دوست داری در قیامت در کاروان امام حسین باشی

فهرست کتاب

پاسخ‌هایی از قرآن کریم که شیعه را به دین حنیف سوق می‌دهد

پاسخ‌هایی از قرآن کریم که شیعه را به دین حنیف سوق می‌دهد

هم اکنون سوال‌های ساده‌ای را مطرح می‌کنم و پاسخ‌ آن‌ها را از قرآن کریم ارائه می‌دهم، تا اینکه ناگزیر از قبول و پیروی آن باشیم و به این ترتیب برای علما و نیز عوام شیعه بیان نمایم که چقدر کتاب الله تعالی را از خود دور نموده‌اند و شیرینی آن را نچشیده‌اند و به کراماتی که خداوند در قرآن برای آن‌ها و تمامی کسانی حفظ نموده‌ که قرآن بخاطر آن‌ها فرستاده شده است، دست نیافته‌اند.

س: الله   انسان را بسیار دقیق و در بهترین شکل آفرید و از روح موجود در نزد خود با ظرافتی که جز الله متعال کسی را یارای آن نیست، در او دمید، حال کدام یک از این دو نزد خداوند متعال برتر و افضل است، روح یا جسم؟

ج: روح، زیرا باقی است و برای زندگی جاویدان، جاویدان می‌ماند، درحالی‌که جسد انسان همراه با دنیای فانی، از بین می‌رود؛ خداوند متعال می‌فرماید: ﴿كُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِۗ وَإِنَّمَا تُوَفَّوۡنَ أُجُورَكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۖ فَمَن زُحۡزِحَ عَنِ ٱلنَّارِ وَأُدۡخِلَ ٱلۡجَنَّةَ فَقَدۡ فَازَۗ وَمَا ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَآ إِلَّا مَتَٰعُ ٱلۡغُرُورِ١٨٥[آل عمران: ١٨٥] «هرکس چشنده‌ی (طعم) مرگ است و همانا روز قیامت پاداش‌های‌تان بطور کامل به شما داده می‌شود، پس هر که از آتش (دوزخ) دور داشته شد و به بهشت در آورده شد، قطعاً رستگار شده‌ است و زندگی دنیا چیزی جز مایه فریب نیست».

س: وقتی خداوند متعال انسان را با استواری خلق نمود و جسد او را در بهترین شکل قرار داد، آیا برای جسد توشه‌ای قرار داد؟ آن چیست؟

ج: بله برای انسان توشه‌ای است که بی‌نیاز از آن نیست و اگر از آن احساس بی‌نیازی نماید، از گرسنگی و تشنگی می‌میرد و آن عبارت است از: غذا و نوشیدنی‌ای که خداوند با دادن آن به ما بر ما منت نهاد: ﴿فَلۡيَنظُرِ ٱلۡإِنسَٰنُ إِلَىٰ طَعَامِهِۦٓ٢٤ أَنَّا صَبَبۡنَا ٱلۡمَآءَ صَبّٗا٢٥ ثُمَّ شَقَقۡنَا ٱلۡأَرۡضَ شَقّٗا٢٦ فَأَنۢبَتۡنَا فِيهَا حَبّٗا٢٧ وَعِنَبٗا وَقَضۡبٗا٢٨ وَزَيۡتُونٗا وَنَخۡلٗا٢٩ وَحَدَآئِقَ غُلۡبٗا٣٠ وَفَٰكِهَةٗ وَأَبّٗا٣١ مَّتَٰعٗا لَّكُمۡ وَلِأَنۡعَٰمِكُمۡ٣٢[عبس: ٢٤-٣٢] «پس انسان باید به غذای خود بنگرد. بی‌گمان ما آب فراوان (از آسمان) فرو ریختیم. سپس زمین را به نیکی شكافتیم. آنگاه در آن دانه(های فراوان) رویاندیم و انگور و سبزی (بسیار) و زیتون و نخل و باغ‌هایی (انبوه و) پر درخت و (انواع) میوه و علوفه (پدید آوردیم). (همه‌ی این‌ها) برای بهره‌گیری شما و چهار پایان‌تان است». پس حمد و فضل تماما از آن اوست.

س: آیا در توشه‌ی جسم، نقص و کاستی‌ است که خداوند از نعمت‌های نافع و حلال خود به ما نداده باشد؟

ج: الله تعالی فضایل و نعمت‌های بی‌شماری به ما داده است؛ نعمت‌هایی که جز خداوند متعال، کسی را یارای شمردن آن‌ها نیست. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿أَلَمۡ تَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَأَسۡبَغَ عَلَيۡكُمۡ نِعَمَهُۥ ظَٰهِرَةٗ وَبَاطِنَةٗۗ[لقمان: ٢٠] «آیا ندیدید که الله آنچه را که در آسمان‌ها و آنچه را که در زمین است؛ مسخر شما کرده است و نعمت‌های خود را آشکار و پنهان (بطور فراوان) بر شما ارزانی داشته است؟!».

پس اسباغ به معنی «اتمام» و «ایساع» است، یعنی بر شما تمام کرده و گسترانده است، همچنین خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَءَاتَىٰكُم مِّن كُلِّ مَا سَأَلۡتُمُوهُۚ وَإِن تَعُدُّواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ لَا تُحۡصُوهَآۗ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَظَلُومٞ كَفَّارٞ٣٤[إبراهيم: ٣٤] «و از هرچه از او خواستید به شما ارزانی داشت و اگر (بخواهید) نعمت(های) الله را بشمارید، نمی‌توانید آن را بشمارید، بی‌شک انسان ستمگری ناسپاس است».

س: آیا روح نیز توشه و زادی دارد؟ توشه آن چیست؟

ج: بله؛ روح نیز توشه و زادی دارد، خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَيۡرَ ٱلزَّادِ ٱلتَّقۡوَىٰۖ وَٱتَّقُونِ يَٰٓأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ١٩٧[البقرة: ١٩٧] «و توشه برگیرید که بهترین توشه پرهیزگاری است و ای خردمندان، از من بترسید». توشه‌ی روح، عبادت و تقوای الله تعالی و اتباع فرمان الله و رسولش و باز آمدن از نواهی ایشان می‌باشد؛ خداوند متعال حاجیان را فرمان داده است که برای سفر خود توشه برگیرند و بی‌توشه به سفر نروند، سپس آن‌ها را از بهترین توشه یعنی تقوا برای سفر آخرت، آگاه کرده است. توشه روح مهمتر است زیرا برای آخرت جاویدان باقی می‌ماند؛ خداوند متعال می‌فرماید: ﴿بَلۡ تُؤۡثِرُونَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا١٦ وَٱلۡأٓخِرَةُ خَيۡرٞ وَأَبۡقَىٰٓ١٧[الأعلى: ١٦-١٧] «بلکه شما (مردم) زندگی دنیا را (بر آخرت) ترجیح می‌دهید. درحالی‌که آخرت بهتر و پایند‌ه‌تر است».

س: آنگاه که خداوند متعال با دادن توشه‌ی جسم بر ما منت نهاد و از هر آنچه خواستیم به ما داد و نعمت خود را بر ما تمام کرد، آیا ممکن است در توشه‌ی روح که مهم‌تر از توشه‌ی جسم است، نقصی وجود داشته و راه رسیدن به آن دشوار باشد؟!

ج: طبعا چنین چیزی ممکن نیست، خداوند متعال می‌فرماید: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗاۚ[المائدة: ٣] «امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را (بعنوان) دین برای شما برگزیدم.» امکان ندارد توشه‌ی روح سخت به دست آید و با نقص و کاستی همراه باشد؛ آنکه جسد را استوار نمود و توشه‌ی آن را به کامل‌ترین شکل به او داد و آنچه در دریا و خشکی است، رام ما کرد و نعمت خود را بر ما کامل نمود، حق و عدلش ایجاب می‌کند که توشه‌ی روح کامل‌تر از توشه‌ی جسم باشد، زیرا روح جاویدان است و مورد محاسبه قرار می‌گیرد.

از این‌رو خداوند متعال بهترین کتاب‌هایش را به زبان عربی آشکار برای این امت مبارک فرستاد و بهترین پیغام آوران خود را فرستاد - که بر او و تمامی پیامبران برترین درودها و کامل‌ترین سلام‌ها باد - و خداوند دین خود را کامل کرد تا آنکه کافران از آن ناامید شدند.

در قرآن کریم ده‌ها آیه برای اثبات اینکه قرآن توشه‌ی روح است و نوری است که خداوند متعال به وسیله‌ی آن هر که را بخواهد به راه راست هدایت می‌کند و امکان خاموش کردن این نور نیست، آمده است:

﴿تِلۡكَ ءَايَٰتُ ٱللَّهِ نَتۡلُوهَا عَلَيۡكَ بِٱلۡحَقِّۗ وَمَا ٱللَّهُ يُرِيدُ ظُلۡمٗا لِّلۡعَٰلَمِينَ١٠٨[آل عمران: ١٠٨] «این‌ها آیات الله است که آن را به حق بر تو می‌خوانیم و الله (هیچگاه) ستمی برای جهانیان نمی‌خواهد».

﴿إِنَّ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ يَهۡدِي لِلَّتِي هِيَ أَقۡوَمُ وَيُبَشِّرُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱلَّذِينَ يَعۡمَلُونَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمۡ أَجۡرٗا كَبِيرٗا٩[الإسراء: ٩] «بی‌شک این قرآن، به راهی که آن استوار‌ترین راه‌هاست، هدایت می‌کند و به مؤمنانی که کار‌های شایسته انجام می‌دهند، بشارت می‌دهد که برای آن‌ها پاداش بزرگی است».

﴿قَدۡ جَآءَكُم بَصَآئِرُ مِن رَّبِّكُمۡۖ فَمَنۡ أَبۡصَرَ فَلِنَفۡسِهِۦۖ وَمَنۡ عَمِيَ فَعَلَيۡهَاۚ وَمَآ أَنَا۠ عَلَيۡكُم بِحَفِيظٖ١٠٤[الأنعام: ١٠٤] «(ای پیامبر به مشرکین بگو:) (دلائل و) بینش‌هایی از (جانب) پروردگارتان برای شما آمد، پس کسی‌که ببیند، به (سود) خود اوست و کسی‌که (از دیدن آن چشم بپوشد و) نابینا شود، پس به زیان خود اوست و من (مراقب و) نگهبان شما نیستم».

﴿وَلَقَدۡ صَرَّفۡنَا فِي هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لِلنَّاسِ مِن كُلِّ مَثَلٖۚ وَكَانَ ٱلۡإِنسَٰنُ أَكۡثَرَ شَيۡءٖ جَدَلٗا٥٤[الكهف: ٥٤] «و به راستی در این قرآن، هرگونه مثلی برای مردم بیان کرده‌ایم، ولی انسان بیش از هر چیز به مجادله می‌پردازد».

س: با این همه، دلیل انحراف عده‌ای از عقاید روشن موجود در قرآن چیست؟ آیا دلیل آن به قرآن بر می‌گردد یا به قلب‌های این منحرفین؟

ج: هرکس از حق روی برگرداند، دلیل این روی‌گردانی به قلب خودش بازمی‌گردد نه کتاب الله تعالی؛ خداوند سبحانه وتعالی می‌فرماید: ﴿قُلۡ فَلِلَّهِ ٱلۡحُجَّةُ ٱلۡبَٰلِغَةُۖ فَلَوۡ شَآءَ لَهَدَىٰكُمۡ أَجۡمَعِينَ١٤٩[الأنعام: ١٤٩] «بگو: «دليل رسا (و قاطع) از آنِ الله است، پس اگر می‌خواست همه‌ی شما را هدايت می‌کرد».

همچنین می‌فرماید: ﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ ٱلۡقُرۡءَانَ أَمۡ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقۡفَالُهَآ٢٤[محمد: ٢٤] «آیا در قرآن تدبّر نمی‌کنند یا بر دل‌های‌شان قفل‌هاست؟!».

س: چرا قلب‌های این افراد پذیرای حق نیست و صفات آن‌ها چیست؟

ج: اسباب و عوامل بسیاری این افراد را از قبول حق دور کرده است و قلوب آن‌ها را منکر حق نموده است و سبب شده قلب‌های آن‌ها به روی حق و حقیقت بسته بماند و حق را در خود جای ندهد که مهم‌ترین آن‌ها همان است که خداوند دانای با حکمت در کتابش در رابطه با این افراد ذکر کرده است و اوصاف و اسرار آن‌ها را بیان نموده است و در این مورد ده‌ها آیه آمده است که ما بخشی از آن را تنها برای روشن شدن مطلب بیان می‌داریم:

﴿سَأَصۡرِفُ عَنۡ ءَايَٰتِيَ ٱلَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّ وَإِن يَرَوۡاْ كُلَّ ءَايَةٖ لَّا يُؤۡمِنُواْ بِهَا وَإِن يَرَوۡاْ سَبِيلَ ٱلرُّشۡدِ لَا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلٗا وَإِن يَرَوۡاْ سَبِيلَ ٱلۡغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلٗاۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ كَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا وَكَانُواْ عَنۡهَا غَٰفِلِينَ١٤٦[الأعراف: ١٤٦] «بزودی کسانی را که به ناحق در روی زمین تکبر می‌ورزند، از آیات خود باز می‌دارم و اگر هر (معجزه و) نشانه‌ای را ببینند، به آن ایمان نمی‌آورند و اگر راه هدایت را ببینند، آن را در پیش نمی‌گیرند و اگر راه گمراهی را ببینند، آن را بر می‌گزینند، این بدان (خاطر) است که آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل بودند».

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ لَا يَحۡزُنكَ ٱلَّذِينَ يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡكُفۡرِ مِنَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَلَمۡ تُؤۡمِن قُلُوبُهُمۡۛ وَمِنَ ٱلَّذِينَ هَادُواْۛ سَمَّٰعُونَ لِلۡكَذِبِ سَمَّٰعُونَ لِقَوۡمٍ ءَاخَرِينَ لَمۡ يَأۡتُوكَۖ يُحَرِّفُونَ ٱلۡكَلِمَ مِنۢ بَعۡدِ مَوَاضِعِهِۦۖ يَقُولُونَ إِنۡ أُوتِيتُمۡ هَٰذَا فَخُذُوهُ وَإِن لَّمۡ تُؤۡتَوۡهُ فَٱحۡذَرُواْۚ وَمَن يُرِدِ ٱللَّهُ فِتۡنَتَهُۥ فَلَن تَمۡلِكَ لَهُۥ مِنَ ٱللَّهِ شَيۡ‍ًٔاۚ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَمۡ يُرِدِ ٱللَّهُ أَن يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمۡۚ لَهُمۡ فِي ٱلدُّنۡيَا خِزۡيٞۖ وَلَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٞ٤١[المائدة: ٤١] «ای پیامبر! کسانی‌که در (راه) کفر شتاب می‌کنند، تو را اندوهگین نسازند، (چه) از کسانی‌که به زبان‌شان می‌گویند: «ایمان آوردیم» و قلب آن‌ها ایمان نیاورده است و (چه) از کسانی‌که یهودی هستند؛ گوش سپردگان به دروغند و برای گروهی که نزد تو نیامده‌اند (برای جاسوسی) گوش فرا می‌دهند، آن‌ها سخنان (خدا) را از جایگاه‌شان تحریف می‌کنند و (به یکدیگر) می‌گویند: «اگر این (حکم تحریف شده) به شما داده شد، پس بپذیرید و اگر آن به شما داده نشد (از او) دوری کنید» و هرکس که الله گمراهی‌اش را خواسته باشد، هرگز در برابر الله برای او اختیار نداری (و نمی‌توانی از او دفاع نمایی) آن‌ها کسانی هستند که الله نخواسته است که دل‌های‌شان را پاک کند، برای آنان در دنیا رسوایی و در آخرت برای‌شان عذاب بزرگی است».

﴿وَٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا صُمّٞ وَبُكۡمٞ فِي ٱلظُّلُمَٰتِۗ مَن يَشَإِ ٱللَّهُ يُضۡلِلۡهُ وَمَن يَشَأۡ يَجۡعَلۡهُ عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ٣٩[الأنعام: ٣٩] «و کسانی‌که آیات ما را تکذیب کردند، کر و لال هستند (از شنیدن حق و گفتن حق و) در تاریکی‌هایی قرار دارند، هرکس را الله بخواهد گمراه می‌کند و هرکس را بخواهد، او را بر راه راست قرار خواهد داد».

﴿فَرِيقًا هَدَىٰ وَفَرِيقًا حَقَّ عَلَيۡهِمُ ٱلضَّلَٰلَةُۚ إِنَّهُمُ ٱتَّخَذُواْ ٱلشَّيَٰطِينَ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَيَحۡسَبُونَ أَنَّهُم مُّهۡتَدُونَ٣٠[الأعراف: ٣٠] «گروهی را هدايت نمود و گروهی (ديگر) گمراهی بر آن‌ها محقق (و ثابت) گشت، زيرا آن‌ها شيطان‌ها را به جای (الله)، سرپرست (و دوستان خويش) برگزيدند و گمان می‌کنند که آنان هدايت يافته‌اند».

﴿فَإِن لَّمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَكَ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهۡوَآءَهُمۡۚ وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّنِ ٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ بِغَيۡرِ هُدٗى مِّنَ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ٥٠[القصص: ٥٠] «پس اگر (این سخن) تو را نپذیرفتند، بدان که آن‌ها فقط از هوس‌های خود پیروی می‌کنند و گمراه‌تر از آن کس که هوای نفس خویش را بدون (هیچ) هدایتی از (سوی) الله پیروی می‌کند، کیست؟! بی‌گمان الله گروه ستمکاران را هدایت نمی‌کند».

﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ قَالُواْ سَمِعۡنَا وَهُمۡ لَا يَسۡمَعُونَ٢١ ۞إِنَّ شَرَّ ٱلدَّوَآبِّ عِندَ ٱللَّهِ ٱلصُّمُّ ٱلۡبُكۡمُ ٱلَّذِينَ لَا يَعۡقِلُونَ٢٢ وَلَوۡ عَلِمَ ٱللَّهُ فِيهِمۡ خَيۡرٗا لَّأَسۡمَعَهُمۡۖ وَلَوۡ أَسۡمَعَهُمۡ لَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعۡرِضُونَ٢٣[الأنفال: ٢١-٢٣] «و مانند کسانی نباشید که گفتند: «شنیدیم» حال آنکه آنان نمی‌شنیدند. همانا بدترین جنبندگان نزد الله، (افراد) کر و لالی هستند که نمی‌اندیشند. و اگر الله خیری در آن‌ها می‌دانست، قطعاً به آنان می‌شنواند و اگر (هم با این حال) به آنان می‌شنواند، باز روی می‌گرداندند و اعراض (و سرپیچی) می‌کردند».

پس اگر خداوند متعال از کسی خشمگین شود، بصیرت او را از وی می‌گیرد، بلکه عمل بدش را برای او زیبا جلوه می‌دهد و آن را نیک می‌پندارد و این از خطرناک‌ترین انواع استدراج ربانی است.

خداوند متعال به چنین افرادی ظلم نکرده است، بلکه خودشان به خود ظلم می‌کنند، زیرا بیم دهنده و دلیل نزد آن‌ها آمد تا به حق گروند، اما آن‌ها از گمراهی خود باز نیامدند و چیزی جز گمراهی را پذیرا نشدند و این کبر و نپذیرفتن حق است.

از جمله استدراج ربانی نسبت به این متکبران، بدون اینکه بدانند، عبارت است از:

﴿وَإِذَا قَرَأۡتَ ٱلۡقُرۡءَانَ جَعَلۡنَا بَيۡنَكَ وَبَيۡنَ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ حِجَابٗا مَّسۡتُورٗا٤٥ وَجَعَلۡنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ أَكِنَّةً أَن يَفۡقَهُوهُ وَفِيٓ ءَاذَانِهِمۡ وَقۡرٗاۚ وَإِذَا ذَكَرۡتَ رَبَّكَ فِي ٱلۡقُرۡءَانِ وَحۡدَهُۥ وَلَّوۡاْ عَلَىٰٓ أَدۡبَٰرِهِمۡ نُفُورٗا٤٦[الإسراء: ٤٥-٤٦] «و (ای پیامبر!) هنگامی‌که قرآن بخوانی، میان تو و میان کسانی‌که به آخرت ایمان نمی‌آورند، پرده‌ای پوشیده قرار می‌دهیم و بر دل‌های‌شان پوشش‌هایی قرار می‌دهیم تا آن را در نیابند و در گوش‌های‌شان سنگینی (می‌گذاریم که نشنوند) و چون پروردگارت را در قرآن به یگانگی یاد کنی، آن‌ها با نفرت پشت می‌کنند (و می‌گریزند)».

﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن ذُكِّرَ بِ‍َٔايَٰتِ رَبِّهِۦ فَأَعۡرَضَ عَنۡهَا وَنَسِيَ مَا قَدَّمَتۡ يَدَاهُۚ إِنَّا جَعَلۡنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ أَكِنَّةً أَن يَفۡقَهُوهُ وَفِيٓ ءَاذَانِهِمۡ وَقۡرٗاۖ وَإِن تَدۡعُهُمۡ إِلَى ٱلۡهُدَىٰ فَلَن يَهۡتَدُوٓاْ إِذًا أَبَدٗا٥٧[الكهف: ٥٧] «و چه کسی ستمکار‌تر از آن کسی است که به آیات پروردگارش پند داده شود، سپس از آن روی گرداند و آنچه را با دست‌های خود پیش فرستاده است، فراموش کند؟! ما بر دل‌های آنان پرده‌هایی افکنده‌ایم تا نفهمند و در گوش‌های‌شان سنگینی (قرار داده‌ایم) و اگر آن‌ها را به سوی هدایت بخوانی، پس هرگز هدایت نمی‌شوند».

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ زَيَّنَّا لَهُمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ فَهُمۡ يَعۡمَهُونَ٤[النمل: ٤] «بی‌گمان کسانی‌که به آخرت ایمان نمی‌آورند، اعمال‌شان را برای آن‌ها زینت داده‌ایم، پس آن‌ها سرگردان می‌شوند».

﴿فَمَن يُرِدِ ٱللَّهُ أَن يَهۡدِيَهُۥ يَشۡرَحۡ صَدۡرَهُۥ لِلۡإِسۡلَٰمِۖ وَمَن يُرِدۡ أَن يُضِلَّهُۥ يَجۡعَلۡ صَدۡرَهُۥ ضَيِّقًا حَرَجٗا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي ٱلسَّمَآءِۚ كَذَٰلِكَ يَجۡعَلُ ٱللَّهُ ٱلرِّجۡسَ عَلَى ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ١٢٥[الأنعام: ١٢٥] «پس هرکس را که الله بخواهد هدايت کند، سینه‌اش را برای (قبول) اسلام می‌گشايد و هرکس را که بخواهد گمراه کند، سينه‌اش را چنان تنگ می‌کند که گويا به آسمان بالا می‌رود، اين چنين الله پليدی را بر کسانی‌که ايمان نمی‌آورند قرار می‌دهد».

انسان مورد استدراج واقع نمی‌شود مگر از کسانی باشد که از حدود الهی تجاوز نموده و مرتکب ظلم شده است‌ و حق بر وی عیان گشته است و با این همه آن را انکار نموده است؛ این انسان حق را می‌داند، اما با آن مخالفت می‌کند و فراموشش می‌کند و لج بازی می‌نماید و از هوی و هوس خود پیروی می‌کند یا از جمله‌ی کسانی است که خباثت را در درون خود مخفی کرده است و خداوند متعال آن را ظاهر نمی‌کند، چنین شخصی بر همین رویه ادامه می‌دهد و توبه نمی‌کند، یا اینکه از مردم پنهان می‌کند اما از خداوند متعال نه؛ به خصوص کسانی که آیات الهی را به بهایی اندک می‌فروشند و اگر مکر خداوند متعال نسبت به ماکرین نبود، زمین سراسر فاسد می‌گشت و ظلم و ستم عمومی و بزرگ می‌شد، پس در آن، هم نفع و فایده است و هم اصلاح و مجازاتی است برای لجبازان و گردن فرازان و هم رحمتی است برای پندپذیران و نشانه و عبرتی برای سرکشان است.

استدراج شکلی از اشکال مکر ربانی پروردگار حکیم است و این صفتی است ممدوح که در رابطه با خداوند متعال، هیچ ذم و نکوهشی در آن نیست؛ لذا جایز نیست بگوییم: «خداوند ماکر است»، بلکه باید بگوییم: خداوند در برابر مکرکنندگان و حیله گران، چاره‌جویی می‌کند، پس این صفت را در جایگاه و مقامی ذکر می‌کنیم که مدح و ستایش است، همچون این کلام الهی:

﴿وَيَمۡكُرُونَ وَيَمۡكُرُ ٱللَّهُۖ وَٱللَّهُ خَيۡرُ ٱلۡمَٰكِرِينَ٣٠[الأنفال: ٣٠] «آن‌ها چاره و مکر می‌اندیشیدند و الله (هم) تدبیر می‌کرد و الله بهترین (چاره‌جویان و) تدبیرکنندگان است».

﴿وَمَكَرُواْ مَكۡرٗا وَمَكَرۡنَا مَكۡرٗا وَهُمۡ لَا يَشۡعُرُونَ٥٠[النمل: ٥٠] «و آن‌ها (برای قتل صالح و پیروانش) حیله و نیرنگی به کار بردند و ما (نیز) حیله و تدبیری (برای هلاک آن‌ها و نجات صالح و پیروانش) درنظر گرفتیم، درحالی‌که آن‌ها نمی‌دانستند».

از جمله داستان‌های واضح و روشن قرآن در ارتباط با استدراج، داستان فرعون است که پس از دیدن خوابی، مکر و حیله می‌کند و کودکان بنی‌اسراییل را {از} دم تیغ می‌گذراند، تا در میان آن‌ها کسی نباشد که تخت پادشاهی و حکومت او را تهدید نماید و ساقط کند؛ پس الله تعالی با قدرت خود فرعون را چنان مسخر نمود که در قصر خود به پرورش کسی بپردازد که تاج و تخت و مملکت او را نابود می‌کند و آن شخصیت کسی نبود جز پیامبر الله موسی  ÷؛ پاک و منزه است الله توانایِ مقتدرِ دانایِ خبیر و تنها تعداد اندکی از بندگان الله می‌اندیشند.

يكی دیگر از نمونه‌های میدانی استدراج را می‌توان در رفتار دانشمندان اتمی و نیز متخصصین غیر مسلمان در علوم سخت و پیچیده مشاهده کرد؛ عالم هندی متخصص در یک رشته بسیار پیچیده و سخت كه مسائل علمی دشواری را بخوبی درک نموده است و می‌فهمد که هر کسی را یارای درک آن‌ها نیست، اما با این همه گاو می‌پرستد و در برابر گاو، خود را بر زمین می‌اندازد و سینه‌خیز بسوی او می‌رود؛ این عمل شکلی از اشکال عبادی آن‌ها و سبب تقرب و نزدیکی آن‌ها به گاو است؛ و با ادرار گاو تبرک می‌جوید و از ادرارش به صورت خود می‌کشد و دستانش را بر بدن او می‌کشد تا از او راضی شود؛ آری این دانشمند، صاحب عقلی قوی است، اما قلب او پلید و مریض است!!.

حال و وضع کسی که برای خداوند متعال شریک و فرزند قائل است یا برای خورشید، ماه، درخت، سنگ و قبری که می‌گویند قبر فلان بن فلان و مرقد یکی از خفتگان است، سجده می‌کند نیز همانند همان گاو پرست می‌باشد؛ چنین فردی الله متعال را که نه او را چُرت می‌گیرد و نه خواب، زنده و پابرجاست و هرگز نمی‌میرد، کنار می‌نهد و به کسی تقرب می‌جوید که مرگ، کار او را تمام کرده است و توان دیدن و شنیدن ندارد و اگر بر فرض هم ببیند و بشنود، نیز مالک پوست هسته‌ی خرمایی برای او نیست!.

این دانشمند آیات ثابت و محکم الهی را می‌بیند و می‌شنود، آیاتی که حق را بیان کرده است و همه چیز به آن ایمان دارند، حتی حیوانات و حشرات و جمادات نیز پروردگار خود را می‌شناسند و با او چیزی را شریک نمی‌گردانند و بر اساس فطرت خود، خداوند را به یگانگی می‌شناسند و از تسبیح گویان هستند، چنانکه خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَإِن مِّن شَيۡءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمۡدِهِۦ وَلَٰكِن لَّا تَفۡقَهُونَ تَسۡبِيحَهُمۡۚ إِنَّهُۥ كَانَ حَلِيمًا غَفُورٗا٤٤[الإسراء: ٤٤] «و هیچ چیز نیست مگر آنکه به ستایش او تسبیح می‌گوید و لیکن شما تسبیح آن‌ها را در نمی‌یابید، بی‌گمان او بردبار آمرزنده است».

ما هیچ انسانی را ندیده‌ایم که حیوان و یا حشره‌ای را به کفر و شرک متهم نماید، این درحالی است که انسان‌هایی را می‌بینیم که به الله تعالی کفر و شرک می‌ورزند که الله تعالی به آن‌ها عقل داده است و اموری را به الله تعالی نسبت می‌دهند که حیوانات بی‌عقل نیز به خداوند متعال نسبت نمی‌دهند؛ بدطینتی و پلیدی قلب‌های این عده از انسان‌ها، آن‌ها را به این حد رسانده است؛ این درحالی است که می‌بینیم یک شخص بی‌سواد و نابینا که نه توان نوشتن دارد و نه توان خواندن و بلکه توان حل کوچک‌ترین مسائل ریاضی را ندارد، از قلبی با فطرت سلیم برخوردار است و الله تعالی را عبادت می‌کند و چیزی را با او شریک نمی‌گرداند، خدای تعالی را بخاطر نعمت‌هایش شکر می‌گوید و برای او رکوع و سجده می‌کند و برای برطرف نمودن نیازهای خود در اموری که جز الله متعال قادر به برآورده نمودن آن‌ها نیست، جز الله را به فریاد نمی‌خواند.

س: آیا خداوند چنین روی گردانانی را هدایت کرده است و یا آن‌ها را به تدریج بسوی ضلالت و گمراهی می‌کشاند؟!

ج: الله تعالی با زیبا جلوه دادن عمل بدشان در نظر آن‌ها و تزیین گمراهی‌شان، آن‌ها را گام بگام بسوی گمراهی می‌برد، دلیل آن نیز این آیه است: ﴿فَذَرۡنِي وَمَن يُكَذِّبُ بِهَٰذَا ٱلۡحَدِيثِۖ سَنَسۡتَدۡرِجُهُم مِّنۡ حَيۡثُ لَا يَعۡلَمُونَ٤٤ وَأُمۡلِي لَهُمۡۚ إِنَّ كَيۡدِي مَتِينٌ٤٥[القلم: ٤٤-٤٥] «پس (ای پیامبر) مرا با آن کسی‌که این سخن (قرآن) را تکذیب می‌کند واگذار، ما آنان را از آنجایی ‌که نمی‌دانند بتدریج خواهیم گرفت و به آن‌ها مهلت می‌دهم، بی‌گمان مکر (و تدبیر) من استوار (و محکم) است».

آنچه خداوند متعال در مورد این روی گردانان بیان داشته است، همچون سخنی نیست که در مورد کسانی بیان داشته که مطیع و پیرو هستند؛ خداوند متعال در مورد کسانی که راه اطاعت و پیروی را در پیش می‌گیرند، فرموده است: ﴿ٱلَّذِينَ يَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقَوۡلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحۡسَنَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ هَدَىٰهُمُ ٱللَّهُۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمۡ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ١٨[الزمر: ١٨] «(همان) کسانی‌که سخن(ها) را می‌شنوند، پس (از) نیکو‌ترین آن پیروی می‌کنند، آن‌ها کسانی هستند که الله هدایت‌شان کرده است و آن‌ها خردمندانند.»

همچنین می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ ٱهۡتَدَوۡاْ زَادَهُمۡ هُدٗى وَءَاتَىٰهُمۡ تَقۡوَىٰهُمۡ١٧[محمد: ١٧] «و کسانی‌که هدایت یافته‌اند (الله) بر هدایت‌شان افزود و به آنان پرهیزگاری عطا فرمود». لذا میان این دو فاصله‌ی بسیار است، پس همین جا توقف نما و بیندیش.

خداوند دانایِ حکیم است، او چیزهایی می‌داند که ما نمی‌دانیم، وقتی هدایت نماید، آن حق است و فضل و بخششی از جانب او می‌باشد و آنگاه که گمراه کند، آن نیز حق، مجازات و عین عدالت است؛ اگر تمامی اهل آسمان‌ها و زمین برای هدایت شخصی که خداوند او را گمراه کرده است، گرد آیند، بدون خواست الله تعالی توان هدایت او را ندارند، همچنین اگر تمامی اهل آسمان‌ها و زمین گرد هم آیند تا کسی را که خداوند هدایت کرده و ثابت قدم نموده است، گمراه کنند، هرگز نخواهند توانست، خداوند متعال می‌فرماید: ﴿مَن يَهۡدِ ٱللَّهُ فَهُوَ ٱلۡمُهۡتَدِۖ وَمَن يُضۡلِلۡ فَلَن تَجِدَ لَهُۥ وَلِيّٗا مُّرۡشِدٗا١٧[الكهف: ١٧] «هرکس را هدایت کند، پس او هدایت یافته (واقعی) است و هر که را گمراه کند، سرپرست و راهنمایی هرگز برای او نخواهی یافت». اگر خداوند متعال بخواهد فرد گمراه یا کسی را که در معرض استدارج قرار گرفته است، به نیکویی (به هدایت) بازگرداند، قلبش را برای پذیرش حق می‌گشاید و حجاب از بینش او برداشته و تعصبش را نسبت به مذهب گمراهی که در آن بوده است، از بین می‌برد تا به کاروان رستگاران بپیوندد و جز الله تعالی کسی قادر بر این امر نیست، خداوندی که یگانه است و مالک تمامی قلب‌ها با رازها و محتویات آن است؛ پس ناگزیر باید صادقانه و با محبت به سوی الله متعال بازگردیم و تعصب را کنار بگذاریم، تا اینکه قلب‌ها به اذن خداوند هدایت شوند. پاک و منزه است پروردگاری که هر آنچه بخواهد انجام می‌دهد؛ کسی که این کار را انجام دهد، اولین گام را در جهت توفیق و هدایت بسوی راه مستقیم الله تعالی برداشته است، الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ فَعَلُواْ مَا يُوعَظُونَ بِهِۦ لَكَانَ خَيۡرٗا لَّهُمۡ وَأَشَدَّ تَثۡبِيتٗا٦٦ وَإِذٗا لَّأٓتَيۡنَٰهُم مِّن لَّدُنَّآ أَجۡرًا عَظِيمٗا٦٧ وَلَهَدَيۡنَٰهُمۡ صِرَٰطٗا مُّسۡتَقِيمٗا٦٨[النساء: ٦٦-٦٨] «و اگر اندرزهایی که به آنان داده می‌شود انجام می‌دادند، برای آن‌ها بهتر بود و (برای ایمان‌شان) استوارتر بود و در این‌صورت از جانب خود پاداش بزرگی به آن‌ها می‌دادیم و به راه راست، هدایت‌شان می‌کردیم».

س: چگونه انسان بفهمد که در معرض استدراج است یا نه؟

ج: ممکن نیست کسی که در معرض استدراج است، وضعیت خود را درک کند؛ این تصور حماقت است که انسان با قدرت خود می‌تواند استدراج الله تعالی نسبت به خودش را کشف کند، زیرا لازمه‌ی استدراج مخفی بودن آن است؛ بلکه برای چنین فردی وضعیتی که در آن است زینت داده می‌شود چنانکه تصور استدراج را هم نمی‌کند، به این‌صورت که اندیشه اشتباه او نسبت به نصوص واضح و روشن نیک جلوه داده می‌شود و نسبت به آن افکار تعصب خواهد داشت و گمان می‌کند عقیده و عمل زشت او صحیح و درست است؛ از جمله دلایل واضح در این مورد: ﴿أَفَمَن زُيِّنَ لَهُۥ سُوٓءُ عَمَلِهِۦ فَرَءَاهُ حَسَنٗاۖ فَإِنَّ ٱللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَآءُ وَيَهۡدِي مَن يَشَآءُۖ فَلَا تَذۡهَبۡ نَفۡسُكَ عَلَيۡهِمۡ حَسَرَٰتٍۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمُۢ بِمَا يَصۡنَعُونَ٨[فاطر: ٨] «آیا کسی‌که کردار بدش برای او آراسته شده است، پس آن را نیک (و زیبا) می‌بیند (همانند کسی است که چنین نیست؟) پس بی‌گمان الله هرکس را که بخواهد گمراه می‌سازد و هرکس را که بخواهد هدایت می‌کند، پس نباید که جانت به خاطر شدت تأسف (و حسرت) بر آنان از بین برود، بی‌شک الله به آنچه انجام می‌دهند داناست».

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿قُلۡ هَلۡ نُنَبِّئُكُم بِٱلۡأَخۡسَرِينَ أَعۡمَٰلًا١٠٣ ٱلَّذِينَ ضَلَّ سَعۡيُهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَهُمۡ يَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ يُحۡسِنُونَ صُنۡعًا١٠٤[الكهف: ١٠٣-١٠٤] «(ای پیامبر!) بگو: آیا شما را به زیان‌کارترین (مردم) در کارها، خبر دهیم. کسانی‌که تلاش و کوشش‌شان در زندگی دنیا تباه و ضایع شده است و با این حال گمان می‌کنند که کار نیک انجام می‌دهند».

این امری نگران‌کننده است که باعث می‌شود آنکه از عذاب خداوند متعال می‌ترسد، خود را مورد محاسبه قرار دهد و خویشتن را بر قرآن عرضه کند و با تلاش در راستای پیروی از مرضیات خداوند که در کتابش بیان نموده است، میان خود و خداوند را اصلاح کند تا خداوند متعال او را هدایت نماید و بینش و بصیرتش را برای پذیرفتن حق به تمام و کمال منور نماید؛ این درحالی است که عده‌ی دیگری خود را تزکیه کرده و بر این باورند که آن‌ها دورترین مردم از این مهم هستند؛ این‌ها همان کسانی هستند که در معرض استدراج می‌باشند و غفلت و تزکیه‌ و پاک شمردن خودشان، بزرگ‌ترین دلایل و نشانه‌های استدراج آن‌هاست.

س: آیا ما ملزم به پیروی از قرآن و ترک تمامی مواردی هستیم که با آن مخالف است؟

ج: بله ما ملزم به پیروی از قرآن هستیم و اگر مسأله و یا عبادتی را آموخته‌ایم و یا از پدران خود به ارث برده‌ایم که مخالف با قرآن است، باید آن را کنار نهاده و ترک کنیم و از قرآن پیروی کنیم و بدون اینکه تردیدی در خود راه دهیم، از خداوند متعال و رسولش اطاعت نماییم، خداوندی که به ما فرمان داده است: ﴿وَهَٰذَا كِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ مُبَارَكٞ فَٱتَّبِعُوهُ وَٱتَّقُواْ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ١٥٥[الأنعام: ١٥٥] «و اين (قرآن) کتابی است پُر برکت که ما نازل کرديم، از آن پيروی کنيد و پرهيزگار باشيد، تا مورد رحمت قرار گيريد» و به این ترتیب به حق بازگردیم و از خداوند متعال بخواهیم از اشتباهات ما درگذرد و بسوی او توبه نماییم، بلکه ابتدا بر ما واجب است فساد و تباهی را که در حق خود روا داشتیم، اصلاح نماییم و جبران کنیم سپس به جبران این فساد در حق کسانی بپردازیم که تحت امر ما بودند و بخاطر فهم اشتباه ما به اشتباه افتادند، پس حق را به دیگران نیز بیاموزیم تا از زمره‌ی کسانی شویم که خداوند متعال آن‌ها را ستوده است، آنجا که می‌فرماید: ﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ تَابُواْ وَأَصۡلَحُواْ وَٱعۡتَصَمُواْ بِٱللَّهِ وَأَخۡلَصُواْ دِينَهُمۡ لِلَّهِ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۖ وَسَوۡفَ يُؤۡتِ ٱللَّهُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَجۡرًا عَظِيمٗا١٤٦[النساء: ١٤٦] «مگر آنان که توبه کردند و جبران و اصلاح نمودند و به الله تمسک جستند و دین خود را برای الله خالص گرداندند، پس اینان با مؤمنان خواهند بود و الله به زودی مؤمنان را پاداش بزرگی خواهد داد».

س: آیا عدالت پروردگار این است که در زندگانی دنیا همه کارهای بندگانش را بشمارد و به حساب آورد و در روز قیامت، روزی که در آن نه توبه‌ای پذیرفته می‌شود و نه عذری، آنجا که می‌فرماید: ﴿وَنَضَعُ ٱلۡمَوَٰزِينَ ٱلۡقِسۡطَ لِيَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ فَلَا تُظۡلَمُ نَفۡسٞ شَيۡ‍ٔٗاۖ وَإِن كَانَ مِثۡقَالَ حَبَّةٖ مِّنۡ خَرۡدَلٍ أَتَيۡنَا بِهَاۗ وَكَفَىٰ بِنَا حَٰسِبِينَ٤٧[٧٢] دقیقا به حساب آن‌ها رسیدگی کند؛ اما با این وجود، یکی از اصول اسلام را به صراحت در قرآن بیان نکند؟ بخصوص که مجازات انکار این اصل حرام بودن بهشت بر منکر آن باشد و جایگاه وی آتش باشد؟! آیا واقعا این عدالت است؟؟؟

ج: هرگز چنین چیزی ممکن نیست و چنین تصور و باوری سوءظن به پروردگار است و سوءظن به خداوند کفر است، پناه بر خدا؛ الله تعالی به اندازه‌ی ذره‌ای نیز بر کسی ظلم نمی‌کند؛ خداوند متعال می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَظۡلِمُ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖۖ وَإِن تَكُ حَسَنَةٗ يُضَٰعِفۡهَا وَيُؤۡتِ مِن لَّدُنۡهُ أَجۡرًا عَظِيمٗا٤٠[النساء: ٤٠] «بی‌گمان الله به ‌اندازه‌ی ذره‌ای ستم نمی‌کند و اگر کار نیکی باشد، آن را دو چندان می‌کند و از نزد خود، پاداش بزرگی عطا می‌کند». و خداوند متعال بسوی بهشت فرامی‌خواند؛ می‌فرماید: ﴿وَٱللَّهُ يَدۡعُوٓاْ إِلَىٰ دَارِ ٱلسَّلَٰمِ وَيَهۡدِي مَن يَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ٢٥[يونس: ٢٥] «و الله به سرای سلامتی (= بهشت) دعوت می‌کند و هرکس را بخواهد به راه راست هدایت می‌کند». و در صدها آیه ما را از عذاب دردناک خود برحذر می‌دارد، از جمله: ﴿فَأَنذَرۡتُكُمۡ نَارٗا تَلَظَّىٰ١٤[الليل: ١٤] «پس من شما را از آتشی شعله‌ور بیم دادم».

بنابراین امکان ندارد خداوند متعال اموری چون سلام دادن، واجب بودن جواب سلام بر مسلمان، مسایل حیض و نیز شیرخوارگی، طلاق و عده را به صورت دقیق ذکر نموده باشد و با وضوح و روشنی و بدون شبهه در کتاب عزیزش به رعایت آن‌ها توصیه نماید، اما اصل و یا رکنی از ارکان مهم اسلام را به صراحت بیان نکرده باشد؛ به صراحت و روشنی که برای هیچ عاقلی امکان انکار آن وجود نداشته باشد حتی اگر از کسانی باشد که نه توان خواندن دارد و نه نوشتن؛ زیرا همه‌ی مردم چه علما و چه عوام در روز قیامت محاسبه خواهند شد.

س: وقتی قرآن دارای چنین جایگاه والایی است و مسؤولیت ما نسبت به آن نزد خداوند متعال چنان بزرگ است، آیا امکان دارد چیزی بدان نسبت داده شود و بدان افترا بسته شود که از آن نیست، چه این تحریف با اضافه نمودن مطلبی به قرآن باشد یا با تبدیل و دگرگونی در آن؛ و به این ترتیب برخی از معانی قرآن از بین برده شود و امت پس از آن گمراه شوند؟! بخصوص که حفظ قرآن یکی از حقوق بندگان بر خداوند است و محمد  ج خاتم پیامبران و رسولان است و با وفات ایشان وحی قطع شده و بعد از ایشان هیچ رسول و کتاب آسمانی‌ نخواهد آمد؟!

ج: به هیچ عنوان چنین چیزی ممکن نیست و خداوند به بندگان خود اطمینان داده است که خود حافظ کتاب خویش از هرگونه تحریفی است، آیا روشن‌تر و درست‌تر از این کلام الهی وجود دارد که به صراحت می‌فرماید: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ٩[الحجر: ٩] «همانا ما قرآن را نازل کردیم و قطعاً ما نگهبان آن هستیم». بدیهی است که حفظ و نگهداری قرآن، همه جانبه است، هم کمال قرآن را شامل می‌شود و هم ترتیب و نظم آن را؛ و امکان ندارد خداوند متعال قرآن را از یک جهت از تحریف حفظ نماید، اما از سویی دیگر آن را رها نماید و دچار تبدیل و دگرگونی شود، زیرا تبدیل نیز از مصادیق تحریف و افترا است.

پس به هیچ عنوان امکان افترا بستن بر قرآن وجود ندارد و دلیل آن این آیه است که می‌فرماید: ﴿وَمَا كَانَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ أَن يُفۡتَرَىٰ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلَٰكِن تَصۡدِيقَ ٱلَّذِي بَيۡنَ يَدَيۡهِ وَتَفۡصِيلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا رَيۡبَ فِيهِ مِن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٣٧[يونس: ٣٧] «و (سزاوار) نیست این قرآن، به دروغ (بدون وحی الهی) به الله نسبت داده شود؛ بلکه تصدیق‌کننده چیزی است که پیش از آن (نازل شده) است و بیان و تفصیل (آن) کتاب است، شکی در آن نیست، از (جانب) پروردگار جهانیان است». چنانکه در لوح نزد خداوند متعال محفوظ است: ﴿بَلۡ هُوَ قُرۡءَانٞ مَّجِيدٞ٢١ فِي لَوۡحٖ مَّحۡفُوظِۢ٢٢[البروج: ٢١-٢٢] «بلکه این قرآن مجید است که در لوح محفوظ (نگاشته شده) است». لذا این کتاب را برای کسانی که کتاب برای آن‌ها نازل شده است و در برابر آن در روز قیامت محاسبه می‌شوند، حفظ می‌کند؛ این کتاب نزد الله تعالی و فرشتگان او در ملأ اعلی بزرگ و از جایگاه والایی برخوردار است و از دسترس شیاطین دور است و آن‌ها قدرت تغییر و یا تبدیل و یا افزدون و کاستن در آن را ندارند، در آن علم غیب و آشکار است و انسان به هیچ عنوان توان تغییر آن را ندارد و اگر بر فرض قایل به امکان تحریف باشیم، چگونه خداوند متعال بندگانش را با وجود شک و تردید در کتابش، محاسبه خواهد کرد، درحالی‌که آنان در میان دو راه قرار دارند که راه سومی در میان نیست، یا بهشت و یا آتش؟!!

اگر قرآن دچار تحریف و یا تبدیل و دگرگونی شده بود، هر فرد گمراهی در روز قیامت در پیشگاه خداوند متعال حجت و عذر و بهانه داشت؛ اما چنین امری هرگز ممکن نیست، زیرا خداوند متعال می‌فرماید: ﴿رُّسُلٗا مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى ٱللَّهِ حُجَّةُۢ بَعۡدَ ٱلرُّسُلِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمٗا١٦٥[النساء: ١٦٥] «پیامبرانی که بشارت‌دهنده و بیم‌دهنده بودند تا بعد از (آمدن) این پیامبران برای مردم بر الله حجتی نباشد و الله پیروزمند حکیم است». از این‌رو خداوند متعال کتابش را از نفوذ هرگونه باطلی به آن، در قالب حذف و اضافه یا تبدیل و هر نوع تحریفی، محافظت نموده است و دلیل آن این آیه است که می‌فرماید: ﴿وَإِنَّهُۥ لَكِتَٰبٌ عَزِيزٞ٤١ لَّا يَأۡتِيهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِۦۖ تَنزِيلٞ مِّنۡ حَكِيمٍ حَمِيدٖ٤٢[فصلت: ٤١-٤٢] «و به راستی که آن کتابی ارجمند است. که هیچگونه باطلی نه از پیش روی آن و نه از پشت سر آن، به او راه نیابد، از سوی حکیم ستوده نازل شده است».

اگر بر فرض از قرآن چیزی کاسته شود یا بخشی از آن تبدیل گردد و آیه‌ای جای آیه‌ای دیگر را گرفته باشد در این‌صورت در قرآن کجی می‌باشد؛ این درحالی است که الله متعال می‌فرماید: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَىٰ عَبۡدِهِ ٱلۡكِتَٰبَ وَلَمۡ يَجۡعَل لَّهُۥ عِوَجَاۜ١[الكهف: ١] «حمد و سپاس مخصوص الله است که بر بنده‌اش (محمد) کتاب (قرآن) را نازل کرد و هیچ گونه کجی و انحرافی در آن قرار نداد».

دلیل این همه حفاظت این است که قرآن منهج و مصدر و منبع اول تشریع است؛ خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَمُهَيۡمِنًا عَلَيۡهِۖ فَٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُۖ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ عَمَّا جَآءَكَ مِنَ ٱلۡحَقِّۚ[المائدة: ٤٨] «و (این) کتاب (= قرآن) را به حق بر تو نازل کردیم درحالی‌که تصدیق‌کننده‌ی کتاب‌های پیش از آن است و بر آن‌ها شاهد و نگاهبان است، پس به آنچه الله نازل کرده است در میان آن‌ها حکم کن و از هوی و هوس‌های آنان به جای آنچه از حق که به تو رسیده است، پیروی نکن».

پس از همه‌ی این‌ها، آیا این تصور درست است که بعد از وفات پیامبر  ج مردمانی آمده و راه و روش امت را که خداوند به عنوان شریعت این امت قرار داده است، تحریف نمودند؟!.

دلیل دیگرِ حفاظت از قرآن این است که قرآن برای جهانیان به عنوان بیم‌دهنده باقی و جاوید است: ﴿تَبَارَكَ ٱلَّذِي نَزَّلَ ٱلۡفُرۡقَانَ عَلَىٰ عَبۡدِهِۦ لِيَكُونَ لِلۡعَٰلَمِينَ نَذِيرًا١[الفرقان: ١] «پر برکت و بزرگوار است کسی‌که فرقان (= قرآن) را بر بنده‌اش نازل کرد تا بیم دهنده‌ی جهانیان باشد». براستی چگونه می‌تواند برای انسان‌ها بیم‌دهنده باشد، درحالی‌که تبدیل و تحریف شده است!! و اگر آیه‌ای در جای آیه‌ی دیگر قرار می‌گرفت، خداوند متعال در مورد کتابش نمی‌گفت: ﴿تِلۡكَ ءَايَٰتُ ٱللَّهِ نَتۡلُوهَا عَلَيۡكَ بِٱلۡحَقِّۗ وَمَا ٱللَّهُ يُرِيدُ ظُلۡمٗا لِّلۡعَٰلَمِينَ١٠٨[آل عمران: ١٠٨] «این‌ها آیات الله است که آن را به حق بر تو می‌خوانیم و الله (هیچگاه) ستمی برای جهانیان نمی‌خواهد». خداوند متعال در این آیه ذکر می‌کند که هر آنچه در قرآن است، حق است و اگر قرآن بازیچه‌ی دست تحریف‌گران قرار گرفته بود، الله   این آیه و آیات مشابه با آن را که در قرآن بسیار است، ذکر نمی‌کرد؟!!

درنتیجه قرآنی که ما در اختیار داریم از ابتدا تا انتها، همان قرآنی است که بر پیامبر  ج نازل شد.

کسی که قرآن را برای پیامبر خود جمع کرده است، خداوند متعال است و دلیل آن این آیه است: ﴿إِنَّ عَلَيۡنَا جَمۡعَهُۥ وَقُرۡءَانَهُۥ١٧[القيامة: ١٧] «مسلماً جمع‌آوری و خواندن آن بر (عهده) ماست». درنتیجه امکان ندارد کسی (هرکس که باشد) در قرآن کریم تغییر و تبدیل ایجاد کند، به دليل كلام واضح و مبرهن خداوند متعال به اهل باطل: ﴿وَٱتۡلُ مَآ أُوحِيَ إِلَيۡكَ مِن كِتَابِ رَبِّكَۖ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَٰتِهِۦ[الكهف: ٢٧] «و آنچه از کتاب پروردگارت به سوی تو وحی شده است، تلاوت کن. هیچ کسی نمی‌تواند سخنان پروردگارت را دگرگون سازد».

پس قرآن در ذات خود و از هر جهت معجزه است و اخبار و احکام آن شایسته و مناسب هر زمان و مکانی می‌باشد و در بر دارنده‌ی تمامی جوانب زندگی انسان است و تغییر نکرده است و مؤمنان را خسته و ملول نمی‌گرداند، خداوند متعال می‌فرماید: ﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ وَٱلۡمِيزَانَۗ وَمَا يُدۡرِيكَ لَعَلَّ ٱلسَّاعَةَ قَرِيبٞ١٧[الشورى: ١٧] «الله کسی است که کتاب و میزان را به حق نازل کرد و تو چه می‌دانی شاید قیامت نزدیک باشد!».

طباطبایی عالم معروف شیعه در تفسیر «المیزان» پیرامون کلمه‌ی «المیزان» در این آیه می‌گوید: «میزان ابزاری است که با آن اشیاء را وزن و اندازه می‌کنند و به قرینه‌ی ذیل آیه، مراد از آن دینی است که در بر دارنده‌ی کتاب است و عقاید و اعمال بر مبنای آن وزن می‌شود و فرد بر اساس آن مورد محاسبه قرار می‌گیرد و جزای روز قیامت بر مبنای آن تعیین می‌شود، پس میزان عبارت است از دین با تمامی اصول و فروع آن و این کلام الهی مؤید آن است: ﴿لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلَنَا بِٱلۡبَيِّنَٰتِ وَأَنزَلۡنَا مَعَهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡمِيزَانَ لِيَقُومَ ٱلنَّاسُ بِٱلۡقِسۡطِۖ[الحديد: ٢٥] «به راستی که پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آن‌ها کتاب (آسمانی) و میزان (عدالت) نازل کردیم. تا مردم به عدالت قیام کنند». (پایان نقل قول)

از بزرگ‌ترین دلایل روشن و واضح حفظ قرآن از تحریف، این است که خداوند ابتدا آن را در قلب پیامبر  ج قرار داد، پیامبری که قرآن را از خداوند دانایِ حکیم دریافت نمود: ﴿وَإِنَّهُۥ لَتَنزِيلُ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٩٢ نَزَلَ بِهِ ٱلرُّوحُ ٱلۡأَمِينُ١٩٣ عَلَىٰ قَلۡبِكَ لِتَكُونَ مِنَ ٱلۡمُنذِرِينَ١٩٤ بِلِسَانٍ عَرَبِيّٖ مُّبِينٖ١٩٥ وَإِنَّهُۥ لَفِي زُبُرِ ٱلۡأَوَّلِينَ١٩٦[الشعراء: ١٩٢-١٩٦] «و همانا این (قرآن) نازل شده (از جانب) پروردگار جهانیان است. روح الامین (= جبرییل) آن را فرود آورده است. بر قلب تو، تا از هشدار دهندگان باشی. (آن را) به زبان عربی روشن (نازل کرد) و همانا (توصیف) آن در کتاب‌های پیشینیان (نیز آمده) است».

به همین ترتیب اصحاب رسول الله و مومنان پس از ايشان قرآن را به صورت متناوب سینه به سینه‌ حفظ نمودند و میلیون‌ها انسان در مشرق و مغرب نسل به نسل آن را منتقل نمودند چنانکه امکان تحریف آن وجود ندارد، زیرا قرآن در سینه‌های آن‌ها محفوظ است و با تواتر صحیح و غیر منقطع با تمامی قراءات معلوم و معروف آن از پیامبر  ج، به اتفاق تمامی امت اسلامی، آن را همانگونه که از پیامبر دریافت کردند نقل کرده‌اند و دلیل آن این آیه است: ﴿وَمَا كُنتَ تَتۡلُواْ مِن قَبۡلِهِۦ مِن كِتَٰبٖ وَلَا تَخُطُّهُۥ بِيَمِينِكَۖ إِذٗا لَّٱرۡتَابَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ٤٨ بَلۡ هُوَ ءَايَٰتُۢ بَيِّنَٰتٞ فِي صُدُورِ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَۚ وَمَا يَجۡحَدُ بِ‍َٔايَٰتِنَآ إِلَّا ٱلظَّٰلِمُونَ٤٩[العنكبوت: ٤٨-٤٩] «و تو (هرگز) پیش از این (قرآن) هیچ کتابی را نمی‌خواندی و با (دست) راست خود چیزی نمی‌نوشتی، اگر چنین بود، باطل گرایان به شک (و تردید) می‌افتادند. بلکه آن (قرآن) آیات روشنی است که در سینه‌ی کسانی‌که دانش داده شده‌اند، جای دارد و آیات ما را جز ستمکاران انکار نمی‌کنند».

بدیهی است که اگر امروز و در این برهه از زمان، شخصی کلمه‌ و یا حرفی را بر آیه‌ای از آیات قرآن بیفزاید، تحریف او برای همگان نمایان می‌باشد، چه رسد به زمان خیر القرون؛ یعنی در زمان نبوت و صحابه‌ی متقی پیامبر و تابعینی که پس از ایشان آمدند. در نتیجه اگر حرفی از حروف قرآن در هر زمانی دچار تبدیل و تحریف شود، آشکار و نمایان می‌گردد.

از قوی‌ترین دلایل حفظ قرآن کریم از تحریف و بازیچه شدن، این است که خداوند متعال آن را یک‌دفعه و به یک‌باره نازل نکرده است، چنانکه تورات و انجیل را یکباره نازل کرد، بلکه آیات آن را در طول بیست و سه سال زمان رسالت خاتم پیامبران نازل کرد تا اینکه در پی حوادثی که پیامبر با آن‌ها مواجه می‌شد، اندک اندک در قلب‌های مؤمنان رسوخ کند و به این شیوه، آیات قرآن در قلب‌ها و نیز عقل‌ها رسوخ نماید و همراه با حوادث و اموری که خدای تعالی مقدر کرده بود، تثبیت شود؛ چنین است که می‌‌بینیم بسیاری از آیات قرآن کریم دارای شأن نزول هستند و این از موجه‌ترین دلایل حفظ و رسوخ قرآن کریم است و دلیل آن این آیه است که می‌فرماید: ﴿وَقُرۡءَانٗا فَرَقۡنَٰهُ لِتَقۡرَأَهُۥ عَلَى ٱلنَّاسِ عَلَىٰ مُكۡثٖ وَنَزَّلۡنَٰهُ تَنزِيلٗا١٠٦[الإسراء: ١٠٦] «و قرآنی که (آیات و سوره‌هایش را) جدا ساختیم تا آن را با درنگ (و تأنّی) بر مردم بخوانی و آن را به تدریج (و کم کم) نازل کردیم».

همچنین همه‌ی ما می‌دانیم که پیامبر  ج مأمور به پیروی از چیزی بوده است که بر ایشان وحی می‌شد و ایشان اولین عالم به آن بوده است که قرآن را به امتش ابلاغ کرده است و به آن‌ها دستور می‌داد تا از آن پیروی کنند و آن را چنانکه خداوند متعال به ایشان آموخته بود، نیز به مسلمانان تعلیم داد بدون اینکه از پیش خود حتی تصرفی با تقدیم و تاخیر بخش‌هایی از آن داشته باشد و دلیل آن این است: ﴿وَإِذَا تُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ ءَايَاتُنَا بَيِّنَٰتٖ قَالَ ٱلَّذِينَ لَا يَرۡجُونَ لِقَآءَنَا ٱئۡتِ بِقُرۡءَانٍ غَيۡرِ هَٰذَآ أَوۡ بَدِّلۡهُۚ قُلۡ مَا يَكُونُ لِيٓ أَنۡ أُبَدِّلَهُۥ مِن تِلۡقَآيِٕ نَفۡسِيٓۖ إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰٓ إِلَيَّۖ إِنِّيٓ أَخَافُ إِنۡ عَصَيۡتُ رَبِّي عَذَابَ يَوۡمٍ عَظِيمٖ١٥[يونس: ١٥] «و هنگامی‌که آیات روشن ما بر آن‌ها خوانده شود، کسانی‌که به ملاقات ما (در روز قیامت) امید ندارند، گویند: «قرآنی غیر از این بیاور یا آن را تغییر بده». (ای پیامبر!) بگو: «من حق ندارم که آن را از پیش خود تغییر دهم و من پیروی نمی‌کنم مگر آنچه را که بر من وحی می‌شود و من اگر پروردگارم را نافرمانی کنم از عذاب روز بزرگ می‌ترسم».

آیا پس از همه این‌ موارد، می‌توان پذیرفت و این امکان را متصور بود که بعد از وفات رسول الله  ج فردی بیاید و قرآن را بازیچه نموده و قدرت خداوند متعال و هیبت و شکوه کتاب بزرگش را به تحدی بخواند؟!!

مگر ممکن است خداوند متعال، اهل کتاب را به قرآن بشارت دهد و بعد از آنکه کتاب‌های‌شان تحریف گشت، آن‌ها را به پیروی از آن فرا خواند، اما پس از آنکه ایشان را به قول حق اطمینان داده بود، کسی بیاید و قرآن را تحریف کند: ﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ قَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمۡ كَثِيرٗا مِّمَّا كُنتُمۡ تُخۡفُونَ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَيَعۡفُواْ عَن كَثِيرٖۚ قَدۡ جَآءَكُم مِّنَ ٱللَّهِ نُورٞ وَكِتَٰبٞ مُّبِينٞ١٥ يَهۡدِي بِهِ ٱللَّهُ مَنِ ٱتَّبَعَ رِضۡوَٰنَهُۥ سُبُلَ ٱلسَّلَٰمِ وَيُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِ بِإِذۡنِهِۦ وَيَهۡدِيهِمۡ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ١٦[المائدة: ١٥-١٦] «ای اهل کتاب، بتحقیق پیامبر ما به سوی شما آمد تا بسیاری از حقایق از کتاب (آسمان) را که کتمان کرده‌اید برای شما روشن سازد و از بسیاری درگذرد، به راستی از جانب الله نور و کتاب آشکاری به سوی شما آمد. الله بوسیله‌ی آن کسانی را که از خشنودی او پیروی کنند به راه‌های سلامت هدایت می‌کند و به فرمان خود آن‌ها را از تاریکی‌ها به سوی روشنایی می‌برد و آن‌ها را به راه راست هدایت می‌کند».

پس قرآن از معجزه‌های جاویدان است و برترین کتابی است که خداوند متعال نازل کرده و با حفظ و نگهداری‌اش، این کتاب را از دیگر کتاب‌ها تمیز داده است؛ بنابراین اگر تحریف شود، دین اسلام از بین می‌رود و نور آن خاموش می‌گردد؛ این درحالی است که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿يُرِيدُونَ لِيُطۡفِ‍ُٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَٱللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِۦ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡكَٰفِرُونَ٨[الصف: ٨] «آن‌ها می‌خواهند نور الله را با دهان خود خاموش کنند، ولی الله کامل‌کننده‌ی نور خویش است هرچند کافران خوش نداشته باشند». زیرا قرآن منبع و مصدر اول اسلام است و ماندگاری این دین از تمامی ادیان بیشتر است، زیرا آخرین دین است.

س: حکم کسی که بگوید قرآن تحریف شده و یا دچار تبدیل و یا تغییر گشته است، چیست؟

این سوال متوجه علمای شیعه و سنی می‌باشد؟

ج: تمامی علمای اهل سنت از سلف تا خلف، بدون اختلاف می‌گویند: کسی که در سلامت قرآن شک کند و بر این باور باشد که قرآن دچار تحریف و دست‌کاری شده است و این قرآن همان قرآنی نیست که نازل شده و یا در حرفی از حروف این قرآن مورد اتفاق و اجماع شک کند، به اتفاق کافر است و مخالف امری است که این امت مبارک بر آن اجماع کرده است، بلکه به کفر کسی حکم کرده‌اند که معتقد به کافر بودن کسی نباشد که معتقد به تحریف قرآن است، زیرا کفر فردی که معتقد به تحریف قرآن است، بی‌هیچ شک و تردیدی آشکار است؛ چراکه چنین شخصی آیات روشن الهی را تکذیب کرده است، آیاتی که خداوند متعال به صراحت در قرآن کریم ذکر نموده، خود متکفل حفظ آن‌ها شده است؛ بنابراین هرگاه چنین شخصی وفات کند، غسل داده نمی‌شود، کفن نمی‌شود و بر او نماز جنازه گذارده نمی‌شود و در قبرستان مسلمانان دفن نمی‌گردد، بلکه مسلمانان با اعلان برائت از چنین فردی به خداوند تقرب می‌جویند.

قاضی عیاض می‌گوید: «مسلمانان اجماع دارند قرآنی که در تمامی نقاط دنیا تلاوت می‌شود و به وسیله‌ی مسلمانان در میان دو جلد مکتوب شده است و ابتدای آن ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ و پایان آن ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ است، کلام الله تعالی و وحی او می‌باشد که بر پیامبرش محمد  ج نازل نموده است و تمام آنچه در آن است، حق است و هرکس با قصد و عامدانه حرفی از حروف آن را کاسته یا بجای آن حرف دیگری قرار دهد، یا حرفی بر آن بیفزاید که در مصحف مورد اجماع و اتفاق وجود ندارد و بر اینکه آن حرف از قرآن نیست اجماع باشد، چنین شخصی کافر است»[٧٣].

ابن قدامه در «لمعة الإعتقاد» می‌گوید: «مسلمانان اختلاف ندارند که هرکس سوره یا آیه‌ یا کلمه یا حرفی از قرآن را که میان مسلمانان مورد اتفاق و اجماع است انکار کند، کافر است».

قاضی ابو یعلی می‌گوید: «این قرآن نه دچار تغییر شده است نه تبدیل و نه چیزی از آن کاسته شده و نه چیزی بر آن افزوده شده است و این بر خلاف اعتقاد رافضیان است که می‌گویند: قرآن دچار تبدیل و تغییر شده و نظم و ترتیب آن به هم ریخته است».

همچنین می‌گوید: «قرآن در محضر صحابه  ش جمع آوری شده است و آن‌ها بر آن اجماع نمودند و کسی منکر آن نشد و هیچیک از صحابه آن را رد نکرده و عیب و ایرادی بدان وارد ندانسته است و اگر دچار تغییر و یا تبدیل شده بود، باید حداقل از یک صحابی نقل می‌شد که در آن عیب و ایراد وارد کرده است، زیرا معمولا چنین مسائلی پنهان نمی‌ماند؛ و نیز اگر قرآن تغییر و یا تبدیل یافته بود، بر علی  س واجب بود که آن را بیان کند و اصلاح نماید و برای عموم مردم بیان کند که وی موردی را که تغییر یافته بود، اصلاح کرده است، پس وقتی این کار را نکرده است، بلکه آن را قرائت کرده و بدان عمل نموده است، دلالت بر آن دارد که قرآن دچار تبدیل و تغییر نشده است».[٧٤]

فتوایی از سوی «اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة والإفتاء» در عربستان سعودی صادر شد مبنی بر اینکه: «هرکس بگوید: قرآن حفظ نشده یا دچار تحریف یا نقص شده است، گمراه و عامل گمراهی است، از چنین فردی استتابه (درخواست توبه) می‌شود، پس اگر توبه کرد که خوب وگرنه کشتن وی به عنوان فردی مرتد بر ولی امر واجب است، زیرا اعتقاد و باور و سخن چنین کسی با این کلام الهی به صراحت مخالف می‌باشد: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ٩[الحجر: ٩] «همانا ما قرآن را نازل کردیم و قطعاً ما نگهبان آن هستیم» و نیز با اجماع امت مبنی بر حفظ و سلامت قرآن مخالف است.

علمای الأزهر بیانیه‌ای صادر کرده‌اند و در آن مرقوم داشته‌اند که علمای اهل سنت از سلف تا خلف بر کفر آنکه معتقد به تحریف قرآن باشد، اجماع داشتند.

اهل سنت در این رابطه کتاب‌های متنوع، صریح و روشنی نگاشته‌اند، از این جمله است مطالبی که در باب ارتداد در کتاب‌های فقه ذکر کرده‌اند و حکم این مسأله را بیان داشته‌اند و از این قبیل است آنچه در سیاق رد زندیق‌ها، ملحدین و گروه‌های منحرف بیان داشته‌اند و مواردی که در کتاب‌های اعتقادی در بیان منزلت قرآن کریم وارد شده است.

وقتی تمامی اهل سنت به کفر کسی فتوا می‌دهند که در قرآن شک و تردید داشته باشد، به این معنی است که آن‌ها به سلامت و حفظ قرآن از تحریف و تبدیل و تغییر و کاهش و افزایش در آن به هر صورتی که باشد، ایمان دارند و معتقدند که باور به تحریف قرآن، طعن در کلام الله تعالی و وعده‌ای است که دچار تبدیل و تغییر نمی‌شود حال آنکه الله متعال می‌فرماید: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ٩[الحجر: ٩] «همانا ما قرآن را نازل کردیم و قطعاً ما نگهبان آن هستیم».

این باور و تصور که صحابه یا برخی از آن‌ها به هنگام جمع آوری قرآن، در آن دست بردند و مواردی را از آن کاسته و تبدیل و تحریف نمودند، درواقع عیبجویی از الله تعالی و قدرت اوست و نیز عیبجویی از رسول الله  ج و اصحابش می‌باشد که همنشین آن‌ها بوده است و زندگی خود را با آن‌ها گذرانده است، آن‌ها را پرورش داده و به ایشان علم آموخته است و آنان نیز با جان و مال خود همراه با ایشان جنگیدند و پس از وفات ایشان، رسالتش را بر دوش گرفتند و دلیل آن نیز فتوحات پیامبر  ج در زمان خود همراه با صحابه‌ی کرام  ش و توسعه‌ی این فتوحات بعد از وفات رسول الله  ج است.

با این همه، چگونه شیعه می‌تواند میان تلاش رسول الله  ج برای هدایت مردم و همبستگی قلب‌های آن‌ها جهت ایجاد برادری و میان ناتوانی ایشان از برگزیدن گروه اندکی از مردمان صالح پیرامون خود، جمع کنند؟

اگر یک فرد شیعی از عموم اهل سنت، کوچک و بزرگ آن‌ها بپرسد: در مورد کسی که در تمامیت و کامل بودن قرآن شک داشته باشد چه می‌گویی؟ آن سنی بدون شک و تردید می‌گوید: هرکس در سلامت قرآن شک داشته باشد، بدون تردید کافر است و مرتکب کفر بواح (آشکار) شده است.

اکنون همین سوال را متوجه تمامی علمای شیعه می‌کنیم؛ سوال این است:

حکم کسی که بگوید قرآن تحریف شده و یا دچار تبدیل و تغییر شده چیست؟!!

ج: هرگز عالمی از علمای آن‌ها را نخواهیم یافت که معتقدان به تحریف قرآن را کافر خوانده‌ باشد و تکفیر کند؟!!

ما تمام جامعه‌ی شیعی را به بحث و بررسی در تمامی فتاوی علمای خودشان فرا می‌خوانیم تا خود ببینند که هیچ عالمی از علمای شیعه به کفر کسی حکم نداده است که معتقد به تحریف قرآن است و هیچ مکتوبی از فقهای خود نخواهند یافت که به کفر کسی حکم کرده باشند که معتقد به ناقص بودن قرآن و عدم تمامیت آن است.

زمانی هم که مجبور به فتوا دادن شوند، قائلان به تحریف را خطاکار معرفی می‌کنند و یا می‌گویند این فرد درست نگفته است که این هم از روی تقیه می‌باشد؛ زیرا آن‌ها باور دارند که قرآن تحریف شده است و چنان نیست که خداوند متعال نازل کرده است؛ ما عوام شیعه را متوجه یکی از دعاهای معروف آن‌ها موسوم به دعای (صنمی قريش = دو بت قریش) می‌کنیم که این دعا، عقیده و ایمان آن‌ها به تحریف قرآن را ثابت می‌کند، در این دعا آمده است: «اللهم صل على محمد وآل محمد اللهم العن صنمي قريش، وجبتيهما، وطاغوتيهما، وإفکيهما، وابنتيهما، اللذين خالفا أمرك، وأنکرا وحيك، وعصيا رسولك، وقلبا دينك، وحرفا کتابك»؟!

يعني: «پروردگارا درود بفرست بر محمد و آل محمد و لعنت کن دو بت قريش و دو طاغوت و دو دروغگوی‌شان و دو دخترشان، آن دو نفری که با دستور تو مخالفت کردند، وحیت را انکار نموده و نافرمانی پيامبرت نمودند و دين تو را دگرگون ساختند و کتابت را تحريف کردند».

این محمد صالح مازندرانی شیعی است که می‌گوید: «اسقاط برخی از قرآن و تحریف آن از طرق ما به تواتر ثابت است و بر آنکه در کتاب‌های احادیث از ابتدا تا انتهای آن تامل نماید، این مسأله آشکار می‌شود».[٧٥]

از جمله دلایل روشن و واضحی که ثابت می‌کند دین آن‌ها بر باور و اعتقاد به تحریف و دستکاری در قرآن استوار است، ادعای آن‌ها مبنی بر وجود قرآن صحیح نزد امام غایب است و این بدان معناست که قرآن موجود در میان ما کامل نیست و در کتاب‌های آن‌ها عبارات صریحی ذکر شده است که صحابه را متهم به بازیچه قرار دادن قرآن و دستکاری در آن و حذف و اضافه آیات می‌کند؛ درواقع آن‌ها با این اتهامات، از تمامی آیات صریح قرآن کریم که محال بودن تحریف و دستکاری در قرآن را ثابت نموده‌اند، روی گردانده‌اند؛ حتی از آیه‌ی صریحی که در آن خداوند متعال خود مسؤولیت حفظ قرآن را از هر تحریفی بر عهده گرفته است، آنجا که می‌فرماید: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ٩[الحجر: ٩] «همانا ما قرآن را نازل کردیم و قطعاً ما نگهبان آن هستیم». آن‌ها این آیه را مطابق باور خود و در خدمت دین خود تأویل نموده‌اند؛ آن‌ها معتقد نیستند که خداوند متعال در این آیه متکفل حفظ قرآن شده است، زیرا در آیه نیامده که خداوند متعال آن را نزد تمامی مردم حفظ می‌کند، بلکه منظور از حفظ، حفظ آن نزد امام مهدی - مورد ادعای ایشان- است و در کتاب‌های اساسی و مهم آن‌ها روایاتی در این رابطه وجود دارد.

لذا عدم تکفیر معتقدانِ چنین باور پلیدی در مورد قرآن، دلیلی کافی برای اثبات حقیقت آن‌ها می‌باشد و بزودی دلایل روشن و ثابتی از کتاب‌های شیعه ذکر می‌کنیم که این جریمه را ثابت می‌کند، جریمه‌ی طعن در قرآن و اعتقاد به تحریف آن و اینکه کامل نیست، پناه بر خدا.

چه بسا یکی از آن‌ها بگوید: چرا علما و مراجع متأخر شیعه حقیقت عقیده‌ی علمای متقدم و سابق شیعه را در مورد قرآن کریم اجرایی نمی‌کنند و برای خود نمی‌پسندند درحالی‌که آن علما عقیده‌شان را بر این دیدگاه باطلِ روشن و آشکار بنا کرده‌اند؟

پاسخ: به چند دلیل که مهم‌ترین آن‌ها عبارت است از:

اول: نسل اول شیعیان که درواقع موسس دین شیعه هستند کتاب‌های خود را از روایاتی پر کرده‌اند که بر دستکاری قرآن توسط صحابه در هنگام گردآوری آن و کامل نبودن قرآن صراحت دارد و نیز اتهامات ذیل را متوجه خلفا و صحابه نموده‌اند: صحابه آیات مربوط به فضایل آل بیت و به خصوص علی و نص مربوط به امامت ایشان را حذف کرده‌اند و نیز رسوایی‌های مهاجرین و انصار را که در قرآن آمده بود، حذف نمودند، مهاجرین و انصاری که شیعه معتقد است هرگز وارد اسلام نشدند، مگر برای حیله و نیرنگ نسبت به آن؛ همچنانکه علمای بزرگ آن‌ها در کتاب‌های مشهور تفسیر و حدیث خود به این امر تصریح کرده‌اند؛ از این‌رو علمای متأخر شیعه نمی‌توانند فتوایی مبنی بر کفر کسی صادر کنند که قائل به تحریف قرآن است، هرچند از باب تقیه باشد، زیرا آن‌ها با این کار قائلین به تحریف را که عبارت از مؤسسان بزرگ دین آن‌ها می‌باشند، تکفیر کرده‌اند و درواقع دین خود را از اساس منهدم می‌کنند.

شگفتا که بیشتر علمای شیعه، جز آنانکه متوسل به تقیه شده‌اند، معتقدند آنکه به ثقل اصغر (عترت) طعنه وارد نماید، کافر است و چنین شخصی را تکفیر می‌کنند، اما کسانی را که به ثقل اکبر (قرآن کریم) عیب و ایراد وارد کنند، تکفیر نمی‌کنند یا این جایز است و آن ناجایز؟!!

دوم: علمای متأخر شیعه خطر باور به تحریف قرآن را بخاطر قبح و رسوایی آن درک کردند، زیرا این باور موجب می‌شود عوام و مخالفین آن‌ها در اصل دین آن‌ها شک کنند؛ آن‌ها از جهالت و نادانی عوام خود نسبت به کتاب‌های مادر، یعنی کتاب‌های اساسی شیعه، بخصوص کتاب‌هایی که قطورند و جلدهای زیادی دارند، بهره بردند و در ظاهر تحریف قرآن را انکار کردند و در باطن آن را مخفی نگه داشتند. پس به پوشش مکر و خدعه و نیرنگ چنگ زدند، پوششی که در قاموس شیعه به آن تقیه می‌گویند.

سوم: همه حتی شیعه می‌دانند که صحابه قرآن را جمع آوری کردند و اولین اصحابی که به جمع آوری قرآن همت گماشتند، ابوبکر و عمر و عثمان و تعدادی دیگر از اصحاب رسول الله  ج بودند؛ اما این افراد در کتاب‌های مؤسسان تشیع و نیز در روایات آن‌ها، مرتدانی هستند که تنها هدف آن‌ها نیرنگ و خدعه علیه اسلام و اهل آن بوده است و آن‌ها هنگام جمع آوری قرآن در آن دست بردند و مطالبی را حذف و نیز دگرگون کردند؛ با این وضع چگونه می‌توان به چنین افرادی اعتماد کرد و آن‌ها را امین و حافظ و تدوین‌گر کتاب الله دانست؛ به این ترتیب شیعیان نمی‌خواهند که هیچ نیکی‌ای برای‌ آن‌ها نوشته شود و هیچ گواهی نیکی برای ایشان باشد، به همین دلیل با باور به سلامت قرآن و عدم تحریف آن و اینکه قرآن همان‌گونه است که خداوند متعال نازل کرده است، مخالف هستند چون چنین باوری درواقع تزکیه‌ی خلفا و اصحابی است که آن را جمع کردند.

علامه‌ی ایشان شیخ یوسف بحرانی در تقریر این معنی می‌گوید: «به جانم سوگند باور به عدم تغییر و تبدیل جز حسن ظن به امامان ستم پیشه نیست و اینکه آن‌ها در امانت کبری خیانت نکرده‌اند، درحالی‌که خیانت آن‌ها در امانت دیگر که ضرر بیشتری برای دین دارد، ظاهر و آشکار است». منظور وی این است که: باور به عدم تحریف جز حسن ظن به ابوبکر و عمر و عثمان را در پی ندارد و اینکه آن‌ها در قضیه‌ی قرآن و نیز امامت خیانت نکرده‌اند[٧٦]؟

خمینی می‌گوید: «برای آن‌ها – یعنی صحابه – بیرون کشیدن این آیات از قرآن و تحریف کتاب آسمانی کار آسانی بود؛ آن‌ها پرده‌ای بر قرآن کشیدند و آن را از انظار مردم دنیا مخفی کردند. همانا تهمت تحریف که مسلمانان آن را متوجه یهود و نصارا می‌کنند، در مورد صحابه نیز ثابت است».[٧٧]

چهارم: آن‌ها در قرآن کریم نصی مبنی بر وجوب امامت بر امت پس از وفات رسول الله  ج نیافتند، در نتیجه ادعای تحریف را عَلَم کردند و دین خود را بر این اعتقاد بنا نهادند، اعتقاد و باوری که باب دروغ را بر آنان گشود و پذیرفتن آن را برای فرومایگان تدارک دید؛ امامان شیعه – و جلوتر از همه خمینی - خود به این امر اعتراف دارند که در قرآن کریم در ارتباط با امامت هیچ نصی وارد نشده است و این عقیده‌ای است که عقل آن را فرض نموده است؛ خمینی در کتاب "کشف الاسرار" خود می‌گوید: «همانا عقل، این فرستاده‌ی مقرب از سوی خدا که برای انسان همچون چشمه‌ای جاری است و نمی‌تواند به چیزی حکم کند، یا باید بگوید: نیازی به وجود خدا و رسولش نیست و بهتر است که انسان در پرتو عقل اعمال و تصرفات را انجام دهد یا باید بگوید: امامت امری مسلم و معلوم در اسلام است، خداوند خودش به آن فرمان داده است، حال یکسان است که این مهم در قرآن آمده باشد یا نه»[٧٨].

بلکه خودِ خمینی در "کشف الأسرار" عنوانی با این نام آورده است: (لماذا لـم يذكـر القرآن اسم الإمام صراحة؟): «چرا قرآن نام امام را به صراحت ذکر نکرده است؟» سپس خود به این سؤال پاسخ داده و می‌گوید: «بهتر آن بود که خداوند متعال در قرآن آیه‌ای بفرستد و تأکید کند که علی بن ابی طالب و فرزندان او، امامان بعد از پیامبر بوده‌اند، زیرا همین امر جلوی هرگونه اختلافی را پیرامون این مسأله می‌گرفت». خمینی با این مقوله نسبت به الله تعالی جسارت نموده است و می‌خواهد به خداوند متعال آنچه صحیح‌تر است بیاموزد - پاک و منزه است الله تعالی از توصیف آن‌ها و بی‌گمان ایشان به الله تعالی افترا می‌زنند - همچنین با این سخن، دچار تناقض گویی شده است، زیرا وی در جایی می‌گوید صحابه آیات مربوط به علی بن ابی طالب و اولاد ایشان را حذف کردند! [و در اینجا اعتراف می‌کند که در قرآن اسمی از امام برده نشده است].

درنتیجه امامت استوار نمی‌شود مگر اینکه بگوییم: آیات مخصوص به آل بیت و امامت از قرآن حذف شده است؛ محسن کاشانی محدث و محقق شیعه در تفسیر صافی می‌گوید: «به گوینده می‌گویم که بگوید: همانگونه که انگیزه‌های نقل قرآن و حراست و حفظ آن از سوی مؤمنان فراوان بوده است، به همان اندازه، انگیزه‌های تغییر و تبدیل آن از سوی منافقینی که در پی دگرگونی وصیت و تغییر خلافت بودند نیز فراوان بوده است، زیرا قرآن در بردارنده‌ی اموری بود که مخالف با رأی و هوی و هوس آن‌ها بود»[٧٩].

همچنین هاشم بحرانی در "البرهان في تفسیر القرآن" می‌گوید: «پس از بررسی و تفحص در آثار و اخبار، درستی این قول – تحریف قرآن و اینکه این همان قرآن نازل شده نیست – چنان برایم واضح گشت که می‌توان آن را یکی از ضروریات مذهب شیعه دانست و این یکی از بزرگ‌ترین مفاسد غصب خلافت بوده است؛ پس بیندیش»[٨٠].

بنابراین اگر این قرآن همان قرآن نازل شده باشد و چیزی از آن تحریف نشده باشد، هیچ عالم شیعی‌ نمی‌تواند آیه‌ای روشن و صریح از قرآن بیاورد که بیانگر اهمیت امامت و وجوب آن بر امت باشد، اینجاست که حق برای هر فرد شیعی روشن می‌گردد.

وقتی علمای شیعه از این رسوایی‌ نگاشته‌ی علمای خود یعنی باور به تحریف قرآن، راه فراری پیدا نمی‌کنند و راه چاره را تنها در اتهام اهل سنت به این اعتقاد کفرآمیز می‌دانند، گاها عوام خود را فریب داده‌ و در مورد روایتی که تنها در کتاب‌های آن‌ها آمده است و قرآن را متهم به تحریف می‌کند، می‌گویند: این روایت در نزد فریقین یعنی هم اهل سنت و هم شیعه موجود است؛ درحالی‌که در این مورد دروغ می‌گویند و بهتان می‌زنند؛ همچون شیخ‌شان یحیی بحرانی شاگرد کرکی که می‌گوید: «بنا بر اجماع اهل قبله از خاص و عام، قرآن موجود در میان مردم، تمام قرآن نیست و بخشی از قرآن اصلی برداشته شده است و اکنون در دست مردم نیست».[٨١]

عوام شیعه باید از این چاپلوسی خطرناک علمای خود برحذر باشند.

اما از آنجایی که هیچ عالم و طالب علم و حتی فردی عامی از اهل سنت را نمی‌یابند که باور به تحریف داشته باشد، دست به دامان تلاوت‌های منسوخ و اختلاف قرائات موجود در نزد اهل سنت و یا احادیث یا قرائات شاذ و ضعیفی شده‌اند که در کتاب‌های اهل سنت وارد شده است و آن را به دروغ و بهتان تأویل کرده‌اند و طعن در قرآن و نوعی تحریف می‌دانند و می‌کوشند تا با دست یازیدن به این موارد، نسبت به اهل سنت عیبجویی نمایند و از آن‌ها خرده بگیرند و مقابله به مثل کنند و این ناشی از تعصب و دشمنی آن‌هاست، زیرا خود قرآن بر نسخ دلالت داشته است و سنت آن را ثابت کرده است و این نسخ جز از جانب الله تعالی و یا رسولش  ج ثابت نشده است؛ دلیل قرآنی آن، این آیه است: ﴿مَا نَنسَخۡ مِنۡ ءَايَةٍ أَوۡ نُنسِهَا نَأۡتِ بِخَيۡرٖ مِّنۡهَآ أَوۡ مِثۡلِهَآۗ أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ١٠٦[البقرة: ١٠٦] «هر آیه‌ای را نسخ کنیم، یا (از دل مردم بزداییم) و فراموشش گردانیم، بهتر از آن یا همانند آن را می‌آوریم[٨٢]، آیا نمی‌دانی که الله بر هر چیز تواناست؟».

همچنین: ﴿وَإِذَا بَدَّلۡنَآ ءَايَةٗ مَّكَانَ ءَايَةٖ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ قَالُوٓاْ إِنَّمَآ أَنتَ مُفۡتَرِۢۚ بَلۡ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ١٠١[النحل: ١٠١] «و هنگامی‌که آیه‌ای را به جای آیه‌ی دیگر جایگزین (= نسخ) کنیم - و الله به آنچه که نازل می‌کند، داناتر است - (آن‌ها) گویند: بی‌گمان تو افترا زنی (هرگز چنین نیست) بلکه بیشتر آن‌ها نمی‌دانند».

همچنین: ﴿يَمۡحُواْ ٱللَّهُ مَا يَشَآءُ وَيُثۡبِتُۖ وَعِندَهُۥٓ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ٣٩[الرعد: ٣٩] «الله هرچه را که بخواهد محو و (هرچه را بخواهد) اثبات می‌کند و ام الکتاب (= لوح محفوظ) نزد اوست».

علمای شیعه به انواع نسخ در قرآن، از جمله نسخ تلاوت اقرار کرده‌اند که در ذیل برخی از آن‌ها را ذکر می‌کنیم:

- ابوعلی الفضل طبرسی (صاحب کتاب "مجمع البیان في تفسیر القرآن") در شرح آیه‌ی ١٠٦ سوره‌ی بقره، نسخ را ذکر کرده است.

- ابوجعفر محمد طوسی که در نزد شیعه ملقب به "شیخ الطائفه" می‌باشد، انواع نسخ را در کتابش "التبیان في تفسیر القرآن" ١ – ١٣ در مقدمه‌ی مؤلف ذکر کرده است، همچنین در کتاب "العدة في أصول الفقه" جلد: ٢، صفحه‌ی: ٥١٦.

- علامه ایشان محسن، ملقب به فیض کاشانی هنگام شرح و تفسیر آیه‌ی ﴿مَا نَنسَخۡ مِنۡ ءَايَةٍ أَوۡ نُنسِهَا، در تفسیر صافی، به نسخ تلاوت اقرار کرده است.

- علامه‌ی ایشان محمد باقر مجلسی در "مرآة العقول" (٢٣/٢٦٧) روایت آیه‌ی رجم را که در "الکافي" آمده، تصحیح کرده است و این آیه را از جمله آیاتی معرفی می‌کند که تلاوت آن‌ها نسخ شده است، اما حکمش باقی است.

- حمزة بن علی بن زهره حلبی از بزرگان شیعه‌ی امامیه (٥١١هـ - ٥٨٥هـ) در کتاب "غنیة النزوع إلی علمي الأصول والفروع" (٢/٣٤٣ – ٣٤٤) انواع نسخ، از جمله نسخ در تلاوت را جایز دانسته است.

- مرتضی ملقب به علم الهدی در کتاب "الذریعة إلی أصول الشریعة" (١/٤٢٨) و غیره انواع نسخ، از جمله نسخ تلاوت را جایز دانسته است.

بعد از اقرار علمای شیعه به نسخ تلاوت، واقعا عجیب است که آن‌ها علمای اهل سنت را جهت خرده‌گیری از ایشان، به جواز مساله‌ی نسخ تلاوت متهم کنند؟!

[٧٢]- [الأنبياء: ٤٧] «و (ما) در روز قیامت ترازوهای عدل را می‌نهیم، پس به هیچکس هیچ ستمی نمی‌شود و اگر (عملی) به مقدار سنگینی یک دانه‌ی خردل باشد، آن را (به حساب) می‌آوریم و حسابرسی ما کافی است».

[٧٣]- الشفا في بيان حقوق المصطفی، قاضی عیاض: ٢/٣٠٤.

[٧٤]- المعتمد في أصول الدین، ص: ٢٥٨.

[٧٥]- شرح جامع الکافي، محمد مازندرانی: ١١/٧٦.

[٧٦]- یوسف بحرانی، درر النجفیة، صفحه: ٢٩٨.

[٧٧]- کشف الأسرار، خمینی، ترجمه دکتر محمد البداری، صفحه‌ی: ١١٤.

[٧٨]- همان، صفحه: ٥٤.

[٧٩]- محسن کاشانی، تفسیر صافی: ١/٣٥ – ٣٧.

[٨٠]- هاشم بحرانی، مقدمه البرهان في تفسیر القرآن، ص: ٤٩.

[٨١]- به نقل از فصل الخطاب، ص: ٢٣. و طبرسی از کتاب «الإمامة» یحیی بحرانی شاگرد کرکی آن را نقل کرده است.

[٨٢]- نسخ یعنی نقل‌کردن، لیکن در اصطلاح شرعی یعنی نازل ‌کردن حکمی به جای حکم دیگر. البته نسخ ‌کردن از سوی الله متعال می‌باشد، همانگونه که در زمان آدم  ÷ ازدواج بین خواهر و برادر جایز بود سپس حرام گردید. بدین گونه الله متعال در قرآن کریم برخی از آیات را منسوخ نموده است و به جای آن، آیه یا حکم دیگری بیان داشته است. [م]