پرسیدم، گفت: «لا تُدَنس نفسك بها»: «خود را با آن آلوده نکن».[٢٨٣]
روایت متناقض: از باقر در مورد این آیه: ﴿وَإِذۡ أَسَرَّ ٱلنَّبِيُّ إِلَىٰ بَعۡضِ أَزۡوَٰجِهِۦ حَدِيثٗا﴾[التحريم: ٣] «و هنگامیکه پیامبر به بعضی از همسرانش سخنانی را به راز گفت» روایت کردهاند که گفت: «پیامبر با زن آزادی متعه (صیغه) کرد، پس برخی از زنان ایشان از این موضوع آگاه شدند و او را به زنا متهم کردند؛ پیامبر ج گفت: آن زن بر من حلال است، آن نکاح است، پس آن را مخفی نگاه دارید. اما آنها کتمان نکردند»[٢٨٤].
- امام حسن ÷ در خطبهای طولانی در کوفه که مردم را بر جهاد تشویق میکرد، گفت: «من به شما جز آنچه خود میدانید نمیگویم: همانا امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب – أرشد الله أمره وأعزه و نصره – مرا فرستاده تا شما را به راه درست و عمل به کتاب الله و جهاد در راه خدا فرا خوانم، اگر در مدت زمان نزدیک، سبب رنجش خاطر شما شود، در آینده مورد مسرت شما خواهد بود ان شاء الله»[٢٨٥].
روایت متناقض: از ابوعبدالله ÷ روایت است که: «كل راية ترفع قبل قيام القائم فصاحبهـا طاغوت يعبد من دون الله ﻷ»: «صاحب هر پرچمی که قبل از قیام قائم بلند شود، طاغوت است که به جای الله عبادت میشود». همچنین از ابوجعفر روایت است که: «كل راية ترفع قبل راية القائم فصاحبها طاغوت»: «صاحب هر پرچمی که قبل از قیام قائم برپا شود، طاغوت است»[٢٨٦].
- روایت طولانی را آوردهاند که ما بخشی از آن را به اختصار ذکر میکنیم: پیامبر ج به علی گفت: «يا علي من عمّر قبوركم وتعاهدها فكأنّما أعان سليمان بن داود على بناء بيت المقدس»: «ای علی هرکس قبور شما را آباد نماید گویا سلیمان بن داوود را بر بنای بیت المقدس یاری داده است»[٢٨٧].
روایت متناقض: از ابوعبدالله روایت است که: امیر المؤمنین ÷ گفت: «پیامبر ج مرا به مدینه فرستاد و فرمود: هیچ تصویری را باقی نگذار مگر اینکه نابودش کنی و تمامی قبور برآمده را با خاک یکسان کن»[٢٨٨] و در روایت دیگری آمده است: «رسول الله ج مرا فرستاد تا قبرهای برآمده را ویران نمایم و مجسمهها را بشکنم»[٢٨٩].
- مجلسی روایتی طولانی ذکر کرده و در آن آورده است: «مردی از منافقان به ابوالحسن ثانی ÷ گفت: تعدادی از شیعیان شما در راه شرابخواری میکنند ... پس بر صورت وی عرق نشست و گفت: خداوند گرامیتر از آن است که در قلب انسان مؤمن، میان آلودگی خمر و حب ما اهل بیت جمع نماید. سپس اندکی صبر کرد و گفت: «و اگر بخت برگشتهای از آنها چنين کاری کند، پروردگاری مهربان و پيامبری با لطف و احسان و امامی که ادارهی حوض کوثر را به عهده دارد و سرورانی که برای شفاعت ايستادهاند او را در میيابند و از او دستگيری میکنند و تو روحت را در برهوت، بيچاره و درمانده و گرفتار عذاب و آتش خواهی يافت»[٢٩٠].
روایت متناقض: رسول الله ج میفرماید: «شارب الخمر يعذبه الله بستين و ثلاث مائة نوع من العذاب»: «خداوند متعال شرابخوار را سیصد و شصت نوع عذاب میکند»[٢٩١].
- از ابوعبدالله ÷ روایت است که: زنی نزد پیامبر ج آمد و در مورد حق شوهر بر زن پرسید. پیامبر ج به وی خبر داد. سپس آن زن گفت: حق زن بر او چیست؟ گفت: «اینکه او را لباس بپوشاند و غذا دهد و اگر گناهی مرتکب شد او را ببخشد». زن گفت: زن غیر از اینها حق دیگری ندارد؟ فرمود: «نه». زن گفت: بخدا سوگند هرگز ازدواج نمیکنم، سپس پشت نمود و رفت. پس پیامبر ج فرمود: «بازگرد». او نیز بازگشت و گفت: همانا خداوند میفرماید: ﴿وَأَن يَسۡتَعۡفِفۡنَ خَيۡرٞ لَّهُنَّۗ﴾[النور: ٦٠] «و اگر خودداری کنند (و خود را بپوشانند) برای آنها بهتر است»[٢٩٢].
روایت متناقض: رسول خدا ج میفرماید: «من أحـب أن يكون على فطرتي فليستن بسنتي، وإن من سنتي النكاح»: «هرکس دوست دارد بر فطرت من باشد، باید به سنت من چنگ زند و نکاح نیز از سنت من است»[٢٩٣].
- ابوجعفر ÷ میگوید: «مردی نزد پیامبر ج آمد و گفت: ای رسول خدا، من نمازگزاران را دوست دارم اما خود نماز نمیخوانم .. و روزه داران را دوست دارم، اما خود روزه نمیگیرم .. پس رسول خدا ج به او گفت: «تو همراه کسی خواهی بود که او را دوست داری»[٢٩٤].
روایت متناقض: رسول خدا ج در بستر موت فرمودند: «ليس مِنّي من استخفّ بصلاته، لا يرد على الحوض لا والله»: «هرکس نسبت به نمازش کوتاهی کند، بر راه و روش من نیست، به خدا سوگند این فرد به حوض راه یاب نخواهد شد»[٢٩٥].
همین معنی را امام صادق ÷ تأکید کرده است، آنجا که میگوید: «إنّ شفاعتنا لا تنال مستخفّاً بالصلاة»: «شفاعت من به کسی نمیرسد که در نمازش کوتاهی کند»[٢٩٦].
- در کتابهای "العلل"، "عیون الأخبار" و "الخصال" با سندی که به امام رضا منتهی میشود، از پدرانش روایت شده است که: مردی از امیرالمؤمنین علی ÷ پرسید: آدم چند مرتبه حج کرد؟ فرمود: هفتصد مرتبه پیاده حج کرد و در اولین حجی که انجام داد، پرندهای سبز رنگ همراهش بود و او را به محل آب راهنمایی میکرد و همراه با او از بهشت خارج شده بود؛ و از اولین کسی از اهل آسمان که حج به جا آورد پرسید؟ گفت: جبراییل ÷.[٢٩٧]
همچنین از ایشان روایت شده است که گفت: «برای شش نفر بهشت را تضمین میکنم و از جمله این افراد شخصی را نام برد که برای حج بیرون آمده باشد و بمیرد. همچنین در کتابهای آنها حجهایی که امامان انجام دادند و توصیههای آنان به مردم برای بجا آوردن حج، موجود است.[٢٩٨]
روایت متناقض: در بزرگترین منابع و مصادر آنان آمده است: .. از صادق ÷ روایت است که فرمود: «خداوند متعال در غروب روز عرفه ابتدا به زائران قبر حسین بن علی أ مینگرد. به ایشان گفته شد: حتی قبل از اینکه به اهل عرفه بنگرد؟ گفت: بله. گفته شد: چطور چنین چیزی ممکن است؟ گفت: زیرا در میان اینها (اهل عرفه) اولاد زنا وجود دارد، اما در میان آنها (زائران قبر حسین) اولاد زنا وجود ندارد»[٢٩٩].
از ابوجعفر روایت است که ایشان درحالی به مردم نگریست که پیرامون کعبه در حال طواف بودند، پس گفت: «اینگونه در جاهلیت طواف میکردند». در روایت دیگری آمده است که گفت: «همانند اعمال جاهلیت را انجام میدهند».[٣٠٠]
- از عبدالله بن مسکان روایت است که: از ابوعبدالله ÷ در مورد ناصبی که ناصبی بودن و عداوت او روشن و آشکار است، پرسیدم: آیا فرد مؤمن (شیعه) میتواند او را به ازدواج در آورد درحالیکه قادر است آن را رد کند؟ گفت: مرد مؤمن نباید با زن ناصبی و زن مؤمن نباید با مرد ناصبی ازدواج کند و نیز نباید با زن مؤمن ضعیف ازدواج کند»[٣٠١].
روایت متناقض: در بسیاری از مصادر شیعه ازدواج عمر با ام کلثوم دختر علی ذکر شده است.[٣٠٢]
- .. از فضیل بن یسار روایت است که: از ابوجعفر ÷ در مورد نکاح با ناصبی و نماز خواندن پشت سر او پرسیدم؟ گفت: «لا تناكحه ولا تصل خلفه»: «نه با او پیوند نکاح برقرار کن و نه پشت سرش نماز بخوان».
روایت متناقض: .. از حبلی از ابوعبدالله ÷ روایت است که گفت: «مـن صلى معهم في الصف الأول كان كمن صلى خلف رسول الله»: «هرکس در صف اول نماز جماعت با آنها نماز گذارد همانند کسی است که پشت سر رسول الله ج نماز خوانده است»[٣٠٣].
از اسحاق بن عمار روایت است که گفت: ابوعبدالله ÷ به من گفت: «ای اسحاق، آیا در مسجد با آنان نماز میگزاری؟ گفتم: بله، گفت: با آنان نمازگزار، زیرا آنکه با آنان در صف اول نماز میگزارد همانند کسی است که شمشیر خود را در راه خدا از نیام بر میکشد»[٣٠٤].
- .. و از ابن القداح از ابوعبدالله ÷ روایت است که گفت: «پیامبر خدا ج حذیفه را دید و دستش را دراز نمود تا با او مصافحه کند اما حذیفه چنین نکرد، پس پیامبر ج گفت: ای حذیفه من دستم را به سوی تو دراز کردم و تو با من مصافحه نمیکنی؟ حذیفه گفت: ای رسول الله دوست دارم دست شما را بگیرم، اما من جنب هستم و دوست ندارم در این حالت دستم با دست شما برخورد کند. پیامبر ج گفت: مگر نمیدانی که وقتی دو مؤمن با یکدیگر ملاقات نمایند و مصافحه کنند، همانند ریزش برگهای خشک درختان، گناهان آنها میریزد»[٣٠٥].
روایت متناقض: .. از بکر بن محمد روایت است که گفت: «از مدینه به قصد خانهی ابوعبدالله ÷ خارج شدیم، در بیرون کوچه به ابوبصیر ملحق شدیم، وی جنب بود و ما از آن آگاه نبودیم، تا اینکه وارد منزل ابوعبدالله ÷ شدیم. میگوید: امام سرش را به سوی ابوبصیر بلند نمود و گفت: ای ابومحمد، مگر نمیدانی که برای فرد جنب شایسته نیست وارد خانهی پیامبران شود؟! راوی میگوید: ابوبصیر بازگشت و ما داخل شدیم»[٣٠٦].
- از ابن محمد جعفی روایت است که: من نزد ابوجعفر ÷ بودم که نامهی هشام بن عبدالملک به ایشان رسید، وی در این نامه در مورد مردی پرسیده بود که قبر زنی را نبش کرده و لختش نموده است و با او نزدیکی کرده است و اینکه مردم در این مسأله اختلاف دارند، برخی میگویند: باید او را بکشید و برخی دیگر میگویند: او را بسوزانید. امام ÷ برایش نوشت: «حرمت انسان مرده همانند حرمت زنده است، حد وی آن است که بخاطر نبش قبر و بیرون کردن لباسها، دستش قطع شود و حد زنا بر او جاری شود، اگر متاهل است، رجم شود و اگر نه صد ضربه شلاق بخورد»[٣٠٧].
روایت متناقض: از ابوحنیفه روایت است که: از ابوعبدالله در مورد مردی پرسیدم که با زن مرده زنا کند؟ فرمود: «بر او حدی نیست».[٣٠٨]
- در کتاب التوحید ابن بابویه آمده است: «.. از منصور بن حازم روایت است که: از ابوعبدالله ÷ پرسیدم: آیا امروز چیزی وجود دارد که قبلا در علم خدا نبوده است؟ گفت: نه، هرکس چنین سخنی بگوید خداوند او را مجازات میکند. گفتم: آیا هرچه بوده و هر چه تا روز قیامت رخ میدهد، در علم خدا بوده است؟ گفت: بله، قبل از اینکه مخلوقات را خلق کند».[٣٠٩]
همچنین فرمود: «هرکس گمان کند که برای خدا چیزی ظاهر میشود که قبلا نمیدانسته است، از او برائت جویید»[٣١٠].
روایت متناقض: یکی از عقاید ثابت نزد شیعهی امامیه، باور به "بداء" است؛ بداء در لغت به معنی ظهور و آشکار شدن پس از خفاء و پوشیدگی است.
راغب اصفهانی در کتاب "مفردات القرآن" میگوید: «بدا الشيء بدواً وبداءً؛ یعنی: آشکارا ظاهر شد».
این باور کفری در بخش عقیدهی اصول کافی قرار داده شده است و آن را در ضمن کتاب التوحید آورده است و بابی با عنوان «باب البداء» بدان اختصاص داده است و شانزده حدیث از احادیث منسوب به امامان را در آن آورده است.
پس از وی ابن بابویه قمی آمده است و این عقیده و باور را در ضمن عقاید امامیه ثبت و ضبط نموده و در کتاب «الاعتقادات» بابی خاص با عنوان «باب البداء» به این مساله اختصاص داده است و شیخ ایشان مجلسی نیز به این مساله پرداخته و بابی برای آن در کتاب "بحار الأنوار" باز کرده است.
از جمله روایتهای آنها در این مورد روایت ذیل است:
از هشام بن سالم از ابوعبدالله ÷ روایت شده که فرمود: «ما عظم الله بمثل البداء»: «خداوند متعال به چیزی همانند بداء تعظیم نشده است»[٣١١].
از صادق روایت شده است که گفت: «اگر مردم میدانستند سخن از بداء چه پاداشی به دنبال دارد، از سخن گفتن در مورد آن کوتاهی نمیکردند»[٣١٢].
خداوند متعال هیچ پیامبری را نفرستاده است مگر اینکه شراب را تحریم نموده و به بداء اقرار داشته است.[٣١٣]
پاک و بلندمرتبه است خداوند عالم به آشکار و نهان از توصیفات آنها.
وقتی با علما و فقهای شیعه روبرو میشویم و روایات سابق و مشابه آنها که در کتابهای معتبرشان آمده است، برای آنها بیان میکنیم، میبینیم که این عقیده پلید را در ارتباط با رب الارباب و ملک الجبار انکار میکنند و شروع به فلسفه بافی میکنند و میگویند: منظور از بداء همان نسخ است و به این آیه استناد میکنند: ﴿يَمۡحُواْ ٱللَّهُ مَا يَشَآءُ وَيُثۡبِتُۖ وَعِندَهُۥٓ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ٣٩﴾[الرعد: ٣٩] «الله هرچه را که بخواهد محو و (هرچه را بخواهد) اثبات میکند و ام الکتاب (= لوح محفوظ) نزد اوست».
روشن و آشکار است که تعبیر بداء بدین شکل، ناصحیح و مخالف بداء وارد در روایتهای آنها است؛ در زمان حیات جعفر صادق، اخباری میان آنها رد و بدل میشد و به جعفر نسبت میدادند مبنی بر اینکه پس از مرگش امامت برای فرزندش اسماعیل خواهد بود، اما به ناگاه اتفاقی روی داد که در حساب و کتابهای آنها خلل ایجاد میکرد و آن اینکه اسماعیل قبل از پدرش وفات یافت و کمر آنها را شکست و بزرگترین شکاف و رخنه در میان آنها ایجاد شد، شکافی که تا به امروز در میان طوایف شیعه وجود دارد و آن عبارت بود از ظهور تعداد بسیار زیادی که به امامت اسماعیل ایمان داشتند و اسماعیلیه نامیده شدند، اما آنها برای حل این معضل به عقیده بداء پناه بردند و روایاتی را به جعفر نسبت دادند که میگفت: «ما بدا الله بداء کما بدا له في اسماعیل ابنی .. اذ اخترمه قبلی لیعلم بذلك أنه لیس بإمام بعدي»: برای خداوند، بدایی مثل آنچه برای فرزندم اسماعیل حاصل شد، حاصل نمیشود، زیرا خداوند او را قبل از من از دنیا برد، تا بفهماند که او بعد از من، امام نیست». این روایت به روشنی بداء را به خداوند نسبت میدهد و این بداء برای الله است نه بدایی از سوی الله.
[٢٥٥]- کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغرّاء، جعفر کاشف الغطاء: ١/٢٢٠.
[٢٥٦]- أساس الأصول، ص: ٥١.
[٢٥٧]- تهذیب الأحکام: ١/٢
[٢٥٨]- هدایة الأبرار إلی طریق الأئمة الأطهار، ص: ١٦٤.
[٢٥٩]- الاستبصار، طوسی: ١/٩٢، باب ٥٦، حکم المذي والودي؛ تهذیب الأحکام طوسی: ١/١٨؛ وسائل الشیعة، حر عاملی: ١/٢٨٠، باب: ١٢؛ عن إسحاق بن عمار عن أبي عبد الله ÷ قال: سألته عن المذي فقال: إن علياً كان رجلا مذاء فاستحيى أن يسأل رسول الله ج لمكانة فاطمة ‘ فأمر المقداد أن يسأله وهو جالس فسأله فقال: له النبي ج ليس بشيء.
[٢٦٠]- عـن البرسي قوله «أن جبرائيل جاء إلى رسول الله فقال: يا رسول الله إن علياً لما رفع السيف ليضرب به مرحباً، أمر الله سبحانه إسرافيل وميكائيـل أن يقبضا عضده في الهواء حتى لا يضرب بكل قوته، ومع هذا قسمه نصفيـن وكـذا ما عليـه من الحديد وكذا فرسه ووصل السيف إلى طبقات الأرض، فقال لي الله سبحانه يا جبرائيل بادر إلى تحت الأرض، وامنع سيف علي عن الوصول إلى ثور الأرض حتى لا تقلب الأرض، فمضيت فأمسكته، فكان على جناحي أثقل من مدائن قوم لوط، وهي سبع مدائن، الخ..
[٢٦١]- نگا: کتاب سلیم بن قیس، تحقیق انصاری، جلد: ٢، صفحه: ٨٧١ – ٨٧٣؛ البحار: ٢٨/٣٠٦؛ الاحتجاج، صفحه: ٢١٠ – ٢١٦.
[٢٦٢]- بحار الأنوار: ١٩/٣٤.
[٢٦٣]- نهج البلاغة: ١٠٦.
[٢٦٤]- بحار الأنوار، باب ٨٣، ما وصف ابلیس لعنه الله والجن من مناقبه ÷؛ عن سلمان الفارسي س قال: مر إبليس لعنه الله بنفر يتناولون أمير المؤمنين ÷، فوقف أمامهم، فقال القوم: من الذي وقف أمامنا؟ فقال: أنا أبو مـرة، فقالوا: يا أبا مرة أما تسمع كلامنا؟ فقال: سوأة لكم تسبون مولاكم علي بن أبي طالب؟ فقالوا له: من أين علمت أنه مولانا؟ فقال: من قول نبيكم: من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه، وانصر من نصره واخذل من خذله، فقالوا له: فأنت من مواليه وشيعته؟ فقـال: ما أنا من مواليه ولا من شيعته ولكني أحبه، وما يبغضه أحد إلا شاركتـه في المال والولد، .. إلخ.
[٢٦٥]- الغدیر، عبدالحسین نجفی: ٣/١٨١ – ١٩٠.
[٢٦٦]- بحار الأنوار: ٢٦/٢٧.
[٢٦٧]- رجال الکشی: ١٩٢؛ بحار الأنوار: ٢٦/١٠٢؛ الأمالي: ٢٣.
[٢٦٨]- الکافي، کتاب الحجة، باب أن الإمام یعرف الإمام الذي بعده (١/ ٢١٧).
[٢٦٩]- همان: ١/٣٤٨.
[٢٧٠]- عیون أخبار الرضا، قمی: ٢/٢٧٦؛ عن بن عبدالسلام الهروي قال: سمعت أبا الحسن علي بن موسى الرضا يقول: رحم الله عبداً أحيا أمرنا، فقلت له: وكيف يحيي أمركم؟ قال ÷: "يتعلم علومنا ويعلمها الناس، فإن الناس لـو علموا محاسن كلامنا لا تبعونا".
[٢٧١]- الأصول من الکافي، باب الکتمان، ج: ٢؛ عن أبي عبيدة الحذاء قال: سمعت أبا جعفر ÷ يقول: والله إن أحب أصحابي إلي أورعهم وأفقههم وأكتمهم لحديثنا، وقـال أبوعبدالله ÷: يا سليمان إنكم على دين من كتمه أعزه الله ومن أذاعه أذله الله.
[٢٧٢]- الکافي: ٢/٤٠٦.
[٢٧٣]- بحار الأنوار: ٩٨/٢٢٦.
[٢٧٤]- همان: ٧٣/٦٢؛ «ما سجدت به مـن جوارحك لله تعالى فلا تدعو مع الله أحدا».
[٢٧٥]- همان: ٨١/١٩٧؛ عن علي بن موسى «فلا تشركوا معه غيره في سجودكم عليها».
[٢٧٦]- الکافي، کلینی: ١/٣٣٣.
[٢٧٧]- الأنوار النعمانیة: ٢/٥٥
[٢٧٨]- نهج البلاغة، مجموعة الرسائل، شماره: ٤٧؛ «يا بني عبدالمطلب، لا ألفينَّكم تخوضون دماء المسلمين، تقولون قتل أمير المؤمنين، ألا لا تقتلُنَّ بي إلا قاتلي، أنظروا إذا أنا متُّ من ضربته هـذه، فاضربوه، ضربة بضربة، ولا تمثلوا بالرجل».
[٢٧٩]- البحار: ٢/٣٥٣؛ الغیبة، ص: ١٣٥.
[٢٨٠]- تفسیر عیاشی: ٢/٣٥٢؛ عن العلاء بن فضيل: عن أبي عبدالله قال: سألته عن تفسير هذه الاية "من كان يرجو لقاء ربه فليعمل عملا صالحا ولا يشرك بعبادة ربه أحداً قال: من صلى أو صام أو أعتق أو حج يريد محمدة الناس فقد أشرك في عمله وهو شرك مغفور».
[٢٨١]- همان: ٢/٣٥٣؛ عن زرارة وحمران، عن أبي جعفر وأبي عبدالله قالا: لو أن عبدا عمل عملا يطلب به وجه الله والدار الاخرة، ثم أدخل فيه رضا أحد من الناس كان مشركا.
[٢٨٢]- وسائل الشیعة، حر عاملی: ١/٦٨؛ و در کتاب التوحید ابن بابویه قمی در مورد این آیه از امیرالمومنین روایت شده است که: این شرک شرک ریا است؛ عن الإمام الباقر ÷، إذ قال: "سئل رسول الله ج عـن قولـه تعالى: ﴿فَمَن كَانَ يَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡيَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَلَا يُشۡرِكۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا١١٠﴾()، فقال: "من صلّى مُراءاة الناس فهو مشرك، ومن عمل عملاً مما أمر الله بـه مُراءاة النّاس، فهو مشرك".
[٢٨٣]- البحار: ١٠٠/٣١٣.
[٢٨٤]- الوسائل: ٢١/١٠؛ عن الباقر عن قوله تعالى: ﴿وَإِذۡ أَسَرَّ ٱلنَّبِيُّ إِلَىٰ بَعۡضِ أَزۡوَٰجِهِۦ حَدِيثٗا﴾()، فقال: «أن رسول الله ج تزوج بالحرة متعة، فاطلع عليه بعض نسائه، فاتهمته بالفاحشة! فقال: إنه لي حلال، أنه نكاح فاكتميه، فلم تكتمه».
[٢٨٥]- الروائع المختارة من خطب الإمام الحسن السبط، تألیف مصطفی محسن موسوی؛ مراجعه و تعلیق: سید مرتضی رضوی، دار المعلم للطباعة، چاپ اول، ١٣٩٥هـ؛ «فإنّي لا أقول لكـم إلاّ ما تعرفون: إنّ أمير المؤمنين علي بن أبي طالب أرشد الله أمره، وأعزّه ونصره، بعثني إليكم يدعوكم إلى الصواب، والعمل بالكتاب، والجهاد في سبيل الله، وإن كان فـي عاجل ذلك ما تكرهون، فإن في آجله ما تحبّون إن شاء الله».
[٢٨٦]- الکافي: ٨/٢٦٤؛ مستدرك الوسائل: ٢/٢٤٨. با استناد به این روایت باید گفت: حکومت ولایت فقیه خمینی و خامنهای در ایران طاغوتی است. (مترجم)
[٢٨٧]- تهذیب الأحکام: ٦/٢٢؛ وسائل الشیعة، جلد ١٠، باب: ٢٦.
[٢٨٨]- فروع الکافي: ٢/٢٢٦؛ وسائل الشیعة: ٢/٨٧٠؛ عن أبي عبدالله قال: قال أمير المؤمنين ÷: «بعثنـي رسول الله ج إلى المدينة فقال: لا تدع صورة إلا محوتها ولا قبرًا إلا سوّيته».
[٢٨٩]- فرع الکافی: ٢/٢٢٧؛ وسائل الشیعة: ٩/٨٦٩؛ «بعثني رسول الله ج في هدم القبور وكسر الصّور».
[٢٩٠]- بحار الأنوار، مجلسی: ٢٧/٣١٤؛ إن رجلا من المنافقين قال لأبـي الحسن الثاني ÷: إن من شيعتكم قوما يشربون الخمـر على الطريق، ... فعرق وجهه، ثم قال: الله أكرم من أن يجمع في قلب المؤمن بين رسيس الخمر وحبنا أهل البيت، ثم صبر هنيهة وقال: فـان فعلهـا المنكوب منهم فإنه يجد ربا رؤوفا ونبيا عطوفا وإماما له على الحـوض عروفا وسادة له بالشفاعة وقوفا، وتجد أنت روحك في برهوت ملوفا.
[٢٩١]- بحار الأنوار: ٧٦/١٥٢؛ مستدرك الوسائل: ١٧/٤٨.
[٢٩٢]- الکافي: ٥/٤٩٦.
[٢٩٣]- همان: ٥/٤٩٦.
[٢٩٤]- الروضة من الکافي: ٨/٨٠؛ قال أبو جعفر ÷: «أن رجلاً أتى النبي ج فقال: يا رسول الله: أحب المصلين ولا أصلي.. وأحب الصواميـن ولا أصوم.. فقال له: رسول الله ج أنت مـع مـن أحببت».
[٢٩٥]- الکافي: ٣/٢٦٨.
[٢٩٦]- الکافي: ٣/٢٧٠.
[٢٩٧]- أنّ رجلا سـأل أمير المؤمنين ÷: كم حجّ آدم من حجّة؟ فقال له: سبعمائة حجّة ماشياً على قدميه، وأوّل حجّة حجّها كان معه الصـرد يدلّه على الماء وخرج معه من الجنّة.. وسأله عن أوّل من حجّ من أهل السماء فقال: جبرائيل ÷.
[٢٩٨]- الوسائل: ١١/١٠٢، ج: ٢٩.
[٢٩٩]- تهذیب الأحکام، طوسی: ٦/٥١؛ وسائل الشیعة، حر عاملی: ١٤/٤٦٢؛ عن الصادق ÷ قوله: "إن الله تبارك وتعالى يبدأ بالنظر إلى زوار قبر الحسين بن علي أ عشيـة عرفة، قيل له: قبل نظره إلى أهل الموقف؟ قال: نعم، قيل له وكيف ذاك؟ قال: لان في أولئك أولاد زنا وليس في هؤلاء أولاد زنا".
[٣٠٠]- الکافي: ١/٣٩٢؛ عن أبي جعفر أنه نظر إلى الناس يطوفون حول الكعبة فقال: "هكذا كانوا يطوفون في الجاهلية وفي رواية أخرى: فعال كفعال الجاهلية".
[٣٠١]- طوسی، الاستبصار، جلد: ٣، باب تحریم نکاح النّاصبة المشهورة بذلك؛ عن عبدالله بن مسكان قال: "سألت أبا عبدالله ÷ عن النّاصب الذي عرف نصبه وعداوته هل يزوّجه المؤمن وهو قادر على ردّه ولا يعلـم بردّه؟ قال: «لا يتزوّج المؤمن النّاصبة، ولا يتزوّج النّاصب مؤمنة ولا يتزوّج المستضعف مؤمنة».
[٣٠٢]- این مطلب در منابع ذیل آمده است: «الفروع من الکافي، کتاب النکاح: ٥/٣٤٦، باب تزویج ام کلثوم و نیز ٦/١١٥ – ١١٦؛ الاستبصار، طوسی، ص: ٣٥٣؛ تهذیب الأحکام: ٨/١٦١ و ٩/٢٦٢؛ بحار الأنوار، مجلسی: ٣٨/٨٨، و مجلسی دو روایتی را که در "الکافي" آمده است، در مرآة العقول: ٢١/١٩٧ تصحیح کرده است.
[٣٠٣]- من لایحضره الفقیه، ابن بابویه: ١/٢٦٦، باب الجماعة وفضلها.
[٣٠٤]- تهذیب الأحکام: ٣/٢٧٧؛ عن إسحاق بن عمار قال: قال لي أبـو عبد الله ÷: "يا إسحاق، أتصلي معهم في المسجد؟ قلت: نعم، قال: صلي معهم فان المصلي معهم في الصف الأول كالشاهر سيفه في سبيل الله".
[٣٠٥]- الأصول من الکافي، کلینی: ٢/١٨٣؛ عن ابن القداح، عن أبي عبدالله ÷ قال: لقي النبي ج حذيفة، فمد النبي ج يده فكف حذيفة يـده، فقـال النبي ج: "يا حذيفة بسطت يدي إليك فكففت يدك عني؟ فقـال حذيفة: يا رسول الله بيدك الرغبة ولكني كنت جنبا فلم أحب أن تمس يدي يدك وأنا جنب، فقال النبي ج: أما تعلم أن المسلمين إذا التقيا فتصافحـا تحاتت ذنوبهما كما يتحات ورق الشجر".
[٣٠٦]- بصائر الدرجات، ص: ٢٤١؛ إرشاد المفید، ص: ٢٥٦؛ عن بكر بن محمد قال: "خرجنا من المدينة نريد منزل أبي عبد الله ÷ فلحقنا أبو بصير خارجا من زقاق وهو جنب ونحن لا نعلم، حتى دخلنا على أبي عبد الله ÷، قال فرفع رأسه إلى أبي بصير، فقال: يا أبا محمد، أما تعلم أنه لا ينبغي لجنب أن يدخل بيوت الأنبياء؟! قال: فرجع أبـو بصير ودخلنا".
[٣٠٧]- تهذیب الأحکام، طوسی، باب الحد في نکاح البهائم ونکاح الأموات: حدیث ٦٣، ١٠/٢٢٩؛ عن ابن محمد الجعفي قال: كنت عند أبي جعفر ÷، وجاءه كتاب هشام بن عبدالملك في رجل نبش قبر امرأة فسلبها ثيابها ونكحها، فإن الناس قد اختلفوا علينا في هذا، فطائفة قالوا: اقتلوه، وطائفة قالوا: حرقوه. فكتب إليه جعفر ÷: "ان حرمة الميت كحرمة الحي حده أن تقطع يده لنبشه وسلبه للثياب، ويقام عليه الحد الزنى إن أحصن رجم وإن لم يكن أحصن جلدوه مائة".
[٣٠٨]- همان، حدیث: ٢٣١.
[٣٠٩]- التوحید، ص: ٣٣٤؛ أصول الکافي: ١/١٤٨، شماره: ١٠؛ و نگا: با لفظی دیگر در الکافي: ١/١٤٨، حدیث شماره ٩؛ عن منصور بن حازم قال: سألت أبا عبد الله ÷ هل يكون اليوم شيء لم يكن في علم الله تعالى بالأمس؟ قال: لا، من قال هذا فأخزاه الله، قلت: أرأيت ما كان وما هو كائن إلى يوم القيامة أليس في علم الله؟ قال: بلى، قبل أن يخلق الخلق.
[٣١٠]- البحار، ج: ٤، باب البداء، حدیث: ٣٠؛ تفسیر البرهان: ٢/٣؛ «من زعم أن الله ﻷ يبدو له من شيء لم يعلمه أمس، فابرأوا منه».
[٣١١]- ابن بابویه، التوحید، باب البداء، حدیث: ٢.
[٣١٢]- الکافي: ١/١١٥؛ ابن بابویه، التوحید، باب البداء، حدیث: ٧؛ عن الصادق أنه قال: "لو يعلم الناس ما في القول بالبداء من الأجر ما فتروا من الكلام فيه".
[٣١٣]- أصول الکافي: ١/١٤٨؛ التوحید، ابن بابویه، باب البداء، ص: ٣٣٤؛ بحار الأنوار: ٤/١٠٨.